علل الشرائع جلد2 صفحه 2

صفحه 2

باب شصت و ششم سرّ این که دو نفر داخل مسجد می شوند، یکی عابد و دیگری فاسق ولی وقتی خارج می شوند عابد فاسق بوده و فاسق صدیق می باشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد بن طور مرفوعه از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند: دو نفر داخل مسجد می شوند یکی عابد و دیگری فاسق بعد هر دو از مسجد خارج می شوند در حالی که فاسق صدیق و راستگو گشته و عابد فاسق و فاجر گردیده و جهتش آن است که عابد در مسجد داخل شده در حالی که به عبادت و فکر خود می بالد و مغرور آن واقع می شود و در مقابل فاسق داخل می شود در حالی که از فسق و فجور خود نادم و پشیمان بوده و از خدا طلب آمرزش گناهان خود می کند.

باب شصت و هفتم سرّ ساقط شدن دو رکعتی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آن را در روز جمعه برای مقیم به نماز ظهر اضافه کردند از نماز جمعه که به جماعت بخوانند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حدید و عبد الرّحمن بن ابی نجران، از حمّاد بن عیسی، از حریز بن عبد اللَّه سجستانی، از زراره بن اعین، وی می گوید از حضرت ابو جعفر علیه السّلام راجع به نمازی که خداوند عزّ و جل واجب فرمود سؤال گردید؟

حضرت فرمودند: در شبانه روز پنج نماز می باشد.

زراره می گوید: عرض کردم: آیا حق تعالی اسم آنها را برده و در کتابش بیان فرموده است؟

حضرت فرمودند: بلی، خداوند تبارک و تعالی به نبی مکرّمش صلّی اللَّه علیه و آله فرمود:

أَقِمِ الصَّلاهَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ (نماز را بپا کن از وقت زوال تا فرا رسیدن ظلمت شب) دلوک شمس یعنی زوال شمس که همان وقت ظهر می باشد باری بین دلوک

ص: 155

شمس تا غسق لیل (تاریکی

شب) چهار نماز واقع است که حق تعالی از آنها اسم برده و بیانشان کرده است و غسق لیل یعنی نصف شدن شب، بنا بر این چهار نماز مزبور عبارتند از: ظهر، عصر، مغرب و عشاء.

سپس حق تعالی به دنبال آیه مذکور فرموده: وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ، إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً (و بپا دارید نماز فجر و صبح را که آن مورد شهود و حضور فرشتگان شب و روز می باشد).

این نماز (نماز صبح) نماز پنجمی است و نیز در بیان نمازهای واجب فرموده: وَ أَقِمِ الصَّلاهَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ «1» (نماز را در دو طرف روز بپا دارید و نیز در ساعت تاریکی شب).

دو طرف روز عبارتند از: مغرب و صبح و مقصود از «زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ» نماز عشاء است.

و همچنین فرمود: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطی «2» (بر نمازها و نماز وسطی محافظت نمایید) نماز وسطی، نماز ظهر بوده و آن اوّلین نمازی است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم خواند، این نماز بین دو نماز در روز فاصله شده و آن دو عبارتند از: نماز صبح و نماز عصر.

و در بعضی از قراءات خوانده شده: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاهِ الْوُسْطی و صلاه العصر وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتِینَ فی صلاه العصر (بر نمازها و نماز وسطی و نماز عصر محافظت نمایید و برای خدا بایستید و در نماز عصر قنوت بخوانید).

سپس امام علیه السّلام فرمود: این آیه در روز جمعه هنگامی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در سفر بودند نازل شد پس حضرت در آن نماز وسطی قنوت خوانده و بعد نماز

را به حال خود واگذارده و چیزی به آن اضافه نکردند ولی برای مقیم و غیر مسافر دو رکعت اضافه نمودند و سرّ ساقط شدن این دو رکعتی که حضرت برای مقیم و نماز ظهر اضافه نمودند از جمعه، بودن دو خطبه می باشد، بنا بر این کسی که آن را تنها و بدون جماعت بخواند باید چهار رکعت اداء نماید همچون نماز ظهر در سایر ایّام و وقت نماز عصر روز جمعه همان وقت ظهر در سایر ایّام است.


______________________________
(1)- سوره هود آیه (114)
(2)- سوره بقره آیه (238)

ص: 157

باب شصت و هشتم سرّ این که بر زن اذان و اقامه نمی باشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از عیسی بن محمّد «1»، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عیسی از حریز بن عبد اللَّه، از زراره بن اعین، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، زراره می گوید: محضر امام علیه السّلام عرض کردم: آیا بر زن اذان و اقامه هست؟

حضرت فرمودند: اگر زن اذان قبیله را می شنود هیچ فصلی از فصول اذان را لازم نیست بگوید و در غیر این صورت بیش از شهادتین بر او واجب نمی باشد زیرا خداوند تبارک و تعالی به مردان فرموده: أَقِیمُوا الصَّلاهَ (نماز را بپا دارید) و به زنان نیز فرموده: اقمن الصلاه و اتین الزَّکاهَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ (نماز را بپا داشته و زکات را داده و خدا و رسولش را اطاعت نمایید).

زراره می گوید: سپس امام علیه السّلام فرمودند: هر گاه زن به نماز ایستاد دو قدم خود را جمع کرده و به هم بچسباند و سعی کند بین آنها فاصله قرار

ندهد و نیز دستهایش را به خاطر برآمدگیهای سینه اش به سینه بچسباند و هنگامی که رکوع نمود دست ها را بالای کاسه زانو روی رانها قرار دهد تا بدین وسیله زیاد خم نشده و پشتش بالا نرود و وقتی نشست روی کپل هایش نشیند نه آن طوری که مرد می نشیند و هر گاه به سجده رفت ابتداء زانوها را پیش از دستها بر زمین نهاده و بنشیند آنگاه به سجده رود در حالی که خود را به زمین چسبانده باشد و وقتی می نشیند رانها را به هم چسبانده و زانوها را از زمین بلند نماید و وقتی می خواهد بایستد دو دست را در دو طرف خود نهاده بدون این که پشت خود را بلند کند از میان درآید.

باب شصت و نهم سر این که سزاوار است در روز جمعه سوره جمعه و منافقین قرائت شوند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از حمّاد بن عیسی عن حریز، از زراره بن اعین، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام در ضمن حدیثی طولانی می فرماید.


______________________________
(1)- مرحوم مجلسی در بحار می فرماید: ظاهرا در اینجا راوی محمّد بن عیسی است نه عیسی بن محمّد بنا بر این حدیث صحیح می باشد.

ص: 159

سوره جمعه و منافقین را بخوان زیرا قرائت این دو روز جمعه در نماز صبح و ظهر و عصر سنّت می باشد و سزاوار نیست در نماز ظهر روز جمعه غیر این دو را بخوانی چه امام باشی و چه غیر امام.

باب هفتادم سرّ نهی نمودن از استخفاف نماز و کوچک شمردن بول

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حدید و عبد الرّحمن بن ابی نجران از حمّاد بن عیسی جهنی، از حریز بن عبد اللَّه سجستانی، از زراره از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند: ادرار را کوچک مشمر و نماز را سهل و بی مقدار مپندار چه آنکه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله هنگام رحلت و مرگشان فرمودند:

کسی که نمازش را کوچک شمرد از من نیست و بر حوض کوثر بر من وارد نشود، نه به خدا سوگند! از من نخواهد بود کسی که خمر بیاشامد، وی بر حوض کوثر بر من وارد نخواهد شد.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از محمّد بن ابی عمیر، از حسن بن زیاد عطّار از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمود: رسول

خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: کسی که نماز را خفیف و خوار شمرد از من نیست و به خدا سوگند بر حوض کوثر بر من وارد نشود.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از صفوان بن یحیی، از موسی بن بکر «1»، از زراره از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند:

فرشته ای است موکّل و مأمور که می گوید: کسی که بخوابد تا نصف شب و نماز عشاء را نخواند خدا هرگز چشمانش را به خواب نیاورد.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی الحلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام،


______________________________
(1)- موسی بن بکر واسطی، اصلش کوفی است و مذهبش واقفی می باشد.

ص: 161

حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: آن کسی که تنها و بدون اهل و مال می باشد کسی است که نماز عصر را ضایع نماید.

حلبی می گوید: عرض کردم: تنها و بدون اهل و مال کیست؟

حضرت فرمودند: کسی که در بهشت برایش نه اهلی است و نه مال.

محضر مبارکش عرض شد: تضییع نماز عصر چیست؟

فرمودند: مقصود آن است که شخص نماز عصر را عمدا ترک کند تا آفتاب زرد شده و غائب شود.

باب هفتاد و یکم سرّ رخصت در پوشیدن خز در نماز

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از صفوان بن یحیی، از عبد الرحمن بن حجّاج نقل کرده که وی گفت: مردی از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام از پوست خز سؤال کرد و من هم حاضر بودم؟

حضرت

فرمودند: پوشیدن آن اشکالی ندارد.

عبد الرحمن می گوید: عرض کردم: فدایت شوم، صید این حیوان شغل و حرفه من است، این حیوان سگ دریایی است که از آب بیرون آورده می شود، پس چطور می فرمایید در پوست آن می توان نماز خواند؟! حضرت فرمودند: وقتی از آب بیرون می آید خارج آب آیا زندگی می کند یا نه؟

عرض کردم: خیر.

حضرت فرمودند: پس در پوستش اشکالی ندارد که نماز بخوانند.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی و احمد بن ادریس جمیعا از احمد بن محمّد بن عیسی و محمّد بن عیسی، از ایّوب بن نوح روایت را به طور مرفوع نقل کرده که حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

خواندن نماز در خز خالص اشکالی ندارد و امّا لباسی که مخلوط باشد از خز و پوست خرگوش یا حیوان دیگری که مشابه آن باشد البته در آن لباس نماز مخوان.

باب هفتاد و دوّم سرّ جواز خواندن نماز در جامه ای که شراب یا چربی گوشت خوک به آن رسیده

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین و علی بن اسماعیل

ص: 163

و یعقوب بن یزید از حمّاد بن عیسی از حریز، وی می گوید: بکیر از حضرت ابی جعفر علیه السّلام و ابو الصباح و ابو سعید و حسن نبال از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کردند و گفتند: محضر مبارک این دو امام عرضه داشتیم: ما جامه هایی می خریم که هنگام بافته شدن شراب یا چربی گوشت خوک به آنها اصابت کرده آیا قبل از شستن در آنها نماز بخوانیم؟

حضرت فرمودند: آری اشکالی ندارد، خداوند متعال خوردن و آشامیدن آنها را حرام کرده امّا پوشیدن و مس کردن و نماز خواندن در

آنها را ممنوع نفرموده است «1».

باب هفتاد و سوّم سرّ سعی نمودن و رفتن به طرف نماز

حدیث (1) جعفر بن محمّد بن مسرور رحمه اللَّه علیه از حسین بن محمّد بن عامر، از عبد اللَّه بن عامر، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد از حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

هر گاه خواستی به نماز بایستی اگر خدا خواست نحوه ای ترتیب بده که بین تو و محل خواندن نماز فاصله باشد تا برای خواندنش مجبور باشی سعی کرده و حرکت نمایی، البته مراقب باش در وقت حرکت با وقار و آهستگی راه روی، حال اگر نماز را درک کردی و به آن رسیدی البته آن را بخوان و اگر مقداری از آن را خوانده بودند خود را برسان و تمامش نما، خداوند عزّ و جل می فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا نُودِیَ لِلصَّلاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلی ذِکْرِ اللَّهِ (ای اهل ایمان هر گاه در روز جمعه برای خواندن نماز نداء بلند شد به طرف نماز سعی کنید و حرکت کنید).

معنای فرموده خدا «فاسعوا» این است که: هجوم آورده و یورش ببرید.

باب هفتاد و چهارم سرّ امر به اقبال داشتن و روی آوردن به نماز و سبب نهی از دست بسته نماز خواندن و علّت نهی از قیام به نماز در غیر حال سکون و وقار

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از حمّاد، از حریز، از


______________________________
(1)- این روایت از نظر فقهاء و امامیّه مورد عمل نبوده بلکه متروک می باشد.

ص: 165

زراره، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام حضرت فرمودند: بر تو باد که به نماز خود روی آورده و اقبال داشته باشی زیرا از نماز همان مقداری قبول می شود که به آن قلبا اقبال داشتی و نیز در نماز با دست و سر ریش خود بازی مکن و حدیث نفس مگو، خمیازه مکش، با کشیدن دستها رفع خستگی

منما، دست بسته به نماز نایست چه آنکه این از فعل مجوس و زرتشتیان است.

و هر گاه از خواندن حمد فارغ شدی، آمین مگو ولی اگر خواستی بگو: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.

و نیز فرمود: لثام و دهانه بر دهان خویش مگذار و شتاب و عجله در اتمام نماز منما و بر سر دو پا منشین و دو ذراع خود را در وقت سجده روی زمین فرش مکن و انگشتان را تا نکن تا با شکستن آنها صدایشان بلند شود چه آنکه تمام این افعال منهی و موجب نقصان نماز می باشند.

و نیز حضرت فرمودند: و با کسالت و حالت چرت و سنگین بودن به نماز نایست زیرا این حالت از نشانه های نفاق می باشد و حق تبارک و تعالی مؤمنین را از خواندن نماز با حالت کسالت و خواب آلوده بودن نهی فرموده و به منافقین نیز هشدار داده:

وَ إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاهِ قامُوا کُسالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا «1» (و چون به نماز می ایستند از روی بی میلی و به حال کسالت نماز می کنند، برای ریا کاری عبادت حق تعالی نمایند و ذکر خدا را جز به اندک نکنند)

باب هفتاد و پنجم سرّ این که قبور را در نماز نباید قبله قرار داد

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل از علی بن ابراهیم، از پدرش، از حمّاد، از حریز، از زراره، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، زراره می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: آیا بین قبور می توان نماز خواند؟

حضرت فرمودند: قبور را در دو طرف خود قرار بده و هیچ قبری را در نماز قبله خود مکن زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از آن نهی نموده و فرمودند: قبر مرا

قبله و مسجد خود قرار ندهید زیرا حق تبارک و تعالی کسانی را که قبور انبیائشان را مساجد خود نموده اند لعن فرموده.


______________________________
(1)- آیه (142) از سوره نساء

ص: 167

باب هفتاد و ششم سرّ این که سوار بر حیوان وقتی آیه سجده را خواند سجده بر او واجب است و به هر طرفی که حیوان رو به آن دارد سجده به همان طرف کافی است

حدیث (1) جعفر بن محمّد بن مسرور رحمه اللَّه علیه از حسین بن محمّد بن عامر از عمویش عبد اللَّه بن عامر، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد از حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حلبی می گوید: از امام علیه السّلام پرسیدم: اگر شخصی روی حیوان سوار بوده و آیه سجده را قرائت کرد وظیفه اش چیست؟

حضرت فرمودند: به همان طرفی که حیوان رو نموده باید سجده کند زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روی ناقه ای که به طرف مدینه می رفت نماز می خواندند، خداوند عزّ و جل فرمود: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ (به هر طرف که رو کنید همان طرف قبله است).

باب هفتاد و هفتم سرّ وجوب سلام در نماز

حدیث (1) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه از محمّد بن ابی عبد اللَّه اسدی کوفی از محمّد بن اسماعیل برمکی از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان از مفضل بن عمر، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم علّت وجوب سلام در نماز چیست؟

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه سلام تحلیل نماز می باشد یعنی با سلام تمام ممنوعات و محظورات در نماز حلال می گردد.

عرض کردم: چرا سلام بر سمت راست نموده نه طرف چپ؟

حضرت فرمودند: زیرا فرشته ای که موکّل نوشتن حسنات است در سمت راست بوده و فرشته موکّل بر نوشتن سیئات در جانت چپ می باشد و نماز از حسنات بوده و در آن سیئه نیست لذا بر سمت راست باید سلام داد نه سمت چپ.

عرض کردم: چرا گفته نمی شود: السّلام علیک با این که فرشته بر سمت راست یک نفر است و به جای

آن می گویند: السّلام علیکم؟

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه سلام هم بر فرشته جانب راست بوده

ص: 169

و هم بر ملک سمت چپ منتهی چون فرشته سمت راست افضل است از فرشته جانب چپ ایماء و اشاره را در سلام به سمت راست می کنند.

عرض کردم: چرا در وقت سلام با تمام صورت اشاره نکرده بلکه اگر نمازگزار تنها است وظیفه دارد با بینی و در صورتی که با جماعت است با چشم اشاره کند؟

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه جایگاه این دو فرشته دو کنج دهان انسان بوده باین نحو که فرشته سمت راست در کنج راست دهان و فرشته جانب چپ در کنج چپ دهان می باشد و این که نمازگزار به فرشته سمت راست سلام می دهد به خاطر آن است که ملک مزبور نماز را در نامه اعمال وی ثبت و ضبط می کند.

عرض کردم: چرا مأموم سه تا سلام می دهد؟

حضرت فرمودند: یکی ردّ سلام بر امام است که در این سلام قصد مأموم سلام بر امام و دو ملک موکّل بر او (امام) بوده و سلام دوّمی بر کسی است که در صف جانب راست او نشسته و بر دو ملک موکّل آن شخص و سلام سوّم بر شخصی است که در صف جانب چپ او قرار دارد و بر دو ملک موکّل او و اگر در طرف چپ کسی نبود سلام سوّم را بر سمت چپ ندهد مگر آنکه جانب راست دیوار بوده و سمت چپش نمازگزاری باشد که هر دو پشت سر امام نماز می خوانند که در این صورت موظّف است بر سمت چپش سلام دهد.

عرض کردم: پس

امام جماعت به چه کسی سلام دهد؟

عرض کردم: پس امام جماعت به چه کسی سلام دهد؟

فرمود: بر دو فرشته موکّل بر خودش و نیز بر مأمومین، در سلام بر دو فرشته بگوید: صحت و سلامت نمازم را برای کسی که نمازش را فاسد کرده بنویسید و در سلام بر مأمومین بگوید: سالم و در امان مانید از عذاب حق عزّ و جل.

عرض کردم: برای چه تحلیل نماز سلام قرار داده شده؟

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه سلام تحیت و درود بر دو فرشته است.

سپس حضرت فرمودند: وقتی نماز با حدود و رکوع و سجودش اقامه و اداء گردید به مجرّدی که بنده نمازگزار سلام داد با این سلام، سلامتی بنده از آتش تضمین می گردد و اگر این نماز در روز قیامت مقبول درگاه حضرت حق واقع شود اعمال دیگر نیز پذیرفته می شوند در نتیجه وقتی نماز بنده ای سالم باشد تمام اعمالش سالم هستند و اگر سالم نبود و مردود از درگاه الهی واقع شد دیگر اعمال صالح نیز مردود واقع می شوند.

باب هفتاد و هشتم سرّ گفتن سه تکبیر و بلند کردن دستها پس از سلام

حدیث (1) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه، از حمزه بن قاسم علوی، از جعفر بن محمّد بن مالک

ص: 171

فزاری کوفی، از محمّد بن حسین بن زید زیّات از محمّد بن سنان، از مفضّل بن عمر، وی گفت: محضر ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: برای چه نمازگزار بعد از سلام سه مرتبه تکبیر گفته و دستهایش را بلند می کند؟

حضرت فرمودند: زیرا نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم وقتی مکّه را فتح نمودند، با اصحابشان نزدیک حجر الاسود نماز ظهر را خواندند

و وقتی سلام دادند دو دست را بلند کرده و سه مرتبه تکبیر گفتند، بعد از آن فرمودند: لا اله الّا اللَّه وحده، وحده، انجز وعده و نصر عبده و اعزّ جنده و غلّب الاحزاب وحده، فله الملک و له الحمد، یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو علی کلّ شی ء قدیر.

سپس رو کردند به اصحابشان و فرمودند: این تکبیر را ترک نکنید و این دعاء را دنبال هر نماز واجبی بخوانید زیرا کسی که بعد از سلام چنین کند و این دعاء را بخواند در مقابل این که حق عزّ و جل اسلام و جنود مسلمین را تقویت کرده شکرش را که واجب است اداء نموده.

باب هفتاد و نهم سرّ سجده شکر

حدیث (1) محمّد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی رضی اللَّه عنه، از احمد بن محمّد بن سعید کوفی، از علی بن حسن بن علی بن فضّال، از حضرت ابی الحسن الرّضا علیه السّلام، حضرت فرمودند:

سجده بعد از نماز فریضه به خاطر تشکّر نمودن بنده است از خداوند متعال که او را موفّق ساخت بر اداء واجب و انجام فریضه و کمترین عبارتی که در آن مجزی می باشد آن است که دو مرتبه بگوید: شکرا للَّه علی ما وفّقنی له من خدمته و اداء فرضه.

یعنی: این سجده از من به جهت شکر خدا و تشکر از باری تعالی است که مرا موفّق نمود بر خدمتش و اداء واجبش.

باید توجه داشت که شکر موجب زیاده توفیق بوده و اگر در نماز نقصانی واقع شده باشد با این سجده تتمم و ترمیم می گردد.

باب هشتادم سرّ شستن منی و زدودنش از لباس

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از حمّاد، از حریز، از زراره نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک ابو جعفر علیه السّلام عرض کردم: به جامه ام خون بینی یا

ص: 173

نجاست دیگر و یا ذرّه ای از منی اصابت کرد، آن جا را نشان گذاردم تا به آب رسیدم آب بکشم، دست به آب یافتم و زمان نماز نیز فرا رسید ولی فراموش کردم که جامه ام متنجّس شده، پس نماز خواندم سپس بعد از نماز متذکّر آن شدم تکلیفم چیست؟

حضرت فرمودند: باید نماز را اعاده کرده و آن مکان را آب بکشی.

زراره می گوید: عرض کردم: اگر جای اصابت نجس را نیافتم ولی قطع داشتم که نجس به جامه ام رسیده و هر چه تفحّص

کردم آن را نیافتم ولی بعد از نماز آن را پیدا کردم در این صورت تکلیف چیست؟

حضرت فرمودند: آن را آب بکش و نماز خود را اعاده نما.

گفت: محضرش عرض کردم: اگر گمان کردم که نجاستی به لباسم اصابت نمود و یقین ننمودم، پس نظر کرده چیزی را ندیدم ولی بعدا که تفحّص کردم یعنی بعد از نماز آن را یافتم حال تکلیفم چیست؟

حضرت فرمودند: آن را آب بکش ولی نماز خود را اعاده مکن.

زراره می گوید: عرض کردم: چرا؟

فرمودند: چون قبلا به نظافت و طهارت لباس خود یقین داشتی و بعد در آن شک نمودی، پس سزاوار نیست که یقین را با شک نقض کنی.

عرضه داشتم: اگر یقین کردم نجاست با جامه ام اصابت کرده ولی جایش را پیدا نکردم تا آب بکشم حال باید چه کرد؟

حضرت فرمودند: ناحیه و حوالی را که دید نجاست اصابت کرده و تمامش را باید آب بکشی تا یقین کنی محل اصابت نجاست را تطهیر کرده ای.

زراره می گوید: عرض کردم: اگر شک کردم نجاستی به لباسم اصابت کرده آیا تکلیف دارم تفحّص کرده و نظر بیفکنم؟

حضرت فرمودند: خیر ولی چون می خواهی شک را از خودت زائل کنی البتّه می توانی تفحّص نمایی.

زراره می گوید: عرضه داشتم: اگر در حال نماز نجاست را به جامه ام دیدم چه کنم؟

حضرت فرمودند: نماز را نقض کن و لباس را آب بکش و سپس نماز را اعاده نما مشروط به این که قبل از نماز در نقطه ای از جامه ات شک کنی که متنجس شده یا نه و سپس در نماز دیدی که متنجس گردیده است ولی اگر قبلا شک نکرده بودی بلکه بدوا در نماز دیدی که نقطه ای

از جامه ات مرطوبی است در اینجا باید نماز را قطع

ص: 175

کنی و آن نقطه را آب بکشی و سپس نمازت را ادامه دهی نه آنکه اعاده کنی زیرا نمی دانی شاید در همان حال نماز نجاستی با جامه ات ملاقات کرده و تا قبل از آن یقین داشتی و سزاوار نیست یقین به طهارت را با شک در آن نقض کنی.

باب هشتاد و یکم سرّ جواز تنها ایستادن مأموم در صف جماعت

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح، از محمّد بن فضل، از ابی الصّباح الکنانی، وی می گوید از حضرت امام صادق علیه السّلام پرسیدم: آیا مأموم می تواند به تنهایی در صف بایستد؟

حضرت فرمودند: اشکالی ندارد زیرا صفوف از تک تک و یکی بعد از یکی افراد تشکیل می شود یعنی این طور نیست که صف ناگهان و یک جا و در آن واحد تحقّق یابد بلکه از آمدن افراد یکی پس از دیگری درست می شود.

باب هشتاد و دوّم سرّ عدم وجوب قضاء نوافل بر کسی که به واسطه مرض آنها را ترک کرده

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حدید و عبد الرّحمن بن ابی نجران از حمّاد، از حریز، از محمّد بن مسلم، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، محمّد بن مسلم می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم:

شخصی بیمار شد پس از انجام دادن مستحبّات امتناع نمود و در نتیجه نافله را ترک کرد حکم وی چیست؟

حضرت فرمود: ای محمّد نافله فریضه نیست، اگر خواست آن را قضاء کند البته برایش بهتر است و اگر قضاء هم نکند تکلیفی بر او نیست.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از مرازم نقل کرده که وی گفت:

اسماعیل بن جابر از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام سؤال کرد و عرضه داشت:

ص: 177

نوافل زیادی بر عهده من هست چگونه آنها را انجام دهم؟

حضرت فرمودند: تمام را قضا نما.

عرض کردم: نوافل فوت شده بیش از آن است که قضا کنم.

حضرت فرمودند: تمام را قضا نما.

عرض کرد:

تعداد آنها را نمی دانم چه مقدار است.

حضرت فرمودند: پی گیری کن ببین چه مقدار بوده.

مرازم می گوید: من مدّت چهار ماه مریض بودم و در این مدّت نافله نخواندم.

حضرت فرمودند: قضا آنها بر تو نیست زیرا شخص مریض مانند صحیح و سالم نمی باشد زیرا هر چه بر انسان غلبه کند و به واسطه غلبه از او تکلیفی فوت گردد حق تعالی سزاوارتر است به این که عذر او را بپذیرد و از او تکلیف فوت شده را مطالبه نفرماید.

باب هشتاد و سوّم سرّ محروم ماندن شخص از خواندن نماز شب

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از عمران بن موسی، از حسن بن علی بن نعمان، از پدرش از برخی رجالش، وی گفت: مردی محضر مبارک امیر المؤمنین علیه السّلام مشرّف شد و عرض کرد:

یا امیر المؤمنین: من از خواندن نماز شب محروم هستم چه کار کنم؟

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: گناهانت تو را مقیّد و ممنوع از خواندن نماز شب کرده اند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن حسن صفّار از هارون بن مسلم، از علی بن حکم، از حسین بن حسن کندی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: شخص یک دروغ می گوید و به واسطه آن از خواندن نماز شب محروم می گردد و وقتی از نماز شب محروم شد، از روزی و رزق نیز محروم می گردد.

باب هشتاد و چهارم برخی از اسرار و خواص نماز شب

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از ابی زهیر

ص: 179

نهدی، از آدم بن اسحاق، از برخی اصحابش، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام، حضرت فرمودند:

بر شما باد به نماز در شب زیرا آن سنّت پیامبر شما و عمل افراد صالح قبل از شما بوده، نماز شب مرض را از اجساد شما دور می کند.

و نیز حضرت فرمودند: نماز شب صورت را نورانی و بوی را خوش نموده و موجب جلب روزی است.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رضی اللَّه عنه، از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از ابراهیم بن اسحاق، از محمّد بن سلیمان دیلمی، از پدرش، وی می گوید: حضرت ابی عبد اللَّه علیه

السلام فرمودند:

ای سلیمان قیام در شب را ترک مکن زیرا مغبون کسی است که از قیام در شب محروم باشد.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از علی بن اسباط، از محمّد بن علی بن ابی عبد اللَّه، از حضرت ابی الحسن علیه السلام نقل کرده که آن جناب در ذیل فرموده حق تعالی: وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ (رهبانیه و تارک دنیا بودن را بدعت نهادند، ما بر آنها جز آنکه رضا و خشنودی خدا را طلبند چیزی ننوشتیم) فرمودند: مقصود از «رضوان اللَّه» نماز شب می باشد.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن حسان رازی، از محمّد بن علی، وی مرفوعا حدیث را نقل کرده و گفته: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

کسی که در شب نماز خواند صورتش در روز نیکو به نظر می آید.

حدیث (5) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از هشام بن سالم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام در ذیل فرموده حقّ عزّ و جل: إِنَّ ناشِئَهَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئاً وَ أَقْوَمُ قِیلًا (البتّه نماز شب بهترین شاهد اخلاص و صفای قلب و دعوی صدق ایمان است) حضرت فرمودند: مقصود از «أَقْوَمُ قِیلًا» برخاستن شخص از بستر استراحت و در مقابل حق عزّ و جل عبادت کردن است و غیر از این معنا، معنای دیگر مراد نیست.

حدیث (6) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن اسحاق بن خزیمه نیشابوری از حریش بن

علل الشرائع

/ ترجمه ذهنی تهرانی، ج 2، ص: 181

محمّد بن حریش نقل کرده که وی گفت: از جدّم شنیدم که می گفت: شنیدم انس بن مالک می گفت: از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله شنیدم که می فرمودند: دو رکعت در دل شب نماز خواندن نزد من محبوب تر است از دنیا و آنچه در آن می باشد.

حدیث (7) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از حمّاد بن عیسی، از ابراهیم بن عمر از کسی که برای او حدیث گفته از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام نقل کرده که آن جناب در ذیل فرموده حق تعالی: إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ (کارهای نیک اعمال زشت را محو می کنند) فرمودند:

نماز مؤمن در شب گناهان روز را محو می نماید.

حدیث (8) و با همین اسناد از حماد بن عیسی، از حریز، از زراره نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک حضرت ابی جعفر علیه السلام عرض کردم: مراد از آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَهَ وَ یَرْجُوا رَحْمَهَ رَبِّهِ، قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ چیست؟

حضرت فرمودند: مقصود نماز شب است.

حدیث (9) محمّد بن علی ماجیلویه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از موسی بن جعفر بغدادی، از محمّد بن الحسن بن شمون از علی بن محمّد نوفلی، وی می گوید:

شنیدم از او که می فرمود:

بنده خدا در شب می ایستد برای عبادت پس چرت و پینکی به او چیره می شود و وی را به راست و چپ مایل می نماید در حالی که چانه اش روی سینه اش افتاده در این وقت حق تبارک و تعالی امر می فرماید که ابواب آسمان را بگشایند آنگاه به فرشتگانش می فرماید: به

بنده من بنگرید با عبادتی که بر او واجب نکرده ام به من تقرّب می جوید و امید بر آوردن سه حاجتش را از من دارد، گناهی که کرده بیامرزم، توبه اش را مکرّر بپذیرم، روزی و رزقش را اضافه کنم، شما فرشتگان من شاهد باشید که هر سه را برای او جمع کردم.

باب هشتاد و پنجم سرّ این که شخص وقتی به نماز شب می ایستد صدایش را بلند کند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن خالد، از علی بن

ص: 183

اسباط، از عمویش یعقوب بن سالم وی از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام پرسید: شخص در آخر شب برای نماز می ایستد آیا صدایش را به قرائت حمد بلند کند یا نه؟

حضرت فرمودند: برای شخص سزاوار است وقتی برای نماز شب ایستاد صدایش را به اهلش برساند تا آنهایی که خواب هستند بیدار شده و آنها نیز از خود تحرّکی نشان دهند.

باب هشتاد و ششم سرّ مدح نمودن حق تعالی کسانی را که در سحر استغفار می کنند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از حسن بن محبوب از معاویه عمّار، وی می گوید:

شنیدم از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام که در ذیل آیه شریفه: وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ می فرمودند: آنان در پایان شب و آخر نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار می کنند.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از ابی اسماعیل سرّاج از عبد اللَّه بن مسکان، از عبد اللَّه بن ابی یعفور، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: در نماز وتر هفتاد مرتبه استغفار کن و در هنگام استغفار دست چپ را بلند کن و با دست راست عدد استغفار را بشمار.

حدیث (3) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد از ابو سعید آدمی، از احمد بن عبد العزیز رازی، از برخی اصحاب، وی می گوید:

حضرت ابی الحسن اوّل (امام کاظم علیه السّلام) هر گاه از رکوع در آخر

رکعت نماز وتر سر برداشته و می ایستادند به درگاه الهی عرض می کردند:

اللّهم انّک قلت فی کتابک المنزل (بار خدایا خود در کتاب عزیزت فرموده ای):

کانُوا قَلِیلًا مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ (و از شب اندکی را خواب می کردند و سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش و مغفرت می کنند).

طال و اللَّه هجوعی و قلّ قیامی (به خدا سوگند خواب من در شب طولانی شد و

ص: 185

قیامم در آن اندک) و هذا السّحر و انا استغفرک لذنوبی استغفار من لا یملک لنفسه ضرّا و لا نفعا و لا موتا و لا حیاه و لا نشورا (و این است سحر و من برای گناهانم در آن از تو طلب آمرزش می کنم، طلب نمودن کسی که مالک ضرر و نفع و مرگ و حیات و نشور خود نیست) سپس به سجده می رفتند.

حدیث (4) جعفر بن علی بن الحسن بن علی بن عبد اللَّه بن مغیره، از جدّش حسن بن علی، از عبّاس بن عامر، از جابر از ابی عبیده الحذّاء، از حضرت ابی جعفر علیه السلام نقل کرده که آن جناب در ذیل آیه شریفه: تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً (شبها پهلو از بستر خواب حرکت دهند و با بیم و امید در نماز شب خدای خود را بخوانند ...).

فرمودند: شاید تو می پنداری که این جماعت که حق تعالی در قرآن آنها را ستوده اصلا شب ها را خواب ندارند؟

ابو عبیده می گوید: محضر مبارکش عرضه داشتم: خدا و رسول و فرزند و رسولش داناتر هستند و من چیزی نمی دانم.

سپس ابو عبیده گفت: حضرت فرمودند: برای این بدن

لازم است که استراحت کرده و مقداری بخوابد تا نفس و روح از آن جاری شود و وقتی روح خارج شد بدن استراحت می کند و پس از آنکه روح به بدن برگشت بدن با قوّه و نیروی بیشتری به کار می پردازد، باری حق تعالی در آیه مذکور آن جماعت را ستوده و می فرماید: شبها پهلو از بستر خواب حرکت دهند و با بیم و امید در نماز شب خدای خود را بخوانند، این آیه در شأن امیر المؤمنین علیه السلام و اتباعش از شیعیان ما نازل شده چه آنکه ایشان در اوّل شب می خوابند و وقتی دو ثلث از شب گذشت یا مقداری که خدا می خواهد از خواب برخاسته و به درگاه الهی پناه برده در حالی که به عبادتش راغب و از عذابش بیمناک و در رحمت و آنچه نزد او است طمع و امید دارند، خداوند رحمان آنها را در کتابش یاد کرده پس از آنچه به ایشان داده تو را اطّلاع داده و خاطرنشان کرده که ایشان را در جوار رحمتش اسکان داده و در بهشت برینش داخل نموده و از هر خوف و هراسی ایمنشان نموده است.

ابو عبیده می گوید: محضر مبارکش عرضه داشتم: فدایت شوم اگر در آخر شب از

ص: 187

خواب برخاستم چه بگویم؟

حضرت فرمودند: هر گاه از خواب برخاستی بگو:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (حمد و سپاس مر خداوند جهانیان است).

و صلّی اللَّه علی المرسلین (خداوند درود و رحمت فرستد بر پیامبران).

و الحمد للَّه الّذی یحیی الموتی و یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ (حمد سزاوار خداوندی است که مردگان را زنده نموده و اهل قبور

را مبعوث می گرداند).

پس هر گاه این عبادات را گفتی پلیدی و وسوسه شیطان از تو ان شاء اللَّه تعالی برطرف می شود.

باب هشتاد و هفتم سرّ این که اهل تهجّد و عبادت در شب در روز از همه مردم نیکومنظرتر می باشند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از اسماعیل بن موسی بن جعفر از برادر بزرگوارش حضرت علی بن موسی الرّضا سلام اللَّه علیهما از پدر بزرگوارش از جدّش علیهم السلام، فرمود:

از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام سؤال شد: چرا اهل تهجّد و عبادت در شب نیکومنظرترین مردم می باشند؟

فرمودند: زیرا ایشان با خدا خلوت می کنند پس حق تعالی از نور خودش ایشان را می پوشاند.

باب هشتاد و هشتم سرّ تسبیح حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها

احمد بن الحسن القطان از ابو سعید حسن بن علی بن الحسین السکری از حکم بن اسلم از ابن علیه، از حریری از ابی الورد بن تمامه، از علی علیه السلام، حضرت به مردی از قبیله بنی سعد فرمود:

خبر بدهم تو را از خود و از فاطمه؟ او نزد من بود و حال آنکه محبوب ترین افراد نزد اهلش بود، با مشک آنقدر آب کشید تا اثر آن در سینه اش ماند و آنقدر با آسیا گندم و جو آرد نمود تا دستهایش پینه بست و به قدری خانه را روفت تا لباسهایش

ص: 189

غبار آلود گشت و به اندازه ای آتش زیر دیگر افروخت تا جامه اش از دود سیاه گردید لذا از ناحیه این امور ضرر شدید و چشمگیری به آن مخدّره رسید.

به آن بانو پیشنهاد کردم نزد پدرش رفته و از حضرتش درخواست خادمی کند که نیازمندی هایش را بر طرف نموده و بدین ترتیب از این اعمال و کارها برکنار بماند.

فاطمه سلام اللَّه علیها نزد نبی اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلّم رفت تا خواسته اش را به عرض آن حضرت برساند محضر پیامبر صلی اللَّه

علیه و آله که رسید جماعتی را در خدمت آن سرور دید از بازگو نمودن حاجتش حیاء نمود و بدون این که اظهاری کند بازگشت، نبی اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم دانستند که فاطمه علیهما السّلام حاجتی داشت، سپس امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند:

فردا صبح رسول اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به خانه ما آمدند و ما زیر لحاف بودیم، حضرت با صدای بلند فرمود: سلام بر شما ای اهل بستر.

ما ساکت مانده و به خاطر موقعیّت مکانی حیاء نمودیم.

سپس فرمود: سلام بر شما، باز ما ساکت ماندیم، برای مرتبه سوّم فرمود: سلام بر شما، ما ترسیدیم اگر جواب ندهیم حضرت برگردند و این در حالی بود که حضرتش سه بار سلام کرده بودند لا جرم اگر اذن به جنابش داده نمی شد برمی گشتند، از این رو عرض کردم: و علیک السّلام یا رسول اللَّه داخل شوید، پس آن سرور بالای سر ما نشستند، بعد فرمود: ای فاطمه: دیروز چه حاجتی داشتی؟

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: ترسیدم اگر پاسخ ندهم آن حضرت بایستند و بروند لذا سر از زیر لحاف بیرون آورده عرضه داشتم: یا رسول اللَّه، من خبر خواهم داد، فاطمه آن قدر با مشک آب کشیده که اثر آن روی سینه اش مانده و به قدری دست به آسیا کشیده که دستهایش پینه بسته و به اندازه ای خانه جاروب کرده که لباسهایش غبار آلود گردیده و به واسطه کثرت افروختن آتش زیر دیگر جامه هایش از دود سیاه گردیده است لذا من به او پیشنهاد کردم نزد پدر برو و از آن حضرت خادمی که تو را کفایت کند طلب

نما تا به این اعمال مبادرت نورزی.

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: آیا چیزی که از خادم برای شما بهتر است را به شما یاد بدهم؟

هر گاه خواستید بخوابید سی و سه مرتبه تسبیح و سی و سه بار تحمید و سی و چهار بار تکبیر بگویید. و پس فاطمه سلام اللَّه علیها سر را از زیر لحاف بیرون آورده و گفتند: از خدا و رسولش راضی شدم این عبارت را سه دفعه تکرار کردند.

ص: 191

باب هشتاد و نهم نوادر اسرار نماز

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن علی الکوفی، از محمّد بن اسلم جبلی از صباح حذّاء، از اسحاق بن عمّار نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام پرسیدم: جماعتی با هم به سفر رفتند و وقتی به مکانی که شکستن نماز بر ایشان واجب شد رسیدند نمازهایشان را قصر نمودند و زمانی که به دو یا سه و یا چهار فرسخی رسیدند یک نفر از ایشان عقب مانده و او کسی بود که دیگران بدون وی نمی توانستند سفر کنند، پس چند روز در آن جا توقّف کردند و در این چند روز نمی دانستند آیا به سفرشان ادامه داده یا از آن برمی گردند حال تکلیف ایشان چیست آیا سزاوار است که نماز را تمام خوانده یا بر تقصیرشان باقی بمانند؟

حضرت فرمودند: اگر چهار فرسخ سیر کرده اند باید بر تقصیرشان باقی باشند چه آن جا مانده و چه برگردند و اگر کمتر از چهار فرسخ آمده اند تا مادامی که آن جا

هستند نماز را تمام خوانده و وقتی حرکت کردند و به چهار فرسخ رسیدند البته نماز را قصر کنند.

سپس امام علیه السلام فرمودند: آیا می دانی چرا حکم چنین می باشد؟

عرض کردم: نمی دانم.

حضرت فرمودند: تقصیر در دو برید «1» می باشد و در کمتر از آن نیست لذا اگر یک برید آمده باشند و بخواهند برگردند پس آمدن و برگشتن آنها به مقدار سفر تقصیر می باشد از این رو نمازشان در اینجا قصر است و اگر کمتر از این مقدار آمده اند نمازشان را باید تمام بخوانند.

اسحاق بن عمّار می گوید: عرض کردم آیا به موضعی که در آن اذان شهرشان را نمی شنوند مگر نرسیده، پس چرا می فرمایید نمازش را باید تمام بخواند؟

حضرت فرمودند: آری، نماز را در این موضعی که صدای اذان شهر را نمی شنوند قصر باید بخوانند زیرا شک ندارند در این که سفر را ادامه می دهند و سیرشان در سفر جدّی و قطعی است حال اگر به مقدار کمتر از برید سیر کرده باشند


______________________________
(1)- برید به فتح باء یعنی دو فرسخ.

ص: 193

و در آن جا اقامه کنند در صورتی که علّت مزبور یعنی جدّش بودن سفر و ادامه دادن سیر جاری باشد باز باید نمازشان را قصر بخوانند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از محمّد بن الحسن بن ابی طالب، از علی بن فضّال از ابی المعزاء حمید بن مثنی عجلی از سماعه، از ابی بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام، حضرت فرمودند: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: اگر خواب کودک و بیماری و ضعف ضعفاء

نبود نماز عشاء را تا ثلث آخر شب تأخیر می انداختم و وقت آن را تا آن زمان قرار می دادم.

حدیث (3) علی بن عبد اللَّه ورّاق و علی بن محمّد بن الحسن معروف به ابن مقبره قزوینی از سعد بن عبد اللَّه بن ابی خلف از عبّاس بن سعید ازرق از سوید بن سعید انباری از محمّد بن عثمان جمحی، از حکم بن ابان، از عکرمه، وی گفت: به ابن عبّاس گفتم:

چرا از اذان حیّ علی خیر العمل حذف شده؟

ابن عبّاس گفت: قصد عمر از حذف آن این بود که مردم بر نماز اعتماد و اتّکال نداشته و به جهاد روی آورند از این رو آن را از اذان حذف نمود.

حدیث (4) عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس نیشابوری رضی اللَّه عنه از علی بن قتیبه از فضل بن شاذان، از محمّد بن ابی عمیر وی از حضرت ابا الحسن علیه السلام راجع به حیّ علی خیر العمل سؤال کرد و عرضه داشت چرا از اذان برداشته شده است؟

حضرت فرمودند: علّت ظاهرش را جویا هستی یا از علّت باطنی آن سؤال می کنی؟


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص193

مّد بن ابی عمیر می گوید: عرض کردم از هر دو می پرسم.

حضرت فرمودند: امّا علّت ظاهرش، آن است که مردم جهاد را به خاطر نماز ترک نکنند و امّا علّت باطنی آن، خیر العمل ولایت است لذا کسی که امر به ترک «حیّ علی خیر العمل» از اذان نمود قصدش این

بود که بر ولایت تحریص و تحریکی نباشد.

حدیث (5) علی بن عبد اللَّه ورّاق و علی بن محمّد بن الحسن معروف به ابن مقبره قزوینی از

ص: 195

سعد بن عبد اللَّه از عبّاس بن سعید ازرق از ابو بصیر عیسی بن مهران از حسن بن عبد الوهاب از محمّد بن مروان، از حضرت ابو جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند: آیا تفسیر «حیّ علی خیر العمل» را می دانی؟

راوی می گوید: عرضه داشتم: خیر.

حضرت فرمود: مؤذّن تو را به خوبی و نیکی دعوت می کند، آیا می دانی به نیکی و خوبی چه کسی؟

عرضه داشتم: خیر.

حضرت فرمود: تو را به نیکی و خوبی فاطمه و فرزندانش سلام اللَّه علیهم دعوت می کند.

باب نودم سرّ زکات

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن الحسن بن ابی الخطاب، از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از یونس بن عبد الرحمن، از مبارک عقرقوفی، وی می گوید: از حضرت ابی الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرمودند: زکات برای این جعل و وضع شد تا قوت و روزی فقراء بوده و اموال اغنیاء را زیاد کند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار، از حسین بن سعید از نضر بن سوید، از عبد اللَّه بن سنان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

خداوند متعال زکات را واجب کرد همان طوری که نماز را واجب نمود، حال اگر شخص زکات را حمل نمود و آن را علنی و آشکار به مستحقّش داد بر او ملامتی نیست زیرا حق عزّ و جلّ در اموال

اغنیاء برای فقراء آنچه را که ایشان را کفایت کند قرار داده و اگر حق تعالی بداند آنچه فرض و واجب نموده کفایت فقراء را نمی کند البته آن را افزایش می دهد ولی باری تعالی آگاه است که حق معیّن شده در مال اغنیاء برای فقراء کافی است منتهی نیازمندان و محتاجین هلاک شده اند زیرا اغنیاء حقوق آنها را نمی دهند و ایشان را از آنچه خدا بر ایشان معیّن فرموده منع می کنند.

حدیث (3) علی بن احمد رضی اللَّه عنه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس،

ص: 197

از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی طی مکتوبی سؤالاتی از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیهما السّلام نمود و آن جناب در نامه ای که جواب سؤالات وی را مرقوم فرموده بودند نوشتند:

علّت وجوب زکات و سرّ آن این است که: زکات قوّت و روزی فقراء بوده و اموال اغنیاء را حفظ و نگهداری می کند زیرا حق تعالی افراد صحیح و سالم را مکلّف نموده که به افراد زمین گیر و افتاده رسیدگی کرده و به امور آنها قیام کنند چنانچه حق عزّ و جلّ فرموده:

لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ (حق تعالی شما را در اموال و نفوستان آزمایش می کند) مقصود این است که در اموالتان زکات را باید خارج کنید و در نفوستان آزمایش این است که: نفس را بر صبر نمودن آماده کنید و شکر نعمت های الهی را اداء کنید و امید داشته باشید که این نعمت ها برایتان افزایش پیدا کند مشروط به این که شما

نیز رأفت و مهربانی خود را نسبت به ضعفاء زیاد کرده و بر مسکینان عطوفت نشان دهید.

و ایشان را بر مساوات و برابری تحریص و ترغیب کرده و تقویتشان نموده و بر امر دین کمکشان کنید، این زکات پند و موعظه است برای اغنیاء و عبرت است برای ایشان چه آنکه با دقّت در آن می توانند منتقل به فقر و نیاز در آخرت بشوند در نتیجه آنچه موجب بر طرف کردن فقر در آخرت هست را فراهم کنند و نیز از اسرار دیگر زکات آنکه پرداختن آن اغنیاء را بر شکر خداوند تبارک و تعالی وادار می کند زیرا پرداختن زکات به فقراء مستلزم آن است که پرداخت کننده متمکّن باشد و این تمکّن مالی را حق جلّ و علی به آنها داده و از لطف و عنایتش آنها را مشمول عطاهای خود قرار داده است قهرا دارنده مال وقتی توجّه به این نکته پیدا کند شکر منعم را بجا آورده و از او ممنون می گردد.

و نیز دیگر از اسرار زکات آنکه اغنیاء وقتی موقعیّت فقراء و نیاز آنها را می بینند به درگاه الهی دعاء و تضرّع کرده و بیم و هراس خود را از این که همچون آنها بشوند اعلام کرده و از حضرتش می خواهند که مبتلا به سرنوشت آنها نشوند قهرا در اداء زکات و دادن صدقات و صله ارحام و انجام کارهای مثبت و پسندیده اهتمام بیشتری می ورزند.

ص: 199

باب نود و یکم سرّ این که از هر هزار درهم بیست و پنج درهم باید زکات داده شود

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از ابراهیم بن محمّد، از محمّد بن حفص «1»، از صباح حذّاء «2»

از قتم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: فدایت شوم بفرمایید چگونه و چرا از هر هزار درهم بیست و پنج درهم باید به عنوان زکات داد نه کمتر و نه بیشتر؟

حضرت فرمودند: خداوند متعال تمام خلائق را آفرید، پس به صغیر و کبیر و غنیّ و فقیر ایشان آگاه بود، باری از هر هزار انسانی بیست و پنج نفر آنها را مسکین قرار داد و اگر می دانست که این مقدار برای ایشان واسع و کافی نیست البته سهمشان را می افزود چه آنکه حق عزّ و جل خالق ایشان بوده و به آنها اعلم و آگاه تر از دیگران است.

باب نود و دوم سرّ این که دادن زکات به کسی که هفتصد درهم دارد حلال است و به کسی که پنجاه درهم دارد حلال نیست

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از معاویه بن حکیم، از علی بن الحسن بن رباط «3»، از علاء بن رزین «4»، از محمّد بن مسلم یا غیر او، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

به کسی که هفتصد درهم دارد و مالک آن می باشد دادن زکات حلال است به شرطی که شغل و حرفه ای نداشته باشد، این شخص زکات هفتصد درهم را اخراج کرده و با مقداری از آن قوت و روزی عیالات خود را تهیه نموده و بقیّه آن را به مستحقّین می دهد و بدین ترتیب آنچه دارد را صرف کرده و تهیدست می شود لذا از زکات می توان به وی کمک نمود


______________________________
(1)- محمّد بن حفص بن خارجه، مرحوم ممقانی در رجال فرموده است که وی مهمل است.
(2)- صباح بن صبیح حذاء، مرحوم علّامه در خلاصه فرموده: وی ثقه و عین می باشد.
(3)- علی بن الحسن بن رباط البجلیّ،

مرحوم علّامه در خلاصه فرموده: کنیه اش ابو الحسن و از اهل کوفه بوده ثقه و مورد اعتماد است وی از اصحاب حضرت رضا علیه السّلام می باشد.


(4)- علاء بن رزین القلاء به فرموده علّامه (ره) در خلاصه وی ثقه و جلیل القدر بوده و ابن بطه می گوید: وی از صفوان بن یحیی بیشتر روایت نقل نموده است.

ص: 201

ولی کسی که پنجاه درهم دارد و صاحب حرفه ای است که به واسطه آن قوت عیالات خود را تهیّه می کند مستحق زکات نیست و نمی توان به وی زکات داد زیرا بعد از صرف موجودی خود دوباره به واسطه داشتن حرفه و کسب مال تحصیل می نماید و بدین وسیله غنی می گردد و در نتیجه از مال زکات نمی توان به وی مساعدت نمود.

باب نود و سوّم سرّ این که به پاره های طلا و نقره و زیور آلات زکات تعلّق نمی گیرد

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از اسماعیل بن مرار، از یونس بن عبد الرحمن از ابو الحسن، از حضرت ابا ابراهیم علیه السّلام، حضرت فرمودند:

در پاره های طلا و نقره زکات واجب نیست.

راوی می گوید: عرضه داشتم: اگر شخص طلا و نقره مسکوک را در قالب ریخته و به صورت پاره های طلا و نقره در آورده تا از دادن زکات فرار کند چطور؟

حضرت فرمودند: نمی بینی که با این عملش منفعت از وی نفی شد و سودهای معنوی و اخروی از دستش رفت بنا بر این زکات بر او واجب نیست.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی، از اسماعیل بن سهل «1» از حمّاد بن عیسی، از حریز، از هارون

بن خارجه «2»، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم:

برادرم یوسف کارهایی را برای ظلمه به عهده گرفت که به واسطه آنها اموال زیادی به دست آورد و تمام آنها را به صورت زیور آلات در آورد تا بدین وسیله از دادن زکات معاف شود آیا زکات بر او هست یا نیست؟

حضرت فرمودند: به زیور آلات زکات تعلّق نمی گیرد و ضرری که وی با این کار به


______________________________
(1)- اسماعیل بن سهل الدّهقان، مرحوم علّامه در خلاصه فرموده: اصحاب او را تضعیف کرده اند.
(2)- هارون بن خارجه الصیرفی کوفی بوده و مرحوم علّامه در خلاصه وی را توثیق کرده و فرموده است: ثقه می باشد.

ص: 203

خود وارد نموده به مراتب بیشتر است از آنچه به واسطه زکات دادن مورد خوفش بود.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم، از اسماعیل بن مرار، از یونس بن عبد الرحمن، از ابی الحسن علی بن یقطین، از حضرت ابی الحسن موسی علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند:

در طلاها و نقره های مسکوکی که به خاطر فرار از زکات به صورت پاره پاره در آورده شده اند زکات نیست مگر نمی بینی چه منفعت و سود معنوی از دست فاعل رفته است لذا به خاطر همین زکات بر وی واجب نمی باشد.

باب نود و چهارم سرّ جائز نبودن اعطاء زکات به فرزند و پدر و مادر و همسر و غلام

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از ابراهیم بن هاشم، از ابی طالب، از عدّه ای اصحاب که به طور مرفوعه از امام صادق علیه السّلام نقل کرده اند که آن

جناب فرمودند: پنج نفر هستند که شخص زکات خود را به آنها نمی تواند بدهد: فرزند، پدر، مادر، همسر، غلام و بنده و سرّش آن است که شخص مجبور است نفقه ایشان را بپردازد پس فقیر نیستند.

باب نود و پنجم سرّ جایز نبودن اعطاء زکات به غیر فقراء

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسن بن ابی الخطاب، از عثمان بن عیسی، از ابی المغراء، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی فقراء و اغنیاء را در اموال شریک هم نموده لذا اغنیاء حق ندارند اموال را به غیر شرکاء خود بدهند.

ص: 205

باب نود و ششم سرّ این که زکات شتر و گاو و گوسفند را به افراد متعیّن و متشخّص داده و زکات طلا و نقره و گندم و جو را به فقراء می دهند

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن احمد از ابراهیم بن اسحاق، از محمّد بن سلیمان دیلمی، از عبد اللَّه بن سنان، وی می گوید:

حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

زکات گاو و گوسفند و شتر را به افراد متشخّص و مسلمانان آبرومند باید داد و زکات طلا و نقره و نباتات زمین که وزن می شوند (گندم، جو، مویز، خرما) را به فقرایی که حالشان زار می باشد می دهند.

عبد اللَّه بن سنان می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: چگونه حکم این طور تشریع شده و چرا زکات حیوانات سه گانه (گاو و گوسفند و شتر) را به افراد متجمّل و با شخصیت اختصاص داده اند و زکات غلّات چهارگانه (گندم، جو، خرما و مویز) و طلا نقره را گفته اند به افراد زار و فقراء غیر متشخّص بدهند؟

حضرت فرموده اند: برای این که آن افراد، اشخاص موجّه و نیک نام بین مردم هستند از این رو نیکوترین از این دو صدقه (صدقه حیوانات سه گانه و صدقه غیر حیوانات) را به آنها باید اختصاص داد.

باب نود و هفتم سرّ این که جایز است کسی که قوت یک ماه و یا یک سال را دارد زکات دریافت کند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از صفوان بن یحیی، از علی بن اسماعیل و غشی نقل کرده که وی گفت:

از حضرت ابا الحسن علیه السّلام پرسیدم: کسی که قوت یک روز خود را دارد جایز است درخواست دریافت زکات را بکند و نیز به چنین کسی پیش از آنکه درخواست کند اگر زکات داده شود جایز است قبول کند؟

حضرت فرمودند: اگر به وی زکات داده شد اگر چه قوت یک ماه

و نیز ما یحتاج

ص: 207

یک سال را هم داشته باشد آن را قبول کند زیرا زکات بابت خرجی از سالی تا سال دیگر مستحقّین به آنها داده می شود.

باب نود و هشتم سرّ این که به مؤمن از زکات سه هزار یا ده هزار داده ولی به فاجر قدر کمی می دهند

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس و محمّد بن یحیی عطّار جمیعا از محمّد بن احمد بن یحیی، از علی بن محمّد از برخی اصحاب، از بشر بن بشار، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابا الحسن علیه السّلام عرض کردم: چه مقدار و چه اندازه به مؤمن از زکات داده می شود؟

حضرت فرمودند: به مؤمن سه هزار داده می شود سپس فرمودند: یا ده هزار و به فاجر قدری داده می شود زیرا مؤمن آن را صرف طاعت خدای عزّ و جل نموده ولی فاجر آن را در معصیت حق تعالی خرج می کند.

باب نود و نهم سرّ این که میراث مملوکی که از زکات خریده شده به اهل زکات تعلّق دارد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از هارون بن مسلم، از ایّوب بن الحر برادر ادیم بن الحرّ، وی می گوید محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مملوکی است که به آنچه ما معتقدیم (اعتقاد به ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام و یازده فرزندش علیهم السّلام) معتقد است حال او را از مال زکات می خرم و آزادش می کنم آیا جایز است؟

امام فرمود: او را بخر و آزاد کن.

عرض کردم: اگر آن مملوک مرد و مالی از خود بجا گذارد، این مال تعلّق به چه کسی دارد؟

حضرت فرمودند: میراثش به مستحقّین زکات تعلّق دارد زیرا مملوک مزبور را با سهم مستحقّین خریده اند، پس اموالش مال مستحقین می باشد.

و در حدیث دیگر به جای «مملوک مزبور را با سهم مستحقّین خریده اند»،

ص: 209

آمده است: «مملوک مزبور را با مال مستحقین خریده اند»

باب صدم سرّ واجب نبودن زکات بر مال مملوک

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس، از محمّد بن احمد، از حسن بن موسی الخشّاب، از علی بن الحسن از محمّد بن حمزه از عبد اللَّه بن سنان، وی می گوید:

محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: مملوکی است که در دستش مالی است آیا بر این مال زکات می باشد؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: بر آقا و مولایش نیز زکات نیست؟

حضرت فرمودند: خیر، اگر آن مال به دست آقا نرسد و از طرفی چون مال مملوک نیز نبوده بر او هم زکاتی نمی باشد، نتیجتا در این مال اصلا زکات نیست.

باب صد و یکم سرّ معادل بودن هر پنج درهم زکات از دویست درهم با هفت درهم

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه و محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیهما از سعد بن عبد اللَّه و عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن ابی عبد اللَّه از سلمه بن خطاب، از حسین بن راشد، از علی بن اسماعیل میثمی، از حبیب خثعمی، وی می گوید:

ابو جعفر خلیفه به محمّد بن خالد بن عبد اللَّه قسری که عامل وی در مدینه بود نوشت: از اهل مدینه سؤال کن: چطور پنج درهم در زکات از دویست درهم معادل با هفت درهم گردیده و حال آنکه در عصر رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم چنین نبود و نیز به وی فرمان داد که از شخصی که از عبد اللَّه بن الحسن و حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام راجع به این موضوع پرسیده سؤال کند.

محمّد بن خالد از اهل مدینه راجع به این موضوع پرسید.

آنها گفتند: کسانی که پیش از ما بودند نیز به همین اعتقاد داشته و در عصر آنها نیز پنج درهم معادل هفت درهم بوده

است.

ص: 211

سپس از عبد اللَّه بن الحسن پرسید.

او نیز همچون اهل مدینه جواب داد.

پس از آن محضر مبارک امام صادق علیه السّلام رسید و از آن سرور پرسید: شما در باره این موضوع چه می فرمایید؟

حضرت فرمودند: نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در هر چهل اوقیه «1» از غلّات یک اوقیه به عنوان زکات واجب فرمود و وقتی آن را محاسبه نمودیم از نظر وزن هر پنج اوقیه آن زمان را موافق هفت اوقیه این زمان یافتیم.

حبیت خثعمی می گوید: ما نیز محاسبه کردیم همان طوری که امام علیه السّلام فرموده بودند آن را یافتیم.

پس عبد اللَّه بن الحسن محضر امام علیه السّلام رسید و عرضه داشت: این را از کجا اخذ کرده و به دست آورده اید؟

حضرت فرمودند: در کتاب مادرت فاطمه سلام اللَّه علیها آن را خواندم.

سپس عبد اللَّه از خدمت امام علیه السّلام برگشت، پس محمّد بن خالد کسی را نزد امام علیه السّلام فرستاد و از آن جناب درخواست کرد که کتاب فاطمه علیهما السّلام را نزد او بفرستد.

امام علیه السّلام در جواب فرمودند: من به تو فقط این خبر را دادم که موضوع مزبور را در کتاب فاطمه خواندم امّا نگفتم که نوشته فاطمه سلام اللَّه علیها نزد من می باشد.

حبیب می گوید: محمّد بن خالد گفت: من هرگز جوابی مثل این جواب ندیدم.

باب صد و دوّم سرّ این که مخالف حق بعد از استبصار و توبه نماز و روزه و حجّش را نباید قضاء کند مگر زکات را فقط

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از حسن بن سعید از حماد بن عیسی، از عمر بن اذینه، از زراره و بکیر و فضیل و محمّد بن مسلم

و برید بن معاویه، از حضرت ابی جعفر و ابی عبد اللَّه علیهما السّلام پرسیدند:


______________________________
(1)- در فرهنگ عمید آمده است: وزن آن معادل با هفت مثقال است.

ص: 213

شخصی که مسلک حروریّه «1» یا مرجئه «2» یا عثمانیه و یا قدریّه «3» داشته سپس توبه کرده و مذهب حق را اختیار کرده و رأیش نیکو گشته آیا نمازهایی را که خوانده و روزهایی را که گرفته یا زکات هایی را که داده و حجّی را که انجام داده باید اعاده کند؟

امام علیه السّلام فرمودند: اعاده هیچ یک از این واجبات لازم نیست مگر زکات زیرا آن را در غیر موردش صرف کرده چه آنکه مورد و موضع آن اهل ولایت می باشند و وی آن را به غیر ایشان داده است.

باب صد و سوّم اسرار نادره زکات

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از محمّد بن معروف، از ابی الفضل، از علی بن مهزیار از اسماعیل بن سهل، از حمّاد بن عیسی، از حریز، از زراره، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم:

مردی چند ماه نزد وی دراهمی بوده بعد آنها را تبدیل به دنانیر می کند سپس از زمانی که مالک دراهم شده مدت یک سال می گذرد آیا زکات این دنانیر را باید بدهد؟

حضرت فرمودند: خیر. بعد فرمود: اگر شخصی صد شتر به شما بدهد و به جایش دویست گاو بگیرد و این گاوها نزد او چند ماه مانده و شترها نیز نزد تو چند ماه بمانند پس شتران او نزد تو مرده و گاوهای تو نیز پیش او بمیرند آیا شما دو نفر

زکات آنها را خواهید داد؟

من عرض کردم: خیر.

حضرت فرمودند: طلا و نقره هم همین طور می باشند، سپس فرمودند:

و اگر طلا و نقره به گندم و جو تبدیل شدند و پس از مدّتی دوباره گندم و جو به


______________________________
(1)- فرقه ای از خوارج می باشند.
(2)- کلمه «مرجئه» از مادّه «ارجاء» بوده به معنای تأخیر انداختن و آن گروهی هستند که معتقدند: اعمال از نیت و قصد مؤخّر بوده و با ایمان معصیت مضرّ نبوده همان طوری که با کفر طاعت نافع نیست و ایشان چهار گروهند به این شرح: مرجئه الخوارج، مرجئه القدریّه، مرجئه الجبریّه و مرجئه الخالصه.
(3)- قدریّه: در اخبار و روایات قدری به جبری و تفویضی اطلاق شده و شارح مقاصد فرموده: خلافی نیست در این که قدریّه مورد ذمّ و ملامت هستند و در اخبار صحیحه آمده است:

لعن اللَّه القدریّه علی لسان سبعین نبیّا. یعنی خداوند قدریه را با زبان هفتاد پیامبر لغت کرده است.

و مقصود از ایشان کسانی هستند که معتقدند خیر و شرّ به تقدیر باری تعالی و مشیّت حضرتش نیست.

و در روایت صحیح از پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آمده است که: القدریّه مجوس امّتی.

ص: 215

طلا و نقره مبدّل گشتند زکات بر تو نمی باشد مگر آنکه همان طلا و نقره اوّلی برگردند که در این صورت البته موظّف هستی زکات آن را بدهی زیرا فرض آن است که یک سال مالک آن بوده ای.

عرضه داشتم: اگر طلای اوّلی یک روز هم از دستم خارج نشد حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: اگر با غیر خودش مخلوط شده پس اشکالی نداشته و در آنچه به تو برگشته

زکات نیست و اگر طلای اوّلی تماما به تو بازگشت و بعد از مأیوس بودن دو مرتبه مالکش شدی قبل از سال زکات نداشته ولی بعد از یک سال باید زکاتش را بدهی.

حریز می گوید: زراره از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرد که آن جناب فرمودند:

در مقداری که کمتر از نصاب است زکات نمی باشد مگر آنکه مقدار مال زکات به حدّی که در آن یک رأس یا یک عدد به عنوان زکات باید اخراج کرد برسد (مثلا پنج شتر نصاب اوّل شتر است که در ان باید یک رأس گوسفند داد و در کمتر از پنج شتر یعنی 1 و 2 و 3 و 4 که اصطلاحا از آن به «نیّف» تعبیر می کنند زکات نیست چنانچه چهل گوسفند نصاب اوّل گوسفند است که در آن باید یک رأس گوسفند بدهند و در کمتر از آن که از یک تا چهل باشد و اصطلاحا به آن «نیّف» می گویند زکات نیست یا مثلا در طلا نصاب اوّلش بیست دینار یعنی بیست مثقال است که برای آن باید نیم مثقال به عنوان زکات داد حال در کمتر از این مقدار یعنی از یک مثقال تا بیست مثقال که اصطلاحا به «نیّف» از آن تعبیر می شود زکات نمی باشد).

و نیز در صدقه و زکات کسر نمی باشد لذا اگر کسی مالک هفت رأس و نیم گوسفند بود وی را مکلّف نمی کنند که یک رأس و نیم به عنوان زکات بدهد چنانچه اگر مالک صد و بیست و پنج رأس شتر بود موظّف نیست دو رأس و نیم شتر به عنوان زکات اخراج نماید.

و همچنین اگر کسی مالک 220 درهم بود

شرعا واجب نیست برای دویست درهمش 5 درهم و جهت بیست درهم دیگر، نیم درهم بدهد.

یا اگر مالک شصت دینار طلا باشد نباید یک دینار و نیم به عنوان زکات خارج کند بدین تقریر که بایست چهل دینار یک دینار و جهت بیست دینارش نیم دینار اخراج نماید بلکه حکم آن است که برای مقداری که به حدّ نصاب اوّل رسیده واحد زکات را اخذ کرده و مبلغ اضافی را طرح و ساقط کنند تا به حدّ نصاب بعدی برسد آنگاه از تمام مال واحد زکات بعدی را اخراج نمایند.

ص: 217

حریز می گوید: زراره و محمّد بن مسلم نقل کردند که حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

هر کسی که مال داشته و سال بر آن بگذرد لازم است زکات آن را بدهد.

زراره می گوید: محضر مبارکش عرض کردم: اگر یک ماه یا یک روز به سال مانده این مال را به دیگری هبه کند حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: در این فرض زکات به عهده مالک نیست ولی اگر بعد از سال هبه کند زکات از عهده اش ساقط نمی شود.

حریز می گوید: زراره نقل کرد که امام علیه السّلام فرمودند: این شخصی که سال رسید و بعد از آن مالش را هبه کرد به منزله کسی است که در ماه رمضان یک روز از ایّام اقامتش را که باید روزه بگیرد افطار کرده سپس در آخر روز به منظور باطل کردن کفّاره ای که در عهده اش آمده به سفر برود پس همان طوری که در اینجا سفر کفّاره را ساقط نمی کند هبه نیز زکات را ساقط نمی نماید.

و نیز امام علیه السّلام فرمودند: شخص زمانی

که هلال ماه دوازدهم را دید زکات بر او واجب می شود ولی اگر پیش از دیدن هلال مالش را هبه کند جایز است و بر او تکلیفی نیست مانند کسی که از محلّ اقامتش خارج شود و سپس افطار کند، باری صاحب مال بعد از حلول سال حق ندارد و نمی تواند مستحقّین زکات را از آن منع کند امّا مادامی که سال فرا نرسیده می تواند زکات را از اهل زکات منع کرده و آن را به شخص دلخواهش هبه کند و اگر با این مال که قبل از حلول سال هبه اش می کند مال دیگری که سال از آن گذشته و زکات به آن تعلّق گرفته همراه باشد صرف این همراهی صاحب مال را از هبه مزبور منع ننموده و جلو او را نمی گیرد.

زراره عرض می کند: دویست درهم تعلّق به پنج یا ده نفر دارد و سال از این مبلغ گذشته آیا بر این افراد زکات این مال واجب است یا نه؟

حضرت فرمودند: خیر، این مال به منزله آن مال است (یعنی همان جوابی که در حرث و غلّات که گندم و جو و خرما و کشمش است داده می شود و می گوییم: هر کسی به تنهایی باید مالک نصاب باشد و الّا زکات به او تعلّق نمی گیرد، اینجا نیز می دهیم) بر هیچ یک از این نفرات زکات نیست مگر وقتی که هر کدام به تنهایی مالک دویست درهم باشند.

زراره می گوید: عرضه داشتم: گوسفند و شتر و گاو و طلا و نقره در تمام اموال همین حکم را دارند؟

ص: 219

حضرت فرمودند: آری.

زراره می گوید: محضر مبارکش عرض کردم: شخصی دویست درهم

دارد و آن را به برخی از برادران ایمانی خود یا فرزند و یا همسرش هبه می کند و بدین وسیله از دادن زکات فرار می نماید، ناگفته نماند یک ماه قبل از حلول سال مال را هبه کرده؟

حضرت فرمودند: وقتی ماه دوازدهم داخل شد سال حلول کرده و آن وقت زکات واجب می شود نه قبل از آن پس او پیش از وجوب زکات مالش را هبه کرده و از این نظر خلافی مرتکب نشده ولی باید توجّه داشته باشد ضرری که به خود وارد کرده به مراتب بیشتر است از آن نفع موهومی که به واسطه ندادن زکات تصوّرش را می کند.

محضر مبارکش عرض کردم: وی قدرت بر آن مال داشته و می تواند به دستش بیاورد؟

حضرت فرمودند: چگونه می داند که بر آن مال قادر است و حال آنکه از ملکش خارج گشته؟

عرض کردم: او مال را با شرط به آن شخص هبه کرده.

حضرت فرمودند: وقتی نام آن مال را هبه گذارده، هبه اش ممضی بوده و شرط ساقط و نسبت به زکات ضامن می باشد.

محضرش عرضه داشتم: چگونه شرط ساقط و هبه ممضی و نسبت به زکات ضامن بوده و پرداخت آن واجب است؟

حضرت فرمودند: شرطش فاسد و غیر مؤثّر است و هبه مضمونه نافذ و زکات از باب عقوبت و جریمه بر وی لازم است.

سپس فرمودند: صرف مال زکوی قبل از حلول سال به منظور فرار از زکات زمانی موجب سقوط زکات می باشد که با آن خانه یا زمین یا متاعی بخرد.

زراره می گوید: محضر مبارکش عرض کردم: پدر بزرگوارتان به من فرمودند: کسی که به واسطه صرف مال زکوی از دادن زکات فرار کند بر او لازم است

که زکات را اداء نماید.

حضرت فرمودند: پدرم صحیح و درست فرمودند ولی منظورشان زکاتی است که بر او واجب گردیده امّا زکاتی که هنوز واجب نشده پرداختش لازم نیست، سپس فرمودند:

ببین اگر شخصی تمام روز را به حالت اغماء درآمد و قبل از این که تکالیف واجب را که به واسطه اغماء از او فوت شده بجا آورد فوت کرد آیا بر عهده اش چیزی

ص: 221

هست و وارث باید آن را اداء نماید یا اداء آن واجب نیست؟

عرض کردم: خیر، زمانی تکالیف فوت شده در عهده اش می آید و وی باید آن را انجام دهد که در همان روز از حالت اغماء به هوش آمده و افاقه پیدا کند.

سپس حضرت فرمودند: اگر شخصی در ماه رمضان مریض شود، سپس در همان ماه از دنیا برود آیا وارث او باید روزه افطار کرده وی را قضاء کند یا نه؟

عرض کردم: خیر.

حضرت فرمودند: همچنین است شخصی که صاحب مال است یعنی وی صرفا زکات آن مقداری از مالش را که سال بر آن گذشته باید بدهد نه غیر آن را.

حدیث (2) محمّد بن موسی رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبد اللَّه بن سنان، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمودند: پدرم از هشام بن عبد الملک زمینی را به فلان و فلان هزار دینار خریده و شرط کردند که زکات ده سال آن مال را هشام بدهد و این شرط به خاطر آن صورت گرفت که هشام والی بود.

باب صد و چهارم سرّ ساقط بودن مالیات «1» از زن و زمین گیر و نابینا و پیر مرد و اطفال

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه

علیه از سعید بن عبد اللَّه، از قاسم بن محمّد اصفهانی، از سلیمان بن داود منقری، از عیسی بن یونس «2»، از اوزاعی، از زهری، از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام، راوی می گوید: از حضرت پرسیدم: چگونه مالیات از زنان ساقط گردیده؟

حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از کشتن زنان و کودکان در بلاد کفر نهی فرمودند مگر آنکه آنان نیز به مقاتله پرداخته باشند که در این صورت نیز حتّی الامکان تا مادامی که بیم خللی از ناحیه ایشان نباشد باید از کشتنشان امساک و خودداری نمود، باری وقتی از کشتن ایشان در بلاد کفر و حرب ممنوع باشیم به طریق اولی در بلاد اسلامی حق کشتن آنها را نخواهیم داشت و اگر از دادن جزیه و مالیات امتناع


______________________________
(1)- منظور از «مالیات» جزیه است و آن مالیاتی است که مسلمین بر اراضی اهل ذمّه می بندند.
(2)- مرحوم ممقانی در رجال فرموده که وی مهمل است.

ص: 223

هم بورزند کشتنشان مباح و جایز نیست، پس وقتی به هیچ وجه قتل آنها مشروع نیست مالیات نیز از آنها برداشته شده ولی در مردان حکم این طور نبوده بلکه اگر از پرداخت جزیه و مالیات اباء نمودند عهد را نقض کرده و بدین ترتیب ریختن خون و کشتنشان مباح می گردد چه آنکه قتل مردان در بلاد کفر جایز است و در بلاد اسلام هم در صورت عدم پرداخت مالیات مباح می باشد.

و افراد زمین گیر و نابینا و پیرمرد و زن و کودکان از اهل شرک و ذمّه در سرزمین های کفر و حرب جملگی در حکم متّحد

بوده بنا بر این کشتن هیچ یک جایز نیست چنانچه جزیه و مالیات هم از آنها برداشته شده است.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از سهل بن زیاد، از علی بن الحکم، از فضیل بن عثمان اعور، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

هیچ مولودی به دنیا نمی آید مگر بر فطرت اسلامی منتهی پدر و مادر آنها را یهودی و نصرانی و مجوسی (زرتشتی) می کنند، سپس فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم به کفّار امان دادند از ایشان به تعداد رؤوسشان جزیه و مالیات گرفتند مشروط به این که آیین یهودی و نصرانی و زرتشتی را علنا ترویج نکنند ولی فرزندان و اهل ذمّه در این زمان هیچ ذمّه ای و امانی برایشان نیست.

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللَّه عنه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از علی بن رئاب، از زراره، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از اهل ذمّه مالیات را پذیرفتند مشروط به این که ربا نخورده و گوشت خوک تناول نکرده و با خواهران و دختران برادر و خواهر ازدواج نکنند و اگر کسی مبادرت به این افعال نمود از امان خدا و رسولش خارج می باشد و سپس فرمودند: و امروز برای ایشان هیچ امانی نیست.

باب صد و پنجم سرّ نهی از درو کردن زراعت و چیدن خرما و پخش و پراکنده نمودن آنها در شب

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از

ص: 225

احمد بن

محمّد بن عیسی، از حسین بن محبوب از عبد اللَّه بن مسکان، از ابو بصیر، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

میوه همچون خرما و زراعت مانند گندم و جو را در شب نبر و درو مکن سپس فرمود: وقتی زراعت را درو می کنی یک مشت که درو کردی آن را به مستحق اعطاء کن سپس مشت دیگر که درو گردید آن را به وی بده.

و همچنین هر گاه خرما را از درخت می چینی مشتی را که چیدی به مستحق اعطاء کن سپس مشت دیگر بچین و آن را به وی بده و نیز در شب غلّات چهارگانه (گندم، جو، کشمش و خرما) را توزیع و پخش مکن چون همان طوری که در درو نمودن گفته شد باید آن را بین فقراء و مستحقین مشت، مشت توزیع کرد و آنها شب حاضر نیستند تا حقّشان را به آن نحوی که باید دریافت کنند، دریافت نمایند.

باب صد و ششم سرّ حلال بودن خمس برای شیعه و لازم نبودن پرداختنش برایشان

حدیث (1) محمّد بن الحسن رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از حمّاد بن عیسی، از حریز از زراره، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند:

امیر المؤمنین علیه السّلام ایشان یعنی شیعه را از ناحیه خمس در حلیّت قرار دادند تا ولادتشان طیّب و پاکیزه باشد.

حدیث (2) و با همین اسناد از زراره و محمّد بن مسلم و ابی بصیر از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

مردم از ناحیه شکم و عورتشان هلاک شدند زیرا حقّ ما را به ما اداء نمی کنند ولی شیعیان ما و فرزندانشان از این نظر در توسعه بوده و خمس

که حقّ ما است بر ایشان حلال می باشد.

حدیث (3) احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه، از پدرش، از محمّد بن احمد، از هیثم النّهدی، از سندی بن محمّد، از یحیی بن عمران زیّات، از داود رقّی، وی می گوید: شنیدم که حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام می فرمودند:

ص: 227

تمام مردم در سایه مظلمه و حق ما زندگی می کنند ولی ما شیعیان خود را از این نظر در حلیّت قرار دادیم.

باب صد و هفتم سرّ گرفتن خمس از شیعه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن علی بن فضّال، از عبد اللَّه بن بکیر وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

من از شما شیعیان درهم و از اکثر اهل مدینه مال اخذ می کنم و قصدی ندارم مگر طیب ولادت شما را.

باب صد و هشتم سرّ واجب شدن روزه بر مردم

حدیث (1) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه از محمّد بن اسماعیل «1»، از علی بن عبّاس «2»، از قاسم بن ربیع صحّاف «3»، از محمّد بن سنان، وی می گوید: حضرت ابا الحسن علی بن موسی الرّضا علیهما السّلام در نامه ای جواب های سؤالات من را مرقوم فرموده برایم ارسال نمودند در ضمن جوابها فرموده بودند:

روزه به منظور اسرار و عللی بر بندگان واجب شده از جمله: بدین وسیله انسان به درد و الم گرسنگی و تشنگی آگاه شده در نتیجه خاضع و آرام و مأجور و شکیبا گردیده و بدین ترتیب به شدائد و سختی های آخرت پی خواهد بود.

و نیز روزه سبب می شود که شخص شهوتش شکسته و ضعیف گردد.

روزه واعظی است در دنیا که انسان را بر مقدار نیاز و احتیاج بندگان در دنیا و آخرت آگاه می نماید.

حدیث (2) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از برمکی، از علی بن عبّاس، از


______________________________
(1)- محمّد بن اسماعیل بن احمد بن بشیر برمکی معروف به صاحب الصومعه، مرحوم علّامه در خلاصه فرموده:

علماء در شأن وی اختلاف کرده اند، نجاشی فرموده: وی ثقه و مستقیم است و ابن غضائری او را ضعیف معرّفی کرده و قول نجاشی نزد ما ارجح می باشد.


(2)- علی

بن عبّاس الجرازینی الرّازی، علّامه در خلاصه فرموده: وی غالی و جدّا ضعیف می باشد.


(3)- قاسم بن ربیع صحّاف، علّامه در خلاصه فرموده: وی غالی بوده و التفاتی به وی نیست.

ص: 229

عمر بن عبد العزیز، از هشام بن حکم، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام راجع به علّت روزه سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: علّت تشریع روزه و وجوب آن این است که به واسطه آن فقیر و غنی با هم مساوی می گردند.

و توضیح آن این است که: غنی هیچ گاه درد و الم گرسنگی را حسّ نمی کند تا به فقیر ترحّم نماید چه آنکه وی هر گاه هر چیزی را که اراده کند بر آن دست می یابد لذا حق تعالی خواست بین مخلوقات، اغنیاء و فقراء آنها تساوی بر قرار نموده و همان طوری که فقراء گرسنگی را لمس می کند اغنیاء نیز درد جوع و گرسنگی را بیابند تا بر ضعفاء رقّت و ترحّم نمایند از این رو روزه را واجب فرمود.

هشام می گوید: بدین وسیله حضرت امام صادق علیه السّلام جوابی که به من دادند مانند همان جوابی بود که پدر بزرگوارشان به من داده بودند.

باب صد و نهم سرّ این که حق تعالی سی روز، روزه بر امّت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله واجب نمود و بر امم گذشته بیش از سی روز را فرض و لازم نموده بود

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از ابی الحسن علی بن الحسن البرقی، از عبد اللَّه بن جبله، از معاویه بن عمّار، از حسن بن عبد اللَّه، از پدران گرامش از جدّش حضرت حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام، حضرت فرمودند:

چند نفر یهودی محضر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم مشرف شده و داناترین

آنها مسائلی چند از حضرتش پرسید در بین سؤالات عرضه داشت: برای چه خداوند عزّ و جل سی روز، روزه بر امّتت واجب کرده و بر امم سابقه بیشتر از سی روز فرض و لازم قرار داده بود؟

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: وقتی جناب آدم علیه السّلام از شجره منهیّه تناول نمود آنچه خورده بود مدّت سی روز در شکمش باقی ماند پس حق تعالی بر ذریّه او واجب کرد که تا

ص: 231

سی روز گرسنه و تشنه باشند و آنچه را که در بین این سی روز می خورند «1» و در خوردن مجاز هستند تفضّلی است از ناحیه حق تعالی برایشان و همین حکم بر جناب آدم نیز ثابت بود باری حق عزّ و جل حکم مزبور را بر امّت من واجب گردانید، سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمودند:

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ أَیَّاماً مَعْدُوداتٍ (ای اهل ایمان بر شما نیز روزه داشتن فرض گردید همان طوری که بر امم گذشته فرض شده و این تکلیف به خاطر آن است که شما پرهیزکار شوید، روزهایی به شماره معیّن روزه دارید) یهودی عرضه داشت: ای محمّد راست گفتی، بفرمایید: پاداش کسی که این سی روز را روزه دارد چیست؟

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: مؤمنی نیست که ماه رمضان را به امید اجر و پاداش روزه بگیرد مگر آنکه خداوند هفت خصلت برایش مقرّر می فرماید:

اوّل: حرام را از بدنش ذوب می کند.

دوّم: به رحمت باری تعالی نزدیک می گردد.

سوّم: روزه اش کفّاره لغزش پدرش حضرت آدم

علیه السّلام می باشد.

چهارم: حق تعالی سختی های مرگ را بر او آسان می فرماید.

پنجم: از گرسنگی و تشنگی روز قیامت در امانش قرار می دهد.

ششم: برات آزادی از جهنّم را نصیبش می گرداند.

هفتم: از طیّبات بهشتی بهره مندش می کند.

یهودی عرضه داشت: ای محمّد راست گفتی.

باب صد و دهم سرّ این که احتلام روزه را باطل نکرده ولی نکاح و نزدیکی نمودن آن را باطل می نماید

حدیث (1) علی بن حاتم از قاسم بن محمّد از حمدان بن الحسن، از حسین بن ولید، از عمر بن


______________________________
(1)- مقصود خوردن و آشامیدن در شبها است.

ص: 233

یزید، وی می گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: برای چه احتلام و جنب شدن روزه را باطل نکرده ولی نکاح و نزدیکی نمودن آن را باطل می کند؟

حضرت فرمودند: زیرا نزدیکی فعل اختیاری روزه دار بوده ولی احتلام خود به خود صورت می گیرد و مستند به اختیار روزه دار نمی باشد.

باب صد و یازدهم سرّ موسوم شدن روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم از هر ماه به ایّام البیض و علّت پدید آمدن ریش برای مردان

حدیث (1) ابو الحسن علی بن عبد اللَّه بن احمد الاسواری الفقیه از مکّی بن سعدویه برذعی، از ابو محمّد نوح بن الحسن از ابو سعید جمیل بن سعد از احمد بن عبد الواحد بن سلیمان عسقلانی از قاسم بن حمید از حماد بن سلمه، از عاصم بن ابی النجود، از زر بن حبیش، وی می گوید: از ابن مسعود راجع به ایّام البیض سؤال کرده و گفتم:

سبب نامیدن این ایّام به «ایام البیض» چیست و چگونه شنیده ای؟

ابن مسعود گفت: از نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله شنیدم که می فرمودند:

هنگامی که جناب آدم علیه السّلام عصیان پروردگارش را نمود منادی از عرش ندا داد:

ای آدم از جوار رحمت من بیرون شو زیرا کسی که عصیان مرا کند در جوار من نیست، آدم گریست و فرشتگان نیز گریستند، پس حق عزّ و جل جبرئیل را نزد آدم فرستاد.

جبرئیل آدم را در حالی که سر تا پا سیاه شده بود به زمین فرود آورد، فرشتگان وقتی آدم علیه السّلام را با این هیئت دیدند به ضجّه در آمده و گریستند و سخت نالیده

و به درگاه حق تعالی عرضه داشتند: پروردگارا مخلوقی را آفریدی و از روح خود در او دمیدی و فرشتگانت را به سجده کردنش وادار نمودی حال با یک گناه رنگ سفیدش را به سیاهی مبدّل فرمودی!؟

منادی از آسمان ندا کرد: امروز را برای پروردگارت روزه بگیر، آدم علیه السّلام آن روز را که موافق با روز سیزدهم از ماه بود روزه گرفت، پس ثلث سیاهی از حضرت محو و زائل گشت سپس منادی در روز چهاردهم نداء کرد: امروز را برای پروردگارت روزه بگیر، جناب آدم علیه السّلام آن روزه را هم روزه گرفت و ثلث دیگر از سیاهی زائل گردید، روز پانزدهم باز منادی نداء کرد و حضرتش را به گرفتن روزه دعوت نمود، حضرت آن روز را هم روزه گرفتند، ثلث دیگرش نیز سفید گشت

ص: 235

و بدین ترتیب تمام سیاهی او زائل گردید و به همین خاطر این ایّام به ایّام البیض موسوم شد چه آنکه در همین ایّام حق تعالی سفیدی آدم را به وی بازگرداند، بعد منادی از آسمان نداء کرد ای آدم این سه روز را برای تو و فرزندانت قرار دادم، کسی که این ایّام را در هر ماه روزه بدارد گویا تمام دهر را روزه گرفته است.

حمید می گوید: احمد بن عبد الواحد گفت: از احمد بن شیبان برمکی شنیدم که می گفت: حمیری این فقره را در حدیث اضافه نمود:

آدم علیه السّلام نشست در حالی که زانوها را در بغل گرفت و سر را بین دو زانو نهاد با حالی حزین و غمگین، پس خداوند تبارک و تعالی جبرئیل علیه السّلام

را نزدش فرستاد، جبرئیل گفت: ای آدم چرا تو را غمگین و محزون می بینم؟

جناب آدم علیه السّلام فرمود: پیوسته حزین و غمگین هستم تا امر خدا بیاید.

جبرئیل علیه السّلام عرض کرد: من فرستاده خداوند عزّ و جل به سوی تو بوده و حق تو را سلام می رساند و می فرماید:

ای آدم: حیّاک اللَّه و بیّاک.

جناب آدم فرمود: امّا حیّاک معنایش را می دانم (یعنی خدا عمرت را طولانی کند و باقی بدارد تو را) امّا بیّاک را ندانسته و معنایش چه می باشد؟

جبرئیل علیه السّلام عرض کرد: یعنی خدا تو را بخنداند.

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: آدم سجده کرد بعد سر برداشت و به طرف آسمان بلند کرد و عرضه داشت: پروردگارا به جمال و زیبایی من بیفزا، پس برایش ریشی مشکی همچون ذغال رویید، پس دست زد و محاسن خود را گرفت و عرض کرد:

الهی این چیست؟

خداوند فرمود: این ریش است و تو و فرزندان ذکورت تا روز قیامت را با آن زینت دادم.

مقاله مرحوم مصنف رحمه اللَّه علیه مصنّف این کتاب (مرحوم صدوق) می گوید:

این خبر صحیح و درست است ولی حق تبارک و تعالی امر دینش را به نبیّ مکرّمش حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم واگذار نموده و فرموده: آنچه را که رسول برای شما آورد اخذ کرده و از آنچه شما را نهی نمود بر حذر باشید، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم به جای ایام البیض روزه اوّلین پنجشنبه دهه اوّل و اوّلین چهار شنبه دهه وسط و پنجشنبه آخر از هر ماه

ص: 237

را سنّت

قرار داده و روزه این ایّام را معادل روزه سال معرّفی نموده و فرمودند:

کسی که روزه این سه روز را از هر ماه رعایت کند مانند کسی است که تمام دهر را روزه گرفته باشد و دلیلش فرموده حق عزّ و جل می باشد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها یعنی: کسی که یک عمل حسنه و نیکی انجام دهد ده برابرش اجر و پاداش دریافت خواهد نمود.

وجه ذکر نمودن مرحوم مصنّف حدیث مذکور را مرحوم مصنّف فرموده: این حدیث را به خاطر دو جهت ذکر نمودم:

الف: در آن علّت خلقت ریش در مردان ذکر گردیده است.

ب: سبب نامیده شدن ایام البیض به این اسم بیان شده است چه آنکه اکثر مردم این طور معتقدند که وجه تسمیه این ایّام به ایام البیض آن است که شب های این سه روز از اوّل تا آخر درخشان و روشن است و حال آنکه وجه تسمیه این نیست بلکه همان است که در حدیث بیان گردیده مضافا به این که شب های این سه روز از اوّل تا آخر درخشان نیست زیرا شب سیزدهم مانند شب چهاردهم و پانزدهم نمی باشد.

و لا حول و لا قوه الّا باللَّه العلیّ العظیم.

باب صد و دوازدهم سرّ این که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در هر ماه روزه دو پنجشنبه که بین آنها چهار شنبه فاصله شده است را مستحب قرار دادند

حدیث (1) حسین بن احمد رحمه اللَّه علیه، از پدرش، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از نضر بن سوید «1»، از هشام بن حکم، از احول، از ابن سنان، از کسی که یادش نموده از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم راجع به روزه دو پنجشنبه ای که بین آن چهارشنبه است سؤال کردند؟

حضرت فرمودند:

امّا پنجشنبه روزی است که در آن روز اعمال عرضه می شوند و امّا چهارشنبه، روزی است که در آن دوزخ آفریده شد و امّا روزه، پس سپر است از آتش دوزخ.

حدیث (2) حسین بن احمد، از پدرش، از احمد بن محمّد، از عثمان بن عیسی مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل نمود که آن جناب فرمودند:


______________________________
(1)- نضر بن سوید صیرفی کوفی، مرحوم علّامه در خلاصه فرموده: وی ثقه و صحیح الحدیث بوده است.

ص: 239

چهار شنبه روزی است که نحوستش مستمرّ می باشد زیرا اوّلین و آخرین روزی است از ایّامی که حق تعالی فرموده است: سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَ ثَمانِیَهَ أَیَّامٍ حُسُوماً (آن باد تند را خدا هفت شب و هشت روز پی در پی از وقت صبح چهارشنبه تا هنگام غروب چهارشنبه دیگر بر آنها مسلّط کرد).

حدیث (3) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن حسن صفّار، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از علی بن اسباط، از عبد الصمد، از عبد الملک، از عنبسه عابد، وی می گوید: شنیدم حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام می فرمودند: آخرین پنجشنبه در هر ماه اعمال را بالا می برند.

حدیث (4) محمّد بن الحسن، از محمّد بن حسن صفّار، از ابراهیم بن هاشم، از اسماعیل بن مرار، از یونس بن عبد الرّحمن، از اسحاق بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام حضرت فرمودند:

روز چهارشنبه را به خاطر این روزه می گیرند که حقّ عزّ و جل هیچ امّتی را در هیچ یک از ایّام عذاب نکرد مگر در روز چهارشنبه وسط ماه از این رو

مستحب شد که این روز را روزه بگیرند.

باب صد و سیزدهم سرّ وجوب افطار بر مریض و مسافر

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم، از نوفلی، از سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش علیهما السّلام، حضرت فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: خداوند عزّ و جل برای من و امّتم لطف و کرامت نموده هدیه ای فرستاده که برای هیچ یک از امّت ها چنین هدیه ای نفرستاده است.

عرض کردند: یا رسول اللَّه آن هدیه چیست؟

فرمودند: جواز افطار در سفر و تقصیر نمودن نماز در آن، لذا کسی که در سفر، روزه اش را افطار نکرده و نمازش را قصر نکند هدیه حق تعالی را ردّ کرده و نپذیرفته است.

حدیث (2) محمّد بن الحسن، از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از سلیمان بن

ص: 241

عمرو، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

در ماه رمضانی امّ سلمه به واسطه روزه داشتن چشمش مبتلا به عارضه ای شد لذا از آن نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله شکایت کرد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به او امر فرمود که روزه اش را افطار کند و سپس فرمودند:

تاریکی شب چشمت را از بین می برد یعنی اگر طول روز را روزه باشی شب که فرا رسید چشمانت نابود می شوند.

حدیث (3) حسین بن احمد، از پدرش، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حکم، از عبد الملک بن عتبه، از اسحاق بن عمّار، از یحیی بن ابی العلاء، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

مردی محضر رسول خدا صلّی

اللَّه علیه و آله و سلم مشرّف شد و عرض کرد: ای رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آیا در سفر روزه ماه رمضان را بگیرم؟

حضرت فرمودند: خیر عرضه داشت: یا رسول اللَّه، گرفتن روزه در سفر بر من آسان و سهل است؟

حضرت فرمودند: خداوند عزّ و جل بر مریض ها و مسافران در ماه رمضان صدقه داده و آن این است که به ایشان اجازه افطار داده است آیا یکی از شما دوست دارد وقتی به کسی صدقه ای می دهد آن شخص صدقه را ردّ کرده و قبول ننماید؟ حدیث (4) و با همین اسناد (یعنی حسین بن احمد، از پدرش، از احمد بن محمّد بن عیسی) از علی بن حکم، از محمّد بن یحیی، از ابی بصیر، از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده، ابو بصیر می گوید: از امام علیه السّلام پرسیدم: زنی در ماه رمضان مریض شده و در ماه شوّال از دنیا رفته است، وی وصیّت کرده که روزه رمضان را برایش قضاء کنم، حکم چیست؟

حضرت فرمود: آیا در رمضان مرضش بهبودی پیدا کرد یا نه؟

عرض کردم: خیر، در همان ماه فوت شد.

حضرت فرمود: قضاء بر او واجب نیست، زیرا حق تعالی روزه این رمضان را که وی بیمار بوده بر او جعل نکرده است.

عرضه داشتم: من مایل هستم آن را برای وی قضاء کنم؟

فرمود: اگر مایل هستی برای خودت روزه بگیری، بگیر ولی برای او نمی توانی.

حدیث (5) محمّد بن موسی بن المتوکّل از علی بن الحسین السّعدآبادی، از احمد بن

ص: 243

ابی عبد اللَّه البرقی، از محمّد بن علی الکوفی، از محمّد بن

اسلم الجبلی، از صباح الحذاء، از اسحاق بن عمار، وی می گوید:

از حضرت ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام پرسیدم: جماعتی به سفر رفته و وقتی به موضعی رسیدند که تقصیر نماز بر آنها لازم گشت، نمازشان را قصر کردند و هنگامی که به دو یا سه و یا چهار فرسخ رسیدند یکی از ایشان عقب ماند به طوری که بدون او ادامه سفر ایشان صحیح نبود پس در آن جا چند روز ماندند و نمی دانستند سفر را ادامه داده یا بر می گردند آیا تکلیفشان اتمام نماز بوده یا باید شکستن نماز را ادامه داده و بر آن باقی باشند؟

حضرت فرمودند: اگر به چهار فرسخ رسیده اند باید بر قصر نماز باقی باشند چه در آن جا بخواهند بمانند یا برگردند و اگر کمتر از چهار فرسخ آمده اند تا مادامی که در آن جا اقامه دارند نمازشان را تمام بخوانند و وقتی از آن جا رفته و به مسافرتشان ادامه دادند البته باید نماز را شکسته بخوانند.

سپس حضرت فرمودند: می دانی چرا حکم چنین است؟

عرضه داشتم: نمی دانم.

فرمودند: زیرا شکسته شدن نماز در دو برید (چهار فرسخ) می باشد و در کمتر از آن نیست لذا وقتی یک برید سیر کرده باشند و بخواهند برگردند مقدار آمدن و برگشتنشان چون به اندازه سفر تقصیر هست لا جرم نمازشان شکسته می شود ولی اگر کمتر از این مقدار رفته باشند حق ندارند نمازشان را بشکنند.

عرض کردم: مگر به مکانی نرسیده اند که در آن اذان شهرشان را که از آن بیرون آمده اند را نمی شنوند؟

فرمود: چرا، زمانی در چنین مکان نمازشان شکسته می شود که در سیر و سفر به مقدار مسافت قصر شک

نداشته باشند لذا همین علّت وقتی در کمتر از سیر یک برید وجود داشته باشد حکم، شکستن نماز می باشد.

باب صد و چهاردهم سرّ مکروه بودن استشمام ریاحین برای شخص روزه دار

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین السّعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از داود بن اسحاق حذّاء، از محمّد بن فیض تیمی، از این

ص: 245

رئاب، وی می گوید:: شنیدم حضرت ابو عبد اللَّه علیه السلام روزه دار را از استشمام گل نرگس نهی می فرمودند، لذا محضرش عرضه داشتم: فدایت شوم برای چه نهی می فرمایید؟

حضرت فرمودند: زیرا نرجس ریحان عجم ها است.

و محمّد بن یعقوب از برخی اصحاب نقل کرده که عجم ها در وقت روزه داشتن این گل را استشمام کرده و می گویند: جلو گرسنگی را می گیرد.

حدیث (2) و با همین اسناد یعنی محمّد بن موسی بن متوکّل از علی بن حسین سعدآبادی از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از عبد اللَّه بن فضل نوفلی از حسن بن راشد، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السلام فرمودند:

شخص وقتی روزه گرفت ریحان استشمام نکند.

من علّت آن را از حضرتش پرسیدم؟

فرمود: کراهت دارم روزه ام را با لذّت مخلوط نمایم.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین السّعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از برخی اصحاب که حریز به او متصل می باشد از حریز نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السلام پرسیدم؟

آیا محرم ریحان را استشمام بکند؟

حضرت فرمودند: خیر عرض کردم: روزه دار چطور؟

فرمودند: خیر.

عرضه داشتم: آیا روزه دار عطر غالیه «1» و دخنه «2» را استشمام بکند؟

فرمودند: آری.

عرضه داشتم: چرا استشمام طیب برای روزه

دار مباح و حلال است ولی ریحان را نمی تواند استشمام کند؟

فرمودند: چون طیب و عطر سنّت است ولی استشمام ریحان برای روزه دار بدعت است.


______________________________
(1)- غالیه نوعی عطر است مرکب از مشک و زعفران و عنبر و کافور.
(2)- دخنه بوی خوشی است که در خانه ها آن را دود می کنند (عنبر).

ص: 247

باب صد و پانزدهم سرّ این که هیچ یک از میهمان و میزبان حق ندارند روزه مستحبی بگیرند مگر با اذن دیگری

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین السّعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه البرقی، از احمد بن محمّد سیّاری از محمّد بن عبد اللَّه الکوفی از مردی که ذکرش نموده، وی گفت: شنیدم از حضرت ابو جعفر علیه السلام که از پدر بزرگوارش علیه السلام از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم نقل کردند که آن سرور فرمودند:

وقتی کسی به شهری وارد شد بر اهالی آن شهر که هم دین او هستند میهمان است تا از آن جا خارج شود و شایسته نیست که میهمان بدون اذن میزبان روزه بگیرد چه آنکه ممکن است آنها برای وی طعامی درست کرده باشند که به واسطه تناول نکردن میهمان آن طعام فاسد شود و از طرفی سزاوار نیست که میزبان بدون اذن میهمان روزه بگیرد زیرا میهمان از آنها حیاء و شرم کرده بسا طعامی را که میل دارد به خاطر روزه دار بودن ایشان تناول نمی کند.

حدیث (2) علی بن بندار، از ابراهیم بن اسحاق به اسنادش از کسی که ذکرش نموده، از فضل بن یسار از حضرت ابی جعفر علیه السلام، آن حضرت فرمودند:

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هر گاه کسی به شهری

وارد شود میهمان هم دینان خود در آن شهر بوده تا از آن جا خارج گردد و شایسته نیست میهمان بدون اذن میزبان روزه بگیرد برای این که میزبان طعامی درست نکند تا با نخوردن میهمان فاسد شود و همچنین سزاوار نیست میزبان بدون اذن میهمان روزه بگیرد تا وی حیاء و شرم نکرده و طعامی را که اشتهاء و میل دارد به خاطر موقعیت میزبان ترک کند و نخورد.

حدیث (3) حسین بن محمّد، از احمد بن محمّد، از محمّد بن عبد اللَّه کوفی، از مردی که ذکرش نموده، وی گفت خبر دار شدم که برخی از اهل مدینه حدیثی را از حضرت ابی جعفر علیه السلام روایت نموده، نزد راوی رفتم پس سراغ آن حدیث را از وی گرفتم، او مرا از ان بازداشت و ناامیدم نمود و قسم های غلیظ و سختی خورد که برای احدی نخواهد گفت.

به او گفتم: آیا این حدیث را دیگری نیز با تو از امام علیه السلام شنیده است؟

ص: 249

گفت: آری، مردی به نام فضل آن را شنیده.

من به قصد او به طرف منزلش حرکت کرده وقتی به خانه اش رسیدم اذن گرفته و داخل شدم و از وی راجع به حدیث مزبور پرسیدم، او نیز مرا از آن بازداشت و ناامیدم کرد و با من همان رفتار را نمود که مرد مدائنی کرده بود، پس ماجرای سفر خود را به او گفته و از آنچه مرد مدائنی عمل کرده بود خبرش دادم پس به حالم رقّت کرد و گفت: آری از حضرت ابا جعفر محمّد بن علی علیهما السّلام شنیدم که از

پدر بزرگوارش، از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم روایت نمود که آن سرور فرمودند:

هنگامی که شخص به شهری وارد می شود تا زمانی که از آن جا بیرون رود میهمان هم دینان خود می باشد و آنها میزبانش هستند و بر میهمان سزاوار نیست روزه بگیرد مگر با اذن میزبانانش تا طعامی برایش تهیه نبینند و به واسطه مصرف نشدنش فاسد گردد چنانچه شایسته نیست میزبانان بدون اذن میهمان روزه بگیرند تا او حیاء نکند و به خاطر موقعیّتی که میزبانان دارند از طعامی که میل دارد چشم بپوشد.

سپس به من گفت: کجا فرود می آیی؟ پس به او خبر دادم.

به او گفتم و از منزلم خبرش دادم وقت صبح به نزدم آمد و خادمی که بر سرش طبقی گذارده و انواع طعامها در آن بود وی را همراهی می کرد، به او گفتم: رحمت خدا بر تو، این چیست؟

گفت: سبحان اللَّه!! مگر دیروز از حضرت ابی جعفر علیه السلام حدیث مزبور را نقل نکردم، این بگفت و مراجعت نمود.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس، از محمّد بن احمد، از احمد بن هلال «1»، از متروک بن عبید از نشیط بن صالح «2»، از حکم بیّاع کرابیس (فروشنده کرباس) از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام از پدر بزرگوارش علیه السلام نقل نموده که آن حضرت فرمود:

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: از علم و دانش میهمان است که بدون اذن میزبانش روزه مستحبی نگیرد و از طاعت و فرمانبرداری زن از شوهرش به حساب می آید که بدون اجازه و امر شوهرش روزه مستحبّی نگیرد و از

صلاح و صحّت و خیر خواهی عبد نسبت به آقایش می باشد که بدون اذن مولا و فرمان او روزه نگیرد و از احسان فرزند به پدر و مادرش محسوب می شود که بدون اذن ایشان روزه و حجّ و نماز مستحبی انجام ندهد


______________________________
(1)- احمد بن هلال العبرتائیّ بغدادی، وی غالی بوده و به فرموده شیخ در فهرست در دینش متّهم می باشد
(2)- نشیط بن صالح بن عبد اللَّه بن صالح العجلی به فرموده علّامه (ره) در خلاصه ثقه می باشد.

ص: 251

و در غیر این صورت میهمان جاهل و زن عاصی و عبد فاسد و طاغی و حیله گر و فرزند عاق و قاطع رحم قلمداد می شوند.

مقاله مؤلّف کتاب محمّد بن علی مؤلف این کتاب می گوید:

خبر مذکور به همین نحو که نقل شد روایت گردیده ولی باید توجّه داشت که حکم شرعی آن است که: در ترک حجّ چه مستحبی و چه واجب و نیز در ترک نماز و رها کردن روزه چه مستحبی و چه واجب و همچنین در ترک طاعات و عبادات دیگر اطاعت والدین واجب نیست.

باب صد و شانزدهم سرّ این که امام باقر علیه السلام از روزه روز عرفه کراهت داشتند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسن، از کسی که ذکرش نموده، از حنان بن سدیر، از پدرش وی می گوید: از او راجع به روزه در روز عرفه سؤال کرده و عرضه داشتم: فدایت شوم مردم این طور می پندارند که روزه آن معادل روزه یک سال است؟

فرمود: پدرم علیه السلام آن روز را روزه نمی گرفتند.

عرض کردم: فدایت شوم چرا؟

فرمود: روز عرفه، روز دعاء و سؤال حاجت از خدا است می ترسم به واسطه روزه ضعف بر من

عارض شده و از دعاء باز بمانم لذا از روزه اش کراهت دارم و نیز بیم دارم که عرفه روز عید قربان بوده که روز روزه دار بودن نیست.

باب صد و هفدهم سرّ این که امام حسن علیه السلام عرفه را روزه نمی گرفتند ولی امام حسین علیه السلام آن روز را روزه می گرفتند

حدیث (1) جعفر بن علی، از پدرش، از جدّش حسن بن علی کوفی، از جدّش عبد اللَّه بن مغیره، از سالم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام حضرت فرمودند: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم به علی علیه السلام به تنهایی و علی علیه السلام به حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السّلام جمعا

ص: 253

در حالی که حضرت امام حسن علیه السلام جلو امام حسین علیه السلام بودند سفارش فرمودند، باری مردی در روز عرفه بر امام حسن علیه السلام وارد شد و آن سرور غذا تناول می فرمودند و امام حسین علیه السلام صائم بودند و پس از رحلت امام مجتبی علیه السلام روز عرفه بر سیّد الشهداء علیه السّلام وارد شد دید آن حضرت غذا تناول می کنند و فرزندشان حضرت علی بن الحسین علیه السلام صائم هستند.

عرضه داشت: بر حضرت مجتبی علیه السلام در روز عرفه وارد شدم، آن جناب غذا می خوردند و شما روزه دار بودید و بعد از رحلت ایشان در روز عرفه ای بر شما وارد گشتم در حال افطار و تناول غذای شما را دیدم و این بر من شگفت آور است!! حضرت فرمودند:

آن زمان که بر امام حسن مجتبی علیه السلام وارد شدی آن جناب امام بودند و به خاطر این غذا می خوردند که روزه این روز سنّت نشود و مردم به حضرتش تأسّی کنند و چنین پندارند که روزه آن

واجب است و وقتی ایشان رحلت کرده و امامت به من رسید من نیز به همین منظور عرفه را روزه نگرفته و در آن روز افطار کردم تا بدین وسیله مردم توهّم لزوم و وجوب روزه این روز را نکنند و از باب تأسّی به من این روز را روزه بگیرند.

باب صد و هجدهم سرّ مکروه بودن بوسیدن برای روزه دار

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین، باسنادش مرفوعا می گوید: مردی محضر مبارک امیر المؤمنین علیه السلام مشرف شد و عرضه داشت:

در حالی که روزه دار هستم آیا حلیله خود را ببوسم؟

حضرت فرمودند: روزه خود را نگهدار چه آنکه ابتداء و مقدمه قتال سیلی زدن بر یک دیگر می باشد یعنی همان طوری که ابتداء دو نفر به سیلی زدن هم مبادرت کرده و سپس نزاعشان منجر به کشتن یک دیگر می شود زن و شوهر نیز وقتی به بوسیدن هم مشغول شوند این امر منجر به عمل نزدیکی شده در نتیجه روزه باطل می گردد.

ص: 255

باب صد و نوزدهم سرّ این که مجامعت در روز برای مسافری که شکستن نماز بر او واجب است جایز نیست

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب، از محمّد بن عبد اللَّه هلال، از علاء از محمّد بن مسلم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام، حضرت فرمودند: هر گاه مردی در ماه رمضان مسافرت نمود نباید در روز با زنان نزدیکی کند زیرا این عمل بر او حرام است.

باب صد و بیستم سرّ این که اگر کسی روزه مستحبی داشت و بر برادر دینی خود وارد شد و روزه اش را ادامه نداد بلکه افطار کرد دو اجر برایش منظور می شود

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد، از محمّد بن الحسین بن علان، از محمّد بن عبد اللَّه، از عبد اللَّه بن جندب، از یکی از صادقین علیهم السّلام، از حضرت فرمودند:

کسی که بر برادر مؤمنش وارد شود در حالی که روزه دار می باشد اگر روزه اش را افطار کند دو اجر و ثواب برایش می باشد، یک اجر به خاطر این که نیّت روزه داشته و اجر دیگر به خاطر ادخال سرور بر برادر مؤمنش.

حدیث (2) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از محمّد بن عیسی، از حسن بن ابراهیم، از سفیان، از داود رقّی، وی می گوید:

از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام شنیدم که می فرمودند:

افطار نمودن تو در منزل برادر مؤمن و مسلمانت هفتاد یا نود برابر از روزه داشتنت برتر و افضل می باشد.

حدیث (3) احمد بن محمّد، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین، از صالح بن عقبه، از

ص: 257

جمیل بن درّاج، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السلام فرمودند:

هر روزه داری که بر برادر مؤمنش وارد شود و نزد او افطار کرده و وی را از داشتن روزه خود مطّلع نکرده تا

به خاطر افطار منّتی بر او نهاده باشد حق عزّ و جل روزه یک سال را برایش منظور می کند.

باب صد و بیست و یکم سرّ این که اگر کسی نذر نمود حینی را روزه بگیرد، روزه شش ماه بر او لازم است

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم، از نوفلی، از سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد از پدر بزرگوارش علیهما السّلام، حضرت فرمودند:

علی علیه السّلام فرمودند: کسی که نذر نموده زمانی را روزه بگیرد، زمان پنج ماه است بدین ترتیب باید پنج ماه روزه بگیرد و اگر به جای زمان «حین» گفته روزه شش ماه بر او لازم است زیرا حق تبارک و تعالی در قرآن می فرماید: تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها (آن درخت زیبا به اذن خدا در هر وقتی که او مقرّر فرموده «شش ماه» میوه می دهد).

باب صد و بیست و دوّم سرّ این که بر مرد روزه دار شستن خود را در آب جایز بوده ولی بر زن روزه دار جایز نیست

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از احمد سیّاری، از محمّد بن علی همدانی، از حنان بن سدیر، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السلام پرسیدم: آیا روزه دار در آب خود را بشوید یا نه؟

حضرت فرمودند: اشکالی ندارد ولی زیر آب نرود و زن اصلا در آب خود را نشوید زیرا آب از طریق جلو او به جوفش داخل می شود.

باب صد و بیست و سوّم سرّ بودن لیله القدر در هر سال

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن عطّار، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد

ص: 259

سیّاری، از برخی اصحاب از داود بن فرقد، وی گفت: شنیدم که مردی از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسید: آیا لیله القدر در هر سال می باشد؟

حضرت فرمودند: اگر لیله القدر رفع و منتفی شود قرآن هم منتفی می گردد پس در هر سال باید باشد.

باب صد و بیست و چهارم سرّ نازل شدن مغفرت در شب عید فطر بر کسی که ماه رمضان را روزه گرفته

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد سیّاری، از قاسم بن یحیی، از جدّش حسن بن راشد نقل کرده که وی گفت:

عرض کردم: فدایت شوم مردم می گویند: آمرزش و مغفرت بر کسی که ماه رمضان را روزه گرفته در شب قدر نازل می شود. آیا این کلام صحیح است؟

حضرت فرمودند: ای حسن، کارگر وقتی از عملش فارغ شد اجرتش را می دهند و پایان عمل صائم شب عید است بنا بر این در شب عید مغفرت و آمرزش که پاداش روزه داران است نازل می شود.

عرض کردم: فدایت شوم، چه عملی سزاوار است در این شب انجام بدهیم؟

حضرت فرمودند: وقتی آفتاب غروب کرد غسل کن و بعد از خواندن نماز مغرب دو دست را بلند کن و بگو: یا ذا الطّول، یا ذا الحول، یا ذا الجود، یا مصطفی محمّد و ناصره صلّ علی محمّد و علی اهل بیته و اغفر لی کلّ ذنب احصیته علیّ و نسیته و هو عندک فی کتاب مبین.

سپس به سجده برو و صد مرتبه بگو: اتوب الی اللَّه.

بعد حوائج خود را از خدا بخواه.

باب صد و بیست و پنجم سرّ موفّق نشدن عامّه برای درک فضائل عید فطر و قربان

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از سیّاری، از محمّد بن اسماعیل رازی، از حضرت ابی جعفر ثانی علیه السّلام، راوی می گوید: عرض کردم فدایت شوم: در باره عامّه چه می فرمایید، چه آنکه روایتی را شنیده ایم که ایشان موفّق به

ص: 261

روزه نمی شوند آیا این روایت صحیح است؟

حضرت به من فرمودند: توجّه کن دعاء ملک و فرشته در باره ایشان به اجابت رسیده.

عرض کردم:

فدایت شوم چه دعایی؟

حضرت فرمودند: هنگامی که حضرت حسین بن علی صلوات اللَّه علیهما را شهید کردند حق تعالی فرشته ای را مأمور ساخت که نداء کند: ای امّت ظالم و قاتل عترت پیامبر خدا شما را برای روزه و درک فطر موفق نکند.

و در حدیث دیگر آمده است که خدا شما را برای درک فطر و قربان موفّق نکند.

حدیث (2) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یعقوب، از علی بن محمّد از کسی که ذکرش نموده از محمّد بن سلیمان، از عبد اللَّه بن جنید تفلیسی از رزین، وی می گوید:

حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

هنگامی که حضرت حسین بن علی علیهما السّلام را با شمشیر زدند و آن جناب روی زمین سقوط کرد، سرعت و شتاب کردند که سر مبارکش را قطع کرده و ببرند منادی در این وقت از جانب عرش نداء داد: ای امّت ظالم و ستمگری که بعد از پیامبرتان گمراه شدید خدا موفّقتان نکند که عید قربان و فطر را درک کنید، سپس راوی گفت، امام علیه السّلام فرمودند: به خدا سوگند موفّق نشده و نخواهند شد تا وقتی که منتقم خون حسین علیه السّلام قیام کند.

باب صد و بیست و ششم سرّ این که در هر عیدی حزن و اندوه برای آل محمّد علیهم السّلام تجدید می شود

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن الحسن، از عمر و بن عثمان، از حنّان بن سدیر از عبد اللَّه بن دینار، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

ای عبد اللَّه هیچ عیدی برای مسلمین نمی آید چه قربان و چه فطر مگر آنکه برای آل محمّد علیهم السّلام حزن و اندوه تجدید

می شود.

ص: 263

عبد اللَّه می گوید: عرضه داشتم برای چه؟

فرمودند: چون می بینند که حقّشان در دست دیگری است.

باب صد و بیست و هفتم سرّ اخراج و دادن زکات فطره

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عبد الجبّار، از صفوان بن یحیی از اسحاق بن عمّار، از معتب، از ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

برو بابت عیال و افرادی که نان خور ما محسوب می شوند زکات فطره ایشان را بپرداز و همچنین تمام بندگان را منظور کن و زکات فطره آنها را اخراج نما و سعی کن یکی از آنها را از قلم نیاندازی چه آنکه اگر یکی از ایشان را ترک نمایی خوف فوت را براو دارم.

راوی می گوید: عرض کردم فوت چیست؟

فرمودند: مرگ.

باب صد و بیست و هشتم سرّ این که دادن خرما در زکات فطره از اشیاء دیگر برتر و بهتر است

حدیث (1) محمّد بن الحسن رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابن هاشم و ایّوب بن نوح و محمّد بن عبد الجبّار و یعقوب بن یزید، از محمّد بن ابی عمیر، از هشام بن الحکم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: خرما در زکات فطره از سایر اشیاء بهتر و برتر است زیرا سریع تر از همه آنها به مصرف رسیده و از منفعتش بهره مند می شوند چه آنکه خرما به مجرّد این که به مستحقّش داده شد از آن تناول می کنند بدون هیچ مقدّمه ای و نیز حضرت بعد از آن فرمودند: حکم زکات در حالی نازل شد که مردم هیچ مالی نداشتند و بدین ترتیب فقط فطره به آنها تعلّق می گرفت نه زکات مال.

باب صد و بیست و نهم سرّ این که مردم در زکات فطره از پرداخت یک صاع به نیم صاع عدول کردند

حدیث (1) محمّد بن الحسن از حسین بن الحسن بن ابان، از حسین بن سعید، از فضاله، از

ص: 265

ابی المغراء، از حسن حذّاء از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: زکات فطره بر هر صغیر و کبیر، آزاد یا بنده مرد یا زن یک صاع (یک من) از کشمش یا جو و یا ذرّت واجب می شد و چون در زمان معاویه مردم تنگدست و کم بضاعت شدند از این رو عدول به نیم صاع از گندم کردند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن، از حمّاد بن عیسی، از معاویه بن وهب، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمودند: در زکات فطره سنّت جاری شده به این که یک صاع از خرما یا کشمش و یا جو بپردازند، و چون در زمان عثمان گندم فراوان

شد و نزد مردم قیمت پیدا کرد عثمان گفت: نیم صاع از گندم برابر است با یک صاع جو.

حدیث (3) محمّد بن حسن از علی بن الحسن بن فضّال، از عباد بن یعقوب «1»، از ابراهیم بن ابی یحیی، از حضرت ابی عبد اللَّه از پدر بزرگوارش علیهما السّلام، حضرت فرمودند:

اوّلین کسی که دو مدّ (دو چارک) از گندم را معادل یک من از خرما قرار داد عثمان بود.

حدیث (4) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از یعقوب بن یزید، از یاسر القمی «2»، از حضرت ابی الحسن الرّضا علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مقدار زکات فطره یک من گندم یا خرما یا کشمش می باشد و معاویه گندم را تخفیف داد و کمتر حساب نمود.

باب صد و سی ام سرّ این که مروی است همسایه ها به زکات فطره از دیگران سزاوارترند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم، از محمّد بن عیسی، از یونس بن عبد الرّحمن، از اسحاق بن عمّار، از حضرت ابی ابراهیم علیه السّلام، اسحاق بن عمار می گوید: از آن حضرت پرسیدم: آیا زکات فطره را به غیر نزدیکانم یعنی همسایه های فقیر خود


______________________________
(1)- عباد بن یعقوب الرّواجنی به فرموده مرحوم علّامه در خلاصه عامّی المذهب است.
(2)- یاسر القمی خادم الرّضا علیه السّلام، مرحوم ممقانی در رجال فرموده که وی حسن است.

ص: 267

آیا بدهم؟

حضرت فرمودند: آری، همسایگان سزاوارترند به آن زیرا حالشان ظاهر و روشن است.

باب صد و سی و یکم سرّ حرام کردن حق تعالی کبائر را

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه، از علی بن الحسین السّعدآبادی از احمد بن ابی عبد اللَّه، از عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنی از حضرت ابو جعفر محمّد بن علی الرضا علیهما السّلام، حضرت فرمودند:

پدرم حضرت علی بن موسی علیهما السّلام فرمودند: از حضرت ابا الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام شنیدم که فرمودند: عمرو بن عبید بصری بر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام وارد شد و وقتی سلام کرد و نزد آن حضرت نشست این آیه را تلاوت کرد:

الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ (آنان که از گناهان کبیره و فواحش دوری می کنند) سپس از تکلّم امساک کرد و ساکت گردید.

حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: چرا ساکت شدی؟

عرض کرد: دوست دارم از کتاب خدا به معاصی کبیره آگاه شوم.

امام علیه السّلام فرمودند: آری ای عمرو بزرگ ترین کبائر شرک به خدا است، حق تعالی در قرآن می فرماید: إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّهَ وَ مَأْواهُ النَّارُ (کسی

که به خدا شرک بیاورد محقّقا حق جلّ و علا بهشت را بر او حرام کرده و جایگاهش در دوزخ است).

و بعد از آن ناامیدی از رحمت خدا است زیرا حق تبارک و تعالی در قرآن می فرماید: وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ (از رحمت خدا ناامید نشوید زیرا فقط کفّار از رحمت او مأیوس می باشند).

و در امان بودن از مکر خدا این نیز از معاصی کبیره است چه آنکه حق عزّ و جل در قرآن می فرماید:

فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ (از مکر خدا فقط زیانکاران در امانند) دیگر از کبائر عاق والدین شدن است، خداوند تعالی عاق را ستمگر و شقی قرار داده است دیگر قتل نفس است که حق تعالی آن را حرام نموده مگر آنکه به حق باشد

ص: 269

چه آنکه در قرآن می فرماید:

فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها (قاتل را به جهنم می برند و در آن همیشه خواهد بود) دیگر نسبت ناروا به زنان عفیفه دادن است زیرا حق جل و علا می فرماید:

إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ ... تا آن جا که می فرماید: لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (آنان که زنان مؤمنه عفیفه را که بی خبرند از هر نسبت ناروائی، به فواحش نسبت می دهند ... تا آن جا که فرموده: ایشان در دنیا و آخرت ملعون و دور از رحمت حق بوده و عذابی بزرگ دارند).

دیگر خوردن مال یتیم به ظلم می باشد به خاطر فرموده حق تعالی:

إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً (آنان که اموال یتیمان را می خورند در

شکم خود آتش جهنم را فرو می برند و به زودی در آتش شعله ور خواهند افتاد).

دیگر فرار از جهاد است، خداوند در قرآن می فرماید:

وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلَّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزاً إِلی فِئَهٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ (هر کسی در روز جنگ به آنها پشت نمود و فرار کرد به طرف غضب و خشم خدا روی آورده و جایگاهش دوزخ است که بدترین منازل است مگر آنکه از میمنه به میسره و یا از قلب به جناح برای مصالح جنگی رود یا از فرقه ای به یاری فرقه دیگر شتابد).

دیگر: خوردن ربا است، خداوند متعال در قرآن می فرماید:

الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِ (کسانی که ربا می خورند در قیامت از قبرها برنخیزند جز به مانند آن که به وسوسه و فریب شیطان مخبط و دیوانه شده باشد) دیگر از کبائر سحر می باشد زیرا حق تعالی در قرآن فرموده:

وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ (محققا می دانستند که هر که این معامله را بنماید «سحر کند» در آخرت اصلا بهره نیابد).

دیگر از کبائر: زنا است زیرا حق تعالی در قرآن می فرماید:

وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهاناً إِلَّا مَنْ تابَ (هر کس چنین کند «مبادرت به زنا ورزد» کیفرش را خواهد یافت و عذابش در قیامت مضاعف شود و با ذلّت و خواری به دوزخ مخلّد گردد).

دیگر از کبائر: قسم و سوگند دروغی است که قسم خورنده با آن خود را در گناه فرو برد چه آنکه حق تعالی می فرماید:

علل

الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، ج 2، ص: 271

إِنَّ الَّذِینَ یَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ أَیْمانِهِمْ ثَمَناً قَلِیلًا أُولئِکَ لا خَلاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ (کسانی که با عهد و قسم هایشان ثمن اندکی عائدشان می شود در آخرت بهره ای ندارند).

دیگر از کبائر خیانت است، خداوند عزّ و جل در قرآن می فرماید:

وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ یَوْمَ الْقِیامَهِ (کسی که خیانت و نادرستی کند او را با خیانتش روز قیامت حاضر می کنند) دیگر از کبائر ندادن زکات واجب است چه آنکه خدا در قرآن می فرماید:

فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ (پس داغ کنند با آب طلا و نقره های گداخته پیشانی و پهلوهای آنها را) دیگر از کبائر شهادت دروغ و کتمان شهادت می باشد زیرا خدای عزّ و جل می فرماید:

وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ (کسی که شهادت را کتمان کند پس دلش عصیان و گناهکار می باشد).

دیگر از کبائر شرب خمر است زیرا حق تعالی عبادت اوثان و بت ها را معادل و قرین آن قرار داده است «1».

و دیگر از کبائر ترک عمدی نماز می باشد زیرا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود:

من ترک الصّلوه متعمّدا فقد برئ من ذمّه اللَّه و ذمّه رسوله (کسی که نماز را عمدا ترک کند از ذمّه خدا و رسولش دوری جسته).

دیگر از کبائر نقض عهد و قطع رحم است چه آنکه خداوند عزّ و جل می فرماید:

أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ (اینان را لعن و منزلگاه عذاب دوزخ نصیب است) فرمود: عمر و بن عبید بصری از نزد امام علیه السّلام بیرون رفت در حالی که با صدای بلند می گریست و می گفت: هلاک شد کسی که به رأی خود اخذ

نمود و با شما در فضل و علم به منازعه برخاست.

حدیث (2) احمد بن الحسن از احمد بن یحیی، از بکر بن عبد اللَّه بن حبیب، از محمّد بن


______________________________
(1)- در سوره مائده آیه (90) می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ.

ص: 273

عبد اللَّه، از علی بن حسان، از عبد الرحمن بن بکیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

کبائر هفت تا است.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از هارون بن مسلم، از مسعده بن صدقه از جعفر بن محمّد، از پدران گرامش علیهم السّلام، فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: قوم ترک را مادامی که شما را رها کرده و به شما کاری ندارند رهایشان نمایید چه آنکه سگ ایشان سخت و پست می باشد.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم، از عبد اللَّه بن حمّاد، از شریک، از جابر، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، آن جناب فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

قریش را سبّ نکرده و دشنام ندهید و با عرب بغض نورزید و موالی و ولی نعمت ها را خوار نکنید و در خوزستان ساکن نشده و با اهالی آن ازدواج ننمایید زیرا تعصّب و رگی در آنها است که ایشان را بی وفاء نموده است.

حدیث (5) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از محمّد بن سنان از طلحه بن زید، از عبدوس

بن ابی عبیده، وی می گوید: از حضرت امام رضا علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

اوّلین کسی که بر اسب نشست جناب اسماعیل بود، اسب حیوان وحشی بود که مرکوب قرار نمی گرفت و کسی نمی توانست بر پشتش سوار شود، خداوند متعال این حیوان را از کوه منی آورد و برای اسماعیل رام نمود و به خاطر این اسبها را عراب (منسوب به عرب) نامیده اند که اوّلین کسی که آنها را سوار شد اسماعیل بود که از عرب می باشد.

حدیث (6) محمّد بن الحسن، از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از عاصم، از ابی بکر حضرمی وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردی به مردی دیگر افتراء زده و گفته است این کار را که کرده یا این کلام را که گفته از جهل و نادانی عرب بودنش می باشد، حکم چیست؟

حضرت فرمودند: باید افتراء زننده را حدّ زد.

ص: 275

عرض کردم: او را حدّ بزنند؟! فرمود: آری وی با این کلامش پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را معیوب نموده است.

حدیث (7) حسن بن احمد رحمه اللَّه علیه، از پدرش، از محمّد بن احمد بن محمّد، از اصبغ، از برخی اصحاب، از کسی که روایت کرده، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام، راوی می گوید:

حضرت ابو عبد اللَّه علیه السلام از مردی از قریش شنیدند که با شخصی از اصحاب ما سخن می گفت، مرد قرشی به واسطه قرشی بودنش خود را بر آن مرد برتری داده و بر او تفوّق می جست و آن شخص در مقابل قرشی بودن وی خویش را خوار و ذلیل

می پنداشت، حضرت به او فرمودند:

جواب او را بده چه آنکه تو به واسطه داشتن ولایت و محبّت ما از حیث نسب شریف تر از وی می باشی.

حدیث (8) با همان اسناد، از محمّد بن احمد، از ابراهیم بن هاشم، از جعفر بن محمّد بن ابراهیم همدانی، از عبّاس بن عاص، از اسماعیل بن دینار مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السلام نقل کرد که امام علیه السّلام فرمودند:

در حضور امیر المؤمنین علیه السّلام دو نفر با هم بحث کرده و بر یک دیگر تفاخر می نمودند.

حضرت فرمودند: آیا به این جسدهایی که پوسیده شده و ارواحی که در دوزخ قرار می گیرند افتخار می کنید، سپس یکی از آن دو را مخاطب قرار داده و به او فرمودند:

اگر عقل صحیح و سالم داشته باشی می توان گفت: خلقتی ممدوح و قابل افتخار داری یا اگر تقوی و پرهیزکاری داشته باشی کرامت داری و می توانی با آن افتخار نمایی و اگر هیچ یک از این دو را نداشته باشی درازگوش از تو بهتر است و از احدی بهتر نخواهی بود.

حدیث (9) محمّد بن الحسن، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از اسماعیل بن مرار، از یونس بن عبد الرحمن مرفوعا نقل کرده که جناب لقمان به فرزندش گفت:

فرزندم مجالس و محافل را بیازما و نیک بنگر اگر جماعتی را دیدی که به یاد خداوند عزّ و جلّ هستند با ایشان بنشین زیرا اگر عالم باشی این مجلس علم تو را زیاد می کند و اگر جاهل باشی، تو را عالم می گرداند و شاید خداوند رحمتش را

ص: 277

شامل ایشان کند و تو را

نیز مشمول آن قرار دهد و اگر گروهی را دیدی که از یاد خدا غافل و بی خبرند با ایشان مجالست مکن زیرا اگر عالم باشی، علم تو نفعی به تو نمی رساند و اگر جاهل باشی این مجلس جهل تو را زیادتر می کند و شاید عقوبت حق تعالی به ایشان رسیده و تو را نیز فرا گیرد.

حدیث (10) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از حمّاد بن عیسی، از حریز بن عبد اللَّه، از زراره و محمّد بن مسلم و برید عجلی، ایشان گفتند:

شخصی محضر امام صادق علیه السّلام عرضه داشت: فرزندی دارم که دوست دارد از شما راجع به حلال و حرام سؤال کند، وی از چیزی که قصد آن را ندارد از شما سؤال نمی کند؟

راوی می گوید: امام علیه السّلام فرمودند: آیا مردم از چیزی برتر از حلال و حرام سؤال می کنند؟ حدیث (11) احمد بن محمّد، از پدرش، از احمد بن محمّد بن عیسی، از یونس بن عبد الرحمن، از کسی که ذکرش نموده، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام حضرت فرمودند:

روز قیامت خداوند عزّ و جلّ عالم و عابد را مبعوث نموده و هر دو در مقابل حقّ می ایستند به عابد گفته می شود: به بهشت برو و به عالم فرمان داده می شود بایست و به واسطه حسن تأدیب و تربیتی که مردم را نمودی آنها را شفاعت کن.

حدیث (12) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از علی بن محمّد کاشانی، از قاسم بن محمّد اصفهانی، از سلیمان بن داود منقری، از حفص بن غیاث، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

هر

گاه دیدید که عالم و دانشمندی محبّ دنیا است به او بهتان بزنید زیرا هر محبّی احاطه می شود به هر چه که دوست دارد.

و خداوند عزّ و جلّ به جناب داود علیه السّلام وحی فرمود که بین من و بین خودت عالمی را که فریفته دنیا شده است واسطه قرار مده زیرا او تو را از طریق محبّت من باز می دارد چه آنکه این گونه از اشخاص قطّاع الطّریق بندگان من هستند، کوچک ترین کاری که من در باره ایشان انجام می دهم آن است که شیرینی مناجات با خود را از دلهایشان می برم.

ص: 279

حدیث (13) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از جعفر بن بشیر، از ابی حصین، از ابی بصیر از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام، نقل کرده که فرمودند:

حدیثی را که مرجئی مذهب یا قدری مسلک و یا خارجی مرام برای شما آورد و نسبت آن را به ما داد تکذیب نکنید زیرا شما نمی دانید شاید حدیث حق و صحیح باشد آن وقت بدین ترتیب حق عزّ و جلّ را در فوق عرشش تکذیب کرده اید.

حدیث (14) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن ولید و سندی بن محمّد، از ابان بن عثمان احمر، از محمّد بن بشیر و حریز از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حریز می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: امری بر من سخت تر از این نیست که بین اصحاب ما اختلاف می باشد؟

امام علیه السّلام فرمودند: این اختلاف از جانب

من بوده و من بین آنها اختلاف انداخته ام.

حدیث (15) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد، از ابن سنان، از ابی ایّوب خزّاز، از کسی که برای او حدیث را از حضرت ابی الحسن علیه السّلام نقل کرده، امام علیه السّلام فرمودند:

اختلاف بین اصحاب من برای شما رحمت است و نیز فرمودند:

هنگامی که اصحاب من بینشان اختلاف باشد من شما را بر امر واحدی متّفق خواهم نمود.

و از آن جناب راجع به اختلاف اصحاب و سبب آن پرسیدم؟

حضرت فرمودند: من این اختلاف را بین اصحاب انداخته ام و جهتش آن است اگر متّفق باشید و بین شما اختلافی نباشد دشمنان گردنتان را خواهند زد.

حدیث (16) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عبد الجبّار، از حسن بن علی بن فضّال، از ثعلبه بن میمون، از زراره، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، زراره می گوید:

از آن حضرت مسأله ای را سؤال کردم و ایشان جوابم را دادند، سپس مردی آمد و از همان مسأله پرسید و حضرت بر خلاف جوابی که به من داده بودند به او دادند، بعد مردی دیگر آمد و از همان مسأله جویا شد و امام جوابی بر خلاف جوابی که به من

ص: 281

و آن مرد قبلی داده بودند به وی دادند و وقتی این دو مرد بیرون رفتند عرض کردم: ای فرزند رسول خدا دو نفر از اهل عراق که از شیعیان شما بودند محضرتان مشرّف شده و از مسأله ای سؤال کردند و شما به هر کدام جوابی دادید غیر از جواب دیگری!؟

فرمودند: ای زراره این

عمل برای ما خیر و موجب بقاء ما می باشد، اگر شما بر یک امر متّفق باشید دشمنانتان قصد شما را نموده و بقاء شما و ما را مختل می کنند.

زراره می گوید: محضر امام علیه السّلام عرضه داشتم: شما اگر شیعیان را بر نیزه ها و آتش حمل و امر نمایید ایشان بر همان فرمان شما عمل می نمایند پس چرا از نزد شما که بیرون می آیند با هم اختلاف دارند؟

زراره می گوید: امام علیه السّلام جوابی به من ندادند، به ناچار سؤال را تا سه بار تکرار نمودم و بالاخره همان جوابی را که پدرشان داده بودند به من دادند.

باب صد و سی و دوّم سرّ این که حق تعالی کعبه و بیت الحرام را برای مردم پابرجا و قائم قرار داده

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از حسن بن حسین لؤلؤیی از حسن بن علی بن فضال، از ابی المغراء از ابو بصیر از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: پیوسته دین قائم و برجا است تا مادامی که کعبه سر پا می باشد.

باب صد و سی و سوّم سرّ وضع و قرار داده شدن بیت اللَّه الحرام

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه می گوید:

حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از نضر بن سوید، از عبد اللَّه بن سنان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

اگر مردم حجّ را تعطیل کنند بر امام است که آنها را بر رفتن حج مجبور کند چه بخواهند و چه اباء و امتناع ورزند زیرا این بیت برای انجام حج فقط وضع شده است.

ص: 283

باب صد و سی و چهارم سرّ این که بیت اللَّه الحرام در وسط زمین قرار داده شده

حدیث (1) علی بن احمد بن موسی رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابا الحسن الرضا علیه السّلام در جواب مسائلی که از آن جناب سؤال کرده بودم مرقوم فرمودند:

علّت وضع و قرار دادن بیت در وسط کره زمین آن است که وسط زمین نقطه ای بود که از زیر آن زمین کشیده شد و هر بادی در دنیا از آن جا می وزد، سپس در مقام توضیح فرمودند:

زمین از زیر رکن شامی که اوّلین بقعه ای بود که در زمین قرار داده شد خارج گردید چه آنکه رکن شامی نقطه وسط زمین است و بدین ترتیب اهل مشرق و مغرب در انجام فریضه حج با هم مساوی هستند.

باب صد و سی و پنجم سرّ این که سزاوار نیست برای خانه های مکّه درب قرار دهند

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه می فرماید:

سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه دو فرزند محمّد بن عیسی، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد

بن عثمان ناب از عبید اللَّه بن علی حلبی، از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام، حلبی می گوید: از امام صادق علیه السّلام راجع به آیه شریفه: سَواءً الْعاکِفُ فِیهِ وَ الْبادِ (اهل آن شهر و بادیه نشینان را یکسان قرار دادیم) پرسیدم؟

حضرت فرمودند: سزاوار نیست که برای خانه های مکه درب قرار دهند زیرا حجّاج می توانند در خانه های اهالی مکّه فرود آیند تا وقتی که از انجام مراسم فارغ شوند و اوّلین کسی که برای خانه های مکّه درب قرار داد معاویه می باشد.

باب صد و سی و ششم سرّ نامیده شدن مکّه معظّمه به مکّه

حدیث (1) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از محمّد بن اسماعیل

ص: 285

برمکی از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف «1»، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام در جواب مسائل وی مرقوم فرمودند:

مکّه را از این جهت مکّه نامیده اند که مردم در آن جا فریاد می زدند و هر کسی که آن جا را قصد می کرد می گفتند فلانی فریاد کشید و به همین معنا آمده است فرموده حق تعالی در قرآن شریف:

وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَهً (نمازشان در بیت اللَّه چیزی غیر از فریاد و کف زدن نبود) پس «مکاء» تصفیر و فریاد باشد و «تصدیه» کف زدن را گویند.

باب صد و سی و هفتم سرّ نامیده شدن مکّه به نام بکّه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسن، از جعفر بن بشیر، از عزرمی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

مکّه را به خاطر این بکّه نامیدند که مردم در آن تباکی و زاری می کنند.

حدیث (2) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه، از علی بن الحسن سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از حسن بن محبوب، از عبد اللَّه بن سنان، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: چرا کعبه را بکّه خوانده اند؟

حضرت فرمودند: زیرا مردم در آن و در اطرافش می گریند.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از ادریس، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از علی بن نعمان، از سعید بن عبد اللَّه

اعرج، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

مکانی که بیت قرار دارد بکّه است و شهر را که مسجد الحرام در آن است مکّه گویند.


______________________________
(1)- قاسم بن ربیع صحّاف، از اهل کوفه بوده و به فرموده علّامه (ره) در خلاصه وی غالی و در حدیثش ضعیف و غیر قابل اعتناء است.

ص: 287

حدیث (4) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار، از فضاله، از ابان از فضیل، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مکّه را به خاطر آن بکّه نامیده اند که مردان و زنان در آن می گریند و در آن جا اشکالی ندارد که زن جلو یا راست و یا چپ و یا در عرض شما (که مرد هستید) بایستد و نماز بخواند ولی در سائر شهرها این عمل مکروه است.

حدیث (5) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی حلبی، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم:

برای چه مکّه به بکّه موسوم شده است؟

حضرت فرمودند: زیرا بعضی از مردم برخی دیگر را در آن جا با دستها می گریانند.

باب صد و سی و هشتم سرّ نامیده شدن کعبه به کعبه

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از ابی الحسین برقی، از عبد اللَّه بن جبله، از معاویه بن عمّار، از حسن بن عبد اللَّه، از پدرانش از جدّ بزرگوارش حضرت حسن

بن علی بن ابی طالب علیهم السلام، آن جناب فرمودند:

چند نفر یهودی محضر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسیدند و از آن سرور از اشیایی سؤال کرده و در ضمن سؤالاتی که کردند یکی از ایشان پرسید: برای چه کعبه، کعبه نامیده شده است؟

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: زیرا در وسط دنیا واقع شده است.

حدیث (2) از حضرت امام صادق علیه السّلام سؤال شد: برای چه کعبه، کعبه نامیده شده؟

حضرت فرمودند: زیرا چهارگوش می باشد.


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص287

ضر مبارکش عرض شد: برای چه چهارگوش می باشد؟

ص: 289

حضرت فرمودند: زیرا محاذی بیت المعمور است و آن چهار گوش می باشد.

عرض شد: برای چه بیت المعمور چهار گوش است؟

حضرت فرمودند: زیرا محاذی عرش است و آن چهار گوش می باشد.

محضر مبارکش عرض شد: چرا عرش مربّع است؟

فرمودند: زیرا کلماتی که اسلام بر آن بنا شده چهار تا است و آنها عبارتند از:

سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر.

باب صد و سی و نهم سرّ نامیده شدن بیت اللَّه الحرام به این نام

حدیث (1) علی بن حاتم از قاسم بن محمّد، از حمدان بن الحسین، از حسین بن ولید، از حنّان، وی می گوید: محضر ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرضه داشتم: چرا بیت اللَّه الحرام به این نام موسوم گردیده؟

حضرت فرمودند: زیرا بر مشرکین حرام است در آن داخل شوند.

باب صد و چهلم سرّ نامیده شدن بیت عتیق به این نام

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از حسن بن علی الوشّاء، از احمد بن عائذ، از ابی خدیجه، از ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید:

محضر مبارکش عرض کردم: برای چه بیت العتیق به این نام موسوم شده است؟

حضرت فرمودند: خداوند عزّ و جل از بهشت برای جناب آدم علیه السّلام حجر الاسود را فرو فرستاد و بیت مرواریدی سفید و درخشان بود، حق عزّ و جل آن را به آسمان برد و نشانه اش بجا ماند که محاذی و در مقابل این بیت که به آسمان برده شد قرار گرفت، در هر روز هفتاد هزار فرشته داخلش گشته و از آن بر نمی گردند پس خداوند متعال حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام را مأمور ساخت که پایه های بیت را در همان جا که نشانه باقی مانده بود بسازند و بیت را به خاطر این بیت عتیق گویند که از غرق شدن در سیل و آبها رها گردیده است.

ص: 291

حدیث (2) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار و احمد بن ادریس جمیعا از محمّد بن احمد، از یحیی بن عمران اشعری، از حسن بن علی مروان بن مسلم، از ابی حمزه ثمالی، وی

گفت، محضر مبارک حضرت ابی جعفر علیه السّلام در مسجد الحرام بودم، به ایشان عرض کردم: برای چه حق تعالی کعبه را بیت العتیق نامیده است؟

حضرت فرمودند: هیچ خانه ای را خداوند متعال روی زمین بنا نکرده مگر آنکه برایش صاحب و ساکنی قرار داده مگر این بیت زیرا احدی در آن ساکن نیست و صاحبی ندارد مگر حق تبارک و تعالی و نیز فرمود: خداوند عزّ و جل این بیت را پیش از خلقت مخلوقات آفرید، پس از آن زمین را ایجاد کرد و از زیر آن کشید و پهن نمود.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش، از حمّاد از ابان بن عثمان، از کسی که به او خبر داده، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، راوی می گوید: محضر امام علیه السّلام عرض کردم: برای چه بیت را بیت العتیق نامیده اند؟

حضرت فرمودند: زیرا خانه ای است آزاد و رها از مردم و احدی مالکش نیست.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن خالد، از پدرش، از علی بن نعمان، از سعید اعرج، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

بیت را به خاطر این بیت العتیق نامیده اند که از غرق آزاد و رها گشته و حرم نیز با آن در این جهت همراه است، آب از بیت و حرم خود را بازداشته و آنها را در خویش غرق ننموده است.

حدیث (5) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از علی بن الحسن الطویل، از عبد اللَّه بن مغیره از ذریح بن

یزید محاربی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

خداوند عزّ و جل در عصر نوح تمام نقاط زمین را در آب غرق فرمود مگر بیت را پس همان روز این بقعه بیت عتیق نامیده شد چه آنکه در آن روز از غرق رها و آزاد گشت.

راوی می گوید: عرضه داشتم: آیا این بقعه در آن روز به آسمان رفت تا از غرق

ص: 293

محفوظ ماند؟

حضرت فرمودند: خیر، آب به آن نرسید و بیت از آب مرتفع قرار گرفت.

باب صد و چهل و یکم سرّ نامیده شدن حطیم به حطیم

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن علیّ بن فضال، از ثعلبه بن میمون، از معاویه بن عمّار، وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام راجع به حطیم سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: حطیم بین حجر الاسود و درب بیت قرار دارد.

عرض کرد: چرا حطیم نامیده شده؟

فرمودند: زیرا مردم برخی بعضی دیگر را در آن جا فشار داده و جمعیت در آن مکان ازدحام می کنند.

باب صد و چهل و دوّم سرّ وجوب حج و طواف نمودن بیت و انجام مناسک

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه فرمود: علی بن سلیمان رازی از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب از محمّد بن سنان، از اسماعیل بن جابر و عبد الکریم بن عمر از عبد الحمید بن ابی دیلم نقل کرده که گفت: حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی وقتی خواست توبه جناب آدم علیه السّلام را بپذیرد جبرئیل را نزد او فرستاد، جبرئیل عرضه داشت: سلام بر تو ای آدم، ای کسی که بر بلیّه وارده صبر و شکیبایی نمودی و از لغزشی که صادر شد توبه نمودی، خداوند تبارک و تعالی مرا نزد تو فرستاد تا مناسکی که به واسطه انجام آنها توبه ات پذیرفته می شود را به تو بیاموزم، سپس جبرئیل دست آدم علیه السّلام را گرفت و با او حرکت کرد تا به بیت اللَّه رسیدند در آن جا ابری بر سر آدم علیه السّلام سایه افکند، جبرئیل عرض کرد: هر کجا که این ابر سایه افکند با پا خط بکش، باری با هم به همین ترتیب قدم زدند تا به منی رسیدند، جبرئیل جای مسجد منی را به آدم نشان داد،

آدم آن جا را خط کشید و نیز جای مسجد الحرام را بعد از خط کشیدن به جای بیت با رسم خط نشان نمود پس از آن به

ص: 295

عرفات رفتند، جبرئیل آدم را بر زمین برآمده و نمایانی ایستادند و به او عرض کرد: مترصّد باش هر گاه آفتاب غروب نمود هفت بار به لغزش خود اعتراف نما، جناب آدم این عمل را بجا آورد و به همین خاطر آن جا به عرفه نامیده شد چه آنکه آدم علیه السّلام به لغزش خویش اعتراف کرد، پس این معنا سنّتی شد در بین فرزندان آدم که به گناهان خویش اقرار و اعتراف نمایند همان طوری که پدرشان به لغزش خود اعتراف کرد و از خدا درخواست توبه و آمرزش گناهان خود کنند چنانچه پدرشان از خدا این خواهش را نمود، پس از آن جبرئیل علیه السّلام به او گفت که از عرفات کوچ کرده و خارج شود پس جناب آدم علیه السّلام از عرفات بیرون آمد و عبورش بر هفت کوه افتاد، و به دستور جبرئیل بر سر هر کوهی چهار تکبیر گفت سپس ثلثی از شب رفته بود که به وادی جمع رسید، در آن جا بین نماز مغرب و عشاء را جمع نمود و به همین خاطر آن جا را وادی جمع نامیدند چه آنکه جناب آدم در آن جا بین نماز مغرب و عشاء جمع نمود.

پس وقت نماز عشاء در این شب و در این وادی زمانی است که ثلثی از شب بگذرد باری پس از خواندن نماز مغرب و عشاء جبرئیل علیه السّلام امر نمود

که حضرتش در بطحاء وادی جمع یعنی زمین مشعر تا صبح طاق و از بخوابد، پس آدم در آن جا خوابید تا صبح طالع شد پس از آن به فرمان جبرئیل بالای کوه وادی جمع رفت و وقتی آفتاب طلوع نمود به لغزش خویش هفت مرتبه اعتراف کرده از خدای منّان باز هفت بار طلب آمرزش و قبول توبه اش را نمود.

و جهت این که دو بار جناب آدم علیه السّلام موظّف شد به اعتراف کردن به لغزش خویش آن است که این عمل سنّت باشد در فرزندان آن حضرت، بنا بر این کسی که عرفات را درک نکند و به وقوف در آن نرسد و تنها وادی جمع (مشعر) را درک کند به حجّش وفاء کرده و مناسکش صحیح است، به هر صورت جناب آدم علیه السّلام از وادی جمع به طرف منی خارج شد و ظهر به آن جا رسید سپس به دستور جبرئیل دو رکعت نماز در مسجد منی بجا آورد بعد از آن جبرئیل فرمان داد که آن حضرت قربانی کند تا:

اوّلا: تقرّب به حق تعالی پیدا کرده و قربانی وی قبول درگاه اقدسش واقع شود.

و ثانیا: بدین وسیله توبه اش پذیرفته گردد و ثالثا: این عمل (قربانی) در بین فرزندانش سنّت گردد.

باری جناب آدم علیه السّلام به فرمان جبرئیل قربانی نمود، پس حضرت حق عزّ و جل

ص: 297

قربانی را از او پذیرفت به این نحو که آتشی از آسمان فرستاد و آتش قربانی آدم را گرفت، جبرئیل عرضه داشت خداوند تبارک و تعالی به تو احسان نمود زیرا مناسکی که به واسطه آنها توبه ات مقبول

واقع شد را به تو تعلیم کرد و قربانی تو را نیز پذیرفت، پس در قبال آن تواضع نما و سر خود را بتراش.

پس آدم علیه السّلام به منظور تواضع و فروتنی در مقابل حقّ تبارک و تعالی سرش را تراشید، سپس جبرئیل دست آدم را گرفت و او را به طرف بیت برد در اثناء راه جنب جمره عقبه به ابلیس بر خورد کردند، ابلیس گفت: ای آدم کجا اراده داری بروی؟

جبرئیل گفت: ای آدم او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو، آدم طبق آنچه جبرئیل امر کرده بود انجام داد و بدین ترتیب ابلیس از آنها دور شد بعد جبرئیل در روز دوّم دست آدم را گرفت و به طرف جمره اولی برد، باز در اثناء به ابلیس برخورد کردند. جبرئیل علیه السّلام گفت: او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو.

آدم چنین کرد و ابلیس از آنها دور شد و باز نزدیک جمره دوّم به ابلیس برخوردند و ابلیس گفت: ای آدم کجا اراده داری بروی؟

جبرئیل گفت: او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگ یک تکبیر بگو.

آدم چنین کرد و ابلیس را از خود دور نمود، سپس، نزدیک جمره سوّم خود را به ایشان نشان داد و گفت: ای آدم کجا اراده داری بروی؟

جبرئیل گفت: ای آدم او را با هفت ریگ بزن و با هر ریگی یک تکبیر بگو.

آدم چنین نمود و ابلیس را از خود دور کرد و سپس در روز سوّم و چهارم نیز آدم به زدن ابلیس مبادرت کرد و وی را از خود

دور نمود.

جبرئیل به آدم عرض کرد: دیگر هرگز او را نخواهی دید سپس آدم را به بیت برد و امر نمود که هفت بار خانه خدا را طواف کند، آدم چنین نمود.

پس جبرئیل گفت: خداوند متعال تو را آمرزید و توبه ات را پذیرفت و همسرت حوّا بر تو حلال گشت.

حدیث (2) علی بن حبشی بن قونی رحمه اللَّه علیه در مکتوبی که به من نوشت مرقوم داشت:

جمیل بن زیاد از قاسم بن اسماعیل از محمّد بن سلمه، از یحیی بن ابی العلا رازی نقل کرده مردی بر حضرت امام صادق علیه السّلام وارد شد و عرض کرد: فدایت شوم خبر

ص: 299

دهید مرا از معنای فرموده حق تعالی: ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ و نیز از فرموده جنابش به ابلیس: فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ و همچنین از این بیت (کعبه) که چگونه بر خلائق واجب شد به زیارتش بیایند؟

راوی گفت: امام علیه السّلام به او توجّه نمود و فرمود:

پیش از تو احدی از آنچه تو سؤال کردی از من سؤال نکرده، بدان حق عزّ و جل وقتی به فرشتگان فرمود: من در زمین برای خود خلیفه ای قرار دادم تمام آنها از این کلام به ضجّه و فریاد آمده و گفتند: پروردگارا، اگر می خواهی برای خود خلیفه ای در زمین قرار دهی او را از ما انتخاب کن که طاعت و فرمانت را می بریم.

خداوند علیم در جوابشان فرمود: من می دانم آنچه را که شما نمی دانید.

فرشتگان پنداشتند این کلام باری تعالی ناشی از غضب او است بر ایشان پس به عرش پناه برده و آن را طواف نمودند،

حق جلّت عظمته امر فرمود به ایشان خانه ای را که از مرمر بوده و سقفش از یاقوت سرخ و ستون هایش از زبرجد بنا شده طواف کنند، بیتی که هر روز هفتاد هزار فرشته داخل آن می شدند و بعد از آن تا وقت معلوم دیگر به آن وارد نگشتند.

سپس امام فرمودند: و یوم وقت معلوم روزی است که در صور یک بار دمیده شود و بین دمیدن اوّل و دوّم ابلیس هلاک می شود.

و امّا نون: عبارت است از نهری در بهشت که آبش از برف سفیدتر و از عسل شیرین تر است حق تعالی به این آب می فرماید: مرکّب شو، پس بلافاصله مرکّب می گردد، سپس درختی را با دستش می کارد (امام علیه السّلام برای رفع شبهه ای که برای گروه مشبّهه پیش آمده بلافاصله فرمودند: مقصود از «ید» قوّه و قدرت است نه آن معنایی که در توهّم گروه مشبّهه می باشد) پس از آن به درخت می فرماید: قلم شو و به دنبال آن به قلم امر می فرماید: بنویس.

درختی که قلم شده عرض می کند چه بنویسم؟

حق جلّت عظمته می فرماید: آنچه تا روز قیامت واقع خواهد شد را بنویس.

پس قلم به فرمان خدا تمام وقایع را می نگارد و آن را به نفخ صور و هلاکت ابلیس ختم می کند و بعد خداوند متعال به آن می فرماید: تا وقت معلوم البتّه سخن مگو و تکلّم مکن.

ص: 301

حدیث (3) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حدید، از ابن ابی عمیر، از اصحاب و یاران ما از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام نقل

کرده اند که از آن جناب راجع به ابتداء طواف سؤال شد؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی وقتی خواست آدم علیه السّلام را بیافریند به فرشتگان فرمود: در زمین برای خود خلیفه و جانشینی قرار خواهم داد.

دو فرشته از فرشتگان عرضه داشتند: آیا کسی را خلیفه خود قرار می دهی که در زمین فساد کرده و خونها می ریزد؟

پس بین آن دو فرشته و حق عزّ و جلّ حجابها زده شد در حالی که نور حق جلّت عظمه برای فرشتگان ظاهر و روشن بود، بعد از واقع شدن حجاب آن دو فرشته دانستند خداوند از کلامشان به سخط و غضب آمده لذا به دیگر فرشتگان گفتند:

چاره ما چیست و چگونه توبه نماییم؟

فرشتگان گفتند: ما نمی دانیم که توبه شما چیست مگر این که به عرش پناه ببرید.

امام علیه السّلام فرمودند: پس آن دو فرشته به عرش پناه برده تا این که حق تعالی توبه آنها را قبول نمود و حجابها را از بین برداشت و چون دوست دارد که با چنین عبادتی، عبادت شود از این رو بیت را در زمین آفرید و بر بندگان طواف در اطراف آن را واجب فرمود و بیت المأمور را در آسمان آفرید و هر روز هفتاد هزار فرشته داخلش شده و تا روز قیامت از آن بیرون نمی آیند.

حدیث (4) احمد بن زیاد بن جعفر همدانی و حسن بن ابراهیم بن احمد بن هشام مؤدب رازی و علی بن عبد اللَّه ورّاق رضی اللَّه عنه رضی اللَّه عنهم از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از فضل بن یونس نقل کرده که گفت: ابن ابی العوجاء از شاگردان حسن بصری است، وی

از مذهب توحید منحرف شد به او گفته شد: مذهب صاحب خود را رها کردی و در آئینی داخل شدی که اصل و حقیقتی ندارد؟

گفت: صاحب من اختلاطی است گاهی به قدر و زمانی به جبر اعتقاد پیدا می کند و مذهب ثابت و دائمی برایش سراغ ندارم که بر آن استوار و پابرجا باشد.

فضل می گوید: وی داخل مکّه شد در حالی که اعتراض و انکار داشت بر حاجیان و زائران بیت اللَّه و علماء از گفت و شنود و مجالست با او کراهت داشتند زیرا وی بد زبان و بد باطن بود باری وی با گروهی از همفکران و همکیشان خود

ص: 303

محضر امام صادق علیه السّلام رسید به حضرت عرض کرد:

اوّلا: المجالس بالامانات یعنی آنچه در محافل و مجالس گفته می شود حاضرین نباید آن را جایی نقل کنند.

ثانیا: کسی که در گلویش سرفه آمده و راه تنفس او را گرفته چاره ای ندارد از این که سرفه نموده و بدین وسیله مجرای تنفّس را باز کند.

پس از ذکر این دو نکته اظهار داشت: آیا اذن می دهید سخن بگویم؟

حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: آنچه خواستی بگو.

ابن ابی العوجاء گفت: تا کی این دشت را زیر پاهای خود پنهان کرده و روی آن اجتماع نموده و به این سنگ پناه برده و این خانه ای که با آجر و گل ساخته شده عبادت نموده و گرد آن همچون شتر فراری هروله می کنید، هر کسی که در کار شما بیاندیشد به خوبی در می یابد که این عمل را شخص غیر حکیم و بدون فکر تأسیس نموده، پس جواب بگو، زیرا تو رئیس

و بزرگ این جماعت بوده و پدرت اصل آن محسوب شده و نظام این گروه به او وابسته بوده است.

حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: کسی که خدا گمراهش کرده و دلش را تار نموده، حق و واقع را ناگوار دانسته و شیرینی و حلاوتش را اصلا درک ننموده لا جرم شیطان ولیّ و فرمانده او گشته و به مهالک و پرتگاه ها می افکندش، این خانه رفیع، بیتی است که حق تعالی از بندگانش خواسته به واسطه آن عبادتش را نمایند تا بدین وسیله ایشان را در انجام این عبادت و ترکش مورد آزمایش قرار دهد از این رو آنها را تحریص و ترغیب بر تعظیم و زیارتش کرده و آن جا را محلّ انبیاء عظام و قبله نمازگزاران نموده است پس این بیت شعبه ای از رضوان و بهشت حق تعالی بوده و راهی است که منتهی به آمرزش باری تعالی می گردد، این بیت بر کمال استقامت و اعتدال نصب گردیده و محل تمرکز عظمت و جلال گشته است، حق تعالی آن را دو هزار سال پیش از آنکه زمین گسترده شود آفرید، پس سزاوارترین کسی که به آنچه امر نموده و از آنچه نهی کرده حق تبارک و تعالی است که ارواح و صور را ایجاد و انشاء فرموده است.

ابن ابی العوجاء گفت: ای ابا عبد اللَّه، خدا را یاد نمودی پس امر محالی را بر خدای غائب از ابصار ثابت کردی.

امام علیه السّلام به او فرمود: وای بر تو چگونه غائب است کسی که در بین مخلوقاتش شاهد بوده و از ریسمان گردن به ایشان نزدیکتر می باشد، کلامشان را شنیده و

علل الشرائع / ترجمه

ذهنی تهرانی، ج 2، ص: 305

اشخاصشان را دیده و به اسرار و ضمائرشان آگاه و عالم است، این مخلوق است که هر گاه از مکانی منتقل شد، مکان دیگر را اشغال نموده و مکان اوّلی را خالی می گذارد، در نتیجه مادامی که در مکان دوّمی است از حوادث و رویدادهای در مکان اوّل بی اطّلاع می باشد امّا خدای عظیم الشأن که سلطان غالب و پادشاه چیره بر تمام خلائق است هیچ مکانی از او خالی نیست چنانچه هیچ موضعی مشغول به او نبوده و هیچ موجودی به مکانی اقرب از او نمی باشد و گفتار و کلام کسی را که حق عزّ و جل او را با آیات محکمه و براهین واضحه و آشکار مبعوث فرموده و به کمک خودش او را تأیید کرده و وی را برای رساندن پیامهایش به مردم برگزیده است ما تصدیق می نماییم چه آنکه آن جناب فرموده: حق تعالی و پروردگار مهربان وی را مبعوث نموده و با او تکلّم کرده است.

پس از آنکه امام علیه السّلام این سخنان را ایراد فرمود، ابن ابی العوجاء از جا برخاست و به یارانش گفت: چه کسی مرا در این دریا انداخت؟ من از شما خواستم که برایم دشمنی را سراغ بگیرید که با وی همچون خمره ای باز کنم، شما مرا در مقابل آتشی سوزان و ملتهب انداختید.

اصحابش به او گفتند: تو در مجلس آن حضرت ذلیل و حقیر بودی.

در جواب گفت: او پسر کسی است که سرهای مردانی که می بینید تراشیده و این انبوه جمعیّت به فرمانش موهای خود را زائل نموده اند.

حدیث (5) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه،

از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابا الحسن علی بن موسی الرّضا علیه السّلام در جواب مسائل وی مکتوبی ارسال فرمودند که در آن نوشته بود:

علّت و سرّ تشریع حجّ اموری است به این شرح:

الف: سیر و حرکت به سوی خداوند تبارک و تعالی.

ب: طلب زیاد شدن مال.

ج: خارج شدن بنده از گناهانی که مرتکب شده در حالی که از گذشته ها توبه نموده و عازم باشد بر اطاعت نسبت به آینده.

د: صرف مال و به تعب انداختن بدن و منع آن از شهوات و لذّات.

ه: تقرّب جستن در عبادت به حضرت حقّ عزّ و جلّ.

ص: 307

و: خضوع و خشوع و خاکسار شدن در گرما و سرما.

ز: در امان و خائف بودن در حالی که طول انجام عمل در رنج و مشقّت قرار بگیرد.

ح: رسیدن منافع به جمیع خلائق و حصول رغبت به حضرت حق سبحانه و تعالی.

ط: زوال قساوت قلب و بر طرف شدن خساست و دنائت از نفس.

ی: زوال نسیان و بر طرف شدن قطع امید و رجاء.

ک: تجدید حقوق.

ل: بازداشتن نفوس از فساد.

م: منتفع شدن و بهره بردن کسانی که در مشرق و مغرب، در خشکی و یا در دریا هستند اعمّ از آنکه به زیارت حجّ آمده یا نیامده باشند، تاجر بوده یا غیر تاجر باشند، بایع بوده یا مشتری باشند کاسب بوده یا مسکین باشند.

ن: بر آمدن حاجات و نیازمندیهای اهل اکناف و اطراف و کسانی که می توانند در اطراف اجتماع کرده تا شاهد منافع خود باشند.

و علّت

این که حجّ تنها یک بار واجب است نه بیشتر آن است که حق تعالی فرائض را بر طبق نیرو و قوّت ضعیف ترین مردمان وضع و جعل فرموده و از جمله این فرائض حجّ است که مقتضای نیروی اضعف مردمان انجام آن در طول عمر برای یک بار می باشد لذا خداوند منّان آن را یک بار فقط واجب قرار داده منتهی آنان که قدرت دارند می توانند به مقدار طاقت و قدرتشان بر اتیان آن مبادرت ورزند.

محمّد بن علی که مؤلّف این کتاب است می گوید: حدیث مذکور به همین نحو که نقل شد روایت گردیده ولی آنچه من بر آن اعتماد داشته و فتوی می دهم آن است که بر اهل استطاعت و قدرت انجام حجّ در هر سال واجب می باشد و مدرک و شاهد من بر این فتوی سه حدیث ذیل می باشد.

الف: محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از یعقوب بن یزید، از ابن ابی عمیر از ابی جریر قمی از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

بر اهل استطاعت و قدرت در هر سال انجام حجّ فرض و واجب است.

ب: احمد بن محمّد، از پدرش، از محمّد بن احمد، از سندی بن ربیع، از محمّد بن قاسم از اسد بن یحیی، از شیخ بزرگی از اصحاب نقل کرده که وی گفت:

ص: 309

بر کسانی که قدرت و استطاعت دارند در هر سال حجّ واجب می باشد.

ج: احمد بن الحسن از احمد بن ادریس، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد، از علی بن مهزیار از عبد اللَّه بن الحسین

میثمی مرفوعا تا حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام حدیث را از آن جناب به این شرح نقل کرده که امام علیه السّلام فرمودند:

در کتاب خدا آمده است: وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا.

مقصود آن است: بر کسانی که قدرت و تمکّن دارند در هر سال حج واجب می باشد.

حدیث (6) علی بن احمد بن محمّد رحمه اللَّه علیه و محمّد بن احمد سنانی و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مؤدب جمیعا از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از محمّد بن اسماعیل از علی بن عبّاس، از عمر بن عبد العزیز، از مردی از هشام بن حکم نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام سؤال کرده و محضرش عرضه داشتم:

علّت این که خداوند متعال بندگانش را مکلّف به حجّ و طواف بیت نموده چیست؟

حضرت فرمودند: خداوند متعال خلائق را آفرید نه به خاطر علّت و سببی بلکه خواست بیافریند پس آنها را تا وقت معیّنی آفرید و نسبت به آنچه در دین طاعت محسوب شده و در دنیا مصلحت خلائق به حساب می آمد به ایشان امر و از آنچه مفسده داشت آنها را نهی فرمود، باری در حجّ که از طاعات دینی محسوب می گردد حقّ عزّ و جلّ اجتماع مردم از مشرق و مغرب برای انجام مراسم آن را به چند علّت واجب نمود:

الف: بین مسلمین و اهل قبله تعارف و شناخت حاصل شود.

ب: به واسطه مسافرت از شهری به شهری که معمولا تجارت و سوداگر به همراه آن می باشد هر قوم و طائفه ای از بهره و سود مادی منتفع شوند.

ج: به واسطه آن

حمله داران و صاحبان شتران و مراکب استفاده برند.

د: آثار رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اخبار آن جناب دانسته شده و مذاکره گشته و فراموش نگردد.

و اگر هر قوم و طائفه ای در شهر خود مانده و به منظور انجام مراسم حجّ از آن خارج نگردند هلاک شده و شهرها ویران گشته و ارباح و سودها زائل گردیده و اخبار و روایات مأثوره از معصوم علیه السّلام محو گشته و احدی بر آنها مطّلع نمی گردد، این است علّت ایجاب و تشریع حجّ.

ص: 311

حدیث (7) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت رضا علیه السّلام در جواب مسائلی که محضرش ارسال داشتم مرقوم فرمودند:

علّت تشریع طواف بیت اللَّه این است که خداوند تبارک و تعالی به فرشتگان فرمود: من در زمین برای خود جانشین و خلیفه ای قرار خواهم داد.

فرشتگان عرض کردند: آیا در زمین کسی را خلیفه می کنی که فساد در آن کرده و خونها می ریزد؟

پس از ردّ این جواب بلافاصله دانستند که بد نموده و مرتکب لغزش شده اند لذا از سخنی که ایراد کرده بودند پشیمان شده به ناچار به عرش پناه برده و با طواف به دور آن از خداوند طلب آمرزش کردند، حق تبارک و تعالی خوشش آمد که بندگانش نیز او را همچون فرشتگان عبادت کرده و به چنین عبادتی (طواف) مبادرت ورزند لذا در آسمان چهارم بیتی محاذی عرش بناء نمود به نام

ضراح بعد در آسمان دنیا بیتی به نام بیت المعمور را محاذی ضراح قرار داد، پس از آن این بیت یعنی کعبه را محاذی بیت المعمور قرار داده و به آدم علیه السّلام امر فرمود آن را طواف کند، آدم به طواف آن پرداخت و بدین وسیله خداوند منّان توبه اش را پذیرفت و بعد این عمل را در فرزندان آدم تا روز قیامت سنّت قرار داد.

حدیث (8) علی بن حاتم از حمید بن زیاد از حسن بن محمّد بن سماعه، از حسین بن هاشم، از عبد اللَّه بن مسکان، از ابی حمزه ثمالی نقل کرده که وی گفت: بر حضرت ابی جعفر علیه السّلام داخل شدم، آن حضرت بر دربی که به طرف مسجد نصب شده بود نشسته و به مردمی که طواف می کردند می نگریستند، حضرت به من فرمودند: ای ابو حمزه این مردم به چه امر شده اند؟

من ندانستم چه جواب بگویم لذا از جواب فرو ماندم، حضرت خودشان فرمودند: ایشان مأمورند که این سنگها را طواف کرده سپس نزد ما آیند و دوستی خود را به ما نشان دهند.

ص: 313

باب صد و چهل و سوّم سرّ این که طواف هفت شوط گردیده

حدیث (1) علی بن حاتم از قاسم بن محمّد، از حمدان بن حسین بن ولید، از ابی بکر، از حنّان بن سدیر، از ابو حمزه ثمالی، از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام، وی می گوید:

محضر امام علیه السّلام عرض کردم: چرا طواف هفت شوط گردید؟

امام علیه السّلام فرمودند: زیرا خداوند تبارک و تعالی به فرشتگان فرمود: من در زمین برای خود جانشین و خلیفه قرار می دهم.

فرشتگان به خدا عرض کردند: آیا کسی را در زمین قرار می دهی

که در آن فساد کرده و خونها می ریزد.

خداوند متعال فرمود: من آنچه را که شما نمی دانید می دانم.

باری قبلا خداوند تبارک و تعالی فرشتگان را از نور خود محروم و ممنوع نکرده بود ولی پس از ایراد این سخن آنها را از آن محجوب و ممنوع داشت، این منع مدّت هفت هزار سال طول کشید، فرشتگان به عرش پناه برده و به مدّت هفت هزار سال دور عرش طواف کردند، خداوند بر ایشان ترحّم نمود و توبه ایشان را پذیرفت و بیت المعموری که در آسمان چهارم هست را برای آنها قرار داد و بیت الحرام را زیر آن برای مردم مأمن و عبادتگاه نمود از این رو طواف به دور آن به مقدار هفت شوط بر بندگان واجب شد به این نحو که برای هر هزار سال یک شوط منظور گردید.

حدیث (2) علی بن حاتم، از قاسم بن محمّد از ابو القاسم حمید بن زیاد، از عبد اللَّه بن احمد، از علی بن الحسین الطّاطری از محمّد بن زیاد، از ابی خدیجه، وی می گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

مردی به پدرم در حالی که طواف می نمود گذشت و دستش را روی شانه آن حضرت نهاد و سپس گفت: سه سؤال از تو می پرسم که غیر از تو و مردی دیگر جواب آنها را کسی نمی داند.

پدرم ساکت مانده و جوابش را ندادند تا از طوافشان فارغ گردیدند سپس داخل حجر اسماعیل گشته و دو رکعت نماز خواندند و من هم همراهشان بودم، پس از فراغت از نماز با صدای بلند فرمودند: این سائل کجا است؟

آن مرد آمد و در مقابل آن حضرت نشست،

پدرم به او فرمودند: سؤالهای خود را

ص: 315

بپرس، آن مرد ابتداء از آیه: ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ پرسید؟

پدرم جوابش را دادند.

سپس آن مرد پرسید: بیان فرمایید وقتی فرشتگان بر حق تعالی اعتراض کرده و او را به غضب آوردند چگونه حضرتش از ایشان راضی گردید؟

حضرت فرمودند: فرشتگان مدّت هفت هزار سال اطراف عرش طواف کرده و خدا را خوانده و از او طلب آمرزش نموده و از جنابش درخواست می کردند که از آنها راضی و خشنود گردد.

پس از سپری شدن چند سال حق تعالی از آنها راضی گشت.

آن مرد عرضه داشت درست فرمودید، پس از آن عرض کرد: بفرمایید پروردگار چگونه از آدم علیه السّلام راضی شد؟

حضرت فرمودند: وقتی آدم از عالم بالا به پایین فرو فرستاده شد به زمین هند نازل گشت و از پروردگارش جویای بیت الحرام شد، حق تبارک و تعالی او را فرمان داد که به بیت رفته و آن را هفت بار طواف کند و پس از آن به منی و عرفات رفته و مناسک و اعمال آنها را انجام دهد، آدم علیه السّلام از هند حرکت کرد و جای دو قدمش همان جایی است که عمران قدم گذارده باری بین هر قدم و قدم بعدی آدم صحراهایی که در آنها چیزی نبود فاصله می گشت و بدین ترتیب خود را به بیت رساند.

باری پس از آنکه حضرتش به بیت اللَّه رسید، ابتداء هفت بار اطراف بیت طواف نمود و سپس مناسک و اعمال را آن طوری که حق تعالی به او فرمان داده بود انجام داد، حق جلّت عظمته به واسطه

اتیان مناسک توبه آن حضرت را پذیرفت و وی را آمرزید.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: چون فرشتگان در اطراف عرش هفت سال طواف نمودند، طواف آدم در اطراف بیت نیز هفت شوط قرار داده شد و پس از اتمام هفت شوط و انجام مناسک جبرئیل به آدم علیه السّلام بشارت داد و گفت: گوارا باد تو را ای آدم، حق عزّ و جل تو را آمرزید، سه هزار سال پیش از تو من این بیت را طواف کرده ام.

آدم به درگاه الهی عرضه داشت: پروردگارا آیا من و فرزندانم را می آمرزی؟

حق تعالی فرمود: آری، هر کدام از ایشان که به من و رسولانم ایمان آورند البته می آمرزم.

آن مرد پس از شنیدن این شرح از امام علیه السّلام حضرت را تصدیق کرد و از آن جناب

ص: 317

گذشت پس پدرم علیه السّلام فرمودند: این جبرئیل است نزد شما آمده تا معالم و شرایع دین شما را به شما تعلیم نماید.

باب صد و چهل و چهارم سرّ این که عمره همچون حجّ بر مردم واجب گردیده

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از حسین بن سعید، از ابن ابی عمیر و حمّاد و صفوان بن یحیی و فضاله بن ایّوب، از معاویه بن عمّار از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

عمره به منزله حج بوده و بر مردم و آنان که مستطیع هستند در عرض عمر یک بار واجب است زیرا خداوند متعال می فرماید:

حجّ و عمره را برای خدا انجام دهید.

آیه ای که عمره را همچون حج واجب نموده در مدینه نازل گردیده

و افضل و برترین عمره ها، عمره ای است که در ماه رجب انجام شود.

باب صد و چهل و پنجم سرّ این که بر محرم جایز است مسواک نماید

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از ابن ابی عمیر، از معاویه، وی می گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا محرم مسواک بکند؟

حضرت فرمودند: آری.

عرضه داشتم: اگر خون هم جاری شود مسواک بنماید؟

فرمودند: بلی، مسواک سنّت است.

باب صد و چهل و ششم سرّ این که بر محرم مکروه است رداء تکمه بسته بپوشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن

ص: 319

عیسی، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی جعفی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند: در کتاب جدّم این مضمون را یافتیم: محرم رداء تکمه بسته به دوش نگیرد.

این مضمون را برای پدرم ذکر کرده و سرّش را خواستار شدم.

پدرم فرمود: علّت آن این است که جاهل تکمه های لباسش را نبندد امّا فقیه و عالم برایش اشکالی ندارد چنین لباسی را بپوشد.

باب صد و چهل و هفتم سرّ مستحب نبودن فرستادن هدیه به کعبه و تکلیف انسان نسبت به آنچه به عنوان هدیه برای کعبه فرستاده اند

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از عبد اللَّه بن مغیره، از سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش از علی علیهم السّلام، حضرت فرمودند:

اگر دو بیابان وسیع که در آن دو طلا و نقره جاری بوده از من باشد اندکی از آن طلا و نقره را برای کعبه هدیه نمی فرستم زیرا این هدایا نصیب دربانان و پرده داران کعبه شده نه مساکین و فقراء.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از بنان بن محمّد، از موسی بن القاسم، از علی بن جعفر از برادرش حضرت ابی الحسن علیه السّلام، علی بن جعفر می فرماید: از برادرم پرسیدم: مردی کنیز خود را برای کعبه هدیه فرستاده وظیفه اش نسبت به آن چیست؟

حضرت فرمودند: مردی که کنیز خود را برای کعبه هدیه نموده بود نزد پدرم آمد و وظیفه خود را جویا شد؟

پدرم به او فرمود: کنیز را قیمت کرده یا بفروش، سپس به منادی امر

کن بر روی سنگی رفته و با صدای بلند بگوید: توجّه، توجّه: هر کس کمبود نفقه داشته یا ابن السبیل گردیده یا طعام و خوراکش مفقود گشته به فلان بن فلان مراجعه نماید بعد به منادی امر کن پول کنیز را بر طبق نوبت بین مراجعین تقسیم کند تا پول تمام شود

ص: 321

حدیث (3) محمّد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم، از حمّاد بن عیسی، از حریز، وی می گوید: یاسین برایم نقل کرد و گفت: از حضرت ابا جعفر علیه السّلام شنیدم که می فرمودند: جماعتی از مصر آمده مردی در بین ایشان فوت کرد، وی وصیّت به مردی نموده بود که او هزار درهم از پولهای وی را برای کعبه هدیه بفرستد.

وصیّ وقتی به مکّه وارد شد از اهالی مکّه راهنمایی خواست، آنها وی را به قبیله بنی شیبه راهنمایی کردند، آن مرد نزد آنها آمد و حکایت را برای ایشان نقل کرد، آنها به او گفتند: پولها را به ما بده، ذمّه ات بری می گردد.

مرد از نزد آنها برخاست و پیش جمعی رفت و از آنها ارشاد خواست، آنها او را به محضر مبارک حضرت ابی جعفر محمّد بن علی علیهما السّلام دلالت نمودند، حضرت فرمودند:

آن مرد نزد من آمد و از وظیفه اش سؤال کرد؟

به او گفتم: کعبه از این هدایا و تحفه ها مستغنی است بنگر به کسی که به قصد زیارت این بیت آمده و ابن السبیل گشته یا نفقه اش تمام شده یا مرکبش را گم نموده و از برگشتن به نزد اهلش ناتوان و عاجز می باشد، پس این پول را به این افرادی که نام

بردم بده.

سپس یاسین می گوید: آن مرد نزد بنی شیبه رفت و فرموده حضرت ابی جعفر علیه السّلام را برای آنها بازگو کرد.

آنها گفتند: این مرد گمراه است و بدعت گذار، نباید از او مطلبی اخذ کرد و اساسا صاحب علم و دانش نیست و ما از تو می خواهیم بحق این بیت و بحق فلان و فلان آنچه را که به تو گفتیم به او نگویی.

آن مرد گفت: محضر امام علیه السّلام مشرّف شدم و به او عرض کردم: با بنی شیبه ملاقات کردم و فرموده شما را به ایشان گفتم، آنها پنداشتند که شما فلان ... و فلان ... بوده و علم و دانشی ندارید سپس از من خواستند و به خدای عظیم سوگند دادند که گفته آنها را نزد شما بازگو نکنم.

حضرت فرمودند: من نیز تو را به خدا سوگند می دهم وقتی نزد ایشان رفتی به آنها بگو:

توجّه داشته باش از علائم علم من این است که اگر امور مسلمین به من واگذار شود و ولایت ظاهری بر آنها به دست من افتد قطعا و جزما دستهای ایشان را قطع نموده و سپس آنها را به پرده های کعبه می آویزم و بعد خودشان را بر زمین بر آمده و

ص: 323

مرتفعی می ایستانم آنگاه به منادی می گویم با صدای بلند بگو: مردم آگاه باشید این جماعت دزدان دین خدا بوده پس آنها را بشناسید.

حدیث (4) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از حسن بن متیل «1»، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب، از جعفر بن بشیر از ابان، از ابن الحر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت

فرمودند: مردی محضر امام ابی جعفر علیه السّلام مشرّف شد و عرض کرد: کنیزی را برای کعبه هدیه نموده و به او پانصد دینار اعطاء نموده ام در باره این عمل من چه می فرمایید و وظیفه ام چیست؟

فرمودند: کنیز را بفروش و پولش را بگیر سپس روی این دیوار یعنی سنگ بایست و با صدای بلند مردم را بخواه و بعد پول کنیز را به هر ابن السبیل و نیازمندی از حاجیان بده.

حدیث (5) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از علی بن الحسین المیثمی، از دو برادرش محمّد و احمد، از علی بن یعقوب هاشمی، از مروان بن مسلم، از سعید بن عمر جعفی از مردی از اهالی مصر، وی گفت: برادرم کنیزی خوش صدا و شوخ طبع داشت و آن را هدیه به بیت اللَّه الحرام نمود، من به مکّه آمده و از برخی راهنمایی خواستم، به من گفتند او را به بنی شیبه بده و برخی کلامی دیگر گفته و پیشنهادی غیر آن نمودند، امر بر من مشتبه شد و ندانستم چه کنم مردی از اهل مسجد به من گفت: من تو را نزد کسی بفرستم که به حق هدایتت کند؟

گفتم: آری.

پس آن مرد به شیخ و بزرگی که در مسجد نشسته بود اشاره کرد و گفت: این جعفر بن محمّد علیهما السّلام است مسأله خود را از ایشان سؤال کن، من نزد آن حضرت رفته و قصّه خود را عرض کردم.

حضرت فرمود: کعبه نه طعام می خواهد و نه شراب، آنچه برای آن اهداء می شود تعلّق به زوّار آن دارد بنا بر این کنیز را بفروش و

بر روی سنگ بایست و با صدای بلند بگو: آیا در میان شما حاجیان کسی هست که ابن السبیل باشد؟


______________________________
(1)- حسن بن متیل، مرحوم علامه در خلاصه و شیخ قدّس سرّه در فهرست فرموده اند: وی از وجوه اصحاب امامیّه بوده و کثیر الحدیث می باشد.

و مرحوم ممقانی در رجال فرموده: وی حسن بلکه ثقه است.

ص: 325

آیا محتاج و نیازمندی در بین شما به هم می رسد؟

وقتی نزد تو آمدند از ایشان سؤال کن بعد پول را به آنها داده و ثمن کنیز را بینشان توزیع و تقسیم نما.

محضر مبارکش عرضه داشتم: از برخی که پرسیدم به من گفتند: کنیز را تحویل بنی شبیه بده.

حضرت فرمودند: آگاه باش وقتی قائم ما ظهور می فرماید این قوم را گرفته و دستهایشان را قطع نموده و دورشان می دهد و می فرماید: اینها دزدان مال خدا می باشند.

حدیث (6) محمّد بن موسی بن متوکّل از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از پدرش باسنادش از برخی اصحاب وی می گوید: زنی مقداری پشم به من داد و گفت: این را به اهل مکّه بده تا با آن جامه ای برای کعبه بدوزند، من از این که آن را به پرده داران که ایشان را می شناختم بدهم کراهت داشتم، باری وقتی به مدینه وارد شدم محضر ابی جعفر علیه السّلام رفته و به ایشان عرض کردم:

زنی مقداری پشم به من داده و گفته است آن را به اهل مکه داده تا آن را جامه ای برای کعبه بدوزند من از این که آن را به پرده داران بدهم کراهت دارم تکلیفم چیست؟

حضرت فرمودند: با آن عسل و زعفران

بخر و تربت قبر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام را بگیر و آن را با آب باران گل کن و سپس مقداری از عسل و زعفران در آن بریز و سپس آن را بین شیعیان توزیع و تقسیم کن تا با آن بیمارانشان را مداوا کنند.

باب صد و چهل و هشتم سرّ نامیده شدن حجّ به حجّ

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از حمّاد بن عیسی، از ابان بن عثمان، از کسی که به او خبر داده، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: برای چه حجّ را حجّ نامیده اند؟

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه وقتی می گویند فلانی حجّ بجا آورد یعنی فلانی رستگار شد.

ص: 327

باب صد و چهل و نهم سرّ این که در حجّ تمتّع باید از عمره به حجّ روند نه در قرآن و افراد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی الحلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

حجّ به عمره متّصل است به دلیل فرموده حق تبارک و تعالی: فَإِذا أَمِنْتُمْ، فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَهِ إِلَی الْحَجِّ فَمَا اسْتَیْسَرَ مِنَ الْهَدْیِ (پس از آنکه منع و ترس بر طرف شد هر کس از عمره تمتّع به حجّ باز آید لازم است قربانی کند) بنا بر این برای احدی هیچ نوع حجّی جایز نیست مگر آنکه تمتّع بجا آورد زیرا حقّ عزّ و جل آن را در کتابش نازل نموده و در سنّت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آمده است.

باب صد و پنجاهم سرّ نامیده شدن عمره به عمره

مترجم گفته: این باب سفید بوده و در ذیلش حدیثی نقل نشده است.

باب صد و پنجاه و یکم سرّ مشروع بودن غسل برای دخول در بیت

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی، از محمّد بن ابی عمیر از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی الحلبی، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم:

آیا زنان وقتی داخل بیت می خواهند شوند غسل بکنند؟

حضرت فرمودند: آری خداوند عزّ و جل می فرماید: أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (از ابراهیم و فرزندش اسماعیل پیمان گرفتیم که حرم خدا را از بت پاک نموده و از هر پلیدی پاکیزه داشته تا اهل ایمان به طواف و اعتکاف حرم آمده و در آن نماز و طاعت خدا به جای آورند) پس برای بنده شایسته است فقط با طهارت داخل بیت اللَّه شود یعنی ابتداء بدن

ص: 329

را با شستن از عرق و پلیدی پاکیزه نماید آنگاه وارد آن شود.

باب صد و پنجاه و دوّم سرّ به شتاب حرکت کردن و قدمهای متوسّط برداشتن در دور بیت

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از ابن فضّال، از ثعلبه از زراره یا محمّد بن مسلم، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم آیا مرد در طواف بیت با برداشتن قدمهای متوسّط به شتاب حرکت بکند؟

حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وقتی به مکّه آمدند و حاکم بین آن جناب و مشرکین مکّه کتاب خدا بود امر فرمودند که لشکریان جست و خیز نموده و از خود چابکی و زرنگی نشان دهند و نیز به آنها فرمود: بازوهای خود را بیرون آورید و خود آن جناب دو بازوی خود

را بیرون آورده سپس دور بیت با قدمهای نه بلند و نه کوتاه بلکه متوسّط به شتاب و سرعت حرکت کردند تا بدین وسیله به مشرکین مکّه نشان دهند که رنج و تعب و خستگی به آنها نرسیده است و به همین خاطر مردم در وقت طواف دور بیت به صورت رمل یعنی با قدمهای متوسط و در عین حال با شتاب و سرعت حرکت می کنند، سپس امام علیه السّلام فرمودند:

و من راه می روم و آهسته حرکت می نمایم همان طوری که علی بن الحسین علیهما السّلام آهسته راه می رفتند.

حدیث (2) و با همین اسناد مذکور از ثعلبه، از یعقوب احمر نقل شده که وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: در جنگ حدیبیّه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم با اهل مکّه برای سه سال صلح نموده و صلح نامه ای به امضاء رساندند سپس داخل مکّه شده و نسک و اعمال حج را بجا آوردند در این اثنا به تعدادی از اصحابشان عبور کردند که آنها در آستانه کعبه نشسته بودند، حضرت فرمودند: آن گروه که بر قلّه کوهها هستند قوم شما بوده و شما را نمی بینند، معتقدند که شما ضعیف و ناتوان هستید، آن جماعت پس از استماع این کلام بپا خاسته و تن پوش های خود را محکم کرده و دستها را سخت بر کمر گرفته سپس دور کعبه با قدمهای متوسط و در عین حال با سرعت و شتاب حرکت نمودند تا بدین وسیله به آنها نشان دهند که از پای نیافتاده و رنج و مشقّت ایشان را ناتوان نکرده است.

ص: 331

باب صد و پنجاه و سوّم سرّ این که نبی اکرم در عین حال که حجّ تمتع بجا نمی آورند امر به تمتّع فرمودند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از محمّد بن عمیر، از حمّاد، از حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

چهار روز از ماه ذی القعده باقی مانده بود که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای انجام حجّه الوداع از مدینه خارج شده تا به مسجد شجره آمدند، در آن جا نماز گزارده سپس مرکب راندند تا به بیداء رسیدند از آن جا محرم شده و مشغول به انجام حج شده لذا صد رأس شتر سوق دادند و تمام مردم نیز محرم به احرام حج شدند و هیچ کدام اراده احرام برای عمره نکردند و اساسا نمی دانستند که تمتّع «1» چیست باری جملگی همراه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم با حال احرام آمدند تا به مکّه رسیدند، نبی اکرم ابتداء به طواف بیت پرداخته و مردم نیز با آن سرور بیت را طواف کردند سپس آن جناب در مقام ابراهیم دو رکعت نماز طواف خواندند و سپس حجر الاسود را استلام «2» کردند پس از آن به زمزم رفته از آن آشامیدند و فرمودند: اگر بر امّتم مشقّت نبود از آنها می خواستم که یک یا دو سطل پر از آن بنوشند سپس فرمودند: به آنچه خدای عزّ و جل در قرآن ابتداء کرده شما نیز ابتداء نمایید از این رو به صفا رفته و به آن آغاز نمودند یعنی از صفا به مروه و بعد از مروه به صفا تا هفت بار این ایاب و ذهاب را انجام دادند و

وقتی هفت شوط را به اتمام رسانده و در مروه قرار گرفتند ایستادند.

و برای اصحابشان خطبه خوانده و پس از اتمام خطبه به آنها امر فرمودند که از احرام بیرون آیند و آنچه از اعمال را بجا آورده اند عمره حساب کنند زیرا امر و فرمان خدا چنین می باشد، مردم از احرام بیرون آمدند، پس از آن رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:


______________________________
(1)- مقصود حجّ تمتع است که ابتداء باید عمره آن را بجا آورد و پس از اتمام عمره از آن محلّ شده و سپس محرم شوند به احرام حجّ.
(2)- استلام یعنی مسّ نمودن.

ص: 333

و اگر آنچه از این امر صورت می گیرد (رسیدن قربانی به محلّ خودش) قبل از این واقع شده بود البته به آنچه شما را امر کردم خود نیز آن را انجام می دادم ولی کسی که سوق هدی کرده نمی تواند از احرام بیرون بیاید مگر پس از رسیدن قربانی به محلّش، خداوند عزّ و جل در قرآن می فرماید:

وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَکُمْ حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ (سر را نتراشید و از احرام بدین وسیله بیرون نیایید مگر پس از رسیدن قربانی به محلّش).

سراقه بن ملک بن جعشم کنانی از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول اللَّه، دانستیم که گویا امروز خلق شده ایم، آیا فرمانی که صادر فرمودید نسبت به امسال است یا هر سال این حکم جاری است؟

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: خیر اختصاص به امسال نداشته بلکه تا ابد مستمر است و نیز مردی دیگر برخاست و عرض کرد: یا رسول اللَّه آیا احرام حجّ بسته

و در حجّ داخل شویم در حالی که آب جنابت از ناحیه تماس با زنان از سرهای ما می ریزد؟! «1» رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: تو هرگز به این حکم ایمان نخواهی آورد.

و علی علیه السّلام از یمن آمدند و خود را رساندند تا حجّ بجا آورند و وقتی به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و اصحاب رسیدند دیدند فاطمه علیهما السّلام از احرام در آمده اند و بوی خوشی استشمام نمودند.

پس محضر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله رسیدند در حالی که مسأله را از آن جناب می پرسیدند بر فاطمه علیهما السّلام نیز اعتراض داشتند.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: یا علی به چه چیز از احرام بیرون می آیی؟

عرضه داشت: به آنچه نبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم محلّ شوند از آن خارج گردند.

پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: تو محلّ مشو و سپس آن حضرت را در هدی و قربانی شریک قرار داد و سی و هفت رأس از شتران را برای امیر المؤمنین علیه السّلام منظور فرمود و شصت و سه رأس دیگر را با دست مبارک نحر فرمودند سپس از هر شتری پاره ای برداشته و تمام را در یک دیزی قرار داده و پس از آن امر فرمودند که آنها را بپزند و خود و امیر المؤمنین علیه السّلام از آن خوردند و مردم از آبگوشت مطّلع شدند و سراغ آن را از


______________________________
(1)- مقصود سائل این بود که اگر حج را بدل به عمره کنیم و از احرام عمره خارج شویم می توانیم

با زنان مباشرت کرده و سپس محرم به احرام حج گردیم و در این حال که حج بجا می آوریم آب غسل جنابت از سر ما می ریزد و این چطور امکان پذیر است!!! و بدین وسیله خواست که عمره مزبور را که به عمره تمتّع موسوم است انکار کند.

ص: 335

حضرت گرفتند، حضرت فرمودند اکنون آن را خوردیم پس متعه و تمتّع برتر است از حج قرانی که با آن قربانی سوق داده شده چنانچه از حجّ مفرده نیز افضل است.

و نیز فرمودند: هر گاه شخص عمره تمتّع بجا آورد یعنی احرام حجّش را بدل به احرام عمره کرده و از آن محلّ شود فریضه تمتّعی که بر عهده اش هست بجا آورده.

ابن عباس می گوید: از آن تاریخ تا روز قیامت عمره در حجّ داخل گردید.

حدیث (2) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از یعقوب بن یزید، از محمّد بن ابی عمیر و صفوان ابن یحیی، از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حجّه الوداع پس از فراغت از سعی در جنب مروه ایستاده و برای مردم خطبه خواندند، پس حمد الهی بجا آورده و ثناء بر ذات اقدسش گفته بعد فرمود:

ای مردم، این جبرئیل است و با دست به پشت سر اشاره فرمود، سپس اضافه کردند: به من امر می کند به کسانی که قربانی سوق نداده اند امر کنم محلّ شده و از احرام حجّ خارج شوند و اگر آنچه پس از این امر صورت خواهد گرفت یعنی قربانی که سوق داده ام و بعدا

به محلش خواهد رسید قبلا واقع شده بود و پیش از فرمان جبرئیل قربانی به محلش رسیده بود البتّه من نیز همچون شما به آنچه مأمورتان می کنم عمل می نمودم ولی همان طوری که مسبوق هستید من قربانی را پیش فرستاده ام و برای کسی که هدی و قربانی را سوق داده و هنوز به محلّش نرسیده حق ندارد از احرام محلّ شده و بیرون بیاید.

سراقه بن مالک بن جعشم کنانی از جا برخاست و عرض کرد: یا رسول اللَّه به دین خود آگاه و عالم شدیم گویا امروز آفریده شده ایم آیا آنچه امر فرمودی اختصاص به امسال دارد یا تمام سنوات حکم همین است؟

رسول خدا فرمودند: نه، اختصاص به امسال نداشته بلکه برای همیشه حکم همین است.

بعد مردی از جا بلند شد و عرض کرد یا رسول اللَّه، آیا احرام حجّ بسته و در حجّ داخل شویم در حالی که آب جنابت از ناحیه تماس با زنان از سرهای ما می ریزد؟

حضرت به او فرمودند: تو هرگز به این حکم دین ایمان نخواهی آورد.

ص: 337

حدیث (3) پدرم و محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنهما از سعد بن عبد اللَّه، از قاسم بن محمّد اصفهانی از سلیمان بن داود منقری از فضیل بن عیاض نقل کرده که گفت: از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردم در حج رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اختلاف دارند، بعضی می گویند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به احرام حجّ محرم شدند، برخی دیگر می گویند: حضرتش به احرام عمره محرم شدند.

گروهی دیگر می گویند: حضرت

با احرام حج قران خارج شدند. جماعتی دیگر می گویند: آن جناب خارج شدند و منتظر فرمان خدای عزّ و جل بودند که چه دستور می رسد.

امام صادق علیه السّلام فرمودند: خداوند عزّ و جل می دانست که آن احرام پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم احرام حج بود و بعد از آن حضرتش دیگر حجّی بجا نیاورد، پس خداوند عزّ و جل تمام نسک و اعمال را در یک خوان برای پیامبرش جمع فرمود تا تمام آنها برای امّتش سنّت باشند لذا بعد از آنکه حضرتش طواف بیت را انجام داد و سعی بین صفا و مروه را به اتمام رساند جبرئیل علیه السّلام امر نمود آن را عمره قرار دهد لذا تمام کسانی که با حضرت محرم شدند احرامشان را به عمره تمتّع تبدیل کردند مگر آن کس که سوق هدی نموده بود چه آنکه او به خاطر سوق هدیتش محبوس گردید و نتوانست از احرام بیرون آید زیرا خداوند متعال در قرآن فرموده: حَتَّی یَبْلُغَ الْهَدْیُ مَحِلَّهُ یعنی اخراج از احرام قبل از رسیدن قربانی به محلّش امکان پذیر نیست باری پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله که بر احرامش باقی ماند و به عمره تمتع عدول نکرد حق تعالی عمره و حجّ را برایش جمع فرمود چه آنکه حضرتش بر طبق عرفان عرب و شناخت آنها که غیر از حج به چیز دیگری یعنی عمره آشنا نبودند ابتداء با احرام حج خارج گشت و در عین حال منتظر و مترصّد فرمان خدا بود که چه دستور می رسد.

امام صادق علیه السّلام فرمودند: مردم در آن زمان به همان آیین جاهلیّت عمل می کردند

مگر آنچه را که اسلام تغییر داده بود لذا آنها انجام عمره را در اشهر حج روا نمی دانستند و برای آن وقت دیگری قائل بودند از این رو وقتی نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به آنها فرمودند: احرام حج را که در اشهر حج واقع ساخته اید به عمره مبدّل نمایید بر آنها بسیار گران و سخت آمد زیرا اصلا واقف به این نبودند که عمره را می توان در اشهر حج انجام داد و این کلام پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله در وقتی بود که به آنها امر فرمود حجّ را فسخ نمایید، کلام این بود: از این تاریخ تا روز قیامت عمره در حجّ داخل گشت و در حالی

ص: 339

که این سخن را ایراد می کردند انگشتان را از هم باز کردند و مقصودشان اشهر حج بود یعنی عمره ای که داخل حج شده زمان انجامش اشهر حج می باشد.

راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: آیا به آئینی از آیین های عصر جاهلیّت می توان اعتماد کرد؟

حضرت فرمودند: اهل جاهلیّت تمام شرایع و احکام دین حضرت ابراهیم علیه السّلام را ضایع نمودند مگر سه چیز: ختان، تزویج و حجّ، آنان این سه را نگهداشته و ضایع ننمودند ولی باقی احکام را محو و نابود ساختند.

باب صد و پنجاه و چهارم سرّ این که آب زمزم شیرین نبوده و در قسمت پشت زمین قرار دارد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن علی بن فضّال، از عقبه از کسی که روایت نموده از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

زمزم آبی بود سفیدتر از شیر و شیرین تر از عسل و روی

سطح زمین جاری بود ولی بر آبهای دیگر چون ستم و جور نمود حقّ عزّ و جل آن را فرو برد و چشمه ای از صبر که تلخ است بر آن جاری کرد از این رو طعمش از شیرینی به تلخی گرایید.

باب صد و پنجاه و پنجم سرّ این که آب زمزم گاهی شیرین بوده و زمانی شیرین نیست

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار، از احمد بن محمّد، از ابن فضّال، از ابن عقبه، از برخی اصحاب، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید در محضر امام علیه السّلام نامی از آب زمزم به میان آمد، حضرت فرمودند:

چشمه ای به طرف زمزم از زیر حجر جاری است و هر گاه آب چشمه غالب باشد آب زمزم شیرین بوده و در غیر این صورت شیرین نیست.

باب صد و پنجاه و ششم سرّ محترم بودن مسجد الحرام و حرم و علّت وجوب احرام

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عیسی بن عبید، از عبّاس بن

ص: 341

معروف، از برخی اصحاب از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مسجد الحرام محترم است به خاطر کعبه و حرم محترم است به خاطر مسجد و احرام واجب شده به خاطر احترام حرم.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، از حسن بن حسین اللؤلؤی «1» از عبد اللَّه بن محمّد حجّال، از برخی رجالش، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام: امام فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی کعبه را قبله برای اهل مسجد و مسجد را قبله برای اهل حرم و حرم را قبله برای اهل دنیا قرار داد.

حدیث (3) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب، از عثمان بن عیسی، از ابی المغرا حمید بن مثنی عجلی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

هر گاه بنی اسرائیل قربانی می آورند آتش پدید می آمد و قربانی کسی که

از او پذیرفته شده بود را می خورد و خداوند تبارک و تعالی احرام را به جای قربانی قرار داده است.

باب صد و پنجاه و هفتم سرّ تشریع تلبیه در حجّ

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از حسین بن محمّد بن عامر، از عمویش عبد اللَّه بن عامر، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان از عبید اللَّه بن علی حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید: از امام علیه السّلام پرسیدم: چرا تلبیه جعل و تشریع شده است؟

حضرت فرمودند: خداوند عزّ و جل به جناب ابراهیم علیه السّلام وحی فرمود: وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالًا (و مردم را به اداء مناسک حج اعلام کن تا مردم پیاده و سواره و از هر راه دور به سوی تو جمع آیند) پس جناب ابراهیم نداء داد و با صدای بلند مردم را دعوت نمود، مردم نیز از هر راه دور اجابتش کرده و تلبیه گویان به سوی او شتافتند و این عمل سنّت گردید.


______________________________
(1)- حسن بن حسین اللؤلؤی، وی اهل کوفه بوده و کثیر الرّوایه می باشد و به فرموده علامه در خلاصه از ثقات است.

ص: 343

حدیث (2) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه، از ابو الحسین محمّد بن جعفر اسدی، از سهل بن زیاد آدمی، از جعفر بن عثمان دارمی، از سلیمان بن جعفر نقل کرده که وی گفت:

از حضرت ابا الحسن علیه السّلام راجع به تلبیه و علّت آن سؤال کردم؟

حضرت فرمودند:

هنگامی که مردم محرم می شوند حق تبارک و تعالی آنها را خوانده و می فرماید:

بندگان و کنیزانم، همان طوری که شما برای من احرام بستید من نیز آتش را

بر شما حرام خواهم نمود مردم می گویند: لبّیک اللّهم لبیک.

این عبارت را مردم در مقام اجابت حق تعالی که ایشان را مورد نداء قرار داد ایراد می کنند.

حدیث (3) محمّد بن القاسم استرآبادی مفسّر رضی اللَّه عنه از یوسف بن محمّد بن زیاد و علی بن محمّد بن یسار، از پدرشان، از حضرت حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام، فرمودند:

مردی محضر مبارک حضرت رضا علیه السّلام رسید عرض کرد: ای پسر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بفرمایید تفسیر: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ چیست؟

حضرت فرمودند: پدرم از جدّم، از حضرت باقر و آن حضرت از حضرت زین العابدین و آن بزرگوار از پدرش علیهم السّلام نقل کردند که مردی محضر مبارک امیر المؤمنین علیه السّلام مشرّف شد و عرضه داشت تفسیر الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ چیست؟

حضرت فرمودند: الحمد للَّه تفسیرش این است که بندگان خدا برخی از نعمت های الهی را اجمالا بدانند و در مقابل آنها حق را بستایند زیرا قادر بر دانستن تمام آنها مفصّلا نیستند چه آنکه نعمت های حق تعالی قابل شمارش یا دانستن نیستند، پس حق تعالی به بندگان می فرماید: بگویید:

حمد برای خدا است در مقابل نعمت هایی که پروردگار عالمیان به ما داده است و عالمیان عبارتند از: جماعات و گروههایی از مخلوقات چه جمادات و چه حیوانات امّا حیوانات را مورد نعمت قرار داد، به خاطر آنکه حق تعالی به قدرت کامله اش آنها را حرکت داده از رزق خود غذا به آنها عنایت فرموده، آنها را در کنف و سایه خود

احاطه نموده، هر کدام را به نحوی که مصلحت ایجاب می کند مورد تدبیر قرار داده است.

ص: 345

و امّا جمادات را مورد نعمت قرار داد: به خاطر آنکه حق تعالی آنها را با قدرت خود نگاه داشت، جمادات متّصل را از جدا شدن نگاه داشت و جمادات منفصل را از اتصال و چسبیدن حفظ کرد، آسمان را از افتادن بر روی زمین مصون داشت مگر آنکه خود به آن اذن سرنگون شدن دهد چنانچه زمین را از فرو رفتن حفظ کرد مگر وقتی که خود به آن چنین امری فرماید، حق تعالی به بندگانش مهربان و رحیم می باشد.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: ربّ العالمین یعنی حق تعالی مالک و خالق عالمیان بوده روزی آنها را به سویشان می فرستد از آن جایی که می دانند و نمی دانند، روزی بندگان بینشان تقسیم شده و تمام انسانها از آن بهره مند هستند نه تقوای متّقی و پرهیزکار آن را زیاد کرده و نه عصیان و فجور معصیت کار آن را ناقص و کم نموده، بین ما و آن رزق حجاب و پرده ای است که رزق طالب آن می باشد اگر یکی از شما بخواهد از روزی خود فرار کرده و بگریزد، روزی به طلبش آمده همان طوری که مرگ به طلبش می آید.

خداوند جلّ جلاله می فرماید: بگویید: حمد برای خدا است در مقابل نعمت هایی که به ما داده است و در کتب پیشینیان قبل از این که آفریده شویم ما را یاد کرده است، پس در این عبارت بر حضرات محمّد و آل محمّد صلوات اللَّه علیهم اجمعین و شیعیان ایشان واجب شده که خدا را شکر

نموده و در مقابل برتری و تفضیلی که به ایشان بر سائر امم داده از او قدردانی کنند.

شرح خبری که در کتب پیشینیان از حضرات محمّد و آل محمّد علیهم السّلام و شیعیان ایشان یاد شده است و امّا شرح خبر مزبور: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

زمانی که خداوند عزّ و جل حضرت موسی بن عمران علیه السّلام را مبعوث فرمود و وی را برگزید و دریا را برایش شکافت و بنی اسرائیل را نجات داد و تورات و الواح را به وی اعطاء فرمود خود را در دربار ذو الجلال صاحب مکان و شرف دید لذا به پروردگار عرض کرد:

پروردگارا، به من کرامتی دادی و عنایتی فرمودی که به احدی قبل از من چنین توجّهی نفرمودی.

خداوند عزّ و جلّ فرمود: ای موسی آیا می دانی که محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نزد من از تمام فرشتگان و جمیع مخلوقاتم برتر و بالاتر است؟

ص: 347

موسی عرض کرد: پروردگارا اگر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نزد تو از تمام مخلوقاتت افضل است آیا در میان آل انبیاء، از آل من کسی اکرم و افضل می باشد؟

خداوند جلّ جلاله فرمود: ای موسی، آیا نمی دانی که فضل و برتری آل محمّد بر تمام انبیاء همچون فضل و برتری محمّد بر جمیع مرسلین است؟

موسی علیه السّلام: عرض کرد: پروردگارا اگر آل محمّد چنین هستند پس آیا در میان امم انبیاء امّتی از امّت من برتر نزد تو می باشد؟ چه آنکه بر امّت من ابر سایه افکند و مرغ بریان با ترنجبین بر ایشان

نازل نمودی و دریا را برایشان شکافتی؟

خداوند جلّ جلاله فرمود: ای موسی آیا نمی دانی فضل و برتری امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله بر تمام امّت ها همچون فضل خود او بر تمام خلائق است؟

موسی عرضه داشت: پروردگارا کاش ایشان را من می دیدم، پس خدا وحی فرمود که: تو ایشان را هرگز نخواهی دید زیرا هنگام بروز و ظهور و خلقت ایشان اکنون نیست ولی به زودی آنها را در بهشت یعنی در جنات عدن و فردوس برین در محضر حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خواهی دید و ملاحظه می کنی که در نعمت های بهشتی غوطه ور و در خیرات و زیبائی های آن غرق می باشند، آیا دوست داری سخن ایشان را به سمع تو برسانم؟

موسی عرضه داشت: آری ای پروردگار من؟

خداوند عزّ و جل فرمود: در مقابل من بایست و تن پوش خود را محکم و استوار کن و همچون بنده ذلیل در مقابل سلطان با عظمت و شوکت قرار بگیر.

موسی علیه السّلام چنین کرد، پس حق عزّ و جل نداء نمود: ای امّت محمّد، تمام آنها در حالی که در پشت پدران و رحم های مادرانشان بودند اجابت کرده و گفتند: لبّیک اللّهم لبیک لا شریک لک لبیک، انّ الحمد و النّعمه لک و الملک لا شریک لک.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: خداوند عزّ و جل این اجابت را با عباراتی که ذکر شد شعار در حج قرار داد، پس از آن پروردگار متعال نداء نمود: ای امّت محمّد حکم من بر شما چنین تقدیر شده که رحمت من نسبت به شما بر غضبم سابق بوده و عفو و بخششم پیش از عقاب

و مؤاخذه ام می باشد، پیش از آنکه مرا بخوانید دعای شما را مستجاب می کنم و قبل از آنکه از من سؤال و در خواست نمایید به شما اعطاء خواهم نمود، هر کدام از شما که با من ملاقات کنید در حالی که شهادت دهید به لا اله الّا الا للَّه

ص: 349

وحده لا شریک له و انّ محمّدا عبده و رسوله صادق فی اقواله، محق فی افعاله، و نیز شهادت دهد که حضرت علی بن ابی طالب برادر و جانشین بعد از او ولیّ حضرتش می باشد و همچنین خود را ملتزم به اطاعت از آن جناب کرده باشد همان طوری که ملتزم بود به اطاعت از محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

و نیز شهادت دهد به این که اولیاء آن حضرت که جملگی برگزیدگان و پاکیزگان و آیات مبارکه الهی و راهنمایان و حجّت های خدا بعد از آن دو (پیامبر اکرم و علی علیه السّلام) می باشند او را در بهشت خود داخل خواهم نمود اگر چه گناهانش مانند کف روی دریا باشد.

سپس امام علیه السّلام فرمودند:

پس از آنکه حق تعالی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را مبعوث نمود فرمود:

ای محمّد، تو در کوه طور نبودی آن زمانی که امّت تو را خوانده و به این کرامت اختصاص دادم، سپس حق عزّ و جل به پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود:

بگو ای محمّد: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ یعنی حمد برای خدا است که پروردگار عالمیان می باشد علی ما اختصّنی به من هذه الفضیله یعنی در مقابل این فضیلتی که به من

اختصاص داد و به امّت آن حضرت هم فرمود:

بگویید: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ علی ما اختصنا به من هذه الفضائل یعنی حمد و ستایش برای خدا است که پروردگار عالمیان می باشد در مقابل این فضائلی که به ما اختصاص داده است.

حدیث (4) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف از علی بن مهزیار، از حمّاد بن عیسی، از ابان بن عثمان، از کسی که به او خبر داده از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، راوی گفت: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم:

برای چه تلبیه را تلبیه گفته اند؟

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه جوابی بود که موسی علیه السّلام با آن پروردگارش را اجابت کرد.

حدیث (5) پدرم رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار از حسین بن اسحاق تاجر، از علی بن مهزیار از حسین بن سعید، از عثمان بن عیسی و علی بن الحکیم، از فضل بن صالح از جابر از

ص: 351

حضرت ابی جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند:

جناب موسی علیه السّلام از شهر رمله «1» در مصر محرم شدند و با حال احرام از سرزمین های پهناور روحاء «2» در حالی که بر روی ناقه ای نشسته و آن را با مهاری از لیف کنترل کرده بود عبور نمود حضرتش وقتی تلبیه گفت، کوهها او را جواب دادند.

حدیث (6) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از حمّاد بن عیسی، از حسین بن مختار، از ابو بصیر، وی گفت از حضرت ابو جعفر شنیدم

که می فرمودند:

حضرت موسی بن عمران علیه السّلام با هفتاد پیامبر از راه گشاده و جاده پهناور روحاء در حالی که روی شتر سرخی نشسته بودند و آن حیوان را با مهاری از لیف کنترل نموده و جملگی عباء قطوانیه «3» بر دوش گرفته بودند عبور کرده و می فرمودند:

لبّیک عبدک و ابن عبدک لبّیک حدیث (7) پدرم رضی اللَّه عنه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی بن مهزیار از ابن ابی عمیر از هشام بن حکم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

حضرت موسی بن عمران علیه السّلام در حالی که روی شتر سرخی نشسته و مهار آن حیوان از لیف بود و دو جامه قطوانیه در بر کرده بود از راه گشاده و جاده فراخ روحاء عبور کرد و پیوسته می گفت: لبیک یا کریم، لبیک.

و یونس بن متی علیه السّلام نیز از همین جاده می گذشت و می گفت:

لبّیک کشاف الکرب العظام، لبیک و جناب عیسی بن مریم علیه السّلام نیز از همین جاده می گذشت و می گفت:

لبّیک عبدک و ابن امتک، لبّیک.

و حضرت خاتم النبیین حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز از جاده مذکور عبور کرده و به درگاه الهی عرضه می داشت:

لبیک ذا المعارج، لبیک.


______________________________
(1)- کلمه «رمله» مفرد «رمل» بوده و آن شهری است در فلسطین و بین آن و مقدس دوازده میل فاصله است.
(2)- مکانی است در فاصله چهل میلی مدینه و بعضی فاصله آن را تا مدینه سی و شش میل و برخی سی میل گفته اند.
(3)- منسوب است به قطوان (به فتح قاف و طاء) مکانی است در

کوفه.

ص: 353

باب صد و پنجاه و هشتم سرّ این که بعضی یک حج و برخی دو حجّ یا بیشتر بجا آورده و پاره ای اصلا حج بجا نمی آورند

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن علی بن فضّال، از عبد اللَّه بن سنان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

وقتی حقّ عزّ و جل به ابراهیم و اسماعیل علیهما السّلام فرمان داد بیت اللَّه را بسازند و آنها خانه را ساخته و تمامش کردند به ایشان امر فرمود رکنی را بالا ببرند و پس از آن در بین مردم نداء کنند: آگاه باشید و توجّه نمایید، بیا حجّ، بیا حجّ.

لازم به تذکر است اگر نداء می داد: بیایید بسوی حجّ، تنها کسانی اجابت می کردند که در آن روز انسانی مخلوق بودند ولی وقتی نداء داد: بیا حجّ تمام مردم چه انسانهای مخلوق و چه آنهایی که در اصلاب و پشت مردان بودند لبیک گفته و دعوت حق را اجابت نمودند پس آنان که ده بار لبیک گفتند ده بار حج انجام داده و کسانی که پنج بار لبیک گفتند پنج مرتبه حج بجا آورده و آنکه بیشتر لبیک گفت به عدد لبیکی که گفت حج انجام داد و کسانی هم که یک بار لبیک گفتند یک حج انجام دادند و آنان که اصلا لبیک نگفتند به آوردن حج مبادرت ننمودند.

حدیث (2) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و علی فرزندان حسن بن فضّال از پدرشان، از غالب بن عثمان، از مردی از اصحاب، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

خداوند جلّ جلاله وقتی به ابراهیم علیه

السّلام امر فرمود که در بین مردم نداء کند و ایشان را به حجّ دعوت نماید، وی روی مقام ایستاد و بقدری بالا قرار گرفته بود که محاذی کوه ابو قیس واقع شد، پس با صدای بلند مردم را به حج خواند، وی با این نداء صدایش را به تمام کسانی که در اصلاب و پشت مردان و رحم زنان بوده و تا روز قیامت خواهند آمد شنواند.

حدیث (3) علی بن احمد بن محمّد، از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از موسی بن عمران نخعی، از عمویش حسن بن یزید نوفلی، از علی بن سالم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام

ص: 355

نقل کرده که آن جناب فرمودند: کسی در آن شب یعنی شبی که تمام امور خلائق مقدّر می شود و آن شب بیست و سوّم ماه مبارک رمضان است برایش حجّ نوشته نشود در آن سال به حجّ نخواهد رفت چه آنکه در شب مزبور سفر تمام حاجیان در آن سال نوشته می شود و همچنین ارزاق و عمرها و آنچه از وقایع و اتّفاقات در سال پیش می آید مقدّر می گردد.

راوی می گوید: محضر مبارکش عرض کردم: پس کسی که در شب قدر نامش در صف حاجیان نوشته نشده استطاعت رفتن به حجّ را ندارد؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: چطور چنین می باشد؟

حضرت فرمودند: من با شما خصومت و مجادله نمی کنم، واقع امر این طور است.

باب صد و پنجاه و نهم سرّ اینکه حرم به این مقدار فعلی قرار داده شده است.

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه، از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا الحسن الرضا علیه السّلام

راجع به حرم و نشانه هایش سؤال کرده و عرضه داشتم چرا برخی از آنها نزدیکتر از بعضی بوده و بعضی از برخی دورتر می باشند؟

حضرت فرمودند: حق تبارک و تعالی وقتی آدم علیه السّلام را از بهشت فرو فرستاد روی کوه ابو قبیس قرارش داد، وی از وحشتی که در او پیدا شده بود به حق عزّ و جل شکایت کرده و عرضه داشت آنچه را که در بهشت می شنیدم اینجا نمی شنوم، خداوند متعال یاقوت سرخی را از بهشت فرو فرستاد و آن را در مکانی که امروز بیت هست قرار داد، جناب آدم علیه السّلام دور آن طواف می نمود و نور آن به نشانه هایی که امروز به عنوان حدود حرم نصب شده می رسید پس اعلام و نشانه های امروزی منتهی الیه شعاع نورهای آن یاقوت بوده که حق تعالی آنها را حدّ حرم قرار داده است.

حدیث (2) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از ابو همام اسماعیل بن همام، از حضرت ابی الحسن الرضا علیه السّلام نظیر همین روایت را نقل کرده است.

ص: 357

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللَّه عنه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب از محمّد بن اسحاق، از حضرت ابی جعفر از آباء گرامش علیهم السلام نقل کرده که فرمودند:

خداوند متعال به جبرئیل وحی نمود: من خداوند بخشنده و مهربانم، به آدم و حوّاء ترحّم نمودم زیرا بسیار شکوه و شکایت کردند لذا خیمه و چادری از چادرهای

بهشتی برایشان فرو فرستادم به خاطر گریه و وحشت و تنهایی آنها مورد رحم و مهربانی خویش قرارشان دادم، پس خیمه را بر ترعه که بین کوههای مکّه هست بر سر پا نمودم.

«ترعه جایگاه بیت و ستون های آن که فرشتگان پیش از آدم آن را بالا برده اند می باشد» باری جبرئیل خیمه را که به مقدار حجم بیت بود جای آن نصب کرد و آدم را از صفا و حوّاء را از مروه آورد و هر دو را در خیمه جمع فرمود.

حضرت فرمودند: ستون خیمه شاخه ای از یاقوت سرخ بود که نور و شعاعش کوههای مکه و اطراف آن را روشن کرده بود، این نور امتداد داشت و نهایت برد و تابش آن حدود حرم امروزی است لذا حق تبارک و تعالی منتهی الیه این نور را از اطراف حرم برای خیمه عمود منظور فرمود و سرّ حرم قرار دادن برای خیمه و عمود آن بود که این دو از بهشت محسوب شده لا جرم احترامشان لازم بود از این رو حق تعالی اجر و ثواب حسنات را مضاعف و مؤاخذه و عقوبت سیئات را نیز دو چندان قرار داده است.

سپس حضرت فرمودند: و طناب و ریسمان های خیمه از اطراف کشیده شد و منتهای آنها که میخ های چادر را آن جا می کوبند اطراف و حریم مسجد الحرام به حساب آمد.

امام علیه السّلام فرمودند: میخ های خیمه، سنگ هایی از طلای ناب بهشتی و طناب های آن از موهای بافته شده سرخ رنگ بود.

حضرت فرمودند: خدای متعال به جبرئیل علیه السّلام وحی فرمود: هفتاد هزار فرشته بر زمین فرود آورد تا خیمه را از دستیاران ابلیس محافظت کرده و در

ضمن با آدم مأنوس بوده به منظور تعظیم بیت و خیمه دور آن طواف کنند.

حضرت فرمودند: جبرئیل فرشتگان را پایین آورد و آنها در آستانه خیمه به

ص: 359

حفاظت و جلوگیری از گزند دستیاران شیاطین پرداخته اطراف ستون های بیت و خیمه هر روز و شب طواف می کردند همان طوری که در آسمان دور بیت المعمور می گردیدند.

امام فرمودند: ارکان و ستون های بیت الحرام در زمین به موازی و محاذی بیت المعمور بوده که در آسمان می باشد باری حق تعالی به جبرئیل علیه السّلام وحی فرمود که به زمین نزد آدم و حوّا برو و آنها را از جای ستونهایی که بعدا برای بیت من نصب می شود دور کن و ستونهای خانه ام را برای فرشتگان و آفریدگانم از فرزندان آدم بالا ببر.

جبرئیل به نزد آدم و حوّا آمد و آنها را از خیمه بیرون کرد و از ترعه و پایه های بیت کنار بر دو خیمه را از جای پایه های دورتر سر پا کرد و سپس آدم را بر کوه صفا و حوّا را بر مروه نهاد.

آدم علیه السّلام فرمود: ای جبرئیل: آیا به واسطه غضب پروردگار جلّ ذکره ما را منتقل کرده و بین ما دو نفر جدایی انداختی یا تقدیر الهی بر ما چنین اقتضایی نمود؟

جبرئیل گفت: غضب پروردگار متوجّه شما نشد ولی در عین حال از فعل خدا نباید سؤال نمود، ای آدم هفتاد هزار فرشته ای را که حق تعالی به زمین فرستاده تا با تو انس گرفته و اطراف ارکان و عمودهای خیمه طواف کنند از خدای عزّ و جل در خواست کرده اند که حضرتش برای ایشان به

جای خیمه دور مکان آن بیتی مبارک و میمون به محاذات بیت المعمور بناء کند تا ایشان دور آن طواف نموده همان طوری که در آسمان اطراف بیت المعمور طواف می نمایند، پس حق تعالی به من وحی فرمود تا تو را دور کرده و خیمه را بالا برم.

آدم علیه السّلام پس از استماع این کلام گفت: ما به تقدیر خداوند متعال راضی بوده و به امرش که در باره ما نافذ و مؤثّر است خشنود هستیم.

پس جبرئیل عمودهای بیت را با سنگی از صفا و سنگی از مروه و سنگی از طور سینا و سنگی از کوه «السّلام» که پشت کوفه است ساخت و بالا برد، بعد حق تعالی به جبرئیل علیه السّلام وحی فرمود بیت را بساز و تمام کن، جبرئیل به فرمان خدا چهار سنگ را از مواضع اربعه با بالش کند و در همان جاهایی که حق تعالی به او امر فرموده بود در ارکان بیت روی پایه هایی که حضرت جبّار جل جلاله تقدیر و معین فرموده بود قرار داد و نشانه های آنها را نیز نصب فرمود سپس به جبرئیل وحی نمود بیت را از سنگ کوه ابو قبیس ساخته و برای آن دو درب تعبیه کند، دربی در مشرق و دربی در مغرب.

ص: 361

امام علیه السّلام فرمودند: بدین ترتیب جبرئیل علیه السّلام خانه را ساخت و تمام کرد و وقتی از بناء آن فارغ شد فرشتگان اطرافش به طواف پرداختند و چون آدم و حوّا طواف فرشتگان را دیدند آنها نیز حرکت کرده و به دور بیت هفت شوط طواف نموده سپس از طواف

بیرون آمدند و به دنبال طعامی رفتند که تناول کنند.

حدیث (4) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف از صفوان بن یحیی، وی می گوید: از حضرت امام حسن علیه السّلام راجع به حرم و نشانه های آن سؤال شد؟

حضرت فرمودند: هنگامی که جناب آدم از بهشت فرو فرستاده شد روی کوه ابو قبیس قرار گرفت ولی مردم معتقدند که آن حضرت در هند نازل شد، باری آن جناب از وحشت به درگاه الهی شکایت کرد و اظهار نمود که آنچه در بهشت می شنید اکنون نمی شنود، پس حق تعالی یاقوتی سرخ به زمین فرستاد که جای بیت نصب گردید و آدم آن را طواف کند و نور این یاقوت به مکانی که نشانه ها را نصب کرده اند می رسید پس نشانه ها و حدود حرم را در منتهی الیه شعاع نور آن یاقوت قرار دادند و حق تعالی این محوطه را حرم اعلام فرمود.

باب صد و شصتم سرّ تأثیر گذاردن دو قدم ابراهیم علیه السّلام در مقام و سبب انتقال دادن مقام از مکانش به موضعی که فعلا در آن می باشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از احمد و علی دو فرزند حسن بن علی بن فضّال، از عمرو بن سعید مدائنی، از موسی بن قیس فرزند برادر عمّار بن موسی ساباطی، از مصدّق بن صدقه از عمّار بن موسی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام.

یا از عمّار، از سلیمان بن خالد، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

وقتی خداوند تعالی به ابراهیم علیه السّلام وحی فرمود که به مردم اعلام حج نمایند، آن حضرت سنگی را که در آن اثر دو قدمش بود یعنی مقام را برداشت و آن را محاذی بیت و چسبیده

به آن در مقابل آن مکانی که فعلا در آن هست قرار داد و سپس روی

ص: 363

آن ایستاد و با صدای بلند امر خداوند را به مردم ابلاغ کرد و ایشان را به حج دعوت فرمود و وقتی شروع به سخن گفتن نمود سنگ تحمّل نیاورد و پاهای آن حضرت در سنگ فرو رفت، ابراهیم علیه السّلام دو پای خود را از سنگ بیرون کشید و وقتی مردم نفراتشان انبوه شد و آماده شدند برای انجام اعمال مشقّت بار و رنج آور حج اطراف سنگ ازدحام و اجتماع کردند، آنها رأیشان بر این قرار گرفت که سنگ را در همین جایی که امروزه در آن هست قرار دهند تا بدین ترتیب مطاف و محل طواف برای کسانی که اطراف بیت دور می زنند خالی از مانع باشد باری پس از آنکه حق تعالی حضرت پیامبر خاتم صلی اللَّه علیه و آله را مبعوث فرمود و نیز در زمان ابو بکر و ابتداء حکومت عمر سنگ همچنان در مطاف بود ولی بعدا عمر گفت:

مردم بر این مقام اجتماع کرده اند اینک از شما می پرسم که کدامیک از شما جایگاه این سنگ را در زمان جاهلیّت می دانید؟

مردی گفت: من قدر و اندازه جای آن را دقیق می دانم.

عمر گفت: آیا مقدار جای این سنگ و اندازه اش را تو می دانی؟

آن مرد گفت: آری.

عمر گفت: موضع آن را نشان بده.

آن مرد موضع آن در عصر جاهلیّت را نشان داد، پس از آن سنگ را حمل نمود و به جایی که امروزه در آن هست برگرداند.

باب صد و شصت و یکم سر استلام و مسّ نمودن حجر الاسود و رکن یمانی و رکن مستجار

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم

بن هاشم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی حلبی «1»، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حلبی می گوید: از امام علیه السّلام پرسیدم: برای چه حجر الاسود را مسّ می کنند؟

حضرت فرمودند: زیرا تجدید عهد نمودن خلائق با خدا در همین مسّ می باشد.

و در حدیث دیگر آمده که امام علیه السّلام در جواب سؤال مذکور فرمودند: به خاطر این که


______________________________
(1)- عبید اللَّه بن علی بن ابی الحلبی وی ثقه و صحیح الرّوایه بوده است.

ص: 365

وقتی حق تعالی از بندگان اخذ میثاق گرفت به حجر امر فرمود، پس حجر مواثیق بندگان را در خود فرو برد، پس هر کس که پیمان دوستی را حفظ نمود حجر برایش شهادت می دهد که او پیمان و عهدش را نشکسته و به آن وفادار می باشد.

حدیث (2) علیّ بن محمّد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی از محمّد بن اسماعیل برمکی، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابا الحسن علی بن موسی الرضا علیهما السّلام در جواب سؤالات و مسائل من مرقوم فرمودند:

سرّ استلام و مس نمودن حجر الاسود این است که حق تعالی وقتی پیمان و عهد از بنی آدم گرفت حجر آن میثاق را در خود فرو برد و به همین خاطر است که مردم مکلّف شده اند آن میثاق را با استلام حجر نمودن تجدید کنند فلذا در مقابل حجر الاسود که می رسند به آن خطاب کرده و می گویند: امانت من را بده و میثاق

و عهد خود را با تو تجدید می کنم تا شهادت دهی که به آن وفاء کرده ام و اشاره به همین معنا دارد کلام سلمان فارسی علیه الرحمه که فرموده: روز قیامت البتّه حجر الاسود می آید همچون کوه ابو قبیس یک زبان و دو لب دارد و برای کسانی که با او تجدید عهد کرده اند شهادت می دهد که ایشان به عهدشان وفاء نموده اند.

حدیث (3) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از احمد بن ادریس، از محمّد بن حسّان از ولید بن ابان از علی بن جعفر، از محمّد بن مسلم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرموده:

رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: دور بیت اللَّه طواف کنید و رکن را استلام و مسّ نمایید زیرا رکن (حجر الاسود) برکت خدا است در زمین، خلق خدا با آن مصافحه می کنند همچون مصافحه بنده یا مرد و در عرض رکن (حجر الاسود) در باره هر کسی که او را مسّ نموده شهادت می دهد که وی به عهدش وفاء نموده است.

مصنّف این کتاب (مرحوم صدوق) می فرماید:

معنای «یمین اللَّه» در این روایت عبارت است از طریق خدا که مؤمنین از آن راه به بهشت می روند و لهذا امام صادق علیه السّلام فرمودند:

حجر الاسود باب ما است، باب و دربی که ما از آن داخل بهشت می شویم و بر اساس همین معنا آن حضرت فرمودند: در بیت اللَّه دربی از دربهای بهشت بوده و

ص: 367

از آن روز که باز گردیده بسته نشده است و در آن نهری از بهشت جاری است که اعمال و کردار بندگان

در آن ریخته می شوند و آن رکن یمانی است نه رکن حجر الاسود.

حدیث (4) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از ابن فضّال از یونس از کسی که ذکرش کرده از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید:

از آن حضرت پرسیدم: کسی که ملتزم به حجر و متوسّل به آن شده برای چه چیزی ملتزم شود و چه چیزی را در التزامش ذکر نماید؟

حضرت فرمودند: در جنب حجر نهری از بهشت جاری است که در هر پنجشنبه اعمال بندگان را در آن می اندازند.

حدیث (5) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رحمه اللَّه علی، از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از حمّاد بن عیسی از حریز، از ابی بصیر و زراره و محمّد بن مسلم جمیعا از ابی عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی حجر الاسود را آفرید سپس از بندگان پیمان و میثاق گرفت بعد به حجر الاسود فرمود این میثاق و پیمان را فرو ببر و اهل ایمان میثاق و عهدشان را نزد حجر الاسود تجدید می کنند.

حدیث (6) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار از محمّد بن عیسی بن عبید از زیاد قندی، از عبد اللَّه بن سنان، وی می گوید: در طواف بودیم، مردی از آل عمر از نزدیک ما گذشت و دستش را مردی دیگر گرفته بود، پس وی حجر را استلام نمود، آن مرد عمری که دستش را وی گرفته بود بر سرش فریاد زد و با او درشتی نمود و به

وی گفت: حجّت باطل است، این چیزی را که تو استلام می کنی سنگ بوده نه نفعی به حال تو داشته و نه ضرری.

عبد اللَّه بن سنان می گوید: من خدمت امام صادق علیه السّلام عرض کردم: فدایت شوم، آیا کلام مرد عمری را شنیدید و ملاحظه فرمودید که وی به آنکه استلام نمود چه گفت و به او چه رساند آنچه را که رساند؟

حضرت فرمودند: چه چیزی به او گفت؟

ص: 369

محضرش عرضه داشتم: به او گفت، ای بنده خدا حجّ تو باطل است، سپس اضافه کرد که این چیزی که تو آن را استلام می کنی سنگ است نه ضرری داشته و نه نفعی. حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: دروغ گفت، دروغ گفت، دروغ گفت، روز قیامت حجر الاسود زبانی تیز و گویا داشته با آن برای کسانی که او را استلام کرده اند و بدین وسیله به عهد خود وفاء نموده اند شهادت به وفاداری ایشان می دهد.

سپس حضرت فرمودند: وقتی حق تعالی آسمانها و زمین را آفرید، دو دریا ایجاد نمود، یکی شیرین و دیگری تلخ، تربت آدم علیه السّلام را از دریای شیرین آفرید سپس از دریای تلخ بر آن پاشید، بعد آدم را از آن آفرید آنگاه آن را همچون پوست مالید سپس رهایش نمود و وقتی خواست در آن روح بدمد او را به صورت شبح و تمثالی ایستاند بعد یک مشت از کتف راستش برداشت بلافاصله اجزاء ریزی همچون مورچه از آن خارج شدند.

پس فرمود: اینها اهل بهشت هستند و یک مشت هم از کتف چپش برداشت و فرمود: اینها اهل جهنّم هستند، بعد حق تعالی

اصحاب یمین و ذرّاتی که از کتف راست بیرون آمده بودند و اصحاب یسار یعنی ذرّاتی که از کتف چپ خارج گشتند را به سخن در آورد، اصحاب یسار عرضه داشتند: پروردگارا، چرا آتش را برای ما آفریدی، و حق را برای ما روشن نکردی به سوی ما رسولی مبعوث نداشتی؟

خداوند عزّ و جلّ به آنها می فرماید:

به خاطر آنکه می دانم شما به طرف جهنم می روید اگر چه بعد از بعث رسل و تبیین و روشن نمودن واقع باشد و من شما را به زودی می آزمایم، پس حق تعالی به آتش امر فرمود گرم شود، آتش گرم شد و افروخته گردید، سپس به آنها فرمود جمیعا داخل آتش شوید من آن را برای شما سرد و سالم می گردانم.

آنها عرضه داشتند: پروردگارا، ما از تو پرسیدیم چرا برای ما آتش آفریدی و مقصودمان از این سؤال فرار و گریز از آن بود حال ما را امر می کنی که در آن داخل شویم، اگر به اصحاب یمین نیز این فرمان را بدهی داخل آن نمی شوند، حقّ عزّ و جل به آتش امر فرمود گرم شود و افروخته گردد، پس از آن به اصحاب یمین فرمان داد که در آتش گداخته داخل شوند و آتش برایشان سرد و سالم می گردد، بعد به تمام آنها فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم؟

اصحاب یمین از روی میل گفتند: چرا و اصحاب یسار از روی کراهت جواب دادند و چرا گفتند پس باری تعالی از جملگی آنها پیمان گرفت و ایشان را بر خودشان شاهد قرار داد.

ص: 371

بعد امام علیه السّلام فرمود: حجر الاسود آن وقت

در بهشت بود پس خداوند عزّ و جل بیرونش آورد و آن، میثاق و پیمان خلائق را در خود فرو برد و به همین معنا اشاره دارد فرموده حق تعالی: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ (تمام موجودات در آسمان و زمین خواه و ناخواه مطیع او بوده و رجوعشان بسوی او است).

و زمانی که حق تبارک و تعالی حضرت آدم علیه السّلام را در بهشت ساکن نمود و وی مرتکب لغزش گردید، حق تعالی حجر را از بهشت فرود فرستاد و آن را در رکنی از ارکان بیت خود قرار داد و جناب آدم علیه السّلام را از بهشت به زمین روی کوه صفا هبوط داد، آدم برای مدّت مدیدی آن جا درنگ نمود سپس حجر را در بیت دید آن را شناخت و یاد میثاق و عهدش افتاد از این رو نزد حجر آمد و به سرعت خود را به آن جا رسانید و سپس خویش را، روی آن افکند و مدّت چهل بامداد گریست و از خطایش توبه نمود و از این که عهد را نقض کرده اظهار پشیمانی کرد.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: و به همین خاطر امر شده اید هر گاه حجر را استلام کردید بگویید: امانتی ادّیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاه یوم القیامه.

حدیث (7) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب، از احمد بن محمّد بن ابی نصر از عبد الکریم بن عمر و خثعمی، از عبد اللَّه بن ابی یعفور، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

ارواح

لشکرهایی هستند آراسته و منظّم در صفوف متعدّد پس آنچه از ارواح در عالم میثاق با هم آشنا و هم صف بودند در اینجا و عالم دنیا با یک دیگر الفت و انس دارند و آنچه از آنها در عالم میثاق بینشان تفرقه و تناکر بوده در این عالم نیز بینشان اختلاف و مخاصمه می باشد و میثاق و عهد در این حج نهفته است.

سپس حضرت فرمودند:

به خدا سوگند حجر دو چشم و دو گوش و یک دهان و یک زبان تیز و گویا دارد این سنگ در ابتداء سفیدتر از شیر بود ولی به واسطه استلام مجرمین و گناهکاران و منافقین رفته رفته تیره شد تا به این وضعی که می بینید در آمد.

حدیث (8) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از علی بن

ص: 373

حسان واسطی، از عمویش عبد الرحمن بن کثیر الهاشمی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

عمر بن خطّاب بر حجر الاسود عبور کرد و گفت: ای سنگ به خدا سوگند می دانیم که تو سنگ هستی نه نفعی داشته و نه ضرری داری منتهی دیده ایم که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تو را دوست دارد از این جهت ما نیز تو را دوست داریم.

امیر المؤمنین علیه السّلام به او فرمود: ای پسر خطّاب چگونه این سخن می گویی، به خدا قسم حتمی است که حق تعالی در روز قیامت این سنگ را برانگیخته در حالی که یک زبان و دو لب دارد، پس شهادت می دهد در حق کسانی که با او وفادار

بوده اند، این سنگ برکت خدا در زمین است، مخلوقات الهی با او بیعت می نمایند.

عمر گفت: خدا ما را در شهری که در آن علی بن ابی طالب نباشد باقی ندارد.

حدیث (9) علی بن حاتم در مکتوبی که به من مرقوم نمود خبر داد از جمیل بن زیاد، از احمد بن الحسین النخّاس، از زکریا ابی محمّد مؤمن، از عامر بن معقل، از ابان بن تغلب، وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

آیا می دانی برای چه مردم حجر الاسود را می بوسند؟

ابان می گوید: عرضه داشتم: خیر.

حضرت فرمودند: آدم علیه السّلام از وحشت در زمین به حق تعالی شکایت کرد، جبرئیل نازل شد و یاقوتی از بهشت آورد که هر گاه آدم علیه السّلام در بهشت به آن عبور می کرد با پایش به آن میزد وقتی آن را در زمین دید شناخت بلافاصله بوسیدش و از آن جا است که مردم نیز حجر را می بوسند چه آنکه حجر همان یاقوت می باشد.

حدیث (10) ابو عبد اللَّه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان پروازی از ابو علی محمّد بن حارث بن سفیان حافظ سمرقندی از صالح بن سعید ترمذی از عبد المنعم بن ادریس، از پدرش، از وهب یمانی، از ابن عبّاس نقل شده که گفت: پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم طواف می فرمود و عائشه نیز در خدمتش بود وقتی رکن را استلام کرده و به حجر رسیدند به عائشه فرمودند:

اگر ارجاس و آلودگیهای جاهلیّت بر این سنگ منطبع و منتقل نشده بود به واسطه اش از هر بیماری انسان شفا می یافت و نیز به همان هیئتی که روز اوّل حق تعالی آن را

به زمین فرو فرستاد دیده می شد، این سنگ در اصل یاقوت سفید بود

ص: 375

که از یاقوتهای بهشتی به حساب می آمد ولی حق عزّ و جل حسن آن را به واسطه معصیت عاصیان تغییر داد و آن را از سردمداران و ظلمه مستور فرمود زیرا برای ستمکاران شایسته نیست به چیزی که پیدایشش از بهشت بوده بنگرند چه آنکه هر کسی به شیئی که مبدأ و آغازش از بهشت بوده نگاه کند بهشت بر او واجب می شود.

سپس فرمود:

رکن برکت خدای تعالی در زمین بوده و حق جلّت عظمته آن را در روز قیامت مبعوث فرموده در حالی که زبان و دو لب و دو چشم دارد و در آن روز آن را به نطق و سخن در آورده و آن با زبانی گویا برای کسی که استلامش نموده شهادت می دهند، استلام حجر در امروز بیعت است در حق کسانی که بیعت با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را درک نکرده اند.

وهب یمانی می گوید: رکن و مقام هر دو، دو یاقوت از یاقوتهای بهشتی هستند که در این دنیا آورده و بر روی کوه صفا نهاده شدند، پس نور آنها بین مشرق و مغرب را برای اهل زمین روشن کرده همان طوری که در شب تار چراغ فروزان ظلمت را به روشنایی مبدّل می نماید.

به واسطه آنها هر اضطراب و نگرانی برطرف و انس و الفت حاصل می گشت حق تعالی این دو را مبعوث فرمود در حالی که از نظر عظمت و بزرگی همچون کوه ابو قبیس بوده و برای هر کسی که آنها را استلام کرده و

بدین وسیله تجدید عهد نموده و شهادت به وفاداری می دهند، بعدا نور و درخشندگی از آنها رفع گردید و حسنشان تغییر داده شد و به وضعی که الآن هست در آمدند.

باب صد و شصت و دوّم سرّ این که چرا حجر که سفید بود سیاه گشته و علّت بهبودی نیافتن بیمار به سبب مسّ نمودن حجر در این زمان

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد بن عیسی، از عبد الرحمن بن ابی نجران و حسین بن سعید، جمیعا از حمّاد بن عیسی، از حریز بن عبد اللَّه، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

حجر الاسود قبلا از شیر سفیدتر بود، اگر ارجاس و آلودگیهای جاهلیّت آن را مسّ

ص: 377

نمی کرد هیچ صاحب مرضی آن را استلام نمی کرد مگر آنکه از مرضش بهبودی پیدا می نمود.

حدیث (2) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از اسماعیل بن محمّد تغلبی، از ابو طاهر ورّاق، از حسن بن ایّوب «1»، از عبد الکریم بن عمرو، از عبد اللَّه بن ابی یعفور، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی نام حجر الاسود را محضر مبارکش آورد، آن حضرت فرمودند:

توجه داشته باش، حجر دو چشم و یک بینی و یک زبان دارد قبلا از شیر سفیدتر بود و نیز مقام هم، همین منزله و موقعیّت را داشت.

باب صد و شصت و سوّم سرّ این که چرا مردم حجر و رکن یمانی را استلام کرده و دو رکن دیگر را استلام نمی کنند و سبب این که مقام ابراهیم علیه السّلام چرا بر چپ عرش می باشد

حدیث (1) علی بن حاتم، از علی بن الحسین النحوی، از ابن فضّال، از ثعلبه بن میمون و غیرش از برید بن معاویه عجلی، وی می گوید: محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم چرا مردم حجر و رکن یمانی را استلام کرده ولی دو رکن دیگر را استلام نمی کنند؟

حضرت فرمودند:

عباد بن صهیب بصری نیز از من همین سؤال را کرد و من به او گفتم:

به خاطر آنکه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این دو را فقط استلام نمودند و آن دو رکن دیگر

را مسّ نکردند و بر مردم لازم است آنچه را که رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انجام دادند، انجام دهند و به زودی به تو خبر خواهم داد غیر آنچه را که به عباد خبر دادم و آن این است که:

حجر الاسود و رکن یمانی در طرف راست عرش هستند و حق تبارک و تعالی امر فرموده آنچه در طرف راست عرش هست را استلام کنیم.

برید می گوید: عرضه داشتم: چطور مقام ابراهیم در سمت چپ عرش قرار گرفته؟


______________________________
(1)- امامی است ولی مجهول الحال می باشد.

ص: 379

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه حضرت ابراهیم علیه السّلام در قیامت مقامی داشته و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز در قیامت مقامی دارند، مقام پیامبر اکرم در طرف راست عرش و مقام ابراهیم در جانب چپ عرش می باشد از این رو مقام ابراهیم در قیامت در جای خودش که چپ عرش باشد قرار دارد و عرش پروردگار رویش به طرف ما است نه پشت آن «1».

حدیث (2) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح، از صفوان بن یحیی، از معاویه ابن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

در طواف بودم که شخصی پرسید: چرا این دو رکن یعنی حجر و رکن یمانی را مردم مسح کرده ولی آن دو رکن دیگر را مسح نمی کنند؟

در جواب گفتم: زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این دو را مسح نموده و آن دو رکن دیگر را مسح نفرمودند، و ما نباید متعرّض کاری شویم

که رسول گرامی صلّی اللَّه علیه و آله متعرّضش نشده اند.

حدیث (3) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن عبد الجبّار از جعفر بن محمّد کوفی، از شخصی که از اصحاب ما است مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در طواف به رکن غربی رسیدند، رکن به آن سرور عرض کرد:

ای رسول خدا آیا من رکنی از ارکان بیت پروردگارت نیستم؟ پس چرا مرا استلام


______________________________
(1)- در ذیل این عبارت مرحوم مجلسی اوّل شرحی ایراد نموده اند که در ذیل آن را می آوریم.

مرحوم مجلسی اوّل فرموده: اگر بیت را در دنیا و قیامت محاذی عرش قرار داده و چنین تصور کنیم که بیت به منزله مردی است که صورتش به طرف مردم و به طرف باب می باشد قهرا اگر ما به طرف بیت توجّه کنیم مقام ابراهیم طرف راست ما و حجر الاسود جانب چپ ما قرار گرفته و نسبت به بیت عکس است یعنی حجر الاسود جانب راست بیت و مقام طرف چپ آن واقع می باشد و همچنین است عرش نسبت به الآن و قیامت و حجر الاسود به منزله مقام پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بوده و رکن یمانی به مثابه مقام ائمه ما صلوات اللَّه علیهم اجمعین می باشد، و همان طوری که مقام نبی و ائمه صلوات اللَّه علیهم در دنیا طرف راست بیت و به ازاء راست عرش می باشد در آخرت نیز چنین می باشد زیرا عرش صورتش به طرف ما است نه پشتش زیرا اگر پشتش به طرف ما

می بود لازم می آمد که یمین و جانب راست تعلّق به ابراهیم داشته و طرف چپ متعلّق به نبی اکرم و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم اجمعین باشد در حالی که گفتیم چنین نیست سپس مرحوم مجلسی فرموده: آنچه گفتیم تفسیر خبر به حسب ظاهر بود ولی ممکن است بگوییم تعبیر در روایت اشاره است به علوّ رتبه پیامبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و افضلیّت آن سرور بر رتبه حضرت ابراهیم علیه السّلام که افضل انبیاء بعد از پیامبر اکرم و ائمّه علیهم السلام می باشد.

ص: 381

و مسّ نمی کنند؟

پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نزدیکش رفته و به آن فرمودند: آرام بگیر، سلام بر تو باد، مهجور و کنار گذارده نشدی.

باب صد و شصت و چهارم سرّ این که چرا حق تعالی حجر الاسود را در رکنی که فعلا در آن است قرار داد نه در ارکان دیگر و علّت بوسیدن آن و سبب اخراجش از بهشت و وجه قرار دادن میثاق را در آن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد از موسی، از عمر، از ابن سنان از ابو سعید قمّاط، از بکیر بن اعین، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: برای چه خداوند متعال را در رکنی که فعلا در آن است قرار داد نه در ارکان دیگر؟

و برای چه بوسیده می شود؟

و برای چه از بهشت اخراج شد؟

و برای چه میثاق و عهد بندگان در آن قرار داده شده نه در سایر ارکان فدایت شوم از این علل مرا با خبر کنید که سرگردان و متحیّر می باشم؟

بکیر می گوید: امام علیه السّلام فرمودند:

از مسأله بسیار مشکل و سختی پرسیده و پی گیری نمودی، پس بدان و دلت را فارغ بدار و گوش فرا بده ان شاء اللَّه به تو خبر می دهم، خداوند تبارک و تعالی حجر الاسود

را که سنگ گرانبهایی بود از بهشت بیرون آورد و نزد حضرت آدم قرار داد و در آن رکن را وضع کرد زیرا میثاق و پیمان خلائق در آن بود و توضیح آن این است که:

زمانی که ذریّه بنی آدم از پشت آنها خارج شده و حق تعالی در همان مکان از آنها اخذ میثاق نمود و ایشان را رؤیت کرد و نیز از همان مکان طیر و پرنده بر حضرت قائم علیه السّلام هبوط نمود، اوّلین کسی که با قائم آل محمّد علیهم السّلام بیعت نمود همان طیر است که به خدا سوگند جبرئیل علیه السّلام بود و به همان مقام حضرتش تکیه خواهد داد و آن تکیه گاه حجّت و برهان است بر حضرت قائم علیه السّلام چنانچه شاهد است برای هر کسی که با آن جناب در آن مکان وفاء به عهد کرده و نیز شهادت می دهد برای کسی

ص: 383

که میثاق و عهدی را که خداوند از بندگان اخذ کرده است به آن حضرت اداء کند.

امّا این که آن را بوسیده و استلامش می کنند علّتش آن است که با این وسیله مردم تجدید عهد و میثاق نموده و بیعت خود را یک بار دیگر تجدید می نمایند و عهدی را که از آنها در عالم میثاق گرفته شده به آن اداء می کنند، لذا در هر سال نزد حجر آمده و آن پیمان و میثاق را با آن تجدید می کنند مگر توجه نمی کنی که وقتی به حجر رسیدی می گوئی: امانتم را اداء کرده و میثاقم را تجدید نموده تا برایم شهادت دهی که به عهدم وفاء نمودم.

به خدا

سوگند غیر از شیعیان ما احدی آن عهد را وفاء نمی کند و اساسا غیر از ایشان هیچ کس آن عهد و میثاق را نگه نداشته است.

و شیعیان هر گاه نزدش می آیند ایشان را شناخته و تصدیقشان می کند و دیگران که به حضورش می رسند انکارشان کرده و در آنچه می گویند تکذیبشان می نماید و جهتش آن است که غیر از شما شیعیان کسی آن امانت و عهد را حفظ و نگهداری نکرده در نتیجه به نفع شما و بر علیه و ضرر دیگران شهادت می دهد یعنی شهادت می دهد که شما به عهد وفا کردید و غیر شما آن را نقض و انکار کرده و به آن کفر ورزیده اند و شهادت حجر در روز قیامت حجّت بالغه خداوند متعال بر علیه آنان است در روز قیامت حجر می آید در حالی که زبانی گویا و دو چشم دارد و این هیأت حجر همان صورت اوّلی او است که تمام خلائق او را با آن صورت شناخته و انکارش نمی کنند، باری هر کسی با آن در دنیا به عهدش وفاء نمود و پیمان و میثاق را با استلامش تجدید کرد و بدین وسیله نشان داد آن را حفظ کرده و نگاه داشته و امانت را به آن تحویل داده البته حجر بر نفعش شهادت می دهد و هر کسی آن را انکار نموده و میثاق را فراموش نموده قطعا در حقّش شهادت به کفر و انکار می دهد.

و امّا علّت اخراجش از بهشت:

آیا می دانی اصل حجر الاسود چیست؟

بکیر می گوید: عرضه داشتم: خیر.

حضرت فرمودند: حجر فرشته ای عظیم الشأن و از بزرگان ملائکه بوده و وقتی حق عزّ و جلّ از فرشتگان اخذ میثاق

کرد او اوّلین نفری از فرشتگان بود که اقرار نمود و ایمان آورد لا جرم باری تعالی بر جمیع مخلوقات امینش قرار داد و میثاق خلائق را در او به رسم امانت قرار داد و از تمام مخلوقات اقرار گرفت که نزد او در هر سال اقرار به میثاق و عهدی که خداوند از آنها گرفته است را تجدید نمایند.

ص: 385

سپس حق تعالی او را با آدم در بهشت قرین قرار داد تا وی را متذکّر میثاق مزبور نموده و نیز هر سال جناب آدم نزد او به عهد و پیمان گرفته شده اقرار کند و آن را بدین وسیله تجدید نماید، و وقتی آدم عصیان نمود و از بهشت بیرون شد خداوند متعال عهدی را که از آدم و فرزندانش برای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و وصیّش صلوات اللَّه علیه اخذ کرده بود از یاد آدم برد و وی را به نیسان انداخت «1» و او را متحیّر و مبهوت قرار داد و هنگامی که حق جلّ و علی توبه آدم را پذیرفت آن فرشته را (حجر) به صورت درّه ای سفید نمود و سپس از بهشت به طرف آدم پرتابش کرد، آدم در آن وقت در سرزمین هند بود و وقتی آن درّه را دید با آن انس گرفت ولی بیش از این که آن جوهر و سنگ قیمتی است شناختی نسبت به آن نداشت، خداوند عزّ و جل آن سنگ را به نطق آورد و گفت: ای آدم آیا مرا می شناسی؟

آدم علیه السّلام گفت: خیر.

سنگ گفت: بلی مرا می شناسی منتهی شیطان بر

تو غالب شد و پروردگارت را از یادت برد سپس به همان صورتی که در بهشت با آدم بود در آمد و گفت: کجا رفت آن عهد و میثاق که حق تعالی از تو گرفت؟

آدم پرید به سوی او و میثاق به یادش آمد و گریست و برای سنگ خضوع و خشوع نمود و آن را بوسید و اقرار به عهد و میثاق را نزد او تجدید کرد.

سپس خداوند متعال آن فرشته را به سنگ درّی سفید و شفاف و نورانی درخشنده تبدیل کرد، آدم علیه السّلام در مقام تجلیل و تعظیم بر آمده و آن را به دوش گرفت و هر گاه خسته می شد جبرئیل علیه السّلام آن را از آدم می گرفت و با خود نقل می کرد و به همین منوال می رفتند تا به مکّه رسیدند، باری پیوسته آدم علیه السّلام با آن مأنوس بود و در کنارش در مکّه به سر می برد و در هر روز و شب اقرار به میثاق و عهد می کرد و آن را تجدید می نمود.

سپس حق تعالی وقتی جبرئیل را به زمین فرستاد و کعبه را بنا نمود، جبرئیل به آن مکان که بین رکن و باب بیت باشد فرود آمد و در آن مکان آدم را دید و این همان مکانی بود که حق تعالی اخذ میثاق نمود و فرشته عهد و میثاق را در همان جا در خود فرو برد و به خاطر همین علّت حق تعالی حجر را در آن رکن قرار داد نه در رکن های


______________________________
(1)- مرحوم علیّین و ساده مجلسی عطّر اللَّه مرقده در مرآت العقول می فرماید:

کسانی که انساء بر انبیاء را جایز ندانسته و

می گویند: صحیح نیست خداوند متعال نسیان را بر انبیاء غالب کند می فرمایند مقصود از نسیان در اینجا ترک می باشد.

ص: 387

دیگر سپس حق تعالی آدم را از جای بیت به طرف صفا و حوّا، را به جانب مروه راند بعد حجر را گرفت و با قدرتش در همان رکن قرار داد و وقتی آدم از صفا چشمش به حجر افتاد که در رکن نصب شده اللَّه اکبر و لا اله الّا اللَّه گفت و خدا را تمجید و تعظیم نمود فلذا سنّت است که در هنگام روبرو شدن با رکنی که حجر در آن است از صفا تکبیر بگویند و خداوند عهد و میثاق را در آن حجر به ودیعه نهاد و در بین فرشتگان تنها او بود که آن میثاق را در خود فرو برد زیرا خداوند وقتی از فرشتگان راجع به ربوبیّت خود و نبوّت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و وصی بودن حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام اقرار خواست پشت ملائکه لرزید و اوّلین کسی که سرعت نمود و به آن اقرار کرد همان فرشته (حجر) بود و از او محبّ تر نسبت به محمّد و آل محمّد هیچ فرشته ای نبود از این رو خداوند او را از بین آنها اختیار کرد و میثاق را در او نهاد و او روز قیامت خواهد آمد در حالی که زبان گویا و چشم بینا داشته و برای تمام آنان که با او در آن مکان تجدید عهد کرده و امانت را حفظ نموده اند شهادت خواهد داد.

محمّد بن علی مؤلف این کتاب می گوید:

خبر مذکور با

همین الفاظ و عباراتی که نقل گردید حکایت شده و معنای «انّ اللَّه أهبط الی ارضه و بنی الکعبه» آن است که خداوند متعال وقتی آنها را به زمین فرو فرستاد یعنی آن فرشته و آدم و حوّا و جبرئیل را.

و مراد از «ارضه» بین رکن و مقام می باشد.

و این مکان ثواب و اجر بسیاری برای آدم داشت لذا در همان مکان حق تعالی اخذ میثاق نمود.

و امّا معنای «اخذ اللَّه الحجر بیده» مقصود از «ید» قدرت می باشد.

باب صد و شصت و پنجم سرّ نامیدن صفا به نام «صفا» و مروه به اسم «مروه»

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن خالد، از پدرش از محمّد بن سنان، از اسماعیل بن جابر و عبد الکریم بن عمرو از عبد الحمید بن ابی الدّیلم از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

صفا را به این خاطر صفا خوانده اند که: مصطفی و برگزیده شده آدم بود که بر کوه صفا هبوط کرد لذا از اسم آدم (یعنی از کلمه مصطفی) نامی و اسمی برای کوه اتخاذ

ص: 389

شد و دلیل بر این که آدم مصطفی است آیه شریفه: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ (خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید) می باشد و چون حوّا بر کوه مروه فرود آمد این کوه را به این نام خواندند چه آنکه مرأه یعنی (زن) که حوّا باشد بر آن نازل گردید پس برای کوه نامی از اسم مرأه اتخاذ گردید.

باب صد و شصت و ششم سرّ تشریع شدن سعی بین دو کوه صفا و مروه

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از محمّد بن ابی عمیر از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن جناب فرمودند:

حضرت ابراهیم علیه السّلام وقتی اسماعیل را که شیرخواره ای بود در مکّه گذارد وی تشنه بود و بین کوه صفا و مروه درختی بود، مادر اسماعیل از منزلش بیرون شد تا به کوه صفا رسید، کسی را در آن جا ندید پس گفت: آیا در این وادی انیس نمی باشد؟

کسی جوابش را نداد، پس از آن جا گذشت تا به

مروه رسید در آن جا نیز احدی را مشاهده نکرد باز گفت: آیا در اینجا انیسی نمی باشد؟

هیچ جوابی نشنید، پس به صفا برگشت دوباره کلامش را تکرار کرد و جوابی نیامد سپس به مروه برگشت و این عمل هفت بار تکرار شد، پس حق تعالی آن را سنّت قرار داد که حاجی ها از صفا به مروه و از مروه به صفا تا هفت مرتبه بروند باری جبرئیل بر آن مخدّره نازل شد و به او فرمود: تو کیستی؟

آن مخدّره گفت: من مادر فرزند ابراهیم هستم.

جبرئیل گفت: ابراهیم شما را به چه کسی سپرده و رفته؟

آن مخدّره گفت: همین جمله را وقتی ابراهیم می خواست برود به او گفتم و او در جواب گفت: به خدای تعالی شما را می سپارم.

جبرئیل گفت: او شما را به کسی سپرده که کفایت کننده است.

بعد حضرت فرمود: مردم به خاطر نبودن آب در راه مکّه از رفت و آمد در آن راه اجتناب می کردند.

باری طفل شیر خوار از شدّت عطش پا بر زمین سایید و در اثر آن چشمه زمزم از زمین جوشید، مادر وقتی از مروه برگشت و به نزد طفل رسید چشمه را که دید جلو

ص: 391

آمد اطراف آن را خاک ریخت تا آب جاری نشود و اگر این کار را نمی کرد البته آب چشمه روان می شد.

حضرت فرمودند: وقتی آب در داخل توده خاک جمع شد به صورت حوض در آمد، طیور و پرندگان که آن را دیدند اطرافش حلقه زدند در همین هنگام قافله ای از یمین عبور می کرد وقتی پرندگان را دیدند که دور توده ای از خاک حلقه زده اند گفتند پرندگان جایی

حلقه نمی زنند مگر آنکه آب در آن جا باشد پس خود را به آن جا رساندند تا آب بیاشامند و وقتی رسیدند و آب را دیدند از آن آشامیده و طعامشان را هم همان جا تناول کردند و خداوند تبارک و تعالی از آن آب روزی آنها کرد و با خود بردند، قافله به مکّه که عبور کردند از طعامشان به اهل مکه اطعام کرده و از آبی هم که با خود برداشته بودند به آنها نوشانیدند.

باب صد و شصت و هفتم سرّ تشریع هروله بین صفا و مروه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح، از صفوان بن یحیی، از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

سعی بین صفا و مروه به خاطر این تشریع شد که ابلیس بر حضرت ابراهیم علیه السّلام ظاهر شد پس جبرئیل به حضرت فرمان داد بر او سخت بگیرد و از خود براندش ابراهیم علیه السّلام چنین کرد، یعنی به صورت هروله سر در عقب ابلیس گذارد، ابلیس فرار کرد لذا هروله در بین این دو کوه سنت گردید.

حدیث (2) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد، از حلبی، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم:

چرا سعی بین صفا و مروه تشریع شده است؟

حضرت فرمودند: زیرا شیطان در این وادی به نظر حضرت ابراهیم آمد پس ابراهیم سعی کرد و به دنبالش دوید و او را از خود دور نمود، جناب ابراهیم علیه السّلام محارب و مخاصم شیطان می باشد.

علل الشرائع / ترجمه

ذهنی تهرانی، ج 2، ص: 393

باب صد و شصت و هشتم سرّ این که مسعی (بین صفا و مروه) محبوب ترین مکانها نزد خدا است

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از ابن ابی عمیر، از معاویه بن عمّار، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: هیچ مکان و بقعه ای نزد خدا محبوب تر از مکان سعی نیست و جهتش آن است که اینجا هر جبّار و ستمگر منحرفی ذلیل و خوار می گردد.

حدیث (2) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید، از محمّد بن یحیی عطّار و احمد بن ادریس جملگی از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از محمّد بن اسلم «1»، از یونس از ابو بصیر، وی می گوید: از حضرت امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمودند: هیچ مکان و بقعه ای نزد خدای عزّ و جل محبوب تر از محل سعی نیست زیرا در آن جا هر ستمگری خوار و ذلیل می گردد.

باب صد و شصت و نهم سرّ این که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از مسجد الشجره محرم شدند نه از غیر آن

حدیث (1) علی بن حاتم از قاسم بن محمّد، از حمدان بن الحسین، از حسین بن ولید، از کسی که ذکرش نموده، راوی می گوید: محضر مبارک امام ششم عرض کردم: برای چه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از مسجد شجره محرم شدند نه از غیر آن؟

امام علیه السّلام فرمودند:

زیرا وقتی حضرتش را به آسمان حرکت دادند و روی آسمان به محاذی مسجد شجره رسیدند فرشتگان به بیت المعمور که می آمدند از محاذی همه مواقیت عبور می کردند به استثناء مسجد شجره، هنگامی که نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به محاذی این مسجد رسیدند نداء آمد: ای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله.


______________________________
(1)- محمّد بن اسلم الطّبری، اصلش کوفی

است، مرحوم علّامه در خلاصه فرموده وی غالی و فاسد المذهب است.


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص395

ص: 395

حضرت عرضه داشت: لبیک.

خداوند فرمود: آیا تو را یتیم نیافتم پس مکانت دادم و گمشده نیافتم پس راه را نشانت دادم؟

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض کرد: حمد و نعمت و سلطنت تمام از آن تو است، شریک و همتایی نداری، لبیک، از این رو از مسجد شجره احرام بستند نه سایر مواقیت.

حدیث (2) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از ایوب بن نوح، از صفوان بن یحیی، از معاویه بن عمّار وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

بدان که حج صحیح و عمره سالم آن است که از میقاتی که رسول خدا معیّن فرموده اند محرم شوی و از آن نگذری مگر آنکه محرم باشی، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای اهل عراق آن زمانی که عراقی نبود وادی عقیق از طرف عراق را میقات قرار دادند.

و برای اهل طائف قرن المنازل و برای اهل مغرب جحفه که نزد ما مهیعه نوشته شده و برای اهل مدینه ذو الحلیفه و برای اهل یمن یلملم را به عنوان میقات معیّن فرموده اند.

و کسانی که منزلشان پشت این مواقیت به طرف مکّه هست (یعنی فاصله منزل آنها تا مکّه از فاصله تمام این مواقیت نسبت به مکّه کمتر می باشد) میقاتشان همان

منزلشان می باشد.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از صفوان بن یحیی، از ابی ایّوب خزّاز، وی می گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم: بفرمایید وادی عقیق میقاتی است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله معیّن فرموده اند یا مردم خودشان آن را میقات قرار داده اند؟

حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای اهل مدینه ذو الحلیفه و برای اهل مغرب جحفه را که نزد ما مهیعه نوشته شده و برای اهل یمن یلملم و برای اهل طائف قرن المنازل و برای اهل نجد عقیق و هر سرزمینی که منتهی به نجد شود را میقات قرار داده اند.

باب صد و هفتادم سرّ تشریع اشعار و تقلید

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از نوفلی،

ص: 397

از سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد سلام اللَّه علیهما، راوی از حضرت سؤال می کند:

چرا شتر را تقلید نموده (مقصود از تقلید آن است که حاجی نعل و کفش خود را به گردن حیوان می آویزد) یا اشعار می کنند (مراد از اشعار آن است که سمت راست کوهان را چاک می زنند و با خونش پشت حیوان را آلوده می کنند)؟

حضرت فرمودند: امّا تقلید که عبارت است از آویختن نعل و کفش به گردن حیوان جهتش آن است که بدین وسیله شناخته می شود که این حیوان قربانی است لذا اگر گم شود کسی در آن تصرّف نمی کند، از این گذشته صاحب شتر به واسطه کفش خود که در گردن حیوان آویخته شتر خویش را شناخته و از سایر شتران امتیازش می دهد.

و امّا اشعار

که عبارتست از چاک زدن کوهان شتر و آلوده نمودن پشت حیوان را به خون خودش جهتش آن است که بدین وسیله اعلام می کنند که پشت حیوان و سوارشدنش بر صاحبش حرام است و شیطان نیز قدرت ندارد آن را مسّ کند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از فضاله، از سیف بن عمیره، از عمرو بن شمر از جابر، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، آن جناب فرمودند:

شترها را نیکو اشعار کنید زیرا اوّلین قطره خون که از حیوان می ریزد خداوند صاحب آن شتر را می آمرزد.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد، از حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن جناب فرمودند: هر کسی شتری را برای قربانی سوق دهد پس قبل از این که حیوان به محلّ قربانی برسد دست یا پایش شکست یا مرد بر آن شخص واجب است در صورت توان و قدرت داشتن آن حیوان را نحر و قربانی کند بعد کفش خود که به گردن حیوان انداخته بود را به خونش آلوده نماید و به رسم نشانه همان جا بگذارد تا عابرین بدانند حیوان تذکیه شده و اگر خواستند از گوشتش بخورند.

و اگر قربانی که دست یا پایش شکسته و یا مرده مضمون باشد بر صاحبش واجب است حیوان دیگری به جای آن بخرد و قرار دهد.

مقصود از مضمون آن است که بر شخص به واسطه نذر یا غیر نذر همچون قسم واجب

بوده که قربانی را سوق دهد و به قربانگاه ببرد.

ص: 399

و اگر قربانی دست یا پا شکسته و یا مرده مضمون نباشد بلکه صاحبش آن را تبرّعا سوق داده و به دلخواه خویش آورده واجب نیست به جای آن حیوان دیگری بخرد بلکه اگر خواست می تواند برایش بدل قرار دهد.

باب صد و هفتاد و یکم سرّ نامیده شدن روز ترویه به روز ترویه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید: از حضرت پرسیدم: چرا روز ترویه را روز ترویه نامیده اند؟

حضرت فرمودند: زیرا در عرفات آب نبود و حاجی ها روز هشتم ذی حجه از مکّه آب بر می داشتند و به عرفات می بردند و برخی از ایشان به بعضی دیگر می گفتند: تروّیتم، تروّیتم (سیراب شدید، سیراب شدید) لذا به خاطر همین روز هشتم را روز ترویه نامیدند.

باب صد و هفتاد و دوّم سرّ نامیده شدن منی به منی

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از فضاله بن ایوب، از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

جبرئیل علیه السّلام در این سرزمین نزد حضرت ابراهیم علیه السّلام آمد و به آن جناب عرض کرد: ای ابراهیم تمنّا و آرزو کن پس مردم آن سرزمین را منی نامیدند.

حدیث (2) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از محمّد بن اسماعیل برمکی، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام در مکتوب به او چنین مرقوم فرمودند:

علّت این که منی را منی می گویند این است که جبرئیل در منی به حضرت ابراهیم گفت: این ابراهیم آنچه می خواهی از پروردگارت تمنّا کن.

ص: 401

ابراهیم علیه السّلام در ضمیرش تمنّا نمود که خداوند متعال به جای

فرزندش اسماعیل قوچی را قرار دهد و امر به ذبحش نماید و بدین ترتیب قوچ فداء برای اسماعیل باشد، خداوند قادر آرزوی او را بر آورد و همان طوری که خواسته بود انجام داد.

باب صد و هفتاد و سوّم سرّ نامیدن عرفات به عرفات

حدیث (1) حمزه بن محمّد علوی از علی بن ابراهیم، از پدرش، از محمد بن ابی عمیر، از معاویه بن عمّار نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: چرا عرفات را به عرفات موسوم نموده اند؟

حضرت فرمودند: روز عرفه جبرئیل علیه السّلام حضرت ابراهیم صلوات اللَّه علیه را بیرون برد وقتی خورشید به زوال گرایید به او گفت:

ای ابراهیم: اعتراف بذنبک و اعرف مناسکک (به لغزش خود اعتراف کن و به مناسک خویش آگاه شو) پس به خاطر کلام جبرئیل که گفت: اعترف و ابراهیم هم اعتراف نمود آن سرزمین را عرفه خواندند.

باب صد و هفتاد و چهارم سرّ نامیده شدن خیف به خیف

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از حسین بن الحسن بن ابان، از حسین بن سعید، از صفوان بن یحیی، از معاویه بن عمّار از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید:

محضر مبارکش عرض کردم: برای چه خیف را خیف نامیده اند؟

حضرت فرمودند: به خاطر آن خیف را خیف نامیدند که از وادی بالاتر واقع شده و هر مکانی که از وادی مرتفع باشد خیف خوانده می شود.

باب صد و هفتاد و پنجم سرّ نامیده شدن مزدلفه به مزدلفه

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از حسین بن حسن بن ابان از حسین بن سعید،

ص: 403

از صفوان، از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت در حدیث ابراهیم علیه السّلام فرمودند: جبرئیل علیه السّلام به موقف (عرفات) منتهی شد و به آن رسید پس در آن اقامه کرد تا خورشید غروب نمود سپس ابراهیم علیه السّلام را از آن جا بیرون برد و به او گفت: ای ابراهیم: ازدلف الی المشعر الحرام یعنی کوچ کن به طرف مشعر الحرام، پس مشعر الحرام را مزدلفه خواندند.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی بن مهزیار، از فضاله بن ایّوب، از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن سرور فرمودند:

مزدلفه را به این خاطر مزدلفه نامیده اند که حاجی ها از عرفات به سویش کوچ می کنند.

باب صد و هفتاد و ششم سرّ نامیده شدن مزدلفه به وادی جمع

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن خالد، از پدرش از محمّد بن سنان، از اسماعیل بن جابر و عبد الکریم بن عمرو، از عبد الحمید بن ابی الدیلم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

مزدلفه را باین جهت جمع خوانده اند که آدم علیه السّلام در آن بین نماز مغرب و عشاء جمع نمود.

حدیث (2) پدرم رضی اللَّه عنه در رساله و نامه اش به من نوشت: مزدلفه را به خاطر این جمع گفته اند که در آن نماز مغرب و عشاء را با

یک اذان و دو اقامه می خوانند.

باب صد و هفتاد و هفتم سر تشریع شدن رمی جمار

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار از عمرکی خراسانی از علی بن جعفر از برادرش حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام، وی می گوید: از آن حضرت پرسیدم:

ص: 405

برای چه رمی جمار (پرتاب کردن ریگ) تشریع شده است؟

حضرت فرمودند: برای این که در مکانی که ریگ پرتاب می کنند ابلیس ملعون به نظر حضرت ابراهیم آمد، آن جناب او را با ریگ زد و پس از آن این عمل در آن جا سنّت شد.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح از صفوان بن یحیی، از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند: اوّلین کسی که ریگ ها را پرتاب کرد آدم علیه السّلام بود، بعد فرمود:

جبرئیل نزد ابراهیم آمد و گفت: ای ابراهیم بیانداز، ابراهیم جمره عقبه را با ریگ زد زیرا شیطان در جنب آن برای ابراهیم ممثّل شد.

باب صد و هفتاد و هشتم سرّ تشریع شدن قربانی

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از حسین بن یزید نوفلی، از اسماعیل بن مسلم سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد از آباء گرامش علیهم السلام حضرت فرمودند: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند:

خداوند متعال این قربانی را تشریع فرمود تا مساکین شما از ناحیه گوشت در فراخی قرار بگیرند، پس ایشان را اطعام نمایید.

حدیث (2) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه الکوفی الاسدی، از موسی بن عمران نخعی از عمویش حسین بن یزید نوفلی، از علی بن ابی حمزه، از ابی بصیر از حضرت ابی عبد

اللَّه علیه السّلام، ابو بصیر می گوید محضر مبارکش عرضه داشتم:

سرّ جعل و تشریع قربانی چیست؟

حضرت فرمودند: خداوند متعال هنگام ریختن اوّلین قطره خون حیوان به زمین صاحب قربانی را می بخشد، این یکی از علل تشریع قربانی است، دیگر آنکه بدین وسیله اهل تقوی از غیرشان ممتاز شده و تنها عمل ایشان مقبول واقع می شود چنانچه خدا در قرآن فرموده: هرگز به رضای خدا نخواهد رسید و مقبول درگاهش واقع نخواهد شد گوشت حیواناتی که تصدّق داده شده و نه خون ریخته شده آنها

ص: 407

بلکه آن تقوای صاحب این قربانی ها مقبول درگاهش می باشد.

سپس در تأیید این حکمت (حکمت دوّم) امام فرمودند: بنگر چگونه خداوند متعال قربانی هابیل را قبول و قربانی قابیل را ردّ نمود و این نبود مگر به خاطر آنکه هابیل اهل تقوی و قابیل فاقد آن بود.

حدیث (3) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه می گوید: محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از ابی جمیله، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام ابی جمیله می گوید: از امام علیه السّلام راجع به گوشت قربانی سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: حضرت علی بن الحسین و فرزندشان حضرت محمّد باقر علیهم السلام یک سوّم از این گوشت را به همسایگانشان تصدّق نموده و یک سوّم هم به مساکین می دادند و یک سوّم باقیمانده را برای اهل خانه نگه می داشتند.

باب صد و هفتاد و نهم سرّ استحباب اختیار نمودن قربانی صحیح و سالم

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن احمد بن یحیی ابن عمران اشعری، از موسی بن جعفر بغدادی، از عبید اللَّه بن عبد اللَّه، از موسی

بن ابراهیم، از حضرت ابی الحسن موسی علیه السّلام، آن حضرت فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

قربانی های صحیح و سالم انتخاب کنید زیرا آنها مرکب های شما هستند بر صراط.

باب صد و هشتادم سرّ عدم جواز اطعام از گوشت قربانی به مساکین بابت کفّاره قسم

حدیث (1) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از سهل بن زیاد، از حسین بن یزید از اسماعیل بن ابی زیاد، از حضرت بن محمّد از پدر بزرگوارش سلام اللَّه علیهما نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند:

از حضرت علی علیه السّلام سؤال شد آیا از گوشت قربانی بابت کفّاره قسم می توان به مساکین اطعام نمود؟

ص: 409

حضرت فرمودند: خیر، زیرا قربانی فقط برای حق تعالی است در مورد دیگر نمی توان صرفش کرد.

باب صد و هشتاد و یکم سرّ نهی از حبس کردن گوشت قربانی بیشتر از سه روز

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه، از محمّد بن الحسن الصفّار از احمد بن محمّد بن عیسی از عبد الرّحمن بن ابی نجران از محمّد بن حمران، از محمّد بن مسلم، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، آن سرور فرمودند:

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از این که گوشت قربانی را به خاطر احتیاج بیش از سه روز نگه دارند و مصرف نکنند نهی می فرمودند امّا در این زمان این امر اشکال ندارد.

حدیث (2) احمد بن محمّد بن یحیی عطّار رضی اللَّه عنه از پدرش، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از یونس، از جمیل بن درّاج، وی می گوید: راجع به حبس کردن گوشت های قربانی بیش از سه روز در منی از حضرت امام صادق علیه السّلام سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: در این زمان اشکالی ندارد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از این امر اوّلا و در آن زمان نهی فرمودند: زیرا مردم در آن عصر در رنج و

تعب و سختی به سر می بردند امّا امروزه که این مشکل وجود ندارد نگه داری آن اشکالی ندارد و حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند:

قبلا ما مردم را نهی می کردیم از این که گوشت های قربانی را بعد از سه روز به مصرف برسانند و این به خاطر کمبود گوشت و کثرت مردم بود ولی اکنون که گوشت فراوان و جمعیّت مردم کمتر است اشکالی نیست در این که گوشت را بعد از سه روز به مصرف برسانند.

حدیث (3) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه، از عبد اللَّه بن عبّاس علوی، از محمّد بن عبد اللَّه بن موسی ابن عبد اللَّه، از پدرش، از دایی اش زید بن علی، از پدرش، از جدّ خود از علی علیه السّلام حضرت فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

من شما را از سه چیز نهی می کردم:

ص: 411

الف: از زیارت قبورت نهی می کردم، حال توجّه کنید، اعلام می کنم: قبور را زیارت کنید.

ب: از بیرون آوردن گوشت های قربانی از منی بعد از سه روز نهی می کردم، حال توجّه کنید اعلام می کنم: آنها را بخورید و ذخیره نمایید.

ج: از نبیذ و شراب انداختن، حال توجّه کنید اعلام می کنم: شراب بیاندازید ولی مسکر آن حرام است مقصود این است که:

نبیذ و شرابی که صبح انداخته شود و شب نوشیده شود یا شب انداخته شود و صبح خورده شود جایز است امّا وقتی غلیان آمد دیگر حرام بوده و آشامیدنش جایز نیست.

باب صد و هشتاد و دوّم سرّ این که جایز است پوست قربانی را به سلّاخ آن داد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه و محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رحمه اللَّه علیهما، از

محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، از علی بن اسماعیل، از صفوان بن یحیی الازرق، وی می گوید:

محضر مبارک حضرت ابی ابراهیم علیه السّلام عرض کردم: آیا شخص می تواند به سلّاخ، پوست قربانی را بدهد؟

حضرت فرمودند: اشکالی ندارد، خداوند عزّ و جل در قرآن می فرماید:

فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا (از گوشت قربانی بخورید و به دیگران اطعام کنید) و پوست نه خورده می شود و نه اطعام می گردد و به همین سبب که عنوان مأکول و مطعوم بر آن صادق نیست اعطائش به سلّاخ اشکال و ایرادی ندارد.

باب صد و هشتاد و سوّم سرّ این که استقراض ثمن قربانی بر کسی که واجد آن نیست واجب است

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، از موسی بن جعفر بغدادی، از عبید اللَّه بن عبد اللَّه، از

ص: 413

موسی بن ابراهیم، از حضرت ابی الحسن موسی علیه السّلام، آن سرور فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به ام سلمه که محضر مبارکش عرضه داشته بود: ای رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله عید قربان فرا رسیده و مالی که با آن قربانی تهیّه کرده و ذبح کنم ندارم آیا به این منظور قرض کرده و اقدام به قربانی بنمایم؟

فرمودند: قرض کن و این دین پرداخت شده است.

حدیث (2) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد الله، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از احمد بن یحیی مقری از عبد اللَّه بن موسی، از اسرائیل، از ابی اسحاق، از شریح بن هانی، از علی علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

اگر مردم اجر و ثوابی که در قربانی است می دانستند قطعا قرض می کردند و اقدام به آن می نمودند، هنگامی که اوّلین قطره خون قربانی به زمین می ریزد صاحب آن آمرزیده می شود.

باب صد و هشتاد و چهارم سرّ کفایت نمودن شتر از یک نفر و کافی بودن گاو از پنج نفر

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم بن هاشم از علی بن معبد از حسین بن خالد، از حضرت ابی الحسن علیه السّلام راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: شتر از چند نفر مجزی و کافی است؟

حضرت فرمودند: از یک نفر.

عرض نمودم: گاو از چند نفر؟

فرمودند: از پنج نفر مشروط به این که این افراد کنار یک سفره طعام بخورند.

عرضه داشتم: چطور شتر از یک نفر مجزی بوده ولی گاو از پنج نفر؟

حضرت فرمودند: زیرا علّتی که در بقره وجود دارد در شتر نیست و آن علّت این است که: آنان که به قوم موسی امر کردند گوساله را بپرستند پنج نفر بودند که جملگی بر سر یک سفره طعام می خوردند این پنج نفر عبارت بودند از: اذیبویه، برادرش مذویه، پسر برادر و پسر دخترش و همسرش، ایشان گاوی را که حق تعالی امر به ذبحش نموده بود را ذبح کردند مصنّف این کتاب (صدوق «ره») می گوید:

ص: 415

حدیث به همین نحوی که نقل کردیم آمده لذا من آن را همان طوری که وارد شده با ذکر علّتی که در آن بیان گردیده ایراد نمودم ولی آنچه من به آن فتوی داده و اعتماد دارم آن است گاو و شتر هر دو از هفت نفر مجزی بوده اعمّ از آنکه جملگی از یک اهل بیت بوده یا غیر آن باشند مدرک من

بر این فتوی دو حدیثی است که در ذیل نقل می کنم: 1- محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه می گوید:

محمّد ابن الحسن الصفّار از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از وهیب بن حفص «1»، از ابی بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

گاو و شتر از هفت نفر کفایت می کنند چه از یک اهل بیت بوده و چه این طور نباشد.

2- پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از بنان بن محمّد «2»، از محمّد بن الحسن، از یونس ابن یعقوب، وی می گوید:

از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راجع به گاو قربانی پرسیدم؟

حضرت فرمودند: از هفت نفر متفرّق که از یک اهل بیت نباشند کفایت می کند.

باب صد و هشتاد و پنجم سرّ کافی بودن میش یک ساله و عدم کفایت بز یک ساله در قربانی حجّ

حدیث (1) محمّد بن موسی متوکّل رضی اللَّه عنه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از عبّاس بن معروف از علی بن مهزیار، از محمّد بن یحیی الخزّاز از حمّاد بن عثمان، وی می گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: کمترین سنّی از غنم که در قربانی مجزی است چیست؟

حضرت فرمودند: میش یک ساله.

عرض کردم: آیا بز یک ساله هم کافی است؟

حضرت فرمودند: مجزی نیست.

عرضه داشتم: فدایت شوم علّت آن چیست؟


______________________________
(1)- نجاشی فرموده وی واقفی بوده ولی ثقه محسوب می شده است.
(2)- مرحوم ممقانی در رجال فرموده وی حسن می باشد.

ص: 417

فرمودند: میش یک ساله عمل لقاح و تولید مثل را انجام می دهد بخلاف بز یک ساله که قادر بر آن نیست.

باب صد و هشتاد و ششم سرّ ساقط بودن قربانی از کسی که از طرف مادر عمره تمتّع و از جانب پدرش محرم به احرام حج گردیده

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از احمد بن ادریس، از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از صالح بن عقبه از حارث بن مغیره، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راوی می گوید: از حضرت پرسیدم:

مردی از طرف مادر عمره تمتّع و از جانب پدر احرام حج بسته تکلیفش چیست؟

حضرت فرمودند:

اگر قربانی کرده که آن برایش خیر و خوب است و اگر اقدام به آن نکرده، بر او واجب نیست زیرا عمره تمتّع را از طرف مادرش بجا آورده و احرام حجّش هم از جانب پدرش می باشد.

باب صد و هشتاد و هفتم سرّ ساقط بودن ذبح و سر تراشیدن از اهل یمن

مترجم می گوید: در ذیل این باب حدیثی نقل نشده است.

باب صد و هشتاد و هشتم سرّ نامیده شدن حجّ به حجّ اکبر

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از علی بن محمّد کاشانی، از قاسم بن محمّد اصفهانی، از سلیمان بن داود منقری، از حفص بن غیاث نخعی القاضی، از وی می گوید: از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام راجع به فرموده حق تعالی که می فرماید: وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْأَکْبَرِ، پرسیدم؟ حضرت فرمود امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: من اذان در بین مردم هستم.

ص: 419

عرض کردم: معنای لفظ «حجّ اکبر» چیست؟

حضرت فرمودند: به خاطر این حج اکبر به آن گفتند که در سالی هم مسلمانان و هم مشرکین حج بجا آوردند و بعد از آن سال دیگر مشرکین حجّ نکردند.

باب صد و هشتاد و نهم سرّ نامیده شدن طائف به طائف

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی به اسنادش نقل کرده که حضرت ابو الحسن علیه السّلام در باره «طائف» فرمودند:

آیا می دانی برای چه طائف را طائف نامیده اند؟

راوی می گوید: عرضه داشتم خیر.

حضرت فرمودند: حضرت ابراهیم علیه السّلام به درگاه پروردگارش نالید و دعاء نمود که حق جلّ و علا از تمام میوه ها به اهل او روزی کند، پس باری تعالی قطعه زمینی را از اردن جدا نمود آن زمین جلو آمد تا به بیت رسید و دور آن هفت بار طواف کرد سپس حق تعالی آن را در جایش مستقرّ و آرام نمود و از این جهت که دور بیت طواف کرده به آن طائف گفته شد.

حدیث (2) علی بن حاتم از محمّد بن جعفر و علی بن سلیمان از احمد بن محمّد نقل کرده اند

که وی گفت:

حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: آیا می دانی چرا طائف، طائف نامیده شده؟

عرض کردم: خیر.

حضرت فرمودند: برای این که وقتی حضرت ابراهیم خدا را خواند که از تمام میوه ها به اهلش روزی کند حق تعالی به قطعه ای از اراضی اردن امر فرمود، آن زمین میوه هایش را حرکت داد تا به بیت رسیدند، پس دور بیت طواف نمودند آنگاه باری تعالی به آنها امر فرمود که به همین مکان فعلی که موسوم به طائف است برگردد و به جهت طوافی که دور بیت نموده به آن طائف گفتند.

باب صد و نودم سرّ این که مشعر الحرام موقف قرار داده شد نه حرم

حدیث (1) حسین بن علی بن احمد صائغ رحمه اللَّه علیه از حسین بن حجّال، از سعد بن

ص: 421

عبد اللَّه، از محمّد بن الحسن الهمدانی، وی می گوید: از ذا النون مصری سؤال کرده و پرسیدم: ای ابا الفیض چرا موقف مشعر شد نه حرم؟

او گفت: کسی که همین سؤال را از حضرت امام صادق علیه السّلام کرد و جواب گرفت به من این طور گفت: امام صادق علیه السّلام فرمودند: زیرا کعبه بیت اللَّه و حرم حجاب آن و مشعر درب آن می باشد، پس وقتی زائرین قصد بیت را می کنند درب آن توقّف کرده تا به ایشان اذن داده شود و به داخل فرا خوانده شوند سپس آنها را جنب حجاب دوّم یعنی مزدلفه متوقّف می نمایند و وقتی به طولانی شدن تضرّع ایشان توجّه شد به آنها امر می شود قربانی های خویش را نزدیک بیاورند، پس از آنکه قربانی ها را نزدیک آوردند و اعمالی که از احرام در می آیند را انجام داده و از گناهانی که بین ایشان و خالقشان حجاب

شده بود پاک گردیدند به آنها امر می شود که با طهارت بیت را زیارت نمایند.

راوی گفت: سپس محضرش عرضه داشتم: چرا در ایّام التشریق «1» روزه گرفتن مکروه است؟

حضرت فرمودند: زیرا حاجی ها زوّار خدا و میهمانان او هستند و برای میهمان شایسته نیست نزد میزبان و کسی که وی به زیارتش رفته صائم باشد.

عرض کردم: این که شخص به پرده کعبه چنگ زده و به آن می چسبد چه معنایی دارد؟

حضرت فرمودند: مثل این شخص مثل کسی است که بین او و بین دیگری جنایتی واقع شده پس جانی چنگ زده و به جامه مجنیّ علیه می چسبد و از او می خواهد که جرم و گناهانش را ببخشد.

باب صد و نود و یکم سرّ این که تا چهار ماه برای حاجی گناه نوشته نمی شود

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از پدرش، از حسین بن خالد نقل کرده، وی گفت: محضر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: برای چه بر حاجی ها تا چهار ماه گناه نوشته نمی شود؟

حضرت فرمودند: زیرا خداوند تبارک و تعالی برای مشرکین اشهر حرم را که


______________________________
(1)- عبارت است از سه روز بعد از عید قربان یعنی روز یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی حجه الحرام

ص: 423

چهار ماه است مباح و آنها را در این چهار ماه در توسعه و آزادی مطلق قرار داد چنانچه در قرآن کریم می فرماید: فَسِیحُوا فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ «1» یعنی پس ای مشرکان سیر کنید در زمین و از ترس تعرّض مسلمانان در امان باشید به مدّت چهار ماه.

فلذا حق تعالی تا چهار ماه از مراسم حج گذشته گناهان آنان که بیت اللَّه را زیارت کرده اند

می بخشد و منظور نمی فرماید.

باب صد و نود و دوّم سرّ نحوه خارج شدن رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از مشعر بر خلاف اهل جاهلیّت

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از صفوان بن یحیی و ابن ابی عمیر و فضاله از معاویه بن عمّار از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن جناب فرمودند: اهل جاهلیّت وقتی از مشعر می خواستند خارج شوند صبر می کردند تا خورشید طلوع کند سپس می گفتند: ثبیر طالع شد و تابید (مقصودشان از «ثبیر» خورشید بود) تا ما مکان خود را تغییر دهیم (یعنی از مشعر بیرون بیاییم).

آنها وقتی از مشعر خارج می شدند اسبها و شتران را سریع می تاختند ولی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر خلاف آنها با آرامی و سنگینی و با ذکر خدا و استغفار کردن از مشعر بیرون می رفتند و پیوسته زبانشان حرکت می کرد.

باب صد و نود و سوم سرّ این که بر جانی در حرم اقامه حدّ کرده ولی جانی در غیر حرم وقتی پناهنده به حرم شد حدّ بر او اقامه نمی کنند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی، از ابن ابی عمیر، از حفص بن بختری، وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردی


______________________________
(1)- سوره توبه آیه (2)

ص: 425

در غیر حرم جنایت کرده سپس به حرم پناهنده شده آیا حدّ بر او اقامه می کنند؟

حضرت فرمودند: خیر، ولی طعام و آب به او نداده و با وی سخن نگفته و بیع و شراء ننمایند و وقتی چنین کردند امید است که از حرم بیرون بیاید آنگاه بر وی حدّ جاری کنند و اگر در حرم مرتکب جنایت شد حدّ بر وی جاری می کنند زیرا وی احترام حرم را رعایت نکرد.

باب صد و نود و چهارم سرّ نامیده شدن ابطح به ابطح

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن خالد، از پدرش از محمّد بن سنان، از اسماعیل بن جابر و عبد الکریم بن عمرو، از عبد الحمید بن ابی الدیلم «1»، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

ابطح را به این خاطر ابطح نامیدند که جناب آدم علیه السّلام امر شد خود را در سنگلاخ و قسمت پست وادی جمع به روی زمین افکند، حضرتش چنین کرد تا صبح طالع شد پس از آن به وی امر گردید بالای کوه این وادی رود پس چنین نمود، آنگاه مأمور شد بعد از طلوع آفتاب به گناهش اعراف نماید، پس اعتراف نمود در این هنگام حق تعالی از آسمان آتشی فرستاد و آن آتش قربانی او را گرفت و بدین ترتیب توبه اش مقبول قرار گرفت.

باب صد و نود و پنجم سرّ این که محرم در صورت اضطرار اکل صید برایش جایز است و علّت روایتی که خوردن میته را برای او تجویز نموده

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار، از عمرکی، از علی بن جعفر، از برادرش موسی بن جعفر علیهما السّلام، علی بن جعفر می گوید: از برادرم پرسیدم: محرم هر گاه مضطرّ باشد که از صید و میته تناول کند و معتقدم که حق تعالی صید را حرام و میته


______________________________
(1)- مرحوم علّامه در خلاصه می فرماید: ابن الغضائری گفته است که وی ضعیف می باشد.

ص: 427

را برای مضطرّ حلال کرده حال وظیفه اش چیست؟

حضرت فرمودند از صید بخورد و فدیه و کفّاره اش را بدهد چه آنکه در این صورت از مال خود خورده است.

حدیث (2) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار، از فضاله، از ابان،

از ابی ایّوب، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردی که محرم می باشد مضطر به تناول از صید یا میته شده از کدام بخورد؟

حضرت فرمودند: از صید بخورد.

عرضه داشتم: صید را خداوند بر محرم حرام کرده ولی میته را در صورت اضطرار حلال قرار داده است، چرا از صید بخورد نه از میته؟

حضرت فرمودند: از صید بخورد و کفّاره اش را بدهد که در این صورت از مال خود خورده است.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عبد الحمید، از یونس بن یعقوب «1»، از منصور بن حازم، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: محرمی مضطر شده به خوردن از صید یا میته ای، از کدام بخورد؟

حضرت فرمودند: از صید بخورد.

عرض کردم: مگر خداوند متعال میته را برای مضطرّ حلال کرده؟

فرمودند: آری ولی فدیه و کفّاره صید را بدهد مگر نمی بینی که اگر صید را بخورد و بر عهده اش کفاره بیاید در حقیقت از مال خود تناول نموده نه از صید.

و در روایتی آمده است که وی از میته بخورد زیرا میته برای مضطرّ حلال است ولی صید برای او حلال نیست.

باب صد و نود و ششم سرّ کراهت داشتن اقامه در مکّه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از احمد بن ادریس، از احمد بن محمّد بن عیسی، از


______________________________
(1)- یونس بن یعقوب بن قیس: وی از اصحاب امام صادق علیه السّلام بوده و کتب زیادی دارد مرحوم شیخ طوسی (ره) و دیگران فرموده اند: وی ثقه است.

ص: 429

حسین بن سعید، از محمّد بن فضل، از ابی الصّباح الکنانی، وی می گوید: از حضرت ابا عبد

اللَّه علیه السّلام راجع به فرموده حق تعالی: وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (و کسی که در آن جا اراده الحاد و تعدی کرده و به خلق ظلم و ستم کند عذاب دردناک به او می چشانیم) سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: هر ظلمی که شخص در مکّه به نفس خویش نموده همچون سرقت یا در آن جا به احدی ستم نماید من آن را الحاد می دانم فلذا به خاطر همین جهت است که از سکونت و اقامه در حرم نهی شده است.

حدیث (2) جعفر بن محمّد بن مسرور رحمه اللَّه علیه از حسین بن محمّد بن عامر، از احمد بن محمّد سیّاری نقل کرده که وی گفت: جمعی از اصحاب مرفوعا نقل نموده اند که امام صادق علیه السّلام از اقامه در مکّه کراهت داشتند زیرا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را از آن جا بیرون کردند و کسی که در آن جا اقامه کند دلش قسی و سخت می گردد تا زمانی که به غیر آن برود.

حدیث (3) جعفر بن محمّد بن مسرور از حسین بن محمّد، از احمد بن محمّد سیّاری، از محمّد بن جمهور «1»، وی مرفوعا از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

هر گاه یکی از شما اعمال حجّ خود را بجا آورد مرکبش را سوار شود و بدون درنگ به اهلش ملحق شود زیرا اقامه در مکّه موجب قساوت قلب می باشد.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن سلیمان رازی از محمّد بن خالد خزّاز، از علا، از محمّد بن مسلم از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب

فرمودند:

سزاوار نیست که شخص یک سال در مکّه مقیم شود.

راوی می گوید: عرضه داشتم پس شخص چه بکند؟

حضرت فرمودند: از آن جا به مکان دیگر منتقل شود، سپس فرمودند:

و سزاوار نیست که انسان بناء منزل و خانه اش را بلندتر از کعبه نماید.

باب صد و نود و هفتم سرّ مکروه بودن احتباء (نشستن و دست را در زانو حلقه کردن) در مسجد الحرام

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن یحیی، از حمّاد بن عثمان


______________________________
(1)- مرحوم علّامه در خلاصه فرموده: وی در نقل حدیث ضعیف و در مذهب اهل غلوّ بوده و به حدیثی که نقل می نماید التفاتی نیست.

ص: 431

نقل کرده که وی گفت: حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام را دیدم که از هیئت احتباء برای محرم کراهت داشتند، حضرت فرمودند:

احتباء (نشستن و دست را در زانوا حلقه کردن) در مسجد الحرام مکروه است زیرا تعظیم و بزرگداشت که کعبه مقتضی ترک این کار می باشد.

باب صد و نود و هشتم سرّ افضل بودن سواره حج نمودن از پیاده انجام دادن آن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی عمیر، از رفاعه بن موسی النخّاس از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، از آن جناب سؤال شد: آیا حج سواره افضل است یا پیاده؟

حضرت فرمودند: بلکه حجّ سواره افضل است زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله و سلم سواره حجّ بجا آوردند.

حدیث (2) علی بن حاتم از حسن بن علی بن مهزیار، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از رفاعه و عبد اللَّه بن بکیر از حضرت صادق علیه السّلام مثل حدیث قبل را نقل نموده اند.

حدیث (3) علی بن حاتم از محمّد بن حمدان از عبد اللَّه بن احمد، از ابن ابی عمیر، از رفاعه بن موسی الخنّاس مثل حدیث قبلی را نقل نموده است.

حدیث (4) علی بن حاتم، از محمّد بن حمدان کوفی از حسن بن محمّد بن سماعه، از صفوان بن یحیی، از سیف بن تمّار، وی می گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: ما پیاده

به حجّ می رویم و خبری از شما به سمع ما رسیده خواستیم رأی مبارک خود را بفرمایید؟

حضرت فرمودند: مردم هم سواره و هم پیاده به حجّ می روند.

عرض نمودم: این را سؤال نکردم.

حضرت فرمودند: پس از چه چیزی سؤال نمودی؟

عرض کردم: از این سؤال نمودم که کدام یک از پیاده و سواره نزد شما محبوب تر است که ما همان را بجا آوریم.

حضرت فرمودند: سواره به حجّ روید نزد من مطلوب تر است زیرا سواره رفتن، شما را در عبادت و دعا تقویت می کند.

ص: 433

حدیث (5) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از احمد بن ابی عبد اللَّه کوفی از سهل بن زیاد از احمد بن محمّد بن ابی نصر از علی بن ابی حمزه، از ابی بصیر، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم پیاده به حج رفتن افضل است یا سواره؟

حضرت فرمودند: اگر شخص موسر و توانگر است و به این خاطر پیاده به حج می رود تا نفقه و هزینه کمتری صرف کند، البته سواره رفتن در حقّ وی افضل است.

حدیث (6) علی بن احمد، از محمّد بن ابی عبد اللَّه از موسی بن عمران، از حسین بن سعید، از فضل بن یحیی از سلیمان، از وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرضه داشتم: می خواهیم پیاده به مکّه رویم آیا این کار را انجام دهیم؟

حضرت فرمودند: پیاده نروید بلکه سواره حج انجام دهید.

عرض کردم: خدا حالتان را خوش دارد، از حضرت امام حسن بن علی صلوات اللَّه علیهما به ما رسیده که ایشان بیست حج پیاده بجا آوردند.

حضرت فرمودند: حضرت حسن بن

علی علیهما السّلام حج می نمود و مرکب ها از جلو آن جناب حرکت می کردند.

باب صد و نود و نهم سرّ این که مستحب است ایام التشریق در منی دنبال پانزده نماز تکبیر بگویند و در شهرها به دنبال ده نماز

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید و محمّد بن الحسین و علی بن اسماعیل، از حمّاد بن عیسی، از حریز، از زراره نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک حضرت ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم: تکبیر در ایام التشریق دنبال هر نماز باید گفته شود؟

حضرت فرمودند: در منی دنبال پانزده نماز مستحبی است تکبیر بگویند باین نحو:

از نماز ظهر روز دهم تا نماز صبح روز سیزدهم، سپس حضرت فرمودند:

در این تکبیر می گویی: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر، اللَّه اکبر علی ما

ص: 435

هدانا و اللَّه اکبر علی ما رزقنا من بهیمه الانعام و الحمد للَّه علی ما ابلانا. و در سایر شهرها این تکبیر را مستحب است به دنبال ده نماز بگویند یعنی بعد از نماز ظهر روز دهم تا بعد از نماز صبح روز دوازدهم.

و سرّ این که در منی بعد از پانزده نماز و در شهرهای دیگر بعد از ده نماز تکبیر می گویند آن است که: مردم وقتی در کوچ اوّل از منی که روز دوازدهم است، کوچ کرده و به شهرهای خود رفتند دیگر به دنبال نمازهایشان تکبیر نمی گویند. پس تکبیر در شهرها بعد از ده نماز قطع می شود ولی اهل منی تا مادامی که در منی هستند یعنی تا روز سیزدهم که نفر و کوچ دوّم در این روز صورت می گیرد تکبیر می گویند قهرا ایشان تا بعد از پانزده نماز تکبیر می گویند.

باب دویستم سرّ متحرّک بودن رکن شامی در زمستان و تابستان

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از حسین بن اسحاق تاجر و از

علی بن مهزیار، از حسن بن حصین، از محمّد بن فضیل، از عزرمی وی گفت:

در حجر (حجر اسماعیل) زیر ناودان با حضرت امام صادق علیه السّلام نشسته بودم.

در این اثنا مردی با مرد دیگر به منازعه و مخاصمه مشغول شدند، یکی از آن دو به دیگری می گفت: به خدا سوگند نمی دانیم باد از کجا می ورزد و وقتی در این موضوع سخن به درازا کشاند، حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

آیا می دانی از کجا باد می وزد؟

عرضه داشت: خیر از مردم سخنانی شنیده ام که می گویند، پس به حضرت عرض کردم از کجا باد می وزد؟

حضرت فرمودند: باد زیرا این رکن شامی محبوس است، هر گاه خداوند متعال اراده کند مقداری از آن را آزاد کرده و از جانبی بیرون می فرستد یا از طرف جنوب که در این صورت باد جنوبی است یعنی از جانب جنوب می وزد، و یا از طرف شمال آن را خارج کرده که در این صورت از شمال می وزد چنانچه اگر از طرف صباء و مشرق بیرونش بیاورد باد صبا شده و باد شرقی می وزد و اگر آن را از جهت مغرب اخراج کند پس باد مغربی می وزد (بادی که از مغرب می وزد).

سپس فرمودند: نشانه آن این است که این رکن علی الدّوام متحرّک است چه در

ص: 437

زمستان و چه در تابستان، در شب و در روز.

باب دویست و یکم سرّ مرتفع گردیدن بیت از زمین به طوری که بالا رفتن از نردبان به آن می توان دست یافت

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از ابن ابی عمیر، از ابی علی صاحب انماط (صاحب فرشهای گستردنی) از ابان بن تغلب، وی می گوید:

پس از آنکه حجّاج کعبه را

خراب نمود مردم خاک های آن را بین خود تقسیم و توزیع نموده و آن مکان را با زمین یکسان نمودند، بعدا که خواستند آن را از نو بنا کنند ماری از زمین بیرون آمد و از ساختن آنها جلوگیری کرد به طوری که مردم از وحشت فرار نموده و نزد حجّاج رفته و واقعه را برای او بازگو نمودند وی ترسید که از بناء و ساختن کعبه ممنوع گردد لا جرم بالای منبر رفت و مردم را فراخواند و گفت:

خدا رحمت کند بنده ای را که بداند چاره آنچه ما به آن مبتلاشده ایم چیست و ما را از آن خبر کند.

ابان می گوید: پیر مردی از جا برخاست و گفت: اگر چاره این کار نزد کسی باشد او همان کسی است که دیدم به طرف کعبه آمد و اندازه آن را گرفت و رفت.

حجّاج گفت او کیست؟

پیر مرد: اظهار نمود که وی حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام است.

حجّاج گفت: او معدن و مرکز اصل این معنا است پس کسی را محضر مبارکش فرستاد و از آن حضرت خواست که در مجلس وی حاضر شوند، حضرت به مجلس حجّاج تشریف آورده و نشستند، حجّاج واقعه را برای آن جناب بیان کرد و اظهار نمود حق تعالی وی را از ساختن کعبه منع نموده است.

حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام فرمودند: ای حجّاج تو بنایی را که جناب ابراهیم علیه السّلام و اسماعیل ساخته بودند منهدم نمودی و خاکهایش را در جاده ریخته و سپس آنها را غارت کردی گویا پنداشتی آنها میراث تو هستند، وظیفه آن است که به منبر رفته و به مردم بگویی احدی از

آنها چیزی از خاک های کعبه را نگاه نداشته بلکه آنچه نزدشان هست را برگردانند.

ص: 439

راوی می گوید: حجّاج فرمان امام علیه السّلام را انجام داد و مردم را قسم داد که هیچ کدام چیزی از خاک های کعبه را نگاه نداشته بلکه آنچه نزدشان هست را برگردانند، مردم چنین کردند، حجّاج وقتی دید تمام خاک ها را آوردند و یک جا جمع گردید محضر حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام رفت، حضرت اساس و پایه بیت را وضع نموده و سپس امر فرمود آن را حفر نمایند راوی می گوید: مار از ایشان گریخت و غائب شد و آنان پایه بیت را گود کرده تا به جایگاه ستون های رسیدند، حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام به آنان امر فرمود:

دور شوید، آنان دور شدند و حضرت نزدیک آمده و با جامه مبارکشان روی جایگاه ستونها را پوشانده و سپس گریستند آنگاه با دست خود خاک روی آنها ریخته و بدین وسیله آنها را پوشاندند، بعد کارگران را خوانده و فرمودند:

ساختمان را بنا کنید، آنها بناء را ساخته و وقتی دیوارها بالا آمد امر فرمودند که خاک ها را در جوف و داخل بنا بریزند از این رو بیت مرتفع و بلند گردید به طوری که به واسطه پلکان باید به آن رسید.

باب دویست و دوّم سرّ این که قریش چرا کعبه را منهدم نمودند

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن ابو عبد اللَّه، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از کسی که یادش کرده است از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام حضرت فرمودند: قریش به خاطر این جهت کعبه را منهدم کردند که سیل غالبا از

بالای مکّه می آمد و چون کعبه پایین قرار داشت بدین ترتیب سیل داخل کعبه می شد و آن را می شکافت و خراب می کرد لذا قریش تصمیم گرفتند آن را طوری بسازند که از این خطر مصون بماند.

باب دویست و سوّم

الف: سرّ این که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در تمام حجّ های خود از مأزمین عبور کرده و آن جا فرود آمده و ادرار کردند ب: سرّ این که مستحب است در وقت دخول به مسجد الحرام از باب بنی شیبه

ص: 441

وارد شوند.

ج: سرّ این که گفتن تکبیر فشار و سختی را بر طرف می کند د: سرّ مستحب بودن داخل شدن صروره (کسی که برای بار اوّل به حج آمده) به کعبه ه: سرّ واجب بودن تراشیدن سر بر صروره و: سرّ مستحب بودن لگدمال کردن صروره سرزمین مشعر الحرام را حدیث (1) محمّد بن احمد سنانی و علی بن احمد بن محمّد دقّاق و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام المکتب و علی بن عبد اللَّه ورّاق و احمد بن حسن قطان رضی اللَّه عنهم از ابو العبّاس احمد بن یحیی بن زکریا القطان از بکر بن عبد اللَّه بن حبیب از تمیم بن بهلول، از پدرش، از ابی الحسن العبدی، از سلیمان بن مهران، وی می گوید:

محضر مبارک حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام عرض کردم: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله چند حج بجا آوردند؟

حضرت فرمودند: پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بیست حج پنهانی نموده و در هر یک از آنها از مأزمین «1» عبور نمودند و در آن جا فرود آمده

و ادرار کردند.

عرض کردم: چرا آن جا فرود آمده و ادرار کردند؟

حضرت فرمودند: زیرا آنجا اوّلین مکانی بود که در آن بت ها پرستیده شدند و نیز سنگی که بت هبل را از آن تراشیدند از آن جا آورده بودند. (بت هبل همان بتی بود که علی علیه السّلام وقتی روی دوش نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قرار گرفتند آن را از بام کعبه به زیر انداختند و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امر فرمودند که در آستانه درب بنی شیبه دفنش کنند از این رو دخول به مسجد الحرام از این درب سنّت گردید تا بدین ترتیب این بت عملا پایمال زائرین بیت اللَّه قرار گیرد).

سلیمان می گوید: عرضه داشتم: سرّ این که تکبیر گفتن زائرین در هنگام وارد شدن به مسجد از درب بنی شیبه از فشار و سختی جمعیّت می کاهد چیست؟

حضرت فرمودند:

سرّش این است که وقتی بنده می گوید: اللَّه اکبر معنایش این است که: خدا بزرگ تر


______________________________
(1)- مکانی است بین عرفه و مشعر و نیز نام قریه ای است که بین آن و عسقلان یک فرسخ فاصله است.

ص: 443

است از این که همچون بت های تراشیده شده یا خدایان دروغی باشد و چون ابلیس با دستیاران و اعوانش در همین موضع (درب بنی شیبه) راه را بر حاجیان و زائران تنگ و سخت می کنند وقتی صدای تکبیر واردین را می شنوند از وحشت و ترس جملگی آن جا را ترک کرده و فرار می کنند و فرشتگان نیز آنها را تعقیب کرده تا جایی که آنها در رود نیل می افتند.

عرض کردم: چرا برای صروره

مستحب است داخل کعبه شود نه آنان که قبلا به حج آمده بودند؟

حضرت فرمودند:

زیرا صروره را دعوت کرده اند که به قصد بیت اللَّه به آن جا رود و وی این واجب را اداء می کند پس لازم است داخل بیتی شود که وی را به سوی آن خوانده اند تا در آن جا مورد اکرام واقع شود.

عرض کردم: چرا تراشیدن سر بر صروره فقط واجب است نه آنان که قبلا نیز حج نموده اند؟

حضرت فرمودند: به خاطر این که وی با تراشیدن سر نشانه گذارده می شود و معلوم می گردد که وی در امان می باشد و شاهد بر این گفتار فرموده حق تعالی است که می فرماید:

لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ (البتّه شما مؤمنان اگر خدا بخواهد داخل مسجد الحرام می شوید در حالی که در امانید، سرهایتان را تراشیده و بدون ترس و هراسی ناخن هایتان را کوتاه نموده اید).

عرض کردم: چرا لگدمال کردن صروره زمین مشعر را واجب است؟

حضرت فرمودند: تا بدین ترتیب مستحق شود قدم به وسط بهشت نهد.

باب دویست و چهارم سرّ این که ایّام توقّف حاجی ها در منی سه روز می باشد

حدیث (1) پدرم و محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم از محمّد بن ابی عمیر از برخی از اصحابش از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید:

حضرت به من فرمودند: آیا می دانی چرا ایام توقّف حاجی ها در منی سه روز قرار

ص: 445

داده شده؟

عرضه داشتم: فدایت شوم برای چه؟

فرمودند: کسی که برهه ای از این زمان و اندکی از آن را درک کند تمام حجّ را درک کرده است.

محمّد بن علی بن الحسین مصنّف این کتاب می گوید:

این حدیث همین طوری که نقل شده روایت گردیده و من آن را در اینجا به این خاطر آوردم که علّت احکام مذکور در آن ذکر شده و ابراهیم بن هاشم در نقل آن متفرّد بوده و دیگری روایتش نکرده است.

وی این روایت را در نوادرش اخراج و ضبط کرده است ولی آنچه من به آن فتوی داده و در این معنا به آن اعتماد نموده ام روایتی است که شیخ ما محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللّه عنه حدیث نموده، ایشان فرموده: محمّد بن الحسن الصفّار، از یعقوب بن یزید از محمّد بن ابی عمیر، از جمیل بن درّاج، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

کسی که روز قربانی (روز دهم) پیش از زوال آفتاب مشعر الحرام را درک کند، حج را درک کرده و کسی که روز عرفه (روز نهم ذی حجه الحرام) پیش از زوال آفتاب مشعر الحرام را درک نماید متعه و عمره را درک نموده است.

باب دویست و پنجم سرّ این که شخص در وقتی که اراده احرام دارد جایز نیست روغنی که در آن مشک یا عنبر هست را به خود بمالد

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان ناب، از عبید اللَّه بن علی الحلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

در وقتی که می خواهی محرم شوی روغنی که در آن مشک یا عنبر هست را به خود نمال؛ زیرا بوی آن بعد از احرام باقی می ماند ولی روغنی که چنین نیست را می توانی استعمال کنی و وقتی محرم شدی روغن بر تو حرام می شود تا زمانی که از

احرام در آیی و محلّ شوی.

ص: 447

باب دویست و ششم سرّ این که جائز نیست پرنده اهلی را وقتی داخل حرم شد صید کرد

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح، از صفوان بن یحیی، از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید از امام علیه السّلام سؤال شد: پرنده اهلی هر گاه داخل حرم شد حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: نباید آن را بگیرد زیرا خداوند متعال در قرآن می فرماید:

وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً «1» (هر موجودی که داخل حرم شود در امان است).

باب دویست و هفتم سرّ این که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به عبّاس اذن دادند شبهایی را که باید در منی باشند وی در مکّه بماند

پدرم و محمّد بن الحسن بن احمد بن الولید رضی اللَّه عنهما از سعد بن عبد اللَّه، از هیثم بن ابی مسروق النهدی، از حسن بن محبوب، از علی بن رئاب، از مالک بن اعین از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

عباس از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اذن خواستند که شب هایی را که باید در منی باشند وی در مکّه بماند، حضرت به او اذن دادند به خاطر آنکه وی به حاجی ها آب دهد.

باب دویست و هشتم سرّ این که امیر المؤمنین علیه السّلام بعد از هجرت از مکّه تا وقت رحلت از این دنیا در مکّه معظّمه شب را صبح نکردند

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از احمد بن ادریس از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری از محمّد بن معروف از برادرش عمر از جعفر بن عقبه، از حضرت ابی الحسن علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: علی علیه السّلام پس از هجرت نمودن از مکه تا زمانی که از دنیا رفتند در مکّه شب را به صبح نرسانده و در آن بیتوته نکردند.


______________________________
(1)- سوره آل عمران آیه (97)

ص: 449

راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: سرّ آن چه بود؟

حضرت فرمودند: امیر المؤمنین علیه السّلام کراهت داشتند در سرزمینی که پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله از آن هجرت کرده اند بیتوته کنند لذا نماز عصر خود را آن حضرت در مکّه می خواندند و از آنجا خارج شده و در غیر ان سرزمین شب را به صبح می رساندند.

باب دویست و نهم سرّ این که برای محرم جایز نیست بدون جهت سایبان بر سر قرار دهد

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از حسین بن الحسن بن ابان از حسین بن سعید از حمّاد، از عبد اللَّه بن مغیره، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی الحسن الاوّل علیه السّلام عرض کردم: در حالی که محرم هستم سایبان بر سر خود قرار بدهم؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: می توانم از سایبان استفاده کنم و کفّاره را هم بدهم؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: اگر بیمار شوم چطور؟

حضرت فرمودند: در این صورت کفّاره بده و از سایبان استفاده کن، سپس حضرت فرمودند:

مگر نمی دانی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هیچ حاجی نیست که ظهر کند در حالی که تلبیه بگوید تا آفتاب غروب کند مگر آنکه گناهانش نیز با

غایب شدن آفتاب غایب می شوند.

باب دویست و دهم نوادر اسرار حجّ

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد، از حسین بن سعید، از حمّاد، از ربعی، از عبد الرّحمن بن ابی عبد اللَّه، وی می گوید: محضر مبارک حضرت امام صادق علیه السّلام عرضه داشتم، گروهی از این معرکه گیرها می گویند: وقتی شخص یک بار حج بجا آورد و دیگر به حج نرود و به جای آن پولش را صدقه داده و صله رحم کند

ص: 451

از حج برایش بهتر است.

حضرت فرمودند: اگر مردم این کار را بکنند، این بیت تعطیل می شود در حالی که خداوند متعال آن را برای قیام مردم از آن جا جعل فرموده است.

حدیث (2) و با همین اسناد از حسین بن سعید، از ابن ابی عمیر، از عمر بن اذینه نقل کرده، وی گفت از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام راجع به معنای آیه شریفه وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا پرسیده و عرضه داشتم؟

مقصود فقط حجّ است نه عمره؟

حضرت فرمودند: خیر هر دو مراد می باشند یعنی هر کس استطاعت برای هر کدام را که پیدا نمود باید آن را بجا آورد زیرا هر دو فرض و واجب می باشند.

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب از خالد بن جریر «1»، از ابی الرّبیع الشّامی نقل کرده که وی گفت: از حضرت امام صادق علیه السّلام راجع به فرموده حق عزّ و جل: وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا

سؤال شد؟

حضرت فرمودند: مردم در تفسیرش چه می گویند؟

محضر مبارکش عرض شد: می گویند مقصود از «سبیل» و استطاعت داشتن توشه و مرکب است.

حضرت فرمودند:

اگر کسی توشه و مرکب داشته باشد به قدر قوت عیالش به حدّی که از مردم بی نیاز باشد و بگوییم بر وی حج واجب است و باید آن را صرف رفتن به حج بکند و این مقدار از زاد و راحله از عیال سلب کرده و در این راه صرف کند لازمه این حکم آن است که مردم هلاک می شوند زیرا طول این مدّت که وی می رود و برمی گردد عیالش از چه گذران کنند!! محضرش عرض شد: پس مقصود از سبیل و استطاعت چیست؟

حضرت فرمودند: توسعه در مال به قدری که با مقداری از آن حج رفته و مقداری دیگر از آن را برای قوت عیالش بگذارد چنانچه در مورد زکات حق تعالی آن را بر کسی واجب کرده که مالک دویست درهم باشد که پنج درهم آن را به عنوان زکات داده


______________________________
(1)- مرحوم ممقانی در رجال فرموده: وی حسن است زیرا نه در مورد مدح قرار گرفته و نه ذمّ.

ص: 453

و باقی تعلّق به خودش دارد، امّا کسی که فقط پنج درهم دارد پس بر وی لازم نیست آن را به عنوان زکات بدهد و خودش بی مال باقی بماند.

حدیث (4) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از حسین بن حسن بن ابان از حسین بن سعید، از ابن ابی عمیر از حمّاد بن عثمان و معاویه بن حفص، از منصور جمیعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید: حضرت ابی عبد

اللَّه علیه السّلام در مسجد الحرام بودند، محضر مبارکشان عرض شد: پرنده درنده ای روی بام کعبه نشسته و هر کبوتری از کبوتران حرم که از آن حوالی پرواز کند را زده و صید می کند، تکلیف چیست؟

حضرت فرمودند: برایش چاره ای بیاندیشید و آن را بکشید زیرا طغیانش در حرم از حدّ گذشته است.

حدیث (5) و با همین اسناد از حسین بن سعید، از محمّد بن ابی عمیر و فضاله نقل شده که وی گفت محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: درختی است که ریشه و ساقه اش در حرم و شاخه هایش در خارج حرم است آیا می توان شاخه هایش را قطع نمود؟

حضرت فرمودند: قطع شاخه اش حرام است به خاطر آنکه اصلش در حرم می باشد.

حدیث (6) و با همین اسناد از حسین بن سعید، از صفوان بن یحیی، از ابن مسکان از ابراهیم بن میمون نقل شده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: مردی پری از پرهای کبوتر حرم را کنده حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: لازم است به مسکین صدقه دهد و واجب است با همان دستی که پر را، کنده به مسکین اعطاء کند؛ زیرا با آن دست حیوان را به درد آورده است.

حدیث (7) و با همین اسناد از حسین بن سعید، از فضاله و حمّاد از معاویه، وی گفت: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: پرنده ای اهلی روی به حرم آورده و داخل آن گشت وظیفه ما نسبت به آن چیست؟

ص: 455

حضرت فرمودند: نباید آن را بگیرید زیرا خدای متعال فرموده: هر موجودی که داخل حرم شد

در امان است.

حدیث (8) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از حسین بن سعید، از صفوان، از عبد الرحمن بن حجّاج نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردی به صیدی که در خارج حرم بوده و به طرف حرم می رود و دو فرسخ با مسجد فاصله دارد تیری می زند و حیوان فرار می کند و خود را به حرم می رساند و در آن جا از ضرب تیر از پای در می آید آیا بر تیر انداز کفّاره ای هست یا نه؟

حضرت فرمودند: کفّاره ای بر او نیست و وی مانند کسی است که در خارج حرم تله ای نصب می کند، پس صیدی در آن می افتد و با اضطراب و زحمت خود را به حرم می رساند و داخل آن می شود ولی در حرم می میرد، در اینجا بر نصب کننده تله کفّاره ای نیست زیرا در جایی تله گذارده که برای حلال بوده، در مورد سؤال نیز تیر انداز در جایی تیر انداخته که برایش حلال بوده پس بر او کفّاره ای نیست.

عرض کردم این بیان از نظر مردم قیاس است.

حضرت فرمودند: چیزی را برای تو به چیز دیگر تشبیه کردم تا بدانی، قصدم قیاس نبود.

حدیث (9) پدرم رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از خلّاد، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده، راوی می گوید: در باره شخصی که کبوتری از کبوتران حرم را سر برید حضرت فرمودند:

وی باید فداء و عوض آن را بپردازد.

راوی عرض کرد: آیا می تواند آن را بخورد؟

حضرت فرمودند: خیر.

راوی عرض کرد: پس بعد از

سر بریدن اگر حیوان را بیاندازد و برود چطور حضرت فرمودند: یک عوض دیگر بر عهده اش می آید.

راوی عرض کرد: پس وی چکار بکند؟

حضرت فرمودند: حیوان را باید دفن کند تا تنها یک عوض بر عهده اش باشد.

ص: 457

حدیث (10) محمّد بن الحسن، از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از حمّاد بن عیسی، از معاویه بن وهب، وی می گوید: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا مکّه و مدینه مانند سایر بلاد هستند و حکمشان با هم متّحد می باشد؟

حضرت فرمودند: بلی عرض کردم: برخی از اصحاب روایت کرده اند که شما به ایشان فرموده اید: در مدینه پنج نماز را تمام بخوانند.

حضرت فرمودند: این اصحاب شما به مدینه می آمدند و هنگام نماز از مسجد بیرون می رفتند از این معنا من کراهت داشتم از این رو به ایشان این عبارت را گفتم.

حدیث (11) و با همین اسناد از حمّاد بن عیسی و فضاله، از معاویه، وی گفت: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: در سفر حج مادرم با من همراه بوده و دردمند و بیمار است وظیفه وی چیست؟

حضرت فرمودند: به او بگو از آخرین میقات و نزدیکترین آنها به مکّه محرم شود زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برای اهل مدینه ذو الحلیفه و برای اهل مغرب جحفه را میقات قرار داده اند.

معاویه می گوید: مادرم از جحفه محرم گردید.

حدیث (12) محمّد بن موسی بن متوکّل از محمّد بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب نقل کرده که وی گفت: ابراهیم کرخی گفت از حضرت ابو عبد اللَّه

علیه السّلام پرسیدم: مردی در غیر اشهر حج از غیر مواقیتی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم معیّن فرموده اند احرام حج بسته است حکم وی چیست؟

حضرت فرمودند: احرامش صحیح نیست، اگر خواست به منزلش برگردد، برگردد و تکلیفی بر او نیست و اگر خواست ادامه دهد و بگذرد، بگذارد منتهی وقتی به یکی از مواقیت تعیین شده رسید از آن جا محرم گشته و عملش را عمره قرار دهد نه حجّ، این کار از رجوع به منزلش افضل و بهتر است؛ زیرا وی اعلان کرده که به احرام حج محرم شده است، حال رجوعش به منزل و انصراف از آن سزاوار نیست.

حدیث (13) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از عباس بن

ص: 459

معروف، از علی بن مهزیار از حسین بن سعید، از نضر بن عاصم، از ابی بصیر نقل کرده که وی گفت: از حضرت امام صادق علیه السّلام پرسیدم: محرمی کمربندی که در آن نفقه اش را گذارده به شکمش بسته این کار چه صورت دارد؟

حضرت فرمودند: از نفقه اش نیکو حفاظت و نگهداری کند زیرا با ان حجّش را به اتمام می رساند.

حدیث (14) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از حمّاد، از حریز از زراره، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب راجع به محرمی که نسیانا با همسرش هم بستر شده فرمودند:

چیزی در عهده اش نیست زیرا وی به منزله کسی است که در ماه رمضان نسیانا غذا خورده باشد.

باب دویست و یازدهم سرّ وجوب نزدیک شدن به کوهها در عرفات

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه

از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد و عیسی از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان، از عبید اللَّه بن علی الحلبی نقل کرده که وی گفت حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

هر گاه در عرفات وقوف نمودی به کوهها نزدیک شود؛ زیرا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: برای اصحاب اراک حجّی نیست، اصحاب اراک کسانی هستند که نزدیک اراک وقوف می نمایند.

باب دویست و دوازدهم سرّ ممنوع بودن صید برای محرم

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد، از حلبی، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام معنای آیه شریفه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ وَ رِماحُکُمْ (ای اهل ایمان خدا شما را به چیزی از صید می آزماید که در دسترس و تیرهای شما آیند ...) را پرسیدم؟

ص: 461

حضرت فرمودند: مقصود این است که از هر طرف و از هر جانب صید برای مؤمنین در حال احرام فراهم و جمع می شود و به قدری به ایشان نزدیک می گردند که در دسترس و تیررس ایشان واقع می شوند تا بدین وسیله حق تعالی ایشان را آزموده و معلوم نماید آیا حرام الهی را که صید باشد مرتکب می شوند یا نه.

باب دویست و سیزدهم سرّ مکروه بودن سرمه کشیدن برای زن محرمه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی، از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد، از حلبی، وی می گوید از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راجع به زن محرمی که سرمه می کشد سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: سرمه نکشد.

عرض کردم: با رنگ سیاهی که در آن چیز خوشبو نیست چطور؟

حضرت فرمودند: مکروه است زیرا زینت محسوب می شود و سپس فرمودند:

البته اگر زن محرم به کشیدن سرمه مضطرّ باشد، سرمه بکشد و اشکالی ندارد.

حدیث (2) محمّد بن الحسن، از حسین بن حسن بن ابان از حسین بن سعید، از حمّاد بن عیسی، از حریز، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده

که آن جناب فرمودند:

زن با رنگ سیاه سرمه نکشد زیرا سیاهی زینت می باشد.

باب دویست و چهاردهم سرّ وجوب بدنه (شتر) بر محرمی که به ساق پا و یا عورت زنی بنگرد و محتلم شود

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از محمّد بن علی کوفی، از خالد بن اسماعیل از کسی که ذکرش نموده، از ابو بصیر، وی می گوید: راجع به محرمی که به ساق پا یا عورت زنی نگریسته و محتلم شده است از حضرت امام صادق علیه السّلام سؤال کردم؟

ص: 463

حضرت فرمودند: اگر وی توانگر و ثروتمند است بر او یک شتر واجب بوده و اگر متوسط الحال است گاو باید بدهد و در صورتی که فقیر است گوسفند بر عهده اش می آید، سپس فرمودند:

توجه داشته باش کفّاره یاد شده نه به خاطر احتلام و خروج منی از او است بلکه علّتش نظر کردن وی به چیزی است که نگاه به آن حلال و جایز نیست.

باب دویست و پانزدهم سرّ این که حج افضل و برتر از نماز و روزه گردیده است

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از صفوان از سیف تمّار «1»، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

پدرم می فرمود: حجّ از نماز و روزه افضل می باشد و جهتش آن است که:

نمازگزار برای ساعتی از اهل خود رو می گرداند و به عبادت مشغول می شود و روزه دار صرفا به مقدار روشنی روز از همسرش خودداری می نماید ولی حاجی بدنش را به تعب انداخته و نفسش را در تنگنا قرار داده و مالش را صرف نموده و غیبتش از اهل و همسرش طولانی بوده نه به مالش امید داشته و نه به تجارتش از این رو این عبادت از نماز و روزه برتر می باشد و نیز پدرم می فرمود: نیست کسی

برتر و افضل از مردی که به حج آمده و اهلش را به دنبال آورده در حالی که مردم در صحرای عرفات وقوف داشته و راست و چپ بیابان را اشغال کرده اند، وی اهلش را به حجّ آورده و در میان این انبوه جمعیّت که واقع می شود خدا را طلب می کند و از او می خواهد که اهلش را محافظت نماید.

حدیث (2) و با همین اسناد، از صفوان و فضاله، از قاسم بن محمّد، از کاهلی نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که از حج ذکری به میان آورده و بعد فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:


______________________________
(1)- مرحوم ممقانی در رجال وی را توثیق نموده است.

ص: 465

جهاد دو تا است و حج یکی از آن دو محسوب می شود، حج جهاد ضعفاء است و ما ضعفاء هستیم، توجّه داشته باش هیچ عبادتی افضل از حج نیست مگر نماز در حجّ، در حج نماز هست ولی در نماز حج نیست، پس حج از نماز هم افضل می باشد، در حالی که قدرت داری حج را ترک مکن، آیا دقّت نمی کنی و توجّه نداری که در حج سر تو گرد آلود شده و پوست صورت و بدنت سوخته می شود، از نظر به زنان ممنوع هستی.

و امّا ما با این که در اینجا بوده و نزدیک به مکه هستیم و برای ما آبهای متّصل بوده و از امکانات خیلی بیشتری برخورداریم با این حال سفر حج بر ایمان مشقت بار می باشد چه رسد به شما که در شهرهای دور و فاصله های بعید قرار دارید

و از وسائلی که در اختیار ما هست محروم می باشید.

هیچ سلطان و رعیّتی به حج نمی آید مگر آنکه مشقّت فوق العاده ای را باید متحمّل شود زیرا طعام و شرابش تغییر کرده در مسیر جریان باد موذی و تابش آفتاب سوزان که قادر بر علاج آن نیست قرار می گیرد چنانچه حق تبارک و تعالی در قرآن به همین معنا اشاره کرده و می فرماید:

وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ إِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغِیهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ «1» (و بارهای سنگین شما را که جز به مشقت بسیار نتوانید برد از شهری به شهر دیگری برند که خدا در باره شما رئوف و مهربان است)

باب دویست و شانزدهم سرّ این که برای محرم به طور مطلق جایز است کنه و کرم بزرگ را از خود بیاندازد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از حمّاد، از حلبی از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده: وی می گوید: مردی از آن حضرت پرسید: اگر در حالی که محرم هستم کنه یا کرم ضخیم و درشت به من چسبیده بود می توانم از خودم بیاندازم؟

حضرت فرمودند: بلی کوچک این دو را هم می توانی زیرا در جایی آرمیده اند که


______________________________
(1)- سوره نحل آیه (7)

ص: 467

جای آرمید نشان نیست.

باب دویست و هفدهم سرّ این که در برخی اوقات جدال، جدال نیست

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از محمّد بن علی کوفی، از خالد بن اسماعیل، از کسی که ذکرش نموده، از ابو بصیر، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: شخص محرمی می خواهد کاری را انجام دهد و صاحب و رفیقش می گوید تو را به خدا سوگند مکن و او در جواب اظهار می کند به خدا قسم حتما خواهم نمود و این گفتگو چندین بار بین آنها ردّ و بدل می شود و این شخص برای بار چند مخالفت می کند آیا آنچه بر محرمی که جدال می کند لازم می آید بر وی نیز لازم می آید یا نه؟

راوی می گوید: حضرت فرمودند: خیر، زیرا وی با این کلام قصدش اکرام به برادر دینی خود می باشد و کفاره در آن جایی است که شخص معصیت خدا را بکند.

راوی می گوید: آن مرد سؤال دیگر از حضرت نمود و عرضه داشت:

اگر محرمی آهویی را با تیر زد و تیر به دست حیوان اصابت کرد و آن را لنگ نمود حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: اگر آهوی روی این دست راه رفته

و به چرا رود بر تیرانداز چیزی واجب نمی شود و اگر حیوان روی دست حرکت نکرد بلکه با صورت رفت و تیر انداز ندانست چه بر سر آهو آمد باید عوضش را بدهد چون از حال حیوان مطّلع نیست شاید هلاک شده باشد.

باب دویست و هیجدهم سرّ این که محرم جایز نیست در آئینه نگاه کند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید از حمّاد، از حریز، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: در حالی که محرم هستی در آئینه نگاه مکن زیرا این فعل زینت محسوب می شود.

ص: 469

باب دویست و نوزدهم سرّ این که زن محرم می تواند شلوار بپوشد

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید از صفوان، از اسحاق بن عمّار، از ابو بصیر نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مردی محرمی به ساق پای زنی نگریسته و محتلم شده حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: اگر توانگر و ثروتمند است یک شتر باید بدهد و در صورتی که متوسط الحال بوده یک گاو در عهده اش می آید و اگر فقیر و ناتوان است ذمّه اش به یک گوسفند مشغول می شود، سپس حضرت فرمودند:

این کفّاره نه به خاطر این باشد که وی محتلم شده بلکه کفّاره مزبور را بر او قرار دادم چون به چیزی نظر کرده که برای او نگریستن به آن حلال نبوده است.

حدیث (2) و با همین اسناد، از حسین بن سعید، از فضاله و حمّاد و ابن ابی عمیر، از معاویه، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

هر گاه محرم شدی از کشتن تمام جنبندگان دوری کن مگر افعی و عقرب و موش امّا جواز کشتن موش: به خاطر آن است که این حیوان مشک را پاره می کند و بسا اهل خانه را آتش

می زند.

و امّا جواز کشتن عقرب: به خاطر آن است که پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دست مبارک را در سوراخی کردند و عقرب آن را گزید، حضرت خطاب به آن فرمودند: خدا لعنت کند و تو را که نه شخص صالح و خوب را وامی گذاری می گذاری و نه فاجر را.

و امّا مار (افعی) هر گاه اراده تو را نمود آن را بکش و اگر متعرّض تو نشده تو نیز متعرّضش مشو.

و امّا سگ گیرنده و حیوان درنده هر گاه قصد تو را نمودند البته آنها را بکش و در غیر این صورت کاری به آنها نداشته باش و امّا مار سیاه بزرگ را در هر حال بکش و کلاغ را با تیر از پشت شتر خود بزن و نیز فرمودند.

کنه از شتر نبوده و جایش آن جا نیست پس می توانی از بدن شتر آن را بیفکنی ولی حلمه یعنی کرمکی که در پوست شتر می افتد جایش در همان جا است لذا انداختنش از بدن شتر و اسقاطش جایز نیست.

ص: 471

باب دویست و بیستم سرّ نامیده شدن مسجد فضیخ به فضیخ

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن علی بن فضّال، از مفضّل بن صالح، از ابو بصیر (لیث مرادی) نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم:

چرا مسجد فضیخ را مسجد فضیخ نامیده اند؟

حضرت فرمودند: درخت خرما را فضیخ گویند و چون در این مسجد درخت خرما بوده از این رو این مسجد را به نام فضیخ خواندند «1»

باب دویست و بیست و یکم سرّ این که بعد از حجّ زیارت نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و ائمّه علیهم السّلام واجب است.

حدیث (1) محمّد بن احمد سنانی رضی اللَّه عنه از احمد بن محمّد بن یحیی بن زکریّا القطان از ابو بکر بن عبد اللَّه بن حبیب از تمیم بن بهلول، از پدرش، از اسماعیل بن مهران، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

هر گاه یکی از شما حج بجا آورد لازم است که حجّش را به زیارت ما خاتمه دهد زیرا این زیارت متمّم حجّ خواهد بود.

حدیث (2) محمّد بن علی ماجیلویه رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن الحسین بن الخطّاب، از محمّد بن سنان از عمّار بن مروان، از جابر، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند:

تمام بودن حج و کامل بودنش به این است که بعد از آن، امام زیارت و ملاقات گردد.


______________________________
(1)- مرحوم مجلسی عطّر اللَّه مرقده الشریف در بحار الانوار ج (100) ص (214) می فرماید:

فضیخ به معنای نخل در هیچ کتاب لغتی که در دسترس است نمی باشد و بعید نیست که این اسمی بوده برای درخت خرمایی که در آن مسجد کاشته بودند و مؤیّد

این احتمال عبارتی است در کافی که فرموده: لنخل یسمّی الفضیخ.

ص: 473

حدیث (3) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی از حسن بن علی الوشّاء، وی می گوید: از حضرت ابا الحسن الرضا علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

هر امامی در گردن دوستان و شیعیانش عهدی دارد و وفاء کامل به عهد و نیکو اداء کردنش به این است که اولیاء و دوستان قبور آنها را زیارت کنند چه آنکه هر کس ایشان را از روی رغبت و میل زیارت کند در روز قیامت ایشان شفعاء او خواهند بود.

حدیث (4) پدرم رضی اللَّه عنه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از عمر بن اذینه، از زراره، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، حضرت فرمودند:

مردم مأمور شدند این سنگ ها را بیاورند و طوافشان کنند سپس نزد ما آمده و ایشان را به دوستی خود خبرشان دهیم و ایشان کمک و نصرتشان را بر ما عرضه بدارند.

حدیث (5) محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللَّه عنه از علی بن الحسن السعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از عثمان بن عیسی، از معلی بن شهاب، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

حضرت حسن بن علی علیهما السّلام به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض کردند:

ای پدر جزاء و پاداش کسی که شما را زیارت کند چیست؟

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: فرزندام کسی که در حیات و ممات من به زیارتم

آید یا پدر و یا برادرت و یا تو را زیارت کند بر من است که او را در روز قیامت زیارت کرده پس از گناهانش او را رها نمایم.

حدیث (6) پدرم رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب، از محمّد بن اسماعیل بن بزیع از صالح بن عقبه، از زید شحّام نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرضه داشتم: کسی که یکی از شما خاندان را زیارت کند جزایش چیست؟

حضرت فرمودند: او مانند کسی است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را زیارت کرده باشد.

حدیث (7) پدرم رضی اللَّه عنه، از سعد بن عبد اللَّه، از عباد بن سلیمان، از دیلمی، از ابراهیم بن ابی حجر

ص: 475

اسلمی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

کسی که به مکّه آید به منظور انجام حجّ و مرا در مدینه زیارت نکند جفا کرده و کسی که به من جفا کند من نیز در روز قیامت به او جفا می کنم و کسی که مرا زیارت کند شفاعت من برای او حتمی است و کسی که شفاعت من شاملش شد بهشت بر او واجب است.

مصنّف این کتاب (صدوق علیه الرحمه) می گوید: علّت و سبب در زیارت نبی اکرم صلی اللَّه علیه و آله آن است که هر کس حج انجام دهد و حضرتش را زیارت نکند به آن جناب جفا نموده و زیارت ائمه علیهم السّلام نیز به منزله زیارت رسول اللَّه

صلی اللَّه علیه و آله می باشد چه آنکه این معنا از امام صادق علیه السّلام نقل و روایت گردیده.

باب دویست و بیست و دوّم نوادر

حدیث (1) جعفر بن محمّد بن مسرور رحمه اللَّه علیه از حسین بن محمّد بن عامر، از معلّی بن محمّد بصری، از بسطام بن مره، از اسحاق بن حسان، از هیثم بن واقد، از علی بن الحسن العبدی، از وی گفت: از ابو سعید خدری سؤال شد: رأی شما راجع به این ماهی که اهل کوفه می پندارند حرام است چیست؟

ابو سعید گفت: از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمودند:

کوفه مغز عرب و نیزه خدای تبارک و تعالی و گنج ایمان می باشد، پس از اهل آن فرا گیرید.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر داده اند که یک روز و یک شب در مکّه در وادی ذی طوبی درنگ فرمود، سپس از آن جا بیرون رفته و من نیز با آن حضرت خارج شدم، پس با کاروانی برخوردیم که نشسته بودند و غذا تناول می کردند، ما را که دیدند گفتند: ای رسول خدا بفرمایید غذا بخورید.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به ایشان فرمودند: به پیامبر خود جا دهید، آنها جا باز کرده و حضرت بین دو نفر نشسته و من نیز نشستم، حضرت گرده نانی را برداشته آن را نصب کردند، سپس به خورش ایشان نگریسته و فرمودند: خورشتان چیست؟

گفتند: مار ماهی.

حضرت نصف نانی که در دست داشتند انداختند و سپس از جا برخاسته و از جمع آنها کناره گرفتند.

ص: 477

ابو سعید می گوید: من همان جا نشستم تا

ببینم رأی مردم نسبت به مارماهی چگونه است.

مردم بینشان اختلاف شد، برخی گفتند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مارماهی را حرام نموده و بعضی گفتند: حضرتش آن را حرام نکرده فقط از آن خوششان نیامده، اگر حرام کرده بودند ما را از خوردنش باز می داشتند.

ابو سعید می گوید: اقوال و آراء قوم را به خاطر سپردم و به دنبال رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفته تا به حضرتش ملحق شدم و به اتّفاق رفتیم تا به قافله دیگری برخوردیم که ایشان نیز غذا می خوردند، آنها تا حضرت را دیدند، گفتند: یا رسول اللَّه بفرمایید غذا میل نمایید.

حضرت فرمودند: آری بینتان جا دهید تا بنشینم، آنها جا داده و حضرت بین دو نفر نشسته و من هم نشستم وقتی پاره نانی از آنها گرفتند به خورش آنها نگریسته و فرمودند: این خورش چیست؟

گفتند: یا رسول اللَّه سوسمار است.

حضرت پاره نان را از دست انداخته و بلند شدند، او سعید می گوید: من بعد از رفتن حضرت نشستم تا آراء مردم را بشنوم، اینجا نیز مردم دو گروه شدند، بعضی گفتند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله سوسمار را حرام نمودند بنا بر این از آن نخوردند و گروهی دیگر گفتند: حضرت از آن خوششان نیامده و اگر حرام کرده بودند ما را از خوردنش نهی می فرمودند.

ابو سعید می گوید: به دنبال رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفته تا به آن سرور ملحق شدم و به اتّفاق رفتیم تا به آخر صفا رسیده و با گروهی مواجه شدیم که دیزی هایی را بار گذارده بودند و آنها می جوشید آن جماعت

گفتند: یا رسول اللَّه بر ما منّت گذارده و از آنچه در این دیزی ها است میل فرمایید.

حضرت فرمودند: در این دیزی ها چه می باشد؟

گفتند: درازگوشهایی (الاغ هایی) داشتیم، سوارشان شدیم که حرکت کنیم آنها از رفتن بازمانده و ایستادند، ما آنها را سر بریده و گوشتشان را در این دیزی های پختیم.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نزدیک دیزی ها شده و با پای مبارک آنها را واژگون نمودند و سپس مرکب تاخته و رفتند.

ابو سعید می گوید: من ماندم و شنیدم که بعضی گفتند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله تناول گوشت الاغ را حرام فرمودند و برخی دیگر گفتند: این طور نیست، حضرت به خاطر

ص: 479

این دیزی ها را واژگون نمودند تا شما این کار را تکرار نکرده و حیوانات خود را سر نبرید.

ابو سعید می گوید: دنبال رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفته تا به آن جناب ملحق شدم، حضرت فرمودند: ای ابو سعید بلال را بطلب، وقتی بلال محضر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مشرّف شد، حضرت فرمودند: ای بلال بالای کوه ابو قبیس برو و با صدای بلند بگو:

رسول خدا مارماهی و سوسمار و الاغ اهلی را حرام کرده، از خدا بترسید و از هیچ ماهی تغذیه نکنید مگر آنچه پوست داشته و با پوست پولک باشد، خداوند تبارک و تعالی هفتصد امّت از امم سابق را که اوصیاء بعد از انبیاء را عصیان نمودند مسخ فرمود، چهار صد امّت از این هفتصد تا را در خشکی و سیصد تا را در دریا قرار داد سپس این آیه شریفه را

تلاوت فرمود:

فَجَعَلْناهُمْ أَحادِیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ (ما آنها را عبرت داستان ها کرده و به طور کلّی پراکنده و متفرقشان نمودیم).

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از حسن بن محبوب، از علی بن رئاب نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا الحسن موسی علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

هر گاه مؤمنی از دنیا می رود فرشتگان و مکانهایی از زمین که وی روی آنها عبادت خدا را می کرد و دربهای آسمان که اعمال او را از آنها به بالا می بردند جملگی میگریند و رخنه ای در اسلام پدید می آید که هیچ چیزی آن را ترمیم نمی کند، زیرا مؤمنین بناهای محکم و استواری اسلامند همچون بنای محکم حصار شهر.

حدیث (3) محمّد بن الحسن با همین اسناد از عبّاس بن معروف، از ابن ابی عمیر، از عبد الرحمن بن الحجّاج، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

روزی بر پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نگذشت که سخت تر باشد از روز خیبر زیرا عرب در این روز به آن جناب ظلم و ستم کردند.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از ابو الجوزاء منبه بن عبد اللَّه، از حسین بن علوان، از عمر بن خالد، از زید بن علی، از پدران گرامیش از حضرت

ص: 481

علی علیه السّلام، حضرت فرمود:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هر گاه دو مسلمان بدون جهت شرعی با شمشیر با هم مقابل شدند و کارزار کردند قاتل و مقتول هر دو

در دوزخ هستند.

محضر مبارکش عرض شد: یا رسول اللَّه قاتل معلوم است که در دوزخ می باشد، امّا مقتول چرا؟

فرمودند: زیرا وی قصد داشت طرف مقابل را بکشد.

حدیث (5) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از محمّد بن فضیل، از ابو الصباح الکنانی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

در زمان حضرت علی علیه السّلام کودکانی با نیزه بازی می کردند یکی از بچه ها نیزه خود را انداخت و آن اصابت کرد با دندانهای رباعیّه یکی دیگر از بچه ها و آنها را به هم کوبید.

مخاصمه را محضر مبارک علی علیه السّلام بردند زننده شاهد اقامه کرد که در وقت پرتاب نیزه به طفل مورد اصابت واقع شده گفته با خبر باش و او مراقبت از خودش ننموده، حضرت فرمودند قصاص از زننده ساقط بوده و سپس فرمودند:

کسی که خبر باش گفته معذور است.

حدیث (6) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح، از صفوان بن یحیی، از معاویه بن عمّار نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

صاعقه به مؤمن اصابت نمی کند.

مردی عرضه داشت: ما فلانی را که از اهل ایمان است دیدیم در مسجد الحرام به نماز ایستاده بود و صاعقه ای آمد و با او اصابت کرد.

حضرت فرمودند: آن به خاطر این بود که کبوتر حرم را با تیر زده بود.

حدیث (7) و با همین اسناد نقل شده که حضرت فرمودند:

صاعقه با مؤمن و کافر اصابت می کند ولی با ذاکر و آن کس که یاد خدا باشد اصابتی ندارد.

حدیث (8) پدرم

رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از هارون بن مسلّم، از

ص: 483

مسعده بن صدقه از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش علیهما السّلام نقل کردند که آن جناب فرمودند: حضرت علی علیه السّلام در اوّلین باران هر سالی که می بارید می ایستادند تا سر و محاسن و لباسهایشان خیس می شد، به آن جناب عرض می کردند: یا امیر المؤمنین زیرا سقف و داخل بنایی بروید تا از خیس شدن مصون بمانید؟

حضرت می فرمودند: این آبی است که از نزدیک عرش الهی آمده و سپس انشاء حدیث می نمود و می فرمود:

در زیر عرش دریایی بوده که در آن آبی است و با آن ارزاق حیوانات از زمین می روید، و هر گاه جناب اقدس الهی بخواهد از زمین آنچه را که مشیّتش به آن تعلّق گرفت برویاند و رحمتش را بدین وسیله شامل حیوانات قرار دهد وحی فرموده و بلافاصله باران که فعلا به صورت تکّه های یخ بوده از آسمان اوّل به آسمان دوّم و از آن به آسمان بعد می بارد تا جایی که بارش باران به آسمان دنیا رسیده و با ابرهای زیر این آسمان ملاقات می کند، ابر به منزله غربال بوده که از خود دانه ها را ردّ می نماید، سپس حقّ عزّ و جل به باد وحی می نماید که باران را نرم و ذوب کن همان طوری که نمک در آب ذوب و حلّ می شود و سپس هر قطره ای از آن را در فلان موضع و فلان مکان بیانداز، پس ببار بر ایشان چنین و چنان (کنایه از این که به شدّت یا به آهستگی) به صورت سیل و

غیر آن، پس باد باران را بر خلائق می بارد به همان نحوی که مأمور به آن شده لذا هیچ قطره ای از بالا به زمین نمی بارد مگر آنکه با آن فرشته ای است که آن قطره را در جای خودش قرار می دهد و نیز هیچ دانه ای از باران به زمین نمی افتد مگر به مقداری که معین شده و وزنی که معلوم گردیده مگر باران روز طوفان در عهد نوح که از نظر وزن و مقدار ضابطه نداشت.

حدیث (9) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس، از محمّد بن احمد، از علی بن ریّان، از حسین بن محمّد از عبد الرحمن بن ابی نجران، از عبد الرحمن بن حمّاد، از ذریح محاربی از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مردی محضر مبارک پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مشرّف شد و عرض کرد: یا رسول اللَّه آیا خداوند از غیر فریضه سؤال خواهد نمود؟

حضرت فرمودند: خیر.

آن مرد عرضه داشت: سوگند به آن کسی که شما را به حق برانگیخت به عملی غیر از فریضه به خدا تقرّب نجستم.

ص: 485

حضرت فرمودند: چرا؟

عرض کرد: برای این است که خداوند متعال مرا قبیح منظر و بد صورت آفریده.

امام علیه السّلام فرمودند: پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم درنگ فرمود، جبرئیل علیه السّلام نازل شد و به پیامبر عرض کرد: ای محمّد صلّی اللَّه علیه و آله پروردگارت سلام می رساند و می فرماید:

به بنده من فلانی سلام مرا برسان و به او بگو: اگر فردای قیامت تو را در زمره آنان که از عذاب در

امانند قرار دهم خشنود و راضی می شوی؟

پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله پیامبر حق جلّ و علی را به آن مرد رسانیدند، آن مرد عرض کرد:

یا رسول اللَّه خداوند متعال مرا نزد خود یاد نمود!!! پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمودند: آری.

عرض کرد: سوگند به آن کسی که شما را به حق برانگیخته باقی نمی ماند عملی که با آن به خدا تقرّب جسته می شود مگر آنکه بجایش خواهم آورد.

حدیث (10) حمزه بن محمّد علوی از احمد بن محمّد همدانی از منذر بن محمّد از حسین بن محمّد، از سلیمان بن جعفر، از حضرت رضا علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

پدرم از پدرش از جدّش نقل کردند که امیر المؤمنین علی علیه السّلام خربزه ای را گرفتند تا تناول فرمایند و وقتی آن را شکسته تا بخورند تلخ بود، حضرت آن را به زمین انداخته و فرمودند: بعدا و سحقا (از چشم دور شوی و نابود گردی) محضر مبارکش عرض شد: یا امیر المؤمنین این خربزه چه نقصی دارد؟

حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: خداوند تبارک و تعالی مودّت و دوستی ما را به هر حیوان و نباتی عرضه کرد آنچه از آنها پذیرفتند شیرین و پاکیزه گشته و آنچه نپذیرفتند شور و تلخ گردیدند.

حدیث (11) محمّد بن علی ماجیلویه رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از حسین بن حسن بن ابان از محمّد بن اورمه، از حسن بن سعید، از محمّد بن اسحاق، از محمّد بن فیض وی می گوید: محضر مبارک امام عرض کردم: فدایت شوم: از ما شخصی بیمار می گردد، او را نزد

طبیب معالجه می برند، وی و سایر اطباء نظرشان این است که او باید پرهیز کند.

امام علیه السّلام فرمودند: این دستور به طور کلّی درست نیست، طبابت از نظر ما آن است که بیمار از هیچ مطعوم و مشروبی پرهیز نباید بکند مگر از خرما و ما او را با سبب و آن خنک مداوا می کنیم.

ص: 487

سائل پرسید: چرا از خرما باید پرهیز کند؟

فرمود: چون پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله علی علیه السّلام را که بیمار شده بودند از خوردن خرما پرهیز دادند.

حدیث (12) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن عیسی بن عبید، از قاسم بن یحیی، از جدّش حسن بن راشد، از ابو بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن جناب فرمودند: پدرم از جدّم، از پدران گرامیشان علیهم السّلام نقل کردند که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: نعمت هایی را که دارید پیش از آنکه از دست بدهید نیکو از آنها استفاده کنید زیرا آنها از دست خواهند رفت و در قیامت بر صاحبانشان شهادت داده و از بهره برداری بد و نادرست آنها شکایت خواهند نمود.

حدیث (13) و با همین اسناد نقل شده که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

سلیمان وقتی در جهاد همراه و مددکار کسی بود که ایمان به حکم شارع نداشته و امر خداوند عزّ و جل در فی ء و غنیمت را نافذ نمی داند حتمی و قطعی است که اگر در همان مکان از دنیا برود وی را یاور و معین دشمن ما در حبس حق و تباه نمودن خون ما محسوب کرده و مردنش،

مردن جاهلیّت که مردن با حال کفر است تلقّی می گردد.

حدیث (14) و با همین اسناد نقل شده که حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

فرزندانتان را پیش از تولّد نام نهید و اگر ندانید پسر یا دخترند اسم آنها را از اسم هایی انتخاب کنید که برای مذکّر و مؤنّث هر دو می گذارند، پس فرزند سقط شده شما بدون این که نامی برایش گذارده باشید روز قیامت که با شما ملاقات کند به پدر می گوید: آیا برای من نامی نگذاردی در حالی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله نام محسن را برای فرزندش قبل از تولّد گذارد.

و نیز حضرت فرمودند: از آشامیدن آب در حال ایستاده خودداری کنید زیرا مورث مرضی است که دارویی ندارد مگر آنکه خداوند عزّ و جلّ شفا دهد.

مؤلّف این کتاب (صدوق علیه الرحمه) می گوید: مقصود آشامیدن آب در شب

ص: 489

است امّا در روز نوشیدن آب در حال ایستاده بهتر است زیرا امام صادق علیه السّلام فرمود:

در روز ایستاده آب خوردن عروق و رگهای را باز و بدن را تقویت می کند.

و نیز علی علیه السّلام فرمودند: هر گاه خواستید بخوابید دست راست را زیرا طرف راست صورت گذارید و بخوابید زیرا نمی دانید آیا از این خواب بیدار می شوید یا نه.

حدیث (15) محمّد بن علی ماجیلویه از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از علی بن محمّد کاشانی، از ابراهیم بن محمّد ثقفی، از علی بن معلی، از ابراهیم بن خطّاب بن فراء وی مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

قسمت های زیرین دیوارها

از سنگینی قسمت های بالا به خداوند متعال شکایت کردند، حق عزّ و جلّ به قسمت های بالا وحی فرمود که بعضی از اجزائت باید برخی دیگر را بردارد تا سنگینی به آنها فشار نیاورد.

و نیز حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

هر گاه کلمه ای ناروا و احمقانه بدون اندیشه از شخصی صادر شد که نفس او را در مخاطره قرار دهد لازم است به دنبال آن کلمه ای شگفت انگیز بیاورد تا بدین وسیله کلمه دوّم حفظ و اوّلی فراموش شود.

حدیث (16) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از حسن بن محبوب از علی بن رئاب، از محمّد بن قیس «1» نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا جعفر علیه السّلام شنیدم که می فرمودند: دو فرشته از آسمان به زمین فرود آمدند در بین هوا با هم برخوردند، یکی از آنها به دیگری گفت: برای چه فرود می آیی؟

گفت: حقّ عزّ و جل مرا به طرف دریای اهل إیل فرستاده تا ماهیی را صید نموده و به یکی از جابرین و ستمکاران برسانم چه آنکه وی از خداوند متعال ماهی این دریا را تقاضا و درخواست نموده از این رو حق جلّ و علی مرا مأمور ساخت نزد صیّادی که ماهیهای آن دریا را صید می کند رفته و او را به صید ماهی دریای مزبور ترغیب


______________________________
(1)- محمّد بن قیس البجلیّ، کنیه وی ابو عبد اللَّه است، مرحوم علّامه در خلاصه فرموده: محمّد بن قیس بجلی ثقه و عین است.

ص: 491

کرده تا بدین ترتیب حق عزّ و جلّ آن جابر و کافر

را به منّتهای آرزویش برساند.

سپس او به رفیقش گفت: تو برای چه فرستاده شدی؟


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص491

ت: خداوند عزّ و جل مرا برای امری عجیب تر از آنچه تو را به آن مبعوث نموده فرستاده، مرا فرستاده به سراغ بنده مؤمنش که روزه دار و قائم اللیل است و دعاء و روزه اش در آسمان معروف و مشهور می باشد و امر فرموده که دیزی طعامی را که وی پخته و برای افطارش آماده کرده واژگون نمایم تا بدین وسیله آزمایش نهایی ایمان از او صورت گرفته باشد.

حدیث (17) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از بکر بن صالح جعفری نقل کرده که وی گفت: از حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام شنیدم که می فرمودند:

معالجه و طبابت اطباء را در مورد درد جزئی و کم رها کنید زیرا معالجه به منزله بناء بوده که اندکش منجر به کثرت می شود.

مترجم گوید: مقصود این است که برای دردهای ناچیز و غیر قابل توجّه نزد اطباء نروید و به آن معالجات خود را مشغول نکنید زیرا شروع در این معالجات موجب زیادی مرض و احتیاج به داروی زیادتر می باشد.

حدیث (18) احمد بن محمّد از پدرش، از عمرکی، از علی بن جعفر از برادر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر از آباء گرامیش علیهم السّلام، فرمود:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: روز قیامت امر می شود که مردانی را به دوزخ ببرند

سپس حق عزّ و جلّ به مالک که خازن دوزخ است می فرماید به آتش بگو: پاهای ایشان را نسوزاند زیرا با این قدم ها به مساجد می رفتند و نیز صورتهایشان را نسوزاند چون آنها را وضوء شاداب می دادند و دستهایشان را هم نسوزاند زیرا برای دعاء آنها را بلند می کردند و همچنین زبانهایشان را نسوزاند برای این که زیاد با آن تلاوت قرآن می کردند سپس حضرت فرمودند:

خازن جهنّم به آنها می گوید: ای اشقیاء برای چه شما را به دوزخ آورده اند؟

آنها می گویند: ما چون برای غیر خدا کار می کردیم، به ما گفته شد پاداش عملتان را از کسی که برایش کار کردید بگیرید.

حدیث (19) حسن بن احمد رحمه اللَّه علیه از پدرش، از محمّد بن حمیم نقل کرده که وی

ص: 493

گفت: به او گفته شد مذمّت مردم را مکن.

وی گفت: من از نفس خود خشنود نیستم لذا از ملامت و مذمّت آن فارغ شده و به مذمّت مردم پرداخته ام؛ زیرا مردم از معاصی و گناهانی که دیگران مرتکب می شوند خائف بوده ولی از گناهان خویش در امان می باشند و هیچ هراسی ندارند.

حدیث (20) با همین اسناد، از محمّد بن احمد، از محمّد بن عبد الحمید، از ابراهیم بن مهزم نقل کرده که وی گفت: در زمان وهب بن منبه سنگی یافت شد که در آن به خط غیر عربی عبارتی نوشته شود وهب از کسی که آن خط را بخواند تفحّص نمود ولی کسی را نیافت تا بالاخره شخصی را نزد وی آوردند، او صاحب کتب بسیاری بود وقتی سنگ را به او ارائه داده آن را خواند، روی سنگ

نوشته بود:

ای فرزند آدم اگر کوتاهی باقیمانده از عمر خود را بدانی قطعا از درازی آرزوهایت کاسته و نسبت به آنها بی رغبت خواهی شد و نیز حرص و خواسته ات کم شده بلکه سعی می کنی به کردار و عمل خود بیفزایی؛ زیرا وقتی کوتاهی عمر برایت معلوم و محقّق بود خواهی دانست که به زودی با روزی ملاقات خواهی کرد که اگر در مدّت عمر خود لغزش قدمی از تو سر زده باشد پس از آن روز دیگر به اهل خود مراجعت نخواهی نمود و دیگر به اعمال و کردار خویش نمی توانی بیفزایی، بنا بر این تا در قید حیات هستی برای روز قیامت عمل نما و پیش از آنکه به حسرت و ندامت گرفتار شوی برای خود ذخیره ای فراهم کن.

حدیث (21) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از محمّد بن عمرو، از صالح بن سعید، از برادرش سهل حلوانی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

حضرت عیسی بن مریم علیه السّلام در ضمن سیاحت به قریه ای رسید که تمام اهالی آن مرده بودند و در کوچه ها و خانه ها جنازه هایشان دیده می شد، جناب عیسی علیه السّلام دانست که آنها به غضب الهی مرده اند زیرا در غیر این صورت دفن می شدند، باری اصحاب آن حضرت عرض کردند: دوست داریم حکایت و سرگذشت ایشان را بدانیم.

به حضرتش گفته شد: ای روح اللَّه آنها را صدا بزن.

حضرت عیسی علیه السّلام فرمود: ای اهل قریه، یک نفر از آنها در جواب گفت: بلی یا روح اللَّه

ص: 495

حضرت فرمود: این چه حالی است و

قصّه شما چیست؟

او در جواب گفت: صبح در عافیت و سلامتی بوده و شب در هاویه و گرفتاری افتادیم.

حضرت فرمود: هاویه چیست؟

او گفت: دریایی از آتش که در آن کوههایی از آتش می باشد.

حضرت فرمودند: چه عملی شما را به این روزی که مشاهده می کنم انداخته است؟

او گفت: حبّ به دنیا و اطاعت و پرستش طاغوت.

حضرت فرمودند: مگر حبّ شما به دنیا چه مقدار بوده؟

او گفت: همان مقداری که طفل به مادرش محبّت دارد که وقتی مادرش به طرف او می آید و می خواهد او را شیر دهد طفل مسرور و شادمان گشته و وقتی به او پشت می کند و از وی جدا می گردد محزون می شود.

حضرت فرمود: چقدر عبادت و اطاعت طاغوت را می کردید؟

او گفت: هر وقت امر می کردند ما اطاعتشان را می نمودیم.

حضرت فرمود: از بین این همه چطور تو فقط جواب مرا دادی؟

او گفت: زیرا سایرین لجام هایی از آتش بر دهانشان هست، فرشتگان درشت و سختی بر آنها موکّل بوده که نمی توانند سخن بگویند و من اگر چه در میان ایشان هستم ولی از آنها نیستم منتهی وقتی عذاب بر ایشان نازل شد من را هم که در بین آنها بودم شامل گشت ولی من به درختی آویزان شده ام که می ترسم از آن در آتش واژگون گردم.

جناب عیسی علیه السّلام به اصحابش فرمود: در مزبله ها و خاکدان ها خوابیده و نان جو تناول نمودن خیلی نعمت است به شرطی که با سلامتی دین همراه باشد.

حدیث (22) احمد بن الحسن قطّان، از حسن بن علی کوفی از محمّد بن زکریا جوهری از جعفر بن محمّد بن محمّد غماره، از پدرش، وی می گوید: از حضرت صادق علیه السّلام شنیدم

که می فرمودند:

مؤمن علوی است، زیرا در معرفت مقام عالی و بلندی دارد.

مؤمن هاشمی است، زیرا ضلالت و گمراهی را شکست می دهد.

مؤمن قرشی است، زیرا به شیئی که از ما اخذ شده اقرار دارد.

ص: 497

مؤمن عجمی است، زیرا ابواب شرّ بر او بسته است.

مؤمن عربی است، زیرا پیامبرش صلی اللَّه علیه و آله عربی بوده و کتابش به زبان عربی آشکار می باشد.

مؤمن نبطی است، زیرا علم را درک نموده و فهمیده است.

مؤمن مهاجری است، زیرا از گناهان و زشتی ها دوری گزیده است.

مؤمن انصاری است، زیرا رسول و اهل بیت او را نصر و یاری کرده است.

مؤمن مجاهد است زیرا با دشمنان خدا جهاد می کند به این نحو که در زمان دولت باطل تقیّه نموده و در عصر دولت حقّه با شمشیر با آنها کارزار می نماید.

حدیث (23) ابو سعید محمّد بن فضل بن محمّد بن اسحاق مذکر نیشابوری می گوید: از عبد الرحمن بن محمّد بن محمود نقل شده که می گوید: از ابراهیم بن محمّد بن سفیان شنیدم که می گفت: مخاصمه احمد بن حنبل با حضرت علی بن ابی طالب به خاطر این بود که جدّ وی یعنی ذو الثدیه را که رئیس خوارج بود علی علیه السّلام در روز نهروان کشت.

حدیث (24) ابو سعید برای ما نقل کرد که این حکایت را از ابراهیم بن محمّد بن سفیان عینا شنیده است.

حدیث (25) ابو سعید محمّد بن فضل از عبد الرّحمن بن محمّد بن محمود نقل کرده که وی گفت: از محمّد بن احمد بن یعقوب جوزجانی قاضی هرات شنیدم که می گفت: از محمّد بن فورک هروی شنیدم که می گفت: از

علی بن حشرم شنیدم که می گفت: در مجلس احمد بن حنبل بودم ذکر علی بن ابی طالب علیه السّلام به میان آمد، احمد بن حنبل گفت: شخص مجرم و گناهکار نیست مگر وقتی که بغض و عداوتش نسبت به علی کم باشد.

علی بن حشرم می گوید من گفتم: شخص مجرم و گناهکار نیست اگر نسبت به علی علیه السّلام حبّ زیاد داشته باشد.

البته در غیر این حکایت علی بن حشرم گفته: مرا کتک زدند و از مجلس بیرون کردند.

حدیث (26) حسین بن یحیی بجلی از پدرش از ابن عوانه، از عطاء بن سایب از ابن عباده بن

ص: 499

صامت از پدرش از جدّش، وی گفت:

هر گاه دیدید که مردی از انصار بغض علی بن ابی طالب علیه السّلام را به دل دارد بدانید اصلش یهودی است.

حدیث (27) علی بن عبد اللَّه ورّاق و علی بن محمّد الحسن معرف به ابن مقبره قزوینی، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن حکم، از بشر بن غیاث، از ابو یوسف از ابن ابی لیلی، از نافع، از ابن عمر، از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت فرمودند:

نماز شب دو رکعت، دو رکعت است و اگر وقت ضیق بود و بیم داشتی که صبح طالع شود فقط یک رکعت وتر را بخوان، خداوند متعال وتر را دوست دارد زیرا خودش وتر و واحد می باشد.

حدیث (28) ابو الحسن طاهر بن محمّد بن یونس فقیه از محمّد بن عثمان هروی از ابو حامد احمد بن تمیم از محمّد بن عبیده از محمّد بن حمیده رازی از محمّد بن عیسی، از عبد

اللَّه بن یزید، از ابی الدّرداء نقل کرده که وی گفت: شنیدم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می فرمودند: خداوند عزّ و جلّ روز قیامت علماء را جمع نموده و به ایشان می فرماید:

نور و حکمت خود را در سینه های شما قرار ندادم مگر آنکه خیر دنیا و آخرت را از آن قصد نمودم، بروید، تمام شما را آمرزیدم.

حدیث (29) احمد بن حسن قطّان از حسن بن علی سکری از محمّد بن زکریّا جوهری از جعفر بن محمّد بن عمّار از پدرش نقل کرده که وی گفت: حضرت صادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام فرمودند: خواسته های مردم در این دنیایی فانی چهار چیز است:

بی نیازی، آسایش، فراغت خاطر، عزّت.

امّا بی نیازی در قناعت است، هر کس آن را در کثرت مال طلب کند نخواهد یافت و امّا آسایش در سبک باری است، هر کس بار خود را سنگین کند آن را نخواهد یافت و امّا فراغت خاطر در کمی مشاغل است، هر کس آن را در کثرت مشاغل بجوید نیابدش.

و امّا عزّت در فرمانبرداری و اطاعت از خالق است، هر کس آن را در خدمت مردم بجوید نیابدش.

ص: 501

حدیث (30) عبد اللَّه بن محمّد بن عبد الوهّاب از منصور بن عبد اللَّه بن ابراهیم اصفهانی، از علی بن عبد اللَّه اسکندرانی از سعید بن عثمان، از محمّد بن ابی القاسم، از عباد بن یعقوب از علی بن هاشم، ناصح بن عبد اللَّه اسکندرانی از سماک بن حرب، از ابی سعید خدری، وی گفت: سلمان فارسی محضر مبارک پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عرض نمود:

ای پیامبر خدا، هر پیامبری وصیّی دارد وصیّ شما کیست؟

سلمان می گوید: پیامبر جواب مرا ندادند، فردا که مرا از دور دیدند فرمودند: ای سلمان.

عرض کردم: بلی و به سرعت خود را به آن حضرت رساندم.

حضرت فرمودند: آیا می دانی وصیّ حضرت موسی چه کسی بود؟

عرض کردم: یوشع بن نون.

حضرت فرمودند: یوشع به خاطر این که بهترین امّت و داناترین آنها بود وصیّ جناب موسی علیه السّلام شد و من امروز شهادت می دهم که علی علیه السّلام بهترین امت و برترین آنها است و او ولی و وصی و وارث من می باشد.

حدیث (31) حسن بن محمّد بن یحیی علوی رحمه اللَّه علیه می گوید: جدّم از بکر بن عبد الوهاب از عیسی بن عبد اللَّه، از پدرش، از جدّش نقل کرده که گفت:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فاطمه بنت اسد بن هاشم را دفن نمودند، این بانو از مهاجرین بوده و در روحاء «1» مقابل حمّاد ابو قطیعه با رسول خدا بیعت نمود باری حضرت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله آن مخدّره را در پیراهن خود کفن نمودند و در قبرش داخل شده و در لحدش خوابیدند.

محضر مبارکش عرض شد که سبب این همه لطف و عنایت چیست؟

حضرت فرمودند: پدرم که از دنیا رفت من طفلی صغیر بودم و این بانو و همسرش مرا تحت تکفّل خود گرفته و بسیار مرا در توسعه و فراخی نهادند حتی مرا بر فرزندانشان مقدّم می کردند لذا دوست دارم که حق تبارک و تعالی با خوابیدن من در قبرش، قبر را برای او فراخ نموده و توسعه دهد.

حدیث (32) حسن بن محمّد بن یحیی علوی رضی

اللَّه عنه می گوید: جدّم از یعقوب، از ابن ابی عمیر، از


______________________________
(1)- روحاء به گفته حموی در مراصد الاطّلاع در چهل میلی شهر مدینه واقع است.

ص: 503

عبد اللَّه بن سنان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم وصیّت نمود به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، و حضرت نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیر وصیّت آن بانو را پذیرفتند.

آن مخدّره عرضه داشت: یا رسول اللَّه می خواهم کنیزم را آزاد کنم.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هر عمل خیری را که پیش فرستی پاداش آن را خواهی یافت.

باری پس از آنکه علیا مخدّره فاطمه بنت اسد رضوان اللَّه علیهما از دنیا رفت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله پیراهن خود را از بدن در آورده و به حاضرین فرمودند: آن بانو را در آن کفن کنید و خود آن حضرت در لحد قبرش خوابیده و بعد فرمودند:

امّا پیراهن من برای آن خانم امان است در روز قیامت و امّا خوابیدنم در قبرش، به واسطه آن حق عزّ و جلّ قبرش را توسعه می دهد.

حدیث (33) حسین بن یحیی بن ضریس بجلی از ابو جعفر عماره سکونی سریانی از ابراهیم بن عاصم در قزوین، از عبد اللَّه بن هارون کرخی از ابو جعفر احمد بن عبد اللَّه بن یزید بن سلام بن عبد اللَّه آزاد کرده رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از ابی عبد اللَّه بن یزید از یزید بن سلام نقل کرده که وی از رسول

خدا سؤال کرد و محضر مبارکش عرض نمود:

برای چه به قرآن فرقان می گویند؟

حضرت فرمودند: زیرا آیات و سوره هایش متفرّق و پراکنده بوده و وقتی نازل شد جملگی در الواح یک جا نبودند ولی غیر قرآن یعنی صحف و تورات و انجیل و زبور که کتابهای آسمانی هستند تمامشان یک جا در الواح و اوراق نازل شده اند.

سپس سائل پرسید: چرا خورشید و ماه در شعاع و نور با هم مساوی نیستند؟

حضرت فرمودند: وقتی حق تعالی این دو را آفرید، هر دو اطاعت باری تعالی را نموده و کوچکترین عصیانی ننمودند، پس حق عزّ و جلّ به جبرئیل امر فرمود که شعاع و نور ماه را محو و نابود کند، جبرئیل فرمان حق تعالی را اجراء نمود و نور ماه را محو کرد و اثر این محو خطوط سیاهی است که در صفحه ماه نمایان می باشد.

قابل توجّه است اگر ماه به حال خود واگذارده می شد و همچون خورشید نور از آن محو نمی گشت شب از روز و روز از شب ممتاز و مشخص نبود چنانچه بر روزه داران معلوم نبود که چه مقدار از زمان باید امساک و خودداری نمایند و نیز مردم تعداد سالها را نمی دانستند و به همین معنا اشاره دارد فرموده حق تعالی در قرآن شریف:

ص: 505

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَهَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَهَ النَّهارِ مُبْصِرَهً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسابَ (ما شب و روز را دو نشانه قدرت خود قرار دادیم آنگاه از روشنی ماه کاستیم و خورشید و آیه روز را همیشه تابان ساختیم تا شما در

روز، روزی حلال از خدا بخواهید و نیز تا آنکه شما سالها و حساب اوقات را بدانید ...) سائل گفت: ای محمّد راست گفتی، اکنون مرا خبر بده چرا لیل (شب) را لیل می گویند؟

حضرت فرمودند: برای این که در این برهه از زمان مردان با زنان تماس و انس گرفته همان طوری که لباس به بدن تماس پیدا می کند، خداوند عزّ و جلّ شب را الفت و لباس قرار داده چنانچه در قرآن مجید می فرماید:

وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً ما شب را لباس و روز را معاش شما قرار دادیم).

سائل عرضه داشت: راست گفتی ای محمّد، اینک بفرمایید: با این که مقدار و اندازه ستارگان با هم مساوی است با این حال چرا کوچک و بزرگ به چشم می آیند؟

حضرت فرمودند: زیرا بین کواکب و آسمان دنیا دریایی است که باد وقتی می وزد به سطح این دریا که می خورد امواج پدید آمده و چون موج ها بزرگ و کوچک هستند قهرا ستارگان که از فراسوی این امواج دیده می شوند به حسب بزرگی و کوچکی امواج متفاوت به نظر می آیند.

سائل پرسید: چرا دنیا را دنیا می گویند؟

حضرت فرمودند: دنیا پست است و از آخرت نازل تر آفریده شده و اگر در عرض و مقارن آن می بود اهل آن فانی نمی شدند همان طوری که اهل آخرت فانی نمی گردند.

سائل پرسید: چرا قیامت را قیامت می گویند؟

حضرت فرمودند: زیرا در آن روز مخلوقات برای حساب می ایستند.

سائل پرسید: چرا آخرت را آخرت می گویند؟

حضرت فرمودند: برای این که بعد از دنیا می آید و سالهای توصیف نشده و ایّامش شمارش نگشته و سکّانش هرگز نمی میرند.

سائل گفت: ای محمّد راست گفتی اکنون بفرمایید: اوّلین روزی

که حق تعالی مخلوقات را آفرید چه روزی بود؟

ص: 507

حضرت فرمودند: روز یک شنبه بود.

سائل عرض کرد: چرا آن را یک شنبه می گویند؟

حضرت فرمودند: چون یکی است و محدود می باشد و قبل از آن روزی نبوده.

سائل عرض کرد: دوشنبه چه روزی است؟

حضرت فرمودند: روز دوّم دنیا.

عرضه داشت: سه شنبه چه روزی است؟

حضرت فرمودند: روز سوّم دنیا.

عرضه داشت: چهارم شنبه چه روزی است؟

حضرت فرمودند: روز چهارم دنیا.

عرضه داشت: پنجشنبه چه روزی است؟

حضرت فرمودند: روز پنجم دنیا بوده و آن روزی است که انسان با آن انس و الفت دارد در آن روز ابلیس از درگاه خدا رانده شد و ادریس علیه السّلام ترفیع مقام پیدا نمود.

عرض کرد: جمعه چه روزی است؟

حضرت فرمودند: روزی است که در آن مردم جمع شده و آن روز شاهد و مشهود هر دو می باشد.

عرض کرد: روز سبت چه روزی است؟

حضرت فرمودند: روزی است که در آن عمل و عملی صورت نگرفته و معطّل گذارده شده است و کلام حق عزّ و جلّ در قرآن شریف اشاره به همین معنا دارد:

سائل عرض کرد: آیا آدم از تمام و کلّ گل ها آفریده شده یا از یک گل خلق گردیده؟

حضرت فرمودند: از تمام گل ها، زیرا اگر از یک گل آفریده شده بود برخی از مردم بعضی دیگر را نمی شناختند و از این گذشته باید تمام به یک صورت و یک منظور می بودند.

سائل عرضه داشت: بنا بر این باید در دنیا مواد و اجسامی بوده که مماثل مردم باشند؟

حضرت فرمودند: خاک از نظر رنگ و طعم و جنس انواع و اقسامی دارد.

امّا از حیث رنگ: اقسام خاک از

جهت رنگ به این شرح است:

سفید، سبز، سرخ، و سفید، کدر و خاکی، قرمز، کبود و امّا از نظر طعم: برخی از خاکها شیرین و بعضی شور می باشند.

ص: 509

و امّا از جهت جنس: دسته ای از خاک ها زبر و بخشی از آنها نرم هستند.

باری خاکی که از جناب آدم از آن آفریده شده چون این انواع و اقسام در آن می باشد لا جرم مردم نیز مثل آن خاک اقسام و انحایی دارند فلذا در بین آنها برخی نرم و بعضی خشن، دسته ای سفید و گروهی زرد و سرخ و جماعتی سرخ و سفید و پاره ای سیاه می باشند همان طوری که خاک با این الوان و رنگها دیده می شود.

سائل عرض کرد: بیان فرمایید آیا آدم از حوّا، خلق شده یا حوّاء، از آدم؟

حضرت فرمودند: حوّاء از آدم آفریده شده و اگر آدم از حوّاء آفریده شده بود می باید طلاق در دست زنان باشد نه مردان.

سائل عرضه داشت: آیا حوّاء از تمام آدم خلق شده یا از بعضش؟

حضرت فرمودند: از بعضش خلق شده و اگر از تمامش آفریده شده بود می باید قصاص در زنان همچون قصاص در مردان جایز باشد.

سائل عرض کرد: آی حوّاء از ظاهر آدم خلق شده یا از باطنش؟

حضرت فرمودند: از باطنش و اگر از ظاهر او آفریده شده بود می باید زنان همچون مردان بدون پوشش باشند و به همین خاطر است که طائفه نسوان باید مستور و پوشیده باشند.

سائل عرض کرد: از راست آدم آفریده شد یا از قسمت چپش؟

حضرت فرمودند: از قسمت چپ آدم خلق شد و اگر از سمت راست او آفریده شده بود بایستی

اناث از نظر حظّ ارثی با ذکور مساوی باشند و به همین خاطر است که برای اناث یک سهم و برای ذکور دو سهم خدا قرار داده است و نیز شهادت دو زن مثل شهادت یک مرد منظور قرار داده شده است.

سائل عرض کرد: از کجای قسمت چپ آدم خلق شده است؟

حضرت فرمودند: از گل زیادی دنده چپ.

سائل عرضه داشت: ای محمّد راست و درست فرمودی، اینک بفرمایید برای چه به وادی مقدّس، مقدّس می گویند؟

حضرت فرمودند: زیرا در آن وادی ارواح تقدیس و تنزیه شده و فرشتگان را به صف کشیده اند و حق عزّ و جلّ با جناب موسی علیه السّلام تکلّم فرموده است.

سائل عرض کرد: چرا جنّت (بهشت) را جنّت خوانده اند؟

حضرت فرمودند: زیرا مستور و پنهان از مخلوقات است و نیز پسندیده و پاکیزه بوده و نزد خدا ذکرش و یادش مطلوب و مرضی است.

ص: 511

حدیث (34) ابو الحسن محمّد بن هارون ریحانی می گوید: معاذ بن مثنی عنبری از عبد اللَّه بن اسماء از جویریه بن سفیان، از منصور، از ابی وائل، از وهب نقل کرده که وی گفت:

در برخی از کتابهای آسمانی دیدم که ذو القرنین وقتی از ساختن سدّ فارغ شد خوشحال و مسرور گردید، وی همواره و پیوسته در بین لشکریانش به اطراف و بلاد سیر و حرکت می نمود در بین این سفرهایش به پیر مردی برخورد نمود که مشغول نماز بود، وی با لشکریان ایستادند تا وی از نماز فارغ شد، پس از آن ذو القرنین به او گفت: چطور از این همه لشکر که در اینجا حاضر شدند وحشت نکردی و همچنان

سر گرم نماز بودی؟

پیر مرد گفت: با کسی مناجات می کردم که عساکر و لشکریانش از تو بیشتر و نیرو و سلطنتش از تو زیادتر می باشد و اگر از او منصرف و به تو توجّه می کردم حاجت خود را از او نگرفته بودم.

ذو القرنین گفت: آیا همراه من می آیی تا هم من به تو یاری نمایم و هم تو در برخی از کارها ناصر و یاور من باشی؟

پیر مرد گفت: اگر ضمانت چهار چیزی را بپذیری البتّه همراهت خواهم آمد و آنها عبارتند از:

نعمتی که زائل نشود، سلامتی که در آن بیماری نباشد، جوانی که به پیری نگراید و زندگانی که مرگ نداشته باشد.

ذو القرنین گفت: کدام مخلوقی است که بر این چهار چیز قدرت داشته باشد!!؟

پیر مرد گفت: من اکنون با کسی هستم که بر آنها قادر بوده و مالک آنها و تو نیز می باشد.

ذو القرنین از آن پیر مرد گذشت و به عالم دانشمندی رسید، آن عالم به ذو القرنین گفت: مرا خبر ده از دو چیزی که از بدو آفرینش قایم و سر پا بوده اند و دو چیزی که جاری و ساری هستند و دو چیزی که با هم مختلفند و دو چیزی که نسبت به یک دیگر متباغض و متناقض می باشند؟

ذو القرنین گفت: امّا آن دو چیزی که سر پا و قائمند عبارتند از آسمان و زمین و آن دو چیزی که جاری و ساری هستند خورشید و ماه بوده و آن دو چیز مختلف عبارتند از شب و روز و آن دو چیز متباغض و متناقض مرگ و زندگی می باشند.

آن دانشمند گفت: برو که تو عالم هستی.

علل الشرائع / ترجمه ذهنی

تهرانی، ج 2، ص: 513

ذو القرنین از آن مرد نیز گذشت و پیوسته در شهرها و قصبات سیر می کرد تا به پیر مردی رسید که جمجمه مردگان را زیر و زبر می کرد، ذو القرنین با لشکریان بالای سر او ایستاده و به او گفت: ای پیر مرد برای چه این جمجمه ها را زیر و زبر می کنی؟

پیر مرد گفت: برای این که افراد شریف را از پست و ثروتمند را از فقیر بشناسم ولی نتوانستم آنها را از هم جدا کنم و من بیست سال است که به این کار مبادرت می ورزم تاکنون به مقصود و منظور خود نرسیده ام، ذو القرنین از او جدا شد و وی را رها کرد و گفت: منظورت از این کلام فقط من بوده و دیگری را قصد نداری سپس به سیر و حرکتش ادامه داد و در اثناء به امّت عادله که قوم موسی علیه السّلام بودند برخورد نمود، آنها خلق را به حق خوانده و به راستی و درستی عدل می نمودند ذو القرنین وقتی ایشان را دید به آنها گفت: مرا از حال خود آگاه کنید زیرا تمام کره زمین، شرق و غرب، خشکی و دریا، سرزمین های مسطح و هموار و کوهستانی مناطق روشن و تاریک آن را سیر کرده و گشته ام با هیچ قوم و گروهی که مثل شما باشند مواجه نشده ام، اکنون مایلم بگویید چرا قبور مردگان خود را در آستانه منازل خود قرار داده اید؟

گفتند: این کار را کرده ایم تا مرگ را فراموش نکرده و یادش از دلهایمان نرود.

ذو القرنین گفت: چرا منازل شما درب ندارد؟

گفتند: چون در میان ما نه دزد بوده و نه متّهم به آن

بلکه افراد ما جملگی امین و مورد اطمینان هستند.

ذو القرنین گفت: چرا بر شما امیران و فرمانروایان حاکم نیستند؟

گفتند: ما به یک دیگر ستم نمی کنیم تا محتاج به امراء باشیم.

ذو القرنین گفت: چرا در میان شما سلاطین و پادشاهان نمی باشند؟

گفتند: چون در بین ما نبرد و کارزاری صورت نمی گیرد.

ذو القرنین گفت: چرا تفاوت و تفاضل بین شما نیست؟

گفتند: چون مواسات و برابری و ترحّم و ملاطفت بین ما حاکم می باشد.

ذو القرنین گفت: چطور بین شما نزاع و اختلاف واقع نمی شود؟

گفتند: زیرا دلهای ما به هم الفت داشته و صلح و صفات بینمان می باشد.

ذو القرنین گفت: چطور به یک دیگر ناسزا نگفته و با هم مقاتله نمی کنید؟

گفتند: زیرا بر طبایع خود غالب بوده و عزم و جزم ما حاکم می باشد و از طرفی خود را مؤدّب نموده ایم به حکم و نصایح.

ص: 515

ذو القرنین گفت: چطور با هم متّحد بوده و راه جملگی شما راست و مستقیم می باشد؟

گفتند: چون به یک دیگر دروغ نگفته و نسبت به هم خدعه و نیرنگ بکار نبرده و همچنین برخی از ما غیبت و پشت سرگویی از بعضی دیگر نمی کند.

ذو القرنین گفت: چرا در میان شما مسکین و فقیر نمی باشد؟

گفتند: به خاطر آنکه اموال خود را بین خویش به طور مساوی تقسیم می کنیم.

ذو القرنین گفت: چرا درشت خویی و غیظ در بین شما نیست؟

گفتند: چون نسبت به هم خاکی و متواضع و فروتن می باشیم.

ذو القرنین گفت: چرا خداوند عمر شما را طولانی تر از مردمان دیگر قرار داده؟

گفتند: چون ما حق را گرفته و به عدل حکم می کنیم.

ذو القرنین گفت: چرا مبتلا به قحط و غلا

نمی شوید؟

گفتند: زیرا از استغفار غفلت نداریم.

ذو القرنین گفت: چرا محزون و غمگین نیستند؟

گفتند: چون خود را آماده برای ابتلائات و صدمات کرده و بدین ترتیب نفس را صابر قرار داده ایم.

ذو القرنین گفت: چرا آفات و بلیّات به شما نمی رسد؟

گفتند: چون به غیر خدا توکّل و امید نداشته و از طرفی دیگر باران را از انواء «1» و نجوم نمی طلبیم.

ذو القرنین گفت: ای قوم پدرانتان این چنین عمل می کردند؟

گفتند: پدرانمان به مساکین ترحّم نموده و با فقراء به مواسات رفتار کرده و از ستم ستمگران می گذشتند و آنها را عفو می نمودند و به آنان که با ایشان بدی می کردند، خوبی و احسان می نمودند و برای گناهکاران استغفار می کردند، صله ارحام بجا می آوردند، امانات را به صاحبانشان رد می کردند، راست گفته و دروغ نمی گفتند از این رو خداوند متعال کار آنها را اصلاح می فرمود.

ذو القرنین گفت: پس از این گفت و شنودها نزد آن جماعت توقّف کرد و ماند تا از دنیا رفت و سن او در هنگام مرگ پانصد سال بود.


______________________________
(1)- مقصود از «انواء» منازل بیست و هشتگانه قمر است که کره ماه هر شب در یکی از این منازل وارد می شود و عرب در سابق اعتقادشان این بود که هر منزلی که سقوط کرده و رقیب آن طلوع نماید موجب باریدن باران می باشد.

ص: 517

حدیث (35) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از عباس بن معروف از علی بن مهزیار، از فضاله بن ایّوب، از ابان بن عثمان، از محمّد بن مسلم از حضرت ابی جعفر الباقر علیه السّلام، حضرت

فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خالد بن ولید را به طرف قبیله بنی المصطلق که از طائفه بنی جذیمه محسوب می شدند و بین ایشان و طائفه بنی مخزوم در عصر جاهلیّت عداوت و خصومت بود فرستادند.

بنی المصطلق قبلا مطیع رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شده و از آن حضرت مکتوبی دریافت کردند که در آن حسن سیره و رفتار مسلمین با ایشان قید شده بود باری وقتی خالد بر ایشان وارد گشت امر کرد منادی نداء کند برای خواندن نماز و پس از اجتماع مردم خالد نماز گذارد و قبیله بنی المصطلق نیز نماز خواندند، سپس خالد به لشکریان فرمان داد بر آن قبیله تاخته و غارتشان کنند آنها در صدد پیدا کردن آن مکتوب بر آمده و پس از تفحّص آن را یافتند، مکتوب را محضر مبارک نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله آورده و کرده های خالد را به آن جناب عرضه داشتند، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله به طرف قبله ایستاده و به درگاه الهی عرضه داشتند.

خداوندا، از آنچه خالد بن ولید مرتکب شده من بیزاری می جویم.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: بعد از این واقعه مبلغی زر و سیم و امتعه برای پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آوردند، حضرت به علی علیه السّلام فرمودند:

نزد بنی جذیمه که گروهی از بنی المصطلق هستند برو و از عملی که خالد بن ولید کرده پوزش بخواه و آنها را با اعطاء مال خشنود و راضی گردان.

سپس نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دو قدم علی علیه السّلام را

بلند نموده و فرمودند: یا علی، حکم اهل جاهلیّت را زیر پاهایت قرار بده و کوچکترین توجّهی به آن نداشته باش باری علی علیه السّلام نزد بنی جذیمه رفت و وقتی به ایشان رسید به حکم خدای عزّ و جلّ در میان ایشان حکم فرمود و وقتی به سوی پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم برگشت، حضرت فرمودند: یا علی چه کار انجام دادی؟

علی علیه السّلام: عرضه داشت: یا رسول اللَّه در مقابل هر خونی که ریخته شد دیه دادم و برای هر جنینی که سقط گردیده برده و کنیز داده و به جهت هر مالی که تلف شده

ص: 519

مالی پرداختم و از اموالی که با من بود مقداری زائد آمد که مبلغی از آن را در قبال ظروفی که سگان ایشان در آن ولوغ «1» می کردند و ریسمان های چوپان های ایشان که نابود شده بود اعطاء نمودم و از مقدار زائد دیگر جزئی را بابت وحشت زنان و به فزع آمدن کودکان و بخشی را در ازاء آنچه دانسته یا نمی دانستند که چیست تلف شده به آنها دادم و بالاخره مقدار مالی که از پرداخت جملگی زائد آمد به ایشان داده تا از شما راضی و خشنود گردند.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: به ایشان پرداختی تا از من راضی شوند؟ یا علی خدا از تو راضی گردد، تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسی هست منتهی بعد از من پیامبر نمی باشد.

باب دویست و بیست و سوّم سرّ واجب شدن آتش جهنم بر اهل گناهان کبیره

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از علی بن حسان واسطی، از

عمویش عبد الرحمن بن کثیر از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

کبائر هفت تا است که دستور آنها در باره ما نازل شده و از جهت مخالفت و هتک حرمت ما تحقّق پیدا می کنند، اوّلی آنها شرک به خدای بزرگ بوده، دوّم: کشتن نفسی که خدا کشتنش را حرام کرده، سوّم: خوردن مال یتیم، چهارم: نافرمانی پدر و مادر و حق ناشناسی ایشان، پنجم: نسبت ناروا به زن پاکدامن و شوهرداری دادن، ششم: فراز از جهاد، هفتم: انکار حق ما اهل بیت را نمودن.

و امّا شرک به خدای بزرگ: خداوند متعال در باره ما آیاتی در قرآن مجید نازل فرموده «2».

و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز راجع به ما سفارشاتی نموده «3» ولی این مردم خدا و رسولش را تکذیب کرده و به خدا شرک آورده اند.

و امّا کشتن نفسی که خدا آن را حرام کرده: این مردم حضرت حسین بن علی


______________________________
(1)- کلمه «ولوغ» به ضم واو و لام عبارت است از آشامیدن سگ آنچه را که در ظرف است با زبانش.
(2)- مانند آیه (23) از سوره شوری: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی.
(3)- نظیر حدیث ثقلین: انّی تارک فیکم الثقلین، کتاب اللَّه و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض «بحار الانوار»، ج (2) ص (226).

ص: 521

صلوات اللَّه علیهما و یارانش را کشتند.

و امّا خوردن مال یتیم، این مردم سهم خمس که خدا برای ما قرار داده است را برده و به دیگران دادند.

و امّا نافرمانی و حق ناشناسی پدر و مادر:

خدا در کتابش فرموده: پیغمبر به مردم از خودشان سزاوارتر است به مراعات و اطاعت کردن و همسران آن حضرت مادران مؤمنین محسوب می شوند، رسول خدا را در باره فرزندانش نافرمانی و حق کشی کردند و حضرت خدیجه امّ المؤمنین را نیز نسبت به فرزندانش عصیان و نافرمانی نمودند.

و امّا نسبت ناروا به زنان شوهردار و عفیفه دادن: همانا فاطمه زهراء را بر سر منبرهای خود به نسبت ناروا متّهم کردند.

و امّا فرار از جهاد: با کمال میل و رغبت و بدون هیچ هراسی دست بیعت به امیر المؤمنین علیه السّلام دادند ولی سپس از او گریختند و حضرتش را به خود واگذاردند.

و امّا انکار حق ما: این امری است که در آن نزاعی نبوده و همگان معترف به آن می باشند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از ایّوب بن نوح و ابراهیم بن هاشم از محمّد بن ابی عمیر، از برخی اصحابش، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

در کتاب علی علیه السّلام یافتیم که: معاصی کبیره پنج تا است به این شرح:

شرک، نافرمانی و حق ناشناسی پدر و مادر، رباخواری پس از دانستن حکم آن، گریز از جبهه جنگ، پس از کوچ به کشور اسلامی دوباره به کشور اهل کفر رفتن.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از حسین بن محبوب، از عبد العزیز عبدی از عبید بن زراره، وی می گوید: محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم:

از معاصی کبیره به من خبر دهید که آنها کدامند؟

حضرت فرمودند: معاصی

کبیره پنج تا بوده و آنها عبارتند از آنچه که خداوند متعال بر آن آتش دوزخ را واجب فرموده، حق تبارک و تعالی در قرآن می فرماید:

کسانی که اموال یتیم ها را از روی ستم می خورند در شکم هایشان آتش وارد می نمایند و به زودی در آتش فروزان دوزخ خواهند افتاد.

ص: 523

در جای دیگر می فرماید:

ای اهل ایمان هر گاه با تهاجم و تعرّض کافران در میدان کارزار روبرو شدید مبادا از ترس آنها پشت به دشمن کرده و از صحنه نبرد بگریزید.

و نیز از معاصی کبیره محسوب می شود آنچه در فرموده حقّ عزّ و جل آمده:

ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و زیادی و ربا مگیرید اگر به راستی اهل ایمان می باشید.

و همچنین از معاصی کبیره است: نسبت ناروا به زنان عفیف و مؤمنه دادن و عمدا مؤمنی را به خاطر دینش کشتن.

باب دویست و بیست و چهارم سرّ تحریم شراب

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه می گوید:

علی بن الحسین سعدآبادی از احمد بن محمّد بن خالد، از پدرش، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابی الحسن علی بن موسی بن جعفر علیهم السّلام شنیدم که می فرمودند: خداوند عزّ و جل خمر و شراب را به خاطر چند جهت حرام فرموده:

الف: در آن فساد است.

ب: عقل شارب را تغییر داده و زایل می کند.

ج: شارب را وادار می کند که خداوند عزّ و جلّ را انکار کند.

د: شارب را وادار می کند که بر خدا و انبیائش دروغ ببندد.

ه: فسادهای دیگری از شارب سر می زد.

و: قتل و نسبت ناروا دادن و مبادرت به زنا ناشی از شرب خمر می باشد.

ز: شرب خمر

سبب می شود که شارب نسبت به اجتناب از محارم الهی بی اعتناء و کم مبالات باشد سپس امام فرمودند: به خاطر این جهت حکم نمودیم که هر شراب و مایع مست کننده ای حرام است زیرا عاقبتی که بر خمر مترتّب است بر این مایعات نیز به مترتّب می باشد یعنی آنچه از فساد که به دنبال شرب خمر هست به دنبال شرب این مایعات نیز خواهد بود لذا کسی که به خدا و روز آخرت ایمان داشته و دوستی و ولایت ما را دارد و اساسا مودّت و محبّت ما خاندان پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله دین او

ص: 525

می باشد باید از شارب مسکر اجتناب و احتراز کند چه آنکه بین ما و شارب مسکر هیچ ارتباطی نمی باشد.

حدیث (2) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از محمّد بن علی کوفی، از عبد الرحمن بن سالم، از مفضّل بن عمر نقل کرده که وی گفت: محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: برای چه خدا شراب را حرام کرده است؟

حضرت فرمودند: خداوند متعال شراب را به خاطر تأثیری که داشته و فسادی که ایجاد می کند حرام فرموده زیرا شراب موجب پیدا شدن ارتعاش در شارب آن بوده و نور و جوانمردی او را از بین برده و وادارش می کند که بر ارتکاب محرّمات جرات پیدا کرده و بر ریختن خونها مبادرت نموده و بر مرتکب شدن زنا اقدام نماید و اساسا شارب خمر وقتی مست شد اطمینانی نیست بلکه بسا با محارم خود نزدیکی کرده در حالی که عقل و ادراکش بجا نیست و شرب خمر در شارب

آن ایجاد نمی کند مگر هر شرّ و بدی را.

حدیث (3) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از یعقوب بن یزید، از ابراهیم از ابی یوسف، از ابی بکر حضرمی از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام، حضرت فرمودند:

غناء لانه و محلّ پیدا شدن نفاق بوده و شرب خمر کلید هر بدی و شرّی می باشد و شارب خمر به منزله بت پرست بوده، وی کتاب خدا را تکذیب می نماید زیرا اگر کتاب حق تعالی را تصدیق می کرد حرام خدا را حرام می دانست.

باب دویست و بیست و پنجم سرّ بدتر بودن شرب خمر از ترک نماز

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از اسماعیل بن یسار نقل کرده که وی گفت: مردی از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسید: آیا شرب خمر بدتر است یا ترک نماز؟

حضرت فرمودند: شرب خمر از ترک نماز بدتر است، سپس فرمودند: می دانی چرا؟

ص: 527

آن مرد عرضه داشت: خیر.

حضرت فرمودند: زیرا شخص با شرب خمر در حالتی قرار می گیرد که نه خدای تعالی را می شناسد و نه می داند که خالقش کیست.

باب دویست و بیست و ششم سرّ حلال بودن آنچه از مطعومات و مشروبات که به ثلث بر می گردند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار از سهل بن زیاد از حسن بن محبوب، از خالد بن حریز از ابی الربیع الشامی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: هنگامی که حضرت آدم علیه السّلام از بهشت به زمین فرود آورده شد میل نمود که از میوه های بهشتی بخورد از این رو خداوند تبارک و تعالی دو شاخه انگور از بهشت بر او فرستاد، آدم علیه السّلام این دو شاخه را کاشت و وقتی برگ و میوه آورده و به حدّ خوردن رسیدند، ابلیس آمد و دور آنها را دیواری کشید.

حضرت آدم علیه السّلام به او فرمود: ای ملعون تو را چه می شود که چنین می کنی؟

ابلیس گفت: این دو درخت مال من می باشد.

آدم فرمود: دروغ می گویی، بالاخره با هم تراضی کردند که هر چه روح القدس حکم کند به آن خشنود باشند وقتی نزد او رفتند آدم داستان را برای او گفت، روح القدس مقداری آتش برداشت و روی دو درخت پاشید شاخه های دو درخت

شعله ور گردید به حدّی که آدم بیمناک شد که چیزی باقی نمانده و تمام بسوزند چنانچه ابلیس نیز همین تصوّر را نمود.

امام علیه السّلام فرمودند: آتش به آن جا که باید برسد رسید و دو ثلث از آن دو درخت را سوزاند و یک ثلث باقی ماند روح القدس به آدم گفت: آنچه سوخته از بین رفته حظّ و بهره ابلیس بوده و آنچه باقی مانده بهره تو است.

حدیث (2) احمد بن زیاد بن جعفر همدانی رضی اللَّه عنه از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش از اسماعیل بن مرار، از یونس بن عبد الرحمن، از علاء، از محمّد بن مسلّم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

پدرم علیه السّلام می فرمودند: هنگامی که جناب نوح علیه السّلام مأمور شد به کاشتن درخت انگور

ص: 529

ابلیس در جنب حضرت بود لذا به مجرّد این که آن جناب اراده کرد انگور بکارد، ابلیس گفت: این درخت مال من است.

نوح به او گفت: دروغ می گویی.

ابلیس عرض کرد: پس از آن چه مال من می باشد؟

نوح فرمود: دو ثلث آن مال تو است و یک ثلث تعلّق به من دارد و از همین جا حلّیت مأکولاتی که به ثلث برمی گردند و از آنها همین مقدار می ماند ناشی گردیده است.

حدیث (3) ابو عبد اللَّه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان پروازی از ابو علی محمّد بن محمّد بن الحارث بن سفیان حافظ سمرقندی از صالح بن سعید ترمذی، از عبد المنعم بن ادریس، از پدرش، از وهب بن منبه یمانی نقل کرده که وی گفت: وقتی نوح

علیه السّلام از کشتی بیرون آمد شاخه های درختان خرما و انگور و سایر درختان میوه را که با او در کشتی بودند کاشت پس در ساعت میوه دادند.

زمانی که نوح علیه السّلام در کشتی قرار داشت شاخه انگور با او بود و آخرین محموله ای که از کشتی بیرون آورده شد همان شاخه انگور بود که بعدا جناب نوح نیافتش و جهتش آن بود که ابلیس آن را مخفیانه برداشت، نوح پس از گردش و نیافتن آن برخاست که داخل کشتی شده و آن جا را تفحّص کند، فرشته ای که با نوح بود عرضه داشت:

ای پیامبر خدا بنشین به زودی آن را نزد شما خواهند آورد.

نوح بجایش نشست، فرشته عرض کرد: در عصیر (آبی که از فشردن انگور به دست می آید) آن شریک داری لذا حق شریکت را نیکو رعایت نما.

نوح فرمود: یک هفتم از عصیر مال شریک و شش قسمت دیگر مال من.

فرشته عرضه داشت: احسان کن و به او بیشتر بده چه آنکه تو نیکوکار می باشی.

نوح فرمود: یک ششم مال او پنج ششم دیگر مال من.

فرشته عرضه داشت: باز احسان کن که تو محسن و نیکوکار می باشی.

نوح فرمود: یک پنجم مال او و چهار پنجم دیگر مال من.

فرشته عرضه داشت: احسان کن که تو محسن و نیکوکار هستی.

نوح فرمود: یک چهارم مال او و سه چهارم دیگر مال من.

فرشته عرضه داشت: باز در حق او احسان کن که تو محسن و نیکوکار می باشی.

ص: 531

نوح فرمود: نصف مال او و نصف دیگر مال من.

فرشته عرضه داشت: باز در حقّش احسان کن که تو محسن و نیکوکار هستی.

نوح فرمود:

یک ثلث مال من و دو ثلث مال او، فرشته خشنود گشت، پس آنچه زائد بر یک ثلث است و در طبخ بخار می شود از ابلیس بوده و حظّ او می باشد و ثلث باقیمانده و آنچه کمتر از آن است مال نوح است که حظّ و بهره وی بوده و آن برای آشامیدن حلال و طیّب است.

باب دویست و بیست و هفتم سرّ ممنوع بودن شرب خمر در حال اضطرار

حدیث (1) علی بن حاتم در مکتوبی که برایم ارسال داشت نوشته بود: محمّد بن عمر از علی بن محمّد بن زیاد از احمد بن فضیل معروف به ابی عمر، از یونس بن عبد الرحمن، از علی بن ابی حمزه، از ابی بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مضطرّ شراب نیاشامد زیرا:

اوّلا: شرب در شارب صرفا شرّ و بدی ایجاد می کند.

ثانیا: شارب را خواهد کشت.

بنا بر این مضطرّ یک قطره هم از آن نیاشامد.

و در روایتی آمده: خمر عطش شارب را زیاد می کند.

محمّد بن علی بن الحسین مصنّف این کتاب می گوید:

این حدیث به همین کیفیّتی که نقل شد به ما رسیده ولی باید توجّه داشت که شرب خمر در حال اضطرار از نظر فتوای فقهاء مباح و مطلق می باشد نظیر مردار و خون و گوشت خوک.

و من این روایت را با این که با فتوای فقهاء مخالف است در اینجا آورده ام زیرا مشتمل بر علّت می باشد و لا قوه الّا باللَّه.

باب دویست و بیست و هشتم سرّ حرام شدن قتل نفس

حدیث (1) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس،

ص: 533

از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابا الحسن علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام در مکتوبی که جواب مسائل او را مرقوم فرموده بودند نوشتند: قتل نفس حرام شده زیرا:

اوّلا: در تحلیل و حکم بجواز آن مخلوقات فاسد و تباه شده.

ثانیا: موجودات فانی می گردند.

ثالثا: تدبیر و علاج، تباه و فاسد می شود.

حدیث (2) محمّد بن موسی از علی بن الحسین سعدآبادی از احمد بن

محمّد بن ابی عبد اللَّه، از عبد العظیم بن عبد اللَّه، از محمّد بن علی، از پدرش، از جدّش نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

قتل نفس از معاصی کبیره است زیرا حق تعالی می فرماید:

وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً الی آخر (کسی که عمدا مؤمنی را بکشد کیفرش آتش جهنم بوده که در آن برای همیشه خواهد ماند و غضب و لعنت خدا بر او بوده و برایش عذاب بزرگی مهیا گردیده است).

باب دویست و بیست و نهم سرّ حرام شدن عقوق والدین و نافرمانی از ایشان

حدیث (1) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت رضا علیه السّلام در مکتوبی به او مرقوم فرمودند: خداوند متعال عقوق والدین و نافرمانی از ایشان را حرام کرده و سرّ آن چند چیز است که ذیلا شرح داده می شوند:

الف: در نافرمانی و الدین انسان از توفیق برای اطاعت حق تعالی خارج می شود.

ب: عقوق والدین و نافرمانی از ایشان موجب می شود که شخص پدر و مادر را توقیر و تعظیم نکند.

ج: نافرمانی والدین انسان را از اجتناب نمودن از کفران نعمت محروم می نماید.

د: عقوق والدین شکر نعمت را باطل و تباه می کند.

ه: عقوق والدین منجر به قلّت نسل و انقطاع آن می شود زیرا از ناحیه آن تعظیم نکردن والدین و آگاه نبودن به حق ایشان و قطع نمودن ارحام و بی رغبت شدن

ص: 535

والدین نسبت به فرزند و رها کردنشان تربیت فرزندان را ناشی می گردد و علّت و سبب تمام اینها آن است

که فرزند احسان به پدر و مادر را ترک نموده است.

حدیث (2) محمّد بن موسی، از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنی، از محمّد بن علی، از پدرش، از جدّش نقل کرده که گفت:

از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

عقوق والدین و نافرمانی ایشان از کبائر است زیرا حق تعالی عاقّ را عاصی و شقیّ قرار داده است.

باب دویست و سی ام سرّ حرام شدن زنا

حدیث (1) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابا الحسن علی بن موسی الرّضا علیه السّلام در مکتوبی به او در جواب مسائلش فرمودند: زنا حرام شده زیرا در آن فساد می باشد و آن عبارت است از:

کشتن نفوس، از بین رفتن انساب، ترک تربیت اطفال، تباه شدن میراث و اموری شبیه به اینها که جملگی از وجوه فساد محسوب می شوند.

حدیث (2) علی بن حاتم از محمّد بن نوفلی، از احمد بن هلال، از علی بن اسباط، از ابن اسحاق خراسانی، از پدرش نقل کرده که گفت: علی علیه السّلام فرمودند: بر شما است که از زنا دوری کنید زیرا در آن شش خصلت و خصیصه می باشد سه تا در دنیا و سه تا در آخرت، امّا سه تایی که در دنیا است:

1- نشاط و درخشندگی صورت را از بین می برد.

2- رزق حلال را قطع می کند.

3- مرگ و فنا را نزدیک و فاعل را به جهنّم می برد.

و امّا سه تایی که در آخرت می باشد:

ص:

537

الف: فاعل را گرفتار سوء حساب می کند.

ب: موجب غضب باری تعالی می باشد.

ج: فاعل را در آتش مخلّد می نماید.

باب دویست و سی و یکم سرّ حرام شدن نسبت ناروا به زنان عفیف دادن

حدیث (1) علی بن احمد می گوید:

محمّد بن ابی عبد اللَّه از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرّضا علیه السّلام در مکتوبی به او در جواب مسائلش مرقوم فرمودند:

خداوند عزّ و جل نسبت ناروا به زنان عفیف را حرام کرده زیرا در آن مفاسدی است باین شرح:

الف: فساد و تباه شدن انساب.

ب: نفی و سلب کردن فرزند از مادر.

ج: ابطال و از بین بردن مواریث.

د: ترک تربیت فرزند.

ه: نابود شدن معارف.

و: مسادی و شرور و علّت های دیگری که جملگی موجب فساد مخلوق می باشند.

حدیث (2) محمّد بن موسی بن متوکّل از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن محمّد از عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنی، از حضرت محمّد بن علی علیهما السّلام، حضرت فرمودند:

پدرم فرمود: شنیدم از پدرم که می فرمود: از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام شنیدم که می فرمودند:

نسبت ناروا به زن عفیفه دادن از معاصی کبیره است زیرا حق عزّ و جل در قرآن می فرماید:

لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (آنان که به زنان عفیفه نسبت ناروا می دهند در دنیا و آخرت مورد لعن بوده و بر ایشان عذاب بزرگی آماده شده است).

ص: 539

باب دویست و سی و دوّم سرّ حرام شدن خوردن مال یتیم به ظلم و ستم

حدیث (1) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرّضا علیه السّلام در مکتوبی به او در جواب مسائلش

فرمودند: خوردن مال یتیم از روی ظلم و ستم به خاطر علل و اسباب بسیاری حرام است:

اوّل: هر گاه کسی از روی ستم مال یتیمی را بخورد بر کشتنش کمک کرده زیرا یتیم محتاج و فقیر بوده و از طرفی نمی تواند خود را بکشد و بردارد و اساسا قائم به خویش نبوده و کسی را هم ندارد که همچون پدر و مادر وی را کفایت کنند از این رو وقتی کسی مالش را بخورد گویا او را کشته و به فقر و فاقه انداخته اش مضافا به هشداری که حق عزّ و جل داده و از ستم به یتیم و افراد ضعیف بر حذر داشته و اخبار به عقوبت داده چنانچه در قرآن فرموده:

باید بندگان از مکافات عمل خود بترسند (و با یتیمان نیک رفتار کنند) کسانی می ترسند کودکان ناتوان از آنها باقی ماند و زیر دست مردم شوند، آنان باید از خدا بترسند.

دوّم: حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: خداوند عزّ و جل در خوردن مال یتیم وعده دو عقوبت داده، یک عقوبت در دنیا و دیگری در آخرت.

پس حکمت و مصلحت در تحریم مال یتیم یکی ابقاء یتیم و قائم به نفس نمودنش بوده و دیگری حفظ نمودن اعقاب و فرزندان از آنچه به ایتام می رسد چه آنکه متصدّیان امور ایتام وقتی وعده عقوبت حق عزّ و جلّ به متصرّفین در اموال ایتام را ملاحظه کردند از خوردن اموال ایشان اجتناب کرده و هیچ گونه خیانتی در مال آنها نمی کنند در نتیجه هم ایتام با داشتن مال قائم به نفس گشته و نیاز به مال دیگران ندارند و هم فرزندان متصدّیان به سرنوشت سوء

ایتامی که مالشان را اولیاء خورده اند که مبتلا نمی شوند از این گذشته آنان که مال ایتام را می خورند بعدا که اطفال یتیم رشد کرده و به سن درک و بلوغ رسیدند حق خود را مطالبه کرده و بدین ترتیب عداوت و خصومت و بغض و کینه بین طرفین حاکم می شود.

ص: 541

باب دویست و سی و سوّم سرّ حرمت فرار از جبهه جنگ و تقرّب بعد از هجرت

حدیث (1) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام در مکتوبی به او در جواب مسائلش فرمودند: خداوند تبارک و تعالی گریختن از جبهه جنگ را حرام کرده و علّتش چند چیز است.

الف: گریختن موجب سستی و شکست در دین می باشد.

ب: گریز از جنگ باعث سبک شمردن رسل و پیشوایان عادل دین خواهد بود.

ج: فرار از جهاد معنایش ترک نصرت و یاری نمودن ائمّه علیهم السّلام است بر علیه دشمنان و رها کردن آن حضرات و همراهی نکردنشان در عقوبت و تنبیه کردن دشمنان در مقابل انکار آنها آنچه را که به آن از سوی رؤسای دین دعوت به آن شده اند یعنی اقرار به ربوبیّت و اظهار عدل و ترک جور و ستم و از بین بردن فساد می باشد.

د: گریختن از میدان نبرد سبب می شود که دشمنان بر مسلمین جرات پیدا کرده و دست به اسارت و کشتار مسلمانان دراز کرده و دین خدا را تباره و باطل نمایند.

سپس حضرت فرمودند:

تعرّب بعد از هجرت (یعنی بعد از مستبصر شدن و هجرت از کفر به اسلام دوباره به

بلاد کفرنشین رفتن و با آنها حشر و نشر داشتن) نیز حرام است و جهتش چند چیز است:

1- تعرّب بعد از هجرت معنایش رجوع از دین و ترک یاری کردن انبیاء و حجج علیهم السلام است.

2- در آن فساد و ابطال حق هر صاحب حقّی است.

علت و سبب حرمت همان است که گفته شد نه صرف سکنا نمودن در بلاد اهل جهل و کفر فلذا اگر شخصی کاملا به دین عارف و عالم باشد باز جایز نیست که با اهل جهل و کفر هم مسکن گردد و در بلاد مشرکین متمرکز شود زیرا بیم آن هست که وی به مرور از اعتقادات مذهبی دست کشیده و علم را رها نموده و با اهل کفر و جهل هم مرام شود و سپس به عقیده باطل مستمر بماند.

ص: 543

باب دویست و سی و چهارم سرّ حرام بودن حیوانی که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شده

حدیث (1) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عباس، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو الحسن الرضا علیه السّلام در مکتوبی به او در جواب مسائلش مرقوم فرمود:

حیوانی که هنگام ذبح نام غیر خدا بر آن برده شده به خاطر این حرام است که حق عزّ و جلّ بر مخلوقاتش واجب کرده که اقرار به او نموده و اسم آن حضرت را بر ذبایح محلّل ببرند نه نام دیگری است.

و سرّ دیگرش این است که بین آنچه به واسطه اش به حضرت باری تقرّب حاصل می شود که و آنچه عبادت و پرستش شیاطین و بتها است نباید مساوات باشد و وقتی ذبیحه ای

که اسم غیر خدا بر آن برده شده را حرام بدانیم رعایت این جهت شده است چه آنکه در نام خدا را بردن، شخص بدین وسیله به ربوبیّت و وحدانیّت حضرت حق عزّ و جل اقرار کرده و اگر اسم غیر او را ببرد اظهار شرک نموده و به غیر ذات جلالش تقرّب جسته، پس ذکر نام «اللَّه» بر ذبیحه فارق است بین ذبیحه محلّل و محرّم به این معنا که اگر نام حق عزّ و جلّ بر آن برده شود حلال بوده و در غیر این صورت حرام می باشد.

باب دویست و سی و پنجم سرّ تحریم پرندگان درنده و حیوانات وحشی و درنده

حدیث (1) علی بن احمد با همان اسناد قبل نقل کرده:

حضرت رضا علیه السّلام مکتوبی به محمّد بن سنان نوشته و در آن مرقوم فرمودند:

تمام پرندگان درنده و حیوانات وحشی درنده حرام هستند زیرا مردار و گوشت انسانها و قاذورات و اشباه اینها را می خورند لذا خداوند عزّ و جل نشانه هایی را جهت امتیاز حیوانات وحشی از حلال گوشت و پرندگان حلال از حرام گوشت آنها قرار داده چنانچه پدرم علیه السّلام در همین باره فرموده:

هر حیوان درنده ای که صاحب دندان نیش بوده و هر پرنده ای که چنگال داشته باشد

ص: 545

حرام گوشت است چنانچه هر پرنده ای که سنگدان دارد گوشتش حلال می باشد.

و فارق و امتیاز دیگری که بین پرندگان حلال و حرام می باشد این است که در فرموده پدرم علیه السّلام به آن اشاره شده و آن حضرت فرموده اند:

هر پرنده ای که در وقت پرواز بالش را تکان دهد آن را بخورد که حلال بوده و آنچه از پرندگان هنگام پرواز بالشان را صاف نگاه می دارند نخور که حرام

گوشت هستند.

سپس فرمودند: خرگوش حرام بوده زیرا به منزله سنّور (نوعی گربه) است و همان طوری که حیوانات درنده وحشی و سنّور چنگال دارند خرگوش نیز دارای چنگال می باشد مضافا به این که ذاتا خرگوش قذر و خبیث است و از این گذشته در وصف آن گفته اند همچون زنان خون حیض می بیند زیرا از جمله ممسوخات است و این خود یکی از عوامل قذر و خبیث بودنش محسوب می شود.

باب دویست و سی و ششم سرّ تحریم ربا

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه می گوید:

محمّد بن ابی عبد اللَّه از محمّد بن ابی بشر، از علی بن عبّاس، از عمر بن عبد العزیز از هشام بن حکم نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام راجع به علّت و سبب تحریم ربا پرسیدم؟

حضرت فرمودند: اگر ربا حلال می بود مردم تجارت را رها می کردند و نیازی به آن نداشتند از این رو حقّ عزّ و جلّ ربا را حرام فرمود تا مردم از حرام دوری کرده و رو به تجارات و بیع و شراء آورند، پس ربا در قرض بین مردم باقی ماند.

حدیث (2) علی بن حاتم از ابو عبد اللَّه محمّد بن احمد بن ثابت از عبید، از ابن ابی عمیر، از هشام ابن سالم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

خداوند عزّ و جلّ ربا را حرام کرد تا مردم از انجام معروف و امر پسندیده خودداری نکنند.

حدیث (3) علی بن حاتم از ابو القاسم حمید از عبد اللَّه بن احمد نهیکی از علی بن حسن طاطری از درست بن ابی منصور، از محمّد بن عطیّه، از زراره، وی می گوید:

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند:

علل

الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، ج 2، ص: 547

خداوند عزّ و جلّ ربا را حرام کرد تا معروف و امر پسندیده از بین نرود.

حدیث (4) علی بن احمد می گوید: محمّد بن ابی عبد اللَّه از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابا الحسن علی بن موسی الرّضا علیهما السّلام در مکتوبی به او در جواب مسائلش فرمودند:

علّت تحریم ربا ان است که حق عزّ و جل از آن نهی فرموده زیرا در آن اموال فاسد و تباه می شوند چه آنکه انسان وقتی یک درهم را به دو درهم خرید ثمن و عوض یک درهم همان یک درهم بوده و درهم دیگر باطل و فاسد است پس بیع و شراء ربوی در هر حال برای مشتری و بایع ضرر و زیان آور است از این رو خداوند تبارک و تعالی به خاطر فاسد اموال و جلوگیری از آن ربا را حرام و ممنوع فرموده همان طوری که سپردن مال سفیه را به او از ممنوعات قرار داده است زیرا بیم آن هست که سفیه مالش را فاسد کند.

بلی وقتی با رشد انس گرفت و خوب و بد، صلاح و فساد را تشخیص داد البته می توان مالش را به وی سپرد، پس به خاطر همین علت (فساد اموال) حق عزّ و جل ربا و فروختن یک درهم به دو درهم را حرام کرده و علّت حرام نمودن ربا بعد از بیان و علم به آن این است که مرتکب ربا حرام الهی را سبک شمرده و بدون اعتناء به آن واردش شده

است و این خود از معاصی کبیره می باشد زیرا با علم به حرمت و این که حق تبارک و تعالی آن را حرام نموده با این حال به آن اقدام شود چیزی غیر از سبک شمردن محرّم الهی نمی باشد و سبک شمردن محرّم الهی موجب دخول در کفر است.

و علّت تحریم ربا در بیع و شراء نسیه آن است که معروف از بین رفته و اموال تلف گشته و مردم به گرفتن سود رغبت پیدا نموده و قرض را ترک کرده و امور معروف و پسندیده را رها می کنند مضافا به این که این ربا نیز موجب فساد و ظلم و نابودی اموال می باشد.

باب دویست و سی و هفتم سرّ حرام کردن خداوند تبارک و تعالی شراب و مردار و خون و گوشت خوک و بوزینه و خرس و فیل و سپرز

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن حسن صفّار، از محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب، از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از محمّد بن عذافر، از برخی رجالش، از

ص: 549

حضرت ابی جعفر علیه السّلام راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: برای چه خداوند عزّ و جل شراب و مردار و خون و گوشت خوک را حرام فرموده است؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی این اشیاء را بر بندگان حرام نکرد و غیر آنها را حلال قرار نداد تا ایشان را به آنچه حلال کرده راغب و از آنچه حرام فرموده بی میل نموده باشد بلکه پس از آفرینش مخلوقات آنچه که ابدان ایشان به آن قائم است و در راستای مصلحت و خیر آنها هست را به آنها تعلیم فرمود و پس از آن تفهیمشان نمود که این سنخ از اشیاء بر ایشان مباح و حلال است

و نیز آنچه به ضرر ابدانشان هست را به آنها هشدار داد و اعلام فرمود که این قبیل از اشیاء بر آنها حرام است سپس فرمود: کسی که از شما در وقتی از اوقات مضطرّ شد و بدنش قائم و پا بر جا نشد مگر به یکی از این محرّمات البته در چنین وضعی می تواند به مقداری که حاجتش برطرف شده و مشکلش حلّ شود از آن استفاده کند نه بیش از این مقدار.

پس از آن فرمود: امّا مردار: احدی حق ندارد از آن تناول کند مگر آنکه بدنش مبتلا به ضعف مفرط بوده یا قوّت از او رفته و بدون استفاده از آن نسلش منقطع می گردد و اساسا خورنده مردار مبتلا به مرگ ناگهانی می گردد.

و امّا خون: خوردن آن در خورنده آن زرد ایجاد کرده و او را مبتلا به مرض عطش و قساوت قلب و کم مهری نموده به طوری که به خویشاوندان و یارانش هیچ ایمان و اعتقادی ندارد.

و امّا گوشت خوک: خداوند تبارک و تعالی طائفه ای را در صورت های مختلف نظیر صورت خوک و بوزینه و خرس مسخ فرمود و سپس نهی کرد از خوردن گوشت حیوانات مماثل و هم شکل ایشان تا بدین وسیله از استفاده شدن ممسوخات جلوگیری به عمل آمده و از طرفی به عقوبت و بلایی که آنها به آن مبتلا شده اند استخفافی واقع نگردد.

و امّا خمر و شراب: خداوند متعال آن را حرام فرمود زیرا هم مستی ایجاد می کند و هم فاسد است سپس فرمود: خورنده شراب به منزله کسانی است که بت می پرستند و شرب خمر در شارب ارتعاش و لرزه ایجاد کرده و مروّت

و جوانمردی را از او زائل نموده و باعث می شود که وی بر انجام محارم الهی از قبیل ریختن خونها و مرتکب شدن زنا جرات پیدا نماید حتی کار بجایی می رسد که از آدم مست بعید نیست که با محارم خود در حال زوال عقل جمع شود باری شراب در شارب هر شر و بدی را ایجاد می کند.

ص: 551

حدیث (2) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی و ابراهیم بن هاشم جمیعا از محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از محمّد بن عذافر، از پدرش، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام روایتی مانند روایت اوّل را نقل نموده.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی القاسم ماجیلویه از محمّد بن علی کوفی، از عبد الرحمن بن سالم، از مفضّل بن عمر نقل کرده که وی گفت: محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: بیان فرمایید چرا خداوند تعالی خوک را حرام فرموده؟

حضرت فرمودند:

خداوند متعال طائفه ای را در شکلهای مختلف همچون خوک و بوزینه و خرس مسخ فرموده و سپس از تناول گوشت حیوانات مماثل و هم شکل آنها نهی نمود تا آنها مورد استفاده قرار نگرفته و به عقوبت و بلایی که مبتلا به آن شده اند استخفافی واقع نگردد.

حدیث (4) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از محمّد بن اسماعیل برمکی، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت رضا علیه السّلام در مکتوبی به من در جواب مسائلهم

فرمودند:

خوک به خاطر این حرام شده که حیوانی است بسیار کریه و زشت، حق تبارک و تعالی این زشتی را وسیله پند و عبرت خلائق و سبب خوف و بیم مردمان و نشانه وقوع مسخ بر خلقتش قرار داده است.

و دلیل دیگر بر حرمتش آن است غذاء این حیوان ناپاک ترین ناپاکی ها است و علل بسیار دیگر که نامی از آنها در اینجا برده نشده.

و همچنین بوزینه نیز حرام است زیرا همچون خوک از ممسوخات بوده و حق تعالی زشتی این حیوان را نیز وسیله عبرت خلائق و نشانه وقوع مسخ بر خلقتش قرار داده است.

ناگفته نماند که حق جلّ و علی یک شباهتی از انسان در این حیوان گذارده تا مردم بدانند که این موجود از مخلوقاتی است که مورد غضب و سخط الهی واقع شده است.

و نیز حضرت رضا علیه السّلام در مکتوبی به محمّد بن سنان در جواب مسائلش مرقوم

ص: 553

فرمودند: مردار حرام است زیرا تغذیه از آن موجب فساد و تباه شدن ابدان و پیدا شدن آفات در آنها می باشد و وجه دیگر برای حرمت آن این است که حق تعالی بدین وسیله خواسته است هشدار دهد که تسمیه (گفتن بسم اللَّه در وقت ذبح) سبب است برای حلال شدن مذبوح و ترکش باعث حرام بودن آن می باشد.

و حق تعالی خون را نیز همچون مردار حرام فرموده زیرا تغذیه از آن سبب فساد ابدان و موجب پیدا شدن آب زرد و بوی متعفّن دهان و بد بو شدن شخص و بد خلق شدن وی و سخت دل شدن و کم مهر گردیدن نسبت به دیگران

می گردد حتی کار بجایی می رسد که فرزند به واسطه تغذیه از آن پدر و دوست و همسرش را به قتل می رساند.

و نیز حق عزّ و جل طحال و سپرز را حرام فرمود زیرا در آن خون می باشد و از طرفی علّت تحریم آن با علّت تحریم خون و مردار یکی می باشد چه آنکه طحال در فساد به منزله آنها می باشد.

حدیث (5) محمّد بن علی بن ماجیلویه رضی اللَّه عنه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از محمّد بن اسلم جبلی، از حسین بن خالد نقل کرده که وی گفت:

از حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام پرسیدم: آیا تناول گوشت فیل حلال است؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: چرا؟

فرمودند: زیرا این حیوان مماثل فیل است و حق تعالی گوشت ممسوخات و گوشت آنچه که مثل آنها هستند را حرام فرموده.

باب دویست و سی و هشتم سرّ مکروه بودن تناول گوشت کلاغ

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن حسین بن ابی الخطاب، از محمّد بن یحیی خزّاز، از غیاث بن ابراهیم، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت تناول گوشت کلاغ را خوش نداشتند زیرا فاسق و بدکار است.

ص: 555

باب دویست و سی و نهم اسرار ممسوخات و اقسام آنها

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از اسماعیل بن مهران، از محمّد بن الحسن بن علان نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا الحسن علیه السّلام در باره مسخ شده ها سؤال کردم؟

حضرت فرمودند:

ممسوخ دوازده صنف بوده و برایشان اسراری است:

امّا فیل: این حیوان مسخ شده؛ زیرا در اصل سلطانی بوده که زنا و لواط می کرده.

خرس: این حیوان نیز از ممسوخ است؛ زیرا در اصل مردی دیّوث «1» بوده.

خرگوش: حیوانی است که مسخ شده؛ زیرا در اصل زنی بوده که به شوهرش خیانت می نمود و از حیض و جنابت غسل نمی کرد.

خفّاش: حیوانی است مسخ شده؛ زیرا خرماهای مردم را سرقت می کرد.

سهیل: ستاره ای است مسخ شده؛ زیرا مردی در یمن به شغل گمرکچی بودن اشتغال داشت.

زهره: ستاره ای است مسخ شده؛ زیرا زنی بود که به واسطه اش هاروت و ماروت گول خوردند.

و امّا بوزینه ها و خوکها: اینها طائفه ای از بنی اسرائیل بوده که در روز شنبه ظلم و ستم کردند.

و امّا جرّی (نوعی ماهی است) و سوسمار: زمانی که مائده آسمانی برای جناب عیسی علیه السّلام نازل شد گروهی از بنی اسرائیل به آن حضرت ایمان نیاوردند در نتیجه به سرگردانی مبتلا شدند پس برخی در دریا افتاده و بعضی در خشکی ماندند آنها

که در دریا افتادند به صورت جرّی در آمده و آنان که در خشکی ماندند به شکل سوسمار شدند.

امّا عقرب، در اصل مردی سخن چین بود پس مسخ شد و به این شکل در آمد.

امّا زنبور، در اصل گوشت فروش بود و در وقت فروش از ترازو کم می گذاشت.

حدیث (2) علی بن احمد بن محمّد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی از


______________________________
(1)- به مردی گویند که مردان اجنبی را نزد همسرش ببرد.

ص: 557

محمّد بن احمد بن اسماعیل علوی، علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، از علی بن جعفر، از برادر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر، از حضرت جعفر بن محمّد علیهم السّلام، حضرت فرمودند:

مسخ شده ها سیزده تا است:

فیل، خرس، خرگوش، کژدم، سوسمار، عنکبوت، کرم سیاه، سگ ماهی، خفّاش، بوزینه، خوک، زهره و سهیل.

محضر مبارکش عرض شد: ای فرزند رسول خدا سبب مسخ شدن آنها چه بود؟

حضرت فرمودند: امّا فیل: مردی ستمگر و لواطه کن بود از رطب و یابس نمی گذشت (یعنی به هر کس دست می یافت این عمل شنیع را مرتکب می شد) و امّا خرس: مردی بود که حالت زنانگی در او بود و مردان را به خود دعوت می کرد.

و امّا خرگوش: زنی بود آلوده که نه از حیض غسل می کرد و نه از جنابت و نه از غیر این دو.

و امّا کژدم: مرد هرزه گویی بود که احدی از او و آزارش در امان نبود.

و امّا سوسمار: مردی بیابانی بود که با عصای خویش اموال حاجیان را می دزدید.

و امّا عنکبوت: زنی بود که به شوهرش خیانت نمود.

و امّا کرم سیاه: مرد سخن چینی بود

که بین دوستان جدایی می انداخت.

و امّا سگ ماهی: مرد دیّوثی بود که مردان اجنبی را به همسران خود دعوت می کرد.

و امّا خفّاش: مرد دزدی بود که از سر درختان خرما، خرمای مردم را می دزدید.

و امّا بوزینه: یهود در روز شنبه خیانت و ستم کردند لذا به بوزینه مسخ شدند.

و امّا خوکها: جمعی از نصاری از پروردگار درخواست کردند بر ایشان مائده نازل کنند، بعد از نزول مائده در تکذیب پیامبر خود سخت تر شدند.

و امّا سهیل: مردی گمرکچی در یمن بود.

و امّا زهره: زنی بود موسوم به ناهید و او همان زنی است که مردم در باره اش

ص: 559

می گفتند هاروت و ماروت به واسطه اش فریفته شدند.

حدیث (3) علی بن عبد اللَّه ورّاق رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه، از عباد بن سلیمان، از محمّد بن سلیمان دیلمی، از حضرت رضا علیه السّلام نقل کرده که حضرتش فرمودند:

خفّاش (شب پره) زنی بود که رقیب خود را سحر کرد لذا حق تعالی او را به صورت خفّاش مسخ نمود و موش یکی از اسباط یهود بود که مورد غضب خدا واقع شدند و آنها را به صورت موش مسخ فرمود و پشه مردی بود که انبیاء علیهم السّلام را مسخره می کرد و ناسزا به ایشان می گفت و با ایشان روترش نموده و در مقابلشان کف می زد، حق تعالی او را به صورت پشه مسخ فرمود.

و شپش حیوانی است که منشأ ایجاد و هستی آن جسد می باشد و شرح مسخ شدن آن این است که:

پیامبری از پیامبران بنی اسرائیل ایستاده بود و نماز می گذارد در این هنگام نادانی از نادانان بنی اسرائیل

جلو آمد و او را به استهزاء گرفت و رو به آن جناب ترش کرد، پس از جایش برنخاست مگر آنکه حق سبحانه و تعالی او را به صورت شپش مسخ فرمود.

و مارمولک سبطی از اسباط بنی اسرائیل بود که اولاد انبیاء را سبّ و نفرین کرده و ایشان را مورد بغض و کینه قرار می دادند، پس حق تعالی آنها را به صورت مارمولک مسخ فرمود.

امّا عنقاء از ناحیه غضب خداوند تبارک و تعالی به این صورت در آمد و حق تعالی این مبغوض را مثل عنقاء و به صورت آن مسخ فرمود، پناه می بریم به خدا از غضب و سخط او.

حدیث (4) محمّد بن علی ماجیلویه رضی اللَّه عنه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری از محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب، از علی بن اسباط از علی بن جعفر، از مغیره، از حضرت ابی عبد اللَّه، از پدرش، از جدّش علیهم السّلام، حضرت فرمودند:

مسخ شده از بین انسانها سیزده صنف است به این شرح:

بوزینه، خوک، شب پره، سوسمار، خرس، فیل، کرم سیاه، سگ ماهی، کژدم، سهیل، خارپشت، زهره و عنکبوت.

ص: 561

امّا بوزینه: طائفه ای در شهری کنار دریا فرود آمده و آن جا می زیستند، این مردم در روز شنبه مرتکب عصیان و تعدّی شده و ماهی ها را که از صیدشان در این روز ممنوع بودند شکار می کردند در نتیجه حق تعالی آنها را به صورت بوزینه مسخ فرمود.

و امّا خوکها: قومی از بنی اسرائیل مورد نفرین حضرت عیسی بن مریم واقع شده در نتیجه حق تعالی ایشان را به هیئت خوکها

مسخ فرمود.

و امّا شب پره: زنی با رقیب خود می زیست ولی در حقش خیانت و سحر نمود، حق تعالی او را به صورت شب پره مسخ فرمود.

و امّا سوسمار: مرد بیابانی بود که هر کس به او می گذشت وی رعایتش را نکرده و او را می کشت از این رو حق تعالی او را به صورت سوسمار مسخ فرمود.

و امّا فیل: مردی بود که با بهائم جمع می شد لذا حق تعالی او را به صورت فیل مسخ فرمود.

و امّا کرم خاکی: مردی بود زناکار که از هیچ چیز نمی گذشت و رعایت آن را اصلا نمی نمود پس حق تعالی او را به صورت کرم خاکی مسخ فرمود.

و امّا سگ ماهی: مردی بود سخن چین، حق تعالی او را به صورت سگ ماهی مسخ نمود.

و امّا کژدم: این حیوان مردی عیب جوی و هرزه زبان بود، خداوند متعال وی را به صورت عقرب مسخ فرمود.

و امّا خرس: در اصل مردی بود که اموال حاجی ها را می ربود، خدای تبارک و تعالی او را به صورت خرس مسخ نمود.

و امّا سهیل: مردی بود گمرکچی و ندیم و همدم کسی که از مردم باج می گرفت محسوب می شد، حق تعالی او را به صورت سهیل مسخ فرمود.

و امّا زهره: زنی بود که هاروت و ماروت به واسطه اش فریفته شدند، خداوند او را به صورت زهره مسخ فرمود.

و امّا عنکبوت: زنی بود بدخلق و نافرمان نسبت به شوهرش و پشت به او

ص: 563

می نمود حق تبارک و تعالی وی را به صورت عنکبوت مسخ فرمود.

و امّا خارپشت: مردی بد خلق بود که حق تبارک و تعالی به صورت خارپشت مسخش

نمود.

حدیث (5) ابو الحسن علی بن عبد اللَّه اسواری از مکّی بن احمد بن سعدویه برذعی از ابو زکریا بن یحیی بن عبید عطّار بدمیاط از قلانسی، از عبد العزیز بن عبد اللَّه اویسی، از علی بن جعفر از معتب غلام حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام از آن حضرت، از پدر گرامش، از جدّ بزرگوارش، از علی بن ابی طالب علیهم السّلام نقل کردند که، حضرت فرمودند:

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم راجع به مسوخ سؤال نمودند؟

حضرت فرمودند: مسوخ سیزده تا می باشند به این شرح:

فیل، خرس، خوک، بوزینه، سگ ماهی، تمساح، خفّاش، کرم سیاه، کژدم، عنکبوت، خرگوش، زهره و سهیل.

محضر مبارکش عرض شد: ای رسول خدا سبب مسخ شدن ایشان چه بود؟

حضرت فرمودند: امّا فیل: مردی بود اهل لواط از هیچ موردی نمی گذشت و هیچ تر و خشکی را رها نمی نمود.

و امّا خرس: مردی بود مخنّث و ابنه ای، مردان را به خود دعوت می کرد.

و امّا خوک: نصاری از پروردگار تبارک و تعالی درخواست کردند که برایشان مائده ای نازل فرماید و وقتی این مائده نازل شد به جای ایمان آوردن و متنبّه شدن بر کفر و تکذیبشان افزودند از این رو حق تعالی ایشان را به صورت خوک مسخ نمود.

و امّا بوزینه: طائفه ای بودند که روز شنبه ستم و ظلم نمودند.

و امّا سگ ماهی: مردی دیّوث بود که مردان را به اهل و خویشان مؤنّث خود دعوت می کرد.

و امّا تمساح: مرد بیابانی بود که با عصایش اموال حجّاج را می ربود.

و امّا خفّاش: شخصی بود که از روی درختان خرما، و میوه ها را سرقت می کرد.

و امّا کرم سیاه: کسی بود که بین دوستان

سخن چینی و نمّامی می نمود.

و امّا کژدم: مردی بود که با زبانش دیگران را نیش می زد و احدی از زبان او در امان نبود.

و امّا عنکبوت: زنی بود که همسرش را مسحور نمود.

ص: 565

و امّا خرگوش: زنی بود که نه از حیض و نه از غیر آن غسل می کرد.

و امّا سهیل: شخصی بود که در یمن گمرکچی بود.

و امّا زهره: زن نصرانیّه ای بود که تعلّق به برخی از سلاطین بنی اسرائیل داشت و به واسطه اش هاروت و ماروت مفتون و فریفته شدند، اسمش ناهیل بود ولی مردم به او ناهید می گویند.

محمّد بن علی بن الحسین مصنّف این کتاب می گوید:

مردم در باره زهره و سهیل اشتباه کرده و می گویند: این دو، دو ستاره اند ولی این طور نیست چه آنکه آن دو، دو موجود زنده دریایی بوده که به نام این دو ستاره موسوم می باشند.

چنانچه حمل (برّه) و ثور (گاو) و سرطان (خرچنگ) و اسد (شیر) و عقرب (کژدم) و حوت (ماهی) و جدی (بزغاله) حیواناتی هستند که نام ستارگان را روی آنها گذارده اند و راجع به آنها کسی مرتکب اشتباه و غلط نشده.

و سرّ این که مردم تنها نسبت به این دو (سهیل و زهره) به اشتباه افتاده اند نه غیر آنها، آن است که: مشاهده این دو حیوان ممکن نبوده و نمی توان آنها را شناخت؛ زیرا آنها دو جانوری هستند که در اقیانوسی زندگی می کنند که بر گرد جهان می چرخد، به طوری که کشتی بدان نرسیده و تدبیری در آن کار نمی کند.

نمی توان گفت: خدای عزّ و جل گناهکاران را ستاره تابناکی نموده که در بیابان و دریا وسیله هدایت

باشند و تا آسمان و زمین بر پا هستند بمانند.

عاصیان و مجرمانی که مسخ می شدند بیشتر از سه روز زنده نبوده و پس از آن می مردند، از آنها فرزندی باقی نماند.

این جانورانی که مسوخ نامیده شده اند، اسامی آنها مجاز و از باب استعاره است، این حیوانات مسوخاتی بوده که حق تعالی تناول گوشت آنها را حرام کرده؛ زیرا در آنها مضارّ و فساد است.

حضرت ابو جعفر الباقر علیه السّلام فرمودند:

سرّ این که حق تعالی از تناول گوشت حیوان مثله شده نهی فرموده آن است که از آن استفاده نشود و دیگر این که عقوبت و تنبیهش سبک نگردد.

محمّد بن علی بن بشّار قزوینی از ابو الفرج مظفّر بن احمد قزوینی نقل کرده که وی گفت: از ابو الحسین محمّد بن جعفر اسدی کوفی شنیدم که در باره سهیل و زهره می گفت:

ص: 567

این دو، دو جانور از جانوران دریایی بوده که دور دنیا جریان دارد، آن دریا در جایی می باشد که کشتی بدان نرسیده و تدبیری در آن کار نمی کند.

این دو از اصناف مسوخ شمرده شده اند و آنان که پنداشته اند: سهیل و زهره همان دو ستاره معروف می باشند اشتباه کرده اند، چنانچه اعتقاد به فرشته بودن هاروت و ماروت نیز خطاء است چه آنکه این دو، دو موجود روحانی بوده که آفریده و آماده شده بودند برای فرشته شدن ولی نرسیدند به حدّ فرشتگان، رنج و محنت و گرفتاری را پذیرفتند و خود را در بوته امتحان قرار دادند، پس واقع شد در باره آنها آنچه واقع شد، اگر ایشان فرشته بودند از ارتکاب گناه برکنار می ماندند و عصیان و

نافرمانی نمی کردند در حالی که از این ابتلاء به سلامت بیرون نیامدند، و این که خداوند متعال در کتابش (قرآن) این دو را ملک خوانده مراد این است که:

ایشان را آفریدیم تا ملک و فرشته شوند نه آنکه بالفعل فرشته می باشند چنانچه حق تعالی به پیامبر گرامیش می فرماید:

إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ (پیامبر تو مرده و ایشان نیز مردگانند) یعنی به زودی تو و ایشان می میرید نه این که بالفعل از مردگان هستید.

باب دویست و چهلم سرّ این که مؤمن گاهی مرتکب محرّمات شده و کافر زمانی حسنات را انجام می دهد

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رضی اللَّه عنه از علی بن حسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از پدرش، از عبد اللَّه بن محمّد همدانی، از اسحاق قمی نقل کرده که وی گفت: بر حضرت ابی جعفر امام باقر علیه السّلام وارد شده محضرش عرض کردم:

فدایت شوم، بیان فرمایید: آیا مؤمن زنا می کند؟

فرمودند: خیر.

عرض کردم: آیا لواط می کند؟

فرمودند: خیر.

عرض کردم: آیا مسکر و شراب می آشامد؟

فرمودند: خیر.

عرض کردم: مرتکب گناه می شود؟

ص: 569

فرمودند: آری.

عرض کردم: فدایت شوم اگر زنا و لواط نکرده و مرتکب سیّئات و بدیها نمی شود، پس گناهی که مرتکب می شود چیست؟

فرمودند: ای اسحاق حق تبارک و تعالی فرموده: آنان که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری می کنند مگر از لمم و گناه صغیره.

مؤمن گاهی گناه صغیره ای که قصدش را نداشته انجام می دهد.

عرض کردم: فدایت شوم، بفرمایید: آیا کسی که نصب عداوت شما نموده و سبّ خاندان رسالت را می نماید با چیزی پاک و تطهیر می شود؟

فرمودند: خیر.

عرض کردم: فدایت شوم گاهی می بینم مؤمن یکتاپرستی را که اعتقادش همچون اعتقاد من بوده و به ولایت و محبّت شما خاندان پابند بوده

و بین من و او هیچ اختلافی نیست با این حال شرب خمر نموده و زنا و لواط کرده و وقتی برای یک حاجت نزدش می روم و به او عرضه می کنم با روی گرفته و ترش کرده اش مواجه شده و مشاهده می کنم در بر آوردن حاجتم کند و سخت می باشد.

و از آن طرف گاهی ناصبی که در اعتقاد با من مخالف است دیده می شود وقتی برای حاجتی نزدش می روم و مرا می شناسد که در عقیده با او مخالف هستم با این حال با روی گشاده و باز با من برخورد کرده و سریعا به حاجت من پرداخته و با نشاط و سرور که حاکی از دوست داشتنش در روا کردن نیاز من هست اقدام به آن می کند، مشاهده می کنم که نماز بسیار می خواند و روزه زیاد می گیرد و صدقه و زکات فراوان می دهد و در امانتی که نزدش می گذارند خیانت نکرده و آن را رد می نماید، سرّ این دو حرکت چیست؟

حضرت فرمودند: آیا نمی دانید که از کجا و به چه سبب گناه و عصیان از شما سر می زند؟

عرض کردم: خیر به خدا قسم فدایت شوم، مگر آنکه شما آگاهم نمایید.

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی چون در یگانگی متفرّد و منحصر بود لا جرم تمام اشیاء را آفریده ولی نه از چیزی و مادّه ای بلکه شرح آفرینشش چنین است:

آب شیرین را بر زمین پاک و پاکیزه هفت شبانه روز جاری نمود، سپس آب را بند آورد و یک مشت از خاک پاک و طاهری که گل شده بود را برداشت، این مشت گل،

ص: 571

طینت و گل اهل بیت

عصمت و طهارت بود، سپس از زیر آن گل، مشتی دیگر برداشت و آن گل و طینت شیعیان ما بود، سپس ما را برای خودش اختیار فرمود و اگر طینت و گل شیعیان را همچون طینت ما به خود وامی گذارد هرگز احدی از ایشان مرتکب زنا و سرقت و لواط و شرب مسکر و افعال قبیحه ای که نام بردی نمی شد ولی این طور نشد بلکه حق تعالی هفت شبانه روز آب شور را بر روی زمین ملعونه و ناپاک جاری فرمود سپس آن را قطع کرد و پس از آن مشتی از آن گل را که گل ملعونه و به واسطه طول مجاورتش با آب تغییر یافته و سیاه رنگ شده بود (لجن) برداشت.

این مشت گل طینت آلوده و فاسد بود که عبارت باشد از طینت دشمنان ما اگر خداوند عزّ و جلّ طینت دشمنان ما را به حال خود می گذارد هرگز آنها را در میان انسانها نمی دیدی و ابدا به شهادتین اقرار نکرده و روزه نگرفته و نماز نخوانده و زکات نداده و حج بیت اللَّه نرفته، و هیچ گاه ایشان را با حسن خلق ملاقات نمی کردی ولی حق تبارک و تعالی طینت شما و ایشان را جمع نمود و با هم مخلوط کرد و به هم مالید همچون مالیدن پوست و سپس آن دو را با هم در آب ممزوج فرمود، پس هر لفظ ناهنجار یا عمل زنا یا افعال قبیحه ای که یاد کردی از قبیل شرب مسکر یا غیر آن از برادر مؤمن خود مشاهده می کنی ناشی از جوهریّت و طینت و یا از ایمان او نیست بلکه به واسطه تماسی که

ناصبی با طینت او پیدا کرده وی بر انجام این سیّئات و قبائح اقدام و مبادرت می کند چنانچه هر فعل نیکو و خلق زیبا و یا از ایمان او نیست بلکه به واسطه تماسی که ناصبی با طینت او پیدا کرده وی بر انجام این سیئات و قبائح اقدام و مبادرت می کند چنانچه هر فعل نیکو و خلق زیرا و یا روزه و نماز یا حج بیت اللَّه یا صدقه یا معروفی از ناصبی سر می زند مستند به جوهریّت و طینت او نبوده بلکه تماسّش با ایمان سبب اکتساب این افعال پسندیده و صدورش در خارج گردیده است.

عرض کردم: فدایت شوم، وقتی قیامت بپا شود چه خواهد شد؟

حضرت به من فرمودند: ای اسحاق آیا خداوند خیر و شر را در یک جا جمع خواهد فرمود؟

وقتی قیامت شود حق تعالی آنچه از ایمان را که با طینت ناصبی ها اصابت کرده و منشأ افعال حسنه شده از ایشان گرفته و به شیعیان ما رد نموده و به عکس آنچه از خباثت ناصبی با طینت شما مقرون گردیده و باعث صدور قبایح گردیده است را از شما گرفته و به ایشان بر می گرداند و اساسا هر چیزی به عنصر اوّلی که ابتدائش بوده بر می گردد.


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص571

ر خورشید در هنگامی که ابتداء طلوعش هست را ندیدی، آیا شعاع محرّک و

ص: 573

نیرو بخشش متّصل به آن است یا بائن

و جدا از کره آفتاب می باشد؟

عرضه داشتم: فدایت شوم: خورشید وقتی غروب می کند شعاع به آن بر می گردد همان طوری که از آن صادر و خارج گشته بود و این خود دلیل است که شعاع از کره جدا نیست و الّا نباید به آن باز گردد.

حضرت فرمودند: آری، هر چیزی به جوهره خود که از آن صدور یافته باز می گردد.

عرضه داشتم: فدایت شوم آیا حسنات و افعال نیک ناصبی ها را گرفته و به ما بر می گردانند و به عکس افعال قبیح و ناپسند ما را به ایشان ارجاع می دهند؟

حضرت فرمودند: آری به خدایی که غیر از او معبودی نیست امر چنین می باشد.

عرض کردم: فدایت شوم در کتاب خدا آیه ای که شاهد بر این گفتار باشد می یابم یا نه؟

حضرت فرمودند: آری.

عرضه داشتم: در کدام آیه این مضمون می باشد؟

فرمودند: آیا این آیه را تلاوت نکرده ای؟

فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً «1» (آن کسانی که از گناه توبه کنند و با ایمان به خدا عمل صالح به جای آورند خدا گناهان آنها را به ثواب بدل گرداند چه آنکه خداوند در حق بندگان بسیار مهربان و آمرزنده است).

خداوند متعال تنها سیّئات شما را که دوستان ما هستید به حسنات مبدّل می فرماید.

باب دویست و چهل و یکم سرّ بوی خوش و سبب آن

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از علی بن حسان واسطی، از برخی اصحابش، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: حضرت آدم علیه السّلام از بهشت به کوه صفا و حوّاء به کوه مروه هبوط داده شدند و این در حالی بود که حوّاء در بهشت موهایش را شانه

زده بود،


______________________________
(1)- سوره فرقان آیه (70)

ص: 575

هنگامی که در زمین قرار گرفت گفت: در حالی که مورد غضب و سخط الهی می باشم از شانه شدن موهایم خشنود نبوده و به آن دلبستگی ندارم، لذا آرایش موها را بهم ریخت و آنها را از هم گشود، موها پراکنده و منتشر شدند و از انتشارشان عطری که از ناحیه شانه زدن در بهشت در موها پدید آمده بود متصاعد شد باد آن را برد و در هند متمرکز ساخت از این رو عطر و بوی خوش در هند پدید آمد.

و در حدیث دیگر آمده: وقتی حوّا گیسوان بافته خود را گشود حق تبارک و تعالی باد را فرستاد تا به موهای پریشان و گشوده او وزیده و بوی عطر آن را در مشرق و مغرب پراکنده ساخت.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن سلیمان رازی از محمّد بن الحسین، از احمد بن محمّد بن ابی نصر از حضرت ابی الحسن الرّضا علیه السّلام نقل کرده، وی می گوید:

محضر مبارکش عرض کردم: ابتداء پیدایش و کیفیّت بروز عطر و بوی خوش چه وقتی و چطور واقع شد؟

حضرت فرمودند: کسانی که قبل از شما بودند در این باره چه می گویند؟

عرض کردم: می گویند: آدم علیه السّلام وقتی به زمین دنیا هبوط کرد به هند فرود آمد و به خاطر فراقش از بهشت آنقدر در این سرزمین گریست که اشکهایش در زمین به صورت نهر جاری شد و همین اشکها فضای عالم را خوشبو نمودند.

حضرت فرمودند: آن طوری که ایشان می گویند نیست، بلکه سبب و کیفیّت پیدایش عطر در دنیا آن بود که

حوّا زمانی که در بهشت بود گیسوانش را در غلافی از سرشاخه های درختان بهشتی قرار داده بود و هنگامی که به زمین فرود آمد و به لغزش مبتلا شد خون حیض دید و مأمور شد به غسل که کردن بناچار گیسوانش را تکانید تا غلافها از گیسوانش جدا شدند حق تعالی بادی را فرستاد تا این غلافها را به صورت ذرّاتی به هر کجا که حضرتش خواست ببرند و از اینجا بود که عطر و بوی خوش در دنیا پدید آمد و در همه نواحی پراکنده شد.

باب دویست و چهل و دوّم امتناع حق عزّ و جلّ از پذیرفتن توبه شخص بد خلق

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد بن محمّد، از پدرش،

ص: 577

از یونس بن عبد الرحمن از کسی که یادش کرده، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی امتناع دارد از این که توبه شخص بد خلق را بپذیرد.

محضر مبارکش عرض شد: چرا؟

حضرت فرمودند: زیرا این شخص از گناهی بیرون نمی آید مگر آنکه در آنچه بزرگتر از آن است واقع می شود.

باب دویست و چهل و سوّم سرّ پذیرفته نشدن توبه بدعت گذار در دین

حدیث (1) جعفر بن محمّد بن مسرور رحمه اللَّه علیه، از حسین بن محمّد بن عامر، از معلّی بن محمّد از محمّد بن جمهور العمی با اسنادش به طور مرفوعه نقل کرده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: خداوند متعال امتناع دارد که توبه بدعت گذار را بپذیرد.

محضر مبارکش عرض شد: یا رسول اللَّه چرا چنین می باشد؟

فرمودند: زیرا محبّت و وابستگی به بدعت در قلبش رسوخ کرده.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح، از محمّد بن ابی عمیر از هشام بن حکم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

در زمانهای اوّل و پیش مردی بود که دنیا را از راه حلال طلب نمود و بر آن دست نیافت سپس از طریق حرام پی گیری کرد باز به آن نرسید، شیطان نزدش آمد و به او گفت: فلانی دنیا را از راه حلال و حرام طلب کردی و به آن نرسیدی اکنون می خواهی تو را به چیزی راهنمایی کنم که دنیای تو آباد و فراوان شود؟

آن مرد گفت: آری.

شیطان

گفت: دینی جدید اختراع کن و مردم را به آن دعوت نما.

آن مرد چنین کرد و مردم دعوتش را پذیرفته و اطاعتش کردند، مدتی گذشت و دنیای آن مرد آباد و ثروت فراوان نصیبش گردید ولی ناگهان به خود آمد و گفت:

این دینی که اختراع کرده و مردم را به آن دعوت کرده ام توبه ای برایش نمی بینم مگر آنکه نزد کسانی که منحرفشان کرده ام رفته و آنان را از دینی که به آنها دعوتشان کرده ام برگردانم، لذا پیش یاران و اصحابش رفت و گفت:

ص: 579

آنچه شما را به آن دعوت کرده ام و شما نیز آن را پذیرفتید باطل بوده و از ساخته های خود من است نه دین خدا.

آنها گفتند: دروغ می گویی و حق همان است و تو در دینت شک و تردید کرده و از آن برگشته ای.

وقتی آن مرد چنین دید زنجیری تهیه نمود و میخی به آن نصب کرد و زنجیر را به گردنش انداخته و میخ را به زمین کوبید و گفت: زنجیر را از گردنم نمی گشایم تا حق تعالی توبه مرا بپذیرد.

حق تعالی به پیامبری از پیامبران آن عصر وحی فرمود که به فلانی بگو:

سوگند به عزّت و بزرگی خود اگر آنقدر مرا بخوانی که مفاصل استخوانهایت از هم جدا شوند جوابت را نداده مگر تمام آنان که به دین تو از دنیا رفته اند را زنده کنی و از دین باطل و اختراعی خود آنان را برگردانی.

باب دویست و چهل و چهارم سرّ این که شب پره روی زمین راه نرفته و در خانه ها ساکن می شود

حدیث (1) ابو الحسن محمّد بن عمرو بن علی بن عبد اللَّه بصری از ابو عبد اللَّه محمّد بن عبد اللَّه بن احمد بن جبله واعظ از ابو القاسم

عبد اللَّه بن احمد بن عامر الطائی از پدرش از حضرت علی بن موسی الرّضا، از پدرش موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن علی، از پدرش علی بن الحسین، از پدرش حسین بن علی، از پدرش علی بن ابی طالب علیهم السّلام حضرت فرمودند:

مردی از اهل شام از مسائلی چند سؤال کرد و در ضمن سؤالاتش اظهار نمود:

چرا شب پره روی زمین راه نمی رود؟

حضرت فرمودند: زیرا این حیوان دور بیت المقدس نوحه می کرد و به مدّت چهل سال گریه نمود و با جناب آدم علیه السّلام اشک ریخت و به همین خاطر در خانه ها سکونت گزید در حالی که با او نه آیه از آیات قرآنی که آدم علیه السّلام آنها را در بهشت قرائت می نمود بود، این آیات تا روز قیامت با این حیوان هستند آیات مزبور عبارتند از: سه آیه از اوّل سوره کهف و سه آیه از سوره سُبْحانَ الَّذِی أَسْری و این سه آیه از وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ الخ شروع می شود و سه آیه از سوره یس و آنها از وَ جَعَلْنا

ص: 581

مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا شروع می شوند.

باب دویست و چهل و پنجم سرّ این که گاو چشم برهم می نهد و سرش را به آسمان بلند نمی کند

حدیث (1) ابو الحسن محمّد بن عمرو بن علی بن عبید اللَّه بصری از ابو عبد اللَّه محمّد بن عبد اللَّه بن احمد بن جبله الواعظ، از ابو القاسم عبد اللَّه بن احمد بن عامر طایی از پدرش از حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام از پدر بزرگوارش، از آباء گرامش، از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام، حضرت فرمودند: مردی از

اهل شام راجع به مسائلی از من سؤال نمود و در ضمن سؤالاتش پرسید: چرا گاو چشم هایش را بر هم می نهد و سر به آسمان بلند نمی کند؟

حضرت فرمودند: به جهت شرم از خدا زیرا هنگامی که قوم موسی گوساله پرستیدند این حیوان سرش را بزیر افکند.

حدیث (2) ابو الحسن محمّد بن عمرو بن علی بن عبد اللَّه بصری از ابو اسحاق ابراهیم بن حمّاد بن عمر نهاوندی از ابو بکر احمد بن محمّد بن مستثنی بن ابی الخصیب در مصیصه، از موسی بن حسن در مدینه الرسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از ابراهیم بن شریح کندی از ابن وهب، از یحیی بن ایّوب، از جمیل بن انس نقل کرده که وی گفت:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

گاو را اکرام کنید زیرا بزرگ و سرور چهارپایان است، این حیوان از شرم و حیا نسبت به خداوند متعال از زمانی که گوساله پرستیده شده سر به آسمان بلند نکرد.

باب دویست و چهل و ششم سرّ این که بز دمش بالا و عورتش آشکار بوده ولی گوسفند عورتش مستور و پنهان است

حدیث (1) ابو الحسن محمّد بن عمرو بن علی بن عبد اللَّه بصری از ابو عبد اللَّه محمّد بن عبد اللَّه بن احمد بن جبله الواعظ از ابو القاسم عبد اللَّه بن احمد بن عامر طایی از

ص: 583

پدرش از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام از پدرش از آباء گرامش علیهم السّلام نقل کرده که فرمودند: از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام سؤال شد: چرا دم بز بالا و فرج و عورتش نمایان است؟

حضرت فرمودند:

زیرا وقتی حضرت نوح علیه السّلام بز را داخل کشتی نمودند به مدافعه و مبارزه پرداخت در

نتیجه دمش شکست و به این صورت که ملاحظه می شود در آمد ولی گوسفند خودش به داخل شدن در کشتی مبادرت نمود و نوح دست بر فرج و دمش کشید در نتیجه کپل هایش هم آمد و بدین ترتیب عورتش پنهان و مخفی گشت.

باب دویست و چهل و هفتم سر نشان داغ بودن بر دست های چهارپایان و بچه قاطرها

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکل رضی اللَّه عنه از علی بن حسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از پدرش، از محمّد بن یحیی، از حمّاد بن عثمان نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: در میان دست های چهار پایان نشانی می بینیم مانند نشان داغ، این جهتش چیست؟

حضرت فرمودند: آن نشان دو طرف سوراخ بینی آنها است چه آنکه چهار پایان در شکم مارد سرنگونند و اطراف بینی آنها در میان دست های آنها چسبیده و از این جهت نشانی در آن جا بهم رسیده به خلاف آدمی که در شکم مادر مستوی القامه و راست می باشد و به خاطر همین است که حق تعالی در قرآن می فرماید: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ یعنی: ما انسان را در شکم مادر مستوی القامه آفریدیم.

و غیر فرزند آدم، اولاد حیوانات در شکم مادر سرشان در پشت و دو دستشان مقابلشان می باشد.

حدیث (2) و با همین اسناد، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از پدرش، از یونس بن عبد الرحمن، از عبد اللَّه بن مسکان، از ابو عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

هر گاه حیوانی از دو جنس مختلف متولّد شود عقیم بوده و تولید مثل نمی کند.

ابن مسکان می گوید: محضرش عرضه داشتم: مردم معتقدند که کبوتر راعبی (خواننده) یکی از

پدر و مادرش قمری است و دیگری حیوان دیگر و با این حال می بینیم که تخم گذارده و تخمش جوجه می شود؟

ص: 585

حضرت فرمودند: مردم دروغ می گویند، قمری گاهی روی پرنده و کبوتری رفته و با آن جفت گیری نموده و تخم گذارده و تخمش جوجه می شود ولی این جوجه که نسل قمری است هرگز صاحب نسل نخواهد شد.

باب دویست و چهل و هشتم سرّ آفرینش گربه و خوک

حدیث (1) ابو عبد اللَّه محمّد بن شاذان بن احمد بن عثمان برواذی، از ابو علی محمّد بن محمّد بن حارث بن سفیان حافظ سمرقندی، از صالح بن سعید ترمذی، از عبد المنعم بن ادریس، از پدرش، از وهب بن منبه یمانی نقل کرده که وی گفت:

هنگامی که جناب نوح علیه السّلام سوار کشتی شد حق تعالی آرامش بر اهل و سکنه کشتی حاکم فرمود به طوری که تمام حیوانات وحشی و چهار پایان و پرندگان بدون کوچکترین جنبشی در آن به سر می بردند و هیچ یک متعرّض دیگری نمی شدند حتی گوسفند نزدیک گرگ و گاو در جنب شیر و گنجشک روی مار قرار گرفته بود و با این حال به هیچ یک آزاری متوجّه نمی شد و اساسا در آن کشتی نه دلتنگی و نه فریاد و نه ناسزا و دشنام و نه لعن و نفرینی وجود داشت، هر یک به خود مشغول بوده و آهنگ دیگری را نمی نمود و حق تبارک و تعالی قصد و نیّت هر قاصدی را نسبت به دیگری محو و معدوم فرموده بود، باری پیوسته در کشتی به همین منوال بودند تا از آن پیاده شدند و به واسطه طول مکث مسافران در کشتی قاذورات و

عذرات زیادی در کشتی انباشته شد و از طرفی وجود بعضی از مطعومات و اشیاء دیگر سبب فراوان شدن موشها گردیده بود.

از این رو حق تعالی به جناب نوح علیه السّلام وحی فرمود که شیر را مسخ نماید و پس از آن شیر عطسه ای نمود و از مجرای بینی آن دو گربه نر و ماده بیرون آمده و با خوردن بسیاری از موشها تعدادشان کم شد و نیز صورت فیل را مسح فرمود و با یک عطسه از بینی آن نیز دو خوک نر و ماده بیرون آمده و با خوردن قاذورات آنها را تخفیف و کاهش دادند.

باب دویست و چهل و نهم سرّ آفرینش و خلقت مگس

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه رضی اللَّه عنه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن

ص: 587

ابی عبد اللَّه برقی، از پدرش، از کسی که ذکرش نموده، از ربیع ندیم و صاحب منصور دوانیقی، وی می گوید: روزی منصور در محضر مبارک امام صادق علیه السّلام بود مگسی بر او نشست، منصور آن را پراند، بار بر وی نشست و منصور برای بار دوّم آن را پراند، مگس برای مرتبه سوّم بر او نشست، وی به امام علیه السّلام عرض کرد: برای چه خداوند متعال مگس را آفریده است؟

حضرت فرمودند: برای این که به واسطه اش ستمگران را خوار و ذلیل کند.

حدیث (2) حسین بن احمد بن ادریس رضی اللَّه عنه از پدرش، از محمّد بن ابی صهبان، از ابن ابی عمیر، از هشام بن سالم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

اگر مگس بر روی طعام مردم نمی نشست تمام آنها مبتلا به جذام

می شدند.

باب دویست و پنجاهم سرّ آفرینش سگ

حدیث (1) احمد بن محمّد بن محمّد بن عیسی علوی حسینی رضی اللَّه عنه، از محمّد بن ابراهیم بن اسباط، از احمد بن محمّد بن زیاد قطان، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه، از عیسی بن جعفر علوی عمری، از پدرانش، از عمر بن علی، از پدرش حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: از پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله سؤال شد: خداوند سگ را از چه آفرید؟

حضرت فرمودند: حق تعالی آن را از آب دهان ابلیس آفرید.

محضر مبارکش عرض شد: یا رسول اللَّه چگونه؟

حضرت فرمودند: هنگامی که خداوند متعال آدم و حوّا را به زمین هبوط داد، آن دو همچون دو جوجه لرزان می لرزیدند، ابلیس نزد درندگانی که پیش از آدم در زمین بودند رفت و به آنها گفت: دو پرنده از آسمان به زمین آمده اند که تا به حال بزرگتر از آنها دیده نشده، برویم و آنها را بخورید.

درندگان به طرف ایشان حرکت کردند و ابلیس پیوسته ایشان را تحریص و ترغیب می کرد و فریاد می زد و درندگان را به مسافتی نزدیک آدم و حوّا آورده بود، از سرعت و شتاب در کلامش آب دهان او بیرون ریخت و خداوند متعال از آن آب دو سگ آفرید، یکی نر و دیگری ماده، این دو سگ در اطراف آدم و حوّا ایستادند سگ

ص: 589

ماده در جدّه و سگ نر در هند و نگذاردند که درندگان نزدیک آن دو شوند و از همان روز سگ دشمن درندگان و درندگان نیز دشمن سگ گردیدند.

باب دویست و پنجاه و یکم سرّ پیدایش ذرّات منتشر در فضا

حدیث (1) احمد بن

محمّد بن عیسی علوی حسینی رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابراهیم بن اسباط، از احمد بن محمّد بن زیاد قطّان، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه، از عیسی بن جعفر علوی عمری از پدرانش از عمر بن علی، از پدر بزرگوارش حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام، از حضرت سؤال شد: خداوند متعال ذرّاتی را که داخل در روزنه های خانه می باشند از چه آفریده؟

حضرت فرمودند: هنگامی که موسی علیه السّلام به حضرت پروردگار عرض نمود:

پروردگارا خود را به من بنما تا به تو نظر کنم.

خداوند تبارک و تعالی فرمود: اگر این کوه به خاطر نور من پا بر جا ماند البتّه قدرت خواهی داشت به من نظر کنی و اگر پا بر جا نماند ضعف دیدگانت مانع می شوند از این که قدرت نظر به من را داشته باشی، باری وقتی حق جلّت عظمته بر کوه تجلّی نمود، کوه سه قطعه شد، یک بخش آن به آسمان بالا رفت و بخش دیگرش به زمین فرو رفت و یک قطعه دیگرش ذرّه، ذرّه شد و در فضا منتشر گردید، این ذرّات داخل در روزنه خانه ها از غبار آن کوه می باشد.

باب دویست و پنجاه و دوّم سرّ فرسوده و شکسته شدن صورت بدون رسیدن پیری

حدیث (1) احمد بن محمّد بن عیسی علوی حسینی رضی اللَّه عنه از محمّد بن ابراهیم بن اسباط نقل کرده که وی گفت:

احمد بن محمّد بن زیاد قطّان، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه، از عیسی بن جعفر علوی عمری، از پدرانش از عمر بن علی، از پدر بزرگوارش حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و

سلّم فرمودند: برادرم عیسی علیه السّلام به شهری عبور نمود که در آن مرد و زنی

ص: 591

فریاد می کردند، حضرت به آنها فرمود:

شما را چه می شود و چرا فریاد می کنید؟

آن مرد عرض کرد: ای پیامبر خدا، این همسر من است و هیچ بدی هم ندارد بلکه زنی است صالحه ولی در عین حال دوست دارم از او جدا شوم.

حضرت عیسی علیه السّلام فرمود: به هر حال بگو چه نقصی در او است که می خواهی از وی جدا شوی؟

آن مرد عرضه داشت: بدون این که پیر شده باشد صورتش شکسته و فرسوده شده.

حضرت به آن زن فرمود: ای زن دوست داری طراوت صورتت به تو برگردد؟

آن زن عرضه داشت: آری.

حضرت فرمود: هر گاه غذا تناول می کنی، زنهار پیش از سیر شدن از آن دست بکش زیرا طعام وقتی در شکم و معده زیاد شد طراوت و نشاط صورت را می برد.

زن به این دستور عمل نمود، طراوت صورتش دوباره بازگشت.

باب دویست و پنجاه و سوّم علامات صبر و شکیبایی

حدیث (1) احمد بن محمّد بن عیسی علوی حسینی رضی اللَّه عنه از محمّد بن ابراهیم بن اسباط، از احمد بن محمّد بن زیاد قطّان، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه نقل کرده که وی گفت:

عیسی بن جعفر علوی عمری از پدرانش، از عمر بن علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که فرمود: نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

علامت شخص صابر و شکیبا سه چیز است:

اوّل: آنکه سست و بی حال نیست.

دوّم: آنکه ملول و محزون نمی باشد.

سوّم: آنکه از پروردگار متعال شکایت نمی کند.

زیرا شخص وقتی کسل و سست شد حقوق دیگران را ضایع

نموده و وقتی ملول و محزون گردید اداء شکر نمی کند و هر گاه از پروردگار شاکی شد عصیانش را می نماید.

ص: 593

باب دویست و پنجاه و چهارم سرّ این که زنها قصد و توجهشان به مردان است

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن حسین بن ابی الخطّاب، از محمّد بن یحیی خزّاز، از غیاث بن ابی ابراهیم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

زن از مرد آفریده شده «1» لذا قصد و توجّه زنها به مردان معطوف است از این رو آنها را در خانه ها حبس و حفظ نمایید ولی مرد چون از زمین خلق شده «2» تمام همّت و قصد او به خاک متوجّه می باشد.

باب دویست و پنجاه و پنجم سرّ مشروع شدن شاهد قرار دادن بر وقوع نکاح

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از کسی که ذکرش نموده از درست بن ابی منصور، از محمّد بن عطیّه، از زراره، وی می گوید: حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: قرار دادن شاهد بر وقوع نکاح به منظور میراث و حفظ آن مشروع شده است.

باب دویست و پنجاه و ششم سرّ حرام بودن جمع بین دو خواهر در ازدواج

حدیث (1) علی بن حاتم، از قاسم بن محمّد، از حمدان بن حسین، از حسن بن ولید، از مروان بن دینار، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی ابراهیم علیه السّلام (امام هفتم علیه السّلام) عرض کردم: چرا مرد نمی تواند بین دو خواهر جمع کرده و با هر دو ازدواج کند؟

حضرت فرمودند: برای حفظ اسلام چه آنکه سائر ادیان آن را تجویز می کنند.

باب دویست و پنجاه و هفتم سرّ نهی شدن مرد از ازدواج با زنی که عمّه یا خاله اش همسر اوست

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از


______________________________
(1)- اشاره است به خلقت حوّاء از جناب آدم علیه السّلام.
(2)- اشاره است به آفرینش حضرت آدم علیه السّلام از خاک

ص: 595

علی بن عبّاس، از عبد الرحمن بن محمّد اسدی، از ابی ایّوب خزّاز، از محمّد بن مسلم، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام حضرت فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از ازدواج با زنی که عمّه یا خاله اش همسر مرد است نهی فرمودند و این به خاطر بزرگداشت عمّه و خاله می باشد و هر گاه عمّه و خاله اذن دادند البته ازدواج با آن زن بلا اشکال می باشد.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از حسین بن علی بن فضّال از ابن بکیر، از محمّد بن مسلم، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: با زنی که دختر برادر یا دختر خواهر همسرت هست و بدین ترتیب همسرت عمّه یا خاله آن زن می شود ازدواج مکن ولی با عمّه و یا خاله همسرت بدون اذن همسرت می توانی ازدواج کنی.

باب دویست و پنجاه و هشتم سرّ این که مهر السنّه مبلغ پانصد درهم گردیده است

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از علی بن معبد، از حسین بن خالد نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا الحسن علیه السّلام راجع به مهر السنّه سؤال کرده و پرسیدم: چگونه پانصد درهم گردیده است؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی بر خود واجب نمود که هر گاه مؤمنی صد بار اللَّه اکبر و صد بار

الحمد اللَّه و صد بار سبحان اللَّه و صد بار لا اله الّا اللَّه و صد بار صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستاده و سپس بگوید: اللّهم زوّجنی من الحور العین (خدایا حور العین را به تزویج من در بیاور) حتما یک حوری از حوریهای بهشتی را به تزویجش در می آورد و این اذکار را مهر آن قرار داده است سپس به پیامبرش وحی فرمود که مهریه زنان مؤمنه را پانصد درهم قرار دهد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز چنین کردند.

حدیث (2) حسین بن احمد بن ادریس، از پدرش، از احمد بن محمّد، از عیسی، از ابن ابی نصر از حسین بن خالد نقل کرده که وی گفت: محضر حضرت ابی الحسن علیه السّلام عرض کردم فدایت شوم چگونه مهریّه زنان پانصد درهم یعنی دوازده وقیه «1» و یک نش «2» می باشد؟


______________________________
(1)- وقیه چهل درهم است قهرا دوازده وقیه چهار صد و هشتاد درهم می شود.
(2)- نش بیست درهم است در نتیجه مجموع دوازده وقیه و یک نش پانصد درهم می گردد.

ص: 597

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی بر خود واجب نموده که هر گاه مؤمنی صد بار اللَّه اکبر و صد بار الحمد للَّه و صد بار سبحان اللَّه و صد بار لا اله الّا اللَّه گفته و صد بار صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستاده و سپس بگوید: اللّهم زوّجنی من الحور العین حتما یک حوری از حوری های بهشتی را به تزویجش در بیاورد و به خاطر همین مهریه زنان را پانصد درهم قرار داده.

و هر مؤمنی که نزد برادر ایمانی

خود از حرم او خواستگاری کرده و پانصد درهم برایش بیاورد و او آن حرم را به تزویج وی در نیاورد محقّقا با این عملش برادر مؤمن را آزرده و مستحق است که حق تعالی حوری بهشتی را به تزویجش در نیاورد.

باب دویست و پنجاه و نهم سرّ این که مهریّه زنان نزد مخالفین شیعه چهار هزار درهم گردیده

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه از سیّاری، از کسی که ذکرش نموده، از حمّاد، از حریز، از محمّد بن اسحاق، وی می گوید:

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: آیا می دانی از کجا مهریه زنان چهار هزار درهم شده است؟

عرض کردم: خیر.

فرمود: امّ حبیبه دختر ابو سفیان در حبشه بود، نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از او خواستگاری فرمود و نجاشی از طرف پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چهار هزار درهم فرستاد از این رو مخالفین به این مبلغ اخذ کرده و آن را مهریّه زن قرار دادند ولی مهر السنّه در واقع همان دوازده اوقیه و یک نش که مجموعا پانصد درهم است می باشد.

باب دویست و شصتم سرّ این که مرد می تواند به زنی که می خواهید با او ازدواج کند نگاه نماید

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از بزنطی، از یونس بن یعقوب، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: آیا مردی که با زنی می خواهد ازدواج کند می تواند به او نگاه کند؟

ص: 599

حضرت فرمودند: آری بلکه آن زن می تواند برای او لباس نازک و بدن نما نیز بپوشد تا او وی را به خوبی مشاهده کند زیرا آن مرد می خواهد او را با ثمنی گران و سنگین بخرد.

باب دویست و شصت و یکم سرّ این که اگر مرد به همسرش بگوید: وقتی پیش من آمدی باکره نبودی، حدّ بر او نیست

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از ابراهیم بن هاشم، از صفوان، از موسی بن بکیر، از زراره، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام در باره مردی که به همسرش گفت: وقتی پیش من آمدی باکره نبودی، آن حضرت فرمودند:

بر مرد حدّی نیست زیرا گاهی پرده بکارت بدون جماع و عمل نزدیکی زائل می شود پس کلام مرد دلالت بر نسبت ناروا به زن ندارد تا حدّ بر او ثابت شود.

باب دویست و شصت و دوّم سرّ مشروعیّت مهر و وجوبش بر مردان

حدیث (1) علیّ بن احمد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علیّ بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابا الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام در جواب مسائلش از جمله این مسأله که چرا مهر بر مردان واجب بوده ولی بر زنان واجب نیست به مردان اعطاء کنند فرمودند:

علّتش آن است که: بر مردان هزینه اداره زنان واجب است چه آنکه زن نفس خود را فروخته و مرد مشتری آن است و بدون شک بیع بدون ثمن نبوده و اساسا خرید بدون پرداخت ثمن تحقّق نمی یابد.

از این گذشته زنان از معامله و تجارت ممنوع هستند لذا بر آنها پرداخت ثمن و مهر مشروع نمی باشد و از این بیان که بگذاریم علّت های بسیاری وجود دارد که مهر بر مرد واجب بوده نه بر زن.

ص: 601

باب دویست و شصت و سوّم سرّ این که مکروه است مهر کمتر از ده درهم باشد

اشاره

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از پدرش از وهب بن وهب، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام، از پدر بزرگوارش، از پدران گرامیش علیهم السّلام، از علی علیه السّلام، حضرت فرمودند:

من خوش ندارم که مهر را کمتر از ده درهم کنند بلکه بیشتر از آن قرار دهند تا به مهر زنان نابکار (زانیه) شباهت پیدا نکند.

مقاله مؤلّف

مؤلّف محمّد بن علی (صدوق) می گوید: حدیث مذکور به همین بیانی که نقل شد روایت گردیده و به خاطر اشتمالش بر علّت حکم آن را در اینجا ذکر نمودم ولی آنچه در این حکم معتمد من بوده و به آن فتوی می دهم آن است که مهر هر چیزی است که زن و مرد هر دو رضایت به آن داشته اگر چه عکس سکره «1» باشد و شاهد این ادّعاء حدیث دوّم است.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از یعقوب بن یزید، از صفوان بن یحیی، از ابن مسکان، از ابی ایّوب خراسانی، از محمّد بن مسلم نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: کمترین مالی که برای مهر قرار دادن مجزی است چقدر می باشد؟

حضرت فرمودند: عکسی از سکره.

باب دویست و شصت و چهارم سرّ این که اگر مردی پیش از تماس با همسرش زنا کند بین او و همسرش جدایی می اندازند

اشاره

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی و احمد بن ادریس، از احمد بن محمّد بن یحیی خزّاز، از طلحه بن زید، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام، از پدر بزرگوارش نقل


______________________________
(1)- کلمه «سکره» به ضم سین به معنای کاسه سفالی است و به معنای دانه تلخه در گندم نیز آمده است.

ص: 603

کرده اند که آن حضرت فرمودند: در کتاب علی علیه السّلام خواندم که مرد هر گاه با زنی ازدواج نمود و پیش از هم بستر شدن با او با زنی دیگر زنان کرد زنی که به ازدواجش در آمده بر او حلال نیست چون وی زناکار است و بینشان جدایی انداخته و نصف مهر را هم باید به زن بپردازد.

مقاله مرحوم مؤلّف

مؤلف این کتاب (صدوق) می گوید: حدیث مذکور به همین نحو که نقل شد روایت گردیده و به خاطر اشتمالش بر ذکر علّت آن را در اینجا آوردم ولی آنچه مورد اعتماد من بوده و به آن فتوی می دهم مضمون حدیثی است که ذیلا نقل می کنم:

محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از ابن ابی عمیر و فضاله بن ایّوب، از رفاعه نقل کرده که وی گفت:

از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردی پیش از آنکه با همسرش هم بستر شود مرتکب زنا گردیده آیا او را سنگسار می کنند؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: وقتی قبل از تماس با همسرش مرتکب زنا شد بین وی و حلیله اش جدایی می اندازند؟

حضرت فرمودند: خیر.

ابن ابی عمیر دنبال حدیث اضافه کرده و گفته است:

احصان «1» با داشتن کنیز حاصل نمی شود.


______________________________
(1)- در تحقّق احصان به اصطلاح فقهی شش شرط معتبر است:

الف: مرد بالغ باشد.

ب: مرد عاقل باشد.

ج: مرد آزاد باشد.

د: مرد در فرجی (مقصود قبل می باشد) که به عقد دائم یا رقیّت مملوکش هست دخول نموده باشد.

ه: این دخول با اقرار یا شهادت عدول ثابت و محرز باشد.

و: هر صبح و شام یعنی اوّل روز و آخر آن از چنین دخولی تمکّن داشته باشد.

و عینا در احصان زن نیز این شش شرط معتبر می باشد و پس از تحقق شروط اگر هر کدام از زن و مرد مرتکب زنا شوند حدّشان سنگسار می باشد و شرح آن در کتب فقهی آمده است.

از حدیث دوّم در اینجا این طور بر می آید که زناء مزبور موجب سنگسار کردن مرد نبوده و احصان محقّق نشده است و همین معنا مختار مرحوم صدوق است چنانچه ابن ابی عمیر فرموده داشتن کنیز موجب تحقق احصان نیست بلکه در تحققش داشتن زن عقدی با شرائط دیگر معتبر می باشد.

ص: 605

باب دویست و شصت و پنجم سرّ این که اگر زن پیش از دخول شوهرش به او مرتکب زنا شود بین او و شوهرش جدای انداخته و مستحق مهر نیز نمی باشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از احمد بن ادریس، از عبد اللَّه بن محمّد بن عیسی، از پدرش از عبد اللَّه بن مغیره، از اسماعیل بن ابی زیاد، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام از پدرش بزرگوارش از حضرت علی علیه السّلام در باره زنی که پیش از دخول شوهرش به او مرتکب زنا شده بود حضرت فرمودند:

بین او و شوهرش جدایی باید انداخت و مستحق مهر هم نیست زیرا این حادثه از ناحیه او رخ داده است.

باب دویست و شصت و ششم سرّ این که جایز است با زن شکّاک «1» ازدواج نمود ولی جایز نیست به مرد شکاک زن داد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از ایّوب بن نوح، از صفوان، از موسی بن بکیر، از زراره، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: با زنان شکّاک ازدواج بکنید ولی زنان را به ازدواج مردان شکّاک در نیاورید زیرا زن از ادب زوجش اخذ کرده و شوهرش او را بر دین خود مقهور می کند.

باب دویست و شصت و هفتم سرّ این که اگر پسر بچه ای در اطاق باشد مجامعت و هم بستر شدن مرد با زن جایز نیست

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد،


______________________________
(1)- در تفسیر شکّاک تعبیرهای مختلفی در روایات آمده، در برخی شکّاک را به ضالّین و منحرفین و در بعضی به غیر عارف به امام علیه السّلام و در دسته ای به مستکبرین و در طائفه ای به معانی دیگر تفسیر گردیده است و قدر جامع و معنای عامش همان منحرف و گمراه می باشد.

ص: 607

از پدرش، از قاسم بن محمّد جوهری، از اسحاق بن ابراهیم، از حنان بن سدیر، از پدرش نقل کرده که گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمود: اگر پسر بچه ای در اطاق هست مرد با همسر یا کنیزش مجامعت نکند زیرا این عمل موجب زناکار شدن آن پسر بچه می گردد.

باب دویست و شصت و هشتم سرّ استبراء «1» نمودن کنیزان

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسن، از موسی بن سعدان، از عبد اللَّه بن قاسم، از عبد اللَّه بن سنان نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: کنیزی تعلّق به مردی دارد که مورد وثوق و اطمینان است و من او را از وی خریده ام حال اگر وی خبر دهد که از وقت حیض دیدن کنیز و پاک شدنش با وی تماس نگرفته آیا می توانم با او تماس بر قرار کنم؟

حضرت فرمودند: برای شما جایز نیست قبل از استبراء نمودن کنیز با یک بار حیض شدن نزد او بروید ولی از غیر فرجش می توانید استفاده کنید و علّت این حکم آن است که:

آنان که کنیز می خرند و پیش از استبراء

نمودن کنیزان با آنها نزدیکی می کنند با اموالشان زنا نموده اند.

باب دویست و شصت و نهم سرّ این که مرد دو زن دار می تواند یکی را بر دیگر برتری دهد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از احمد بن ادریس، از احمد بن محمّد بن عیسی، از پدرش، از صفوان بن یحیی، از عبد اللَّه بن مسکان، از حسن بن زیاد، وی می گوید: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردی که دو همسر دارد و یکی از آن دو نزدش محبوب تر است آیا می تواند او را بر دیگری برتری دهد؟

حضرت فرمودند: آری، وی می تواند سه شب را نزد او رفته و یک شب را پیش


______________________________
(1)- مقصود آن است که مشتری بعد از خریدن کنیز صبر کند تا وی یک بار حیض ببیند و سپس با او تماس پیدا کند.

ص: 609

دیگری بسر برد زیرا وی حق دارد چهار همسر اختیار کند و هر شب را به یکی اختصاص دهد پس در هر چهار شب، یکی از شبها مال آن زنی است که دیگری بر او برتری دارد و مرد آن یک شب را در هر کجا که بخواهد می تواند قرار دهد، لذا جایز است شب اوّل را پیش او رفته و سه شب دیگر را متوالیا نزد آن دیگری که نزدش محبوب تر است برود.

حدیث (2) و با همین اسناد، از حسن بن زیاد، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند:

مرد می تواند برخی از زنانش را بر بعضی دیگر برتری دهد مثلا نزد یکی از آنها شبها بیشتر رود مشروط به این که چهار همسر نداشته باشد چه آنکه در این فرض حق تفضیل نداشته و می باید بین تمام بالسویّه رفتار کند.

حدیث (3)

محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه می گوید:

محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد، از حسن بن علی بن فضّال، از علی بن عقبه، از مردی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راجع به مردی که دو همسر دارد می پرسد: آیا می تواند یکی را بر دیگری تفضیل داده و سه شب را نزد او و یک شب را نزد دیگر برود؟

حضرت می فرمایند: آری.

باب دویست و هفتادم سرّ جایز نبودن ازدواج اسیر تا مادامی که در دست مشرکین اسیر است

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از قاسم بن محمّد، از سلیمان بن داود از عیسی بن یونس، از اوزاعی، از زهری، از علی بن الحسین علیهما السّلام حضرت فرمودند:

برای اسیر جایز نیست تا مادامی که در دست مشرکین اسیر است ازدواج کند زیرا بیم آن هست که فرزندی از او بهم رسد و در دست مشرکین به حالت کفر باقی بماند.

ص: 611

باب دویست و هفتاد و یکم سرّ این که مرد می تواند چهار زن بگیرد و بیش از آن جایز نیست و سر این که زن بیش از یک شوهر نمی تواند بکند و علّت این که بنده دو همسر می تواند بگیرد

اشاره

حدیث (1) علی بن احمد، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت رضا علیه السّلام در جواب مسائلش مرقوم فرمودند:

سرّ این که مرد می تواند چهار زن گرفته ولی بر زن حرام است بیش از یک شوهر نماید آن است که اگر مرد چهار همسر داشته باشد فرزند از هر کدام که بهم رسد به مرد منسوب است ولی اگر زن دو شوهر یا بیشتر داشته باشد و از وی فرزندی متولّد گردد معلوم نیست که فرزند از کدام شوهر می باشد چه آنکه جملگی در این که با زن نکاح کرده و با وی هم بستر شده اند با هم مشترک می باشند و بدون تردید این امر موجب فساد نسب و میراث و معارف شرعی خواهد گردید.

مقاله محمّد بن سنان

محمّد بن سنان می گوید: یکی از علل و اسرار حلال بودن چهار زن برای یک مرد آن است که تعداد زنان از مردان بیشتر می باشد چنانچه حق تبارک و تعالی در قرآن می فرماید: فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ (ای مؤمنین نکاح کنید با زنانی که برای شما حلال هستند و آنها را به ازدواج خود در آوردی دو تا و سه تا و چهار تا ...) تقدیر این آیه آن است که اگر خواستید با دو تا و در صورتی که بخواهید با سه یا چهار تا از زنان اهل ایمان ازدواج کنید و با این تقدیر حق عزّ و جل غنی و فقیر را در توسعه قرار داده و فرموده مرد

می تواند به مقدار توان و طاقتش اقدام به امر ازدواج کند ولی حدّ آن تزویج دائمی چهار زن بوده نه بیشتر ولی در گرفتن و خریدن کنیز توسعه بیشتری داده و حدّی برایش ذکر نفرموده زیرا کنیز مال و جلب ثروت است و مرد می تواند هر مقدار از مال که بخواهد جمع نماید.

و سرّ این که عبد تنها با دو زن می تواند ازدواج کند نه بیشتر از آن این است که وی در باب طلاق و نکاح از نظر شارع مقدّس نصف مرد آزاد محسوب می شود و چون مرد آزاد با چهار زن می تواند ازدواج کند قهرا بنده با دو تا فقط حق ازدواج دارد،

ص: 613

وی نه مالک خود بوده و نه مالی دارد بلکه آقایش بر او انفاق می کند.

و علّت دیگرش آن است که این حکم را برای بنده قرار داده اند تا بین او و مرد آزاد فرق باشد.

و جهت دیگر آن است همسران او باید از همسران مرد آزاد کمتر باشد؛ زیرا در غیر این صورت از خدمت نمودن برای آقایش بازمانده و مشغول به همسرانش می گردد.

باب دویست و هفتاد و دوّم سرّ این که حق تعالی غیرت را برای مردان قرار داده نه برای زنان

حدیث (1) محمّد بن الحسن، از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حکم از محمّد بن فضل، از سعد جلّاب، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: خداوند متعال برای زنان غیرت را قرار نداده است، فقط منکرات و افعال قبیح از ایشان سر می زند، البته زنان مؤمنه این طور نیستند، خدای متعال غیرت را برای مردان قرار داده؛ زیرا برای ایشان ازدواج دائم با چهار زن را حلال و

تملّک کردن کنیزان بی حدّ و بی شمار را در حقّشان مباح نموده در حالی که برای زن تنها یک شوهر را حلال قرار داده و چنانچه با داشتن شوهر مرتکب فحشاء شده و با دیگری تماس بر قرار نماید زانیه محسوب می گردد.

باب دویست و هفتاد و سوّم سرّ تراشیدن موی نوزاد

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه، از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری از عبّاس بن معروف، از صفوان بن یحیی، از کسی که برایش حدیث نقل نموده، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام می پرسد: علّت تراشیدن موی سر نوزاد چیست؟

حضرت فرمودند: علّتش پاک نمودن سر نوزاد است از موی رحم.

ص: 615

باب دویست و هفتاد و چهارم سرّ مشروعیّت ختان

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی و محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب جمیعا از حسن بن محبوب، از محمّد بن قزعه «1»، وی گفت: محضر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: پیشینیان ما می گفتند: حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السّلام با تیشه ای بر سر خم بزرگی خود را ختنه نمود.

حضرت فرمودند: عجبا!! این طور نیست که آنها می گفتند، آنها بر ابراهیم علیه السّلام دروغ بسته اند.

عرض کردم: شما این قضیه را برایم بیان فرمایید که واقع چه بوده؟

حضرت فرمودند: در انبیاء عظام علیهم السّلام روز هفتم از ولادت غلاف نرینه و نافشان می افتد.

و زمانی که خداوند منّان از هاجر اسماعیل را به حضرت ابراهیم علیه السّلام عنایت فرموده ساره که همسر حرّه و آزاده جناب ابراهیم بود هاجر را به جرم کنیز

بودن مورد سرزنش قرار داد هاجر متأثّر شد و گریست، اسماعیل که حال دگرگون مادر را دید او نیز به گریه در آمد در این وقت جناب ابراهیم داخل شد و آن منظره را که دید فرمود:

پسرم چرا گریه می کنی؟

اسماعیل عرضه داشت: ساره مادرم را با الفاظ کذا و کذا مورد ملامت قرار داد و او گریست من نیز به خاطر گریستن او گریه نمودم.

حضرت ابراهیم علیه السّلام به نماز خانه خود رفت و به مناجات با پروردگار پرداخت و از حضرتش خواست با نظریه ساره را نسبت به هاجر عوض کرده و دیگر او را مورد ایذاء و شماتت قرار ندهد.

حق تعالی دعایش را مستجاب نمود و ساره را از این معنا منصرف کرد، پس از آنکه اسحاق از ساره متولّد شد روز هفتم ولادتش ناف اسحاق افتاد ولی غلاف نرینه او ساقط نشد، ساره از این رهگذر به جزع و فزع در آمد، ابراهیم در این حال داخل شد، ساره عرضه داشت: این چه اتّفاقی است که در آل و دودمان ابراهیم واقع


______________________________
(1)- وی به گفته مرحوم ممقانی امامی است ولی مجهول الحال می باشد.

ص: 617

شده!! اسحاق پسر تو است، نافش افتاده ولی غلاف نرینه اش ساقط نگردیده؟

ابراهیم علیه السّلام به نماز خانه رفت و با پروردگارش به مناجات مشغول شد و عرض کرد: پروردگارا این چه اتّفاقی است که در دودمان ابراهیم و فرزندان پیامبرانت واقع شده اسحاق پسر من است، نافش افتاده ولی غلاف نرینه اش ساقط نگردیده.

حق تعالی به جناب ابراهیم وحی نمود: این حادثه به خاطر ملامت و سرزنشی است که ساره نسبت به هاجر

مرتکب شده و من قسم خورده ام که از هیچ یک از فرزندان انبیاء پس از این عمل هاجر غلاف نرینه اش را ساقط نکنم، بنا بر این با آهن اسحاق را ختنه کن و به او حرارت و سوزش آهن را بچشان.

ابراهیم علیه السّلام با آهنی اسحاق را ختنه کرد و بعد از آن ختنه با آهن بین مردم سنّت شد.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر، از معاویه بن عمّار از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

ساره پس از آن حرکت زشتی که نسبت به هاجر مرتکب شد به درگاه الهی عرضه داشت: اللّهم لا تؤاخذنی بما صنعت بهاجر (خدایا به واسطه آنچه نسبت به هاجر انجام دادم مرا مورد مؤاخذه قرار مده) در این کلام ساره برای هاجر فروتنی نمود و پس از آن این نوع از فروتنی سنّت شد.

باب دویست و هفتاد و پنجم سرّ این که طلاق منحصرا بر طبق کتاب و سنّت واقع می شود

حدیث (1) احمد بن الحسن القطان، از بکر بن عبد اللَّه بن حبیب، از تمیم بن بهلول از پدرش، از اسماعیل بن فضل هاشمی، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود: طلاق منحصرا بر طبق کتاب و سنت واقع می شود زیرا حدّی است از حدود خداوند عزّ و جل و خدا در قرآنش فرموده:

إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّهَ (هر گاه زنان را طلاق دادید به وقت عدّه اشان طلاق داده و زمان عدّه را بشمارید).

و نیز می فرماید: وَ أَشْهِدُوا ذَوَیْ عَدْلٍ مِنْکُمْ (در وقت خواندن طلاق دو نفر عادل از خودتان را شاهد قرار دهید).

ص: 619

و نیز

می فرماید: وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ (این احکام حدود شرع خدا است و هر کس از حدود الهی تجاوز کند بر خویش ستم نموده) و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم طلاق عبد اللَّه بن عمر را به خاطر آن که بر خلاف کتاب و سنّت بود ردّ فرمود.

باب دویست و هفتاد و ششم سرّ مشروع شدن طلاق عدّی و سرّ این که بعد از وقوع نه طلاق زن به مرد حلال نبوده و سرّ این که طلاق مملوک دو بار است

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السّلام در ضمن مکتوبی در جواب مسائلش مرقوم فرمودند:

سرّ این که سه بار طلاق مشروع شده آن است که بین طلاق اوّل و سوّم مهلتی باشد شاید در اثناء آن میل و رغبت در مرد پیدا شود و از جدایی منصرف گردد یا غضبش ساکن و بر طرف شود و دوباره با همسرش زندگی را ادامه دهد و نیز سرّ دیگرش آن است که بدین وسیله زن ادب شده و از نافرمانی نسبت به شوهرش بر حذر داشته شود چه آنکه زنان به خاطر اقدامشان بر کاری که شایسته نیست و نافرمانی شوهر محسوب می گردد مستحقّ جدایی می باشند.

و سرّ این که زن بعد از وقوع نه طلاق بر مرد حرام شده و دیگر تا ابد حلال نیست آن است که: اوّلا: مرد با طلاق باز نکرده و زن را ضعیف نشمرده و نپندارد هر وقت که خواست می تواند او را طلاق دهد و دوباره با وی زندگی نماید.

ثانیا: در امور و کارهایش دقت کند و بیدار

شده و عبرت گیرد.

ثالثا: مأیوس شود از این که بتواند بعد از نه طلاق با زن، دیگر زندگی نماید.

و سرّ این که طلاق مملوک دو باره است نه بیشتر آن است که طلاق کنیز نصف طلاق زن حرّه و آزاد می باشد و چون در زن حرّه طلاق سه تا است در کنیز دو تا قرار داده اند نه یک طلاق و نیم زیرا در فرائض و واجبات احتیاط مقتضی است که آنها را کامل بیاوریم نه نصف و همچنین است فرق بین حرّه و کنیز در عدّه وفات زیرا عدّه وفات در حرّه چهار ماه و ده روز بوده و در کنیز دو ماه و پنج روز می باشد.

حدیث (2) محمّد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی رضی اللَّه عنه از احمد بن محمّد همدانی، از علی بن

ص: 621

الحسن بن علی بن فضّال، از پدرش نقل کرده که وی گفت: از حضرت رضا علیه السّلام پرسیدم سرّ این که زن وقتی سه طلاق داده شد دیگر بر همسرش حلال نیست مگر شوهر دیگری نموده و از او طلاق بگیرد چیست؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی اذن داده که مردان دوباره همسرشان را طلاق دهند چنانچه در قرآن فرموده: الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ (طلاقی که شوهر رجوع در آن تواند کرد دو مرتبه است پس چون طلاق داد یا رجوع کند و به خوشی و سازگاری زن را نگهدارد و یا به نیکی و خیر اندیشی او را رها نماید) مقصود از رها کردن بعد از «مرّتان» طلاق سوّم است.

و چون مرد بعد از اقدام به اطلاق سوّم مکروه

حق تعالی را که طلاق باشد انجام داده از این رو باری تعالی مطلّقه را بر وی حرام نموده و این زن بر او حلال نمی شود مگر آنکه شوهر کرده و بعد از طلاق از شوهر دوّم با وی ازدواج کند و این حکم به خاطر ان است که مردم طلاق را امر سبکی نشمرند و با اقدام به آن به زنان ضرر نرسانند.

باب دویست و هفتاد و هفتم سرّ این که عدّه مطلقه سه ماه یا دیدن سه حیض بوده و عدّه وفات چهار ماه و ده روز است

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن خالد برقی، از محمّد بن خالد از محمّد بن سلیمان دیلمی، از ابی الهیثم نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا الحسن ثانی علیه السّلام پرسیدم: چگونه عدّه مطلّقه سه حیض یا سه ماه قرار داده شده و عدّه وفات چهار ماه و ده روز؟

حضرت فرمودند: امّا این که عدّه مطلقه سه حیض یا سه ماه قرار داده شده به خاطر آن است که با این وسیله رحم زن از بودن نطفه در آن استبراء و پاک می شود و امّا این که عدّه زنی که شوهرش وفات کرده چهار ماه و ده روز است، جهتش آن است که خداوند متعال به نفع زنان شرطی نموده که در آن و در شرطی که بر علیه آنها فرموده تقصیر نکرده بلکه در شرط بر آنها همچون شرط به نفعشان جانب مصلحت

ص: 623

را رعایت نموده است.

امّا شرطی که به نفع آنها است: خداوند متعال در مورد ایلاء «1» به نفع زنان چهار ماه را تعیین نموده زیرا می داند که نهایت صبر ایشان تا این مدّت است.

خداوند عزّ و جل در

قرآن می فرماید: لِلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِنْ نِسائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَهِ أَشْهُرٍ (و آنان که با زنان خود ایلاء می کنند چهار ماه انتظار بکشند ...).

پس در ایلاء خداوند متعال مرد را مجاز قرار نداده بیشتر از چهار ماه ترک مباشرت با همسرش را بکند زیرا می داند که این مدّت نهایت صبر زنان بوده که می توانند خود را از مردان باز دارند.

و امّا شرطی که علیه آنها است: خداوند متعال در قرآن می فرماید: عدّتهنّ أَرْبَعَهَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً (عدّه زنانی که شوهرشان فوت کرده چهار ماه و ده روز است).

یعنی هر گاه زنی شوهرش فوت نمود خداوند بر او واجب کرده به مقداری که در زمان حیات شوهرش در صورت ایلاء صبر می کرد (چهار ماه) حال نیز صبر کند چه آنکه خدا می داند نهایت صبر زن بر ترک مباشر چهار ماه است از این رو حق تعالی این مدّت را بر او و علیه او شرط کرده است.

حدیث (2) علی بن حاتم، از قاسم بن محمّد، از حمدان بن حسین، از حسین بن ولید، از محمّد بن بکیر، از عبد اللَّه بن سنان نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: برای چه عدّه زن مطلّقه سه ماه بوده و عدّه زنی که شوهرش فوت نموده چهار ماه و ده روز می باشد؟

حضرت فرمودند: زیرا سوزش زن مطلقه در ظرف سه ماه تمام می شود ولی سوزش زن شوهر مرده تمام نمی شود مگر بعد از چهار ماه و ده روز.


______________________________
(1)- ایلاء عبارت است از این که مرد قسم بخورد که با همسر دائمی خود به طور دائم یا به مدت بیش از چهار ماه

هم بستر نشود و مقصودش از این قسم اضرار به زن باشد و حکم آن این است که اگر زن به حاکم شکایت نمود حاکم به مرد چهار ماه مهلت می دهد و پس از آن وی را مجبور می کند که یا از قسمی که خورده شده برگردد و کفّاره دهد یا همسرش را طلاق بدهد.

ص: 625

باب دویست و هفتاد و هشتم سرّ حرام ابدی شدن زنی که با شوهرش لعان «1» نموده

حدیث (1) علی بن حاتم از قاسم بن محمّد، از حمدان بن حسین از حسین بن ولید، از مروان ابن دینار، از حضرت ابی الحسن موسی بن جعفر علیهما السّلام، راوی می گوید:

محضر امام علیه السّلام عرض کردم: برای چه زنی که با شوهرش لعان نموده برای ابد و همیشه با هم حرام می شوند؟

حضرت فرمودند: به خاطر آنکه قسم هایی که به ذات جلاله خورده اند قولشان را تصدیق و تثبیت می کند زیرا لفظ و قولشان اقتضاء دارد برای همیشه از هم جدا شوند و بدیهی است قسم هایی که هر دو خورده اند این معنا را ثابت می نماید.

باب دویست و هفتاد و نهم سرّ پذیرفته نشدن شهادت زنان در مورد طلاق و دیدن هلال

حدیث (1) علی بن احمد، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان، وی می گوید: حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام در جواب مسائلش مرقوم فرمودند:


______________________________
(1)- مقصود از «لعان» آن است که وقتی مردی فرزندی که همسرش زاییده را از خود نفی نمود یا نسبت فحشاء به متعلّقه اش داد و شاهدی برای اثبات آن نداشت حکم آن است که مرد برای حدّی که به واسطه این نسبت به او متوجّه شده می تواند لعان کند یعنی چهار مرتبه خدا را شاهد بگیرد که در نسبتی که داده صادق است یعنی چهار مرتبه بگوید: اشهد باللَّه أنّی لمن الصّادقین فیما رمیتها به سپس در مرتبه پنجم بگوید: انّ لعنه اللَّه علیّ ان کنت من الکاذبین.

سپس زن چهار مرتبه بگوید: اشهد باللَّه أنّه لمن الکاذبین فیما رمانی به و بعد در مرتبه پنجم بگوید: انّ غضب اللَّه علیّ ان کان من الصّادقین

ص:

627

علّت نپذیرفتن شهادت زنان در طلاق و ثبوت هلال این است که: زنان دیدشان از رؤیت هلال ضعیف و ناتوان است و نیز در رابطه با طلاق کمک و یاور هم جنس های خود بوده از این رو شهادتشان اگر قبول شود بسا حق مردان در اینجا ضایع می گردد فلذا شهادت ایشان نافذ نیست مگر در مورد ضرورت همچون شهادت قابله و مواردی که جایز نیست مردان به صحنه و منظره ای بنگرند که در این قبیل موارد چاره ای نیست از پذیرفتن شهادت زنان چنانچه در برخی مواضع ضرورت ایجاب می کند شهادت اهل کتاب را بپذیریم مانند آن جایی که غیر از ایشان کسی نبوده تا صحنه را تحمل کرده و ملاحظه نموده باشد چنانچه حق تعالی در قرآن به آن گوشزد نموده و می فرماید:

اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ (برای وصیّت خود دو شاهد عادل را که از خود شما مسلمانان باشد گواه بگیرید یا دو نفر از غیر خودتان که کافر می باشند).

و نظیر شهادت اطفال بر وقوع قتل که در صورت نبودن کسی غیر از ایشان شهادتشان پذیرفته می شود.

باب دویست و هشتادم سرّ پذیرفته شدن شهادت یک مرد با دو زن

مترجم گوید: در ذیل این عنوان روایتی را مرحوم صدوق نقل نکرده است.

باب دویست و هشتاد و یکم سرّ این که بر مطلّقه واجب است از روز وقوع طلاق عدّه نگه داشته ولی زن شوهر مرده از وقتی که خبر مرگ شوهر به او رسید می باید عدّه وفات نگه دارد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از احمد بن محمّد بن ابی نصر بزنطی از حضرت رضا علیه السّلام:

حضرت در باره مطلّقه فرمودند: اگر شاهد عادل قائم شد که مرد در فلان روز همسرش را طلاق داده و از آن تاریخ تا حال عدّه اش منقضی و سپری گردیده باشد زن از مرد جدا می گردد ولی زنی که شوهرش فوت کرده باید از زمانی که خبر مرگ را

ص: 629

شنید عدّه نگه دارد؛ زیرا می خواهد به پاس احترام شوهرش که از دنیا رفته زینت نمودن را ترک نماید پس می باید از همان هنگام شنیدن خبر مرگ ترک زینت کند اگر چه مرگ شوهر در زمانی بسیار قبل اتّفاق افتاده باشد.

باب دویست و هشتاد و دوّم سرّ این که در ثبوت زنا چهار شاهد لازم است ولی در ثبوت قتل دو شاهد کافی است

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن اشیم از اصحابی که آن را از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام روایت کرده اند:

به حضرت عرض شد: چرا در زنا چهار شاهد لازم بوده ولی در قتل دو شاهد کافی است؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی متعه و ازدواج موقّت را برای شما حلال نموده و چون می دانست این ازدواج مورد انکار قرار می گیرد لا جرم به منظور احتیاط و مصلحت شما چهار شاهد را برای ثبوت زنا اعتبار فرمود و اگر چنین حکمی نمی نمود بسا در موردی که شما نکاح موقّت نموده اید مورد نسبت سوء واقع می شدید و زانی تلقّی می گردیدید و حکم آن بر شما اجراء می شد ولی بعد از اعتبار قیام چهار شاهد چون

کمتر اتّفاق می افتد که چهار شاهد عادل بر وقوع امری (زنا) متّفقا به توانند شهادت دهند لا جرم از پیامدهای سوء آن بدین ترتیب محفوظ گردیده اید.

حدیث (2) علی بن احمد از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت رضا علیه السّلام در جواب مسائلش در مکتوبی مرقوم فرمودند:

در زنا چهار شاهد عادل و در سائر حقوق دو شاهد کافی است، زیرا سنگسار کردن محصن (مرد زن دار و زن شوهردار با شرائطی که در کتب فقهی مذکور است) امر سخت و سنگینی است چه آنکه در آن قتل نفس بوده لا جرم شهادت در آن دو برابر

ص: 631

و شدیدتر از موارد دیگر (سایر حقوق) می باشد و جهت شدیدتر بودنش آن است که:

در آن قتل نفس و تباه شدن نسب فرزند و فساد میراث می باشد «1» حدیث (3) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار، از علی بن احمد بن محمّد، از پدرش، از اسماعیل بن حمّاد بن ابی حنیفه، از پدرش حمّاد، از پدرش ابی حنیفه، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: زنا شدیدتر است یا قتل نفس؟

حضرت فرمود: قتل.

عرض کردم: پس چرا در قتل دو شاهد کافی است ولی در زنا غیر از چهار شاهد کفایت نمی کند؟

حضرت به من فرمودند: ای ابو حنیفه در این باره چه مأخذ و مدرکی شما دارید؟

ابو حنیفه می گوید: عرض کردم: ما تنها حدیثی

که داریم این خبر است که عمر گفت: خداوند در شهادت دو کلمه بر بندگان اظهار نموده است.

حضرت فرمودند: ای ابو حنیفه این طور نیست ولی بدان که در زنا دو حدّ است (حدّی تعلّق به مرد داشته و حدّی دیگر متعلّق است به زن) و برای هر کدام دو شاهد منظور گردیده که مجموعا چهار شاهد اعتبار شده منتهی جایز نیست که چهار شاهد توزیع و تقسیم گشته و هر دو نفر بر یک حدّ شهادت دهند زیرا مرد و زن جملگی یک حدّ دارند و به عبارت دیگر حدّ زنا اگر چه در واقع دو حدّ است ولی تشریعا یک حدّ بسیطی است که مثبت آن شهادت چهار شاهد عادل می باشد و امّا در قتل یک حدّ است به حسب واقع و به ملاحظه شرع و آن حدّی است که با شهادت عدلین بر قاتل ثابت شده و از مقتول ساقط می گردد.

باب دویست و هشتاد و سوّم سرّ این که هر گاه مردی همسرش را در مرض وفات طلاق داد و با همان مرض از دنیا رفت یا زن زودتر فوت کرد زن از مرد ارث می برد ولی مرد از زن ارث نمی برد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از صالح بن سعید و غیرش که


______________________________
(1)- امّا قتل نفس زیرا با سنگباران نمودن مجرم کشته می شود و تباه شدن نسب فرزند به خاطر آن است که فرزند متولد شده از زنا نه پدر دارد و نه مادر و فساد میراث به خاطر آن است که نسب وقتی فاسد و تباه شد میراث نیز منتفی است.

ص: 633

از اصحاب یونس است از یونس از رجال بسیاری به طور پراکنده از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده:

راوی می گوید: محضر مبارکش عرض کردم: علّت چیست که هر گاه مردی همسرش را در حالی

که مریض است به قصد اضرار طلاق دهد اگر مرد زودتر فوت نمود زن از او ارث می برد ولی اگر زن قبل از مرد از دنیا رفت مرد از وی ارث نمی برد و حدّ و میزان اضرار چیست؟

حضرت فرمودند: همین طلاق اضرار می باشد و معنای اضرار این است که: مرد با دادن طلاق قصدش این باشد که زن را از ارث ممنوع و محروم کند ولی خداوند متعال مردم را این طور عقوبت نموده که اگر از دنیا رفت زن ارث خود را برده ولی در صورتی که زن جلوتر از دنیا رفت مرد از ارث محروم می باشد.

باب دویست و هشتاد و چهارم سرّ این که اگر زنان شیعه در یک مجلس بدون فاصله شدن رجوع سه طلاق بگیرند برای مخالفین و اهل سنّت حلال نبوده ولی اگر زنان اهل سنّت چنین طلاقی بگیرند برای شیعه حلال هستند

«1» حدیث (1) محمّد بن ماجیلویه رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی، از احمد بن محمّد، از جعفر بن محمّد اشعری، از پدرش نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام از ازدواج با زنانی که در یک مجلس و بدون فاصله شدن رجوع سه طلاق گرفته اند پرسیدم؟

حضرت به من فرمودند: شما اگر زنانتان را سه طلاق دهید مخالفین شما با این زنان نمی توانند ازدواج کنند ولی اگر مخالفین همسرانشان را مطابق مذهب خودشان سه طلاق دهند برای شما حلال است که با این زنان نکاح و ازدواج کنید


______________________________
(1)- حکم مذکور را در جایی باید فرض کرد که مرد شیعی همسرش را در یک مجلس و بدون فاصله شدن رجوع سه طلاق بدهد این زن مطابق مذهب شیعه (برخی از فقهاء) از شوهرش جدا نشده و طلاقش باطل است لذا با مردی که از اهل سنّت است حق ندارد ازدواج کند و برای آن مرد جایز نیست با وی نکاح کند ولی

اگر مرد سنّی مذهب همسرش را چنین طلاقی دهد آن زن سنّی می تواند با شیعه ازدواج کند و مرد شیعی برایش نکاح این زن حلال است چون به عقیده زن طلاق صحیح بوده و ازدواجش با مرد شیعی بلا مانع است مترجم گوید: البته بطلان سه طلاق در یک مجلس مذهب برخی از فقهاء شیعه است و جماعت بسیاری آن را صحیح دانسته و می گویند یک طلاق واقع می شود و مطابق رأی ایشان روایت مذکور فرض ندارد.

ص: 635

زیرا چنین طلاقی از نظر شما حکمی نداشته و باطل است از این رو همسران شما از شما با این طلاق جدا نمی شوند لا جرم حرام است با دیگران ازدواج کنند حتی با اهل خلاف که این طلاق را صحیح می دانند ولی چون به عقیده آنها این طلاق موجب جدایی زن از شوهرش می باشد از این رو با زنان ایشان که چنین طلاقی گرفته اند و به عقیده خودشان از شوهرشان جدا شده اند برای شما ازدواج با ایشان حلال است.

باب دویست و هشتاد و پنجم سرّ محصن شدن مرد آزاد به واسطه داشتن کنیز

اشاره

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی، از حسن بن سعید، از صفوان بن یحیی، از اسحاق بن عمّار نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا ابراهیم علیه السّلام پرسیدم: مردی با داشتن کنیزک فراشی و خدمتکار که با هر دو تماس و نزدیکی می کند مرتکب زنا شده، آیا بودن کنیزک نزد وی او را محصن کار قرار می دهد تا زنا از قبیل زنا محصن باشد یا نه؟

حضرت فرمودند: آری زیرا این مرد کسی نزدش هست که نیاز به ارتکاب

زنا نداشته باشد.

عرض کردم: اگر همسر موقّت داشته باشد آیا محصن محسوب می شود؟

حضرت فرمودند: خیر، احصان در صورت داشتن حلیله دائمی تحقّق پیدا می کند.

مقاله مرحوم مصنّف

مصنّف این کتاب محمّد بن علی (صدوق) می گوید:

این حدیث به همین نحوی که ذکر شد نقل گردیده و من نیز مطابق آنچه وارد شده آن را در اینجا آوردم زیرا حدیث مشتمل است بر ذکر علّت و سبب ولی آنچه فتوای من بوده و در این حکم مورد اعتمادم می باشد سه حدیثی است که در این باب به شرح زیر وارد شده است: 1- محمّد بن الحسن رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی از محمّد بن ابی عمیر، از حمّاد، از حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند: نه مملوک و کنیز مرد آزاده را محصن قرار می دهد و نه عبد زن آزاده را در شمار محصنین می آورد.

ص: 637

2- پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از نضر بن سوید، از عاصم بن حمید، از محمّد بن مسلم نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا جعفر علیه السّلام پرسیدم: مردی مرتکب زنا شده و با همسرش هم بستر نشده آیا وی محصن می باشد؟

حضرت فرمودند: خیر و با داشتن کنیز نیز محصن محسوب نمی شود.

3- محمّد بن موسی بن متوکّل، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از علاء بن رزین و ابن بکیر، از محمّد بن

مسلم نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا جعفر علیه السّلام پرسیدم: مردی بدون اذن همسرش با کنیز وی نزدیکی می کند حکمش چیست؟

حضرت می فرمایند: حدّ زانی که صد تازیانه باشد به او می زنند، سپس فرمودند:

اگر این مرد با زن یهودیّه یا نصرانیّه و یا کنیز زنا کند سنگسارش نمی کنند، چنانچه با داشتن کنیز و زن یهودیّه یا نصرانیّه اگر با زن حرّه ای زنا کند، این زنا، زنا محصنه محسوب نمی گردد و نیز اگر همسری حرّه و آزاده داشته و با این حال با زن یهودیّه یا نصرانیّه یا کنیز زنا کند، زنا محصنه مرتکب نشده است.

باب دویست و هشتاد و ششم سرّ برتری داده شدن مردان بر زنان

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از ابی الحسن برقی، از عبد اللَّه بن جبله، از معاویه بن عمّار، از حسن بن عبد اللَّه، از پدرانش، از جدّش حسن بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام، حضرت فرمودند: گروهی از یهود محضر مبارک رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم رسیدند، اعلم و داناترین ایشان مسائلی چند از آن حضرت پرسید و در بین این سؤالات عرض نمود: برتری مردان بر زنان چیست؟

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: فضل و برتری مردان بر زنان همچون برتری آسمان است بر زمین و مانند برتری آب است بر خاک و همان طوری که آب خاک و زمین را زنده می کند مردان نیز زنان را احیاء می نمایند، اگر مردان نبودند زنان را خداوند نمی آفرید، خداوند عزّ و جل می فرماید:

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ

علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی،

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه