ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها صفحه 52

صفحه 52

کرد و او نپذیرفت امّا زینب در دین اسلام وارد شد و با او ماند در حالی که او مشرک بود. چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به مدینه هجرت کرد و واقعه بدر رخ داد، ابی العاص بن ربیع اسیر شد. اهالی مکه برای اسرای خود فدایی آوردند و زینب نیز برای همسرش گردنبندی که حضرت خدیجه به او داده بود، فرستاد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آن را دید، دلش به حال او سوخت و به مسلمین فرمود: اگر موافق باشید، اسیرتان را آزاد کنید و فدیه او را برگردانید؛ پس قبول کردند و گردنبند را برگرداندند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را آزاد کرد و از او خواست زنیب را برگرداند. او را با برادرش کنانهْ بن ربیع برگرداند. روز روشن با شترش خارج شد و او در کجاوه بود. چون قریشیان آن را دیدند، به دنبال او خارج شدند تا در ذی طوی به او رسیدند. هبار بن الاسود و نافع بن عبدالقیس فهری پیشی گرفتند و زینب را ترساندند. در آن زمان زینب که حامله بود، بچه اش را ساقط کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خونش را حلال نمود. زینب نزد پدرش رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ماند و قبل از فتح مکه ابوالعاص به عنوان تجارت به شام با اموال زیادی از مردم قریش خارج شد و چون به مکه برمی گشت با گروهی از سربازان مسلمان برخورد کرد که اموال او را گرفتند. ابوالعاص به مدینه آمد و بر همسرش زینب وارد شد و طلب پناهندگی کرد. او را پناه داد و در طلب اموالش برآمد. زینب نزد مسلمانان آمد و گفت: من به اباالعاص پناه داده ام.

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وقتی این را شنید، به مسلمانان فرمود: آنچه را که زینب گفت، شنیدید. هر کس از مسلمانان می تواند کسی را پناه دهد.

مسلمانان پذیرفتند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به منزلش برگشت و به زینب گفت: احترام او

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه