دائره المعارف طهور: احکام فقهی صفحه 985

صفحه 985

ص: 985

دوستی که از چشم و برم پنهان و در دلم حاضر است.

حبیبی است که «لاتدرکه الابصار؛ چشمها او را درنمی یابند.» (انعام/ 103) اما «و قلبی بحبک متیما؛ و دل مرا سرگشته و دیوانه عشق و محبت خود قرار ده.» از چشم مستور است چون منزه تر از آن است که چشم آن را ببیند ولی در قلب جا دارد. گاهی نیز در حال انس با خدا به سر می برد، و برای او شعر می سرود و می گفت:

ولقد جعلتک فی الفواد محدثی *** وأبحت جسمی من أراد جلوسی

دلم را هم سخن با تو نمودم و جسمم با دیگران است.

فالجسم منی للجلیس موانس *** و حبیب قلبی فی الفواد أنیسی

جسمم انیس همنشین است و دلم با دست همنشین است.

گاهی نیز حالت خوف بر او غالب می شد و می گفت:

و زادی قلیل ما أراه مبلغی *** اللزاد أبکی أم لطول مسافتی

توشه، کم است و مرا به مقصد نمی رساند، نمی دانم بر کمی توشه یا بر طول سفر گریه کنم؟

أتحرقتی بالنار یا غایه المنی *** فأین رجانی فیک؟ أین مخافتی؟

آیا با آتشم خواهی سوخت ای همه آرزوهایم؟ پس امیدم کجا رفت و ترسم چه شد؟

سخنانی از حضرت امیر (ع) در ادعیه هست که می فرماید: «آه، من قله الزاد و طول الطریق وبعد السفر وعظیم المورد؛ آه از توشه اندک و راه دراز و دوری سفر و منزلگاه ترسناک!» همانها را این بانو به صورت مناجات ادبی در این شعر گنجانده است. که ره توشه کم است و فکر نمی کنم با این ره توشه کم به مقصد برسم، آیا برای کمی توشه ناله کنم یا برای طول سفر اشک بریزم، ای خدایی که نهایت آرزوی منی، آیا مرا با آتش خود خواهی سوزاند، پس امیدم چه شود؟ چون به تو امیدوار بودم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه