شهد سخن15: تفکر انقلابی از عاشورا تا انقلاب اسلامی (نمونه فیش سخنرانی ویژه ماه مبارک رمضان - نیمه اول 1438 ه ق) صفحه 209

صفحه 209

ترسیدم، چشمم به چشم برادرم بیفتد و او خجالت بکشد! اما درستش این است؛ یعنی من خجالت زده حسینم، ای کاش صد تا پسر داشتم یکجا همه را قربان حسین می کردم.

اما بیبی زینب(علیها السلام) دو جا از خیمه ها بیرون آمد و خود را روی بدن دو شهید انداخت، یک مرتبه آنجا بود که علی اکبر روی زمین افتاد، سراسیمه از خیمه ها بیرون دوید و فریاد می کشید:

«واحَبِیباه، یَابْنَ أُخَیَّاه؛ ای پسر برادرم» «وَ جَاءَتْ فَأَکَبَّتْ عَلَیْهِ(1)؛ پس با عجله آمد و خود را روی پیکر علی اکبر انداخت.»

مرتبه دوم آنجا بود که از خیمه بیرون آمد و خود را روی بدن پاره پاره حسینش انداخت. راوی می گوید:

«فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَی زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍ (علیه السلام) تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّی عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاء ... مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاء(2)؛ سوگند به خدا زینب دختر علی(علیه السلام) را فراموش نمی کنم که با آهی جانکاه برای حسین(علیه السلام) می گریست و با صدای اندوهبار، و قلبی پر درد صدا می زد: فریاد ای محمد! دخترانت را اسیر کرده اند، فرزندانت کشته شده اند و باد صبا بر بدنشان می وزد، این حسین توست که سرش را از پشت گردنش جدا نموده اند، ... عمامه و لباسش را به یغما برده اند.»


1- مثیر الاحزان، ص 69.
2- اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، ص 133.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه