شهد بندگی صفحه 187

صفحه 187

حافظ

_عبداللّه حسن_ گفته است: من کنیزی داشتم که در خانه ام زندگی می کرد. شبی از خواب برخواستم و او را در بستر ندیدم. به دنبالش گشتم دیدم سر به سجده گذاشته و می گوید: خدایا! به خاطر محبتی که به من داری، مرا ببخش و بیامرز. من به او گفتم: این گونه مگو، بلکه بگو: خدایا! به سبب حب و علاقه ای که من به تو دارم، مرا بیامرز.

کنیز گفت: او مرا دوست می داشت که از کفر به اسلامم آورد. و در دل شب بیدارم کرد تا عبادت کنم، در حالی که بسیاری از بندگانش در خواب هستند.(1)

دل من رای تو دارد، سر سودای تو دارد

رخ فرسوده زردم، غم گویای تو دارد

ز تو هر هدیه که بردم، به خیال تو سپردم

که خیال شکرینت فرّ و سیمای تو دارد

مولوی

محبوب بی نظیر!

یاران و همدلان! به راستی کدام معبود است که چون پروردگار کریم و مهربان، آیین بنده نوازی و ذرّه پروری بداند و کدام محبوب است که چون خالق متعال، بیش از محبان کوی خویش آرزوی دیدار همنشینی با آنان داشته باشد، در عین غنا و بی نیازی خویش و فقر و نیازمندی مشتاقان. مگر نه آنکه هر چه جُز اوست، فانی و ناپایدار است و فقط اوست که پاینده و


1- سید مهدی شمس الدین، شنیدنی های تاریخ، انتشارات شفق، چ 2، ص 406.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه