رساله توضیح المسائل مطابق با فتاوای حضرت آیه‌الله العظمی آقای حاج سید محمد حسینی شیرازی (ره) صفحه 23

صفحه 23

مسأله 2714: به سبب عقد ازدواج، زن به مرد حلال ميشود. و ازدواج بر دو قسم است: دائم و غير دائم، عقد دائم يعني مدت زناشويي در آن معين نشود. و زني را كه به اين قسم عقد ميكنند (دائمه) گويند. و عقد غير دائم يا موقّت، يعني مدت زناشويي در آن معين شود، مثلاً زن را به مدت يك ساعت، يا يك روز، يا يك ماه، يا يك سال و يا بيشتر، عقد نمايند و زني را كه به اين قسم عقد كنند (متعه) و (صيغه) مينامند. مسأله 2715: در زناشويي چه دايم و چه غير دايم، بايد صيغهٴ عقد خوانده شود و تنها راضي بودن زن و مرد كافي نيست. و صيغهٴ عقد را يا خود زن و مرد ميخوانند و يا ديگري را وكيل ميكنند كه از طرف آنان بخواند. مسأله 2716: وكيل لازم نيست مرد باشد، زن نيز ميتواند براي خواندن صيغهٴ عقد از طرف ديگري، وكيل شود. مسأله 2717: زن و مرد تا يقين نكنند وكيل آنها صيغه را خوانده است، نميتوانند به يكديگر نگاه محرمانه نمايند و گمان به اينكه وكيل صيغه را خوانده است كفايت نميكند، ولي اگر وكيل بگويد: صيغه را خوانده ام، كافي است. مسأله 2718: اگر زني شخصي را وكيل كند كه مثلاً ده روز، او را به عقد مردي در آورد و ابتداي ده روز را معين نكند، وكيل ميتواند هر وقت بخواهد، او را ده روز، به عقد آن مرد در آورد، ولي اگر معلوم باشد كه زن، روز يا ساعت معيني را قصد كرده، بايد عقد را مطابق قصد او بخواند. مسأله 2719: يك نفر ميتواند براي خواندن صيغهٴ عقد دائم، يا غير دائم از طرف دو نفر وكيل شود. و نيز ميتواند از طرف زن وكيل شود و او را براي خود، به صورت دائم يا غير دائم عقد كند، ولي بنا بر احتياط مستحب، عقد را دو نفر بخوانند. كيفيت خواندن عقد دائم مسأله 2720: اگر صيغهٴ عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند، بايد پس از تعين مهر، اول زن بگويد: (زَوَّجْتُكَ نَفْسي عَلَيالصِّداقِ الَمعْلُوم) يعني (خود را به ازدواج تو در آوردم به مهري كه معين شده است)، پس از آن بدون فاصله مرد بگويد: (قَبِلْتُ التَّزْويجَ) يعني (قبول كردم ازدواج را) در اين صورت عقد صحيح است. مسأله 2721: اگر زن و مرد، ديگري را وكيل كنند كه از طرف آنها صيغهٴ عقد را بخواند، چنانچه مثلاً اسم مرد احمد و اسم زن، فاطمه باشد و وكيل زن بگويد: (زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتي فاطِمَه مُوَكِّلَكَ اَحْمَد عَلَي الصِّداقِ الْمَعْلُوم)، پس بدون فاصله، وكيل مرد بگويد: (قَبِلْتُ لِمُوَكِّلي أحْمَد عَلَي الصِّداق) صحيح ميباشد. مسأله 2722: واجب نيست لفظي را كه مردمي گويد، با لفظي كه زن ميگويد مطابق باشد، بنا بر اين اگر زن (زَوَّجْتُ) بگويد، مرد ميتواند (قَبِلْتُ التَّزْويجَ) يا (قَبِلْتُ النِّكاحَ) بگويد. كيفيت خواندن عقد موقت مسأله 2723: اگر خود زن و مرد، بخواهند صيغهٴ عقد غير دائم را بخوانند، بعد از آنكه مدت و مهر را معين كردند، چنانچه زن بگويد: (زَوَّجْتُكَ نَفْسي فِي الْمُدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلي المَهْرِ المَعْلُوم)، بعد بدون فاصله، مرد بگويد: (قَبِلْتُ) صحيح است. و اگر ديگري را وكيل كنند، اول وكيل زن به وكيل مرد بگويد: (مَتَّعْتُ مُوَكِّلَتي مُوَكِّلَكَ فِي الْمدَّةِ الْمَعْلُومَةِ عَلي المَهْرِ المَعْلُوم)، پس بدون فاصله، وكيل مرد بگويد: (قَبِلْتُ لِمُوَكِّلي هكَذا) صحيح ميباشد. شرايط عقد مسأله 2724: عقد ازدواج چند شرط دارد، اول: به زبان عربي صحيح خوانده شود و اگر خود مرد و زن نتوانند، صيغه را به عربي صحيح بخوانند، چنانچه ممكن باشد، بنا بر احتياط واجب بايد كسي را كه ميتواند به عربي صحيح بخواند، وكيل كنند و اگر ممكن نباشد، خودشان ميتوانند به غير عربي بخوانند، اما بايد لفظي بگويند كه معناي (زوّجت) و (قبلت) را بفهماند. دوم: مرد و زن، يا وكيل آنها كه صيغهٴ عقد را ميخوانند، قصد انشاء داشته باشند، يعني اگر خود مرد و زن صيغه را ميخوانند، زن به گفتن (زوّجتك نفسي) قصدش اين باشد كه خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن (قبلت التّزويج) زن بودن او را براي خود قبول نمايد. و اگر وكيل مرد و زن، صيغه را ميخوانند، به گفتن (زوّجت) و (قبلت) قصد شان اين باشد كه مرد و زني كه آنان را وكيل كرده اند، زن و شوهر شوند. سوم: كسي كه صيغهٴ عقد را ميخواند بالغ و عاقل باشد، چه براي خودش بخواند يا از طرف ديگري وكيل شده باشد. چهارم: اگر وكيل زن و شوهر يا وليّ آنها، صيغهٴ عقد را ميخوانند، در عقد، زن و شوهر را معين كنند، مثلاً اسم آنها را ببرند يا به آنها اشاره نمايند، پس كسي كه چند دختر دارد، اگر به مردي بگويد: (زوّجتك احدي بناتي) يعني يكي از دخترانم را به ازدواج تو در آوردم، و او بگويد: (قبلت) يعني قبول كردم، چون در هنگام عقد، دختر را معين نكرده اند، عقد باطل است. پنجم: زن و مرد به ازدواج راضي باشند، ولي اگر زن در ظاهر با كراهت اجازه دهد و معلوم باشد قلبا راضي است، عقد صحيح است. مسأله 2725: اگر در عقد ازدواج يك حرف غلط خواند شود كه معناي آن را عوض كند، بنا بر احتياط عقد باطل است. مسأله 2726: كسي كه دستور زبان عربي را نميداند، اگر قرائتش صحيح باشد و معناي صيغهٴ عقد را بداند و آن را قصد نمايد، ميتواند عقد بخواند. مسأله 2727: اگر زني را براي مردي، بدون اجازهٴ آنان عقد كنند و بعد زن و مرد بگويند به آن عقد راضي هستيم، عقد صحيح است. مسأله 2728: اگر زن و مرد يا يكي از آن دو را به ازدواج مجبور نمايند و بعد از خواندن عقد، راضي شوند و بگويند به آن عقد راضي هستيم، بنا بر احتياط دوباره عقد را بخوانند. مسأله 2729: پدر وجدّ پدري ميتوانند براي فرزند نابالغ يا ديوانهٴ خود كه در حال ديوانگي بالغ شده است همسر بگيرند. و بعد از آنكه طفل بالغ شد، يا ديوانه عاقل گرديد، اگر ازدواجي كه براي او كرده اند، مفسده اي نداشته، بنا بر احتياط نميتواند آن را برهم بزند، امّا اگر مفسده اي داشته، ميتواند آن را برهم بزند. مسأله 2730: دختري كه به سنّ بلوغ رسيده و رشيده است، يعني مصلحت خود را تشخيص ميدهد، اگر بخواهد شوهر كند، چنانچه باكره باشد، بنا بر احتياط بايد از پدر، يا جدّ پدري خود اجازه بگيرد، اما اجازهٴ مادر و برادر، لازم نيست. مسأله 2731: اگر پدر و جدّ پدري غايب باشند، به طوري كه نتواند از آنها اجازه گرفت، يا دختر باكره نباشد اجازه پدر و جدّ لازم نيست. مسأله 2732: اگر پدر يا جدّ پدري، براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، پسر بعد از بالغ شدن، بايد خرج آن زن را بدهد. مسأله 2733: اگر پدر يا جدّ پدري براي پسر نابالغ خود زن بگيرد، چنانچه پسر در هنگام عقد، مالي داشته مهر زن را بدهكار است و اگر در موقع عقد، مالي نداشته، بنا بر احتياط بايد پدر يا جدّ او، مهر زن را بدهند. برهم زدن عقد ازدواج مسأله 2734: اگر مرد بعد از عقد بفهمد زن، يكي از اين هفت عيب را داراست ميتواند عقد را برهم بزند، اول: ديوانگي. دوم: بيماري خوره. سوم: بيماري برص. چهارم: كوري. پنجم: زمين گير بودن. ششم: افضا بودن، يعني راه بول و حيض، يا راه حيض و غايط زن يكي شده باشد. هفتم: گوشت، يا استخواني در فرج او باشد كه مانع نزديكي شود. مسأله 2735: اگر زن، بعد از عقد بفهمد شوهر او ديوانه است، يا آلت مردي ندارد، يا مرضي دارد كه نميتواند نزديكي نمايد و يا تخمهاي او را كشيده اند، ميتواند عقد را برهم بزند. مسأله 2736: اگر مرد يا زن، به جهت يكي از عيبهايي كه در دو مسألهٴ پيش گفته شد، عقد را برهم بزند، بايد بدون طلاق از هم جدا شوند. مسأله 2737: اگر به جهت آنكه مرد نميتواند نزديكي كند، زن عقد را برهم بزند، شوهر بايد نصف مهر را بدهد، ولي اگر به جهت يكي ديگر از عيبها، مرد يا زن، عقد را برهم بزند، چنانچه مرد با زن نزديكي نكرده باشد، چيزي بر او نيست، اما اگر نزديكي كرده، بايد تمام مهر را بدهد. زنهايي كه ازدواج با آنها حرام است مسأله 2738: ازدواج با زنهايي كه با انسان محرم هستند، حرام است، مانند مادر، دختر، خواهر، مادر زن، عمّه، خاله، مادر بزرگ، نوه دختر برادر، دختر خواهر، زن پدر و زن پسر. مسأله 2739: اگر كسي زني را براي خود عقد نمايد، اگرچه با او نزديكي نكند، مادر، مادر مادر آن زن و مادر پدر او هرچه بالا روند، با آن مرد محرم ميشوند و نميتواند با آنها ازدواج كند. مسأله 2740: اگر زني را عقد كند و با او نزديكي نمايد، دختر و نوهٴ دختري و پسري آن زن هرچه پايين روند، چه در وقت عقد باشند يا بعد به دنيا بيايند، با آن مرد محرم ميشوند. مسأله 2741: اگر با زني كه براي خود عقد كرده، نزديكي نكرده باشد، تا وقتي آن زن در عقد اوست، نميتواند با دختر او ازدواج كند. مسأله 2742: عمه و خالهٴ پدر، عمه و خالهٴ پدر پدر، عمه و خالهٴ مادر و عمه و خالهٴ مادر مادر، هرچه بالا روند با انسان محرمند. مسأله 2743: پدر و جدّ شوهر، هرچه بالا روند و پسر و نوهٴ پسري و دختري او هرچه پايين آيند، چه در موقع عقد باشند، يا بعد به دنيا بيايند، با زن او محرم هستند. مسأله 2744: اگر زني را براي خود عقد كند، چه دائم باشد و چه موقت، تا وقتي كه آن زن در عقد اوست، نميتواند با خواهر آن زن ازدواج نمايد. مسأله 2745: اگر زن خود را به صورتي كه در احكام طلاق گفته ميشود (طلاق رجعي) دهد، در بين عدّه نميتواند خواهر او را عقد نمايد، بلكه در عدّهٴ (طلاق باين) نيز كه بعد بيان ميشود، بنا بر احتياط با خواهر او ازدواج نكند و اما اگر زني را متعه نمايد، بايد از ازدواج با خواهر او، حتي در مدت عده، هرچند مدت متعه گذشته و يا متمتّع مدت را بخشيده باشد، خودداري نمايد. مسأله 2746: انسان نميتواند بدون اجازهٴ زن خود، با خواهر زاده و برادر زادهٴ او ازدواج كند. و اگر بدون اجازهٴ زنش آنان را عقد نمايد و بعد زن بگويد به آن عقد راضي هستم، اشكال ندارد. مسأله 2747: اگر زن بفهمد شوهرش، برادر زاده و يا خواهر زادهٴ او را عقد كرده و حرفي نزند، چنانچه بعد رضايت ندهد، عقد آنان باطل است. مسأله 2748: اگر انسان پيش از ازدواج با دختر عمه يا دختر خالهٴ خود، با مادر آنان زنا كند، ديگر نميتواند با آنان ازدواج نمايد. مسأله 2749: اگر با دختر عمه يا دختر خالهٴ خود، ازدواج نمايد و پيش از آنكه با آنان نزديكي كند با مادرشان زنا نمايد، بنا بر احتياط از آنها جدا شود. مسأله 2750: اگر بازني، غير از عمه و خالهٴ خود، زنا كند، بنا بر احتياط با دختر او ازدواج نكند، اما اگر زني را عقد نمايد و با او نزديكي كند، سپس با مادر او زنا كند، آن زن بر او حرام نميشود و همچنين است اگر پيش از آنكه با او نزديكي كند با مادر او زنا نمايد، گرچه بنا بر احتياط مستحب، از آن زن جدا شود. مسأله 2751: زن مسلمان نميتواند به عقد كافر در آيد، چه اهل كتاب باشد يا كتاب نداشته باشد، مرد مسلمان نيز نميتواند با زنهاي كافر كه اهل كتاب نيستند ازدواج كند، ولي ازدواج با زنهاي اهل كتاب يعني يهود، نصاري و مجوس، به عقد دائم يا موقت، مانعي ندارد. مسأله 2752: اگر با زني كه در عدّهٴ طلاق رجعي است، زنا كند آن زن بر او حرام ميشود و اگر با زني كه در عدهٴ متعه، يا طلاق باين و يا عدهٴ وفات است زنا كند، بعداً ميتواند او را عقد نمايد، اگرچه بنا بر احتياط مستحب با او ازدواج نكند. و معناي (طلاق رجعي)، (طلاق باين)، (عدهٴ متعه) و (عدهٴ وفات) در احكام طلاق گفته خواهد شد. مسأله 2753: اگر با زن بيشوهري كه در عدّه نيست زنا كند، بعد ميتواند آن زن را براي خود عقد نمايد، و همچنين است اگر ديگري بخواهد آن زن را عقد كند. مسأله 2754: اگر زني را كه در عدهٴ ديگري است براي خود عقد كند، چنانچه مرد و زن، يا يكي از آنان بدانند كه عدهٴ زن تمام نشده و بدانند عقد كردن زن در عدّه، حرام است، آن زن بر او حرام ميشود، اگرچه مرد بعد از عقد، با آن زن نزديكي نكرده باشد. مسأله 2755: اگر زني را براي خود عقد كند و بعد معلوم شود كه در عدّه بوده، چنانچه هيچ كدام نميدانسته اند زن در عدّه است و نميدانسته اند عقد كردن زن در عده حرام است، در صورتي كه مرد با او نزديكي كرده باشد، آن زن بر او حرام ميشود. مسأله 2756: اگر انسان بداند زني شوهر دارد و با او ازدواج كند، بايد از او جدا شود. و بعد نيز او را براي خود عقد نكند. مسأله 2757: زن شوهردار، اگر زنا بدهد بر شوهر خود حرام نميشود و چنانچه توبه نكند و بر عمل خود باقي باشد، بهتر است شوهر او را طلاق دهد، ولي بايد مهرش را بدهد. مسأله 2758: زني را كه طلاق داده اند و زني كه متعه بوده و شوهرش مدت او را بخشيده يا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتي دوباره شوهر كند و بعد شك كند هنگام عقد شوهر دوم، عدهٴ شوهر اول تمام بوده يا نه، نبايد به شك خود اعتنا كند. مسأله 2759: مادر، خواهر و دختر پسري كه لواط داده بر لواط كننده حرام است، اگرچه بنا بر احتياط لواط كننده و لواط دهنده بالغ نباشند، ولي اگر گمان كند كه دخول نشده، يا شك كند دخول شده يا نه، بر او حرام نميشوند. مسأله 2760: اگر با مادر، يا خواهر و يا دختر كسي ازدواج نمايد و بعد از ازدواج، با آن شخص لواط كند، آنها بر او حرام نميشوند. مسأله 2761: اگر كسي در حال احرام كه در احكام حج گذشت، با زني ازدواج نمايد عقد او باطل است. و چنانچه ميدانسته زن گرفتن بر او حرام است، ديگر نميتواند آن زن را عقد كند. مسأله 2762: اگر زني كه در حال احرام است با مردي كه در حال احرام نيست ازدواج كند، عقد او باطل است و اگر زن ميدانسته ازدواج كردن در حال احرام حرام است، بنا بر احتياط واجب بعداً با آن مرد ازدواج نكند. مسأله 2763: اگر مرد (طواف نساء) را كه يكي از اعمال حج است بجا نياورد، زن بر او حرام ميشود و نيز اگر زن (طواف نساء) نكند شوهرش بر او حرام ميشود، ولي اگر بعد (طواف نساء) را انجام دهند، يا نايب بگيرند كه آن را انجام دهد، به يكديگر حلال ميشوند. مسأله 2764: اگر كسي دختر نابالغي را براي خود عقد كند و پيش از آنكه نه سال دختر تمام شود، با او نزديكي كند، در صورتي كه افضا نشده باشد بنا بر احتياط مستحب از مقاربت با او خودداري كند. مسأله 2765: زني را كه در سه نوبت طلاق داده اند، بر شوهرش حرام ميشود، ولي اگر با شرايطي كه در احكام طلاق گفته ميشود، با مرد ديگري ازدواج كند سپس طلاق بگيرد، شوهر اول ميتواند دوباره او را براي خود عقد نمايد. احكام عقد دائم مسأله 2766: زني كه به عقد دائم در آمده، نبايد بدون اجازهٴ شوهر از خانه بيرون رود و بايد خود را براي هر لذّتي كه او ميخواهد تسليم نمايد و بدون عذر شرعي از نزديكي كردن او جلوگيري نكند و اگر در اينها از شوهر اطاعت نمايد، تهيهٴ غذا، لباس و منزل او، بر شوهر واجب است و اگر تهيه نكند چه توانايي داشته باشد يا نداشته باشد، به زن بدهكار است. مسأله 2767: اگر زن در كارهايي كه در مسألهٴ پيش گفته شد، از شوهر اطاعت نكند، گناهكار است و حق غذا، لباس، منزل و همخوابي ندارد، ولي مهر او از بين نميرود. مسأله 2768: مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه، مجبور كند. مسأله 2769: مخارج سفر زن، اگر بيشتر از مخارج وطن باشد، بر شوهر نيست، ولي اگر شوهر مايل باشد زن را سفر ببرد، بايد خرج سفر او را بدهد. مسأله 2770: زني كه از شوهر اطاعت ميكند و شوهر خرج او را نميدهد، در صورت امكان ميتواند خرجي خود را بدون اجازه، از مال او بردارد و اگر ممكن نيست، چنانچه ناچار باشد معاش خود را تهيّه كند، در موقعي كه مشغول تهيهٴ معاش است، اطاعت شوهر بر او واجب نيست. مسأله 2771: بنا بر مشهور بين علما (قدّس الله ارواحهم) مرد بايد در هر چهار شب، يك شب نزد زن دائمي خود بماند، اما بعيد نيست كه واجب نباشد، مخصوصا در صورتي كه يك زن داشته باشد. مسأله 2772: شوهر نميتواند بيش از چهار ماه، با زن دائمي خود نزديكي نكند. مسأله 2773: اگر در عقد دائمي، مهر را معيّن نكند، عقد صحيح است و چنانچه مرد با زن نزديكي كند، بايد مهر او را مطابق مهر زنهايي كه مانند او هستند، بدهد. مسأله 2774: اگر هنگام خواندن عقد دائم، براي دادن مهر، مدتي معيّن نكرده باشند، زن ميتواند پيش از گرفتن مهر، از نزديكي كردن شوهر جلوگيري كند، چه شوهر توانايي دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد، ولي اگر پيش از گرفتن مهر به نزديكي راضي شود و شوهر با او نزديكي كند، ديگر نميتواند بدون عذر شرعي، از نزديكي شوهر جلوگيري نمايد. احكام عقد موقّت مسأله 2775: متعه كردن زن، اگرچه براي لذّت بردن نباشد، صحيح است. مسأله 2776: بنا بر احتياط واجب، شوهر نبايد بيش از چهار ماه، نزديكي با متعهٴ خود را ترك كند. مسأله 2777: زني كه متعه ميشود اگر در عقد شرط كند شوهر با او نزديكي نكند، عقد و شرط او صحيح است و شوهر فقط ميتواند لذّتهاي ديگر از او ببرد، ولي اگر بعد به نزديكي راضي شود، شوهر ميتواند با او نزديكي نمايد. مسأله 2778: زني كه متعه شده اگرچه آبستن شود، حق خرجي ندارد. مسأله 2779: زني كه متعه شده حق همخوابي ندارد، از شوهر ارث نميبرد و شوهر نيز از او ارث نميبرد. مسأله 2780: زني كه متعه شده اگر نداند كه حق خرجي و همخوابي ندارد، عقد او صحيح است و براي آنكه نميدانسته، حقي بر شوهر پيدا نميكند. مسأله 2781: زني كه متعه شده، ميتواند بدون اجازهٴ شوهر، از خانه بيرون رود، ولي اگر بر اثر بيرون رفتن، حق شوهر از بين ميرود، بيرون رفتن او حرام است. مسأله 2782: اگر زن، مردي را وكيل كند تا به مدت و مبلغ معيّن، او را براي خودش متعه نمايد، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود در آورد، يا به غير از مدت يا مبلغي كه معيّن شده، او را متعه كند، وقتي آن زن فهميد، اگر فورا بگويد: راضي هستم، عقد صحيح وگرنه باطل است. مسأله 2783: اگر پدر يا جدّ پدري، براي محرم شدن، يك ساعت يا دو ساعت زني را به عقد پسر نابالغ خود در آورد كافي است و نيز ميتواند دختر نابالغ خود را براي محرم شدن، به عقد كسي در آورد و بايد آن عقد براي دختر نفعي داشته باشد. و لازم نيست مدّت زنا شويي را قدري قرار دهند كه شوهر بتواند از زن لذت ببرد. مسأله 2784: اگر پدر يا جدّ پدري، طفل خود را كه در جاي ديگري است و نميداند زنده است يا مرده، براي محرم شدن به عقد كسي در آورد، بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل ميشود و چنانچه بعد معلوم شود هنگام عقد، آن دختر زنده نبوده، عقد باطل است و كساني كه بر اثر عقد به ظاهر محرم شده بودند نامحرمند. مسأله 2785: اگر مرد مدت متعه را ببخشد، چنانچه با زن نزديكي كرده، بايد تمام مهر را به او بدهد و اگر نزديكي نكرده باشد، بايد نصف آن را بپردازد. مسأله 2786: مرد ميتواند زني را كه متعه او بوده و هنوز عده اش تمام نشده، به عقد دائم خود در آورد.

احكام عاريه

مسأله 2695: عاريه، يعني انسان مال خود را به ديگري بدهد كه از آن استفاده كند و در عوض، چيزي از او نگيرد. مسأله 2696: لازم نيست در عاريه، صيغه بخوانند و اگر مثلاً لباس را به قصد عاريه، به كسي بدهد و او به همين قصد بگيرد، عاريه صحيح است. مسأله 2697: عاريه دادن چيز غصبي و چيزي كه مال انسان است ولي منفعت آن را به ديگري واگذار كرده، مثلاً آن را اجاره داده، در صورتي صحيح است كه مالك چيز غصبي يا مستاجر بگويد: به عاريه دادن راضي هستم. مسأله 2698: چيزي كه منفعتش مال انسان است، مثلاً آن را اجاره كرده، ميتواند عاريه بدهد، ولي اگر در اجاره شرط كرده باشند خودش از آن استفاده كند، نميتواند آن را به ديگري عاريه بدهد. مسأله 2699: اگر ديوانه و بچه، مال خود را عاريه بدهند صحيح نيست، امّا اگر وليّ بچه مصلحت بداند كه مال او را عاريه دهد و بچه آن مال را به دستور وليّ، به عاريه كننده برساند، اشكال ندارد. مسأله 2700: اگر در نگهداري چيزي كه عاريه كرده كوتاهي نكند و در استفادهٴ آن نيز زياده روي ننمايد و اتفاقا آن چيز تلف شود، ضامن نيست، ولي چنانچه شرط كنند اگر تلف شود، عاريه كننده ضامن باشد، يا چيزي كه عاريه كرده طلا و نقره باشد، بايد عوض آن را بدهد. مسأله 2701: اگر طلا و نقره را عاريه نمايد و شرط كند اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود، ضامن نيست. مسأله 2702: اگر عاريه دهنده بميرد، عاريه گيرنده بايد چيزي را كه عاريه كرده، به ورثهٴ او بدهد. مسأله 2703: اگر عاريه دهنده طوري شود كه شرعا نتواند در مال خود تصرف كند، مثلاً ديوانه شود، عاريه كننده بايد مالي كه عاريه كرده، به وليّ او بدهد. مسأله 2704: كسي كه چيزي عاريه داده، هر وقت بخواهد ميتواند آن را پس بگيرد و كسي كه عاريه كرده، هر وقت بخواهد ميتواند آن را پس دهد. مسأله 2705: عاريه دادن چيزي كه استفادهٴ حلال ندارد، مانند آلات قمار، باطل است. مسأله 2706: عاريه دادن گوسفند، براي استفاده از شير و پشم آن و عاريه دادن حيوان نر براي كشيدن بر ماده، صحيح است. مسأله 2707: اگر چيزي را كه عاريه كرده به مالك، يا وكيل و يا وليّ او بدهد و بعد، آن چيز تلف شود، عاريه كنند و ضامن نيست، ولي اگر بدون اجازهٴ صاحب مال، يا وكيل و يا وليّ او، آن را به جايي ببرد كه صاحبش معمولا به آنجا ميبرده، مثلاً اسب را در اصطبلي كه صاحبش براي آن درست كرده، ببندد و بعد تلف شود، يا كسي آن را تلف كند ضامن است. مسأله 2708: اگر چيز نجس را براي كاري كه شرط آن پاكي است عاريه دهد، مثلاً لباس را عاريه دهد كه با آن نماز بخوانند، بنا بر احتياط واجب، بايد نجس بودن آن را به كسي كه عاريه ميكند بگويد. مسأله 2709: چيزي را كه عاريه كرده، بدون اجازهٴ صاحب آن نميتواند به ديگري اجاره، يا عاريه بدهد. مسأله 2710: اگر چيزي را كه عاريه كرده، با اجازهٴ صاحب آن به ديگري عاريه دهد، چنانچه شخص اوّل بميرد يا ديوانه شود، عاريه دومي باطل نميشود. مسأله 2711: اگر بداند مالي را كه عاريه كرده غصبي است، بايد آن را به صاحبش برساند و نميتواند به عاريه دهنده بدهد. مسأله 2712: اگر مالي را كه ميداند غصبي است عاريه كند و از آن استفاده ببرد و در دست او از بين برود، مالك ميتواند عوض مال و عوض استفاده را از او و يا از كسي كه مال را غصب كرده مطالبه كند و اگر از عاريه كننده بگيرد، او نميتواند چيزي را كه به مالك ميدهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد. مسأله 2713: اگر نداند مالي را كه عاريه كرده غصبي است و در دست او از بين برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگيرد، او نيز ميتواند آنچه را به صاحب مال داده، از عاريه دهنده مطالبه نمايد، ولي اگر چيزي را كه عاريه كرده، طلا و نقره باشد، يا عاريه دهنده با او شرط كرده باشد كه اگر آن چيز از بين برود، عوضش را بدهد، نميتواند چيزي را كه به صاحب مال ميدهد، از عاريه دهنده مطالبه نمايد.

احكام ايلاء

مسأله 2935: ايلاء يعني مرد قسم بخورد با همسر دائمي خود كه بعد از عقد با او نزديكي كرده، تا ابد يا بيشتر از چهار ماه، به قصد ضرر رساندن به او، نزديكي نكند، بنا بر اين اگر قسم بخورد با همسر موقّت خود يا كنيز خود نزديكي نكند، يا قسم بخورد كمتر از چهار ماه با او نزديكي نكند، يا زني را كه هنوز با او نزديكي نكرده، ايلاء كند و يا به قصد ضرر رساندن نباشد، بلكه براي مصلحتي بوده، مثلاً اگر آبستن شدن براي زن ضرر دارد، قسم بخورد كه با او نزديكي نكند، ايلاء نخواهد بود. مسأله 2936: اگر شرايط ايلاء موجود نباشد، قَسَم او صحيح است، ولي حكم ايلاء ندارد، بلكه آثار قَسَم كه در احكام قسم خوردن گفته ميشود بر آن مترتّب ميگردد. مسأله 2937: در ايلاء بايد به يكي از اسمهاي خداوند، كه به غير ذات مقدّس او گفته نميشود قسم بخورد، مانند (الله) و همچنين اگر به اسمي قسم بخورد كه غالباً بر خدا گفته ميشود اگرچه گاهي به غير خدا نيز بگويند، صحيح است. مسأله 2938: اگر ايلاء انجام شود، مرد نميتواند با زن خود نزديكي كند و در اين صورت، چنانچه زن صبر كند، چيزي بر شوهر واجب نيست، و گرنه بايد به حاكم شرع مراجعه كند و حاكم شرع چنانكه در احكام ظهار گفته شد، عمل مينمايد. مسأله 2939: اگر شوهر بعد از ايلاء با زن خود نزديكي كند، بايد كفاره بدهد، زيرا به قسم خود عمل نكرده است. مسأله 2940: كسي كه ايلاء ميكند بايد بالغ و عاقل باشد و از روي قصد و اختيار ايلاء كند.

احكام ظهار

مسأله 2927: ظهار، يعني مرد زن خود را به پشت مادر خويش تشبيه كند و اگر مرد با زن خود (ظهار) كرد، آن زن بر او حرام ميشود، و اگر بخواهد به او رجوع نمايد، بايد كفّاره بدهد. مسأله 2928: صيغهٴ ظهار آن است كه مرد به زن بگويد: (انت علي كظهر امّي) يعني: تو بر من مانند پشت مادرم هستي، يا به جاي (انت) بگويد: (زوجتي) يا (هذه) يا (فاطمة) اگر اسم زن فاطمه باشد و چنانچه به غير از پشت تشبيه كند، مثلاً بگويد: (انت علي كبطن امّي) يعني: تو بر من مانند شكم مادرم هستي، در آنكه ظهار ميشود يا نه، خلاف است و بنا بر احتياط واقع ميشود. مسأله 2929: اگر زن خويش را به يكي از محارم، غير از مادر تشبيه كند، مثلاً بگويد: (انت علي كظهر اختي) يا (عمّتي) يا (خالتي) ظهار واقع ميشود. مسأله 2930: كسي كه با زن خود ظهار ميكند بايد بالغ و عاقل باشد و از روي قصد و اختيار ظهار كند و بايد زني كه با او ظهار ميكند در حال حيض يا نفاس نباشد و در آن پاكي با او نزديكي نكرده باشد، چنانچه در احكام طلاق ذكر شد. و بنا بر احتياط بايد بعد از عقد با او نزديكي كرده و دو مرد عادل، صيغهٴ ظهار را بشنوند. مسأله 2931: در ظهار لازم نيست، زن را به عقد دائم گرفته باشد، بلكه زني كه در عقد موقّت او ميباشد يا كنيز انسان است، ظهار او صحيح ميباشد. مسأله 2932: كسي كه ظهار ميكند نميتواند پيش از آنكه كفاره بدهد، با زن خود نزديكي نمايد و چنانچه بدون كفاره با او نزديكي كند، بايد دو كفاره بدهد، امّا بعد از كفاره، نزديكي مانعي ندارد. مسأله 2933: كفارهٴ كسي كه ظهار ميكند، يك برده آزاد كردن است و اگر نميتواند دو ماه پي در پي روزه بگيرد و اگر از اين نيز عاجز است، بايد شصت فقير را اطعام دهد. مسأله 2934: اگر كسي با زن خود ظهار كند، چنانچه زن صبر كند، چيزي بر شوهر واجب نيست، ولي اگر صبر نكند، بايد به حاكم شرع مراجعه نمايد و حاكم شرع در اين مورد، شوهر را نسبت به يكي از دو امر مخيّر ميسازد: يا كفاره بدهد و به زن خود رجوع نمايد و يا زن را طلاق دهد، امّا اگر هيچ يك را اختيار نكند، او را زندان نموده تا يكي از آن دو را اختيار نمايد و اگر زندان نيز نتيجه نداشت، در صورتي كه زن مطالبهٴ طلاق كند، حاكم شرع ميتواند او را طلاق دهد.

احكام طلاق

مسأله 2871: مردي كه زن خود را طلاق ميدهد، بايد بالغ و عاقل باشد، به اختيار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور كنند زنش را طلاق دهد، طلاق باطل است و نيز بايد قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صيغهٴ طلاق را به شوخي بگويد، صحيح نيست. مسأله 2872: زن بايد در وقت طلاق، از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكي، با او نزديكي نكرده باشد. مسأله 2873: طلاق دادن زن در حال حيض يا نفاس، در سه صورت صحيح است، اول: شوهرش بعد از ازدواج، با او نزديكي نكرده باشد. دوم: معلوم باشد كه آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر، در حال حيض طلاقش بدهد، بعد بفهمد آبستن بوده، بنا بر احتياط دوباره او را طلاق دهد. سوم: مرد به جهت غايب بودن نتواند بفهمد كه زن، از خون حيض يا نفاس پاك است يا نه. مسأله 2874: اگر بداند زن از خون حيض پاك است و طلاقش بدهد، بعد معلوم شود موقع طلاق در حال حيض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حيض بداند و طلاقش دهد بعد معلوم شود پاك بوده، طلاق او صحيح است. مسأله 2875: كسي كه ميداند زنش در حال حيض يا نفاس است، اگر غايب شود، مثلاً مسافرت كند و بخواهد او را طلاق دهد، بايد تا مدّتي كه معمولا زن از حيض يا نفاس پاك ميشود، صبر كند. مسأله 2876: اگر مردي كه غايب است بخواهد زن خود را طلاق دهد، چنانچه بتواند اطلاع پيدا كند كه زن او در حال حيض يا نفاس است يا نه، اگرچه از روي عادت حيض زن يا نشانه هاي ديگري باشد كه در شرع معيّن شده، بايد تا مدّتي كه معمولا زن از حيض يا نفاس پاك ميشوند، صبر كند. مسأله 2877: اگر با همسرش كه از خون حيض و نفاس پاك است، نزديكي كند و بخواهد طلاقش دهد، بايد صبر كند تا دوباره حيض ببيند و پاك شود، ولي زني را كه نه سالش تمام نشده، يا آبستن است، اگر بعد از نزديكي طلاق دهد اشكال ندارد. و همچنين است اگر يائسه باشد، يعني اگر سيّده است بيش از شصت سال و اگر سيّده نيست، بيش از پنجاه سال، داشته باشد. مسأله 2878: اگر با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است، نزديكي كند و در همان پاكي، طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود هنگام طلاق آبستن بوده بنا بر احتياط، بايد دوباره او را طلاق دهد. مسأله 2879: اگر با زني كه از خون حيض و نفاس پاك است، نزديكي كند مسافرت نمايد، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد بايد به قدري كه معمولا زن بعد از آن پاكي، خون ميبيند و دوباره پاك ميشود، صبر كند. مسأله 2880: اگر مرد بخواهد زن خود را كه به جهت بيماري، حيض نميبيند، طلاق دهد، بايد از وقتي كه با او نزديكي كرده، تا سه ماه، از جماع با او خودداري نمايد و بعد او را طلاق دهد. مسأله 2881: طلاق بايد به صيغهٴ عربي صحيح، خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند. و اگر خود شوهر بخواهد صيغهٴ طلاق را بخواند و اسم زن او، مثلاً فاطمه باشد، بايد بگويد: (زَوْجَتي فاطِمَة طالِق) يعني زن من فاطمه رهاست. و اگر ديگري را وكيل كند، وكيل بايد بگويد: (زَوْجَةْ مُوَكِّلي فاطمَة طالِق). مسأله 2882: زني كه متعه شده، مثلاً يك ماهه يا يك ساله او را عقد كرده اند، طلاق ندارد و رها شدن او، به اين است كه مدّش تمام شود، يا مرد مدّت را به او ببخشد، يعني بگويد: (مدّت را به تو بخشيدم) و شاهد گرفتن و پاك بودن او از حيض لازم نيست. عدّهٴ طلاق مسأله 2883: زني كه نه سالش تمام نشده و زن يائسه عدّه ندارد، يعني اگرچه شوهرش با او نزديكي كرده باشد، بعد از طلاق ميتواند فورا شوهر كند. مسأله 2884: زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست، اگر شوهرش با او نزديكي كند و طلاقش دهد، بعد از طلاق بايد عدّه نگه دارد، يعني بعد از آنكه در پاكي طلاقش داد، صبر كند تا دوبار حيض ببيند و پاك شود و همينكه حيض سوم را ديد، عدهٴ او تمام ميشود و ميتواند شوهر كند، ولي اگر اصلا با او نزديكي نكرده باشد و طلاقش بدهد عدّه ندارد، يعني ميتواند بعد از طلاق، فورا شوهر كند. مسأله 2885: زني كه حيض نميبيند، اگر در سنّ زنهايي باشد كه حيض ميبينند، چنانچه شوهرش او را طلاق دهد، بايد بعد از طلاق، سه ماه، عدّه نگه دارد. مسأله 2886: زني كه عدّهٴ او سه ماه است، اگر اوّل ماه طلاقش بدهند، بايد سه ماه قمري، يعني از موقعي كه ماه ديده ميشود، تا سه ماه عدّه نگهدارد و اگر در بين ماه، طلاقش بدهند، بايد باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و نيز كسري ماه اوّل را از ماه چهارم، عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بيستم ماه طلاقش بدهند و آن ماه بيست و نه روز باشد، بايد نه روز باقي ماه را با دو ماه بعد از آن و بيست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و بنا بر احتياط مستحب از ماه چهارم بيست و يك روز عدّه نگهدارد، تا با مقداري كه از ماه اول عدّه نگهداشته، سي روز شود. مسأله 2887: اگر زن آبستن را طلاق دهد، عدّه اش تا به دنيا آمدن يا سقط شدن بچهٴ اوست، بنا بر اين اگر مثلاً يك ساعت بعد از طلاق، بچه به دنيا آيد، عدّه اش تمام ميشود. مسأله 2888: ابتداي عدهٴ طلاق از وقتي است كه خواندن صيغهٴ طلاق تمام ميشود، چه زن بداند طلاقش داده اند يا نداند، پس اگر بعد از تمام شدن زمان عدّه، بفهمد او را طلاق داده اند، لازم نيست دوباره عدّه نگه دارد. عدّهٴ ازدواج موقّت مسأله 2889: زني كه نه سالش تمام شده و يائسه نيست، اگر متعه شود، مثلاً يك ماهه يا يك ساله شوهر كند، چنانچه شوهرش با او نزديكي نمايد و مدّت آن زن تمام شود يا شوهر مدت را به او ببخشد، بايد عده نگه دارد، پس اگر حيض ميبيند بايد به مقدار دو حيض، عده نگه دارد و شوهر نكند، و اگر حيض نميبيند، بنا بر احتياط واجب، چهل و پنج روز از شوهر كردن، خودداري نمايد. مسأله 2890: زن يائسه، يعني زني كه اگر سيّده است بيش از شصت سال و اگر سيّده نيست بيش از پنجاه سال داشته باشد، چنانچه متعه شود و همچنين زني كه كمتر از نه سال دارد و زني كه اصلا شوهر با او نزديكي نكرده است، عدّه ندارند و پس از تمام شدن مدت متعه، يا بعد از آنكه شوهر مدّت را بخشيد، فورا ميتوانند شوهر كنند. عدّهٴ زن شوهر مرده مسأله 2891: زني كه شوهرش بميرد اگر آبستن نباشد، بايد تا چهار ماه و ده روز عدّه نگه دارد، يعني از شوهر كردن خودداري نمايد، اگرچه يائسه يا متعه باشد و يا شوهرش با او نزديكي نكرده باشد و اگر آبستن باشد، بايد تا موقع زاييدن عدّه نگه دارد، ولي اگر قبل از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنيا آيد، بايد تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش، صبر كند. اين عدّه را (عدّهٴ وفات) ميگويند. مسأله 2892: زني كه در عدّهٴ وفات ميباشد، حرام است لباس زينتي بپوشد، سرمه بكشد و همچنين كارهاي ديگري كه زينت حساب ميشود، بر او حرام است. مسأله 2893: اگر زن يقين كند شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّهٴ وفات، شوهر كند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است، بايد از شوهر دوّم، جدا شود. و در صورتي كه آبستن باشد، به مقداري كه در عدّهٴ طلاق گفته شد، براي شوهر دوّم، عدّهٴ طلاق و بعد براي شوهر اول عدهٴ وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، براي شوهر اول عدهٴ وفات و بعد براي شوهر دوم، عدهٴ طلاق نگهدارد. مسأله 2894: ابتداي عدّهٴ وفات از موقعي است كه زن از مرگ شوهر، باخبر شود. مسأله 2895: اگر زن بگويد عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبل ميشود، اول: مورد تهمت نباشد. دوم: از طلاق يا مردن شوهرش، مدّتي گذشته باشد كه تمام شدن عدّه، ممكن باشد. طلاق بائن و رجعي مسأله 2896: طلاق بائن، يعني: مرد بعد از طلاق، حق ندارد بدون عقد جديد، به زن خود رجوع كند. مسأله 2897: طلاق بائن، پنج قسم است، اول: طلاق زني كه نه سالش تمام نشده باشد. دوم: طلاق زني كه يائسه باشد، يعني اگر سيّده است بيشتر از شصت سال و اگر سيّده نيست، بيش از پنجاه سال داشته باشد. سوم: طلاق زني كه شوهرش، بعد از عقد، با او نزديكي نكرده باشد. چهارم: سوّمين طلاق زني كه او را در سه نوبت طلاق داده اند. پنجم: طلاق خلع و مبارات كه بعد گفته خواهد شد. مسأله 2898: طلاق رجعي، يعني بعد از طلاق، تا وقتي زن در عده است، مرد ميتواند بدون عقد جديد به زن رجوع نمايد و غير از موارد ياد شده در مسألهٴ قبل، طلاق رجعي است. مسأله 2899: كسي كه زنش را طلاق رجعي داده، حرام است او را از خانه اي كه هنگام طلاق در آنجا بوده بيرون كند. و نيز حرام است زن براي كارهاي غير لازم، از آن خانه بيرون رود، امّا در بعضي موارد كه در (الفقه) بيان نموده ايم بيرون كردن زن اشكال ندارد. احكام رجوع كردن مسأله 2900: در طلاق رجعي مرد، به دو صورت ميتواند به زن خود برگردد، اول: حرفي بزند كه دلالت كند او را دوباره زن خود قرار داده است. دوم: كاري كند كه بفهمند رجوع كرده است. مسأله 2901: براي رجوع كردن، لازم نيست مرد شاهد بگيرد يا به زن خبر دهد، بلكه اگر بدون اينكه كسي بفهمد، بگويد، به زن خود رجوع كردم، صحيح است. مسأله 2902: مردي كه زن خود را طلاق رجعي داده، اگر مالي از او بگيرد و با او صلح كند كه ديگر به او رجوع نكند، حق رجوع او از بين نميرود. مسأله 2903: اگر زني را سه بار طلاق دهد و در بين آنها به او رجوع كند و يا بعد از دو طلاق اول عقدش كند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام ميشود، امّا اگر زن بعداز طلاق سوم، با ديگري شوهر كند، با چهار شرط، به شوهر اول حلال ميشود، يعني ميتواند آن زن را دوباره عقد نمايد، اول: عقد شوهر دوم دائمي باشد و اگر مثلاً يك ماهه يا يكساله او را متعه كند، بعد از آنكه از او جدا شد، شوهر اول نميتواند او را عقد كند. دوم: شوهر دوم با او نزديكي و دخول كند و بنا بر احتياط مني بيرون آيد. سوم: شوهر دوم طلاقش دهد يا بميرد. چهارم: عدهٴ طلاق يا عدهٴ وفات شوهر دوم، تمام شود. طلاق خلع مسأله 2904: طلاق زني كه به شوهرش مايل نيست و مهر يا مال ديگر خود را به او ميبخشد تا طلاقش دهد، طلاق (خلع) است. مسأله 2905: اگر شوهر بخواهد صيغهٴ طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، ميگويد: (زَوْجَتي فاطِمة خالَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ) و افزودن (هِيَ طالِق) بهتر است. مسأله 2906: اگر زن كسي را وكيل كند كه مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر نيز همان شخص را وكيل كند كه زن را طلاق دهد، چنانچه مثلاً اسم شوهر محمّد و اسم زن فاطمه باشد، وكيل صيغهٴ طلاق را اين گونه ميخواند: (عَنْ مُوَكِّلَتي فاطِمَة بَذَلْتُ مَهْرَها لِمُوَكِّلي مُحَمَّد لِيَخْلَعَها عَلَيْهِ) پس از آن بدون فاصله ميگويد: (زَوْجَةُ مُوَكِّلي خالَعْتُها عَلي ما بَذَلَتْ، هِيَ طالِق) و اگر زن، شخصي را وكيل كند كه غير از مهر چيز ديگري به شوهر او ببخشد كه او را طلاق دهد، وكيل بايد به جاي كلمهٴ (مَهْرَها) آن چيز را بگويد، مثلاً اگر صد تومان داده، بايد بگويد: (بَذَلَتْ مائةَ تُومان). طلاق مبارات مسأله 2907: اگر زن و شوهر، يكديگر را نخواهند و زن مالي به مرد بدهد كه او را طلاق دهد (طلاق مبارات) نام دارد. مسأله 2908: اگر شوهر بخواهد صيغهٴ طلاق مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه، باشد، بايد بگويد: (بارَأْتُ زَوْجَتي فاطِمَة عَلي مَهْرِها فَهِي طالِق) يعني مبارات كردم زن خود فاطمه را در مقابل مهرش پس او رهاست. و اگر ديگري را وكيل كند، و كيل بايد بگويد: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَكِّلي فاطِمَة عَلي مَهْرِها فَهِي طالِق ) و در هردو صورت اگر به جاي كلمهٴ (عَلي مَهْرِها) (بِمَهْرِها) بگويد، اشكال ندارد. مسأله 2909: صيغهٴ طلاق خلع و مبارات، بايد به عربي صحيح خوانده شود، ولي اگر زن براي بخشيدن مال خود به شوهر، مثلاً به فارسي بگويد: (براي طلاق، فلان مال را به تو بخشيدم) اشكال ندارد. مسأله 2910: اگر زن در بين عدهٴ طلاق خلع، يا مبارت، از بخشش خود برگردد، شوهر ميتواند رجوع كند و بدون عقد، دوباره او را زن خود قرار دهد. مسأله 2911: مالي كه شوهر براي طلاق مبارات ميگيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد، ولي در طلاق خلع، اگر بيشتر باشد اشكال ندارد. چند مسأله مسأله 2912: اگر با زن نا محرمي، به گمان اين كه همسر خود اوست، نزديكي كند، چه زن بداند او شوهرش نيست يا گمان كند شوهرش ميباشد، بايد عده نگهدارد. مسأله 2913: اگر با زني كه ميداند همسرش نيست زنا كند، چه زن بداند آن مرد شوهر او نيست يا گمان كند شوهرش ميباشد، لازم نيست عدّه نگهدارد. مسأله 2914: اگر مرد، زني را گول بزند كه از شوهرش طلاق بگيرد و زن او شود، طلاق و عقد آن زن صحيح است، ولي هردو مرتكب گناه بزرگي شده اند. مسأله 2915: هرگاه مرد در ضمن عقد لازم، زن خود را بر طلاق خودش در مدّت معيّني وكيل نمايد، مثلاً از هنگام عقد ازدواج، تا مدّت پنجاه سال، به شرطي كه زن وكالت را اجرا ننمايد و خود را طلاق ندهد مگر بعد از آنكه مثلاً شوهرش مسافرت طولاني نمايد و يا مثلاً شش ماه نفقهٴ او را ندهد، اين وكالت صحيح است و زن در صورتي كه آن شرط محقّق شود، اختيار طلاق دارد. مسأله 2916: زني كه شوهرش گم شده است، اگر بخواهد با ديگري شوهر كند، بايد نزد مجتهد عادل، يا وكيل مجتهد برود و به دستور او عمل نمايد. مسأله 2917: پدر و جدّ پدري ديوانه، ميتوانند زن او را طلاق دهند، در صورتي كه ديوانگي او، به زمان قبل از بلوغ متّصل باشد. مسأله 2918: اگر پدر يا جدّ پدري، براي طفل خود زني را متعه كنند، اگرچه مقداري از زمان تكليف بچه، جزو مدّت متعه باشد، مثلاً براي پسر چهارده سالهٴ خود، زني را دوساله متعه نمايند، پدر يا جدّ پدري ميتوانند در صورتي كه مصلحت بچّه باشد مدّت متعهٴ آن زن را ببخشند، ولي زن دائمي او را نميتوانند طلاق دهند. مسأله 2919: اگر انسان از روي نشانه هاي شرعي، دو نفر را عادل بداند و زن خود را پيش آنان طلاق دهد، ديگري كه آنان را عادل نميداند، بنا بر احتياط واجب نميتواند آن زن را بعد از تمام شدن عدّه اش، براي خود يا براي ديگري عقد كند. مسأله 2920: اگر شخصي زن خود را بدون اينكه او بفهمد، طلاق دهد، چنانچه مخارج او را مانند وقتي كه زنش بوده بدهد و مثلاً بعد از يك سال بگويد: يك سال پيش تو را طلاق دادم و شرعا نيز ثابت كند، ميتواند چيزهايي را كه در آن مدّت براي زن تهيّه نموده و او مصرف نكرده است از او پس بگيرد، ولي چيزهايي را كه مصرف كرده، نميتواند مطالبه نمايد. مسأله 2921: اگر زن شوهر خود را نخواهد و مالي به مرد بدهد كه طلاقش دهد، آن را (طلاق خلع) ميگويند، و در آن، همهٴ شرايط طلاق كه قبلاً گذشت، لازم ميباشد. مسأله 2922: در طلاق خلع پس از آنكه زن صيغهٴ بخشش مال را خواند، مرد بايد فورا طلاق بدهد و اگر مرد در صيغه، مالي را تعيين كند كه زن آن را به او بدهد و فورا زن قبول كند، صحيح است. مسأله 2923: هرچيزي كه ماليّت دارد، ميشود مورد بخشش خلع قرار گيرد، خواه عين باشد يا منفعت. و همچنين جايز است بخشش خلع، تمام يا بعضي از مهر باشد و اگر بيشتر از مهر نيز بود، اشكال ندارد. مسأله 2924: اگر بين زن و مرد كدورتي نباشد و مرد طلاق خلع بدهد، خلع واقع نميشود، ولي طلاق صحيح است، پس چنانچه مورد طلاق رجعي است، رجعي وگرنه طلاق باين واقع ميشود. مسأله 2925: زن ميتواند كسي را وكيل كند كه بخشش را بدهد، چنانچه جايز است بخشش دين و بدهي باشد، مثلاً بگويد: در مقابل آنكه فلان مقدار مديون تو باشم، مرا طلاق خلع بده. مسأله 2926: طلاق مبارات در تمام احكام مانند طلاق خلع است، مگر در سه چيز كه باهم فرق دارد، اوّل: طلاق مبارات در صورتي است كه زن و شوهر، هريك ديگري را نخواهد، ولي در طلاق خلع، فقط زن از شوهر بدش ميآيد. دوم: مالي كه شوهر، براي طلاق مبارات ميگيرد، بايد بيشتر از مهر نباشد. سوم: اگر شوهر طلاق را به صيغهٴ (مبارات) بخواند، بايد بعد از آن، صيغهٴ طلاق را نيز بگويد، مثلاً اگر بگويد: (بارئتك...) بايد فورا بگويد: (فانت طالق).

احكام شيردادن

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه