حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام صفحه 482

صفحه 482

حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام، ص: 371

اسیران را آورد تا رسید به مصقلة بن هبیره شیبانی کارگزار علی- علیه السلام- در اردشیرخرّه. در اینجا اسیران که پانصد تن بودند به گریستن پرداختند و مردها با صدای بلند [خطاب به مصقله] فریاد زدند: ای بخشنده! ای بردارندۀ بار سنگین! ای پناه ضعیفان! ای فریادرس رنج دیدگان! بر ما منّت نه، ما را بخر و آزاد کن.

مصقله گفت: سوگند به خدا! بر آنان تصدق کنم، که خدا صدقه‌دهندگان را پاداش دهد. سپس ذهل بن حارث را نزد معقل فرستاد و به او گفت: نصارای بنی ناجیه را به من بفروش و او گفت: به یک میلیون درهم به شما می‌فروشم. ذهل مدتی با او چانه زد تا آنان را به پانصد هزار درهم به او فروخت و گفت: فوری وجه را برای امیر المؤمنین- علیه السلام- بفرست. مصقله گفت: من الآن مقداری از آن را می‌فرستم و به دنبال آن مقداری دیگر و همین‌طور تا تمام شود. معقل نزد امیر المؤمنین- علیه السلام- آمد و جریان را تعریف کرد. امام به او فرمود: احسنت، کار خوبی کرده‌ای و آن حضرت منتظر شد تا مصقله وجه را بفرستد؛ ولی او تأخیر کرد و به حضرت خبر رسید که مصقله اسیران را آزاد کرده بدون اینکه از ایشان بخواهد چیزی در مقابل آزادی‌شان به او کمک کنند. سپس فرمود: فکر می‌کنم مصقله ضمانتی کرده و به زودی خواهید دید که به وعدۀ خود وفا نکند سپس به او نوشت:

امّا بعد: بزرگ‌ترین خیانت، خیانت به امّت است و بزرگ‌ترین نیرنگ به شهروندان، نیرنگ زدن به رهبری است. مبلغ پانصد هزار درهم از حقّ مسلمانان پیش توست. فرستادۀ من که نزد تو آمد آن مبلغ را برای من بفرست وگرنه خودت به مجرد دیدن نامه، به سوی من بیا. من به فرستاده‌ام دستور دادم تو را لحظه‌ای رها نکند تا مال را بفرستی. و السلام.

مصقله وقتی نامه را خواند آمد تا به بصره رسید، سپس به کوفه نزد علی- علیه السلام- آمد. حضرت چند روزی او را آزاد گذاشت و به او چیزی نفرمود سپس دربارۀ مال از او پرسید و او دویست هزار درهم داد و از بقیۀ آن درماند.

ابن ابی سیف روایت کرده از ابو صلت از ذهل بن حارث: مصقله مرا به منزلش دعوت کرد، شام آورد و ما خوردیم سپس گفت: به خدا سوگند! امیر المؤمنین- علیه السلام- از من خواستار این مال است، در حالی که من توان آن را ندارم. من گفتم: تو اگر بخواهی یک جمعه نمی‌گذرد که این مبلغ را به دست می‌آوری و او فرمود: من نمی‌خواهم به قوم خودم تحمیل کنم و برای آن مال، از کسی کمک بگیرم. سپس فرمود: به خدا سوگند! اگر پسر هند (معاویه) یا پسر عفان (عثمان) از من این مبلغ را طلب‌کار بودند به من

حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام، ص: 372

وامی‌گذاردند. ندیدی عثمان چگونه به اشعث در هر سال صد هزار درهم از خراج آذربایجان می‌داد؟ گفتم: امام علی این دید و نظر را ندارد و چیزی از آن را به تو نخواهد بخشید.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه