جامع شتات جلد 8 صفحه 109

صفحه 109

1- به پی نویس بعدی توجه کنید.

2- مسئله تمام شد. لیکن محقق قمی(ره) یک نکتۀ مهم را فراموش کرد. و آن «وصیت» است. در متن سؤال، اول آمده است که «اعتراف کرده که من اموال و املاک خود را مصالحه کرده ام به اولاد ذکور». سپس آمده است «بعد از مدتی وصیت کرده که ثلث اموال مرا به مصارف مقرره برسانید». اول اعتراف شده که مطلق اموال و املاک مصالحه شده، بدون این که اشاره ای به اخراج ثلث باشد. سپس وصیت به ثلث شده. این می تواند یا حاکی از معاطاتی بودن صلح باشد، و یا حاکی از انتقال مجدد اموال به خود زید. و اگر وصیت دلیل قاطعی بر علیه مدعیِ صلح نباشد، دستکم مدعی صلح را نیازمند می کند که از نو اقامۀ بیّنه کند که صلح در همان اول به غیر ثلث بوده و ثلث از آن خارج شده بود. و این که مصنف(ره) فرمود متمسک اناث تنها «منع مصالحه» و «اصالۀ بقای میراث به حال خود» است. تمام نیست. زیرا آنان متمسک سوم دارند که وصیت است. و همچنین نتیجه ای که گرفت و فرمود «اگر وقوع مصالحه به ثبوت برسد، ایشان استمرار آن را قبول دارند»، این استنتاج وقتی تمام است که متمسک اناث فقط آن دو تا بود، و متمسک سوم یعنی وصیت در میان نبود. و نیز: خرید ثلث توسط مدعی صلح، اقرار است بر صحت وصیت، و بر این که فی الجمله اموال و املاک مصالحه نشده است. و این ناقض اطلاق در متن سؤال، و ناقض اطلاق پاسخ مصنف(ره) است. و نیز: قید «بعد از مدتی» نشان می دهد که در آن اول و در حین اعتراف به صلح، نه وصیتی بوده و نه سخنی از ثلث به میان آمده. و اساساً، اثبات «اعتراف زید به صلح» توسط بینه و شهود، کاری است بیهوده. زیرا در متن سؤال، اصل اعتراف به صلح مسلّم گرفته شده و نیازی به اثبات ندارد. و اثبات مجدد آن با اقامۀ بینه و شهود، هیچ تاثیری در مسئله ندارد. مدعی صلح با اقامۀ این بینه مغالطه می کند و طرز تفکر اناث را دچار مشکل می کند. آن چه مهم است و تکلیف را در این مسئله مشخص می کند عبارت است از: الف: وصیت. ب: قبول وصی وصیت را و انجام آن. ج: اقرار مدعی صلح به صحت وصیت. د: و موارد فوق، اقرار بودن «طلب بیع» را نیز تایید می کند. ه- : اگر ادعای بقای صلح پذیرفته شود، باید آن چه آن وارث که حصۀ خود را به مدعی صلح فروخته، وجهی که در برابر آن گرفته مصداق «اکل به باطل» باشد. و این با قاعدۀ «حمل قول و فعل مسلم بر صحت» منافات دارد. زیرا اصل اعتراف به صلح را همگی پذیرفته اند، و اگر در استمرار آن نیز سخنی نداشتند، چگونه آن وجه را در برابر فروش حصّۀ شان از مدعی صلح گرفته اند و اکل به باطل کرده اند. به عبارت دیگر: اگر چیزی به نام وصیت، در میان نبود، همۀ فرمایشات مصنف(ره) تمام بود. معلوم است که اساساً وجود «وصیت» را در مسئله فراموش کرده است.

57- سؤال:

57- سؤال: هرگاه زید یک مجلد کلام الله به عمرو تبرّع کند به این عبارت که «کلام الله را به تو دادم که از تو باشد، می خواهم وقت قرائت مرا دعا کنی». و چون عمرو نظر کند در عقب آن، صورت وقفنامۀ اولاد نوشته باشد. عمرو به زید گوید که «این کلام الله را وقف اولاد نموده[ای] و تبرّع صورت شرع ندارد». زید گوید که «این وقفنامه خلاف واقع است به جهت حفظ از غصب کردن ظالم نوشته شده و صیغه جاری نشده».

و بعد از فوت زید، ورثۀ او از عمرو مطالبۀ قرآن مسطور نمایند (1). عمرو گوید که مورث شما در حیات خود این کلام الله را به من تبرّع نموده و من هم تملیک غیر نموده ام.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه