البیع بررسی گسترده ی فقهی بیع «اهمیت بیع، تعریف بیع و شماری از عقود، گستره ی بیع و افتراق آن از سایر عقود صفحه 273

صفحه 273

اوّلاً: فرض آن است که مولی در مقام بیان بوده و می خواهد مخاطبین و هر کسی را که کلامش به او واصل می شود به نظراتش در رابطه با آن معامله راهنمایی کند؛ مثلاً آیه ی شریفه ی (أحَلَّ اللهُ البَیع) در مقام بیان حلّیت وضعی «بیع» بوده و شارع از این طریق می خواهد نظر خودش را به دیگران برساند.

ثانیاً: تنها راه رسیدن به حدود و ثغور بیع صحیحِ مورد نظر شارع، از طریق بیان خود شارع است؛ مثلاً اگر عربیّت در صیغه ی بیع را لازم می داند باید خود شارع به گونه ای آن را بیان کند و الا راه دیگری برای رسیدن به این مقصود شارع وجود ندارد.

ثالثاً: گرچه شارع اسامی معاملات را در صحیح به کار برده و حتی حقیقت شرعیه شده است، ولی همان مفهوم عرفی اسامی معاملات را اخذ کرده و اندکی جرح و تعدیل و دست کاری کرده، سپس اسم عرفی آن را به مفهوم دست کاری شده منتقل نموده است.

با توجه به این سه مقدمه می توان ادعا کرد که ظهور حالی پیدا می شود شارع در مورد شرائط و موانع بیع و سایر عقود، در غیر آن چه خود بدان تصریح کرده، به عرف احاله داده است. به عبارت دیگر مواردی که شارع تصریح به دخالت آن به نحو شرط یا مانع کرده مثلاً غرر و ربوی بودن را نفی کرده معلوم است که باید به آن اخذ کرد، امّا موارد مشکوک را که دلیلی بالخصوص در مورد آن ذکر نکرده مانند شک در دخالت عربیّت در صیغه نزد شارع به عرف احاله داده و از آن جا که عرف عربیّت را دخیل نمی داند، پس شارع نیز عربیّت را دخیل نمی داند. بنابراین در موارد شک در اعتبار چیزی در بیع یا سایر عقود می توان با اطلاق مقامی اعتبار آن را دفع کرد.

و این نظیر رجوع به عرف است در کیفیت تطهیر بدن یا سایر اشیاء در موارد شک در اعتبار قیدی در آن؛ زیرا گر چه مراد از تطهیر در مثل «طَهِّر ثوبک» یا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه