دستور و وصیت نامه شرعی و قانونی صفحه 21

صفحه 21

آقای احسانی (پیرمرد) سکوت را شکست و به هم اتاقی های دیگرش گفت: شما صحبت نکردید؟.

دوستان ناباب

یکی از بیماران (آقای نادری) گفت: بهتر است بنده صحبتی نداشته باشم.

آقای احسانی: چرا؟ شما هم صحبت کنید.

آقای نادری: ما دو برادر و یک خواهر بودیم، ما دو برادر خیلی بد بودیم. یعنی بد نبودیم امّا دو عامل در بدیِ ما تأثیر داشت: نخست، دوستان ولگرد و بی بندوبار. دوم پدر و مادرمان که بسیار نازِ ما را می کشیدند. اگر گاهی پدر ما ناراحت می شد، مادر، از ما حمایت می کرد. اگر مادر ما ناراحت می شد، پدر، ما را نوازش می داد! تا آن که ما، نازنازی و پُررو شدیم، درس نخواندیم و کار نکردیم، همواره با دوستان ناباب و تحت تأثیرشان بودیم، نه کاری، نه احساس مسئولیتی و نه برنامه ای. هنگام حضور در خانه فقط خواب بودیم، و دیگر اوقات و حتی شب ها را در خیابان ها پرسه می زدیم و پیرمردان، کارگران، مستمندان و آخوندها را مسخره می کردیم و... جز به ولگردی به چیز دیگر فکر نمی کردیم، گاهی از مغازه ها چیزی می خریدیم و پول آن را نمی دادیم، دسته جمعی به خانه های همدیگر می رفتیم، به خور و خواب و یاوه سرایی به سر می بردیم و...

یک روز دوستان ما به خانۀ ما آمده بودند. در وقت بیرون رفتن یکی از آنان قُلّک صَدقه را از خانۀ ما دزدید که پدر و مادرم همواره طعنه می زدند و در حقّ شان دعای بد می کردند.

نتیجه ی بی بندوباری

جناب آقای احسانی! ما با همان دوستان ناباب به آن بی بندوباری ها ادامه دادیم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه