چکیده تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله صفحه 35

صفحه 35

قادر به حرکت نبود، پس رسول خدا به «عماره» که چهارده زخم برداشته بود، گفت: «نزدیک من آی، نزدیک، نزدیک» تا صورت روی قدم رسول خدا نهاد و به همان حال بود تا جان سپرد.5 - عمرو بن ثابت: از انصار و معروف به «اصیرم» بود که رکعتی نماز نخواند، چه این که پیوسته از قبول اسلام امتناع می ورزید، اما چون رسول خدا برای احد بیرون رفت، اسلام به دلش راه یافت، پس اسلام آورد و شمشیر خود را برگرفت و نبرد همی کرد تا از پای درآمد و چون قصه او را به رسول خدا بازگفتند، فرمود: او بهشتی است.6 - ثابت بن وقش: که خود و برادرش «رفاعه» و دو پسرش «عمرو» و «سلمه» در احد به شهادت رسیدند و داستان شهادت او را در ترجمه پدر «حذیفه» ذکر می کنیم.7 - حسیل بن جابر: از انصار و معروف به «یمان» پدر «حذیفه» بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله او و «ثابت بن وقش» را که هر دو پیر و سالخورده بودند در برجها جای داده بود، یکی از آن دو به دیگری گفت: به خدا قسم، از عمر ما جز اندکی نمانده است، پس بهتر آن است که شمشیرهای خود را برگیریم و به رسول خدا بپیوندیم، باشد که خدا شهادت را به ما روزی فرماید، آنها با شمشیرهایشان بیرون آمدند و در میان سپاه وارد شدند، ثابت به دست مشرکان به شهادت رسید و پدر «حذیفه» در گیر و دار جنگ با شمشیر خود مسلمانان به شهادت رسید و چون حذیفه گفت: پدرم را کشته اید، او

را شناختند، پس حذیفه برای ایشان طلب مغفرت کرد و چون رسول خدا خواست دیه او را بپردازد، دیه را هم بر مسلمانان تصدق داد و علاقه رسول خدا به وی افزوده گشت.8 - حنظله بن ابی عامر: از انصار و معروف به «غسیل الملائکه» بود که در روز جنگ با ابوسفیان نبرد می کرد، در این میان «شداد بن أسود» بر وی حمله برد و او را به شهادت رسانید. رسول خدا درباره «حنظله» گفت: «حنظله را فرشتگان غسل می دهند» و بدین جهت «غسیل الملائکه» لقب یافت.9 - عبدالله بن جبیر: از انصار بود که روز احد فرماندهی 50 نفر تیرانداز را بر عهده داشت، هرچند تیراندازان برای جمع آوری غنیمت به میدان کارزار سرازیر شدند، اما او تنها کسی بود که طبق دستور رسول خدا همچنان بر جای خویش استوار بماند تا به شهادت رسید.10 - انس بن نضر: از انصار بود، همچنان که پیش می تاخت، به سعد بن معاذ گفت: این است بهشت که بوی آن را از صحنه احد درمی یابم، آنگاه جنگ می کرد تا به شهادت رسید، در حالی که هشتاد و چند زخم برداشته بود و مشرکان چنان مثله اش کرده بودند که خواهرش «ربیع» (دختر نضر) جز به وسیله انگشتان وی نتوانست او را بشناسد.11 - سعد بن ربیع: از انصار و از قبیله خزرج بود، رسول خدا گفت: «کدام مرد است که بنگرد سعد بن ربیع کارش به کجا رسیده؟» مردی از انصار برخاست و در جستجوی سعد برآمد او را در میان کشتگان پیدا کرد و هنوز مختصر رمقی داشت به او گفت:

رسول خدا امر فرموده است تا بنگرم که آیا زنده ای یا مرده؟ او در حالی که دوازده زخم کاری کشنده داشت، گفت: من از مردگانم، سلام مرا به رسول خدا برسان و به او بگو خدا تو را از ما جزای خیر دهد، بهترین جزایی که پیامبری را از امتش داده است و در دم در گذشت. رسول خدا چون از ماجرا باخبر شد، گفت: خدا رحمتش کند.12 - خارجه بن زید: از انصار و از قبیله خزرج بود، مالک بن دخشم می گوید: در حالی که سیزده زخم کاری برداشته بود به او گفتم: مگر نمی دانی که محمد کشته شد؟ گفت: خدای او زنده است و نمی میرد، تو هم مانند او از دین خود دفاع کن.13 - عبدالله بن عمرو: از انصار، پدر جابر انصاری بود. «جابر» می گوید: پدرم نخستین شهید روز احد بود و به دست «سفیان بن عبد شمس» شهادت یافت و رسول خدا پیش از هزیمت مسلمانان بر وی نماز گزارد.14 - عمرو بن جموح: از انصار و از قبیله خزرج و پایش لنگ بود و چهار پسر داشت که در جنگها دلاورانه می جنگیدند و چون روز احد پیش آمد او را از شرکت در جنگ معذور داشتند اما «عمرو» نزد رسول خدا رفت و گفت: امیدوارم با همین پای لنگ در بهشت قدم زنم. رسول خدا گفت: خدا تو را معذور داشته، جهادی بر تو نیست و آنگاه به پسرانش گفت: او را مانع نشوید، شاید خدا شهادت را به وی روزی کند. پس عمرو به امید شهادت به راه افتاد و چون به شهادت

رسید، رسول خدا فرمود: «عمرو» و «عبدالله بن عمرو» را که در دنیا دوستانی با صفا بوده اند، در یک قبر دفن کنید.15 - خلاد بن عمرو: که با پدرش «عمرو» و سه برادرش: «معاذ»، «ابوایمن» و «معوذ» در بدر شرکت کرده بودند، روز احد خود و پدرش «عمرو» و برادرش «ابوایمن» به شهادت رسیدند.16 - مالک بن سنان: از انصار و از قبیله خزرج و پدر «ابوسعید خدری» بود که روز احد خون صورت رسول خدا را مکید. در اخلاق وی نوشته اند: سه روز گرسنه ماند و از کسی سؤ ال نکرد.17 - ذکوان بن عبد قیس: از انصار مهاجری بود که به قول بعضی: او و «اسعد بن زراره» نخستین کسانی بودند که اسلام را به مدینه آوردند.18 - مخیریق: از أحبار و دانشمندان یهود و مردی توانگر بود و رسول خدا را بخوبی می شناخت، ولی از دین خود دست برنمی داشت. چون روز احد فرارسید به رسول خدا و اصحاب او پیوست و به خویشان خود وصیت کرد که اگر امروز کشته شدم، دارایی من در اختیار محمد است، پس جهاد کرد تا کشته شد و برحسب روایت: رسول خدا درباره او می گفت: «مخیریق» بهترین یهودیان است.19 - مجذر بن ذیاد بلوی: که در جاهلیت در یکی از جنگها «سوید بن صامت» را کشته بود، در روز احد به دست «حارث» پسر «سوید» به شهادت رسید و حارث به مکه گریخت، اما بعدها به دستور رسول خدا کشته شد.20 - ثابت بن دحداحه: که در روز احد مسلمانان پراکنده را گرد خود فراهم آورد و سفارش به جهاد کرد،

چند نفر از انصار با او همراه شدند و جنگیدند، سرانجام با نیزه «خالد بن ولید» به شهادت رسید.21 - یزید بن حاطب: از نیکان مسلمین به شمار می رفت و روز احد زخمهایی برداشت که منتهی به شهادت او شد، اما پدرش که از منافقان «بنی ظفر» بود نتوانست نفاق خود را نهفته دارد و گفت: این پسر را فریب دادید تا جان خود را بر سر این کار گذاشت.

داستان ام عماره

ام عماره نسیبه، [176] دختر «کعب بن عمرو» روز احد سپاهیان اسلام را آب می داد، اما چون مسلمانان و رسول خدا از سوی دشمن در خطر قرار گرفتند، به جنگ پرداخت و شمشیر می زد و زخمهایی برداشت و چون «عبدالله بن قمئه» به قصد کشتن رسول خدا پیش تاخت، همین زن و «مصعب بن عمیر» سر راه بر وی گرفتند و در این گیر و دار «عبدالله» ضربتی بر شانه «ام عماره» نواخت که سالها بعد، جای آن گود و فرورفته مانده بود.

داستان قتاده بن نعمان

رسول خدا در جنگ احد، آن همه با کمان خود تیراندازی کرد که دو سر آن درهم شکست، پس قتاده آن را برگرفت و نزد وی برد. در همان روز چشم قتاده آسیب دید، به طوری که روی گونه اش افتاد. رسول خدا آن را با دست خود جا به جا کرد و از چشم دیگرش زیباتر و تیزبین تر شد. [177] .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه