پرشکوه‌ترین مراسم عبادت و قربانی صفحه 37

صفحه 37

ص: 81

صدیق خوانده است. «1» چون به سن بلوغ رسید و با پدر به سعی و عبادت پرداخت، خداوند برای امتحان در خواب به پدرش فرمان داد که وی را در راه خدا قربانی کند.

گفته می‌شود که ابراهیم ابتدا در شب هشتم ذیحجه این خواب را دید و سپس در شب عرفه و شب عید قربان این خواب تکرار شد.

حضرت ابراهیم خوابش را با فرزندش در میان گذاشت:

- فرزندم! چند شب است که در خواب می‌بینم که تو را ذبح می‌کنم، نظرت چیست؟

اسماعیل که از پدر درس صبر و حلم و رضا و تسلیم در برابر حق را آموخته بود گفت:

- ای پدر! هرچه زودتر مأموریت خود را اجرا کن که انشاءالله مرا از صابران خواهی یافت.

و آنگاه هر دو به سوی کوه ثبیر در شمال مکه رهسپار شدند تا به تلّ یعنی ارتفاع مشرف به مسجد مِنی رسیدند.

مسجد مِنی در کنار جمرات که به آن مسجد خیف گفته می‌شود (خیف به معنای بلندیهای مشرف بر سیل) «2» همان جائی است که ابراهیم علیه السلام پیشانی فرزندش را بر صخره‌ها نهاد و کارد بر گلوی وی گذاشت و آنرا به حرکت درآورد و فشار داد، اما هرچه کرد تیغ نبرید. و چون آن دو فرمان خدا را گردن نهادند و ابراهیم فرزند را تسلیم کرد و اسماعیل جان را، خداوند ابراهیم علیه السلام را ندا در داد:

«یا ابْراهِیمَ! قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا، انَّا کَذلِکَ نَجْزِی الُمحْسِنینَ؛

ای ابراهیم! به درستی که راست کردی خوابی که دیده بودی، و مأموریتت را انجام دادی و ما این چنین نیکوکاران را که تسلیم فرمان ما هستند و حاضرند در راه ما از جان خود و عزیزترین فرزند خود بگذرند پاداش می‌دهیم».

آن توکّل تو خلیلانه تو را تا نبرد تیغت اسماعیل را

البته این یک آزمایش مهم و آشکاری بود که این دو دوست الهی به بهترین وجه از عهده آن برآمدند و چقدر گران است برای پدری که یک عمر از داشتن فرزند محروم بوده و از خدا فرزند صالحی خواسته و اکنون که پس از یک عمر انتظار صاحب فرزند صالح گشته و این فرزند به سنّ جوانی و شکوفایی رسیده و یار و یاور و عصای دست پدر در این سنین پیری شده، اکنون در راه دوست اینچنین او را قربانی کند. همچنین چقدر مهم است برای جوانی، که بر روی آنهمه هوی و هوس و آمال و آرزو پا بگذارد و حاضر شود، با پای خود به قربانگاه برود و جان خود را تسلیم خدا کند.

با دو ذریه ابراهیم علیه السلام در قربانگاه‌

خداوند همین امتحانی را که از حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل علیهما السلام بعمل آورد در مورد دو ذریه آنها یعنی بنی‌اسرائیل و بنی‌اسماعیل نیز تکرار کرد: وقتی حضرت موسی علیه السلام بنی‌اسرائیل را از مصر به سرزمین موعود مهاجرت داد، آنها را در دروازه سرزمین موعود در بوته امتحان قرار داد و از آنها خواست که به جهاد با طاغوتیان آن سرزمین برخیزند و با یاری خداوند آن سرزمین را که به حضرت ابراهیم وعده داده بود، به دست آورند، امّا آنها که به وعده خدا ایمان نداشتند و جان خود را بیشتر از خدا دوست می‌داشتند، از رفتن به جنگ امتناع ورزیدند و به موسی گفتند: اذْهَبْ انْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا انَّا هَیهُنا قَاعِدُونَ (تو و پروردگارت به راه افتید و با آنان نبرد کنید، ما همین جا نشسته‌ایم) «1»

و چون خداوند چهل سال آنها را از سرزمین موعود محروم ساخت. «2» بنا به نقل تورات سفر اعداد 14: 40: «بامدادان به سر کوه آمدند و گفتند: اینک ما حاضریم که به جنگ برویم (و جان خود را در راه خدا قربانی کنیم امّا دیگر خداوند از آنان نپذیرفت) موسی گفت: بروید که خداوند در میان شما نیست و شکست خواهید خورد».

خداوند همین آزمون را در حدیبیه- نزدیک سرزمین مکه- از بنی اسماعیل و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه