شهد سخن15: تفکر انقلابی از عاشورا تا انقلاب اسلامی (نمونه فیش سخنرانی ویژه ماه مبارک رمضان - نیمه اول 1438 ه ق) صفحه 208

صفحه 208

بگوید: همسر من به سفر رفته است و از من خواسته تا بازگشت او از خانه بیرون نیایم و اکنون پدرم بیمار شده، آیا اجازه می دهید تا از او عیادت کنم؟

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمودند: خیر، در خانه ات بمان و از شوهرت اطاعت کن.

بعد از آن، حال پدرش بدتر شد و زن برای بار دوم کسی را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرستاد و از او اجازه عیادت از پدر را خواست. آن حضرت پاسخ داد: در خانه ات بمان و از شوهرت پیروی کن. تا اینکه پدرش از دنیا رفت و برای بار سوم کسی را نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرستاد و گفت: اکنون که پدرم فوت نموده، به من اجازه می دهید تا بر او نماز گزارم؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله) پاسخ داد: نه، در خانه ات بمان و از شوهرت پیروی کن. پس از به خاک سپاری آن مرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) کسی را نزد آن زن فرستاد و به او بشارت داد: به راستی خداوند، به دلیل اطاعت از شوهر، گناهان تو و پدرت را بخشید.»(1)

گریز و روضه

هنگامی که حضرت ابراهیم(علیه السلام) خواست اسماعیل را برای قربانی به همراه خود ببرد، به مادر او هاجر، فرمود: فرزندت را زینت کن که او را به میهمانی دوست برم.

پس از آنکه او را برد و با خطاب «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیم(2)؛ او را به ذبحی بزرگ باز خریدیم» او را از ذبح شدن نگهداری نمود، اسماعیل را به نزد مادرش بر گردانید. هنگامی که هاجر چشمش به گلوی فرزند که از اثر کارد قرمز شده بود افتاد، بی اختیار غش


1- الکافی، ج 5، ص 513.
2- صافات/107.

کرد و بر زمین افتاد.(1)

و بنا بر روایتی، بیش از سه روز زنده نماند، با اینکه اسماعیلش هنوز سالم و زنده بود.(2)

اما تفاوت از کجا تا به کجاست.

حضرت زینب(علیها السلام) لباس نو بر تن عون و محمد کرد به چشمانشان سرمه کشید و خدمت برادر رسید:

الا ای آسمان عشق بنگر اختر خود را

بلاگردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را

بیا و بر مگردان این کفن پوشان زینب را

که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را

هر طوری بود ابی عبدالله(علیه السلام) را راضی کرد. به میدان رفتند و جنگ نمایانی کردند تا اینکه به شهادت رسیدند؛ اما نکته جانسوز این ماجرا آن است که وقتی ابی عبدالله(علیه السلام) بدن های نازنین فرزندان زینب کبرا(علیها السلام) را به سمت خیمه ها آورد، هرچه انتظار کشید، زینب کبرا به استقبال نیامد. آه خدا! بیبی در خیمه زانوهایش را بغل گرفته بود و فقط می گفت: خدایا! حسینم را کمک کن، بچه های من فدای یک تار موی حسین.

لذا وقتی به مدینه برگشت، عبدالله سؤال کرد: زینب! شنیده ام وقتی دو تا بچه هایم به شهادت رسیدند، از خیمه بیرون نیامدی، چرا؟ گفت: عبدالله! هدیه من خیلی نا قابل بود، چیزی نبود در محضر حسین. بعضی ها هم می گویند: گفت: عبدالله!


1- خصائص الزینبیه(علیها السلام)، ص 227.
2- گنجینه معارف، ج 2، ص 1003.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه