بیست و پنج رساله فارسی صفحه 19

صفحه 19

و قاسم بن ایوب علوی روایت کرده اند:

ان المأمون لما أراد أن یستعمل الرضا علیه السلام جمع بنی هاشم، فقال: انی أرید أن استعمل الرضا علی هذا الامر من بعدی، فحسده بنو هاشم، و قالوا: تولی رجلا جاهلا لیس له بصر بتدبیر الخلافه، فابعث الیه یأتنا، فتری من جهله ما تستدل به علیه، فبعث الیه فأتاه، فقال له بنو هاشم: یا أبا الحسن اصعد المنبر و انصب لنا علما نعبد اللّه علیه.

فصعد علیه السلام المنبر، فقعد ملیا لا یتکلم مطرقا، ثم انتقض انتقاضه و استوی قائما و حمد اللّه و أثنا علیه و صلی علی نبیه و أهل بیته، ثم قال:

یعنی: به تحقیق که مأمون چون اراده کرد که والی و خلیفه گرداند حضرت امام رضا صلوات اللّه علیه را جمع کرد فرزندان هاشم را، یعنی ساداتی که در آن زمان بودند.

پس گفت به درستی که اراده کرده ام که عامل و خلیفه گردانم امام رضا را بر این امر خلافت بعد از خود، پس حسد بردند بر او فرزندان هاشم و گفتند: والی می گردانی مرد نادانی را که او را بینائی نیست به تدبیر خلافت، پس بفرست به سوی او تا بیاید به سوی ما، پس به بینی از نادانی او آنچه استدلال کنی به آن بر آنچه ما گفتیم.

پس فرستاد مأمون به سوی آن حضرت، پس حضرت آمد به نزد او، پس گفتند فرزندان هاشم: ای ابو الحسن بالا رو بر منبر و برپادار برای ما نشانه ای که عبادت کنیم خدا را بر آن، یعنی راه معرفت و بندگی حق تعالی را بما بنما.

پس بر آمد امام علیه السلام بر منبر و نشست مدتی و سخن نمی گفت، و سر به زیر افکنده بود، پس به لرزید لرزیدنی و راست ایستاد و ستایش کرد خدا را و ثنا گفت بر او، و درود فرستاد بر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه