زن و اسوه های آسمانی صفحه 101

صفحه 101

شعله های آن نخست در کوفه، و سپس در مدینه و شام، خوزستان و خراسان زبانه کشید و سرانجام کافر کوب های خراسان، سزای نامردان را دادند و آن روزی بود که به حکم سفاح بر لاشه های نیم جان امویان گستردنی افکندند و بر روی آن سفرها گستردند و خلیفه نو بخوردن نشست(1).

زینب در کوفه

کاروان زینب با ملکوت خود به بازار کوفه وارد شد. ابن زیاد می خواست قدرت خود را به نمایش گذارد و خواری دختر علی و خاندان هاشم را به رخ مردم شهر بکشد. آخر اینان فرزندان و کسان حاکم عدالت گستر این شهر علی علیه السلام هستند که امروز اسیر و دست و گردن در زنجیر، در کوچه های شهر رانده می شوند و تازیانه می خورند.

این خواست ابن زیاد بود، ولی خداوند چیز دیگری اراده کرده بود. مردم شهر پیر و جوان در کوچه ها گرد آمدند. مثلی معروف است «تب تند عرق تند می آورد» مردمی که زود به خشم می آیند، زود هم پشیمان می شوند، و مردم کوفه از حد اعلای این خصوصیت برخوردار بودند. آنان با شنیدن سخنی می خروشند و دشمن می شوند و با سخنی دیگر از برادر مهربانتر می گردند. خلاصه، کوفه زینب علیهاالسلام را خوب می شناخت، زنانی که در آن روز 30 سال و بیشتر داشتند. حشمت او را در دیده مسلمانان و عزّت وی را در چشم پدر دیده بودند. حال چون زینب و اسیران آل رسول را با آن حالت رقت انگیز به بازار کوفه وارد کردند خاطرات گذشته برای آنان یادآوری شد. به ناگاه زنان شیون و زاری سردادند و مردان نیز به گریه افتادند. کودکان نیز وحشت زده گریان شدند و به طور کلی یکباره ناله و افغان از هر سو


1- 1. اغانی، ابو الفرج اصفهانی، ج 4، ص 493، مجلد 2، 13 جلدی.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه