امر به معروف و نهی از منکر : برگرفته از کتاب ارزشمند فقه الصادق آیت الله العظمی سید صادق روحانی صفحه 172
- اشاره 1
- اشاره 10
- دلیل اوّل: عقل 11
- اشاره 11
- توضیح جمله ی شرطیه 12
- 1) آیات ایجابی 15
- دلیل دوم: کتاب (آیات قرآن کریم) 15
- 2) آیات معارض 34
- دلیل سوم: سنّت 41
- دلیل چهارم: اجماع 66
- اشاره 68
- مسأله دوم: اقسام امر به معرف و نهی از منکر 72
- 1) امر به معروف و نهی از منکر، واجب عینی یا کفایی ؟ 72
- 2) امر به معروف و نهی از منکر، اجتماعی و فردی ؟ 76
- مسأله سوم: بررسی شرایط امر به معروف و نهی از منکر 84
- اشاره 84
- 1) شناخت معروف و منکر 85
- 2) شناخت مأمور و منهی از معروف و منکر 89
- 3) احتمال تأثیر در امر به معروف و نهی از منکر 93
- 4) اصرار و پافشاری بر انجام کار 104
- اشاره 107
- 5) ایمنی از ضرر 107
- فروعات شرط ایمنی از ضرر 117
- 6) اجتناب آمر و ناهی از محرّمات 120
- 7) مکلّف بودن آمر، ناهی، مأمور و منهی 127
- اشاره 129
- الف) انکار به قلب 129
- ب) انکار به زبان 134
- اشاره 135
- ج) انکار با دست 135
- ترتیب بین مراتب سه گانه 139
- مسأله پنجم: زخم زدن و کشتن بدون اجازه ی امام 142
- اشاره 142
- فروعات مسأله چهارم و پنجم 149
- اشاره 156
- دوم: مزاحمت مجتهدان نسبت به یکدیگر 168
- اشاره 171
- ادلّه ی جواز 172
- ادلّه ی عدم جواز 176
- چهارم: امر به معروف و نهی منکرِ خانواده 178
- پنجم: اخذ اجرت در امر به معروف 181
- ششم: وظیفه ی مصلِح در قبال جامعه 185
- تألیفات 188
ص:177
1- . صیمری در غایه المرام، ج 1، ص 547، این را به او نسبت داده است.
2- . المقنعه، ص 810؛ النهایه، ص 310.
3- . المراسم العلویه، ص 263.
4- . تحریر الاحکام، ج 2، ص 242.
5- . الروضه البهیه، ج 2، ص 417.
6- . التنقیح الرائع، ج 1، ج 596 و 597.
7- . المهذّب البارع، ج 2، ص 375.
8- . جامع المقاصد، ج 2، ص 375.
9- . کفایه الاحکام، ج 1، ص 410.
10- . مفاتیح الشرائع، ج 2، ص 50.
11- . کشف الغطاء، ج 2، ص 420؛ ریاض المسائل، ج 2، ص 389.
12- . غنیه النزوع، ص 425.
13- . السرائر، ج 2، ص 24.
14- . جامع الشتات، ج 1، ص 395.
به نظر من، قول اوّل قوی تر است. وجوه و ادلّه ای که بر این نظر دلالت دارند، عبارت اند از:
ادلّه ی جواز
1) موثّق یا صحیحه ی حفص بن غیاث: «قَالَ سَأَلْتُ أبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) مَنْ یقِیمُ الْحُدُودَ السُّلْطَانُ أَوِ الْقَاضِی فَقَالَ إِقَامَهُ الْحُدُودِ إِلَی مَنْ إِلَیهِ الْحُکْم»(1) ؛
«از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: چه کسی حدود الاهی را به پا می دارد؛ سلطان یا قاضی ؟ ایشان در پاسخ فرمود: به پا داشتن حدود بر عهده ی صاحبان حکم است».
در مباحث پیشین گذشت در زمان غیبت حکم به دست مجتهد جامع الشرایط است، و نصوص بعدی دلالت می کند بر این که او از جانب امام به عنوان حاکم و قاضی منصوب است.
2) روایات دالّ بر حاکم و قاضی بودن مجتهد؛ مانند مقبوله ی عمر بن حنظله از امام صادق (علیه السلام): «ینظران مَنْ کانَ مِنکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدیثَنا ونَظَرَ فی حَلالِنا وَحَرامِنا وعَرَفَ احْکامَنا فَلْیرْضَوا بِهِ حَکَماً فَاِنّی قد جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکماً»(2) ؛
«امام صادق (علیه السلام) فرمود: مردم باید دقّت کنند و از میان فقهایی که راوی حدیث ما هستند و در احکام حلال و حرام ما