دائره المعارف طهور: احکام فقهی صفحه 1728

صفحه 1728

ص: 1728

این مرد فکر کرد که فردا چه کنم؟ آیا اگر قویتر از آن پهلوان بودم او را به زمین بزنم یا نه، به اینجا رسید که قهرمان کسی است که با هوای نفس خود مبارزه کند. روز موعود با طرف مقابل کشتی گرفت، خود را بسیار قوی یافت و او را بسیار ضعیف، بطوری که می توانست فورا پشت او را به خاک برساند، ولی برای اینکه کسی نفهمد مدتی با او هماوردی کرد و بعد هم طوری خودش را سست کرد که حریف او را به زمین زد و روی سینه اش نشست. نوشته اند در همان وقت احساس کرد که گویی خدای متعال قلبش را باز کرد، گوئی ملکوت را با قلب خود می بیند. چرا؟ برای اینکه یک لحظه جهاد با نفس کرد. بعد همین مرد از اولیاء الله شد. چرا؟ چون پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «المجاهد من جاهد نفسه؛ مجاهد کسی است که با نفس خود جهاد کند» چون امام علی (ع) فرمود: «اشجع الناس من غلب هواه؛ شجاعترین مردم کسی است که بر نفس غالب آید». چون قهرمانی ای بخرج داد بالاتر از همه قهرمانیهای دیگر و همانطور که پیامبر اکرم فرمود: زورمند و قوی آن کسی نیست که وزنه را بلند کند، بلکه آن کسی است که در میدان مبارزه با نفس اماره پیروز شود.

من_اب_ع

مرتضی مطهری- آزادی معنوی- صفحه 173-172

کلی__د واژه ه__ا

اخلاق داستان اخلاقی پوریای ولی حدیث تربیت مبارزه نفس

نمونه ای از جهاد با نفس در امام علی (ع)

در جنگ خندق مسلمین در یک طرف و دشمن در طرف دیگر خندق بودند بطوری که دشمن نمی توانست از آن عبور کند. چند نفر از کفار که یکی از آنها عمروبن عبدود بود (قهرمانی که به او فارس یلیل می گفتند، کسی که یک تنه با هزار نفر برابری می کرد). خود را به هر طریقی شده به اینطرف خندق می رسانند. اسب خود را جولان میدهد و فریاد می کشد: «هل من مبارز؟» مسلمانان که سابقه این مرد را می دانستند، احدی جرأت نمی کرد پا به میدان بگذارد، چون میدانستند رفتن همان و کشته شدن همان. پیامبر اکرم (ص) فرمود چه کسی به میدان این مرد می رود؟ احدی از جا تکان نخورد جز جوانی بیست و چند ساله که امام علی (ع) بود، فرمود: یا رسول الله! من. فرمود نه، بنشین. بار دیگر این مرد فریاد کشید «هل من مبارز؟» احدی جز علی (ع) از جا تکان نخورد. پیغمبر فرمود علی جان فعلا بنشین. دفعه سوم یا چهارم که مبارز طلبید، عمربن خطاب برای اینکه عذر مسلمانان را بخواهد گفت یا رسول الله اگر کسی جواب نمی گوید عذرش خواسته است، این شخص، غولی نیست که کسی بتواند با او برابری کند. یک وقت در سفری، دزد به قافله ما حمله کرد. او یک کره شتر را روی دستش بلند کرد به عنوان سپر. با این غول که یک انسان نمی تواند بجنگد. بالاخره علی (ع) می آید و چنین قهرمانی را بخاک می افکند، یعنی بزرگترین قهرمانی ها، و روی سینه او می نشیند. می خواست سر این قهرمان را از بدن جا کند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه