منابع فقه شیعه جلد 24 صفحه 173

صفحه 173

فصل بیست و سوم: ابواب هبه

باب 1 جواز هبه در غیر حرام، استحباب آن برای مؤمنان و به ویژه بستگان

401- (1) سعید بن مسیب گوید: «در مدینه قحطی آمد و مردم از هر طرف [برای درخواست باران] بیرون آمدند. نگاهی به جمعیت انداختم. در میان مردم مرد سیاه‌پوستی را تنها بر روی بلندی مشاهده کردم. به طرف وی حرکت کردم وقتی به وی نزدیک شدم، دیدم لبانش حرکت می‌کند، هنوز دعایش تمام نشده بود که ابرها به سوی مدینه آمدند. با مشاهده آنها سپاس و ستایش خدا را به‌جا آورد و رفت. آن‌گاه آن چنان بارانی بر ما باریدن گرفت که گمان کردیم غرق می شویم. من آن شخص سیاهپوست را تعقیب کردم تا وارد خانه علی بن حسین علیه السلام شد. نزد امام علیه السلام رفتم و گفتم:

سرورم! در خانه شما برده سیاهی است، با فروش آن، بر من منت گذار!

امام سجاد علیه السلام فرمود: ای سعید! چرا او را به تو نبخشم؟ آن‌گاه به سرپرست بردگانش دستور داد همه بردگان خانه را بر من عرضه کند. همه آنان را یک‌جا گرد آوردند، ولی من گمشده خود را در میان آنان نیافتم. از این رو به امام علیه السلام گفتم: او را نمی‌بینم.

سرپرست بردگان گفت: جز فلان برده مراقب چارپایان کسی باقی نمانده است.

امام علیه السلام دستور داد او را نیز حاضر کردند، تا چشمم به وی افتاد گفتم: این همان است.

امام علیه السلام فرمود: ای غلام! سعید مالک تو شد، همراهش برو!

برده سیاه به من گفت: چه عاملی سبب شد تا میان من و مولایم جدایی افکنی؟

گفتم: من آنچه را بر روی بلندی انجام دادی، مشاهده کردم.

غلام با شنیدن این سخن دستانش را با حالت گریه و زاری به آسمان بلند کرد و سپس گفت: اگر میان من و تو رازی بود که آن را آشکار کردی، پس مرا به سوی خودت فراخوان!

امام سجاد علیه السلام از این سخن گریست و همه حاضران به گریه افتادند. من نیز با چشم گریان بیرون آمدم و وقتی به منزلم رسیدم، فرستاده امام سجاد علیه السلام نزد من آمد و گفت: اگر می‌خواهی بر جنازه دوستت حاضر شوی، بیا.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه