دستور و وصیت نامه شرعی و قانونی صفحه 15

صفحه 15

فضای خانه را فراگرفته بود، لحظه ها به کندی می گذشت. ناگاه صدای روح بخش اذان مغرب سکوت را شکست، اهل خانه برای نماز و صرف شام رفتند، شب سپری پس از نماز صبح تحوّل جدید پدیدآمد ...

به سوی بیمارستان

اشعه طلایی خورشید از پنجره ها سر می کشید... ناگهان پیرزن فریاد کشید آی بچه ها! آی بچه ها! دو نفر از پسران (مهدی و صادق) و یک دختر (فاطمه) و یک عروس (زن عباس) (که بسیار با ادب و با اخلاص بود) دویدند وارد خانه شدند با منظره دلخراشِ افتادنِ پیرمرد در کنار پنجره روبرو شدند، فوراً او را برداشتند و با ماشین شخصی شان به بیمارستان بردند، دخترکوچک (معصومه) که پدرش را بسیار دوست

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه