فروغ مساجد (4) : سومین همایش بین المللی هفته جهانی گرامی داشت مساجد صفحه 266

صفحه 266

دعای امام صادق علیه السلام در سهله

بَشّار مُکاری می گوید: در کوفه به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم، طبقی خرمای بسیار مرغوب طبرزد در نزد حضرت بود و میل می فرمود، فرمود: ای بشّار پیش بیا و بخور.

عرض کردم: خدا گوارایت کند و مرا فدایت گرداند، نمی توانم بخورم زیرا در راه صحنه ای غمناک دیدم که غصه گلو گیرم شده و دلم را به درد آورده است، فرمود: به حقّ خودم سوگند می دهم که پیش بیایی و میل کنی؛ از این رو جلو رفتم و خوردم.

آنگاه از من پرسید: چه شده است؟ عرض کردم: در راه دیدم نیروهای گارد حکومتی بر سر زنی می زدند و به زندانش می بردند، و آن زن با صدای بلند فریاد می زد: «المستغاث باللّه و رسوله» و کسی به دادش نمی رسید.

امام پرسیدند: چرا با او چنین می کردند؟ گفتم: مردم می گفتند: این خانم در راه لغزید، با پهلو به زمین خورد، به یاد ضربه فاطمه علیهاالسلام گفت: «لعن اللّه ظالمیک یا فاطمه». «ای فاطمه، خدا جفاکارانت را لعنت کند». از این رو او را می زدند و می بردند.

بشار گوید: امام علیه السلام به قدری ناراحت شد که دست از غذا کشید، نتوانست تناول کند و گریان شد، همواره اشک می ریخت تا جایی که محاسن، دستمال و سینه اش از اشک خیس شد. آن گاه به من فرمود: «بشّار برخیز با هم به مسجد سهله برویم و نجاتش را از خدا بخواهیم».

بشّار گوید: امام شخصی از شیعیان را به سوی دارالإماره فرستاد و فرمود: اوضاع را بررسی کن و جایی نرو تا قاصدم بیاید و اگر خبری شد هر جا باشیم به ما برساند.

ما به طرف مسجد سهله روانه شدیم و هر یک دو رکعت نماز خواندیم، آنگاه امام صادق علیه السلام دست بر آسمان این دعا را خواند: «أنتَ اللّه...» تا آخر دعا، سپس به سجده افتاد که من جز نَفَس، چیزی از او نمی شنیدم، سپس سر برداشت و فرمود، برخیز، آن زن آزاد شد.

با هم بیرون شدیم، در بین راه بودیم که آن مرد شیعه ای که حضرت به درِ دارالإماره فرستاده بود، به ما ملحق شد، فرمود: چه خبر، عرض کرد: ایستاده بودم که یک مأمور آمد و زن را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه