جوان و موسیقی صفحه 90

صفحه 90

فرداي آن روز نيز يزيد مرا احضار كرد و من نيز برايش ترانه‌اي خواندم. يزيد نيز ردايش كه بر روي آن شيء همچون طلا مي‌درخشيد را به كناري افكند، سپس خود را درون تشت افكند و از روز گذشته بيشتر نوشيد و سپس همانند مرده‌اي مست در حالي كه فرياد مي‌كشيد بيرون آمد و به خواب رفت و من نيز جامه را برداشتم و بيرون آمدم. (160)

اين در حاليست كه در مجلس غناء، دلقكان و بازيگران نيز حاضر مي‌شدند و گويا اين افراد نيز در شكوه اين مجالس نقش به سزايي داشتند. يكي از اين افراد اشعث بود.

گفته‌اند:

وليد بن يزيد او را احضار كرد و به ا لباسي از پوست ميمون پوشاند و دُمي بر آن آويزان كرد و به او گفت:

برقص و بخوان. (161)

6 - در كوچه‌هاي بغداد

حضرت موسي بن جعفر عَلَيْهِ السَّلَام، در يكي از كوچه‌هاي بغداد مي‌گذشت از خانه‌اي آواي زنان آوازه خوان به گوشش رسيد حضرت كه با تعجب و تأسف از كنار ديوار مي‌گذشت كنيزكي ديد كه براي ريختن خاكروبه به كوچه آمد.

فرمود:

اي كنيزك اين خانه مال كيست؟

عرض كرد:

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه