دائرة المعارف فقه مقارن صفحه 507

سرتاسر جهان اجرا کنند.

از آنجا که اجرای آن برنامۀ کامل زندگی، جز با تشکیل حکومت دینی میسر نیست، از نخستین اقدامات آن تشکیل حکومت است، چنان که مسلمانان هم در صدر اسلام و هم بعدها به تأسیس امپراطوری پرداختند.

امّا غرب شدیداً مایل است تا همۀ ادیان، نقشی مانند نقش مسیحیّت کنونی داشته باشند، چنانکه بودائیان نیز همین نقش را دارند (ولی این امر ممکن نیست زیرا) مسلمانان معتقدند که خداوند «عادل» به چیزی کمتر از «اجرای عدالت در همۀ کرۀ زمین» راضی نمی‌شود. «1»

سپس وی تصریح می‌کند که این شناخت جدید از اسلام، بر اثر دگرگونیهای اخیر و نهضت اسلامی به ویژه انقلاب اسلامی ایران برای ما غربیان حاصل شد و دیدگاه سابق غربیان را نسبت به اسلام تغییر داد. «2»

ماکسیم رودنسون پس از ذکر این دو ویژگی اسلام، متوجّه می‌شود که عملًا اقدام به بیان دو برتری از برتریهای دین اسلام بر دیگر ادیان کرده و ناخواسته موجب تبلیغ اسلام شده است، لذا این چنین به تخریب اسلام می‌پردازد:

«البتّه پیامبر اسلام (محمّد) نابغه بزرگی بود که دریافت شرایط عمومی اجتماعی و سیاسی جزیرة العرب که فاقد حکومت و محکوم نظام قبیله‌ای بود، نیازمند تشکیل حکومت است، بر خلاف کشورهای ایران و رم که دارای حکومت بودند. بنابراین، شرایط خاص آن زمان عربستان اقتضای این خصیصه را داشت، افزون بر اینکه مسلمانان در طول لشکرکشی‌ها و فتوحات سرزمینهای دیگر، تمدّنهای آن سرزمینها را اقتباس کرده و به فرهنگ اسلام افزودند!». «3»

متأسّفانه خودبرتربینی و تعصبهایی که غالباً دامنگیر غربیها، حتی دانشمندان آنهاست، به آنها اجازه نداده است دربارۀ آنچه به عنوان «اصل» در مورد اسلام پذیرفته شده، پافشاری کنند که طبیعت اعتقاد اسلامی بر تشکیل حکومت عادلانه برای همه مردم جهان است. بر همین اساس این مستشرق- همان گونه که ملاحظه شد- در پایان بحث با تحلیل سستی از آن طفره رفته است.

*** منابع و مآخذ

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، (با تحقیق دکتر صبحی صالح).

3. آشنایی با ادیان بزرگ، حسین توفیقی، مؤسّسۀ آموزشی امام خمینی (ره)، قم.

4. اسد الغابة، ابن اثیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

5. الاحکام السلطانیّه، ماوردی.

6. الاسلام سیاسة و عقیدة، ماکسیم رودنسون، دار المطبعه، بیروت 1996 م.

______________________________
(1). الاسلام، سیاسة و عقیده، ماکسیم رودنسون، ص 35- 31.
(2). همان مدرک.
(3). همان مدرک.