خورشیدی در کاروان صفحه 2

صفحه 2

کشانده بودند و در سایه کوتاه دیوارها استراحت می کردند. همه جا داغِ داغ بود. شهر در کوره سوزان خورشید می سوخت و از خاک و ریگِ کفِ کوچه ها حرارت برمی خواست. مردم فقیر شهر با لباسهای کهنه و فرسوده و پای برهنه در رفت و آمد بودند; آنها کف پاهای لُختشان را که مانند چرم، سفت و سخت شده بود بر خاک و ریگ داغ می گذاشتند و به سوی خانه های کوچک خود می رفتند.

گرما و تشنگی، زنها را به طرف چاه زمزم کشیده بود. آنها با کوزه و مشک بر سر چاه ازدحام کرده بودند و چند جوان نیرومند با سطلهای بزرگ در ظرفهای آنها آب می ریختند. زنها به نوبت مشکها و کوزه های پر شده را به روی دست یا بر دوش می گرفتند و در حالی که در دل برای ابوطالب - رئیس مکّه - آرزوی خیر و برکت می کردند به سوی خانه هایشان می شتافتند.

ابوطالب مانند پدرش عبدالمطلب، نگهبان خانه کعبه و چاه زمزم بود. چاهی که یادگار حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود و از هزاران سال پیش مانند چشمه ای زلال، آب خنک و گوارا از آن می جوشید و مردم مکّه را سیراب می کرد. او هم مانند پدرش عبدالمطلب در میان قبایل مکّه محبوبیّت زیادی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه