- پیشگفتار مترجم 1
- مقدّمه 5
- ابدال و استبدال 8
- ابن 14
- اثبات 17
- اجاره 21
- اجر المثل 25
- اُجرت 28
- ادخال و اخراج 31
- ارتفاق 34
- ارث 39
- استحقاق 43
- استدانه 50
- استغلال 54
- اسقاط 58
- اشتراک 62
- اشراف 64
- اضافه 68
- اطلاق 70
- اعطاء و حرمان 74
- انتفاع 77
- انقراض 86
- انقطاع 92
- انهاء الوقف 98
- برّ 100
- بطلان 104
- بطون 107
- بناء 108
- بیع 111
- تأبید 120
- تأقیت 123
- تبرع 126
- تخلیه 129
- ترتیب طبقات 135
- تسویه 140
- تعارض 142
- تعطیل وقف 145
- تعلیق 148
- تعیین 152
- تغییر و تبدیل 155
- تفضیل 159
- تفویض 161
- تنجیز 164
- جهت 166
- حجر 169
- حصّه 172
- حیازت 175
- خیرات 179
- دَین 181
- ذرّیّه 185
- ذمّه وقف 187
- ذمّی 190
- رجوع 194
- ردّ 198
- ردّه 201
- رشد 206
- ریع 209
- زکات 211
- سفه 217
- سکنی 220
- سهم 222
- شرط 224
- شروط دهگانه، «زیاده و نقصان» 228
- شغور 231
- صدقه 236
- صریح 241
- صیغه وقف 244
- ضمان 248
- طبقه 252
- عرف 254
- عزل 256
- عصبه 260
- عقار 263
- عمارت 266
- عوض 271
- غفلت 277
- غنی 279
- فقر 281
- قبول 284
- قتل 287
- قرینه 289
- قسمت کردن 292
- کنایه 300
- لزوم 302
- مرتب 305
- مرض موت 307
- مسجد 310
- مشاع 317
- مصرف 320
- مقبره 322
- ملک 324
- مناقله 330
- منفعت 332
- منقول 336
- موقوفه 338
- موقوف علیه 342
- نظارت 346
- نفقه 351
- نیت 353
- هبه 355
- واقف 357
- وصیت 359
- وقف 362
- وقف اهلی 366
- وقف خیری 368
- وقف مشترک 370
- وکالت 372
- ولد 375
- منابع تحقیق مترجم 378
عقار
تعریف
«عقار»، در لغت، عبارت است از هر آنچه که دارای اصل و قرار ثابت می باشد مثل زمین، خانه، ملک و نخل. گفته می شود: نه خانه ای دارد و نه عقاری، یعنی نخل.
عقار به معنای أثاث خانه هم می آید. گفته می شود: «فی البیت عقار حسن» یعنی در خانه اسباب و اثاثیه وجود دارد(1).
عقار در اصطلاح عبارت است از چیز ثابتی که نمی توان آن را انتقال داد. یا چیزی است که نمی توان آن را از جایی به جای دیگر منتقل کرد.
در ماده 129 مجله الاحکام العدلیه چنین آمده است: غیر منقول چیزی است که نمی توان آن را از محلی به محل دیگر منتقل کرد مثل خانه و زمین؛ به آن عقار نیز می گویند.
خلاصه حکم فقهی
فقیهان در صحت وقف عقار از قبیل زمین، خانه، مغازه، باغ و مانند اینها اتفاق نظر دارند؛ به دلیل این که گروهی از صحابه - رضی اللّه عنهم - آنها را وقف کرده اند، مثل کار عمر که زمینش در خیبر را وقف نمود. دلیل دیگر این که عقار
1- لسان العرب، ذیل مادّه «عقر».