شهد بندگی صفحه 81

صفحه 81

و بی قرار، گلایه های عاشقانه سر داد که: محبوبا! سال هاست در عشق تو می سوزم و می گدازم و ثواب همه نیکی هایم به امید دیدارت هدیه می کنم. باری، چه شده که ما را از یاد برده ای و دیدار آن روی دل فروز از ما دریغ می داری. چون ساعتی در شوق و اشتیاق این سخنان گفت و آن مهر عالم افروز سر به زیر انداخته، سخنان دلداده خویش گوش می داد، سر بلند کرده فرمود: «چنین نیست که تو می گویی. آیا در فلان روز به یاد داری که تصادف سختی کردی و جان سالم به در بردی؛ آنکه تو را نجات داد، ما بودیم. آیا به یاد داری که چندی پیش به بیماری سختی مبتلا شدی و پزشکان از مداوای تو عاجز ماندند؛ آنکه تو را شفا داد، ما بودیم». پس آن حضرت یک یک عنایت های خویش را به آن دوستدار دلداده بر شمرد تا آنجا که سر به زیر افکند و از کرده و گفته خویش پشیمان گشت.

چه شود به چهره زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی، همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

تو مهی و ملک جهان تو را، تو شهی و کشور جان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی

ز تو گر تفقّد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی، چه وفا کنی

هاتف اصفهانی

تمنای وصال

ابا صالح! ای که جان و دل عاشقان در تمنای وصال تو می سوزد و می گدازد و دستشان از دامان تو کوتاه است، این شام تیره فراق و جدایی کی به سر می آید. عمری در طلب دیدار تو کوشیدیم و ره به جایی نبردیم. باری، اکنون

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه