بررسی گسترده ی فقهی کذب (موضوع، احکام و موارد استثناء) صفحه 34

صفحه 34

آن را به دروغ انکار کردند و گفتند ما چنین حرفی نزدیم. هم چنین گفته بودند (لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ)(1) و انکار کردند.

جواب دیگر این که اطلاق کاذب بر آنان به خاطر عدم اعتقادشان به رسالت حضرت و در عین حال اظهار اعتقاد، برای شدت تقبیح می باشد؛ زیرا فرضاً عمل اینان لغهً دروغ نباشد ولی در زشتی مثل دروغ است، پس در آیه عمل آنان دروغ تلقّی شده است.

نظر جاحظ در تعریف صدق و کذب

اشاره

جاحظ(2) معتقد است که بین صدق و کذب واسطه وجود دارد


1- سوره ی منافقون، آیه ی8: (یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ)
2- ابو عثمان عمرو بن بحر بن محبوب ملقّب به «جاحظ» در قرن دوم و سوم هجری می زیسته (255-155 ه.ق). او دارای تألیفات بسیاری از جمله: البیان و التبیین، الحیوان، عثمانیه، الفتیا، التاج، البلدان و ... بوده است. جاحظ از شاگردان نظّام بوده و نزعه ی اموی داشته برخلاف نظّام که نزعه ی علوی داشته و کتابی در فضائل عثمان و برتری او نسبت به امیرالمؤمنین- علیه السلام - نوشته است که به قدری مزخرف است که شیعه و سنیّ بر آن ردّ نوشته اند. از لحاظ چهره هم آن قدر زشت و بد قیافه بود که وقتی متوکّل او را به عنوان استاد فرزندانش انتخاب کرد، بعد از دیدن چهره ی او منصرف شد و ده هزار درهم به او داد که دیگر نیاید. مسعودی در مروج الذهب از قول جاحظ نقل می کند که می گفت: ما کتاب های عالی با مطالب ناب و نسق زیبایی می نوشتیم ولی کسی به آن اقبال نمی کرد، امّا کتاب هایی که در سطح پایین تر بود و آن زیبایی و استحکام را نداشت می نوشتیم و به نویسندگان معروفی مثل عبدالله بن مقفع نسبت می دادیم، اقبال عمومی بر آن می شد. البته نمی توان خیلی به حرف جاحظ اعتماد کرد؛ چون قلمش رهاست و هرچه بخواهد می گوید. با این که جاحظ نزعه ی اموی داشته، ولی در عین این تعصب و خباثت باطنی، در مورد ائمه- صلی الله علیه و آله و سلم - گفته است: ü قال علی بن أبی طالب کرم الله وجهه «قیمه کل انسان ما یحسن». فلو لم نقف من هذا الکتاب الا علی هذه الکلمه لوجدناها کافیه شافیه و مجزیه مغنیه بل لوجدناها فاضله علی الکفایه و غیر مقصره عن الغایه و أحسن الکلام ما کان قلیله یغنیک عن کثیره و معناه فی ظاهر لفظه و کان الله عز و جل قد ألبسه من الجلاله و غشاه من نور الحکمه علی حسب نیه صاحبه و تقوی قائله فاذا کان المعنی شریفا و اللفظ بلیغا و کان صحیح الطبع بعیدا من الاستکراه ... . قال الحسن رضی الله تعالی عنه «و سمع متکلما یعظ فلم تقع موعظته بموضع من قلبه و لم یرق عندها یا هذا ان بقلبک لشرا او بقلبی» و قال علی بن الحسین بن علی رضی الله عنهم «لو کان الناس یعرفون جمله الحال فی فضل الاستبانه و جمله الحال فی صواب التبیین لأعربوا عن کل ما تخلج فی صدورهم و لوجدوا من برد الیقین ما یغنیهم عن المنازعه الی کل حال سوی حالهم و علی ان درک ذلک کان یعدمهم فی الایام القلیله العده و الفکره القصیره المده و لکنهم من بین مغمور بالجهل و مفتون بالعجب و معدول بالهوی عن باب التثبت و مصروف بسوء العاده عن تفضیل التعلم». (البیان و التبیین للجاحظ، ج1، ص83) هم چنین درباره ی امام باقر- علیه السلام - گفته است: ü قد جمع محمد بن علی بن الحسین صلاح شأن الدنیا بحذافیرها فی کلمتین فقال: «صلاح شأن جمیع التعایش و التعاشر ملء مکیال ثلثاه فطنه و ثلثه تغافل» فلم یجعل لغیر الفطنه نصیبا من الخیر و لا حظا فی الصلاح لان الانسان لا یتغافل إلا عن شیء قد فطن له و عرفه؛ به تحقیق محمد بن علی بن الحسین- علیهم السلام - صلاح شأن دنیا را به تمامه در دو کلمه جمع کرده و فرموده است: صلاح حال تعایش و زندگی، پیمانه ی پری است که دو سوم آن هوشیاری و آگاهی و یک سوم آن، خود را به غفلت زدن است. (همان، ص84)
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه