ام المومنین حضرت خدیجه سلام الله علیها صفحه 82

صفحه 82

2- به سوی ثقیف

اشاره

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای دعوت به خدای متعال به سوی ثقیف خارج شد و نزد سه برادر رفت که از بزرگان ثقیف بودند و اسلام را به آنان عرضه کرد. هر یک از آنان کلام تلخی را در پاسخ به او گفتند. یکی از آنان گفت: خدا شخص دیگری را به جز تو پیدا نکرد!

دومی گفت: پرده کعبه را پاره کرده باشم اگر خدا تو را فرستاده باشد!

سومی گفت: به خدا با تو تکلم نمی کنم، اگر فرستاده از جانب خدا باشی آنگونه که می گویی، تو بزرگ تر از آنی که من با تو تکلم کنم و اگر به خدا دروغ می گویی، نخواسته باش که من با تو سخن بگویم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ایستاد. از آن گفتار تلخ تمام وجودش را حزن و درد و رنج فرا گرفته بود. سپس به او گفتند: از شهر ما خارج شو و به هر جا خواستی برو.

آن افراد پست، احمقان و بردگانشان را وادار کردند که به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم تعرض کنند. دو صف تشکیل دادند و او را سنگ باران کردند تا خون از پاهایش جاری شد و به زمین نشست و نتوانست از جای برخیزد. دونفر او را بلند کردند و به سوی مکه برگشت - در حالی که سنگ بر او می زدند و می خندیدند - و سر او صلی الله علیه و آله وسلم شکست و از پاهایش خون جاری بود.(1)

دعای پیامبر(ص)

چون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از شر آنان نجات پیدا کرد، خدا را به این دعا خواند:

اللّهُمَّ إِلَیْکَ أشْکُو ضَعْفَ قُوَّتی وَ قِلَّهَ حیلَتی، وَ هَوانی عَلَی النّاسِ، یا


1- . زینی دحلان، سیره نبوی، ج1، ص141.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه