علل الشرائع جلد2 صفحه 3

صفحه 3

أَمْوالِهِمْ (مردان را بر زنان تسلّط و حق نگهبانی است، به واسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرّر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود باید به زن نفقه دهند ...) یهودی عرض کرد: چرا چنین می باشد؟

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

خداوند متعال آدم علیه السّلام را از گل آفرید و از زیادی و باقیمانده آن حوّا را خلق فرمود و اوّل کسی که اطاعت زنان را نمود جناب آدم علیه السّلام بود پس حق تعالی او را از بهشت به زمین هبوط و نزول داد و برتری مردان بر زنان در دنیا را بیان فرمود و آن این است که: مگر نمی بینی زنان حیض می بینند و در آن حال ناپاکی امکان ندارد به نماز بایستند ولی مردان اصلا به این ناپاکی مبتلا نمی گردند.

یهودی عرضه داشت: راست فرمودی یا محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

باب دویست و هشتاد و هفتم سرّ این که مرد با داشتن متعه و همسر موقّت محصن نمی شود

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از محمّد بن ابی عمیر، از هشام و حفص بن بختری از کسی که ذکرش نموده، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید: از حضرتش پرسیدم: مرد با ازدواج موقّت و گرفتن متعه آیا محصن می شود؟

حضرت فرمودند: خیر، فقط تحقّق پیدا کردن احصان با گرفتن همسر دائم می باشد.

باب دویست و هشتاد و هشتم سرّ این که مردان نهی شده اند از اطاعت کردن زنان

حدیث (1) علی بن احمد بن عبد اللَّه بن احمد بن ابی عبد اللَّه برقی رحمه اللَّه علیه، از پدرش، از جدّش از احمد بن ابی عبد اللَّه، از پدرش، از محمّد بن ابی عمیر از جماعتی از حضرت صادق جعفر بن محمّد از پدرش از آباء گرامش علیهم السّلام، حضرت فرمودند:

ص: 641

مردی از اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام از همسرانش شکایت نمود، علی علیه السّلام به خطبه ایستاد و فرمود: در هیچ حال اطاعت از زنان را نکنید و ایشان را بر مال خود امین ندانید و وامگذاریدشان که امر واجب النفقه هایتان را بعهده گرفته و آنها را اداره کنند چه آنکه ایشان را اگر با اراده خودشان واگذارید به مهالک کشیده شده و از مالک سرپیچی می کنند زیرا ما ایشان را این طور یافته ایم که در هنگام نیاز تقوی و ورع نداشته و هنگام طغیان شهوت صبر و شکیبایی ندارند تکبّر و فخر ملازم ایشان بوده اگر چه بزرگ باشند، عجب و خود پسندی همراهشان است اگر چه عاجز و ناتوان به نظر بیایند «1» هنگامی که از نعمت کم ممنوع شوند شکر نعمت زیاد

بجا نیاورند، خیر را فراموش کرده و شرّ را نگاه می دارند، پیوسته گرفتار بهتان بوده و متّصل و به طور مستمرّ در طغیان و سرکشی به سر برده و در خدمت شیطان روزگار سپری می کنند ولی با این حال در هر حال با ایشان مدارا کرده و سخن نیکو به آنها بگویید شاید بدین وسیله کردارشان پسندیده شود.

باب دویست و هشتاد و نهم اسرار احکام نادره نکاح

حدیث (1) محمّد بن الحسن رضی اللَّه عنه از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از هشام بن سالم، از حسین بن زراره، از پدرش نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابی جعفر علیه السّلام پرسیدم: اگر مردی با زنی ازدواج کند و تعیین مقدار مهر را موکول به حکم زن نماید چه صورت دارد؟

حضرت فرمودند: به حکم زن از مهور آل محمّد تجاوز نکند، مهور ایشان دوازده اوقیه و نیم که معادل پانصد درهم نقره است می باشد.

عرض کردم: چه می فرمایید اگر زن با مرد ازدواج نمود و راضی شد هر چه مرد حکم نماید همان ممضی باشد.

حضرت فرمودند: آنچه مرد حکم کند بر زن نافذ بوده کم باشد یا زیاد.

عرض کردم: چرا حکم زن را بر مرد نافذ قرار ندادید ولی حکم مرد را بر زن ممضی دانستید؟


______________________________
(1)- رضایت و خشنودی ایشان در اداره نمودن فروجشان می باشد.

ص: 643

حضرت فرمودند: زیرا زن حق ندارد از آنچه رسول خدا سنّت قرار داده و زنان و همسرانش را با آن عقد فرموده تجاوز کند لذا در صورت تجاوز از آن به مهر السنّه برگردانده می شود ولی حکم مرد از این جهت نافذ است

که خود زن امر مهر را به او واگذار کرده و به حکمش راضی گشته لا جرم به آنچه وی حکم کند زن باید قبول کند کم بوده یا زیاد باشد.

حدیث (2) در خبر دیگر نقل شده که امام صادق علیه السّلام فرمودند: سرّ این که مهر بر عهده مرد است نه زن با این که فعل هر دو یکی می باشد آن است که: مرد وقتی نیازش از زن بر طرف شد (مقصود اشباع شدن مرد از زن است در وقتی عمل نزدیکی) از او جدا شده و منتظر بر طرف حاجت زن نمی گردد از این رو مهر بر عهده او است نه بر ذمّه زن.

حدیث (3) محمّد بن علی (شبامی) ابو الحسین فقیه در مروروذ از ابو حامد احمد بن محمّد بن احمد بن الحسین، از ابو الحسن احمد بن خالد خالدی از محمّد بن احمد بن صالح تمیمی از ابو احمد صالح تمیمی از محمّد بن حاتم عطّار، از حمّاد بن عمرو، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدرش، از جدّش، از حضرت علی بن ابی طالب علیهم السّلام:

حضرت در حدیث طولانی وصیّت نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را ذکر نموده و می فرماید رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اظهار کراهت کردند از این که مرد با زن در حال حیض هم بستر شود و اگر چنین کرد و فرزندی مبتلا به جذام یا برص متولّد شد کسی غیر از خود را ملامت نکند و نیز ناپسند دانستند که مرد در حالی که محتلم شده و غسل نکرده با همسرش نزدیکی کند و اگر مرتکب این

عمل شده و فرزندی متولّد گشت که دیوانه بود غیر از خود کسی دیگری را سرزنش نکند.

حدیث (4) محمّد بن احمد سنانی رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی، از سهیل بن زیاد آدمی، از عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنی، از حضرت علی بن محمّد العسکری، از پدر بزرگوارش حضرت محمّد بن علی، از پدر گرامش حضرت رضا (علی بن موسی) از پدرش موسی، از پدرش جعفر از پدرش علیهم السّلام، حضرت فرمودند:

مکروه است که مرد در شب اوّل و وسط و آخر ماه با همسرش نزدیکی کند و اگر

ص: 645

چنین نمود فرزند دیوانه متولّد می شود، مگر نمی بینی اکثر اوقاتی که صرع بر مجانین عارض می شود اوّل و وسط و آخر ماه می باشد.

و نیز فرمودند: کسی که ازدواج کرده و قمر در عقرب باشد خوبی نخواهد دید و همچنین فرمودند: کسی که در آخر ماه و وقت محاق ازدواج کند باید تسلیم سقط شدن فرزند باشد.

حدیث (5) محمّد بن ابراهیم ابو العبّاس الطالقانی رحمه اللَّه علیه می گوید: از ابو سعید الحسن بن علی العدوی از یوسف بن یحیی اصفهانی از ابو یعقوب، از ابو علی اسماعیل بن حاتم نقل کرده که وی گفت:

ابو جعفر احمد بن صالح بن سعید مکّی از عمر بن حفص، از اسحاق بن نجیح، از حصین از مجاهد، از ابو سعید خدری نقل کرده که وی گفت: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به علی بن ابی طالب علیه السّلام وصیّت نموده و فرمودند:

ای علی، وقتی عروس داخل اطاقت شد وقتی که می نشینند کفشهایش را در بیاور

و پاهایش را بشوی و آب جمع شده را از درب خانه ات تا دورترین موضع خانه ات که حدّ آن است بریز و وقتی چنین نمودی خداوند هفتاد نوع فقر را از خانه ات دور و هفتاد نوع برکت به جای آن داخل منزلت نموده و هفتاد رحمت بر تو نازل کرده که بالای سر عروس قرار می گیرند و از آن جا به هر گوشه ای از خانه ات توزیع شده و تا مادامی که این رحمت ها و برکاتشان در این خانه می باشند عروس از جنون و جذام و برص در امان است.

سپس پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: ای علی در هفته اوّل ازدواج عروس را از تناول شیرها و سرکه و خربزه و سیب ترش بازدار.

علی علیه السّلام عرضه داشت: یا رسول اللَّه برای چه او را از تناول این چهار تا بازدارم؟

حضرت فرمودند: در اثر تناول این چهار تا رحم عقیم شده و از پرورش و نشو و نما نمودن فرزند در آن سرد می شود و یک حصیر و بوریا که در گوشه ای از خانه افتاده باشد بهتر است از زنی که عقیم بوده و نازا است.

علی علیه السّلام عرضه داشت: یا رسول اللَّه، چطور سرکه را از او منع نمایم؟

حضرت فرمودند: زیرا زنی که سرکه خورده اگر حیض شود هرگز به طور کلّی پاک نمی شود و خربزه نیز خون حیض را در شکم زن زیاد نموده و کار ولادت را دشوار می سازد چنانچه سیب ترش حیض را بند آورده و مورث مرض و بیماری می شود.

ص: 647

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم

فرمودند: یا علی در اوّل و وسط و آخر ماه با همسرت نزدیکی مکن چه آنکه به واسطه هم بستر شدن در این اوقات جنون و جذام و بیماری فلجی به زن و فرزندش متوجّه می گردد.

یا علی بعد از ظهر با همسرت نزدیکی مکن زیرا اگر فرزندی بین شما مقدّر شده باشد دو بین می گردد و شیطان از بیمار مزبور در انسان مسرور و خوشحال می گردد.

یا علی هنگام نزدیکی زیاد سخن مگو زیرا اگر فرزندی متولّد شود از مرض لالی در امان نیست و هنگام نزدیکی به فرج و آلت همسرت نگاه مکن و دیدگانت را بپوشان زیرا نظر به عورت موجب کوری می باشد (یعنی کوری فرزند) یا علی با تمایل و شهوت به زن دیگری با همسرت نزدیکی مکن زیرا بیم آن دارم که فرزندت مخنّث «1» و زن صفت و بخیل گردد.

یا علی هر گاه در بستر با همسرت بودی و جنب گردیدی قرآن مخوان زیرا خوف دارم که آتش از آسمان بر شما ببارد و بسوزاند شما را.

یا علی با همسرت نزدیکی مکن مگر آنکه با تو و در بدنت جبّه ای و در تن همسرت نیز لباسی باشد و با یک خرقه و پارچه هر دو خود را پاک نکرده و استفاده نکنید چه آنکه شهوت بر شهوت واقع شده و به دنبال آن بین شما عداوت حاکم می گردد و این منجر به جدایی و طلاق خواهد شد.

یا علی، در حال ایستاده مجامعت مکن زیرا این فعل درازگوش بوده و اگر فرزندی از شما متولّد گردد در بسترش ادرار کرده همچون درازگوش که در هر مکانی بول می کند.

یا علی، در شب عید

فطر مجامعت مکن زیرا اگر خداوند فرزندی نصیب شما کرده باشد این فرزند بزرگی که شد خداوند به او فرزندی نمی دهد مگر در کبر سن یا علی در شب عید قربان با همسرت نزدیک مکن زیرا اگر فرزندی متولّد شود شش یا چهار انگشتی می باشد.

یا علی زیر درخت میوه دار با همسرت مجامعت مکن زیرا اگر فرزندی به دنیا باید جلّاد و قاتل و کاهن می گردد.

یا علی مقابل قرص خورشید و شعاع آن مجامعت مکن مگر بین شما و آفتاب ساتر و پرده ای باشد زیرا اگر چنین نمودی و فرزندی متولّد شد پیوسته در فقر و فاقه


______________________________
(1)- مقصود از «مخنّث» مردی است که تمایل به مفعول واقع شدن دارد همچون زنان لذا کلمه «مونّثا» در متن روایت عطف تفسیر است برای آن.

ص: 649

خواهد بود تا از دنیا برود.

یا علی بین اذان و اقامه با همسرت نزدیکی مکن زیرا اگر فرزندی متولّد شد بر ریختن خون مردم حریص می باشد.

یا علی هر گاه همسرت حامله و باردار بود بدون وضوء با او جماع مکن زیرا اگر فرزند متولّد شود کورباطن و بخیل و ممسک می گردد.

یا علی در نیمه شعبان با همسرت وقاع مکن زیرا اگر فرزند متولّد شود زشت و بد مو و بد صورت خواهد بود.

یا علی در آخر درجه و آخرین اوقات ماه شعبان (یعنی هنگامی که دو روز از آن باقی مانده) با همسرت مجامعت مکن زیرا اگر فرزندی متولد شود احمق و کم فهم می گردد.

یا علی با همسرت به عشق خواهرش مجامعت مکن زیرا اگر فرزندی متولّد شود عشّار (گمرکچی) یا مددکار ظالم شده و گروهی از

مردم به دستش هلاک می گردند.

یا علی روی سقف ساختمان با همسرت مجامعت مکن زیرا اگر فرزندی متولّد شود منافق و مخاصم و مبدع می گردد.

یا علی وقتی به سفر رفتی در آن شب با همسرت هم بستر مشو زیرا اگر فرزندی متولّد شود مالش را در راه باطل و غیر حق صرف می کند و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم این آیه را قرائت فرمود:

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ (تبذیرکنندگان هم بستگان و یاوران شیاطین هستند)!! یا علی هر گاه به سفری که سه شبانه روز می باشد رفتی با همسرت مجامعت مکن زیرا اگر فرزندی متولّد شود مددکار ظالمی که به تو ستم می کند می گردد.

یا علی بر تو باد که شب دوشنبه مبادرت به جماع نمایی زیرا فرزندی که متولّد می شود حافظ قرآن بوده و به آنچه حق عزّ و جل تقسیم کرده خشنود و راضی می باشد.

یا علی اگر با اهل خود در شب سه شنبه هم بستر شوی و فرزندی متولّد شود به وحدانیت حق تعالی و رسالت محمّد مصطفی شهادت داده و به فیض شهادت نائل خواهد گشت، حق عزّ و جل او را در آخرت با مشرکین عذاب نمی کند دهانش خوشبو و قلبش مهربان و سخی الید و زبانش از غیبت و دروغ و بهتان منزّه می باشد.

ص: 651

یا علی اگر در شب پنجشنبه با همسرت نزدیکی نمودی و خدا فرزندی به شما عنایت فرمود فرمانروایی از فرمانروایان یا عالمی از علماء خواهد شد و اگر در روز پنجشنبه هنگام زوال آفتاب مواقعه نمودی و فرزندی متولّد شد تا زمانی که این فرزند پیر

شود شیطان نزدیکش نرفته و شخصی بافهم بوده و سلامت در دین و دنیا را خداوند نصیبش می فرماید و اگر شب جمعه مجامعت نمودی و فرزندی متولّد شد خطیب و سخنور می گردد و اگر روز جمعه بعد از عصر مواقعه نمودی و فرزندی متولّد گردید معروف و مشهور می شود.

و اگر در شب جمعه بعد از عشاء مجامعت نمودی امید می رود که فرزند بدلی از ابدال گردد.

یا علی در اوّل ساعت از شب با اهل خود مجامعت مکن زیرا اگر فرزندی به دنیا بیاید ساحر گشته و دنیا را بر آخرت بر می گزیند.

یا علی این وصایا و سفارشات را از من حفظ نما همان طوری که من از جبرئیل علیه السّلام حفظ نمودم.

حدیث (6) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از صالح بن سعید «1» و غیرش از اصحاب یونس، از یونس، از اصحابش از حضرت ابی جعفر و ابی عبد اللَّه علیهما السّلام، راوی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم مردی همسرش به کفّار ملحق شده و حق تعالی در کتابش می فرماید:

وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْ ءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ إِلَی الْکُفَّارِ فَعاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْواجُهُمْ مِثْلَ ما أَنْفَقُوا (و اگر از زنان شما کسانی به سوی کافران رفتند پس ایشان را عقوبت کرده و به شوهرهای ایشان به قدر همان مهر و نفقه ای که خرج کرده اند بدهید).

معنای عقوبت در اینجا چیست؟

حضرت فرمودند: مردی که همسرش رفته و به کفّار ملحق شده او را عقوبت کند یعنی همسری دیگر اختیار کند و وقتی ازدواج نمود بر امام واجب است که مهریه زنی را که رفته است

به مرد بپردازد.

پرسیدم: پس چگونه است که مؤمنین مهر را به همسر آن زن ردّ نموده با این که ایشان هیچ عملی که موجب رفتن آن زن به بلاد اهل کفر باشد مرتکب نشده اند و نیز


______________________________
(1)- صالح بن سعید، از ابو سعید قماط، مرحوم ممقانی در رجال فرموده که وی حسن است.

ص: 653

چگونه است که مؤمنین از غنائمی که به دستشان رسیده نفقه ای را که شوهر بر آن زن خرج کرده به وی می دهند؟

حضرت فرمودند: امام مسلمین بر شوهر زن مزبور مهریّه و نفقات خرج شده را ردّ می کند اعم از آنکه مسلمانان غنیمتی از کفّار به دست آورده یا به دست نیاورده باشند زیرا بر امام واجب است که از آنچه در دست دارد حاجت این مرد را ترمیم و جبران کند و هنگامی که غنائم را تقسیم می کنند امام علیه السّلام به کسانی که پیش از قسمت از طرفش نائب بودند از غنیمت داده و رفع نیازشان را می نمایند و اگر بعد از آن چیزی از غنائم باقی ماند بین مؤمنین تقسیم نموده و در صورتی که باقی نماند دیگر آنها نصیبی ندارند «1» حدیث (7) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از جمیل، از ابی عبیده، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم:

مردی با دختری باکره یا زنی ثیّب ازدواج می کند سپس بر آن مرد و زن و بینشان ستر و حاجبی فاصله شده یا درب به روی آنها بسته می شود (مقصود آن است که بینشان

بغض و کینه واقع شده و از هم منزجر می گردند) در نتیجه مرد زن را طلاق می دهد، زن می گوید مرد با من تماس پیدا نکرده و مرد نیز مدّعی است که با زن نزدیکی نکرده حکم چیست؟

حضرت فرمودند: آن دو را نباید تصدیق کرد زیرا زن مدّعی است که مدخول بها نیست تا تکلیف نگه داشتن عدّه در عهده اش نیاید و مرد نیز مدّعی است با او نزدیکی نکرده تا تمام مهر در ذمّه اش نیاید.

حدیث (8) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس از محمّد بن احمد، از ابراهیم بن هاشم، از حسین بن الحسن القزوینی، از سلیمان بن جعفر بصری، از عبد اللَّه بن الحسین بن زید بن علی بن ابی طالب از


______________________________
(1)- از احکام زنان مهاجر آن است که: اگر زنی از کفّار به مسلمین ملحق شد ابتداء او را امتحان نموده و سوگندش می دهند که بغض شوهر او را به هجرت وادار نکرده چنانچه عشق و علاقه به مرد مسلمانی او را به دار الاسلام نکشانده بلکه صرفا به خاطر اسلام پناهنده به مسلمین شده است و پس از خوردن چنین سوگندی امام مسلمین مهریّه اش را به شوهرش که در دار الکفر مانده می پردازد، حال اگر زنی از مسلمین به کفّار ملحق شد حکم آن است که بر امام علیه السّلام واجب است مهریّه و هزینه هایی را که شوهرش متحمّل شده را به شوهر بپردازد اعم از آنکه غنائمی از کفّار به دست آمده یا به دست نیامده است و مدرک این حکم آیه شریفه «وَ إِنْ فاتَکُمْ شَیْ ءٌ مِنْ أَزْواجِکُمْ ...» است و سبب نزول آن این بود که عمر

بن خطاب شوهر قاطبه دختر ابی امیّه بود و وقتی عمر از بلاد شرک هجرت نمود و به دار الاسلام ملحق شد همسرش از مهاجرت با او کراهت داشت و نیامده و معاویه با او ازدواج کرد، حق تعالی رسولش را امر فرموده که مهریّه او را به عمر بدهند.

ص: 655

پدرش، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدرش، از آباء گرامش علیهم السّلام، حضرت فرمود:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

هر گاه مرد و زن مجامعت می نمایند همچون دو درازگوش عریان نشوند زیرا در این صورت فرشتگان از بین ایشان می روند.

باب دویست و نودم سرّ مکروه بودن دمیدن به ظرف طعام

اشاره

حدیث (1) علی بن حاتم می گوید: محمّد بن جعفر بن حسین مخزومی، از محمّد بن عیسی بن زیاد، از حسن بن علی بن فضّال، از ثعلبه، از بکار بن ابی بکر حضرمی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام می پرسد: شخصی به قدح و ظرف طعامش می دمد این چه صورت دارد؟

حضرت می فرماید: اشکالی ندارد فقط مکروه است مشروط به این که با شخص دیگری باشد زیرا مکروه است با دمیدن هم غذای خود را از تناول معاف دارد.

و نیز پرسید فوت کردن شخص در طعام چه صورت دارد؟

فرمود: مگر قصدش این نیست که غذا سرد شود؟

عرض کرد: آری.

فرمود: اشکالی ندارد.

مقاله مرحوم مؤلّف

مؤلّف این کتاب (مرحوم صدوق) می گوید: آنچه به آن فتوی داده و اعتماد دارم این است که:

دمیدن و فوت کردن به غذا و آب جایز نیست چه شخص تنها بوده و ظرف طعام و شراب اختصاص به خودش داشته باشد و چه با دیگری بوده و ظرف مشترک بین آنها باشد و علّتی که در این روایت آمده تنها در همین خبر است و در هیچ حدیث و خبری دیده نشده.

باب دویست و نود و یکم سرّ این که جایز نیست زمینی که در آن گندم و جو می کارند به گندم و جو اجاره دهند ولی جایز است به طلا و نقره آن را اجاره دهند

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هشام، از اسماعیل بن مرار، از یونس بن عبد الرحمن از جماعتی، از حضرت ابی جعفر و ابی عبد اللَّه علیهما السّلام

ص: 657

سؤال شد: سرّ این که جایز نیست زمین را به طعام (گندم و جو) اجاره دهند ولی می توان به طلا و نقره اجاره داد چیست؟

فرمودند: جهتش آن است که آنچه از زمین مزبور می روید گندم و جو است و جایز نیست گندم به گندم و جو به جو اجاره داده شود.

باب دویست و نود و دوّم سرّ این که جایز نیست موی شارب و زیر بغل و زهار را بلند نگاه دارند

حدیث (1) محمّد بن علی ماجیلویه رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم، از پدرش، از حسین بن یزید، از اسماعیل بن مسلّم «1»، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش، از پدران گرامش علیهم السّلام نقل کرده که فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

هیچ یک از شما موی شارب و زهار و زیر بغلش را بلند نکند زیرا شیطان این مواضع را مخفیگاه قرار داده و به وسیله موی آنها خود را مستور می نماید.

باب دویست و نود و سوّم سرّ این که مملوک شخص از او می باشد

حدیث (1) علی بن حاتم از حسین بن محمّد، از احمد بن محمّد سیّاری، از عمرکی، از کسی که یادش نموده، وی گفت: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: سر این که فرمودید مملوک شخص از او است چیست؟

حضرت فرمودند: زیرا مملوک انسان از طینت آقایش آفریده شده سپس بینشان جدایی افتاده و اسارت او را به آقایش رسانده پس معطوف نموده به او آنچه را که از او بوده و پس از آن آقا او را آزاد می نماید و به همین خاطر مملوک از آقا و جزء او محسوب می شود.

باب دویست و نود و چهارم سرّ نهی از جمع بین میوه ها در وقت خوردن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از


______________________________
(1)- اسماعیل بن مسلّم مکّی، مرحوم ممقانی در رجال فرموده وی مجهول می باشد.

ص: 659

موسی بن قاسم بجلی از علی بن جعفر، از برادرش حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام، علی بن جعفر می گوید: از حضرت امام موسی الکاظم علیه السّلام راجع به جمع کردن بین انجیر و خرما و سایر میوه ها سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از جمع بین میوه ها و اختلاطشان با هم نهی فرمودند حال اگر تنها بودی و کسی با تو مصاحبت نداشت میوه ها را هر طوری که خواستی تناول کن و اگر با طائفه ای از مسلمین بودی البته میوه ها را با هم جمع مکن.

باب دویست و نود و پنجم سرّ مکروه بودن سیر و پیاز و تره

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسن، از ابن ابی عمیر، از ابن اذینه از محمّد بن مسلّم از حضرت ابی جعفر علیه السّلام، محمّد بن مسلّم می گوید: از امام علیه السّلام راجع به سیر پرسیدم؟

حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به خاطر بویش از آن نهی نموده و فرمودند: کسی که این گیاه بدبوی را تناول کند به مسجد ما نزدیک نشود ولی اگر آن را خورد ولی به مسجد نیاید اشکالی ندارد.

حدیث (2) علی بن حاتم می گوید:

محمّد بن جعفر رزّاز از عبد اللَّه بن محمّد بن خلف، از حسن بن علی وشّاء، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: راجع به خوردن پیاز و تره از حضرت ابی

عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم:

حضرت فرمودند: این دو را چه پخته و چه خام بخورند اشکالی ندارد منتهی اگر بودار اینها را شخص خورد به مسجد نرود زیرا بوی آن همنشینان شخص در مسجد را اذیّت می کند.

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکل رحمه اللَّه علیه، از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از پدرش از فضاله، از داود بن وقد، از ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمود:

ص: 661

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هر کس این سبزی را خورد به مسجد نرود و نفرمودند که حرام است.

باب دویست و نود و ششم سر نامیده شدن تبّع به تبّع

حدیث (1) ابو الحسن محمّد بن عمرو بن علی بن عبد اللَّه بصری از ابو عبد اللَّه محمّد بن عبد اللَّه بن احمد بن جبله الواعظ، از ابو القاسم عبد اللَّه بن احمد بن عامر طایی از پدرش، از حضرت علی بن موسی الرّضا، از پدر بزرگوارش، از پدران گرامیش علیهم السّلام فرمودند:

از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام پرسیدند: چرا به تبّع، تبّع گفته اند؟

حضرت فرمودند: زیرا وی غلامی کاتب بود و برای سلطانی که پیش از وی سلطنت می کرد کتابت می نمود و هر گاه به نوشتن مکتوبی آغاز می کرد ابتداء می نوشت:

بسم اللَّه الذی خلق ضحّا و ریحا (به نام خداوندی که آفرید آنچه را که خورشید بر آن می تابد و باد بر آن می وزد) سلطان گفت: بنویس ولی ابتداء کن به اسم سلطان رعد (نام همان سلطان بود) غلام گفت: ابتداء نمی کنم مگر به نام پروردگارم، پس از آن به خواسته تو توجه می نمایم، حق تعالی از او تشکّر

نمود و ملک و پادشاهی آن سلطان را به غلام داد و مردم متابعتش را نمودند از این رو به نام «تبّع» معروف گشت.

باب دویست و نود و هفتم سرّ این که فرار و گریختن از وباء منهی می باشد

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه، از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه از ابن محبوب، از عاصم بن حمید، از علی بن مغیره نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: مردم در شهر بوده و مرگ در بینشان واقع می شود مثل این که مرض وباء در بین ایشان شایع می گردد و آنها را از پای در می آورد آیا می توانند از آن شهر گریخته و جای دیگر بروند؟

ص: 663

حضرت فرمودند: آری.

عرضه داشتم: به ما رسیده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گروهی را به خاطر این کار ملامت و سرزنش کردند؟

حضرت فرمودند: آنها گروهی بودند در مقابل دشمن که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مأمورشان کرده بودند در جای خود مانده و به جای دیگری نروند، وقتی مرگ و هلاکت در بینشان واقع شد از آن مکان به جای دیگری گریختند و این گریز به مثابه این بود که از صحنه نبرد جهاد گریخته بودند از این رو مورد نهی و ملامت قرار گرفتند.

حدیث (2) و با همین اسناد از ابن محبوب، از جمیل بن صالح، از ابی مریم «1» نقل شده که وی گفت:

در ذیل فرموده حق تعالی: وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ، تَرْمِیهِمْ بِحِجارَهٍ مِنْ سِجِّیلٍ «2» (و مرغان ابابیل را برای هلاکت ایشان فرستاد، آن مرغان آن قوم را

با سنگ های سجّیل سنگباران کردند) حضرت ابی جعفر علیه السّلام فرمودند:

این مرد از اهل مدینه بوده که در ساحل دریا به طرف مشرق بین یمامه و بحرین قرار داشتند، ایشان راهزنی کرده و به فعل منکرات مشغول بودند، حق تعالی پرندگانی را بر ایشان مسلّط کرد که از طرف دریا آمده و روی سر ایشان قرار گرفتند، سرهای این پرندگان همچون سر درندگان و چشمهایشان نظیر چشم های پرندگان درنده بود، با هر کدام سه سنگ بود، دو سنگ در دو چنگشان و یک سنگ در منقار آنها بود، این پرندگان آن مردم را سنگباران کرده تا جایی که اجساد و ابدانشان آبله دار گردید و بدین ترتیب حق تعالی آنها را به واسطه این پرندگان هلاک فرمود، قبل از آن این پرندگان را کسی ندیده و اثری از آبله در بینشان نبود و جماعتی از آن مردم که گریخته و از ترس جان فرار کرده بودند به حضر موت که وادی است در یمن رسیدند حق تعالی سیلی فرستاد و غرقشان نمود در حالی که قبل از این حادثه اصلا در آن وادی آب نبود و به همین خاطر آن وادی را حضر موت نام گذاردند یعنی وادی که آن گروه در آن مردند.


______________________________
(1)- ابو مریم انصاری نامش عبد الغفار بن قاسم است و به فرموده مرحوم علامه در خلاصه ثقه می باشد.
(2)- سوره فیل آیه (3)

ص: 665

باب دویست و نود و هشتم سرّ این که خداوند متعال عقوبت بندگان را تأخیر می اندازد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار از عمرکی، از علی بن جعفر، از برادرش حضرت موسی بن جعفر، از پدرش، از حضرت علی علیهم السّلام، حضرت فرمودند:

خداوند

متعال هنگامی که بخواهد اهل زمین را به عذابی مبتلا نماید می فرماید:

اگر نبودند آنان که مشتاق جلال من بوده و مساجد مرا آباد کرده و در بامدادان استغفار می کنند البته عذابم را فرو می فرستادم.

حدیث (2) محمّد بن موسی بن متوکّل از علی بن الحسین السّعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه البرقی، از علی بن الحکم، از سیف بن عمیره، از سعد بن طریف «1»، از اصبغ بن نباته نقل کرده که وی گفت:

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

حق تبارک و تعالی وقتی می بیند اهل زمین مرتکب معاصی شده و به قبائح مبادرت می ورزند قصد می کند تمام ایشان را عذاب کند حتّی یک نفر را هم باقی نگذارد ولی چون نظرش به پیران می افتد که به طرف نماز گام بر می دارند و اطفال که قرآن می آموزند به ایشان ترحّم نموده و عذابشان را تأخیر می اندازد.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر، از هارون بن مسلّم، از سعده بن صدقه، از حضرت جعفر بن محمّد علیه السّلام، حضرت فرمود: پدرم علیه السّلام فرمود:

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

خداوند جلّ جلاله هنگامی که ببیند اهل قریه ای در معاصی اسراف و زیاده روی می کنند و حال آنکه در بین ایشان سه نفر از اهل ایمان می باشند آنان را خوانده و می فرماید: ای اهل عصیان اگر میان شما مؤمنینی که مشتاق جلال من هستند و با نمازشان زمین و مساجد مرا آباد نموده و در سحرها از خوف من استغفار و طلب آمرزش می کنند نبودند عذابم را بر شما فرو می فرستادم و باکی هم نداشتم.


______________________________
(1)- سعد بن

طرف الحنظلی معروف به سعد الخفّاف، وی صحیح الحدیث می باشد.

ص: 667

حدیث (4) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از محمّد بن علی همدانی، از علی بن ابی حمزه، از ابو بصیر نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمود: اگر مردم زیارت این بیت (بیت اللَّه) را ترک می کردند قطعا حق تعالی عذاب بر ایشان نازل می فرمود و مهلتشان هم نمی داد.

حدیث (5) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابی عمیر از هشام بن سالم از ابن عبّاس، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند: مردمی مرتکب گناهانی شدند و از این بابت در هراس و وحشت افتادند پس مردمی دیگر نزدشان آمده و به آنها گفتند: شما را چه می شود؟

آنها گفتند: گناهانی مرتکب شده و از این جهت بیمناک هستیم.

ایشان گفتند: ما گناهان شما را به عهده می گیریم.

حق تبارک و تعالی فرمود: آنها خوف داشته و ایشان جرات، و هراسی از عذاب من ندارند!! در ساعت عذابش را بر آنها نازل فرمود.

حدیث (6) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر از هارون بن مسلم، از مسعده بن صدقه، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام، حضرت فرمود: حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

ای مردم، خداوند متعال عموم را به واسطه گناه خصوصی از مردم عذاب نمی کند مشروط به این که گناه کنندگان پنهانی و بدون اطّلاع عموم مبادرت به عصیان نمایند ولی اگر علنی و در حضور عموم مرتکب نافرمانی خدا شوند و عامّه مردم نیز از اعمال

ایشان متأثّر نشده و آنها را از گناه باز ندارند البتّه هر دو گروه مستحقّ عقوبت خداوند متعال می شوند.

حدیث (7) علی بن حاتم، از احمد بن محمّد عاصمی و علی بن محمّد بن یعقوب عجلی، این دو از علی بن الحسین، از عباس بن علی غلام حضرت ابی الحسن موسی علیه السّلام نقل کرده اند که وی گفت: از حضرت رضا علیه السّلام شنیدم که می فرمود: هر گاه بندگان مرتکب گناهان شناخته نشده ای شوند حق تعالی آنها را به بلاهای غیر شناخته شده ای مبتلا می کند.

ص: 669

باب دویست و نود و نهم سرّ جاودانی بودن اهل بهشت در آن و مخلّد بودن اهل دوزخ در دوزخ

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از قاسم بن محمّد، از سلیمان بن داود شاذکونی از احمد بن یونس، از ابی هاشم، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راجع به خلود اهل بهشت در بهشت و جاودانی بودن اهل دوزخ در دوزخ پرسیدم؟

حضرت فرمودند:

اهل دوزخ به خاطر این در دوزخ مخلّد هستند که نیّتشان این بود که اگر برای همیشه در دنیا باشند عصیان و نافرمانی حق تعالی را بنمایند.

و اهل بهشت به این جهت در بهشت جاودانی هستند که نیّتشان در دنیا این بود که اگر در آن باقی بمانند پیوسته اطاعت خداوند را نمایند پس نیّت این دو گروه باعث مخلّد بودنشان در بهشت و دوزخ گردیده، سپس آن جناب فرموده حق تعالی را تلاوت فرمود:

قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ «1» (ای پیامبر تو به خلق بگو که هر کس بر حسب ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد) بعد حضرت دنبال آیه فرمودند: یعنی بر حسب نیّت و قصد خود.

باب سیصدم سرّ موسوم شدن مؤمن به مؤمن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب، از محمّد بن سنان، از علی بن فضّال، از مفضّل بن عمر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مؤمن را به این خاطر مؤمن می گویند که در دنیا و آخرت برای غیر دعاء نموده و از آنها شفاعت می کند پس حق تعالی نیز دعایش را مستجاب و شفاعتش را قبول می کند.


______________________________
(1)- سوره اسراء آیه (84)

ص: 671

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه، از

عبد اللَّه بن جعفر، از هارون بن مسلّم، از مسعده بن صدقه، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام، حضرت فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: کسی که برادر مؤمنش را با کلمه ای که به واسطه اش اظهار لطف می نماید اکرام کرده یا حاجتش را بر آورد و یا حزن و اندوهی را از او بر طرف کند پیوسته در ظل حمایت حق تعالی بوده و تا مادامی که به اکرام و بر آوردن حاجت او مشغول است رحمت حق تعالی بر او نازل می گردد.

سپس فرمود:

آیا خبر بدهم شما را که چرا به مؤمن، مؤمن می گویند، جهتش آن است که مردم او را بر نفس و مال خود امین و مطمئن می دانند.

آیا خبر بدهم شما را که چرا به مسلمان، مسلمان می گویند، سببش آن است که مسلمان کسی است که مردم از دست و زبانش سالم باشند.

آیا خبر بدهم شما را از مهاجر که چرا به او مهاجر می گویند، جهتش آن است که مهاجر کسی است که از وادی سیّئات و قبایح هجرت کرده و از آنچه بر او خدا حرام فرموده دوری گزیند سپس فرمودند:

کسی که مؤمنی را دفع کرده تا بدین وسیله او را ذلیل و خوار نماید یا لطمه و سیلی به او زند یا امر مکروهی را به او وارد نماید فرشتگان وی را مورد لعن و نفرین قرار می دهند تا مادامی که آن مؤمن را خشنود کرده و حقّش را ترمیم نموده و توبه و طلب آمرزش نماید.

پس از آن فرمودند:

بر حذر باش از تنی به کسی؛ زیرا شاید او مؤمن بوده و شما مطّلع نباشید.

و

بر شما باد به نرمی و آرامی و فرار از سلاح شیطان، چه آنکه چیزی نزد خدا محبوب تر از آرامی و نرمش نمی باشد.

باب سیصد و یکم سرّ این که نیّت مؤمن بهتر از عملش می باشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از حبیب بن الحسین الکوفی از محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب، از احمد بن صبیح الاسدی، از زید شحّام نقل کرده که وی گفت:

ص: 673

محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: شنیده ام که فرموده اید: نیّت مؤمن از عملش بهتر است. سؤالم این است که چگونه نیّت بهتر از عمل می باشد؟

حضرت فرمودند: زیرا عمل بسا از روی ریاء صورت گرفته در حالی که نیت خالص برای پروردگار می باشد از این رو حق تعالی در مقابل نیّت چیزی عطاء می فرماید که در قبال عمل منظور نمی کند.

حضرت امام صادق علیه السّلام به عنوان شاهد این گفتار فرمودند:

بنده در روز نیّت می کند که در شب نماز نافله بخواند ولی به واسطه غلبه خواب این عبادت از او فوت می شود، حق تبارک و تعالی برایش نماز ثبت و ضبط فرموده و نفسش را تسبیح و خوابش را صدقه محسوب می فرماید.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از عمران بن موسی، از حسن بن علی بن نعمان، از حسن بن حسین انصاری، از برخی رجالش، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام آن جناب فرمودند:

نیّت مؤمن از عملش برتر است زیرا وی نیت کار خیری را می کند ولی درکش نمی نماید و نیّت کافر از عملش بدتر است چه آنکه کافر نیّت کار شرّی را می کند و آرزوی انجامش را داشته ولی به آن نمی رسد.

باب سیصد و دوّم سرّ حلال بودن مال فرزند برای پدر

علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از عمیر بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن

ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان، وی گفت:

حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام در جواب مسائل او مرقوم فرمودند:

سرّ حلال بودن مال فرزند برای پدر و بدون اذن او و حلال نبودن مال پدر بدون اذنش برای فرزند این است که:

فرزند در فرموده حق تعالی بخشیده شده به پدر معرّفی شده، خداوند فرموده:

یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ (خدا به هر کسی که بخواهد مؤنث بخشیده و به آن کس که دوست داشته باشد مذکّر هبه می کند) و بدیهی است وقتی خود فرزند بخشیده شده به پدر باشد مالش به طریق اولی موهوب او محسوب می گردد.

ص: 675

از این گذشته پدر مسئول مئونه فرزند است در حال صغر و کبر و از این نظر مورد مواخذه واقع می شود چنانچه فرزند را به او نسبت داده و به مقتضای فرموده حق تعالی او را برای پدر می خواند حق تعالی در قرآن می فرماید:

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ (شما پسر خوانده ها را به پدرانشان نسبت دهید که این نزد خدا به عدل و راستی نزدیک تر است).

و دلیل دیگر بر این که پدر می تواند مال فرزند را بدون اذنش بر دارد فرموده نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است که می فرماید:

انت و مالک لابیک (تو و مالت، مال پدرت می باشید).

ولی مادر این طور نبوده و حق ندارد از مال فرزندش بدون اذن او یا اذن پدرش بردارد چه آنکه پدر در ارتباط با نفقه فرزند مورد مؤاخذه است نه مادر.


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد،

انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص675

باب سیصد و سوّم سرّ این که کنیز پسر بر پدر حرام بوده ولی کنیز دختر برای او حلال می باشد

اشاره

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از محمّد بن الحسین، از محمّد بن اسماعیل، از صالح بن عقبه، از عروه الحنّاط، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، وی می گوید: محضر مبارک امام علیه السّلام عرض کردم: چرا کنیز پسر برای پدر حرام است اگر چه پسر صغیر باشد ولی کنیز دختر برای پدر حلال است؟

حضرت فرمودند: زیرا دختر با کنیز نکاح و نزدیکی نمی کند ولی پسر با او تماس برقرار می نماید و اگر پدر با کنیز پسر نزدیکی کند بسا این امر بر پسر مخفی مانده و وی پس از رسیدن به جوانی با این کنیز که متعلّق به خودش هست تماس پیدا کند و او را نکاح نماید و ضرر و وبال این عمل و پیامدهای غیر مطلوبش در عهده پدر می باشد که قبلا با این کنیز نکاح نموده بود.

مقاله مؤلّف کتاب

مؤلّف این کتاب (مرحوم صدوق) می گوید:

این خبر همان طوری که نقل شد روایت گردیده و مضمونش صحیح می باشد و آن این است که برای پدر اصلح و شایسته تر آن است که با کنیز پسرش هم بستر نشود اگر چه پسر صغیر و کودک باشد و گاهی مجامعت پدر با کنیز پسر جایز می باشد و آن

ص: 677

وقتی است که پسر با کنیز مواقعه نکرده است و علّت جواز آن است که پسر و آنچه مال او است مال پدر می باشد ولی در صورتی که پسر به کنیز دخول نموده باشد البته برای پدر هم بستر شدن با کنیز مشروع نیست.

و آنچه من به آن فتوی می دهم آن است که کنیز دختر

نیز برای پدر جایز الدخول نمی باشد.

باب سیصد و چهارم سرّ نامیدن طبیب به طبیب

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی با اسنادش به طور مرفوعه از حضرت امام صادق علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

طبیب را قبلا معالج می خواندند، حضرت موسی بن عمران علیه السّلام به درگاه الهی عرضه داشت پروردگارا، درد از کیست؟

خدا فرمود: از من.

جناب موسی عرضه داشت، دواء از کیست؟

خدا فرمود: از من عرض کرد: پس مردم با معالج چکار دارند که به وی مراجعه می نمایند؟

خدا فرمود: با مراجعه به او فقط دلشان خوش می شود.

سپس امام علیه السّلام فرمود: بعد از این سخن طبیب را طبیب گفتند (یعنی موجب دلخوشی).

باب سیصد و پنجم سرّ این که حق تعالی ابلیس را تا وقتی معلوم مهلت داده

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از حسن بن عطیّه «1» نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: بفرمایید چرا و برای چه خداوند عزّ و جل به ابلیس فرمود تو از مهلت داده شدگانی تا وقت معلوم؟


______________________________
(1)- حسن بن عطیه حناط کوفی، به فرموده نجاشی ثقه می باشد.

ص: 679

حضرت فرمودند: برای چیزی که خداوند متعال خواست از آن تشکّر بجا آورد.

عرض کردم: آن چه بود؟

حضرت فرمودند: دو رکعت نماز بود که ابلیس آن را در آسمان بجا آورد و دو یا چهار هزار سال طول کشید.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حسان، از علی بن عطیّه «1» نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

ابلیس در آسمان دو رکعت نماز را ظرف هفت هزار سال

بجا آورد و حق تعالی در مقابل عبادتش ثواب آن را اعطاء کرد به او آنچه اعطاء فرمود.

باب سیصد و ششم سرّ نامیدن رجیم به رجیم

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم، از پدرش از حمّاد، از حلبی نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: برای چه رجیم به رجیم نامیده شده است؟

حضرت فرمودند: زیرا رجم و سنگباران شد.

عرض کردم: پس از رجم شدن آیا مرد؟

فرمود: خیر ولی در علم خدا بود که ابلیس رجم و سنگباران می شود.

باب سیصد و هفتم سرّ نامیدن خنّاس به خنّاس

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از ابی بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید از آن جناب راجع به خنّاس پرسیدم؟

حضرت فرمودند: ابلیس بر قلب و دل مسلّط می شود و وقتی ذکر خدا در آن شود می گریزد لذا به خاطر همین است که به آن خنّاس یعنی گریزنده می گویند.


______________________________
(1)- علی بن عطیّه، مرحوم ممقانی در رجال فرموده وی امامی و مجهول الحال می باشد.

ص: 681

باب سیصد و هشتم سرّ نهی شدن از آمیزش و معامله با اشخاص کم روزی و بی بخت

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبّاس بن ولید، از صبیح، از پدرش نقل کرده که وی گفت:

حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند: ای ولید از کسی که کم روزی و بد اقبال است برای من چیزی نخر زیرا در معامله با ایشان هیچ برکتی نیست.

حدیث (2) محمّد بن الحسن، از محمّد بن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از حسن بن علی بن فضّال، از ظریف بن ناصح نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: معامله نکنید مگر با کسی که نشو و نمائش در خیر و برکت بوده.

باب سیصد و نهم سرّ مکروه بودن معامله با صاحبان آفت و بلا

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد بن یحیی، از احمد بن محمّد با اسنادش به طور مرفوعه نقل کرده که حضرت امام صادق علیه السّلام فرمودند:

از معامله با صاحبان آفت و بلا دوری کنید زیرا ایشان عقیده ای هستند.

باب سیصد و دهم سرّ مکروه بودن معامله با کردها

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از علی بن حکم از کسی که برایش حدیث گفته از ابی الربیع الشّامی، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام سؤال کرده و محضر مبارکش عرضه داشتم: گروهی از کردها هستند که نزد ما بوده و به منظور بیع و شراء با ما تماس گرفته و ما هم با ایشان خرید و فروش می کنیم آیا این کار را بکنیم یا نه؟

ص: 683

حضرت فرمودند: ای ربیع با ایشان معامله مکن، زیرا این جماعت گروهی از طائفه جن بوده که حق تعالی آشکارشان فرموده است.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از حسن بن متیل، از محمّد بن الحسین، از جعفر بن بشیر، از حفص از کسی که برایش حدیث گفته از ابی الربیع شامی، وی می گوید: از حضرت امام صادق علیه السّلام سؤال کرده و محضر مبارکش عرض کردم:

گروهی از کردها نزد ما هستند و پیوسته با ما تماس پیدا کرده و به منظور خرید و فروش به ما مراجعه می کنند ما هم با آنها معامله می کنیم، این کار چه صورت دارد؟

حضرت فرمودند: ای ابا ربیع با ایشان معامله مکن زیرا کردها طائفه ای از جنّ هستند که خداوند آشکارشان فرموده است.

باب سیصد و یازدهم سرّ مکروه بودن معامله با افراد فرومایه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از احمد بن ادریس، از محمّد بن احمد، از محمّد بن عیسی، از حسین بن میاح از عیسی، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

از معامله با فرومایگان دوری کنید زیرا مآل کارشان به خیر و برکت نیست.

باب سیصد و دوازدهم سرّ مکروه بودن قرض

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد، از پدرش از ابن مغیره، از سکونی از حضرت جعفر بن محمّد، از پدرش علیهم السلام، حضرت فرمودند:

رسول خدا فرمودند:

از قرض گرفتن و پیدا شدن دین اجتناب کنید زیرا موجب حزن و غم در شب و ذلّت و خواری در روز می شود.

حدیث (2) محمّد بن علی ماجیلویه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از عبد اللَّه بن میمون، از

ص: 685

حضرت جعفر بن محمّد از پدرش، از حضرت علی علیهم السلام، حضرت فرمودند:

از قرض کردن دوری کنید زیرا موجب ذلّت در روز و حزن در شب و پرداختن آن در دنیا و آخرت می باشد.

حدیث (3) احمد بن محمّد، از پدرش، از محمّد بن احمد، از یوسف بن حارث از عبد اللَّه بن یزید، از حیاه بن شریح از سالم بن غیلان از دراج، از ابی الهیثم، از ابی سعید خدری، وی می گوید: از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمودند:

پناه به خدا می برم از کفر و قرض.

محضر مبارکش عرض شد: آیا قرض را معادل و در عرض کفر قرار می دهید؟

فرمودند: آری.

حدیث (4) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از حسن بن محبوب، از حنّان بن سدیر، از پدرش،

از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: هر گناهی را کشته شدن در راه خدا جبران می کند مگر قرض که هیچ جابر و کفّاره ای ندارد مگر آنکه بدهکار آن را پرداخته یا رفیقش از جانب او پرداخت کند و یا صاحب قرض وی را ببخشد.

حدیث (5) حسین بن احمد از پدرش، از محمّد بن احمد از ابو عبد اللَّه الرازی از حسن بن علی بن ابی عثمان، از حفص بن غیاث، از لیث نقل کرده که وی گفت:

سعد از عمر بن ابی سلمه از ابو هریره نقل کرده که وی گفت: نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: تا مادامی که مؤمن قرض دارد نفسش گرفتار و ناراحت است.

حدیث (6) حسین بن احمد با همین اسناد از محمّد بن احمد، از یعقوب بن یزید از برخی اصحاب به طور مرفوعه از یکی از ائمه علیهم السّلام نقل کرده که فرمودند:

روز قیامت بدهکار را در حالی که از همّ و حزن شکایت می کند می آورند، در صورتی که اعمال حسنه داشته باشد آنها را برای طلبکارش منظور می کنند و اگر افعال و اعمال نیک نداشته باشد سیّئات و قبایح طلبکار را برای وی حساب می نمایند.

در زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردی که در عهده اش دو دینار قرض بود از دنیا رفت به

ص: 687

رسول گرامی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خبر دادند، آن جناب از خواندن نماز بر او امتناع فرمودند.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: البته این عمل از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله

به خاطر این بود که مردم برگرفتن قرض جرات پیدا نکنند نه این که واقعا دین و قرض حرام باشد چه آنکه رسول اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از دنیا رفتند و در عهده اش قرض بوده و همچنین علی علیه السّلام در حالی که قرض دار بودند شهید شدند چنانچه امام حسن مجتبی علیه السّلام با داشتن دین از دنیا رحلت نمودند و بالاخره حضرت سیّد الشّهداء وقتی شهید شدند در عهده اشان قرض بود.

حدیث (7) حسین بن احمد با همین اسناد از محمّد بن احمد، از ابن عیسی، از عثمان بن سعید از عبد الکریم همدانی، از ابو ثمامه نقل کرده که گفت: محضر مبارک حضرت ابو جعفر علیه السّلام رسیده و عرضه داشتم: فدایت شوم، من مردی هستم که می خواهم ملازم مکّه شده و آن جا بمانم و در عهده ام دینی می باشد که صاحبش شخصی است از فرقه مرجئه چه می فرمایید.

حضرت فرمودند:

نزد دهنده قرض برو و صبر و تأمّل کن تا دین او را پرداخته آنگاه بدون این که در عهده ات قرض باشد خدا را ملاقات کنی چه آنکه مؤمن خیانت نمی کند.

حدیث (8) حسین بن احمد با همین اسناد از محمّد بن عیسی، از هیثم، از ابن ابی عمیر، از حمّاد بن عثمان از ولید بن صبیح نقل کرده که وی گفت: مردی محضر ابی عبد اللَّه علیه السّلام رسید و ادّعاء می کرد که در عهده معلی بن خنیس «1» دین دارد، وی می گفت: معلی بن خنیس حقّ مرا برده و تلف کرده است. امام علیه السّلام فرمودند: حقّ تو را کسی تلف کرده که معلّی بن خنیس را که کشته است

پس از آن حضرت به ولید فرمودند: پیش این مرد مدّعی برو و حقّش را اداء کن چون دوست دارم معلّی بن خنیس را خنک کنم اگر چه خنک می باشد.


______________________________
(1)- معلی بن خنیس المدنی، وی آزاد کرده حضرت امام صادق علیه السّلام بوده و در باره وی اختلاف است برخی او را ضعیف و گروهی او را ثقه و ممدوح می دانند و از عباراتی که دلالت بر وثاقت و مدح او دارد کلام کشتی است که می فرماید: وقتی خبر قتل معلی بن خنیس را به امام صادق علیه السّلام دادند حضرت فرمودند: به خدا سوگند او داخل بهشت شد و نیز منقول است که وقتی داود بن علی او را کشت حضرت با حالتی غضبناک بر او وارد شده در حالی که اسماعیل فرزندشان به دنبال آن حضرت بود، فرمود: ای داود غلام مرا کشتی، او گفت من نکشتم و شرطه من او را کشت، حضرت فرمود: با اذن تو بود یا بدون اذن، گفت: بدون اذن من بود حضرت به اسماعیل فرمود:

سزایش را بده، اسماعیل با شمشیر برهنه به سراغ شرطه رفت و او را کشت.

ص: 689

حدیث (9) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از هارون بن مسلم، از سعدان نقل کرده که وی گفت: ابو الحسن لیثی از حضرت محمّد علیهما السّلام از پدران گرامش علیهم السّلام نقل کرده که فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

دردی نیست مگر درد چشم و رنج و تعبی نیست مگر تعب و رنج قرض.

و با همین أسناد نقل کرده که رسول

خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

قرض و دین علامت خدای تعالی در زمین است و وقتی خدا بخواهد بنده ای را ذلیل کند آن را در گردنش قرار می دهد.

باب سیصد و سیزدهم سرّ این که خانه و خادم را برای پرداخت دین نمی فروشند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه از ابراهیم بن هاشم از نضر بن سوید از مردی از حلبی از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

برای پرداخت قرض و دین خانه و کنیز را نباید فروخت زیرا برای مرد مسلمان سر پناهی لازم است که در آن ساکن شده و خادمی که خدمتش را بنماید.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش نقل کرده که وی گفت: ابن ابی عمیر مردی بزّاز بود و از شخصی ده هزار درهم می خواست، اموال ابن ابی عمیر تلف شد و فقیر گردید آن شخص بدهکار خانه اش را به ده هزار درهم فروخت و پولها را برداشت و به نزد ابن ابی عمیر برد به منزل او که رسید دقّ الباب نمود، محمّد بن ابی عمیر رحمه اللَّه علیه بیرون آمده، آن مرد گفت: این مالی است که از من می خواستی، بگیر.

ابن ابی عمیر گفت: این مال را از کجا آورده ای، آیا ارثی به تو رسیده؟

آن مرد گفت: خیر.

ابن ابی عمیر گفت: کسی به تو بخشیده؟

گفت: خیر، خانه ام را فروخته ام تا بدهی خویش را بپردازم.

ابن ابی عمیر گفت: ذریح محاربی از امام صادق علیه السّلام برایم نقل کرد که حضرت فرمودند:

ص: 691

به خاطر دین و قرض شخص را از مأوی و منزلش بیرون نمی کنند (مقصود این است که

خانه شخص را به منظور وصول قرض و پرداخت دینش از او نگرفته و آن را نباید فروخت) این پولها را بردار من احتیاجی به آنها ندارم، به خدا سوگند در این زمان به یک درهم از آن نیازمندم ولی در عین حال یک درهمش را بر نمی دارم.

باب سیصد و چهاردهم سرّ مکروه بودن پاره ای از حرفه ها

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد از جعفر بن یحیی خزاعی، از یحیی بن ابی العلاء، از اسحاق بن عمّار نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام رسیدم و عرضه داشتم خداوند فرزندی به من عطاء فرموده.

حضرت فرمودند: آیا نامش را محمّد نگذاشتی؟

عرض کردم: چرا، او را به این نام موسوم کردم.

حضرت فرمودند: محمّد را نزد و دشنامش نده، خداوند او را در هنگام حیاتت نور چشمت و بعد از مماتت خلف و جانشین صالحی قرار داده است.

عرضه داشتم: فدایت شوم، او را به چه شغل و حرفه ای مشغول نمایم؟

حضرت فرمودند: از پنج حرفه بازش دار و به هر شغل دیگری که مشغولش نمودی اشکالی ندارد.

او را به زرگر مسپار و به این حرفه سرگرمش مکن زیرا زرگر از ربا سالم نمی ماند و نیز او را نزد کفن فروش مگذار زیرا از مبتلا شدن مردم به مرض وبا و مردن آنها مسرور می شود و همچنین وی را به طعام فروش مسپار چه آنکه این گروه از سوداگران از احتکار سالم نیستند و به سلّاخ نیز او را تسلیم مکن زیرا مهربانی از ایشان سلب شده و قساوت قلب دارند و بالاخره او را نزد برده فروش مگذار؛ زیرا رسول خدا فرمودند: بدترین

مردم کسانی هستند که مردم را می فروشند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن عیسی از عبید اللَّه دهقان، از درست بن ابی منصور واسطی، از ابراهیم بن عبد الحمید، از حضرت ابی الحسن موسی علیه السّلام، حضرت فرمودند:

ص: 693

مردی محضر مبارک نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مشرّف شد و عرض کرد: یا رسول اللَّه به فرزندم کتابت و نوشتن را تعلیم کرده ام پس از آن به چه حرفه و شغلی او را وادارم؟

حضرت فرمودند: خدا پدرت را رحمت کند او را به هر کاری که خواستی مشغول کن فقط به پنج حرفه وادارش ننما و به دست پنج گروه مسپار، این پنج گروه عبارتند از:

سیّاء، صائغ، قصّاب، حنّاط و نخّاس.

آن مرد عرضه داشت: یا رسول اللَّه، سیّاء کیست؟

حضرت فرمودند: کفن فروش بوده که مرگ امّت من را آرزومند است در حالی که یک مولود از امّت من برایم بهتر است از آنچه خورشید بر او می تابد.

و امّا صائغ (زرگر): وی در فکر مغبون ساختن امّت من می باشد و قصّاب حیوانات را سر می برد و این باعث سنگدل شدنش می گردد و طعام فروش غذای امّت من را احتکار و حبس می کند و محقّقا اگر خدا با بنده سارق ملاقات کند بهتر است تا با محتکری که چهل روز طعام و غذای امّتم را حبس نموده باشد و راجع به بنده فروش جبرئیل به من گفت: ای محمّد بدترین افراد امّت من کسانی هستند که مردم را می فروشند.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه

علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از محمّد بن یحیی خزّاز، از طلحه بن زید از حضرت جعفر بن محمّد از پدرش علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

پسر بچّه ای را به دست خاله ام سپرده و سفارش کردم او را حجّام یا قصّاب یا زرگر نکند.

باب سیصد و پانزدهم سرّ این که واجب است به خلاف آنچه اهل سنّت می گویند اخذ نمود

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس، از ابو اسحاق ارجانی حدیث را به طور مرفوعه نقل کرده، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

ص: 695

آیا می دانی چرا به شما فرمان دادیم به خلاف آنچه عامّه (اهل سنّت) می گویند اخذ کنید؟

عرضه داشتم: نمی دانیم.

فرمودند: حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام، به آنچه معتقد و متدیّن بود امّت (عامه) خلافش را گفته و غیر آن را دین خود قرار داده اند و غرضشان از آن این است که امامت و ولایت حضرتش را باطل کنند و بسیار بود که چیزی را نمی دانستند و از آن جناب می پرسیدند و وقتی حضرت جوابشان را می دادند از پیش خود ضدّ آن را جعل می کردند تا بدین ترتیب امر را بر مردم مشتبه نمایند.

حدیث (2) جعفر بن علی، از علی بن عبد اللَّه، از معاذ نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: در مجلس و محفلی می نشینم، شخصی وارد می شود اگر بدانم که از مخالفین شما است رأی و نظریه و مخالفین شما را ابراز و اظهار می کنم و اگر از کسانی است که به رأی و نظریّه شما قایل است من نیز رأی

شما را ابراز می کنم و اگر او را نشناسم هم نظریه شما و هم رأی مخالفین شما را اظهار کرده تا او به هر کدام که قایل است برای خود اختیار نماید.

حضرت فرمودند: خدا تو را رحمت کند این چنین عمل نما.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از عمرو بن ابی المقدام، از علی بن الحسین، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

هر گاه در تحت سلطه ائمّه جور و سلاطین ظلم بودید و به احکام ایشان مشی و رفتار کنید و بر حذر باشید که خود را مشخّص و نمایان کنید که کشته می شوید و هر گاه به احکام ایشان معامله نمایید برای شما البتّه بهتر است.

حدیث (4) علی بن احمد، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از علی بن أسباط نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک او یعنی حضرت رضا علیه السّلام عرض کردم: امری برایم اتّفاق می افتد که باید حکمش را بدانم و در شهر از دوستان شما کسی نیست که از وی آن را سؤال کنم تکلیفم چیست؟

حضرت فرمودند: نزد فقیه شهر (یعنی فقیه عامّه) برو و از او استفتاء نما و وقتی به چیزی فتوی داد تو خلاف آن را بگیر زیرا حق در خلاف آن می باشد.

ص: 697

باب سیصد و شانزدهم سرّ گسیخته شدن پرده و آشکار شدن راز بنده

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از عبد اللَّه بن عبد الرحمن اصم بصری، از عبد اللَّه بن مسکان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام روایت را مرفوعا به حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام رسانده و

نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

هیچ بنده ای نیست مگر آنکه بر او چهل پرده و پوشش احاطه کرده است تا هنگامی که چهل معصیت کبیره از او صادر شود و پس از انجام چهل کبیره پرده ها گسیخته می شوند و فرشتگانی که حافظ و نگهبان او بوده و با وی می باشند می گویند:

پروردگارا، این بنده تو است که پرده ها و پوشش ها از او کنار رفته است، حق تعالی به ایشان وحی می فرماید که بنده ام را بابلهایتان مستور کنید، فرشتگان حسب الامر باری تعالی با بالهای خود او را می پوشانند، وی هیچ قبیح و عمل منکری نیست مگر آنکه مرتکبش می شود و به انجام آنها نزد مردم افتخار نیز می کند.

فرشتگان به درگاه پروردگار عرضه می دارند: بار الها، این بنده ات فعل قبیح و منکری نیست مگر آنکه انجامش داده و ما از کردار او شرمسار می باشیم.

حق تعالی به آنها وحی می فرماید: بالهای خود را از او بردارید، هنگامی که این عبد عاصی به ما اهل بیت بغض ورزید و نسبت به ما شروع به اظهار عداوت نمود حق تبارک و تعالی پرده ها و حجاب ها را که قبایح او را مستور نموده بودند در آسمان کنار زد و آنها را بر اهل آن ظاهر و روشن ساخت ولی در زمین منکران و کردار زشت او را همچنان بر اهل زمین مستور نگاه داشت، فرشتگان عرضه داشتند:

پروردگارا، این بنده گنهکارت همچنان مهتوک السّتر مانده و حجاب از اعمال زشتش کنار نرفته است.

خداوند به ایشان وحی فرمود: اگر حاجت و نیاز به او می داشتم فرمان نمی دادم که بالهای خود را از او بردارید.

باب سیصد و هفدهم سرّ نهی از خوردن گل

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن

عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از حسن بن

ص: 699

علی، از هشام بن حکم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، حضرت فرمودند:

خداوند متعال آدم را از گل آفرید از این رو خوردن طین و گل را بر ذرّیه آدم حرام نمود.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس، از احمد بن عیسی، از ابی یحیی واسطی، از مردی، وی می گوید: حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

گل مانند گوشت خوک حرام است و کسی که آن را بیاشامد و سپس بمیرد من بر او نماز نمی گزارم مگر گل قبر حضرت امام حسین علیه السّلام که در آن شفاء از هر دردی است و کسی که آن را با میل بخورد نه به قصد استشفاء البته در آن شفاء نمی باشد.

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر از احمد بن محمّد، از ابن محبوب، از ابراهیم بن مهزم از طلحه، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

کسی که سعی کند در خوردن گل و خاک در خون خود شریک می باشد.

حدیث (4) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از علی بن حسان هاشمی از عبد اللَّه بن کثیر، از یحیی بن عبد اللَّه بن الحسن، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

کسی که خاک کوفه را بخورد گوشت مردم را خورده زیرا کوفه ابتداء نیزار و بیشه بوده سپس به قبرستان مبدّل گشت پس خاک آن، خاک مردگان است و حضرت ابی عبد اللَّه

علیه السّلام فرمود که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

هر کسی که خاک بخورد ملعون و از رحمت خدا به دور می باشد.

حدیث (5) محمّد بن موسی از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از علی بن حکم، از اسماعیل بن محمّد بن ابی زیاد از جدّش زیاد از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

خوردن خاک کرداری ناهنجار بوده و بیشترین مورد دام شیطان محسوب می شود، خوردن خاک باعث پیدایش بیماری در جسد بوده و مهیّج مرض می باشد، کسی که خاک بخورد نیروی قبل از خاک خوردنش ضعیف و از عملی که انجام می دهد ناتوان می گردد و بر آنچه از او در بین ضعف و قوّتش صادر شده محاسبه شده و عذاب می گردد.

ص: 701

اخباری را که در این باب نقل کردم در مبحث مناهی از کتاب عقاب الاعمال آورده ام.

باب سیصد و هیجدهم سرّ مکروه بودن خلال کردن با چوب ریحان و شاخه انار

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عیسی، از درست واسطی، از ابراهیم بن عبد الحمید از حضرت ابی الحسن علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

با چوب ریحان و شاخه انار خلال نکنید زیرا این دو رگ جذام را تحریک و تهییج می کنند.

باب سیصد و نوزدهم سرّ مکروه بودن پوشیدن کفش های نرم

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه بن محمّد بن عیسی بن عبید، از قاسم بن یحیی، از جدّش حسن بن راشد از ابو بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

پدرم از جدّش از پدرانش نقل فرمود که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

کفش نرم برای خود انتخاب مکنید زیرا آن کفش فرعون بوده و وی اوّلین کسی است که کفش نرم را برگزید.

باب سیصد و بیستم سرّ این که در صورت وقوع زنا بین جوان نابالغ و زن، زن را سنگسار نمی کنند اگر چه شوهر هم داشته باشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از هیثم بن ابی مسروق نهدی از حسن بن محبوب، از ایّوب از سلیمان بن خالد از ابی بصیر، وی می گوید: از حضرت امام صادق علیه السّلام سؤال شد: طفل نابالغی که ده ساله است با زنی زناء نموده حکمش چیست؟

ص: 703

حضرت فرمودند: طفل را کمتر از مقدار حدّ «1» تازیانه زده و زن را حدّ کامل می زنند.

محضر مبارکش عرضه شد: اگر زن محصنه باشد چه حکمی دارد؟

حضرت فرمودند: زن را رجم و سنگسار نمی کنند؛ زیرا کسی که با او نزدیکی نموده بالغ نبوده و اگر بالغ می بود البتّه زن را سنگسار می کردند.

باب سیصد و بیست و یکم سرّ اجراء حدّ بر کسی که زن اکراه شده را نسبت به زنا دهد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از بعضی اصحابش حدیث را مرفوعا تا حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده و گفته است:

از آن جناب سؤال شد: مردی با کنیز مادرش نزدیکی کرده و او را صاحب فرزند نموده حال شخصی به فرزند کنیز نسبت ناروا «2» می دهد حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: نسبت دهنده را باید حدّ زد زیرا کنیز مورد اکراه واقع شده و از روی میل اقدام به زنا نکرده.

باب سیصد و بیست و دوّم سرّ جاری نکردن حدّ بر جوان نابالغی که نسبت ناروا به کسی داده

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار، از حسن بن سعید، از نضر بن سوید، از قاسم بن سلیمان، از ابی مریم انصاری نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابو جعفر علیه السّلام پرسیدم: آیا جوان نابالغی که به مردی نسبت ناروا داده است را حدّ می زنند؟

حضرت فرمودند: خیر زیرا اگر آن مرد به این جوان نسبت ناروا می داد حدّ نمی خورد.


______________________________
(1)- مقصود حدّ کافی است که صد تازیانه می باشد.
(2)- مثلا می گوید ولد زناء است.

ص: 705

حدیث (2) و با همین اسناد از علی بن مهزیار، از حسن بن سعید از نضر بن سوید، از عاصم بن حمید از ابو بصیر نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: اگر مردی دختر بچه نابالغی را قذف کند و مورد نسبت ناروا قرار دهد آیا حدّ می خورد؟

حضرت فرمودند: او را حدّ نمی زنند مگر آنکه آن دختر بالغ شده یا نزدیک به بلوغ رسیده باشد.

باب سیصد و بیست و سوّم سرّ قطع نکردن دست سارقی که زیر شکنجه اعتراف به سرقت کرده ولی مال مسروق را نیاورده است

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از حسن بن سعید، از نضر بن سوید و محمّد بن خالد، از ابن ابی عمیر جمیعا از هشام بن سالم از سلیمان بن خالد نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم مردی مالی را سرقت کرده ولی انکار می کند، او را می زنند تا وی مال را حاضر می کند آیا دستش را قطع می نمایند؟

حضرت فرمودند: بلی ولی اگر اعتراف به سرقت نمود و

مال مسروق را نیاورد دستش را قطع نمی کنند زیرا اعترافش به خاطر شکنجه بوده و تا مال را نیاورد سرقت مال ثابت نمی گردد.

باب سیصد و بیست و چهارم سرّ قطع نکردن دست اجیر و میهمانی که مال مستأجر و میزبان را سرقت کرده اند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از برخی اصحاب، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: دست اجیر و میهمانی که مال مستأجر و میزبان را سرقت کرده اند قطع نمی کنند زیرا این دو امن می باشند.

حدیث (2) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از

ص: 707

سماعه نقل کرده که وی گفت: از او پرسیدم: مردی اجیری گرفته، اجیر متاع مستأجر را بر می دارد حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: اجیر امین است سپس فرمودند:

اجیر و میهمان امین بوده و حدّ سرقت را بر آنها جاری نمی کنند.

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین سعدآبادی از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از حسن بن محبوب از علی بن رئاب از محمّد بن قیس، از حضرت ابو جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: میهمان هر گاه مال میزبان را سرقت کند دستش را قطع نمی کنند ولی اگر میهمان شخص دیگری را به خانه میزبان خود ضیافت کند و آن شخص مالی را از آن خانه سرقت نماید دست میهمان میهمان را قطع می کنند.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه پسران محمّد بن عیسی، از ابن ابی عمیر از حمّاد، از حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام می پرسد:

مردی

اجیری می گیرد و او را بر متاع و مالش می نشاند و می رود، اجیر متاع را می دزدد حکمش چیست؟

حضرت می فرماید: اجیر امین است.

سپس راوی از امام علیه السّلام می پرسد: اگر شخصی نزد دیگری آمد و گفت: فلانی که دوست تو است مرا فرستاده است که مال کذایی را به من دهی تا به دستش برسانم.

و آن شخص مال را به او داد و تصدیقش کرد که فرستاده دوست او است سپس دوست خود را ملاقات کرد و گفت: فرستاده ات پیش من آمد و مال کذایی را به او دادم که به دست برساند.

آن دوست گفت: من کسی را نزد تو نفرستاده و هیچ کس چیزی به دست من نرسانده است اکنون در اینجا حکم چیست؟

حضرت فرمودند: اگر بیّنه ای قایم شود که او رسول را نفرستاده البتّه دست آن رسول سارق را قطع می کنند.

و معنای این کلام آن است که رسول خدا یک بار اقرار نموده که آن شخص وی را نفرستاده سپس حضرت اضافه کرده و فرمودند: و اگر بیّنه قائم نشده آن شخص باید قسم به خدا بخورد که وی را نفرستاده، در این صورت صاحب مال، مالش را از رسول می گیرد.

ص: 709

راوی می گوید: عرض کردم چه می فرمایید: اگر رسول ادّعاء کند احتیاج و نیاز او را وادار به این عمل کرده است؟

حضرت فرمودند: دستش را قطع می کنند زیرا مال آن شخص را سرقت کرده است.

باب سیصد و بیست و پنجم سرّ این که سارق را بر بیش از قطع دست و پا شکنجه نمی کنند

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از نضر بن سوید، از عاصم بن حمید، از محمّد بن قیس، از حضرت

ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام در باره سارق چنین حکم فرمودند:

هر گاه سارق سرقت کرد ابتداء دست راستش را قطع کرده و اگر بار دوّم به سرقت مبادرت نمود پای چپ او را قطع می نمایند و سپس اگر بار دیگر مرتکب سرقت شد زندانش کرده و پای راستش را قطع نمی کنند بلکه آن را به حال خود گذارده که با آن راه رفته و برای قضاء حاجت بتواند خود را به بیت التخلیه برساند و نیز دست چپش را قطع نکرده و به حال خود می گذارند تا با آن غذا خورده و نیز بتواند استنجاء کند.

سپس حضرت فرمودند: من از خدا شرم می کنم سارق را به حالی قرار دهم که نتواند از هیچ چیز استفاده نموده و بهره ببرد ولی در عین حال زندانش می کنم تا در زندان بمیرد و نیز فرمودند: حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از قطع دست و پای سارق هیچ عضو دیگری را از او قطع نمی فرمودند.

حدیث (2) و با همین اسناد از حسین بن سعید، از فضاله بن ایّوب از ابان بن عثمان، از زراره از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام هیچ سارقی را بر بیش از قطع دست و پا شکنجه نمی کرده و می فرمودند: از پروردگارم شرم می کنم که سارق را به حالی رها کنم که نتواند استنجاء کرده یا خود را تطهیر نماید.

راوی می گوید: و از آن حضرت پرسیدم: اگر سارق پس از قطع دست و پایش دوباره سرقت کرد با او چه

خواهید نمود؟

ص: 711

حضرت فرمودند: او را در زندان گذارده و بدین وسیله مردم را از شرّ او در امان قرار می دهیم.

حدیث (3) و با همین اسناد از حسین بن سعید، از نضر بن سوید، از قاسم بن سلیمان، از عبید بن زراره نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: آیا علی علیه السّلام کسی را که حدّ بر او واجب بود حبس می فرمودند:

حضرت فرمودند: خیر، مگر سارق را که اگر بعد از قطع دست و پا برای بار سوّم سرقت می نمود به حبس می فرستادند.

حدیث (4) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار، از حسین بن سعید، از عثمان بن عیسی، از سماعه نقل کرده که وی گفت: از او پرسیدم: سارقی که دستش را قطع کرده اند و باز سرقت نموده چه باید نمود؟

حضرت فرمودند: بعد از دست، پایش را قطع می کنند و اگر بار سوّم سرقت نمود در زندان، او را زندانی می کنند و از بیت المال مسلمین بر او انفاق کرده و اداره اش می نمایند.

حدیث (5) و با همین اسناد از حسین بن سعید، از صفوان بن یحیی، از اسحاق بن عمّار، از حضرت ابی ابراهیم علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

دست سارق را قطع می کنند و انگشت شصت و گودی کف دستش را باقی می گذارند چنانچه پایش را قطع کرده ولی پاشنه پا را به حال خود گذارده تا روی آن بتواند راه برود.

حدیث (6) محمّد بن موسی بن متوکّل از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از

احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از ابن سنان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسید:

مردی که دست راست یا دست چپش شل می باشد اگر سرقت کند حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: در هر حال دست راستش را باید قطع نمود.

ص: 713

حدیث (7) و با همین اسناد از حسن بن محبوب، از علاء، از محمّد بن مسلّم و علی بن رئاب، از زراره جملگی از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده اند که آن جناب در باره مردی که دست راستش شل بود و سرقت کرد فرمودند:

دست راست او را قطع باید کرد اعم از آنکه صحیح بوده یا فاسد و شل باشد و اگر دوباره سرقت نمود پای چپش را می برند و در صورتی که بار سوّم مرتکب آن شد وی را زندان ابد می کنند و از بیت المال مسلمانان طعامش را تهیّه کرده و به وی می دهند و بدین وسیله شرّ او را از سر مردم کم می کنند.

حدیث (8) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از حسن بن سعید از عثمان بن عیسی، از سماعه نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

مردانی را نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آوردند که جملگی سارق بوده فلذا دستهایشان را قطع کرده بودند، حضرت به آنها فرمودند: اعضاء و جوارحی را که از شما باقی مانده و دیده می شوند به آتش دوزخ رسیده اند اگر از کردار خود توبه کنید شما آنها را از آتش دور کرده و نجاتشان می دهید و اگر توبه نکنید آنها

شما را به آتش می کشاند.

باب سیصد و بیست و ششم اسرار نادره حدود

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه فرمود:

سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از فضاله، از موسی بن بکیر، از علی بن سعید نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مردی درازگوشی را کرایه می کند و با آن به نزد لباس فروشان رفته و از آنها یک یا دو جامه می خرد و سپس درازگوش را رها کرده و جامه را با خود می برد بدون این که ثمن آن را بپردازد حکم در اینجا چیست؟

حضرت می فرمایند: درازگوش را باید به صاحبش برگرداند و آن کس که جامه را برده تعقیب کنند و او را بگیرند ولی دستش را قطع نباید کرد چون فعل او سرقت نبوده بلکه خیانت می باشد.

ص: 715

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی، از حسین بن سعید از صفوان بن یحیی، از اسحاق بن عمّار، از ابو بصیر نقل کرده که وی گفت: از آن حضرت شنیدم که می فرمود: کسی که بر مملوکی افتراء ببندد تعزیرش می کنند زیرا اسلام احترام دارد و باید حرمتش را نگاه داشت.

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی از حسن بن محبوب، از اسحاق بن حریز، از سدیر، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب در باره مردی که با چهارپایی نزدیکی کرده بود فرمودند:

او را باید به مقدار کمتر از حدّ تازیانه

زد و سپس قیمت چهار پا را از وی گرفت و به صاحب حیوان داد زیرا او حیوان را فاسد کرده و بدین ترتیب به صاحبش ضرر زده است آنگاه حیوان را باید سر برید و جسدش را سوزاند و خاکسترش را دفن کرد مشروط به این که حیوان مأکول اللّحم باشد و اگر حیوانی باشد که به منظور سواری از او استفاده می کنند باید از جانی قیمتش را گرفت و وی را به مقدار کمتر از حدّ تازیانه زد و سپس حیوان را از شهری که در آن این جنایت با او شده بیرون نموده و بجایی ببرد که شناخته نشود آنگاه آن را آن جا بفروشند تا صاحبش مورد ملامت قرار نگیرد.

حدیث (4) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از محمّد بن یحیی، از حمّاد بن عثمان نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرضه داشتم: تعزیر چیست؟

حضرت فرمودند: تازیانه به کمتر از حدّ.

عرضه داشتم: کمتر از هشتاد؟

فرمود: خیر، کمتر از چهل؛ زیرا چهل حدّ مملوک است.

عرض کردم: چه مقدار باید باشد؟

فرمود: به مقداری که والی از حیث گناه شخص و نیروی بدن او صلاح می داند.

حدیث (5) و با همین اسناد از محمّد بن مسلّم نقل شده که وی گفت: از آن حضرت راجع به شارب خمر سؤال کردم؟

ص: 717

فرمودند: هر شخصی که لغزشی از او سر بزند من وی را تعزیر می کنم، اما کسی که پیوسته و دایم مرتکب شرب خمر شود در عقوبتش سعی خواهم

نمود؛ زیرا وی محرّمات الهی را حلال می شمرد و به آنها مبادرت می ورزد و اگر مردم را همچنان به حال خود واگذارده شوند و مجازات نگردند فساد خواهند نمود.

حدیث (6) محمّد بن موسی بن متوکّل از اسحاق بن عمّار نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام راجع به کسی که یک دهان پر کردن شراب آشامیده سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: او را باید هشتاد ضربه تازیانه زد؛ زیرا شراب چه کم و چه زیاد حرام است.

حدیث (7) و از حضرت امام صادق علیه السّلام منقول است که فرمودند:

قدامه بن مظعون شرب خمر کرده بود و وی را نزد عمر بن خطّاب آوردند، بیّنه بر آن قایم شد و شهادت داد که وی شرب خمر کرده است.

عمر از حضرت علی علیه السّلام سؤال کرد که چه باید بکند، امیر علیه السّلام به او فرمودند که آن مرد را هشتاد تازیانه بزند، قدامه محضر مبارک امیر علیه السّلام عرضه داشت: یا امیر المؤمنین بر من تازیانه نیست زیرا من از اهل این آیه هستم:

لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا (جناح و ایرادی نیست بر کسانی که ایمان آورده و عمل پسندیده انجام می دهند در آنچه تناول کنند) پس آیه را خواند تا به اتمام رساند.

علی علیه السّلام به او فرمود: تو از کسانی که اهل این آیه بوده و طعامی را که بر ایشان حلال است می خورند نیستی، سپس حضرت فرمودند:

شارب خمر وقتی خمر آشامید و مست شد دیگر نمی داند چه می خورد و چه انجام می دهد، باری به فرمان حضرت هشتاد ضربه تازیانه به او زدند.

حدیث (8) محمّد بن

الحسن، از زراره نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابو جعفر علیه السّلام شنیدم و نیز از حضرات شنیدم که می فرمودند: علی علیه السّلام فرمود:

وقتی شخص شراب آشامید مست می شود و وقتی مست شد هذیان می گوید و وقتی هذیان گفت افتراء می بندد پس در این هنگام او را به مقدار حدّ افتراء زننده

ص: 719

یعنی هشتاد ضربت تازیانه بزنید حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: هر گاه شخص از نبیند و شراب انگور مست شد هشتاد تازیانه باید بخورد.

حدیث (9) و با همین اسناد از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام منقول است که فرمودند:

علی علیه السّلام به کسی که خمر یا شراب انگور می آشامید هشتاد تازیانه می زدند و فرقی نمی گذاشتند بین این که شارب آزاد بوده یا بنده باشد، یهودی بوده یا نصرانی باشد و سپس می فرمودند:

ایشان (یهود و نصاری) حق ندارند علنی شرب مسکر کنند، باید در خانه هایشان بیاشامند نه در شوارع و ملأ عام.

سپس زراره می گوید: شنیدم که حضرت باقر علیه السّلام فرمودند:

کسی که خمر بیاشامد او را تازیانه بزنید پس اگر تکرار کرد باز تازیانه اش بزنید و اگر برای بار سوّم مبادرت به آن نمود وی را بکشید.

حدیث (10) محمّد بن موسی بن متوکّل از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از عنبسه بن مصعب نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرضه داشتم: کنیزی دارم که شرب خمر نموده و من خود دیدم آیا او را حدّ بزنم؟

حضرت فرمودند: آری ولی در خفا حدّ بزن تا به سمع والی و سلطان نرسد.

حدیث (11) و از حضرت ابی

جعفر علیه السّلام در مورد نسبت ناروا دادن به زن محصنه آزاد روایت شده که آن جناب فرمودند: نسبت دهنده را هشتاد تازیانه باید زد؛ زیرا این مقدار از تازیانه حق آن زن می باشد.

حدیث (12) پدرم رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از ابی الحسن حذّاء نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام بودم، مردی از من سؤال کرد و گفت: غریم و بدهکارت چه کرد؟

من گفتم: ای پسر زن زانیه بدهکارم او است، در این هنگام حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام نظر تندی به من فرمود، من عرض کردم: فدایت شوم: این مرد زرتشتی بوده و با مادر و خواهر ازدواج می کند.

حضرت فرمودند: مگر این نکاح در دین ایشان نیست؟!

ص: 721

حدیث (13) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه به طور مرفوعه این حدیث را از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

پیر مرد و پیر زن هر گاه مرتکب زنا شوند البتّه ایشان را سنگسار کنید زیرا این دو شهوتشان منقضی شده و نمی باید به این عمل مبادرت می ورزیدند و بر مرد محصن و زن محصنه که زنا کرده باشند سنگسار شدن واجب است.

حدیث (14) محمّد بن الحسن، از حسن بن الحسن بن ابان از اسماعیل بن خالد نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرضه داشتم: آیا در قرآن سنگسار آمده است؟

حضرت فرمودند: آری، بعد فرمودند:

پیر مرد و پیر زن هر گاه زنا کردند سنگسارشان کنید زیرا دوران شهوت

ایشان سپری شده است.

حدیث (15) و با همین اسناد از حسن بن کثیر، از پدرش نقل کرده که گفت: امیر المؤمنین علیه السّلام دستور دادند شراحه همدانیّه را از خانه خارج کردند، مردم به قدری ازدحام کرده بودند که به واسطه کثرت جمعیّت برخی تلف شدند وقتی حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام این صحنه را مشاهده نمودند فرمان دادند شراحه را به خانه برگرداند تا ازدحام و تراکم جمعیّت آرام شود و پس از آن او را از خانه بیرون آورده و درب را بستند سپس فرمود: او را سنگسار کنید، مردم آن قدر به او سنگ زدند تا مرد سپس حضرت دستور داد درب را گشودند و او را داخل کردند، هر کس که داخل خانه می شد شراحه را لعنت می کرد وقتی حضرت امیر چنین دیدند فرمان داد منادی ندا کند ای مردم زبان از لعن فروببندید؛ زیرا حدّ وقتی بر مجرمی جاری شد همان کفّاره گناهش هست.

راوی می گوید: به خدا قسم پس از آن هیچ لبی حرکت نکرد و او را لعن ننمود.

حدیث (16) و از حضرت ابو جعفر علیه السّلام مروی است که فرمودند:

علی علیه السّلام در باره مردی که با همسر مردی دیگر ازدواج کرده بود حکم نمودند او را حدّ زده و زن را سنگسار کنند و بعد به آن مرد زانی فرمودند:

ص: 723

اگر می دانستم که تو می دانی آن زن شوهردار است سرت را با سنگ می شکستم.

حدیث (17) و با همین اسناد از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل شده که فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: زن و مرد را سنگسار نمی کنند

مگر آنکه چهار شاهد بر ادخال و اخراج (ادخال آلت مرد در فرج زن و اخراجش از آن) شهادت دهند، سپس فرمودند:

من خوش ندارم اوّلین نفر از شهود چهارگانه باشم زیرا خوف دارم آن شهود دیگر نکول کرده و شهادت ندهند در نتیجه من تازیانه بخورم.

حدیث (18) و با همین اسناد از حضرت ابی جعفر علیه السّلام مروی است که فرمودند:

اوّل چیزی را که امراء و حکّام حلال شمردند شکنجه بود به خاطر افتراء و دروغی که انس بن مالک بر رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بست و آن این است که گفت: «رسول خدا قطع کرد دست مردی را و نگذاشت وارد بستان شود» و از آن به بعد امراء و والیان عذاب و شکنجه را حلال شمردند.

حدیث (19) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از موسی بجلی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام مردی را که با زنی در یک اطاق بود نود و نه یا نود و هشت تازیانه زدند.

راوی می گوید: عرض کردم: آیا امیر المؤمنین علیه السّلام بدون بیّنه تازیانه زدند؟

حضرت فرمود: بلی، مگر نمی بینی که آن جناب فرمودند: اگر بیّنه قایم بشود حدّ تمام خواهم زد.

باب سیصد و بیست و هفتم سرّ این که بین اهل ذمّه معاقله و تحمّل جواز از همدیگر وجود ندارد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از ابی ولّاد از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

بین اهل ذمّه نسبت به جنایاتی که مرتکب می شوند از قبیل قتل یا جرح معاقله یعنی تحمّل جور از

همدیگر وجود ندارد بلکه ضمان جنایاتشان را از اموالشان

ص: 725

ترمیم می کنند و اگر مال نداشته باشند صاحب حق به امام علیه السّلام مراجعه می کند زیرا ایشان جزیه را به امام می دهند پس برای دریافت حق الجنایه نیز باید به آن جناب رجوع گردد همان طوری که بنده ضریبه «1» را به مولایش می دهد و مولی هم در عوض جنایات او را جبران و ترمیم می کند و اهل ذمّه در واقع ممالیک امام علیه السّلام می باشند پس هر کدام از آنها که اسلام آوردند آزاد می باشند.

باب سیصد و بیست و هشتم سرّ این که در مورد اموال بر مدّعی بیّنه واجب بوده و بر مدّعی علیه قسم و در مورد دماء بر مدّعی علیه بینه و بر مدّعی قسامه می باشد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن الحسین، از ابن ابی عمیر، از ابن اذینه، از بریده، از ابی عبد اللَّه علیه السّلام راجع به قسامه می پرسد؟

حضرت فرمودند: در تمام حقوق بر مدّعی لازم است اقامه بیّنه کرده و بر مدّعی علیه خوردن قسم واجب است مگر در خصوص دماء زیرا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هنگامی که در وادی خیبر بودند انصاری مردی از خود را گم کرده و پس از چندی او را مقتول یافتند، پس گفتند: فلان یهودی او را کشته است.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به طالبین خونش فرمودند:

دو مرد عادل از غیر خودتان بیاورید که شهادت دهند فلان یهودی او را کشته و اگر چنین شهودی نیافتید پنجاه نفر از شما باید قسم بخورند که او قاتل این مرد انصاری است.

انصاری عرضه داشتند: یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: اوّلا: دو شاهد عادلی که از ما نباشد و چنین

شهادتی دهد را نداشته و ثانیا: چیزی را که ما خود ندیده ایم چگونه قسم بر آن بخوریم، حضرت دیه مقتول را از مال خودشان به انصار دادند. سپس امام صادق علیه السّلام فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خون مسلمین را به واسطه قسامه حفظ فرمودند؛ زیرا وقتی فاجر و


______________________________
(1)- مقصود از ضریبه آن است که مملوک با مولا قرار می گذارند در بیست و چهار ساعت مثلا پانزده ساعت بنده برای مولا کار کند و نه ساعت باقیمانده هر چه کسب کرد مال خودش باشد حال آنچه در پانزده ساعت کسب می کند ضریبه نام دارد.

ص: 727

فاسقی موقعیّتی یافته که دشمن خود را از پا در آورده و او را بکشد تصوّر این معنا که با قیام قسامه فعلش آشکار شده و او را در عوض خواهند کشت وی را از انجام آن باز می دارد و بدین ترتیب خون هر دو محفوظ می ماند و اگر قسامه ای نبود مدّعی علیهم قسم می خوردند که ما این مقتول را نکشته و از قاتلش اطّلاعی نداریم و بدین ترتیب قصاص را از خود دفع می کنند و در صورتی که مقتول را بین قومی از آنها بیابند و مدّعی قتل نتواند افراد قسامه را برای خوردن قسم فراهم کند مدّعی علیهم دیه مقتول را می پردازند و در نتیجه خون مقتول محفوظ نمانده و پایمال می شود در حالی که اگر قسامه را مشروع بدانیم به بیان یاد شده خون آحاد و نفرات مسلمین محفوظ می ماند.

حدیث (2) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل،

از علیّ بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت رضا علیه السّلام در جواب مسائل من مرقوم فرمودند:

سرّ این که در تمام حقوق باستثناء خون بیّنه بر مدّعی بوده و قسم بر مدّعی علیه واجب می باشد این است که: مدّعی علیه منکر بوده و بدین ترتیب نمی تواند بر امر مورد انکارش بیّنه اقامه کند زیرا انکار مجهول و غیر معلوم است از این رو وی را مکلّف به خوردن قسم نموده اند.

و امّا در مورد دم که بیّنه را در عهده مدّعی علیه و قسم را وظیفه مدّعی قرار داده اند جهتش آن است که خون ریسمانی است که به واسطه اش مسلمانان حفظ می شوند تا خون احدی از افراد مسلمانان باطل نشود.

و جهت دیگرش آن است که این امر سبب می شود قاتل از کشتن و قتل نفس خود را باز دارد؛ زیرا اقامه بیّنه برای او بسیار مشکل و سخت است به خاطر آنکه کسی که شهادت دهد وی این کار را انجام نداده قلیل و اندک می باشد.

و امّا علّت و سبب قسامه یعنی پنجاه نفر قسم بخورند و این که چطور این گونه از تغلیظ و تشدید و احتیاط منظور گردیده جهتش آن است که خون مسلمان هدر نرود.

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از ابن ابی نجران، از عبد اللَّه بن سنان نقل کرده که وی گفت: راجع به قسامه از حضرت

ص: 729

ابی عبد اللَّه علیه السّلام سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: قسامه حق است و درست و اگر نبود

مردم یک دیگر را می کشتند و اتّفاقی هم نمی افتاد، قسامه ریسمانی است که به واسطه اش مردم نگاه داشته می شوند.

حدیث (4) محمّد بن علی ماجیلویه رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار، از سهل بن زیاد، از محمّد بن عیسی، از یونس بن عبد الرّحمن، از ابن سنان نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمود: قسامه برای نگهداری و حفاظت مردم وضع گردیده چه آنکه فاجر وقتی دشمن خود را دید نه تنها او را نمی کشد بلکه از وی فرار می کند زیرا اگر وی را به قتل رساند به واسطه قیام قسامه فعلش آشکار شده و قصاصش می کنند.

باب سیصد و بیست و نهم سرّ این که قاتل مجنون را قصاص نمی کنند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از علی بن رئاب، از ابو بصیر نقل کرده که وی گفت: شنیدم که حضرت ابو جعفر علیه السّلام در باره مردی که دیوانه ای را کشته بود فرمودند:

اگر دیوانه قصد کشتن وی را کرده و او در مقام دفع دیوانه وی را کشته چیزی در عهده اش نیست نه قصاص و نه دیه بلکه دیه دیوانه را از بیت المال مسلمین به ورثه اش می دهند و اگر بدون این که مجنون به او حمله کند وی را کشته البتّه قاتل را قصاص نمی کنند ولی باید از مال خود دیه مجنون را به ورثه اش بدهد و علاوه بر آن از خدا طلب آمرزش نماید.

باب سیصد و سی ام سرّ این که وقتی سر میّتی را ببرند دیه اش را باید صرف وجوه برّ برای میّت نمود نه آنکه به ورثه اش بدهند چنانچه دیه جنین را به ورثه او می دهند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه فرمود:

ص: 731

محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن احمد از ابراهیم بن هاشم، از عمر بن عثمان، از برخی اصحابش از حسین بن خالد، از حضرت ابی الحسن موسی علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

دیه جنین در صورتی که مادرش را بزنند پس وی بچه اش را از شکم سقط کند پیش از آنکه در آن روح دمیده شده باشد صد دینار است که این مال تعلّق به ورثه اش دارد ولی دیه میّتی که سرش را بریده و شکمش را شکافته اند به ورثه اش تعلّق نداشته بلکه مال خودش می باشد.

محضر مبارکش عرض کردم: چه فرقی بین جنین و میّت می باشد؟

فرمودند: جنین موجودی است که در آینده انتظار نفع از آن دارند ولی میّت امرش منقضی شده و حیاتش سپری گشته

و منفعتش تمام شده و رفته است لذا وقتی او را بعد از مرگش مثله کنند دیه مثله از آن خودش بوده نه دیگری در نتیجه لازم است مال دیه را صرف انجام حجّ از طرف او نموده و با آن وجوه برّ از قبیل صدقات و غیر آن را بجا آورد.

باب سیصد و سی و یکم سرّ این که زانی را صد تازیانه و شارب خمر را هشتاد تازیانه می زنند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس، از محمّد بن احمد بن یحیی، از ابی عبد اللَّه رازی، از حسن بن علی بن ابی حمزه، از پدرش، از ابی عبد اللَّه مؤمن، از اسحاق بن عمّار نقل کرده که گفت:

محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: آیا زنا بدتر است یا شرب خمر؟

حضرت فرمودند: شرب خمر.

عرض کردم: پس چرا شارب خمر را هشتاد تازیانه و زانی را صد تازیانه می زنند؟

حضرت فرمودند: ای اسحاق حدّ همیشه یکی است و این که در زنا اضافه می باشد به خاطر آن است که زانی نطفه را تباه کرده و آن را در غیر موضعی که خدا امر نموده در آن بریزند، ریخته است.

حدیث (2) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از

ص: 733

علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابا الحسن علیه السّلام در جواب مسائل من مرقوم فرمودند:

علّت این که تازیانه را به بدن زانی شدید و سخت می زنند آن است که وی مباشرت و مبادرت به زنا نموده و تمام بدنش را با این فعل منکر التذاذ برده اند از این رو به منظور عقوبت وی

و عبرت گرفتن دیگران تازیانه را به بدن وی می زنند و این فعل قبیح از اعظم جنایات می باشد.

باب سیصد و سی و دوّم سرّ این که دست طرّار و اختلاس کننده را نمی برند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از ابان بن محمّد، از پدرش، از ابن مغیره از سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام، از حضرت علی علیه السّلام، آن حضرت فرمودند:

دست جیب بر و رباینده مال را قطع نمی کنند زیرا فعل این دو یک فساد و عمل ناهنجار علنی است امّا آن کس که مال دیگری را مخفیانه برمی دارد دستش را می برند.

باب سیصد و سی و سوّم سرّ این که به سایه کسی که پنداشته با مادر دیگری محتلم گردیده تازیانه می زنند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش علی از عثمان بن عیسی، از سماعه نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

در زمان علی علیه السّلام مردی با شخصی مواجه شد و به او گفت: من با مادرت در خواب محتلم شده ام.

آن شخص نزد امیر المؤمنین علیه السّلام شکایت کرد و عرض نمود:

این مرد به من افتراء زده.

حضرت فرمودند: چه به تو گفته است؟

عرض کرد: پنداشته که با مادرم در خواب محتلم شده است.

ص: 735

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: اگر بخواهی او را در آفتاب نگه می دارم و بر سایه اش تازیانه می زنم، زیرا خواب مانند سایه است ولی او را به خاطر ایذاء تو خواهم زد تا بار دیگر مسلمانان را اذیّت نکند.

باب سیصد و سی و چهارم سرّ عدم اقامه حدّ در زمین دشمن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد، از محمّد بن یحیی الخزّاز، از غیاث بن ابراهیم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، از پدر بزرگوارش نقل کرده که آن جناب فرمودند:

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: بر احدی در سرزمین دشمن حدّ نخواهم زد مگر از آن جا خارج شود زیرا در صورت اجراء حدّ بر مجرم در ارض دشمن غیرت او را ملحق به دشمن می کند.

باب سیصد و سی و پنجم سرّ این که حدّ قاذف و شارب خمر هشتاد تازیانه است

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابا الحسن الرضا علیه السّلام در جواب مسائل من مکتوبی فرستاده و در آن مرقوم فرمودند:

علّت این که قاذف (نسبت ناروا دهنده) و شارب خمر را هشتاد تازیانه می زنند آن است که: در قذف هم فرزند نفی شده و هم نسل قطع می گردد و هم نسب زایل می شود و همچنین است شارب خمر زیرا وقتی شخص شرب خمر کرد، هذیان گفته و وقتی هذیان گفت افتراء می زند و زمانی که افتراء بست حدّ می خورد پس واجب است حدّ افتراء زننده را بخورد.

ص: 737

باب سیصد و سی و ششم سرّ این که مرد وقتی به همسرش نسبت ناروا داد باید چهار بار شهادت دهد ولی اگر غیر شوهر این نسبت را دهد حدّ می خورد

حدیث (1) حسین بن احمد، از محمّد بن علی کوفی، از محمّد بن اسلم جبلی، از برخی اصحابش نقل کرده که گفت:

از حضرت رضا علیه السّلام سؤال کرده و محضرش عرضه داشتم: چرا مرد وقتی همسرش را مورد قذف قرار دهد چهار بار باید شهادت دهد و اگر غیر شوهر این نسبت را بدهد او را مورد حدّ قرار می دهند اگر چه پدر یا برادر آن زن باشد؟

حضرت فرمودند: از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام همین سؤال را کردند، آن جناب در جواب فرمودند: علّتش آن است که شوهر وقتی همسرش را مورد قذف و نسبت ناروا اقرار داد به او می گویند: چگونه دانستی که همسرت مرتکب فحشاء شده؟

اگر بگوید آن را با چشم خود از او دیدم، پس موظّف است چهار بار خدا را شاهد بگیرد این

معنا را شهادت دهد.

و این که چطور می تواند بگوید این فعل را با چشم خود از او دیدم، جهتش آن است که برای شوهر جایز است در مواضع پنهانی که دیگران حق ورود به آن جا را ندارند داخل شده و همسرش را زیر نظر بگیرد در حالی که این معنا بر احدی حتّی فرزند و پدر زن جایز نیست نه در شب و نه در روز از این رو وقتی ادّعا رؤیت با چشم نمود می باید چهار مرتبه خدا را بر آن گواه و شاهد قرار دهد و به ذات او قسم بخورد و امّا اگر گفت: با چشم خود این را ندیده ام، در این فرض قاذف محسوب شده و بدین ترتیب به او حدّ می زنند مگر آنکه بیّنه عادل اقامه کند.

و امّا اگر غیر شوهر این نسبت را دهد و ادّعا کند که فعل مزبور را از زن دیده، به او می گویند: چگونه دیدی و چطور در پنهانی او را زیر نظر قرار دادی در حالی که در دیدنت متّهم می باشی؟ پس اگر صادقی، در مرتبه تهمت بوده به ناچار باید تو را تأدیب نمود.

و امّا این که شوهر باید چهار مرتبه قسم بخورد جهتش آن است که هر یک بار به جای یک شاهد عادل محسوب می شود.

ص: 739

باب سیصد و سی و هفتم سرّ این که حدّ بنده نصف حدّ آزاد می باشد

حدیث (1) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از اصبغ بن نباته از محمّد بن سلیمان مصری «1»، از مروان بن مسلم «2»، از عبید بن زراره یا از برید عجلی «3» (تردید و شک از محمّد بن سلیمان می باشد) باری

راوی می گوید: محضر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم بنده ای مرتکب زنا شده چه باید کرد؟

حضرت فرمودند: باید او را نصف حدّ آزاد زد.

عرض کردم: اگر دوباره مرتکب شد چطور؟

حضرت فرمود: بر نصف حدّ اضافه نمی زنند.

عرض کردم: آیا در صورت مرتکب شدن فعلی که موجب سنگسار است او را سنگسار می کنند؟

حضرت فرمودند: آری، و اگر هشت بار مرتکب این فعل شد او را در مرتبه هشتم می کشند.

عرض کردم: چه فرقی است بین مملوک و آزاد با این که هر دو از نظر فعل یکی هستند یعنی فعل هر دو زنا محسوب می گردد؟

حضرت فرمودند: علّت این فرق آن است که خداوند تبارک و تعالی ترحّم فرموده و نخواسته مملوک را ریسمان بندگی و رقیت به گردنش بیاندازد ولی حدّ آزاد را بر او جاری کند.

راوی می گوید: سپس امام علیه السّلام فرمودند:

و بر امام مسلمین است که قیمت بنده را از سهم «رقاب» به مولای او بپردازد و بدین ترتیب بعد از کشتن عبد فقدانش را نزد مولای او ترمیم کند.

باب سیصد و سی و هشتم سرّ این که ساحر مسلمانان را می کشند ولی ساحر کفّار را نمی کشند

حدیث (1) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از


______________________________
(1)- محمّد بن سلیمان بن مصری، مرحوم ممقانی در رجال فرموده وی مهمل است.
(2)- مروان بن مسلم، کوفی است و ثقه می باشد.
(3)- برید بن معاویه بن عجلی، ثقه و فقیه بوده و به شهادت اهل رجال از اصحاب اجماع می باشد.

ص: 741

احمد بن ابی عبد اللَّه البرقی، از حسین بن یزید نوفلی، از اسماعیل بن مسلّم سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام از پدر بزرگوارشان نقل کرده که آن

جناب فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: ساحر مسلمانان را باید کشت ولی ساحر کفّار را نباید کشت.

محضر مبارکش عرض شد: یا رسول اللَّه چرا ساحر کفّار را نباید کشت؟

حضرت فرمودند: زیرا شرکی که دارد بزرگتر از ساحر بودنش می باشد در حالی که به خاطر شرکش او را نمی کشند چه آنکه سحر و شرک در او با هم قرین می باشند.

و از معصوم مروی است که توبه ساحر آن است که مشکلات را باز کند و عقد نکرده و گره نزند.

باب سیصد و سی و نهم سرّ این که زانی و شارب الخمر را بعد از اقامه سه بار حدّ می کشند

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابی الحسن الرضا علیه السّلام در جواب مسائل من مکتوبی ارسال داشته و در آن مرقوم فرمودند:

علّت این که شخص دو بار حدّ خورده را در مرتبه سوّم می کشند آن است که وی به حکم الهی استخفاف نموده و باکی از خوردن حدّ ندارد.

و علّت دیگر آنکه خفیف شمارنده خدا و حدّ، کافر است لذا لازم است او را کشت چون داخل در سلک کفّار می باشد.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از محمّد بن ابی عمیر، از جمیل بن درّاج، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

شارب الخمر وقتی شرب خمر نمود او را تازیانه می زنند و اگر دوباره مرتکب شد باز او را می زنند و اگر بار سوّم مرتکب شد وی را می کشند.

علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی،

جمیل می گوید: برخی از اصحاب روایت کرده اند که او را در بار چهارم می کشند، در روایت آمده: کسی که مبادرت به شرب خمر کند در مرتبه چهارم کشته می شود.

باب سیصد و چهلم سرّ حرام بودن لواط و مساحقه

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن اسماعیل، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان، وی می گوید: حضرت ابی الحسن الرّضا علیه السّلام در جواب مسائل من مکتوبی ارسال داشته و در آن مرقوم فرمودند:

علّت حرام بودن جنس ذکور برای ذکور و اناث آن است که نسل قطع شده و چاجویی باطل و دنیا خراب می گردد.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از ابی جعفر، از ابی الجوزاء، از حسین بن علوان، از عمرو بن خالد، از زید بن علی از پدران گرامش صلوات اللَّه علیهم نقل کرده که فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: خداوند متعال وقتی امر فرمود که جناب آدم به زمین هبوط کند حضرت آدم با همسرش به زمین فرود آمد، ابلیس نیز بدون داشتن همسر به زمین فرود آمد و مار نیز بدون داشتن جفت به زمین نزول کرد و اوّلین کسی که در زمین با خود لواط کرد ابلیس بود لذا فرزندانش از خود او هستند و همچنین است مار ولی فرزندان آدم از همسرش می باشند، پس حق تعالی به آدم و همسرش خبر داد که ابلیس و مار دشمنان آنها هستند.

حدیث (3) محمّد بن موسی بن متوکّل از عبد اللَّه بن جعفر، از محمّد بن الحسین، از احمد بن

محمّد بن ابی نصر بزنطی از ابان بن عثمان، از ابی بصیر، از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام در ذیل قول لوط که فرموده: إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ (آیا عمل زشتی که پیش از شما هیچ کس بدان مبادرت نکرده بجا می آورید) فرمودند:

ابلیس با هیئتی زیبا در حالی که لباس های نیکو به تن داشت و حالت انوثیّت به

ص: 745

خود گرفته بود نزد قوم لوط آمد و خود را به جوانان آنها رسانید و از آنها خواست که با او لواط کنند و اگر از ایشان می خواست که مفعول او واقع شوند البته نمی پذیرفتند لذا درخواست کرد که با او این عمل منکر را انجام دهند و وقتی آن ها به این کار مبادرت ورزیدند لذّت بردند پس از آن ابلیس از پیش آنها رفت و ایشان را ترک نمود و برخی را حواله به بعضی داد که با هم این عمل شنیع را انجام دهند.

حدیث (4) محمّد بن موسی بن عمران متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از هشام بن سالم، از ابی بصیر نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک حضرت ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم: آیا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از بخل به خدا پناه می برد؟

حضرت فرمودند: بلی ای ابا محمّد، در هر صبح و شام و ما نیز به خدا از آن پناه می بریم، خداوند در قرآن می فرماید: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (و هر کسی

خود را از خوی بخل و حرص دنیا نگهدارد آنان به حقیقت رستگاران عالمند).

و به زودی تو را از عاقبت بخل با خبر خواهم نمود، قوم لوط اهل قریه ای بودند که بر طعام بخل و حرص می ورزیدند و این خوی ایشان را مبتلا نمود به بیماری در فروجشان که دوایی نداشت.

عرض کردم: بیماری که به دنبال حرص و بخل ایشان پیدا شد چه بود؟

حضرت فرمودند: قریه ای که قوم لوط در آن بودند سر راه عابرین به شام و مصر بود لذا مسافران بر این قوم وارد می شدند و ایشان هم آنها را ضیافت و پذیرایی می کردند و وقتی نفرات واردین و میهمانان زیاد گردید اهالی این قریه یعنی قوم لوط دلتنگی و بخل و فرومایگی که داشتند ایشان را در مضیقه قرار داد لذا بخل آنها را وادار کرد به این که وقتی میهمانان بر ایشان نازل می شدند با آنها عمل شنیع نموده و رسوایشان کرده بدون این که هیچ شهوتی به ایشان داشته باشند و مقصود آنها از این فعل قبیح آن بود که واردین از ایشان بیمناک گشته و نزدشان نیایند باری افعال و اعمال زشت آنها منتشر شد و بدین ترتیب مسافرین و عابرین را بازداشت از این که بر آنها وارد شوند و این بخل آنها بود که به بلایی مبتلایشان نمود که قادر بر دفع آن از خود نبوده بدون این که شهوتی به این کار داشته باشند و رفته رفته کارشان به جایی

ص: 747

رسید که در شهرها و قراء می گردیدند و از مردان می خواستند که به این فعل زشت مبادرت ورزند و

در قبال آن به آنها عوض می پرداختند.

سپس امام علیه السّلام می فرمایند: پس چه دردی دردناک تر از بخل و بدعاقبت تر و زشت تر از آن نزد خدا می تواند باشد.

ابو بصیر می گوید: محضر مبارک آن حضرت عرضه داشتم: فدایت شوم تمام اهل قریه لوط چنین می کردند و به این عمل ناپسند مبتلا بودند؟

حضرت فرمودند: آری مگر یک خانواده از ایشان که خدا پرست و مؤمن بودند، مگر نشنیده ای فرموده حق تعالی در قرآن را که می فرماید:

فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (و از اهل ایمان هر که بود از آن دیار خارج کردیم و لکن در همه آن دیار جز یک خانه لوط، دیگر مسلمان خدا پرست نیافتیم).

پس از آن امام علیه السّلام فرمودند:

لوط در میان قومش سی سال زیست و آنها را به خدا دعوت نمود و از عذابش بیم داد، قوم او کسانی بودند که وقتی از تخلّی فارغ می شدند مخرج غایط را تنظیف نمی نموده و پس از جنب شدن غسل نمی کردند.

جناب لوط علیه السّلام پسر خاله حضرت ابراهیم علیه السّلام و همسر ابراهیم علیه السّلام ساره خواهر لوط بود و این دو بزرگوار هر دو نبی و مرسل و منذر بودند.

حضرت لوط مردی با سخاوت و کریم و پذیرای میهمانانی بود که بر آن جناب وارد می شدند و همواره آنها را از قومش بر حذر می داشت.

امام علیه السّلام فرمودند: وقتی قوم او چنین دیدند به لوط گفتند: ما تو را از حمایت این مردم باز می داریم و گوشزد می کنیم هیچ میهمانی را به خود راه مده و از آنها پذیرایی مکن و اگر سخنان ما را نشنوی و

آنها را راه دهی هم میهمانان تو را رسوا کرده و هم تو را منکوب می نماییم لذا هر میهمانی که بر جناب لوط وارد می شد آن حضرت به خاطر خوفی که از قوم خود نسبت به آن میهمان داشت ورود او را پنهان می کرد و حتّی الامکان سعی می نمود آنها از آن مطّلع نشوند و چون آن حضرت قوم و خویش و عشیره ای نداشت که کمکش کنند به ناچار بسیار به او سخت می گذشت.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: جناب لوط و ابراهیم علیهما السّلام پیوسته منتظر نزول عذاب الهی بر قومشان بودند و آن قدر آن دو بزرگوار نزد باری تعالی منزلت داشتند که هر گاه حق تعالی می خواست قوم لوط را عذاب کند مودّت و دوستی ابراهیم و محبّت

ص: 749

لوط علیهما السّلام باعث می شد آن دو را منظور داشته و مراقبت نموده و عذاب را تأخیر بیاندازد.

بعد حضرت فرمودند:

و وقتی در اثر کثرت فعل گناه غضب حق تعالی بر قوم لوط شدید شد و بر آنها عذاب مقدّر فرمود و جناب ابراهیم وقتی از حکم الهی به عذاب قوم لوط مطّلع شد سخت محزون و اندوهگین گردید و پروردگار مهربان به منظور تسلّی خاطر پیامبرش و این که آن حضرت را از غم و اندوه بیرون آورد فرشتگانی را به رسالت نزد آن حضرت فرستاد که به او بشارت دهند به زودی فرزندی دانا به وی عنایت خواهد شد و حضرت اسماعیل را به او خواهد داد، فرشتگان بر جناب ابراهیم علیه السّلام شب داخل شدند، آن حضرت ترسید و پنداشت که دزدان به خانه اش آمده اند رسولان

وقتی فزع و وحشت آن حضرت را دیدند گفتند: سلام بر تو.

ابراهیم جواب سلام آنها را داده و گفت: از این که بی موقع بر من داخل شدید بیمناک هستم.

آنها گفتند: مترس ما رسولان پروردگارت بوده و آمده ایم تو را به فرزندی دانا بشارت دهیم.

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: مقصود از «غلام علیم» حضرت اسماعیل بن هاجر می باشد.

حضرت ابراهیم علیه السّلام به رسولان فرمود: مرا در این سنّ پیری مژده فرزند می دهید، نشانه این مژده چیست؟

گفتند: ما تو را به حقّ بشارت دادیم و تو هرگز از لطف خدا ناامید مباش.

ابراهیم علیه السّلام فرمود: بعد از بشارت بگویید برای چه کار دیگر مبعوث شده اید؟

رسولان پاسخ دادند: ما را برای هلاک قومی زشتکار فرستاده اند، ایشان، قوم لوط بوده که مردمی فاسق هستند ما آمده ایم تا آنها را از عذاب پروردگار عالمیان بیم دهیم.

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: ابراهیم علیه السّلام به فرشتگان فرمود: در میان این قوم جناب لوط علیه السّلام می باشد!! فرشتگان گفتند: ما به کسی که در میان ایشان هست واقف و آگاهیم، ما او و تمام اهلش غیر از همسری که داشته و مقدّر کرده ایم که با زشتکاران هلاک شود را از بلا نجات خواهیم داد.

ص: 751

حضرت فرمودند: وقتی فرشتگان که فرستاده حق تبارک و تعالی بودند بر لوط و خانواده اش وارد شدند لوط به آنها فرمود: شما اشخاص ناآشنایید و من هیچ شما را نمی شناسم.

فرشتگان پاسخ دادند: ما بر انجام وعده عذاب که قوم تو در آن شک و انکار داشتند فرستاده شده ایم و به حق و راستی به سوی تو آمده و به تو

گوشزد می کنیم قوم خود را از عذاب الهی بیم بده و آنچه می گوییم راست و صدق محض است، مأموریم به تو بگوییم: پس از هفت شبانه روز دیگر تو و جمیع خانواده ات مگر همسری که داری شبانه از این دیار بیرون روید و احدی از شما برنگردد و در همان شب بدان سو که مأمورید به سرعت روان شوید.

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: فرشتگان این فرمان را به لوط اعلام کردند که این قوم تا آخرین نفر صبحگاه هلاک خواهند شد، بعد امام علیه السّلام اضافه فرمودند:

بامداد روز هشتم خداوند متعال فرشتگانی را به سوی حضرت ابراهیم فرستاد و او را به اسحاق بشارت داده و بدین ترتیب او را به واسطه هلاکت قوم لوط تسلّی دادند و آن فرموده حق تعالی است در قرآن که می فرماید:

و آنگاه فرستادگان ما بر ابراهیم خلیل به سلامتی بشارت آوردند و او را سلام گفته و از او پاسخ سلام شنیدند، آنگاه ابراهیم برای آنها از گوشت گوساله کبابی مهیّا کرد.

مقصود از «عجل حنیذ» گوساله ای است که سربریده و بریان و پخته باشند.

باری وقتی جناب ابراهیم علیه السّلام دید که آنان به طعام دست دراز نمی کنند بیمناک شد، آنان حس کرده و گفتند: مترس که ما فرستاده خدا به قوم لوط می باشیم، در آن حال همسر ابراهیم (ساره) ایستاده بود که متبسّم گردید، پس ما آن زن را به فرزندی به نام اسحاق و سپس به یعقوب بشارت دادیم.

آن زن خندید یعنی از کلام ایشان تعجّب کرد سپس گفت: آیا می شود از من با آنکه پیر سالخورده ام و شوهرم نیز مردی پیر و فرتوت است فرزندی پدید

آید، این چیزی شگفت انگیز است!!؟

فرشتگان به او گفتند: آیا از کار خدا تعجّب می کنی، رحمت و برکات خدا مخصوص شما اهل بیت رسالت است، او خدایی ستوده و بزرگوار می باشد.

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: وقتی فرشتگان به ابراهیم بشارت اسحاق را داده و

ص: 753

وحشت و هراس را از او بردند به مناجات با پروردگار پرداخت و از درگاه ربوبی تقاضا نمود که بلا و عذاب را از قوم لوط بر دارد.

خداوند متعال فرمود: ای ابراهیم از این درخواست بگذر، امر حتمی پروردگارت صادر شده و پس از طلوع آفتاب در آن روز معلوم عذاب حتمی من خواهد آمد و در این تقدیر برگشتی نخواهد بود.

حدیث (5) و با همین اسناد از حسن بن محبوب، از مالک بن عطیّه، از ابی حمزه ثمالی، از حضرت ابو جعفر علیه السّلام منقول است که فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از جبرئیل پرسید: هلاکت قوم لوط به چه کیفیّتی بود؟

جبرئیل محضر مبارکش عرض کرد: قوم لوط از قریه ای بودند که آنها مخرج غایطشان را تنظیف نمی کرده و غسل جنابت نیز نمی نمودند و از خصوصیّات دیگر آنها این که بر طعام حریص بودند، جناب لوط علیه السّلام سی سال در بین آنها بود، بر آنها وارد شد ولی از آنها نبود، عشیره و خویشاوندی در بین آنها نداشت، پیوسته ایشان را به خدا و ایمان به او و پیروی از فرامینش دعوت می کرد و از انجام فواحش و قبایح بازشان می داشت آن حضرت قومش را بر طاعت خدا وادار می کرد ولی آنها اجابتش نکرده و از حق

تعالی اطاعت نمی نمودند.

و حق تبارک و تعالی وقتی خواست این قوم را عذاب کند رسولانی که حجّت و بیم دهنده بودند را فرستاد تا آنها را از کردار قبیح و زشتشان باز دارند ولی آنها همچنان به سرکشی و طغیان خود ادامه می دادند و چون آن قوم امر و فرمان پروردگار را اطاعت نکرده و از آن سرپیچی نمودند باری تعالی فرشتگانی را به سوی آن قوم فرستاد تا مؤمنین را از قریه آنها بیرون کنند پس تمام اهل ایمان از بین آنها خارج شده و غیر از یک خانواده از مسلمین و مؤمنین کسی دیگر در میانشان نماند، فرشتگان آن خانواده را نیز بیرون برده و به حضرت لوط عرضه داشتند و در دل شب اهل خود را از این قریه خارج کن و نگذار احدی از آنها برگردند بلکه به همان مقصدی که مأمور به آن جا شده اند بروند، چون شب فرا رسید جناب لوط دختران خود را حرکت داد ولی همسرش برگشت و به جناب خویشان خود رفت و به آنها خبر داد که لوط دخترانش را از قریه خارج کرده.

سپس جبرئیل عرضه داشت: وقتی صبح دمید به من نداء شد: ای جبرئیل عذاب قوم لوط حتمی شد، پس به نزد این گروه فرود آی و قریه ایشان و اطراف آن

ص: 755

را از زیر هفت زمین برکن و آن را به آسمان ببر و سپس آن را نگه دار تا امر خالق جبّار برسد و به تو فرمان دهد آن را واژگون نمایی منتهی باید منزل لوط را از جا نکنی و به منظور عبرت برای

عابرین به جای بگذاری، من به زمین فرود آمده و خود را به قریه ستمگران رسانده سپس بال راست را بر اطراف شرقی آن قریه زده و بعد بال چپ خود را بر مغرب آن زده و شهر را با اطرافش از بیخ کندم تنها منزل لوط را برای عبرت عابرین به جای گذاردم، پس از آن شهر را به پشت بالهایم نگه داشته به حدّی که اهل آسمان بانگ خروس ها و زوزه سگهای شهر را می شنیدند در بامداد و طالع شدن آفتاب عالمتاب از مقابل عرش به من نداء شد، ای جبرئیل شهر را بر اهلش واژگون نما.

من شهر را بر اهلش واژگون کرده به طوری که زیر را زبر و زبر را زیر نمودم بعد حق تعالی سنگ های بلا که از امر خدا نشاندار و معیّن بود بر سر آنها بارید، البتّه ای محمّد این گونه بلا و هلاکت نیز از ستمگران امّت تو دور نخواهد بود.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: ای جبرئیل قریه آنها از کدام بلاد بود؟

جبرئیل عرض کرد: جای قریه آنها در مکانی از بحیره که امروزه طبریه به آن گفته و در نواحی شام می باشد قرار داشت.

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به جبرئیل فرمود: وقتی شهر را بر ایشان واژگون نمودی در کدام نقطه زمین پایین آمد؟

جبرئیل عرض کرد: ای محمّد بن دریای شام به طرف مصر افتاد و در بین دریا غرق گردید.

حدیث (6) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از احمد بن محمّد بن ابی نصر، از ابان، از

ابو بصیر و غیر او از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

هنگامی که فرشتگان برای هلاک قوم لوط آمدند گفتند: ما اهل این قریه را هلاک خواهیم نمود.

ساره گفت: من از کمی آنها و زیادی اهل قریه به شگفت آمدم لذا گفت: چه کسی طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به اسحاق و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادند.

ساره خندید و گفت: من پیر زن و فرتوتی عقیم هستم (او در آن روز زنی نود

ص: 757

ساله و ابراهیم مردی صد و بیست ساله بود).

باری ابراهیم با فرشتگان عذاب به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه این قوم را هلاک می کنید و حال آنکه در میان ایشان لوط می باشد؟! جبرئیل گفت: ما از کسی که در بین این قوم هست کاملا مطّلع هستیم.

ابراهیم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط.

جبرئیل گفت:

ای ابراهیم از این خواسته درگذر امر پروردگارت مبنی بر عذاب ایشان صادر شده و قطعا عذابی که تخلفی در آن نیست بر ایشان نازل خواهد شد.

سپس امام علیه السّلام فرمودند: هنگامی که جبرئیل و فرشتگان دیگر برای هلاکت قوم لوط نزد آن جناب آمدند قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتی که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ایستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسید و مرا در میان میهمانانم سر افکنده نکنید.

آنها گفتند: مگر ما تو را نهی نکرده و از پذیرفتن میهمان بازنداشتیم.

لوط دختران

خود را بر ایشان عرضه کرد و پیشنهاد نمود که به جای آن عمل ناروا با ایشان ازدواج کنید.

آنها گفتند: ما را رغبت و میلی به آنها دختران نیست و تو به خوبی می دانی که مقصود ما چیست.

حضرت لوط علیه السّلام فرمود: آیا در میان شما یک مرد خیر خواه رشید خداپرست نمی باشد؟

امام علیه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند.

لوط علیه السّلام فرمود: ای کاش مرا بر منع شما اقتداری بود یا آنکه چون قدرت ندارم از شرّ شما به رکن محکمی پناه خواهم برد.

حضرت فرمود: جبرئیل به ایشان می نگریست و پس از کلام لوط گفت: کاش می دانست چه اقتدار و نیرویی دارد، سپس جبرئیل لوط را خواند و آن حضرت نزد وی رفت در همین هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئیل با دست به ایشان اشاره کرد در جا نابینا شدند، پس وقتی خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمی دیدند با دست دیوار را مسّ می کردند تا درب را پیدا کرده و از آن خارج شوند، باری فرشتگان به خدا سوگند می خوردند که اگر صبح بدمد یک نفر از قوم لوط را باقی نمی گذاریم.

ص: 759

امام علیه السّلام فرمودند: وقتی جبرئیل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستیم.

لوط به جبرئیل فرمود: ای جبرئیل در عذاب این قوم شتاب کن.

جبرئیل گفت: آری.

لوط علیه السّلام فرمود: ای جبرئیل در عذاب ایشان تعجیل کن.

جبرئیل گفت: وعده ایشان طلوع صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟! سپس جبرئیل گفت: ای لوط خود و فرزندانت از این قریه بیرون روید تا به فلان مکان برسید لوط

فرمود: ای جبرئیل الاغ های سواری من نحیف و ناتوان هستند و نمی توانند ما را به سرعت از این قریه به فلان موضع ببرند.

جبرئیل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اینجا بیرون روید.

لوط با همراهانش از قریه بیرون رفتند، زمان می گذشت تا سحر فرا رسید، جبرئیل در این هنگام به قریه ستمگران فرود آمد و بالش را زیر قریه برد تا آن را از بیخ کند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و دیوارهای شهر را با سنگ هایی از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صدای مهیب و هولناکی شنیده و به واسطه آن هلاک شد.

حدیث (7) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن احمد، از موسی بن جعفر سعدآبادی، از علی بن معبد، از عبید اللَّه دهقان، از درست، از عطیّه برادر ابی المغراء، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام سخن از مردان ملوط (مردانی که به آنها عمل شنیع لواط انجام می شود) به میان آمد، حضرت فرمودند:

خداوند متعال کسی را که به او حاجت دارد «1» به این مبتلا نمی سازد.

در پشت این مردان رحم هایی است واژگون و عورت پشت آنها همچون عورت زنان است و یکی از ابناء و فرزندان ابلیس بنام «زوال» در نطفه ایشان شرکت نموده و هر مردی که زوال در نطفه اش شرکت کرده باشد منکوح و ملوط بوده چنانچه هر زنی که زوال در نطفه اش شرکت نموده باشد از مولود و فرزند دار شدن عقیم می باشد و هر مردی که عامل چنین فعل شنیع و قبیحی باشد وقتی سنّش به چهل

رسید دیگر آن را ترک نکرده و رهایش نمی نماید، این اشخاص از بقایای قوم سدوم


______________________________
(1)- مقصود از «حاجت خدا به شخص» طبق فرموده مرحوم مجلسی در مرآت العقول کنایه از آن است که آن شخص از اولیاء خدا و مطیعین او بوده و از کسانی است که حق تعالی خیر را در او می داند.

ص: 761

هستند، البته مقصود از این کلام آن نیست که ایشان اولاد سدوم هستند، بلکه منظورم آن است که از طینت آنها می باشند.

راوی می گوید: محضر امام علیه السّلام عرض کردم: آیا سدوم همان کسانی بودند که شهر بر آنها واژگون شد و به غضب الهی گرفتار شدند؟

حضرت فرمودند: چهار شهر بود که واژگون گردید و آنها عبارت بودند از:

سدوم، صدیم، لدنا و عمیرا، جبرئیل وقتی برای عذاب و هلاکت آنها مأمور شد به زمین فرود آمد و بالش را زیر این چهار شهر برد و آنها را به آسمان بلند کرد تا جایی که اهل آسمان دنیا صدای زوزه سگ های ایشان را می شنیدند و سپس آنها را واژگون و سرنگون نمود.

باب سیصد و چهل و یکم سرّ این که حق تبارک و تعالی به بندگانش امر فرمود در وقت قرض دادن و معامله کردن نوشته ای بین خود تنظیم کنند

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی، از ابن محبوب از مالک بن عطیّه، از ابو حمزه ثمالی، از حضرت ابی جعفر الباقر علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: حق تعالی اسماء و عمرهای انبیاء را بر حضرت آدم علیه السّلام عرضه داشت به اسم داود و عمر آن جناب که رسید عمرش را در دنیا چهل سال معرّفی کرد.

حضرت آدم علیه السّلام عرضه داشت: پروردگارا چقدر

عمر داود کم و چقدر عمر من زیاد است، بار خدایا آیا ممکن است سی سال از عمر من را به او ببخشی؟

خداوند فرمود: آری ای آدم.

آدم علیه السّلام عرض کرد: پس از عمر من سی سال کم کن و به عمر او بیافزا.

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند: خداوند متعال سی سال به عمر حضرت داود علیه السّلام افزود و آن را برای حضرتش ثابت قرار داد و این امر البته نزد حق جلّت عظمته ثابت بود و فرمود حق تعالی که می فرماید:

یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ (آنچه را که خدا بخواهد محو نموده و اثبات می کند و نزد او امّ الکتاب یعنی لوح محفوظ می باشد) به همین معنا اشاره دارد.

ص: 763

سپس امام علیه السّلام فرمودند: بنا بر این آنچه نزد حق تعالی برای آدم ثابت بود را حضرتش محو نمود و آنچه نزدش برای داود ثابت نبود را ثابت قرار داد، پس از آن حضرت فرمودند:

پس عمر آدم سپری و منقضی شد و ملک الموت برای قبض روحش نزد او حاضر گردید، آدم به او گفت: ای ملک الموت هنوز سی سال از عمر من باقی مانده است.

ملک الموت گفت: روزی که تو در وادی دخیاء بودی و حق تعالی اسماء انبیاء و عمرهای ایشان را به تو عرضه کرد مگر این سه سال را از عمر خود کسر نکرده و برای فرزندت داود پیغمبر علیه السّلام قرار دادی؟

آدم گفت: یادم نمی آید.

ملک الموت گفت: این را انکار مکن، مگر از خدای تعالی نخواستی که آن را برای داود ثابت کرده و

از عمر تو محوش نماید، حق تعالی آن را در زبور داود اثبات و در ذکر از عمر تو محو نمود.

آدم علیه السّلام گفت: تا آن را بدانم.

حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمود: آدم علیه السّلام راست می گفت؛ زیرا یادش نبود و انکار هم نمی کرد فلذا از آن روز به بعد حق تعالی به بندگانش امر فرمود در وقت قرض دادن یا انجام معامله و تعیین کردن وقت قرض و معامله نوشته ای مشتمل بر جزئیات معامله را بین خود تنظیم کنند زیرا آدم علیه السّلام آنچه را که بر خود ملتزم شده بود فراموش کرد و انکار نمود.

باب سیصد و چهل و دوّم سرّ وقوع مدّ و جزر

حدیث (1) ابو الحسن محمّد بن عمر بن علی بن عبد اللَّه بصری از ابو عبد اللَّه بن احمد بن خالد بن جبله واعظ از ابو القاسم عبد اللَّه بن احمد بن عامر طایی از پدرش، از حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام از پدرش از آباء گرامش از حضرت علی بن ابی طالب علیهم السلام، از آن حضرت راجع به مدّ و جزر سؤال شد که این دو چه می باشند؟

حضرت فرمودند: فرشته ای موکّل دریاها است به نام رومان هنگامی که گام در

ص: 765

دریا می نهد آب بالا می آید و مدّ ایجاد می شود و زمانی که آن را از دریا بیرون می آورد آب پایین می رود و جزر به وقوع می پیوندد.

حدیث (2) محمّد بن علی بن ماجیلویه رحمه اللَّه علیه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از پدرش از خلف بن حمّاد اسدی، از ابی الحسن العبدی، از سلیمان بن مهزیار، از عبایه بن

ربعی، وی گفت: از عبد اللَّه بن عبّاس راجع به مدّ و جزر سؤال شد؟

وی گفت: خداوند متعال فرشته ای را موکّل وسط دریاها قرار داده، این فرشته هر گاه پا در دریا نهد آب آن بالا آمده و مدّ پیدا می شود و هنگامی که پا از آن بردارد، آب پایین رفته و جزر واقع می گردد.

باب سیصد و چهل و سوّم سرّ زلزله

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از یعقوب بن یزید از برخی اصحابش، از محمّد بن سنان از کسی که نامش را برده، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

خداوند متعال زمین را آفرید سپس به ماهی امر فرمود آن را به پشت خود گرفته حمل نماید، ماهی گفت:

با نیرو و قوّت خود آن را برداشته و حمل کردم، حق تعالی سپس ماهی کوچکی به قدر یک وجب را آفرید و آن ماهی کوچک داخل منفذ بینی آن ماهی بزرگ شد، ماهی تا چهل بامداد مضطرب بود و هر وقت خداوند متعال اراده کند زمین را بلرزاند ماهی کوچک را نازل کرده و فرو می فرستد بلافاصله زمین به لرزه در می آید.

حدیث (2) مروی است که وقتی ذو القرنین به سدّ رسید از آن جا گذشت و داخل وادی ظلمات شد و در آن جا به فرشته ای برخورد که بر روی کوهی ایستاده، طول آن فرشته پانصد ذراع بود، آن فرشته به ذو القرنین گفت: پشت سر تو سلطانی است که به او ذو القرنین می گویند: ذو القرنین به او گفت تو کیستی؟

گفت: فرشته ای از فرشتگان رحمان بوده و موکّل این کوه می باشم، هیچ کوهی را

خداوند نیافریده مگر رشته ای از آن به این کوه متّصل می شود و وقتی خداوند

ص: 767

عزّ و جلّ بخواهد شهری را بلرزاند به من وحی می فرماید و من آن را به لرزه در می آورم.

محمّد بن احمد می گوید: عیسی بن محمّد از علی بن مهزیار، از عبد اللَّه بن عمر، از عباد بن حماد از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام این حدیث را برای من نقل کرده است.

حدیث (3) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه می گوید:

محمّد بن الحسن الصفّار به اسنادش به طور مرفوعه از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی ماهی را امر نمود که زمین را به پشت خود حمل کرده و هر شهری از شهرها را روی پولکی از پولک هایش قرار داد و هر گاه حق تعالی اراده نمود نقطه ای از زمین را بلرزاند ماهی را امر نمود آن پولکی که نقطه مقصود روی آن قرار گرفته است را حرکت دهد و با حرکت دادن ماهی پولک را آن نقطه از زمین به لرزه در می آید و اگر پولک را بلند می کرد و آن قسمت از زمین به اذن خدای عزّ و جلّ زیر و زبر و واژگون می شد.

حدیث (4) احمد بن محمّد از پدرش، از محمّد بن احمد از هیثم نهدی، از برخی اصحاب به اسنادش به طور مرفوع نقل کرده که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه در هنگام وقوع زلزله دو آیه ذیل را قرائت می فرمودند:

الف: إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ

إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً (محققا خدا آسمان ها و زمین را از این که نابود شوند نگه می دارد و اگر رو به زوال نهند گذشته از او هیچ کس آنها را محفوظ نتواند داشت و بدانید که خدا بر کیفر و گناه خلق بسیار بردبار و آمرزنده است).

ب: وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (و آسمان را او نگه داشته که بر زمین نیفتند که همانا خدا در باره بندگان بسیار رئوف و مهربان است).

حدیث (5) و با همین اسناد از محمّد بن احمد، از یحیی بن محمّد بن ایّوب، از علیّ بن مهزیار، از ابن سنان از یحیی حلبی، از عمر بن ابان، از جابر نقل کرده که گفت:

تمیم بن جذیم گفت: هنگامی که علی علیه السّلام به طرف بصره می رفتند در محضر مبارکش بودم در وقتی که از مرکب ها پایین آمده بودیم زمین لرزید، امام علیه السّلام دست بر

ص: 769

زمین زده سپس به زمین فرمودند: تو را چه می شود پس از آن روی به ما آورده و فرمودند:

اگر این زلزله همان زلزله ای بود که حق عزّ و جلّ در کتابش از آن یاد کرده جواب من را می داد ولی این، آن زلزله نیست.

حدیث (6) و با همین اسناد از محمّد بن خالد، از محمّد بن عیسی، از علی بن مهزیار نقل کرده که گفت: محضر مبارک حضرت ابو جعفر علیه السّلام مکتوبی فرستاده و در آن از کثرت زلزله در اهواز شکایت کرده و معروض داشتم آیا صلاح می دانید از آن جا به مکان دیگری منتقل شویم:

حضرت در جواب

نوشتند: از آن جا منتقل نشوید، روزهای چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه را روزه بگیرید و سپس غسل کرده و لباس های طاهر بپوشید و روز جمعه از منازل بیرون آمده و خدا را بخوانید و دعاء نمایید مسلّما حق تعالی آن را از شما بر طرف می کند.

راوی می گوید: ما همین کار را کردیم پس زلزله ها ساکت شدند و نیز امام علیه السّلام فرمودند: هر کس که از شما گنه کار است توبه و انابه نماید و دعای خیر نماید.

حدیث (7) و با همین اسناد از محمّد بن احمد، از ابراهیم بن اسحاق، از محمّد بن سلیمان دیلمی نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: زلزله چیست؟

حضرت فرمودند: آیه و نشانه ای است.

عرضه داشتم: سبب آن چیست؟

فرمودند: خداوند تبارک و تعالی برای رشته های زمین فرشته ای را موکّل قرار داده و هر گاه بخواهد زمین را بلرزاند به آن فرشته وحی می کند فلان رشته و فلان رشته را حرکت بده، پس آن فرشته، رشته های زمین را که حق تعالی امر فرموده حرکت می دهد بلافاصله زمین با اهلش به حرکت و لرزه در می آیند.

راوی می گوید: عرضه داشتم وقتی چنین پیش آمد چکار بکنم؟

حضرت فرمود: نماز کسوف (آیات) بخوان و وقتی از نماز فارغ شدی به سجده برو و در سجود بگو: یا من یمسک السّموات وَ الْأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زالَتا إِنْ أَمْسَکَهُما مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُوراً امسک عنّا السّوء إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ (ای کسی که آسمانها و زمین را از این که نابود شوند نگه می داری و اگر رو به

علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، ج 2،

ص: 771

زوال نهند گذشته از او هیچ کس آنها را محفوظ نتواند داشت که او بردبار و آمرزنده است بدی و شر را از ما دور بدار محقّقا تو بر هر چیزی قادر هستی).

حدیث (8) و با همین اسناد از محمّد بن احمد از ابو عبد اللَّه رازی، از احمد بن محمّد بن ابی نصر، از روح بن صالح، از هارون بن خارجه مرفوعا از حضرت فاطمه علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

در عهد ابو بکر زلزله ای آمد مردم فزع کنان و با شیون نزد ابو بکر و عمر آمده، دیدند آن دو نیز با فزع و جزع محضر علی علیه السّلام آمده اند، مردم به تبعیّت از آن دو خود را به درب منزل علی علیه السّلام رساندند، علی علیه السّلام از منزل خارج شده و به طرف مردم آمد در حالی که از آنچه مردم به خاطرش وحشت زده و محزون بودند، اندوهی نداشته و غمگین نبودند، امام علیه السّلام از مردم گذشتند و مردم هم به دنبال حضرتش حرکت کردند، حضرت رفتند تا به تپّه ای رسیدند و بر بالای آن نشسته و مردم اطراف تپّه قرار و آرام گرفته و چشم به دیوارهای شهر دوخته و وحشت زده می دیدند که دیوارها می جنبند و در حال رفتن و آمدن می باشند.

حضرت به آنها فرمودند: گویا از آنچه می بینید به هول و وحشت افتاده اید؟

عرضه داشتند: چگونه هول و وحشت نداشته باشیم و حال آنکه هرگز مثل این صحنه را ندیده ایم.

حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها فرمودند: امیر المؤمنین علیه السّلام دو لب مبارک را حرکت داده سپس دست بر زمین زده و فرمودند: تو را

چه می شود آرام باش.

زمین آرام گرفت، مردم بیش از آن وقتی که حضرت از منزل خارج شد و به طرفشان آمد در شگفت شدند، باری امام علیه السّلام به آنها فرمودند: از این عمل و حرکت من تعجّب کردید؟

گفتند: آری.

حضرت فرمودند: من کسی هستم که خداوند متعال در قرآن راجع به او فرموده:


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص771

إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها، وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها وَ قالَ الْإِنْسانُ ما لَها (هنگامی که زمین به سخت ترین زلزله خود به لرزه در آید و بارهای سنگین اسرار درون خویش همه را از دل خاک بیرون افکند، در آن روز انسان گوید: زمین را چه می شود).

من همان انسانی هستم که به زمین می گوید: تو را چه می شود.

ص: 773

یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها (در آن روز زمین مردم را به حوادث بزرگ خویش آگاه می سازد).

منظور از «اخبارها» من هستم که زمین اخبار از من می نماید.

باب سیصد و چهل و چهارم سرّ تنظیف و شستن و زدودن چربی از کودکان

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عیسی بن عبید، از قاسم بن یحیی، از جدّش حسن بن راشد، از ابو بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

پدرم از جدّم از آباء و اجداد گرامش نقل کردند که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

چربی را از کودکانتان بشویید زیرا شیطان در خواب به سراغ آنها آمده و چربی را استشمام می کند و کودک به فزع و

فریاد می آید و از طرف دیگر دو ملک نویسنده نیز از آن متأذّی می گردند.

باب سیصد و چهل و پنجم سرّ بدتر بودن غیبت از عمل فحشاء و زنا

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه گفت:

محمّد بن یحیی عطار از محمّد بن احمد از ابو عبد اللَّه رازی، از حسن بن علی بن نعمان، از اسباط بن محمّد مرفوعا از حضرت نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

غیبت بدتر از زنا است.

محضر مبارکش عرض شد، یا رسول اللَّه برای چه غیبت از زنا شدیدتر است؟

حضرت فرمودند: زیرا صاحب زنا توبه می کند و خداوند توبه اش را می پذیرد ولی صاحب غیبت توبه می نماید و خداوند توبه اش را نمی پذیرد تا وقتی که شخص غیبت شده او را حلال کند.

ص: 775

باب سیصد و چهل و ششم سرّ این که مؤمن گاهی از همه تیزبین تر و بخیل تر و مشتاق تر به نکاح می باشد و علّت این که مؤمن در دینش از کوه سخت تر است

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از هارون بن مسلم، از مسعده بن صدقه ربعی، از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

محضر مبارک پدرم عرض شد: چرا مؤمن از همه افراد تیزبین تر می باشد؟

حضرت فرمودند: زیرا حدّت و باریک بینی قرآن در قلب او بوده و ایمان خالص در سینه اش می باشد و او بنده ای است مطیع حق تعالی و تصدیق کننده رسولش.

محضرش عرض شد: چرا مؤمن از همه بخیل تر می باشد؟

فرمودند: زیرا رزق خود را سعی می کند از راه حلال تحصیل کند و بدیهی است مطلوب حلال نزد طالب عزیز بوده لا جرم دوست ندارد آن را از خود جدا کند چه آنکه می داند تهیه و تحصیل مطلوبش دشوار و سخت است و اگر نفسش سخاوت وجود نشان دهد صرفا آن مطلوب را در موردش قرار داده و سعی می کند در جایی که شایسته است صرفش کند.

محضر مبارکش عرض شد: چرا مؤمن گاهی

از دیگران به نکاح و دفع غریزه جنسی مشتاق تر بوده و از همه مبادرتش به آن بیشتر است؟

حضرت فرمودند: زیرا مؤمن می خواهد خود را از نامحرمان بر حذر داشته و نسبت به فروجی که بر او حرام هستند تعدّی نکند لذا نمی گذارد شهوتش به هر طرف میل کند بلکه آن را مهار می نماید ولی وقتی به حلال دست یابد به آن اکتفاء کرده و با استفاده کامل از آن خود را از غیرش مستغنی و بی نیاز قرار می دهد.

سپس امام علیه السّلام فرمودند:

قوّت و نیروی مؤمن در قلبش می باشد، لذا می بینید با این که بسا مؤمن ضعیف البدن و نحیف الجسم است مع ذلک قائم اللّیل و صائم النّهار می باشد.

و نیز فرمودند:

مؤمن در دینش از کوههای راسخ استوارتر است و شاهد بر این گفتار آن است که بسا از کوهها برخی از اجزائشان را جدا می کنند ولی احدی قادر نیست که از دین مؤمن بکاهد و آن را تجزیه نماید و سرّش آن است که مؤمن نسبت به دینش بخیل بوده و از آن به کسی نمی دهد.

ص: 777

باب سیصد و چهل و هفتم سرّ پیدایش نقصان و قصور در ماهها

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از حمّاد بن عیسی، از صباح بن سیابه از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

خداوند متعال ماه ها را دوازده تا آفریده و مجموعا سیصد و شصت روز می باشند، پس شش روز از آن کسر نمود و در آن آسمان ها و زمین را آفرید فلذا در ماه ها نقص و قصور پیدا شده است.

باب سیصد و چهل و هشتم سرّ این که جعفر بن ابی طالب علیه السّلام هرگز شراب بیاشامید و دروغ نگفت و زناء نکرد و عبادت بت ننمود

حدیث (1) پدرم رضی اللَّه عنه فرمود:

سعد بن عبد اللَّه از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از پدرش، از احمد بن نضر خزّاز از عمرو بن شمر، از جابر بن یزید جعفی، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

خداوند متعال به رسول گرامیش صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم وحی نمود و فرمود:

من از چهار خصلت جعفر بن ابی طالب تشکّر می کنم.

پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جعفر را خوانده و به او این خبر را دادند.

جعفر محضر مبارکش عرض کرد: اگر خداوند تبارک و تعالی به شما خبر نداده بود من نیز به شما خبر آن را نمی دادم این چهار خصلت عبارتند از:

الف: هرگز شراب نیاشامیدم زیرا می دانستم که اگر آن را بنوشم عقلم زایل می شود.

ب: ابدا دروغ نگفتم زیرا دروغ مروّت و جوانمردی را کاهش می دهد.

ج: هیچ گاه مرتکب زنا نشدم چون بیم داشتم اگر چنین کنم با من نیز همین بشود.

ص: 779

د: هرگز بت نپرستیدم زیرا می دانم که بت نه نافع بوده و نه مضرّ.

پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دست

بر شانه او زد و فرمود:

حق دارد خدای عزّ و جلّ که دو بال به تو داده تا در بهشت با فرشتگانش پرواز کنی.

باب سیصد و چهل و نهم سرّ مکروه بودن مشاورت در امور با بنده و افراد فرومایه

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از موسی بن عمر، از محمّد بن سنان از عمّار ساباطی، وی می گوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

از عمّار اگر دوست داری که نعمت برای کامل شود و مودّت و دوستی برایت تکمیل گردد و معیشتت به صلاح گراید با بنده و اشخاص فرومایه مشورت مکن زیرا اگر آنها را امین خود قرار دهی به تو خیانت نموده و اگر سخن با تو بگویند تکذیبت کرده و اگر در رنج و محنت افتی مخذولت می کنند و اگر به تو وعده دهند انجامش نمی دهند.

حدیث (2) و با همین اسناد از محمّد بن احمد، از محمّد بن الحسن، از ابن محبوب، از معاویه بن وهب، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده و گفته: از آن حضرت شنیدم که می فرمود:

پدرم می فرمودند: قیام به حق کن و متعرّض آنچه از تو فوت شد مشو و از کاری که برایت مهمّ نیست دوری نما و از دشمنت اجتناب کن و دوستت را از مردم بر حذر دار مگر از اشخاص امین و امین کسی است که از خدا بترسد.

و با فاجر و فاسق مصاحبت مکن و او را سرّ خود مطّلع نگردان و بر امانتت امین ندان و در امور و کارهایت با کسانی که از خدا و مخالفتش هراس دارند مشورت نما.

باب سیصد و پنجاهم سرّ مکروه بودن مشورت با ترسو و بخیل و حریص

حدیث

(1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از محمّد بن آدم، از

ص: 781

پدرش به اسنادش مرفوعا نقل کرده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

ای علی با ترسو مشورت مکن زیرا مورد درآمد و روزی را بر تو تنگ می کند و با بخیل و آزمند به شور منشین به خاطر آنکه تو را از مقصد و هدفت باز می دارد و حریص را مشاور خود قرار مده و زیرا سوء و زشتی عاقبت کار را از نظرت محو کرده و آن را مزیّن می نماید.

ای علی بدان که ترس و بخل و حرص یک غریزه و طبیعت بوده که جامع آنها سوء ظن می باشد.

باب سیصد و پنجاه و یکم سرّ مکروه بودن زیاد دست را داخل ریش نمودن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس از محمّد بن احمد، از موسی بن عمر از یحیی بن عمر، از صفوان جمّال نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

زیاد دست را داخل ریش خود مکن که این عمل موجب زشتی رو و صورت می گردد.

باب سیصد و پنجاه و دوّم سرّ این که انسان مأمور است به پایین تر از خود بنگرد نه بالاتر از خویش

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از محمّد بن عیسی، از ابن محبوب، از هشام بن سالم نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که به حمران بن اعین فرمودند: ای حمران به کسی بنگر که پایین تر از تو است نه آنکه از حیث روزی و رزق بالاتر از تو می باشد زیرا این سبب می شود که به آنچه به تو داده شده قانع گشته و شایستگی پیدا کنی برای این که پروردگارت بیش از آن به تو اعطاء کند.

بدان عمل اندکی که از روی یقین باشد به مراتب نزد خدا برتر است از عمل زیادی که عامل آن را از روی یقین بجا نیاورده باشد.

ص: 783

و نیز بدان که هیچ ورع و زهدی نافع تر از اجتناب از محرّمات الهی و بازداشتن خود از آزار به مسلمین و دوری از پشت سرگویی دیگران نبوده و هیچ زندگانی گواراتر از حسن خلق نیست و مالی نافع تر از قناعت کردن به اندک بضاعتی که کافی بوده و رفع نیاز را نماید نبوده و هیچ جهل و نادانی زیان آورتر از عجب و خود پسندی نمی باشد.

باب سیصد و پنجاه و سوّم سرّ شناخته نشدن مؤمن بین مردم

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی به اسنادش مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مؤمن پنهان است زیرا محاسن و خوبی های او را نزد حق تعالی می برند و در نتیجه بین مردم منتشر نمی گردد و آنها او را نمی شناسد

و کافر مشهور و معروف است زیرا اعمال خوبش برای مردم است و بین آنها منتشر می باشد و به آسمان برده نمی شوند.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از نوفلی، از سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد از پدر بزرگوارش از آباء گرامش علیهم السّلام نقل کرده که فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: دست قدرت خدای تعالی بالای سر مؤمنین به رحمت گشوده است.

حدیث (3) علی بن حاتم از احمد بن محمّد، از محمّد بن اسماعیل از حسین بن موسی، از پدرش، از حضرت موسی بن جعفر از پدرش، از جدّش، از علی بن الحسین، از پدرش، از حضرت علی بن ابی طالب علیهم السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پنهان شده بود و از معروف و حسن فعلش تشکّر و قدردانی نمی شد در حالی که بر قرشی و عربی و عجمی افعال حسن و کردار پسندیده اش جاری و آشکار بوده و چه کسی را می توان یافت که نیکو کردارتر از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر خلایق باشد؟

ص: 785

و با این حال از آن جناب تشکّر نشد و ما اهل بیت پیامبر نیز پنهان شده ایم و از افعال ما نیز تشکّر نمی شود چنانچه نیکان از اهل ایمان هم پنهان بوده و از افعال پسندیده اشان شکر و قدردانی نمی شود.

حدیث (4) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی، از پدرش و حسن بن

علی بن فضّال، از علی بن نعمان، از یزید بن خلیفه نقل کرده که وی گفت: حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

اگر یکی از شما روی قلّه کوهی باشد خطر و گزندی به او متوجه نمی شود تا این که زمان مرگ او فرا برسد بعد فرمودند: می خواهید مردم شما را ببینند؟ کسی که برای مردم عملی انجام دهد اجرش بر مردم است که به او دهند و کسی که برای خدا کاری را انجام داد البته ثوابش را خدا به او خواهد داد محقّقا هر ریایی که در خارج محقّق شود شرک محسوب می شود.

باب سیصد و پنجاه و چهارم سرّ این که عقوبت مؤمن در دنیا است نه در آخرت

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار از احمد بن محمّد بن خالد از علی بن حکم، از عبد اللَّه بن جندب از سفیان بن سمط نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

هر گاه خداوند متعال برای بنده ای خیر بخواهد پس در صورتی که آن بنده گناهی مرتکب شد به دنبال آن گرفتار نقمت و عذابی او را نموده تا بدین وسیله متوجه طلب آمرزش و استغفار گردد و زمانی که برای بنده ای بدی را خواسته باشد به دنبال گناهش به او نعمتی می دهد تا استغفار را فراموش کرده و در گناه پیوسته بماند و به همین معنا اشاره دارد فرموده حق تعالی:

سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ «1» (به زودی آنها را به عذاب و هلاکت می افکنیم از جایی که نمی دانند).

مقصود این است که هنگام انجام معاصی به ایشان نعمت می دهیم.


______________________________
(1)- سوره اعراف آیه (182)

ص: 787

باب سیصد و پنجاه و پنجم سرّ این که حق تعالی گوشت گاو و گوسفند و شتر و سایر حیوانات مأکول را حلال کرده

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام در جواب مسائلش مکتوبی فرستاده و در آن مرقوم فرمودند:

حق تعالی گوشت گاو و گوسفند و شتر را حلال کرد چون این حیوانات زیاد بوده و وجودشان ممکن است و نیز گاو وحشی و غیرش را از انواع حیوانات وحشی مأکول اللّحم را حلال فرمود زیرا غذایی که می خورند نه حرام بوده و نه مکروه و از طرفی این حیوانات نسبت به

هم مضرّ نبوده چنانچه به انسان ها نیز ضرری وارد نکرده مضافا به این که در آفرینش آنها هیچ زشتی و قباحتی دیده نمی شود.

باب سیصد و پنجاه و ششم سرّ مکروه بودن تناول نمودن غدّه ها

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد از محمّد بن شمون، از عبد اللَّه بن عبد الرحمن از مسمع بن عبد الملک، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:

امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

وقتی یکی از شما گوشت خرید غدّه های داخل آن را بیرون بیاورد زیرا تناول این غدّه ها رگ جذام را تحریک می کند.

باب سیصد و پنجاه و هفتم سرّ حرام بودن تناول نخاع و طحال و بیضتین

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن محمّد بن خالد، از احمد بن محمّد بزنطی، از ابان بن عثمان نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: چگونه تناول طحال (سپرز)

ص: 789

حرام گشته با این که از ذبیحه محسوب می شود؟

حضرت فرمودند:

قوچی از ثبیر که کوهی است در مکّه بر جناب ابراهیم علیه السّلام فرود آمد تا آن حضرت ذبحش نماید، ابلیس نزد آن جناب آمد و عرض کرد: نصیب من را از این قوچ بده.

ابراهیم علیه السّلام فرمود: تو چه نصیبی در این داری با این که قربانی پروردگارم و فداء برای فرزندم می باشد.

خداوند متعال به حضرتش وحی فرمود: او در این قوچ نصیبی دارد و آن طحال حیوان می باشد زیرا طحال مرکز تجمّع خون است و بیضتین نیز حرام است زیرا مکان نکاح و جماع بوده و مجرای نطفه می باشد، برای ابراهیم طحال و بیضتین را به ابلیس دادند.

راوی می گوید: محضر مبارکش عرض کردم: چرا نخاع حرام شده است؟

حضرت فرمودند: زیرا محل آب جهنده (منی) بوده که در هر مذکّر و مؤنّثی

می باشد نخاع رشته مغزی است طولانی که در مهره های پشت کشیده شده است.

ابان می گوید: سپس حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

از حیوانی که سر بریده اند تناول ده چیز مکروه است باین شرح:

طحال (سپرز) بیضتین، نخاع (مغز حرام) خون، پوست، استخوان، شاخ، سم غدّه ها، آلت نرینه.

و ده چیز از میته و مردار آزاد و غیر ممنوع است باین شرح:

پشم، مو، پر، بیضه (تخم) دندان، شاخ، سمّ، نافچه، پوست، شیر زمانی که در پستان حیوان باشد و حیوان بمیرد.

حدیث (2) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابی طالب عبد اللَّه بن صلت، از عثمان بن عیسی عامری از سماعه بن مهران، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

جرّی (ماهی باریک و درازی است که پولک ندارد) و مارماهی و طافی ماهی مرده که روی آب آمده) و اربیان (نوعی از ماهی است) و سپرز را نخور و علّت نهی از سپرز آن است که این عضو حیوان جای خون و جویده شده شیطان می باشد.

ص: 791

باب سیصد و پنجاه و هشتم سرّ مکروه بودن تناول کلیتین (قلوه ها)

حدیث (1) علی بن حاتم از حسین بن علی بن زکریا از محمّد بن صدقه، از حضرت موسی بن جعفر، از پدرش، از حضرت محمّد بن علی علیهم السّلام نقل شده که فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بدون این که حکم به تحریم تناول قلوه ها کنند آن را نمی خوردند زیرا این دو عضو نزدیک به ادرار می باشند.

باب سیصد و پنجاه و نهم سرّ این که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از خوردن گوشت الاغ اهلی در روز خیبر نهی فرمودند و علّت حرام نمودن گوشت قاطر

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن الحسین، از ابن ابی عمیر، از ابن اذینه، از زراره و محمّد بن مسلم از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب وقتی از خوردن گوشت الاغ های اهلی سؤال شدند: فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روز خیبر از خوردن آنها نهی فرمودند و سرّ نهی از آن این است که این حیوان بارکش مردم است (یعنی حرام نیست ولی مکروه می باشد) چه آنکه حرام آن است که خدای متعال در قرآن حرام کرده است.

حدیث (2) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از حمّاد از حریز از محمّد بن مسلم، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از تناول گوشت الاغ های اهلی نهی فرمودند و نهی آن حضرت به خاطر آن است که از پشت این حیوانات جهت حمل و نقل استفاده می شود و ذبح آنها و خوردن گوشتشان بسا آنها را در معرض فانی و نابود شدن قرار می دهد و باب این استفاده بسته می شود

و الّا خوردن گوشت آنها حرام نیست سپس حضرت این آیه را قرائت فرمودند:

قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ ... تا آخر آیه (بگو ای پیامبر در آنچه خدا به من وحی کرده حرامی را بر خورندگان نمی یابیم که خوردنش حرام باشد).

ص: 793

حدیث (3) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از هارون بن مسلم نقل کرده که وی گفت:

ابو الحسن لیثی از قول حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام حدیثی را به این شرح حکایت نمود:

حضرت فرمودند: از پدرم علیه السّلام راجع به گوشت الاغ اهلی سؤال شد؟

حضرت فرمودند: پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از خوردن این گوشت نهی فرمودند زیرا الاغ اهلی در آن روز بارکش برای مردم بود نه آنکه تناول گوشتش حرام باشد بلکه حرام صرفا همان است که خداوند متعال در قرآن تحریم فرموده است.

حدیث (4) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن العبّاس از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت رضا علیه السّلام در مکتوبی که مشتمل بود بر جوابهای مسائل من مرقوم فرمودند:

خوردن گوشت قاطر و الاغ اهلی مکروه است زیرا مردم از پشت این دو حیوان استفاده کرده و به منظور حمل و نقل محموله های خود به آن نیاز دارند لذا اگر آنها را ذبح کرده و صرف خوردن کنند خوف این هست که نسل این دو به خاطر کم بودنشان نه زشتی خلقت و یا بدخوراک بودنشان فانی

و نابود شود.

باب سیصد و شصتم سرّ مکروه بودن سوت زدن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن الحسین، از حسن بن محبوب، از سالم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که محضر مبارکش عرض شد: چگونه و چطور قوم لوط دانستند رجالی نزد حضرت لوط آمده اند؟

حضرت فرمودند: همسر لوط از خانه خارج شد و سوت زد و بانگ نمود و وقتی قوم لوط صدای سوت او را شنیدند به خانه لوط آمدند فلذا سوت زدن از آن تاریخ به بعد مکروه اعلام شد.

ص: 795

باب سیصد و شصت و یکم سرّ مکروه بودن خواستن حوائج از مخالفین

حدیث (1) پدرم از احمد بن ادریس، از حنان نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا جعفر علیه السّلام شنیدم که می فرمودند:

از مخالفین حوائج خود را نخواهید و آنها را مکلّف به رفع نیازمندیهای خود نکنید زیرا ایشان نیز روز قیامت ما را مکلّف می کنند حوائجشان را بر طرف نماییم.

حدیث (2) و با همین اسناد از حضرت ابو جعفر علیه السّلام منقول است که فرمودند:

حوائج و نیازهای خود را از مخالفین نخواهید چه آنکه این وسیله ای می شود برای آنکه در روز قیامت ایشان به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم راه پیدا کنند.

باب سیصد و شصت و دوّم سرّ این که روز قیامت مردم را به اسم مادرهایشان می خوانند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از ابی ولّاد از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی روز قیامت مردم را به اسم مادرهایشان می خواند و نداء می رسد:

کجا است فلان بن فلانه (فلانی پسر فلان زن) و این به خاطر آن است که حق تعالی ایشان را در ستر و پوشش خوانده باشد نه به طور علنی و آشکار.

باب سیصد و شصت و سوّم سرّ این که فرزند زنا داخل بهشت نمی شود

حدیث (1) احمد بن محمّد رحمه اللَّه علیه از پدرش، از محمّد بن احمد از ابراهیم بن اسحاق، از محمّد بن علی کوفی، از محمّد بن فضل از سعد بن عمر جلاب نقل کرده که وی گفت:

حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام به من فرمودند:

ص: 797

خداوند متعال بهشت را پاک و پاکیزه آفریده لذا داخل آن نمی شود مگر کسی که ولادتش پاک و فرزند حلال باشد، سپس آن حضرت فرمودند:

خوشا به حال کسی که مادرش عفیفه و صالحه باشد.

حدیث (2) و با همین اسناد از محمّد بن احمد از ابراهیم بن اسحاق، از محمّد بن سلیمان دیلمی، از پدرش حدیث را مرفوعا به حضرت صادق علیه السّلام رسانده و نقل کرده که آن جناب فرمودند:

ولد زنا به درگاه الهی عرضه می دارد: پروردگارا، گناه من چیست، من راجع به خود کاری نکرده ام؟

منادی نداء می کند: تو بدترین افراد سه گانه هستی پدر و مادرت مرتکب گناه شدند، پس تو بر آنها مهربان شدی و به فعلشان راضی گشته، تو پلید و ناپاک می باشی و در بهشت داخل نمی شود مگر کسی که

پاک باشد.

باب سیصد و شصت و چهارم سرّ حرمت نگاه کردن به موهای زنان مستور

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف، از محمّد بن سنان نقل کرده که گفت:

حضرت امام رضا علیه السّلام در جواب سؤالات من مکتوبی مرقوم و بسوی من ارسال داشتند در آن آمده:

نگاه کردن به موهای زنان مستور و بانوان شوهردار و غیر ایشان حرام است زیرا این نگاه مرد را تهییج و تحریک نموده و تهییج شخص را به فساد و چیزی که حلال و پسندیده نیست می کشاند و همچنین است حکم غیر مو که نگاه مرد به آنها حلال نیست مگر در موردی که حق تعالی در قرآن آن را استثناء کرده و فرموده است:

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ و زنان سالخورده که از ولادت و عادت بازنشسته و امید ازدواج ندارند بر آنان باکی نیست که لباسهایشان غیر از چادر را بر زمین بگذارند و اشکالی ندارد که به موهای مثل این زنان نگاه شود.

ص: 799

باب سیصد و شصت و پنجم سرّ جواز نظر به سرهای اهل تهامه و اعراب و کوه نشینان از اهل ذمّه

حدیث (1) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از عباد بن صهیب نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه شنیدم که می فرمودند: اشکالی ندارد که به سرهای اهل تهامه و اعراب و کوه نشینان از اهل ذمّه نگاه نمود زیرا ایشان را اگر نهی کنند اطاعت نمی کنند و نیز حضرت فرمودند:

اشکالی ندارد که به موها و جسد زنان مغلوبه و زیر دست (شاید

مراد کلفت ها و خدمتکاران باشند) نگاه نمودن به شرطی که عمدا نباشد.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس از محمّد بن عبد الجبّار، از صفوان بن یحیی، از عبد الرحمن بن حجّاج نقل کرده که وی گفت از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: دختر بچه نابالغ چه وقت باید سر خود را از نامحرم بپوشاند و در چه زمانی لازم است سر خود را در نماز با مقنعه بپوشاند؟

حضرت فرمودند: سرش را لازم نیست بپوشاند تا وقتی که خواندن نماز بر او حرام می گردد. «1»

باب سیصد و شصت و ششم سرّ جایز نبودن کشتن اسیری که از راه رفتن عاجز است برای اسیرکننده

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه فرمودند:

سعد بن عبد اللَّه، از قاسم بن محمّد اصفهانی، از سلیمان بن داود منقری از عیسی بن یونس از اوزاعی از زهری از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام، حضرت فرمودند:

اگر کسی را اسیر کردی و وی از راه رفتن ناتوان و عاجز گردید و محملی نداشته


______________________________
(1)- مقصود از حرام شدن نماز، دیدن خون حیض است که کنایه از بلوغ دختر می باشد.

ص: 801

که او را در آن بنشانی رهایش کن و وی را نکش؛ زیرا نمی دانی که امام علیه السّلام در باره او چه حکمی می فرماید.

و نیز حضرت فرمودند: هر گاه اسیر اسلام آورد خونش محفوظ مانده و در عداد فی ء و غنائم محسوب می گردد.

باب سیصد و شصت و هفتم سرّ طولانی و کوتاه شدن سلطنت سلاطین

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از عثمان بن عیسی، از ابی اسحاق ارجانی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

خداوند تبارک و تعالی برای کسی که به او سلطنت و فرمانروایی داده مدّتی از شبها و ایّام و سالها و ماهها را منظور و مقدّر فرموده، حال اگر در بین مردم به عدالت رفتار کند حق عزّ و جل به صاحب فلک امر می فرماید که در حرکتش کند سیر کند در نتیجه ایّام و شبها و سنوات و ماهها طولانی گشته و بدین ترتیب سلطنت وی طولانی می شود و اگر در بین مردم ستم و ظلم کند باری تعالی به صاحب فلک امر می فرماید که در حرکتش تسریع نموده و شبها و روزها و سنوات و ماهها را زود

و به سرعت طی کند و بدین ترتیب سلطنت وی کوتاه می گردد.

باب سیصد و شصت و هشتم سرّ این که جایز نیست شخص از طائفه نبط ولی و یاور اتّخاذ کند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار از حسین بن ظریف از هشام از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

ای هشام طائفه نبط نه از عرب بوده و نه از عجم لذا از ایشان ولی و یاوری اتّخاذ مکن ایشان اصولی دارند که به غیر وفاء انسان را دعوت می کند.

ص: 803

باب سیصد و شصت و نهم سرّ این که وصیّت به ثلث مال تعلّق می گیرد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسین بن سعید، از حمّاد بن عیسی از معاویه بن عمّار، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

براء بن مغرور انصاری در مدینه بود و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مکّه، موت براء فرا رسید وی وصیّت نمود که ثلث مالش را برایش به مصرف رسانند از آن تاریخ سنّت بر این جاری شد که وصیّت را به ثلث تعلّق دادند.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از هارون بن مسلم، از مسعده بن صدقه الربعی از حضرت جعفر بن محمّد، علیهما السّلام از پدر بزرگوارش نقل کرده که آن جناب فرمودند:

مردی از انصار فوت کرد و دختر بچّه ای و شش مملوک داشت، در وقت مرگ ممالیک را آزاد نمود و غیر از آنها مال دیگری نداشت پس از مرگش بازماندگانش محضر نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رفته و خبر او را به آن حضرت دادند، حضرت فرمودند:

صاحب خود را چه کردید؟

عرض کردند: او را دفن کردیم.

حضرت فرمودند: اگر می دانستم

او را در قبرستان مسلمانان دفن نمی کردم، وی فرزندی از خود بجا گذارده و او را محتاج و نیازمند به مردم نموده است.

حدیث (3) و با همین اسناد نقل شده که امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمودند:

ستم در وصیّت از معاصی کبیره می باشد.

حدیث (4) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابی طالب عبد اللَّه بن صلت قمّی از یونس بن عبد الرحمن مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب در ذیل فرموده حق تعالی: فَمَنْ خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ (و هر کس چنین پندارد که از وصیّت موصی به وارث او جفا و ستمی رفته و به اصلاح آن پردازد بر او گناهی نیست) فرمودند:

ص: 805

مقصود این است که شخص در هنگام وصیّت ظلم و ستم کند به این نحو که بیشتر از ثلث مالش را مورد وصیت قرار دهد.

حدیث (5) و با همین اسناد از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام نقل شده که آن جناب فرمودند: کسی که در وصیّتش به عدالت رفتار کند مثل این است که مال مورد وصیّت را در زمان حیاتش صدقه داده و کسی که به جور و ستم عمل کند خدا را روز قیامت ملاقات کند در حالی که حق تعالی از او اعراض دارد.

حدیث (6) و با همین اسناد امام علیه السّلام فرمود: حضرت علی علیه السّلام فرمودند:

اگر خمس مالم را وصیّت کنم محبوب تر است نزد من تا این که ربع آن را وصیت نمایم. چنانچه اگر به ربع وصیّت

کنم بهتر است تا به ثلث وصیّت نمایم و کسی که ثلث مالش را وصیّت کند برای ورثه چیزی از خود بجا نگذاشته است.

باب سیصد و هفتادم سرّ این که سهام ورثه بیش از فرائض ششگانه نمی شود

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه فرمود:

محمّد بن یحیی عطّار از احمد بن ابی عبد اللَّه، از پدرش، از ابن ابی عمیر، از جماعتی از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

سهام ارث شش سهم است و زاید بر آن نیست.

محضر مبارکش عرض شد: یا ابن رسول اللَّه چرا شش سهم قرار داده شده؟

حضرت فرمودند:

زیرا انسان از شش چیز آفریده شده چنانچه حق تعالی در قرآن فرموده:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ الخ انسان را از گل خالص آفریدیم، سپس او را نطفه گردانیده و در جای استوار (صلب و رحم) قرار دادیم، آنگاه نطفه را علقه نمودیم، پس از آن علقه را مضغه گردانیدیم، بعد مضغه (گوشت پاره) را استخوان و سپس بر استخوان گوشت پوشانیدیم.

ص: 807

مصنّف این کتاب محمّد بن علی (ره) می گوید:

برای حکم مذکور علّت دیگری هست و آن این است که مستحقّین ارث و اهل آن که همیشه ارث می برند شش نفر می باشند باین شرح: پدر، مادر، پسر، دختر، شوهر، همسر.

حدیث (2) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از عثمان بن عیسی، از سماعه بن مهران، از ابی بصیر، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمود:

حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام می فرمودند: همان کسی که به ریگهای بیابان و عدد آن آگاه است می داند که سهام ارثی بیش از شش

تا نیست و اگر آنها (اشاره است به مخالفین) جهت آن را می دانستند از شش تا تجاوز نمی کردند.

حدیث (3) محمّد بن الحسن بن احمد بن ولید رحمه اللَّه علیه می گوید:

محمّد بن الحسن الصفّار از ایّوب بن نوح، از محمّد بن ابی عمیر، از یوسف بن عمیره، از ابی بکر حضرمی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

ابن عبّاس می گفت: محقّقا کسی که به عدد سنگریزه ها آگاه می باشد می داند که سهام ارث از فرائض ششگانه افزون نمی شود.

حدیث (4) عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس عطّار رضی اللَّه عنه از علی بن محمّد بن قتیبه نیشابوری، از فضل ابن شاذان از محمّد بن یحیی، از علی بن عبید اللَّه، از یعقوب بن ابراهیم بن سعد از پدرش از محمّد بن اسحاق از زهری از عبید اللَّه بن عبد اللَّه بن عتبه، وی می گوید:

نزد ابن عباس نشسته بودم پس ذکر فرائض ارثی به میان آمد، ابن عبّاس گفت:

سبحان اللَّه!! آیا معتقدین آن کسی که عدد سنگریزه ها را می داند در مال موروثه ای نصف بر و نصف بر و ثلث بر قرار می دهد؟! این طور نیست زیرا آن دو نصف بر تمام مال را می برند و دیگر جایی برای ثلث بر وجود ندارد و مالی برایش باقی نمی ماند.

زفر بن اوس بصری در مجلس بود، گفت: ای ابن عبّاس اوّلین کسی که در فرائض به عول قایل شد و آن را عملی ساخت چه کسی بود؟!

ص: 809

ابن عبّاس گفت: عمر، چه آنکه وقتی فرائض را نزدش آوردند و سهم برخی را پرداخت گفت: به خدا سوگند نمی دانم کدام یک از فریضه برها را خدا

مقدّم و کدام را مؤخّر نموده و هیچ راهی را بهتر از این نمی بینم که این مال را بین شما ورثه بالحصص تقسیم کنم یعنی به تمام شما نسبت به قسمت و حصّه ای که می برید ضرر وارد نمایم، لذا مقدار نقص فرائض از ما ترک را بین تمام ورثه توزیع کرد و به جملگی نقص وارد نمود «1» قسم به خداوند یگانه اگر عمر آن کس را که خداوند متعال مقدّم نموده بود مقدّم می داشت و آن کس را که مؤخّر کرده بود تأخیر می انداخت هرگز مبتلا به عول در فرائض نمی شد.

زفر بن اوس عرض کرد: مقدّم کیست و مؤخّر چه کسی می باشد؟

ابن عبّاس گفت: هر فریضه ای که خداوند متعال آن را تنزّل و کاهش نداده مگر به فریضه دیگر پس صاحب و مستحقّ آن فریضه مقدّم است.

و امّا مؤخّر: پس هر فریضه ای که وقتی زایل شد صاحبش تنها مستحقّ باقی مانده بوده بدون این که سهم دیگر برایش معیّن شده باشد وی مؤخّر است و امّا آنان که مقدّم هستند عبارتند از:

الف: زوج که برایش نصف ما ترک بوده و وقتی بر آن چیزی که زایلش کند داخل شود به ربع رجوع می کند و از آن دیگر تغییر نمی نماید.

ب: زوجه که برایش ربع ما ترک بوده و وقتی بر آن چیزی که زایلش نماید داخل شود نصیب وی ثمن می گردد که دیگر قابل تغییر و زوال نمی باشد.

ج: مادر که برایش ثلث بوده و وقتی بر آن چیزی که زایلش نماید داخل شود نصیب وی سدس می گردد که دیگر چیزی آن را تغییر نداده و زایل نمی کند.

پس آنچه ذکر شد فرائض بود که خداوند آنها

را بر غیرشان مقدّم نموده.

و امّا آنچه مؤخّر است عبارتند از: فریضه دختران و خواهران و فریضه آنها در صورتی که واحد بوده نصف و در فرض تعدّد دو ثلث می باشد و وقتی فریضه آنها از این مقدار زایل گردد بر ایشان صرفا آنچه باقی مانده نصیب بوده بدون این که مقدار معیّن و مشخّصی باشد، پس وقتی «ما قدّم اللَّه» با «ما اخّر اللَّه» اجتماع نمود لازم


______________________________
(1)- شرح آن در پاورقی صحفه بعد می باشد.

ص: 811

است فریضه «ما قدّم اللَّه» را ابتداء ردّ کرده و حقّ او را کاملا و تماما پرداخت، پس اگر چیزی باقی ماند همان را به «ما اخّر اللَّه» می پردازند و اگر چیزی باقی نماند «ما اخّر اللَّه» نصیبی ندارد.

زفر بن اوس عرضه داشت: چه چیز شما را بازداشت از این که رأی صواب و حکم صحیح را به عمر تذکّر داده و او را با اشاره روشن کنی؟

ابن عبّاس گفت: هبه و بخششی که وی به ورثه نمود و بدین وسیله نقصشان را ترمیم کرد.

زهری می گوید: به خدا سوگند اگر امام عادلی که امر حکومت و خلافتش بر زهد و ورع می بود را عمر بر خود مقدّم می داشت تا امور را بر اساس حکم واقعی و تقوی اجراء کند و امور هم بر طبق فرمانش جاری گردند البته دو نفر از اهل علم را نمی توانستیم بیابیم که بر ابن عباس اعتراض داشته و با او به مخالفت بپردازند.

حدیث (5) فضل می گوید:

عبد اللَّه بن ولید عدنی دوست و مصاحب سفیان روایت نمود و گفت:

ابو القاسم کوفی مصاحب و دوست ابو یوسف از لیث بن

ابی سلیم، از ابی عمر عبدی از حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن جناب می فرمودند:

فرائض را از شش سهم حساب می کنند بنا بر این ثلثان چهار سهم از ششم سهم بوده و نصف سه سهم از آن منظور شده و ثلث دو سهم و ربع یک سهم و نیم و ثمن سه چهارم یک سهم از شش سهم می باشد.

با بودن فرزند هیچ کدام از ورّاث ارث نبرده مگر پدر و مادر و شوهر و همسر.

مادر از ثلثی که نصیبش می باشد محجوب و ممنوع نمی گردد مگر آنکه فرزند یا برادران میّت از او بجا مانده باشند.

شوهر میّت نه بیش از نصف ارث برده و نه کمتر از ربع چنانچه همسر و زن میّت بیش از ربع و کمتر از ثمن نمی برد اعمّ از آنکه از میّت چهار زن مانده باشند یا کمتر، پس در جایی که از میّت چهار همسر بجا مانده جملگی ربع یا ثمن را بین خود بالسویّه تقسیم می کنند.

خواهران و برادران مادری میّت بیشتر از ثلث ارث نبرده چنانچه از سدس نیز کمتر نمی برند قابل توجّه آنکه ثلث یا سدس را باید بین خود به طور مساوی تقسیم کنند و ذکور و اناث آنها با هم بالسّویه می برند و تنها کسی که ایشان را از ثلث منع

ص: 813

می کند و آن را به سدس کاهش می دهد فرزند و پدر میّت باشند.

در پایان حضرت فرمودند: دیه مقتول را بین کسانی باید توزیع کرد که ارث می برند.

فضل می گوید: این حدیث صحیح بوده و موافق کتاب اللَّه است و در آن دلیل است بر این

که برادران و خواهران با وجود فرزند هیچ ارثی نمی برند چنانچه جدّ نیز با فرزند وارث نمی باشد و نیز در آن دلیل است بر این که مادر برادران میّت را از ارث بردن منع می کند.

سؤال و جواب اگر سائل بگوید:

حضرت فرمودند: حاجب برادران و خواهران مادری از ثلث ولد و والد می باشد.

و نفرمودند والدین یا والده هست در حالی که حاجب خصوص والد نبوده بلکه والده نیز مانع از ثلث می باشد.

در جواب گفته می شود: اطلاق «والد» جایز و صحیح بوده و این تعبیر شامل والده نیز می باشد چنانچه وقتی «والد» می گویند از آن ذکور و اناث هر دو را اراده می کنند و اساسا گاهی به امّ (مادر) والد گفته می شود مشروط به این که با «اب» در عبارت جمع گردد چنانچه وقتی «اب» به معنای پدر با «اب» اجتماع کند از آن «امّ» اراده می شود بدلیل فرموده حق تبارک و تعالی: وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ (پدر و مادر میّت هر کدام یک ششم ما ترک را می برند) پس احد الابوین یعنی مادر و حق عزّ و جل در وقتی که او را با «اب» جمع فرموده «اب» نام نهاده چنانچه فرموده:

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ الخ (دستور داده شده که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد اگر دارای متاع دنیا است وصیّت کند برای پدر و مادر و خویشان به قدر متعارف. الخ) و احد الوالدین مادر است و خداوند متعال او را «والد» نامیده همان طوری که از او به «اب» نیز یاد کرده است و این گفتار واضح و روشن بوده،

و حمد و سپس برای حضرت حق تبارک و تعالی است.

باب سیصد و هفتاد و یکم سرّ این که هر مذکّری معادل دو مؤنّث ارث می برد

حدیث (1) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از

ص: 815

علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان، وی گفت:

حضرت ابا الحسن الرّضا علیه السّلام در جواب مسائلی که از آن جناب سؤال کردم مکتوبی برایم فرستادند که در آن نوشته شده بود:

سرّ این که به زنان نصف میراث مردان می رسد آن است که زن وقتی ازدواج نمود مال را از مرد می ستاند (شاید مراد گرفتن مهریّه یا نفقه باشد) ولی مرد پس از ازدواج باید اعطاء کند از این رو حظّ و نصیب او را بیشتر از نصیب زن قرار داده اند.

علّت دیگر برای دو برابر ارث بردن مردان از زنان این است که زن اگر محتاج باشد در سلک عیال و نان خورهای مرد داخل بوده و بر مرد لازم است او را اداره کند و نفقه اش را بپردازد ولی بر زن واجب نیست مرد را اداره کرده و در صورت احتیاج وی نفقه اش را بدهد لذا حظّ مردان را دو برابر نصیب زنان قرار داده اند و به همین معنا اشاره دارد فرموده حق تعالی:

الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ (مردان را بر زنان تسلّط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا بعضی را بر برخی مقرّر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود باید به زن نفقه دهند) حدیث (2) علی بن حاتم از قاسم بن محمّد از

حمدان بن الحسین از حسین بن ولید، از ابن بکیر از عبد اللَّه ابن سنان از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده، وی می گوید: محضر مبارکش عرضه داشتم برای چه میراث مذکّر دو مقابل میراث زن قرار داده شده؟

حضرت فرمودند: زیرا در مقابل آن خداوند برای زنان مهریّه قرار داده است.

حدیث (3) علی بن حاتم، از محمّد بن احمد کوفی، از عبد اللَّه بن احمد نهیکی، از ابن ابی عمیر، از هشام بن سالم نقل کرده که از ابی العوجاء به احول گفت:

چرا با این که زن ضعیف است نصیب ارثی او یک سهم بوده و مرد که قوی و نیرومند و توانا است دو سهم برایش منظور کرده اند؟

احوال گفت: این معنا را محضر مبارک امام صادق علیه السّلام من نیز عرضه داشتم حضرت در جواب فرمودند:

بر زن عاقله و نفقه و جهاد نیست و به دنبال اینها اشیاء دیگری را نیز شمردند بعد فرمودند: ولی این امور و امثال اینها بر مرد می باشد از این رو برای وی دو سهم و

ص: 817

برای زن یک سهم منظور شده است.

حدیث (4) علی بن احمد بن محمّد رضی اللَّه عنه، از محمّد بن ابی عبد اللَّه کوفی از موسی بن عمران نخعی از عمویش حسین بن یزید از علی بن سالم، از پدرش نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام سؤال کرده و محضرش عرض کردم: چگونه میراث هر مذکّری دو برابر میراث مؤنث گردیده است؟

حضرت فرمودند:

به خاطر آنکه حبّه هایی که آدم و حوا در بهشت از آنها تناول کردند هیجده حبّه بود،

آدم علیه السّلام دوازده تا و حوّا شش تا از آن را خورد لذا میراث مذکر دو برابر مؤنث گردید.

حدیث (5) ابو الحسن محمّد بن عمر بن علی بن عبد اللَّه بصری از ابو عبد اللَّه محمّد بن عبد اللَّه بن احمد بن خالد بن جبله الواعظ از ابو القاسم عبد اللَّه بن احمد بن عامر طایی از پدرش از حضرت علی بن موسی الرّضا، از پدرش، از آباء گرامش از امیر المؤمنین علیهم السّلام، راوی می گوید:

مردی از اهل شام از آن حضرت سؤالاتی کرد در ضمن مسائلی که پرسید عرض کرد:

چرا میراث مذکّر دو برابر مؤنّث است؟

حضرت فرمودند: خوشه گندم سه حبّه داده بود حوّا یک حبّه را خورد و آدم دو حبّه را تناول کرد از این رو مذکّر دو برابر مؤنّث ارث می برد.

باب سیصد و هفتاد و دوّم سرّ ارث نبردن زن از املاک موروثی شوهر و بهره بردن از غیر آن

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی القاسم ماجیلویه از محمّد بن عیسی، از علی بن حکم، از ابان، از میسر نقل کرده که وی گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: میراث زنها چیست؟

ص: 819

حضرت فرمودند: قیمت آجر و ساختمان و چوب و نی ها را می دهند، امّا زمین و املاک میراث آنها نیست.

عرض کردم: از جامه و لباس آیا ارث می برند؟

فرمود: در لباس نصیب دارند.

عرض کردم: سرّ این حکم (این که زنان از املاک و زمین عینا و قیمه ارث نمی برند و از ساختمان قیمتا ارث می برند) چیست با این که ثمن و ربع برای آنها تعیین شده؟

حضرت فرمودند: جهتش آن است که زن نسبتی با شوهر ندارد که به واسطه آن ارث ببرد بلکه وی

بر وارثین میّت به عنوان یکی از ورّاث داخل گردیده حال اگر از زمین و املاک همچون ورّاث دیگر بخواهد ارث ببرد بسا بعدها شوهر کند و از آن صاحب فرزند شود سپس شوهر و فرزندش که از شوهر دوّم هست را در ملک و زمین شوهر اوّل اسکان دهد و بدین ترتیب بین این قوم و قوم شوهر اوّل تزاحم و تعارض واقع می گردد و از این رو به منظور پیش نیامدن چنین حادثه و واقعه ای در املاک و عقار برایش نصیبی قرار نداده اند.

حدیث (2) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه از محمّد بن ابی عبد اللَّه، از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس از قاسم بن ربیع صحاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت:

حضرت رضا علیه السّلام در جواب سؤالات من مکتوبی را ارسال فرمودند که در آن آمده بود:

سرّ این که زن از عقار و املاک غیر از قیمت آجر و ویرانه ساختمان چیز دیگری را ارث نمی برد آن است که عقار و املاک قابل تغییر و قلب نمی باشند ولی زن و همسر مرد به ملاحظه این که ممکن است بین او و شوهرش رشته زوجیّت منقطع شود و همسر مرد دیگری شود در معرض تغییر و تبدیل است به خلاف والد و والد (فرزند و پدر) که هیچ تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد و روشن است چیزی که می آید و می رود و در معرض تغییر و تبدیل است تعلّق به کسی دارد که او نیز شبیه آن مال بوده و در معرض تغییر و تبدیل می باشد لذا اجزاء ساختمان مانند آجر و چوب و نی

و تیر و امثال اینها چون قابل تغییر و زوال هستند صلاحیّت برای میراث زن بودن را دارند و امّا مالی که ثابت و مقیم است و همچنان به حال خود باقی می ماند نظیر عقار و زمین از آن کسی است که در ثبات و بقاء مثل آن می باشد همچون ولد و والد.

ص: 821

باب سیصد و هفتاد و سوّم سرّ نامیده شدن «قم» به «قم»

حدیث (1) علی بن عبد اللَّه ورّاق رضی اللَّه عنه از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد بن عیسی و فضل بن عامر اشعری از سلیمان بن مقبل از محمّد بن زیاد ازدی، از عیسی بن عبد اللَّه اشعری، از حضرت صادق جعفر بن محمّد علیهما السّلام، آن جناب فرمودند:

پدرم، از جدّم، از پدرش علیهم السّلام نقل کردند که فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هنگامی که مرا به آسمان سیر و عروج دادند جبرئیل مرا بر کتف راستش حمل می کرد پس چشمم در زمین به بقعه ای سرخ که رنگش از زعفران زیباتر و بویش از مشک معطّرتر بود افتاد، در آن بقعه شیخی و پیر مردی که بر سرش کلاه بلندی نهاده بود دیدم، به جبرئیل گفتم: این بقعه سرخ رنگی که رنگش از زعفران زیباتر و بویش از مشک معطّرتر است چیست؟

جبرئیل عرضه داشت: اینجا مکان شیعیان شما و پیروان وصیّ شما علی علیه السّلام است.

به جبرئیل گفتم: این شیخ و پیر مردی که کلاه بلند بر سر دارد کیست؟

جبرئیل عرض کرد: این ابلیس است.

به او گفتم: او از این شیعیان چه می خواهد؟

جبرئیل عرضه داشت: می خواهد ایشان را از ولایت و دوستی امیر المؤمنین علیه

السّلام باز دارد و آنها را به فسق و فجور دعوت می کند.

به او گفتم: ای جبرئیل، به سوی ایشان فرود آییم، پس با سرعتی سریعتر از برق جهنده و تیزتر از شعاع چشم خود را به ایشان رسانیدیم، به ابلیس گفتم: قم یا ملعون (بایست ای مطرود درگاه حق) و در اموال و اولاد و زنان دشمنان شیعیانم شرکت کن نه در اموال و اولاد و زنان ایشان زیرا بر شیعه من و علی تو را دستی نیست و سلطه ای بر ایشان نخواهی داشت، از این رو این سرزمین به نام «قم» موسوم گشت.

باب سیصد و هفتاد و چهارم سرّ این که برخی از درختان میوه دار و بعضی بدون میوه و پاره ای تیغ دارند

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از قاسم بن محمّد اصفهانی، از

ص: 823

سلیمان بن داود منقری، از سفیان بن عیینه از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

حق عزّ و جل درختی را نیافرید مگر آنکه دارای میوه خوراکی بود، پس از آنکه مردم برای خدا فرزند اتّخاذ کردند حق تعالی نیمی از درختان را بی میوه نمود و بعد از آنکه برای خدا، اله و شریکی قرار دادند، پاره ای از درختان را تیغ دار گردانید.

حدیث (2) ابو الحسن احمد بن محمّد بن عیسی بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام می فرماید:

ابو عبد اللَّه محمّد بن ابراهیم بن اسباط، از احمد بن محمّد بن زیاد قطان، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه، از عیسی بن جعفر بن محمّد بن عبد اللَّه بن محمّد بن علی بن ابی طالب از پدرانش، از عمر بن علی، از پدر بزرگوارش حضرت علی

بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

از پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال شد: چگونه برخی از درختان باردار و بعضی بدون بار می باشند؟

حضرت فرمودند: هر گاه جناب آدم علیه السّلام تسبیح می گفتند در قبال هر تسبیحش یک درخت باردار (میوه دار) در دنیا پدید می آمد و هر زمانی که حوّا تسبیح می گفت در ازاء آن یک درخت بدون بار پیدا می شد.

باب سیصد و هفتاد و پنجم سرّ زرد بودن رنگ زرد آلو و شیرین بودن هسته بعضی از آنها

حدیث (1) احمد بن محمّد بن عیسی علوی حسینی از محمّد بن اسباط، از احمد بن محمّد بن زیاد قطان، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه، از عیسی بن جعفر علوی عمری، از پدرانش، از عمر بن علی، از پدر بزرگوارش حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

خداوند عزّ و جل پیامبری از پیامبران را به سوی قومش مبعوث نمود، وی مدّت چهل سال در میان قوم خود به ارشاد آنها همّت گماشت ولی احدی به او ایمان نیاورد در یکی از سالها که آن مردم در کلیسا و معبدی عیدی گرفته بودند آن پیامبر

ص: 825

نیز به متابعت ایشان در آن عید شرکت نمود به آنها گفت: به خدا ایمان آورید.

گفتند: تو اگر پیامبر هستی برای ما دعا کن که خدا طعامی همرنگ لباس ما حاضر کند، لباس آنها زرد رنگ بود.

آن پیامبر چوب خشکی را آورد پس خداوند متعال را خواند و از ذات جلالش خواست آن چوب را سبز کند، چوب سبز شد و میوه آورد و میوه اش زرد

آلو بود، آنها جملگی از آن میوه خوردند، هر کس از آن میوه خورد و نیّت داشت که مسلمان شود هسته در جوف زرد آلویی که خورده بود شیرین در آمد و آن کس که میوه را خورد و نیّت داشت که به دست آن پیامبر مسلمان نشود هسته در جوف زرد آلویی که خورد بود تلخ از کار در آمد.

باب سیصد و هفتاد و ششم سرّ پیدا شدن کرم در میوه ها و علّت آفرینش جو و سبب خلقت ذرّت و هیج و شلغم به اشکال و صوری که دارند

حدیث (1) احمد بن محمّد بن عیسی علوی حسینی از محمّد بن اسباط از احمد بن محمّد بن زیاد، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه، از عیسی بن جعفر علوی عمری، از پدرانش، از عمر بن علی از پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: برادرم عیسی علیه السّلام به شهری عبور کردند که در میوه درختانشان کردم بود، مردم آن دیار شکایت نزد حضرت کرده و از بودن کرم در میوه ها اظهار ناخرسندی نمودند.

حضرت فرمود: دواء این آفت نزد خود شما است و شما از آن بی اطّلاع هستید شما وقتی درختان را می کارید ابتداء خاک ریخته و سپس آب می ریزید در حالی که این طور نیست بلکه سزاوار است اوّل آب پای ریشه درختان ریخته، سپس خاک بریزید تا در مویه ها کرم پیدا نشود.

مردم به دستور جناب عیسی از نو درختان را به شرحی که ایشان دستور داده بودند کاشتند و کرم ها از میوه ها زایل گشت.

حدیث (2) و با همین اسناد منقول است که از حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام

ص: 827

پرسیدند: خداوند جو

را از چه آفرید؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی به آدم علیه السّلام امر فرمود که از آنچه برای خود اختیار کرده ای زراعت نما، جبرئیل علیه السّلام مشتی از گندم برایش آورد، آدم یک قبضه و حوّا نیز قبضه ای از آن برداشتند، جناب آدم به حوّا فرمود: تو زراعت مکن حوّا نپذیرفت و امر او را اطاعت نکرد، پس آنچه را که آدم کاشت گندم بار داد و آنچه را که حوّا غرس نمود ثمره اش جو گردید.

حدیث (3) و با همین اسناد از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام مروی است که آن حضرت فرمودند: از نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سؤال شد: خداوند متعال هویج را از چه آفرید؟

پیامبر فرمودند:

روزی برای ابراهیم علیه السّلام میهمانی رسید و آن حضرت چیزی نداشت که با آن میهمانش را پذیرایی نماید در دلش گفت: متوجّه سقف اطاق شده و تیری از تیرهای سقف را بیرون بکشم و آن را به نجّار بفروشم تا از آن بت بسازد، ولی این کار را نکرد و صرفا به حدیث نفس اکتفاء نمود، پس از خانه بیرون رفت و با خود ازار و پارچه ای برد، به مکانی رسید و در آن جا دو رکعت نماز گذارد، فرشته ای حاضر شد و از سنگریزه ها و سنگهای آن موضع مشتی برداشت و در ازار ابراهیم ریخت و سپس در هیئت شخصی آن ازار را حمل کرد و به خانه ابراهیم علیه السّلام آورد، دقّ الباب کرد و وقتی اهل بیت آن حضرت آمدند، گفت: این ازار ابراهیم است و بگیرید، آنها وقتی ازار را گشودند سنگریزه ها به ذرّت و سنگهای

دراز به هویج و سنگهای گرد و مدور به شلغم تبدیل شده بود.

باب سیصد و هفتاد و هفتم سرّ زرد بودن رخ ها و کبود بودن چشم ها و ریزش دندانها و ورم نمودن صورتها

حدیث (1) احمد بن محمّد بن عیسی علوی حسینی رضی اللَّه عنه، از محمّد بن اسباط، از احمد بن محمّد بن زیاد قطان، از ابو الطیّب احمد بن محمّد بن عبد اللَّه، از عیسی بن جعفر علوی عمری رضی اللَّه عنه از پدرانش، از عمر بن علی، از پدر بزرگوارش علی بن ابی طالب علیه السّلام در مدینه النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت فرمودند: نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

ص: 829

برادرم عیسی به شهری گذشت که مردمانش رخ هایی زرد و چشم هایی کبود داشتند، آنها تا جناب عیسی را دیدند با فریادی بلند از آفت و بیماری خود شکایت کردند.

حضرت فرمودند: دواء این بیماری با خودتان هست، هر گاه گوشت می خورید بدون این که آن را بشویید می پزید و این کار را نباید بکنید زیرا هیچ موجودی از دنیا نمی رود مگر آنکه به جنابت مبتلا می گردد و خوردن گوشت حیوانی که مبتلا به جنابت است موروث این بیماری است آنها پس از آن گوشت را شسته و سپس می پختند و می خورند، لذا مرض و بیماری از آنها بر طرف شد.

و نیز حضرت فرمودند: برادرم عیسی علیه السّلام به شهری عبور کردند که مردمانش مبتلا به ریزش دندان و ورم صورت بودند، آنها به جناب عیسی از بیماری خود شکایت کردند.

حضرت فرمودند: علّت بیماری شما این است که وقتی می خوابید دهان خود را می بندید، گاز و باد معده در سینه آمده و به طرف دهان بالا می آید و چون

منفذ و راهی ندارد بر می گردد و به بیخ دندانها برخورد نموده و صورت را فاسد می کند لذا موقع خواب دهان را باز کنید، آنها چنین کردند و بدین ترتیب بیماری و مرضشان بر طرف شد.

باب سیصد و هفتاد و هشتم سرّ این که وقتی سر نخل خرما را قطع کنند دیگر نمی روید

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از احمد بن محمّد بن عیسی، از ابی جعفر واسطی از برخی اصحاب، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که فرمودند:

وقتی خداوند متعال آدم علیه السّلام را از گل آفرید، از آن گل مقداری زیادی آمد پس نخل خرما را از آن خلق نمود و به خاطر همین است که وقتی سر نخل را قطع کنند دیگر نمی روید و محتاج به عمل تلقیح می باشد.

ص: 831

باب سیصد و هفتاد و نهم سرّ این که هر خرمایی در حوض آب می روید مگر عجوه

«1» حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از احمد بن محمّد بن عیسی، از محمّد بن یحیی، از طلحه بن زید از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش علیهما السّلام نقل کرده که فرمود:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هر نخل و خرمایی در حوض آب می روید مگر عجوه زیرا این درخت از بهشت فرود آمده و سیراب شدنش از بیخ و ریشه بوده بدون این که آن را نهر یا حوض آبی باشد یعنی بیخ و ریشه اش در بهشت می باشد.

باب سیصد و هشتادم سرّ گرم و سوزان بودن خورشید و این که ماه بر خلاف آن است

حدیث (1) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از عیسی بن محمّد، از علی بن مهزیار، از علی بن حسان، از ابن ابی نوار، از محمّد بن مسلم، وی می گوید:

محضر مبارک حضرت ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم: فدایت شوم برای چه خورشید گرمتر از ماه می باشد؟

حضرت فرمودند: خداوند تبارک و تعالی خورشید را از نور آتش و صفا و درخشندگی آب آفریده با این کیفیت که یک طبقه از نور و یک طبقه از صفا و درخشندگی آب را منظّم نمود تا وقتی که هفت طبقه از نور آتش و صفاء آب فراهم گردید آنگاه لباسی از آتش بر این طبقات پوشاند و همین معنا سبب گرمتر و سوزان تر بودن کره آفتاب از ماه گردیده و در مقابل ماه را از نور آتش و صفا و درخشندگی آب با این کیفیّت خلق کرد که یک طبقه از نور و یک طبقه از صفاء و درخشندگی آب را منظّم کرد تا وقتی که هفت طبقه از

نور آتش و صفاء آب فراهم گردید سپس لباسی از آب را بر این طبقات پوشاند از این رو ماه خنک تر و سردتر از آفتاب می باشد.


______________________________
(1)- مرحوم طریحی در مجمع البحرین گوید: عجوه به گفته برخی نوعی از بهترین انواع خرما است، رنگش به سیاهی مایل است و این خرما محصول درختی است که نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مدینه کاشتند.

ص: 833

باب سیصد و هشتاد و یکم سرّ نامیده شدن سدره المنتهی به این نام

حدیث (1) محمّد بن موسی، از حمیری، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از مالک بن عطیّه «1» از حبیب بن سجستانی «2» نقل کرده که وی می گوید: حضرت ابو جعفر علیه السّلام فرمودند:

سدره المنتهی را به خاطر این سدره المنتهی گفته اند که اعمال اهل زمین را فرشتگان نگهبان و حافظ به محلّ سدره می برند.

سپس فرمود: فرشتگان حافظ و نگهبان، عبارتند از نیکانی که نزد سدره بوده و آنچه را که فرشتگان دیگر از اعمال بندگان روی زمین را نزد آنها می برند، ایشان نوشته و ضبط می کنند پس اعمال منتهای بالا بردنشان همان محلّ سدره است که از آن جا دیگر بالاتر برده نمی شوند لذا سدره را سدره المنتهی گفته اند.

باب سیصد و هشتاد و دوّم سرّ نامیده شدن باد به «شمال»

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد سیّاری حدیث را مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده، وی می گوید:

محضر مبارک امام علیه السّلام عرضه داشتم: چرا باد را شمال می گویند؟

حضرت فرمودند: زیرا باد از قسمت شمالی عرش می وزد.

باب سیصد و هشتاد و سوّم سرّ این که جایز نیست بادها و کوهها و ساعات و روزها و شبها را دشنام داد

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم، از حسین بن یزید نوفلی، از اسماعیل بن مسلم سکونی از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش علیهما السّلام


______________________________
(1)- مرحوم علّامه در خلاصه فرموده: وی ثقه است.
(2)- مرحوم ممقانی در رجال فرموده: وی حسن می باشد.

ص: 835

نقل کرده که آن حضرت فرمود:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: بادها را دشنام ندهید زیرا آنها مأمور هستند و کوهها و ساعات و ایّام و شبها را نیز ناسزا نگویید که مرتکب گناه شده و این ناسزا به خودتان بر می گردد.

باب سیصد و هشتاد و چهارم سرّ نامیده شدن طارق به «طارق»

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از پدرش، از احمد بن نضر «1»، از محمّد بن مروان، از حریز از ضحّاک بن مزاحم «2» نقل کرده که وی گفت: از حضرت علی علیه السّلام سؤال شد: طارق چیست؟

حضرت فرمودند: بهترین و نیکوترین ستاره در آسمان می باشد ولی مردم آن را نمی شناسند.

و طارق را طارق نامیده اند زیرا نورش یک یک به آسمانها خورده تا هفت آسمان سپس در مراجعت به یک یک آنها اصابت نموده تا به مکان خود بازگردد.

باب سیصد و هشتاد و پنجم نوادر از اسرار

حدیث (1) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از هارون بن مسلم از مسعده بن صدقه، از مردی از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

هنگامی که ولیّ خدا به دنیا می آید ابلیس فریادی سخت می زند که یاران و اعوانش جملگی به فزع و شیون در می آیند، می گویند: ای سرور ما تو را چه شد که چنین فریادی زدی؟

می گوید: ولیّ خدا به دنیا آمد.

می گویند: از این جهت باکی بر تو نیست.

ابلیس می گوید: اگر زنده بماند تا به سنّ رجال برسد جماعت بسیاری از خدا


______________________________
(1)- احمد بن نضر، ابو الحسن جعفی، مرحوم علّامه در خلاصه فرموده، وی کوفی و ثقه می باشد.
(2)- مرحوم ممقانی در رجال فرموده: ضحّاک بن مزاحم خراسانی امامی است ولی مجهول الحال می باشد.

ص: 837

به واسطه او هدایت می کند گفتند: آیا اذن به ما می دهی او را بکشیم؟

ابلیس می گوید: خیر.

می گویند: تو که از او خوشت نمی آید چرا اذن کشتنش را نمی دهی؟

ابلیس می گوید: زیرا بقاء ما به واسطه اولیاء

خدا است و هر گاه روی زمین ولیّی از اولیاء خدا نباشد قیامت بپا می شود و بدین ترتیب ما به جهنّم می رویم پس چه عجله ای داریم که به جهنّم رویم.

حدیث (2) محمّد بن علی ماجیلویه رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از یحیی بن عمران الهمدانی و محمّد بن اسماعیل بن بزیع، از یونس بن رحمان، از عیص بن قاسم نقل کرده که وی گفت:

شنیدم از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام که می فرمودند:

از خدا بترسید و مخالفتش را ننمایید و خود را بنگرید زیرا سزاوارترین کسی که باید به آن نظر شود خود شما هستید اگر یکی از شما دو نفس داشته باشد و یکی را مقدّم کند و با آن تجربه تحصیل کند لازم است با دیگری به استقبال توبه رود ولی این طور نیست و هر کسی یک نفس بیشتر نداشته و وقتی این نفس زوال پیدا کرد به خدا سوگند دیگر وقت توبه گذشته است، اگر از ما یک نفر به نزد شما آمد و شما را به رضا و خشنودی خدا دعوت نمود سوگند می دهیم شما را که راضی نیستیم ما را اطاعت نکنید در حالی که تنها و یک نفر باشیم چه رسد زمانی که علم و پرچمها افراشته شود و با اعوان و انصار باشیم.

حدیث (3) احمد بن محمّد، از پدرش، از جعفر بن محمّد بن مالک، از عباد بن یعقوب، از عمر بن بشر بزّاز نقل کرده که گفت: حضرت ابو جعفر محمّد بن علی الباقر علیه السّلام فرمودند:

اهل قدر و معتقدین به آن نمی توانند بگویند: خدا آدم را برای دنیا آفرید و او

را در بهشت اسکان داد تا عصیانش نماید و سپس برگرداندش، به آن جا که برایش خلق شده بود.

حدیث (4) پدرم رحمه اللَّه علیه از قاسم بن محمّد بن علی بن ابراهیم نهاوندی، از صالح بن راهویه از ابی حیون غلام حضرت رضا علیه السّلام نقل کرده که وی گفت: حضرت رضا علیه السّلام فرمودند: جبرئیل بر نبیّ اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نازل شد و عرضه داشت:

ص: 839

ای محمّد پروردگارت سلامت می رساند و می فرماید: زنان باکره به منزله میوه بر درخت هستند، پس هر گاه میوه رسید هیچ چاره ای نیست مگر آنکه آن را بچینند و الّا آفتاب فاسدش کرده و باد تغییرش می دهد.

و دختران باکره وقتی درک نمودند آنچه را که زنان درک کردند دیگر دارو و چاره ای برای آنها نیست مگر آنکه شوهر بکنند و در غیر این صورت از فتنه در امان نیستند.

پس پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به منبر شد و برای مردم خطبه خواند سپس فرمان الهی را به آنها اعلام فرمود.

مردم گفتند: یا رسول اللَّه دختران را به چه کسی شوهر دهیم؟

پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: به هم کفو و هم ترازشان.

عرض کردند: هم تراز و کفو آنها کیست؟

حضرت فرمودند: برخی از مؤمنین کفو بعضی دیگر می باشند، سپس حضرتش از منبر پایین نیامدند تا این که ضباعه المقداد بن الاسود الکندی را به تزویج خود در آوردند، سپس فرمودند: ای مردم، من دختر عموی خود را تزویج کردم تا نکاح و این سنّت وضع شده و پایه ریزی شود.

حدیث (5) پدرم رحمه اللَّه

علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از عبد الرحمن بن ابی نجران، از عبد اللَّه بن سنان، وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راجع به قسامه پرسیدم؟

حضرت فرمودند: قسامه حق است و اگر نبود برخی از مردم بعضی دیگر را بدون هیچ واهمه ای می کشتند و هیچ اتّفاقی هم به دنبالش پیش نمی آمد و اساسا قسامه یک ریسمانی است که به مردم احاطه دارد و آنها را حفظ کرده است.

حدیث (6) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از محمّد بن علیّ، از محمّد بن احمد از ابان بن عثمان از اسماعیل جعفی، وی می گوید: محضر حضرت ابی جعفر علیه السّلام عرض کردم مغیره می پندارد زن حائض باید نمازهایش را همچون روزه قضاء کند؟

حضرت فرمودند:

او را چه می شود، خدا توفیقش ندهد، همسر عمران گفت: ای پروردگارا نذر

ص: 841

کرده ام آنچه در شکم من هست را در راه خدمت تو آزاد گردانم یعنی خادم مسجدش نمایم و محرّر و خادم برای مسجد را هیچ گاه از آن اخراج نمی کنند، و وقتی همسر عمران مریم را زایید، به درگاه الهی عرضه داشت پروردگارا، فرزندی را که وضع نمودم مؤنّث بوده و پسر و دختر در کار خدمت حرم برابر نخواهند بود، باری همسر عمران به نذر خود وفاء کرد و مریم را داخل مسجد نمود و وقتی مریم به سن بلوغ رسید و در حدی قرار گرفت که زنان در آن حدّ می باشند از مسجد اخراج شد (یعنی وقتی مبتلا شد به ایّام حیض

از مسجد اخراج گردید) حال اگر بنا بود مریم ایّام خارج بودن از مسجد را قضاء کند این تکلیف در حق او تکلیف ما لا یطاق بود زیرا از طرفی طبق نذری که همسر عمران نموده بود می باید همیشه در مسجد باشد حال ایّام عذر را اگر در همان وقت می خواست قضاء کند که امکان پذیر نبود و در غیر آن وقت هم برایش امکان نداشت چون به مقتضای نذر حضورش در مسجد لازم بوده و معنا نداشت به عنوان قضاء ما فات بخواهد آن را انجام دهد.

حدیث (7) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عیسی بن عبید، از یونس بن عبد الرحمن، از عبد الحمید، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

کسی که ذکر اللَّه تعالی را بگوید ده حسنه برایش منظور می کنند و کسی که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را یاد کند ده حسنه برایش حساب می نمایند زیرا خداوند تعالی رسولش را با خود مقرون قرار داده است.

حدیث (8) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از علی بن حکم از علی بن اسباط از مردی از اصحاب که از خراسان است مرفوعا از امام صادق علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

خداوند متعال می داند که گناه برای مؤمن بهتر از عجب و خود پسندی است و اگر این معنا نبود هرگز حق تعالی مؤمنین را به گناه مبتلا نمی ساخت.

حدیث (9) پدرم رحمه اللَّه علیه از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از احمد بن محمّد، از احمد

بن محمّد بن ابی نصر از ابان بن عثمان از محمّد بن حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند آن خاکی که خداوند متعال مشتی از آن را قبض فرمود

ص: 843

و جناب آدم علیه السّلام را از آن آفرید، جبرئیل علیه السّلام را نزد آن فرستاد تا قبضش کند، خاک گفت:

پناه به خدا می بریم از این که چیزی از من را قبض کنی.

جبرئیل به سوی پروردگارش مراجعت کرد و عرضه داشت: بار خدایا خاک از من به تو پناه برد، خداوند متعال اسرافیل را نزد آن فرستاد، خاک همان گفتار را به اسرافیل ایراد نمود، حق تعالی میکائیل را فرستاد، باز خاک همان کلام را اظهار نمود باری تعالی این بار ملک الموت را فرستاد، خاک از او به خدا پناه برد.

ملک الموت گفت: من نیز به خدا پناه می برم از این که به او مراجعت کنم تا آنکه از تو قبض کنم، سپس امام علیه السّلام فرمودند:

آدم را از این جهت آدم نامیده اند که از ادیم و روی زمین آفریده شده.

حدیث (10) محمّد بن علی ماجیلویه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از پدرش، از محمّد بن سلیمان، از داود بن نعمان، از عبد الرحیم قصیر نقل کرده که گفت: حضرت ابو جعفر علیه السّلام به من فرمودند:

اگر قائم ما قیام کند حمیراء را به دستش می سپارند تا بر او حدّ جاری کند و انتقام دختر رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت فاطمه علیهما السّلام را از او بگیرد.

عرض کردم:

فدایت شوم، برای چه بر او حدّ جاری نماید؟

حضرت فرمودند: برای افتراء و بهتانی که به مادر ابراهیم زد «1».

عرض کردم: چطور حق تعالی حدّ را تأخیر انداخت و آن را به دست حضرت قائم جاری فرمود؟

حضرت فرمودند: زیرا خداوند تبارک و تعالی حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله را در حالی که رحمت است مبعوث داشت و قائم علیه السّلام را در حالی که نقمت و عذاب است بر انگیخت.

حدیث (11) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن احمد، از علی بن ابراهیم منقری یا غیرش مرفوعا نقل کرده که محضر امام صادق علیه السّلام عرض شد: از سعادت مرد است که گونه ها و لحیتین او سبک و متحرّک باشد کنایه از این که که کثیر الذّکر باشد.


______________________________
(1)- بهتانی که حمیراء (عائشه) به مادر ابراهیم یعنی ماریه قبطیه همسر پیامبر زد این بود که گفته بود ابراهیم از پیامبر نیست بلکه از فلان مرد قبطی است.

ص: 845

حضرت فرمودند: در این برای مردم سعادت نبوده بلکه سبک بودن و تحرّک داشتن دو ماضغ مرد (دو ماضغ عبارت است از دو رگ در دو طرف چانه) به تسبیح علامت سعادت او است.

حدیث (12) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از اسماعیل بن مرار از یونس بن عبد الرحمن، از زرعه، از سماعه نقل کرده که گفت:

حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: هر گاه به بیت التخلیه رفتی و قضاء حاجت نمودی و فراموش کردی مخرج غایط را با آب بشویی سپس وضوء گرفتی

و بعد از نماز متذکّر شدی که استنجاء نکرده ای بر تو واجب است نماز را اعاده کنی و اگر استنجاء کرده ولی فراموش کردی که نرینه خود را بشویی و نماز خواندی و بعد از آن متذکّر شدی لازم است وضوء و نماز را اعاده کنی و نرینه خود را آب بکشی چه آنکه بول مانند غایط است و حکم آن را دارد.

حدیث (13) پدرم رحمه اللَّه علیه از علی بن ابراهیم، از پدرش، از صالح بن سعید، از یونس، از عبد اللَّه بن سنان نقل کرده که وی گفت: محضر ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرضه داشتم:

جمعی در کنیزی با هم شریک بودند و اعتماد به یکی از شرکاء نموده و کنیز را نزد او گذاردند، وی با کنیز نزدیکی می کند حکم او چیست؟

حضرت فرمودند: باید حدّ بخورد منتهی به مقداری که مالک کنیز هست از حدّش اسقاط می گردد بعد باید کنیز را قیمت کنند و قیمت او را به شرکاء بدهد، حال اگر قیمت کنیز در روزی که عمل نزدیکی واقع شده کمتر باشد از قیمتی که به آن قبلا خریده شده بر جانی لازم است قیمت بیشتر را بدهد زیرا کنیز را بر شرکاء فاسد نموده و اگر قیمت آن روز بیشتر باشد از قیمت قبلی که کنیز را با آن ابتیاع نموده اند باز او را ملزم می کنند که قیمت بیشتر را بدهد به همان دلیلی که گفته شد.

حدیث (14) محمّد بن علی ماجیلویه از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از محمّد بن الحسین، از محمّد بن اسلم جبلی از عاصم بن حمید، از محمّد بن قیس، از حضرت ابی

جعفر علیه السّلام وی می گوید: از امام علیه السّلام پرسیدم: زنی شوهردار مرتکب زناء شده و حامله گردیده و وقتی وضع حمل می کند پنهانی بچه را می کشد حکمش چیست؟

حضرت می فرمایند: ابتداء صد تازیانه به او می زنند به خاطر قتلی که مرتکب شده

ص: 847

و پس از آن او را سنگسار می کنند زیرا مرتکب زناء محصنه گردیده.

حدیث (15) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد و عبد اللَّه فرزندان محمّد بن عیسی از حسن بن محبوب، از محمّد حلبی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید: از امام علیه السّلام راجع به مرد مسلمانی که عمدا مرد مسلمان دیگری را کشته بود و مقتول از مسلمین ولیّ نداشته بلکه یکی از اقرباء او که از اهل ذمّه است ولیّ او بوده حال حکم چیست؟

حضرت فرمودند: بر امام است که اسلام را بر اقرباء ذمّی او عرضه کند، هر کدام از آنها که اسلام آوردند قاتل را به او بسپارد، وی اگر خواست قاتل را بکشد و در صورتی که بخواهد می تواند او را عفو نماید و اگر هم خواست حق دارد دیه از او بگیرد و آن را در بیت المال مسلمین قرار دهد زیرا جنایت وارد بر مقتول بر ضرر امام صورت گرفته لا جرم دیه ای که بابت قتل مقتول گرفته می شود لازم است به نفع امام علیه السّلام در بیت المال قرار داده شود.

حدیث (16) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر به اسنادش مرفوعا تا علی بن یقطین، وی می گوید: محضر مبارک حضرت ابی الحسن موسی علیه السّلام عرض

کردم: چرا فتنه و شورش هایی که در باره شما نقل و روایت شده واقعیّت ندارد و آنچه در مورد دشمنان شما مطرح است و به دست ما رسیده صحیح می باشد؟

امام علیه السّلام فرمودند: آنچه در باره دشمنان ما روایت گردیده از ناحیه حقّ بوده لا جرم مطابق با واقع می باشد و شما سرگرم و مشغول به آرزوهایتان می باشید لذا وقایع خارجی مطابق تمنّی و آرزوهایتان در خارج صورت می گیرد.

حدیث (17) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری، از ابان بن صلت نقل کرده که وی گفت: جمعی در خراسان نزد حضرت رضا علیه السّلام آمده و محضر مبارکش عرضه داشتند: گروهی از اهل بیت شما هستند که مرتکب بکارهای زشت و قبیح می شوند، چرا ایشان را از آنها نهی نمی کنید.؟

حضرت فرمودند: این کار را انجام نمی دهم.

محضرش عرض شد: برای چه؟

حضرت فرمودند: از پدرم شنیدم که می فرمودند: نصیحت دشوار و سخت است.

ص: 849

حدیث (18) محمّد بن الحسن از محمّد بن الحسن الصفّار، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار از حسن بن سعید از قاسم بن محمّد، از علی نقل کرده که گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم:

مردی در عمل سعی قبل از صفا به مروه ابتداء نموده حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: باید عملش را اعاده کند، مگر نمی بینی اگر در وضوء قبل از شستن دست راست به دست چپ آغاز کند باید وضویش را اعاده نماید.

حدیث (19) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم، از عبد اللَّه بن مغیره، از سکونی از حضرت جعفر بن محمّد،

از پدر بزرگوارش علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

با دوستان پدرت دوستی را قطع مکن زیرا نورت خاموش می شود.

حدیث (20) محمّد بن علی ماجیلویه رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم بن هاشم، از پدرش، از میمون قداح از حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

نامه ای را که کسی به من داده بود نزد پدرم علیه السّلام بردم، آن را از آستین بیرون آوردم پدرم به من فرمود: فرزندم در آستین خود چیزی را حمل مکن زیرا آستین آن را ضایع و فاسد می کند آن را.

حدیث (21) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از محمّد بن عبد الحمید، از یونس بن یعقوب از کسی که یادش نموده، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، از پدر بزرگوارش علیهما السّلام از جابر بن عبد اللَّه انصاری نقل کرده که وی گفت: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: دربها را ببندید و روز ظروف سرپوش گذارید و در مشک آب را با ریسمان محکم نمایید زیرا شیطان پوشش را کنار نزده و درب کوزه را باز نمی کند.

و هنگام خواب چراغ را خاموش کنید زیرا موش برای سرقت از لانه اش خارج می شود و خانه را بر اهلش آتش می زند و از وقتی که خورشید غروب می کند تا زمانی که سیاهی و ظلمت شب بر طرف می شود چهار پایان و اهل خود را در بیوت حبس و نگاهداری کنید.

ص: 851

حدیث (22) محمّد بن علی ماجیلویه رحمه اللَّه علیه، از عمویش محمّد بن ابی القاسم،

از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از حسن بن محبوب، از عبد الرحمن بن حجّاج از بکیر بن اعین، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت راجع به مردی که مالی را سرقت کرد و بر او دست نیافتند سپس برای بار دوّم سرقت نمود، این بار بیّنه و شهود قایم شده و بر علیه او شهادت به سرقت اوّل و دوّم دادند فرمودند:

دستش را به واسطه سرقت اوّلی قطع می کنند ولی پایش را به واسطه سرقت اخیر نمی برند.

محضر مبارکش عرض شد: چرا به واسطه سرقت اوّلی دستش را قطع کرده ولی پایش را به واسطه سرقت اخیر قطع نمی کنند؟

فرمودند: زیرا شهود به سرقت اوّلی و دوّمی یک جا شهادت داده اند و اگر ابتداء به سرقت اوّلی شهادت می دادند سپس تأمّل می کردند تا دست سارق را قطع کنند و پس از آن به سرقت دوّمی شهادت می دادند البته پای سارق را نیز قطع می کردند.

حدیث (23) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن احمد، از ابو جعفر احمد بن ابی عبد اللَّه از مردی از علی بن اسباط، از عمویش یعقوب حدیث را مرفوعا از علی بن ابی طالب علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در ضمن سخنانی بسیار فرمودند:

دستمال گوشت را در اطاق مگذارید زیرا جایگاه شیطان است و نیز خاک و زباله را پشت درب منزل نگذارید بماند؛ زیرا مکان شیطان می باشد و هنگامی که یکی از شما لباسش را در می آورد باید بسم اللَّه بگوید تا جن آن را بپوشد چه آنکه اگر

بسم اللَّه گفته نشد جن آن را می پوشد تا صبح گردد و صید را دنبال و تعقیب نکنید زیرا راه را نیازموده اید و بسا مفتون می شوید و هر وقت یکی از شما به درب حجره خود رسید بسم اللَّه بگوید؛ زیرا بدین وسیله شیطان می گریزد و هر گاه یکی از شما داخل اطاقش شد سلام کند زیرا این عمل سبب نزول برکت و انس فرشتگان با او می گردد و هیچ گاه سه نفر ردیف و پشت سرهم روی مرتکب ننشینند زیرا اوّلی ملعون بوده و آن کسی است که مقدّم و جلو نشسته و راه را سکّه ننامید؛ زیرا تنها راههای در بهشت را سکک می خوانند و فرزندانتان را حکم و ابا الحکم ننامید زیرا تنها خداوند است که حکم می باشد و از «اخری» یاد نکنید مگر به خیر زیرا خدا اخری می باشد

ص: 853

و انگور را کرم نخوانید زیرا مؤمن کرم می باشد و بعد از یک خواب از مکان خود خارج نشوید زیرا خداوند متعال جنبنده و موجوداتی دارد که منتشر و پراکنده بوده و به آنچه مأمور هستند عمل می کنند و بسا از ناحیه آنها گزندی به شما برسد و هر گاه زوزه سگ و صدای الاغ را شنیدید از شرّ شیطان رجیم به خدا پناه ببرید؛ زیرا این حیوانات او را می بینند ولی شما نمی بینید لذا به آنچه مأمور هستید عمل کنید و سر گرم شدن زنان صالحه با دوک بافندگی و ریسندگی نیک و خوب می باشد.

حدیث (24) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن محمّد بن ماجیلویه، از احمد بن ابی

عبد اللَّه برقی، از پدرش از حمّاد بن عثمان، از عبید بن زراره، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

نزد زیاد بن عبد اللَّه و جمعی از اهل بیت خود بودم، زیاد گفت:

ای فرزندان علی و فاطمه فضیلت و برتری شما بر سایر مردم چیست؟

اهل بیت سکوت کردند، من گفتم:

یکی از برتری های ما بر مردم این است که ما دوست نداریم کسی غیر از خودمان باشیم یعنی مقام و موقعیّت غیر خودمان را طالب و آرزومند نیستیم ولی احدی از مردم را سراغ نداریم که دوست نداشته باشد از ما بوده و مقام و منزلت ما را خواستار نباشد مگر آنکه با این خواسته مشرک گردد.

سپس حضرت فرمودند: این حدیث را روایت و نقل کنید.

حدیث (25) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب، از مالک بن عطیه «1»، از سلیمان بن خالد، وی می گوید:

از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام پرسیدم: مرد مسلمانی کشته شده و پدر نصرانی دارد، دیه مقتول از آن کیست؟

حضرت فرمودند:

دیه اش را اخذ می کنند و سپس در بیت المال مسلمین قرار می دهند؛ زیرا کشتن او جنایتی است بر بیت المال مسلمین.


______________________________
(1)- مالک بن عطیّه احمسی، مرحوم ممقانی در رجال او را ثقه معرّفی کرده است.

ص: 855

حدیث (26) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه از علی بن الحسین سعدآبادی از احمد بن محمّد بن خالد از ابن محبوب از مالک بن عطیه، از ابی حمزه، از حضرت ابی جعفر علیه السّلام

نقل کرده که آن جناب فرمودند:

در کتاب علی علیه السّلام یافتیم که فرمودند: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: هنگامی که زنا بعد از من آشکار شود مرگ ناگهانی بسیار می گردد و وقتی ترازوها از وزن اجناس کم و ناقص گذاردند حق تعالی نیز سالها را کم و ناقص می نماید و هنگامی که مردم از دادن زکات خودداری کنند زمین از برکاتش یعنی زراعت ها و میوه ها و معادن ممانعت می نماید.

و وقتی در احکام جور و ستم کنند در ظلم و تعدّی با هم کمک و یک دیگر را یاری می نمایند و زمانی که نقض عهد کنند خداوند دشمن ایشان را بر آنها مسلّط می فرماید و وقتی قطع رحم نمودند اموالشان در دست اشرار قرار می گیرد و هنگامی که امر به معروف نکرده و از منکر و قبیح نهی ننمایند و نیکان از اهل بیت من را تبعیّت نکند حق تعالی اشرار و بدهایشان را بر آنها مسلّط فرموده به طوری که هر چه خوبان خود را بخوانند آنها جوابشان را نمی دهند.

حدیث (27) جعفر بن محمّد بن مسرور رحمه اللَّه علیه از حسین بن محمّد بن عامر، از معلّی بن محمّد، از عبّاس بن علا از مجاهد، از پدرش، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: از جمله گناهانی که نعمت های الهی را تغییر می دهند بغی و نافرمانی است و از جمله معاصی که مورث ندامت و پشیمانی است کشتن نفس است و از گناهانی که نقمت و گرفتاری به دنبالش می باشد ظلم و ستم بوده و از عصیان هایی که پرده ها را پاره می کند و شرب

خمر است و گناهی که سبب حبس رزق و دست نیافتن بر آن است زنا بوده و آنچه فناء و مرگ را به انسان نزدیک می نماید قطع رحم می باشد و گناهی که موجب ردّ شدن دعا و مستجاب نشدنش بوده و هوا را تیره و تار می کند عاق والدین شدن می باشد.

حدیث (28) علی بن حاتم رحمه اللَّه علیه از اسماعیل بن علی بن قدامه ابو السّری از احمد بن علی بن ناصح از جعفر بن محمّد ارمنی از حسن بن عبد الوهّاب از علی بن حدید مدائنی از کسی که برایش حدیث گفته از مفضّل بن عمر نقل کرده که وی گفت: از

ص: 857

حضرت جعفر بن محمّد علیهما السّلام پرسیدم: این که طفل بدون تعجّب خندیده و بدون درد و المی می گرید سببش چیست؟

حضرت فرمودند: ای مفضّل هیچ طفلی نیست مگر آنکه امام خود را دیده و با او مناجات می نماید، پس گریه اش به خاطر غیبت امام از او است و خنده اش زمانی است که امام به او رو می کند.

و وقتی زبان طفل باز شد این باب بر رویش بسته شده و دیگر امام را ندیده و در دلش نسبت به آنچه قبلا برایش اتّفاق افتاده نسیان و فراموشی پیدا می شود.

حدیث (29) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد، از علی بن حکم، از ابان بن عثمان از محمّد بن واسطی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند:

خداوند متعال به جناب ابراهیم علیه السّلام وحی فرمود که زمین به من شکایت کرد و از دیدن عورت تو

شرم و حیاء می نماید، بنا بر این بین خود و زمین حجاب و ساتری قرار بده، جناب ابراهیم زاید بر سایر ثیاب و البسه ای که می پوشید لباسی دیگر که کوچک تر از شلوار بود به پا نمود، این جامه تا سر زانوهای وی را می پوشاند «1» حدیث (30) محمّد بن علی ماجیلویه رحمه اللَّه علیه، از علی بن ابراهیم، از عثمان بن عیسی، از ابی الجارود مرفوعا از حضرت علی علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

حضرت ابراهیم علیه السّلام عبورش به بانقیا «2» افتاد، در این مکان هر شب زلزله می آمد آن حضرت شب را در آنجا به صبح رساند، اهل آن وادی صبح کردند و اثری از زلزله ندیدند، گفتند دیشب چرا زلزله نیامد یا این که حادثه ای اتّفاق نیافتاده؟

برخی جواب داده و گفتند: دیشب پیر مردی که با او نوجوان و غلامی بود در اینجا فرود آمد ممکن است به خاطر قدوم او باشد.

امام علیه السّلام فرمودند: اهالی آن شهر محضر جناب ابراهیم علیه السّلام رسیده و به او عرضه داشتند.


______________________________
(1)- مترجم گوید: ترجمه این حدیث بر طبق نسخه ای از متن است که لفظ حدیث «اکثر من الثیاب» باشد امّا به فرموده مرحوم مجلسی در بحار که ظاهرا «اکبر من التّبّان» است ترجمه چنین می شود: جناب ابراهیم جامه ای بزرگ تر از تنبان (شلوار کوچک) و کوچک تر از سربال می پوشید.
(2)- به کسر نون طبق گفته یاقوت حموی در مراصد الاطّلاع ناحیه ای از نواحی کوفه است که در کنار فرات می باشد.

ص: 859

ای مرد هر شب در این مکان زلزله می آید ولی دیشب که تو اینجا بودی زلزله قطع

شد حال امشب نیز نزد ما باش، ابراهیم علیه السّلام آن شب را نیز در آنجا بماند و زلزله نیامد، بامداد آنها گفتند: نزد ما باش و آنچه بخواهی برایت آماده می کنیم.

ابراهیم علیه السّلام فرمود: خیر، ولی این دشت و سرزمین را به من بفروشید که مال من باشد دیگر زلزله را نخواهید دید.

آنها گفتند: این سرزمین مال تو باشد.

ابراهیم علیه السّلام فرمود: آن را نخواهیم گرفت مگر با خریدن.

گفتند: از ما بگیر به آنچه خواهی.

ابراهیم علیه السّلام: آن سرزمین را به هفت میش ماده و چهار الاغ خرید از این رو آن سرزمین را بانقیا خواندند چه آنکه نعاج یعنی ماده میش را در لغت نبطیّه، نقی گویند.

امام علیه السّلام فرمودند: غلام ابراهیم به آن حضرت عرض کرد: این خلیل الرحمن با این دشت لم یزرع که در آن نه کشاورزی شده و نه دامداری چه خواهی کرد؟

حضرت فرمود: ساکت باش خداوند متعال از این دشت هفتاد هزار نفر را محشور نموده که جملگی بدون حساب داخل بهشت می شوند مردی از میان ایشان شفاعت برای جماعت کذا و کذا می نماید.

حدیث (31) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از یعقوب بن یزید، از محمّد بن ابی عمیر، از ابی ایّوب، از ابو بصیر، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: زمانی که حضرت ابراهیم علیه السّلام به ملکوت و باطن آسمانها و زمین توجّه کرد مردی را دید که زنا می کند، او را نفرین کرد و وی مرد، سپس دیگری را دید که به همان فعل شنیع مشغول است او را نیز نفرین کرد

و وی مرد سپس سوّمی را در همین حال دید و او را نیز نفرین کرد و وی نیز مرد، خداوند متعال به او وحی فرمود:

ای ابراهیم دعاء تو مستجاب است ولی در عین حال بندگان من را نفرین مکن، اگر من می خواستم بندگانم را به نفرین مبتلا کرده و نابودشان بکنم آنها را خلق نمی کردم، بندگانی که آفریده ام به سه گروه تقسیم می شوند:

الف: بندگانی که مرا پرستیده و شرک به من اصلا نمی آورند، ایشان را ثواب و

ص: 861

اجر می دهم.

ب: بندگانی که دیگری را می پرستند نه من را، ایشان هرگز از من نگذشته و تجاوز نمی کنند.

ج: بندگانی که دیگری را می پرستند، من از صلب ایشان کسانی را بیافرینم که من را بپرستند.

حضرت ابراهیم سپس توجّه به جانب دیگر کرد، جیفه و مرداری را دید که در کنار ساحل دریا افتاده قسمتی از آن در آب و قسمت دیگرش در خشکی می باشد، درندگان دریایی می آیند از قسمتی که در آب هست می خورند سپس برمی گردند بعد بعضی بر برخی حمله کرده و یک دیگر را پاره پاره کرده و از هم می خورند و از طرفی درندگان خشکی آمده از قسمتی که در خشکی است می خورند و بعد برگشته و بعضی بر برخی حمله نموده و یک دیگر را پاره پاره کرده و از هم می خورند، ابراهیم علیه السّلام از مشاهده این صحنه تعجّب کرد و به درگاه الهی عرضه داشت پروردگارا، به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می کنی، اینها گروهی هستند که بعضی برخی دیگر را می خورند و آنچه خورده شده اجزاء خورندگان می گردد، لذا می خواهم بدانم این

اجزاء سباع که غذای خورندگان شده و اجزاء آنها گردیده چگونه زنده می شوند.

خداوند فرمود: آیا ایمان و اعتقاد نداری که من بر احیاء آنها قادر هستم؟

ابراهیم علیه السّلام عرض کرد: چرا ولی برای این که اطمینان بیشتری پیدا کنم آنها را زنده کن تا آن را ببینم همان طوری که تمام اشیاء را می بینم.

حق تعالی فرمود:

چهار پرنده بگیر، پس آنها را پاره پاره کن و بعد پاره ها را با هم مخلوط کن همان طوری که این جیفه از اجزاء این سباع که برخی بعضی را خورده اند مخلوط گردیده است سپس بر سر هر کوهی یک جزئی از این مخلوط را قرار بده بعد یک، یک پرندگان را که گرفته ای بخوان، آنها به نزدت می آیند.

ابراهیم چنین کرد و وقتی آنها را خواند، هر کدام جوابش را دادند.

قابل توجّه است که کوهها ده تا بودند و پرندگانی را که گرفت و با شرحی که داده شد مخلوط نمود عبارت بودند از: خروس، کبوتر، طاوس، و کلاغ.

ص: 863

حدیث (32) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از عبّاس بن معروف، از علی بن مهزیار، از حسن بن سعید، از علی بن منصور، از کلثوم بن عبد المؤمن حرانی، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند:

خداوند متعال به حضرت ابراهیم علیه السّلام امر فرمود که حج کند و جناب اسماعیل را با خود به حج ببرد و وی را در حرم اسکان دهد، هر دو بر شتری سرخ نشسته و به حج رفتند و احدی با آنها نبود مگر

جبرئیل علیه السّلام و وقتی به حرم رسیدند، جبرئیل گفت: ای ابراهیم از شتر فرود آیید و قبل از این که داخل حرم شوید غسل کنید.

ابراهیم و اسماعیل از شتر پایین آمده و غسل کردند بعد جبرئیل به ایشان نشان داد که چگونه برای احرام آماده شوند، ایشان این مراسم را انجام دادند سپس جبرئیل به آنها امر فرمود که محرم به احرام حج شده و تلبیات چهارگانه ای را که مرسلون گفته بودند بگویند، بعد آنها را به باب صفا برده و از شتر پیاده اشان کرد و بین آن دو ایستاد، بعد رو به بیت نمود و تکبیر گفت، آنها نیز تکبیر گفتند، بعد حمد الهی بجا آورد و آن دو نیز حمد نمودند، سپس خدا را تمجید کرد و آن دو نیز تمجید کردند آنگاه بر خدا ثناء گفت و آن دو نیز مثل او انجام دادند و به دنبال آن جبرئیل جلو رفت و آن دو نیز جلو رفتند و هر سه ثناء بر خدا می گفتند و او را تمجید می کردند تا رسیدند به جای حجر، جبرئیل استلام نمود و آن دو را امر کرد که استلام کنند بعد هفت شوط طوافشان داد بعد آنها را در مقام ابراهیم ایستادند و دو رکعت نماز خواند و آن دو نیز خوانده و سپس مناسک را به آنها نشان داد.

و وقتی نسک و اعمال را بجا آوردند حق تعالی به ابراهیم امر نمود که مراجعت کند و اسماعیل بماند، پس اسماعیل در آن جا ماند و احدی غیر از مادرش با او نبود، و پس از آنکه سال آینده فرا رسید خداوند تعالی به ابراهیم

اذن داد حج بجا آورده و کعبه را بنا کند، عرب به قصد زیارت خانه خدا حجّ می رفتند ولی بیت دیوارهایش فرو ریخته بود تنها پایه هایش سر پا بود و دیده می شد و هنگامی که مردم از حرم خارج شدند اسماعیل سنگها را جمع نمود و آنها را در داخل کعبه ریخت و وقتی حق تبارک و تعالی اذن ساختمان بیت را صادر فرمود، ابراهیم به آن جا آمد و فرمود:

پسرم، خداوند متعال ما را مأمور به ساختن کعبه نموده، پس آن دو سنگ را کنار ریخته و در زیر آنها یک سنگ سرخ نمایان شد، حق تعالی امر نمود که بیت را روی این سنگ بنا کنید، ایشان سنگها را روی آن نهادند و فرشتگان هم ایشان را کمک و

ص: 865

یاری کردند تا دوازده ذراع ارتفاع دیوار بالا آمد، دو درب برای بیت تعبیه کرده که از یک درب داخل می شده و از درب دیگر خارج می گشتند و برای هر کدام از این دو درب آستانه و دستگیره از آهن قرار داد و کعبه برهنه و عریان بود، پس ابراهیم بیرون آمد در حالی که بیت به اتمام رسیده بود ولی اسماعیل در آن جا ماند، و وقتی مردم بر جناب اسماعیل وارد شدند چشم آن حضرت به زنی زیبا افتاد که از جمالش بسیار متعجّب و خوشوقت گردید از خدا خواست که او را به ازدواج وی در آورد در حالی که آن زن شوهردار بود و اسماعیل از آن خبر نداشت، حق تعالی مرگ شوهرش را رسانید آن زن در مکّه با حالی حزین بماند،

حق تعالی غم و اندوه زن را بر طرف کرد و وی را به تزویج اسماعیل در آورد، بعد که ابراهیم برای حج به مکّه آمد آن زن، زنی موفّقه و با داشتن سنّی کم واجد کمالات بود، و جناب اسماعیل برای تهیه و جلب طعام جهت اهل بیتش به طائف رفت، پس آن زن پیر مردی ژولیده را دید، پیر مرد از احوال ایشان جویا شد، آن زن گفت: حال ما نیک است.

بعد از حال خودش بخصوصه سؤال کرد، زن جواب داد که حالش نیک است.

سپس پیر مرد گفت: تو کیستی؟

زن گفت: زنی هستم از قبیله حمیر.

باری ابراهیم اسماعیل را ندید و با وی ملاقات نکرد از این رو نامه ای نوشت و به زن سپرد و به او فرمود: وقتی شوهرت آمد این نامه را به او بده، اسماعیل به نزد همسرش بازگشت و او نامه را به وی تسلیم کرد، اسماعیل آن را قرائت کرد، سپس به همسرش فرمود: آیا دانستی آن پیر مرد چه کسی بود؟

زن عرضه داشت: او را بسیار نیک منظر دیدم، در او مشابهتی به تو بود.

اسماعیل علیه السّلام فرمود: او پدرم من بود! زن عرض کرد: وای بر من، بد شد.

اسماعیل علیه السّلام فرمود: به محاسن تو ننگریست؟

زن عرضه داشت: خیر ولی بیم دارم که در حقّش تقصیر کرده باشم، سپس زن در حالی که بانویی عاقله بود به اسماعیل عرض کرد: بر این دو درب ساتری آویزان نمی کنی ساتری از اینجا و ساتری از اینجا؟

اسماعیل فرمود: چرا، پس هر دو دو ساتر برای آن دو درب تهیه کردند که طول آنها دوازده ذراع بود، بعد آنها را

بر آن دو درب آویختند و هر دو از آنکه دو درب را با پرده پوشانده اند خوشحال بودند و بسیار خوششان آمد، سپس زن عرضه

ص: 867

داشت: چرا جامه ای نبافم و با آن کعبه را نپوشانم چه آنکه این سنگها که با آنها دیوار کعبه ساخته شده خشن و زبر هستند.

اسماعیل علیه السّلام به او فرمود: آری در انجام این کار سرعت و شتاب باید نمود، زن نزد قوم خود پشم زیادی فرستاد و از آنها خواست که پشمها را بریسند.

امام صادق علیه السّلام می فرماید: این فعل سبب شد که از آن تاریخ به بعد بین زنان رسم شد که بعضی از برخی تقاضا نمودند که برایشان پشم بریسند.

حضرت فرمودند:

آن بانو در انجام این کار شتاب نمود و از دیگران یاری خواست و هر گاه از عمل یک قسمت فارغ می شد و آن قطعه را آماده می کرد همان را بر بیت می آویخت، موسم انجام حج فرا رسید مقداری از رخ کعبه باقی مانده بود که زیرا پوشش قرار گیرد، آن بانو به اسماعیل عرض کرد: با این که مقدار از رخ کعبه که پوشیده نشده چه کنیم؟ پس آن را با لیف خرما پوشاندند، عربها به همان حال سابق به زیارت بیت آمدند با صحنه عجیبی مواجه شدند!!! گفتند: سزاوار و شایسته است که برای آبادکننده این بیت هدیه و تحفه آورده شود پس از آن تاریخ به بعد آوردن هدیه و پیشکش مرسوم شد، لذا هر طائفه ای از عرب هدیه ای از جنس برگ و غیر آن با خود به آن جا آورده تا اشیاء بسیاری جمع و انباشته

شد پس لیف های خرما را از بیت کنده و آن مقدار باقی مانده را با اجناس آورده شده پوشانده و بدین ترتیب پوشش بیت کامل گردید و بر پرده ای که پوشش بیت بود دو باب آویختند.

کعبه تا آن وقت سقف نداشت لذا جناب اسماعیل علیه السّلام ستونهایی مثل ستونهایی که اکنون می بینید از چوب برای آن تعبیه نمود و با شاخه های چوبی برای بیت سقف درست نمود و سپس روی آن را با گل تسویه نمود، عربها آمدند و داخل کعبه شده و عمارت و ساختمان آن را دیدند، گفتند: عامر و آبادکننده این بیت باید به آن بیفزاید لذا سال آینده هدیه ها و تحفه ها آوردند این هدیه ها دواب و چهار پایان بود اسماعیل ندانست با آنها چه بکند، خداوند وحی فرمود که این حیوانات را قربانی کن و به حاجی ها اطعام نما.

امام علیه السّلام فرمودند:

اسماعیل از کمی آب به ابراهیم شکایت نمود، خداوند به جناب ابراهیم وحی

ص: 869

فرمود که چاهی حفر کن تا حاجی ها از آب آن چاه بیاشامند.

جبرئیل علیه السّلام فرمود آمد و چاه ایشان یعنی زمزم را حفر کرد تا آب آن ظاهر و نمودار شد.

سپس جبرئیل گفت: ای ابراهیم در چاه فروشو، و بعد جبرئیل در چاه پایین رفت و گفت: ای ابراهیم در چهار زاویه چاه بزن و بگو: بسم اللَّه.

ابراهیم در زاویه ای که پهلوی بیت بود زد و گفت: بسم اللَّه، بلافاصله چشمه ای جوشید، سپس بار دیگر زد و گفت: بسم اللَّه، بدون درنگ چشمه ای جوشید، پس از آن در زاویه دیگر زد و گفت: بسم اللَّه، فورا چشمه ای جوشید و بالاخره

در مرتبه چهارم به زاویه چهارم زد: و گفت: بسم اللَّه، چشمه ای جوشید.

جبرئیل گفت: ای ابراهیم از آب چشمه بنوش و برای فرزندت از خدا برکت بخواه. باری جبرئیل و ابراهیم هر دو از چاه خارج شدند، آنگاه جبرئیل به ابراهیم علیه السّلام گفت: از این آب بر خود بریز و دور بیت طواف کن این آبی است که خدا به فرزندت اسماعیل عنایت فرموده، باری ابراهیم حرکت کرد و جناب اسماعیل پدر را مشایعت نمود تا حضرتش از حرم خارج گردید، ابراهیم رفت و اسماعیل مراجعت به حرم نمود، خداوند متعال از آن بانوی حمیریّه فرزندی به او کرامت کرد که عقب و اولاد نداشت و سپس اسماعیل بعد از آن بانو با چهار زن دیگر ازدواج کرد و از هر کدام خداوند به او پسر بچه ای عنایت کرد، بعد خداوند متعال مرگ ابراهیم را رساند و آن حضرت بدون این که اسماعیل را ببیند از دنیا رفت و اسماعیل نیز از مرگ پدر اطّلاع نیافت تا ایّام موسم حج رسید، اسماعیل خود را مهیّا نمود با پدر ملاقات کند، جبرئیل بر او نازل شد و مرگ پدر را به او تسلیت گفت و اظهار داشت: ای اسماعیل در مرگ پدر لفظ و کلامی نگویی که موجب سخط و غضب خدا باشد.

امام علیه السّلام فرمودند: اسماعیل عبده و بنده خدا بود، خدا را خواند و حق تعالی نیز جوابش را داد و به او خبر داد که به پدرش ملحق می شود.

امام علیه السّلام فرمودند: برای اسماعیل فرزند صغیری بود که بسیار دوستش می داشت و عشق به او می ورزید حق تعالی او را این معنا

منع و زجر کرد و فرمود:

ای اسماعیل وصیّ تو فلان فرزندت هست نه این، و زمانی که مرگ اسماعیل فرا رسید وصیّ خود را خواند و به او گفت: ای فرزند زمانی که مرگ تو رسید همان کاری که من کردن تو نیز بکن یعنی وصیّ خود را بخواه و وصایای خود را به او بکن فلذا از آن تاریخ به بعد هیچ امام و رهبری از دنیا نرفت مگر آنکه خداوند به او خبر

ص: 871

داد که برای خود وصیّ معیّن نماید.

حدیث (33) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبد اللَّه بن غالب اسدی، از پدرش از سعید بن مسیّب نقل کرده که گفت:

از حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام پرسیدم: خداوند متعال مقصودش از «النّاس» در آیه شریفه چه کسانی می باشد؟

لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً واحِدَهً (و اگر نه مکروه بود این که باشند آدمیان همه یک گروه مجتمع ...) امام علیه السّلام فرمودند:

مقصود خداوند متعال از «الناس» امّت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می باشد بنا بر این معنای این فقره از آیه و فقره بعدی آن چنین می شود:

و اگر نه مکروه بود این که باشند امّت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله همه یک گروه مجتمع در اختیار کفر چون ببینند که کفّار در نعمت و راحتند هر آینه می گردانیدیم برای کسی که نمی گرود به خدای بخشنده مر خانه هایشان را سقف های از نقره و نردبان های نقره ای که با بالا رفتن از آنها بر پشت بامها در آیند.

بعد امام

علیه السّلام فرمودند:

و اگر خداوند متعال نسبت به امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که همه به یک دین گرویده و جملگی به کفر روی آورده اند چنین کرده بود (یعنی سقف خانه ها و نردبانهایشان را از نقره می کرد) اهل ایمان محزون و مغموم می شدند و دیگر کسی با ایشان نکاح و وصلت نمی نمود بلکه همه متوجّه اهل کفر می شدند.

حدیث (34) پدرم رحمه اللَّه علیه فرمود:

سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن هاشم، از نوفلی، از سکونی، از حضرت جعفر بن محمّد، از پدر بزرگوارش علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:

نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

هر گاه یکی از شما به بستر خواب رفت چون نمی داند چه بر سرش می آید آیا از دنیا می رود یا عمرش باقی است لذا کنار ازار و پارچه ای که روی خود کشیده را بگیرد و بگوید:

اللّهم ان امسکت نفسی فی منافی فاغفر لها (بار خدایا اگر جان و روح من را در خواب قبض نمودی پس بیامرزش).

ص: 873

و ان ارسلتها فاحفظها بما تحفظ به عبادک الصّالحین (و اگر آزادش گذاردی پس حفظش کن به آن چیزی که بندگان صالح و نیکوکارت را حفظ می کنی).

حدیث (35) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد بن عیسی، از حسن بن محبوب از عبد اللَّه بن سنان نقل کرده که وی گفت: محضر امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مردی میوه های معیّن از زمین را پیش از رسیدن می فروشد، بعد تمام میوه های آن زمین تلف می شود و از بین می رود حکم این مسأله

چیست و وظیفه بایع نسبت به مشتری چه می باشد؟

حضرت فرمودند:

در زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جماعتی در همین مسأله به مخاصمه پرداخته و نزد آن حضرت آمده و واقعه را بیان کردند و طرفین مخاصمه هیچ کدام کوتاه نیامدند، وقتی آن حضرت ملاحظه فرمودند که طرفین از خصومت دست بر نمی دارند آنها را از فروش میوه قبل از رسیدن نهی نموده ولی حرام نکردند و سر این نهی آن بود که چنین بیعی موجب خصومت شده بود.


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش. علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی ؛ ج 2 ؛ ص873

یث (36) پدرم رحمه اللَّه علیه فرمود:

سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش، از حسن بن سعید، از علی بن نعمان، از یحیی ازرق نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک ابی الحسن علیه السّلام عرض کردم: چهار شوط از هفت شوط طواف را انجام دادم بعد از آن درمانده شده و نتوانستم بقیه اشواط را ادامه دهم آیا می توانم دو رکعت طواف را نشسته بخوانم؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: پس چگونه شخص وقتی از ایستادن عاجز می شود یا سستی در او پدید می آید می تواند نماز شب را نشسته بخواند؟

حضرت فرمودند: آیا صحیح است طواف را در حال نشسته به جای آوری؟

عرض کردم: خیر.

حضرت فرمودند: پس نماز طواف را ایستاده بخوان.

حدیث (37) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن

ص: 875

هاشم، از اسماعیل بن

مرار از یونس بن عبد الرحمن، از معاویه بن وهب نقل کرده که وی گفت: محضر حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: خبر به ما دادند که مردی از انصار از دنیا رفت و بر عهده اش دین بود، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر او نماز نخوانده و فرمودند:

نماز بر رفیق خود نخوانید تا زمانی که دیونش اداء شود آیا این خبر صحیح است؟

حضرت فرمودند:

این خبر صحیح و حقّ می باشد.

سپس حضرت فرمودند:

این عمل را رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انجام دادند تا حق اداء شود و برخی از افراد به بعضی دیگر بدهی خود را بپردازند و مردم به دین و قرض استخفاف نورزند و الّا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و علی علیه السّلام و امام حسن سلام اللَّه علیه از دنیا رفتند و در عهده اشان دین بود و حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام شهید شدند در حالی که بدهکار بودند.

حدیث (38) محمّد بن علی ماجیلویه، از محمّد بن یحیی، از احمد بن محمّد، از پدرش، از ابن عمیر، از ابان بن عثمان از حمّاد نقل کرده که گفت: از حضرت ابا عبد اللَّه علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

جایز نیست برای مردی که بین دو زن از فرزندان حضرت فاطمه سلام اللَّه علیها جمع کند یعنی حق ندارد دو زن سیّده بگیرد زیرا این خبر به سمع مبارک بانوی عالمیان فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها می رسد و بر آن حضرت گران تمام می شود.

راوی می گوید: عرضه داشتم: آیا این خبر به آن حضرت می رسد؟

امام علیه السّلام فرمودند: آری به خدا سوگند.

حدیث (39) محمّد

بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از اسماعیل بن مرار از یونس بن عبد الرحمن، از اسحاق بن عمّار، از ابی بصیر نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت امام صادق علیه السّلام عرض کردم: مرد محرمی به ساق پای زنی نظر کرده و محتلم شده حکمش چیست؟

حضرت فرمودند: اگر آن مرد موسر و توانگر است یک شتر باید بدهد و اگر متوسط الحال است باید گاو بدهد و اگر فقیر و محتاج است در عهده اش یک

ص: 877

گوسفند می باشد.

سپس حضرت فرمودند:

من به عهده آن مرد به خاطر آبی که از او خارج شده این کفّاره را قرار نداده ام بلکه جهتش این است که نظر به چیزی نموده که دیدنش برای وی جایز نیست.

حدیث (40) پدرم رحمه اللَّه علیه، از عبد اللَّه بن جعفر حمیری از احمد بن محمّد بن عیسی، از برقی و حسین بن سعید جملگی از نضر بن سوید، از یحیی حلبی از برید بن معاویه، از محمّد بن مسلّم نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: خداوند حالتان را خوش دارد گله و شکایت شما به ما رسیده، لطف و مهربانی بما نموده بفرمایید: آیا اعلام می کنید ما می توانیم بدانیم امام بعد از شما کیست؟

حضرت فرمودند: حضرت علی علیه السّلام عالم و امام بود و علم و امامت بالوراثه به فرزندان ایشان منتقل گشت و هیچ امامی از دنیا رحلت نمی کند مگر آنکه بعد از او امامی که در امامت و علم مثل او است از وی باقی می ماند.

عرض کردم:

زمانی که امام از دنیا رفت مردم معذورند اگر ندانند امام بعد از او کیست؟

حضرت فرمودند: امّا اهل این شهر یعنی مدینه، البته معذور نیستند چون تمکّن از علم دارند و امّا غیر این شهر از شهرهای دیگر، به قدر حرکتشان از مکان خود تا اینجا که برای تحصیل علم در سفر هستند البته معذور می باشند، خداوند متعال در قرآن می فرماید: فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (چرا از هر طایفه ای جمعی برای تحصیل علم کوچ نمی کنند تا تفقّه در دین پیدا کرده و وقتی به سوی قومشان بازگشتند آنها را انذار کنند شاید آن قوم متنبه شوند) محمّد بن مسلّم می گوید: عرضه داشتم: چه می فرمایید در باره کسی که در طلب علم و آگاهی از امام خود از دنیا برود؟

حضرت فرمودند: وی به منزله کسی است که از خانه اش مهاجرت الی اللَّه و رسول او نموده و پیش از رسیدن به مقصود مرگ وی را دریابد چه آنکه اجر و ثواب او بر خدا است.

عرض کردم: طالبین وقتی به دنبال امام علیه السّلام رفتند به چه علامتی آن وجود مبارک را

ص: 879

بشناسند؟

حضرت فرمودند:

خدا به امام سنگینی و آرامی و هیبت و صولت عطاء فرموده است.

حدیث (41) پدرم رحمه اللَّه علیه می فرماید:

عبد اللَّه بن جعفر، از علی بن اسماعیل، و عبد اللَّه بن محمّد بن عیسی، از صفوان بن یحیی، از یعقوب ابن شعیب، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام، راوی می گوید محضر مبارکش عرضه داشتم:

وقتی امام از دنیا رفت و این خبر به

گوش جماعتی که در آستانه اش نیستند رسید وظیفه ایشان چیست؟

امام علیه السّلام فرمودند:

باید در طلب امام بعدی از مکان خود خارج شوند، ایشان پیوسته در عذر بوده و مادامی که در طلب می باشند معذور می باشند.

عرض کردم: آیا باید تمامشان از شهر و دیار خود خارج شوند یا اگر بعضی بیرون بیایند کافی است؟

حضرت فرمودند: خداوند متعال در قرآن می فرماید:

فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ الخ سپس حضرت فرمودند: آن دسته ای که در شهر اقامت کرده و مانده اند پیوسته در توسعه بوده تا رفیقشان که رفته اند برگردند.

حدیث (42) پدرم از عبد اللَّه بن جعفر، از محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر، از محمّد بن عبد الجبّار، از کسی که ذکرش کرده از یونس بن یعقوب، از عبد الاعلی نقل کرده که وی گفت:

محضر مبارک ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: اگر خبر بما برسد که امام علیه السّلام از دنیا رفته اند چه کار باید بکنیم؟

حضرت فرمودند: بر شما واجب است کوچ کرده و در تحصیل علم به امام بعدی سعی نمایید.

عرض کردم: جملگی باید کوچ کنیم.

حضرت فرمودند: خداوند می فرماید: فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ الخ عرض کردم: کوچ کردیم و در راه برخی از ما اگر فوت نمود حکمش چیست؟

ص: 881

حضرت فرمودند: خداوند می فرماید: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ الخ حدیث (43) علی بن احمد رحمه اللَّه علیه می فرماید:

محمّد بن ابی عبد اللَّه از محمّد بن اسماعیل، از علی بن عبّاس، از قاسم بن ربیع صحّاف از محمّد بن سنان نقل کرده که وی گفت: حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا

علیهما السّلام در جواب سؤالات من که کتبا محضرش ارسال داشته بودم نامه ای به من فرستادند که در آن علل و اسراری را (مرحوم صدوق می گوید) مقصود علل و اسراری است که من آنها را در این کتاب علل الشرائع آورده ام) مطرح نمودند: در نامه حضرت آمده:

نامه تو به دستم رسید، در آن نوشته بودی برخی از اهل قبله (مسلمانان) معتقدند که خداوند تبارک و تعالی چیزی را حلال و حرام نکرده زیرا علّت حلال و حرام نکردن بیشتر و محکم تر از علّت تعبّد به آنها است.

کسی که این اعتقادش باشد در گمراهی قرار گرفته و به خسران آشکاری مبتلا شده است زیرا اگر چنین باشد که ایشان معتقدند باید خداوند بندگانش را به تحلیل محرّمات و تحریم محلّلات متعبّد ساخته باشد حتّی ترک نماز و روزه و رها کردن آنچه از اعمال نیک است و انکار ذات اقدسش و نفی انبیاء و رسل و کتب آسمانی و انکار حرمت زنا و سرقت و تحریم نکاح محارم و اشباه اینها را باید مباح دانسته و متعبّد به آنها نباشیم زیرا علّت در تحلیل محلّلات و تحریم محرّمات فقط تعبّد به آنها است نه چیزی دیگر و وقتی آنها منتفی شدند تعبّد نیز منتهی است در حالی که عدم تعبّد به محرّمات و محلّلات موجب فساد تدبیر عالم و فناء مخلوقات می باشد و با این استدلال مقاله این معتقدین باطل می گردد چنانچه حق تعالی با همین بیان سخن این قایلین را ابطان فرموده است.

سپس حضرت می فرمایند:

این طور یافته ایم آنچه را حق تعالی حلال کرده در آن برای بندگان صلاح بوده و بقایشان وابسته به آن است

و جملگی به آن نیاز داشته و مستغنی از آن نیستند و آنچه را که حرام کرده بندگان به آن محتاج نبوده و موجب فساد و فناء و هلاکتشان می باشد.

سپس دیده ایم که حق تبارک و تعالی برخی از محرّمات را در بعضی از اوقات که مورد احتیاج واقع شده اند و صلاح و مصلحت عباد در آن وقت استفاده از آنها

ص: 883

است حلال کرده نظیر میته و خون و گوشت خوک زمانی که شخص مضطرّ بوده و اضطرار ایجاب می کند که از اینها استفاده نماید مثل این که حفظ نفس و دفع مرگ موقوف به تناول خون و گوشت خوک یا میته باشد، پس با قطع نظر از وجود دلیل وجدان چنین حکم می کند چه رسد به این که دلیل قایم است بر این که حق تعالی حلال نفرموده مگر چیزی را که در آن برای ابدان مصلحت بوده و حرام نکرده مگر آنچه را که در آن برای نفوس فساد می باشد و به همین بیان خداوند در کتابش محلّلات و محرّمات را توصیف فرموده و انبیاء و رسل گرامش حکم را بیان کرده و حجج عظامش برای مردم اظهار فرموده اند چنانچه حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرموده:

اگر مردم می دانستند که حق تعالی برای چه آنها را آفریده دو نفر با هم به نزاع بر نمی خواستند و نیز اگر پی برده بودند که ربّ جلیل برای چه حکمتی آنها را مکلّف فرموده ابدا در امثال این مسائلی که مربوط به تکلیف عباد می باشد با یک دیگر به اختلاف نمی پرداختند.

یا در جای دیگر حضرتش فرموده: بین حلال و حرام

مائز و فارقی نیست مگر چیزی اندک و ناچیز که هر کدام را به دیگری تغییر داده و تبدیل می کند در نتیجه حلال حرام یا حرام حلال می شود.

حدیث (44) ابو الحسن محمّد بن عمر بن علی بن عبد اللَّه بصری، از ابو عبد اللَّه محمّد بن عبد اللَّه بن احمد بن جبله واعظ از ابو القاسم عبد اللَّه بن احمد بن عامر طایی از علی بن موسی الرضا علیه السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:

پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن علی، از پدرش علی بن الحسین از پدرش حسین بن علی علیهم السلام نقل کرده که فرمود:

حضرت علی بن ابی طالب علیه السّلام در مسجد جامع کوفه تشریف داشتند مردی از اهل شام برخاست و عرض کرد: یا امیر المؤمنین از چند چیز سؤال و پرسش دارم؟

حضرت فرمودند: بپرس ولی قصدت از سؤال فهمیدن باشد نه رسوا کردن شخص و به مشقّت انداخت او.

تمام مردم و حضّار چشم دوختند که او چه می پرسد و حضرت چه جواب می فرمایند، باری آن مرد شامی پرسید: اوّلین چیزی را که حق تعالی آفرید چه بود؟

حضرت فرمودند: نور بود.

آن مرد پرسید: آسمانها را پس از چه آفرید؟

ص: 885

حضرت فرمودند: از بخار آب.

آن مرد پرسید: زمین را از چه آفرید؟

حضرت فرمودند: از کف آب.

آن مرد پرسید: کوهها را از چه آفرید؟

حضرت فرمودند: از امواج.

آن مرد پرسید: برای چه مکّه را امّ القری نامیده اند؟

حضرت فرمودند: زیرا زمین از زیر آن کشیده و گسترده شده است.

آن مرد پرسید: آسمان دنیا از چه آفریده شده؟

حضرت فرمودند: از موج

مکفوف «1».

آن مرد پرسید: طول و عرض خورشید و ماه چقدر است؟

حضرت فرمودند: نهصد فرسخ در نهصد فرسخ.

آن مرد پرسید: طول و عرض ستاره چقدر است؟

حضرت فرمودند: دوازده فرسخ در دوازده فرسخ.

آن مرد پرسید: رنگ آسمان های هفت گانه چیست و اسامی آنها چه می باشد؟

حضرت فرمودند: اسم آسمان دنیا رفیع بوده و آن از آب و دود می باشد.

و اسم آسمان دوّم، قیدراء و رنگش، رنگ مس است و اسم آسمان سوّم ماروم بوده و به رنگ شبه «2» می باشد و نام آسمان چهارم ارفلون بوده و به رنگ نقره می باشد و اسم آسمان پنجم هیعون و به رنگ طلا می باشد و اسم آسمان ششم عروس و به رنگ یاقوت سبز می باشد و اسم آسمان هفتم عجماء بوده و آن همچون درّ سفید و درخشنده است.

آن مرد پرسید: چرا گاو چشمش را بر هم می نهد و سر به آسمان بلند نمی کند؟

حضرت فرمودند: این به جهت شرم از خداوند عزّ و جلّ است و زمانی که قوم موسی علیه السّلام گوساله را پرستیدند این حیوان سرش را به زیرا انداخت و بلند نکرد.

آن مرد از مدّ و جزر پرسید که این دو چه می باشند؟

حضرت فرمودند: فرشته ای موکّل دریاها است که به آن رومان می گویند، این فرشته هر گاه قدمهایش را در دریا می گذارد آب بالا می آید و مدّ تولید می گردد و هنگامی که قدمهایش را از دریا بیرون می گذارد آب پایین رفته و جزر به وجود می آید.


______________________________
(1)- موج مکفوف: یعنی موجی که سرازیر و جاری بر زمین نمی شود.
(2)- شبه: گیاهی است خاردار که شکوفه سرخ دارد.

ص: 887

آن مرد پرسید: پدر جنّ چه

نام دارد؟

حضرت فرمودند: شومان که از شعله بدون دود آتش آفریده شده.

آن مرد پرسید: آیا خداوند پیامبری را به سوی جنّ مبعوث فرموده؟

حضرت فرمودند: بلی، پیامبری بنام یوسف را به سوی ایشان فرستاد، او ایشان را به خدا دعوت کرد و آنها وی را کشتند.

آن مرد پرسید: اسم ابلیس در آسمان چیست؟

حضرت فرمودند: نامش حارث است.

آن مرد پرسید: چرا آدم را آدم نامیده اند؟

حضرت فرمودند: زیرا از ادیم و روی زمین آفریده شده است.

آن مرد پرسید: چرا میراث مردان دو برابر زنان است؟

حضرت فرمودند: این حکم از ناحیه سنبله که بر آن سه حبه گندم بود آمد چه آنکه حوّا سبقت گرفت و یک حبه از آن را تناول کرد و دو حبه دیگر را به آدم خورانید لذا مرد دو برابر زن ارث می برد.

آن مرد پرسید: از انبیاء کدامیک را خداوند ختنه شده آفرید؟

حضرت فرمودند: آدم و شیث و ادریس و نوح و ابراهیم و داود و سلیمان و لوط و اسماعیل و موسی و عیسی و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را مختون آفرید.

آن مرد پرسید: عمر آدم چه مقدار بود؟

حضرت فرمودند: نهصد و سی سال.

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که شعر گفت چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: آدم علیه السّلام.

آن مرد پرسید: شعرش چه بود؟

حضرت فرمودند: زمانی که آدم به زمین آورده شد خاک زمین و وسعت و فضاء آن را دید و نیز مشاهده کرد که قابیل هابیل را کشت این دو بیت را سرود:

تغیّر البلاد و من علیهافوجه الارض مغبّر قبیح

تغیّر کلّ ذی لون و طعم و قلّ بشاشه الوجه الملیح یعنی بلاد و بقاع و تمام کسانی که

در آنها هستند دگرگون شدند، پس روی زمین تار و زشت گردید.

هر صاحب رنگ و طعمی تغییر پیدا نمود و صورت نمکین و شاداب کم دیده می شود.

ص: 889

ابلیس در جواب آن حضرت گفت:

تنحّ عن البلاد و ساکنیهاففی الفردوس ضاق بک الفسیح

و کنت بها و زوجک فی قرارو قلبک من اذی الدّنیا مریح یعنی از بلاد و بقاع زمین و ساکنین آنها دور شود، در بهشت آن مکان پهناور، عرصه بر تو تنگ شد.

تو و همسرت در آن قرار و آرام داشتید و قلب و دلت از آزار دنیا خالی و شادمان بود.

فلم تنفکّ من کیدی و مکری الی ان فاتک الثمن الرّبیح

فلو لا رحمه الجبّار اضحی بکفّک من جنان الخلد ریح پس از افسوس و حیله من برحذر نماندی تا این که سرمایه قابل توجه و زیادی از دست رفت.

پس اگر رحمت پروردگار جبّار نبود به دست تو بوی خوش از بهشت خارج می گشت.

آن مرد پرسید: آدم علیه السّلام چند حجّ بجا آورد؟

حضرت به او فرمود: سی حجّ پیاده و اوّلین باری که به حج رفت بومی او را به جاهای آب هدایت می کرد و این بوم با او از بهشت خارج شد و جناب آدم از خوردن بوم و خطّاف (پرستو و چلچله) نهی شده بود.

آن مرد پرسید: چرا بوم (جغد) با آدم روی زمین راه نمی رفت؟

حضرت فرمودند: زیرا این حیوان بر بیت المقدّس نوحه می کرد و اطراف آن چهل سال طواف کرد و گریست و پیوسته با آدم علیه السّلام هم ناله و هم گریه بود و به همین خاطر این حیوان در بیوت و خانه ها سکنا گزید

و با او نه آیه از آیات کتاب اللَّه عزّ و جلّ بود و این آیات همان آیاتی بود که آدم در بهشت می خواند و این آیات تا روز قیامت با او است آیات مذکور عبارتند از:

سه آیه از اوّل سوره کهف و سه آیه از سوره سبحان اللَّه الذی اسری و ابتداء آن از وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ الخ می باشد و سه آیه از سوره یس و ابتداء آن از وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا می باشد.

ص: 891

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که کفر ورزید و آن را انشاء کرد چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: ابلیس لعنت خدا بر او باد.

آن مرد پرسید: اسم نوح چه بود؟

حضرت فرمودند: اسم او سکن بود و به خاطر این که نهصد و پنجاه سال بر قومش نوحه و زاری کرد به این نام موسوم شد.

آن مرد پرسید: کشتی نوح طول و عرضش چقدر بود؟

حضرت فرمودند: طولش هشتصد ذراع و عرضش پانصد ذراع و ارتفاعش در آسمان هشتاد ذراع بود.

مرد نشست و دیگری ایستاد و عرضه داشت: ای امیر المؤمنین بفرمایید اوّلین درختی که در زمین کاشته شد چه بود؟

حضرت فرمودند: عوسجه (درخت خاردار) که عصای حضرت موسی از آن بود.

آن مرد پرسید: اوّلین درختی که در زمین رویید چه بود؟

حضرت فرمودند: دبا که کدو باشد.

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که از اهل آسمان حجّ نمود چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: جبرئیل.

آن مرد پرسید: در ایّام طوفان نوح اوّلین بقعه ای که از زمین گسترده شد چه بود؟

حضرت فرمودند: مکان کعبه که از زبرجد سبز بود.

آن مرد پرسید: بهترین وادی

روی زمین کجا است؟

حضرت فرمودند: وادی است که به آن سراندیب گویند، جناب آدم علیه السّلام از آسمان در آن جا افتاد.

آن مرد پرسید: بدترین وادی روی زمین کجا است؟

حضرت فرمودند: وادی است در یمن که به آن برهوت می گویند و آن از وادی های جهنم است.

آن مرد پرسید: آن چه زندانی بود که صاحبش را سیر و حرکت داد؟

حضرت فرمودند: آن زندان ماهی بود که یونس بن متی را سیر داد.

آن مرد پرسید: شش چیز در رحم مادر قدم نگذاردند، آنها کدامند؟

حضرت فرمودند: آدم و حوّا و قوچ ابراهیم و عصای موسی و ناقه صالح و شب کوری که عیسی بن مریم آن را ساخت و به اذن خدا پرواز کرد.

ص: 893

آن مرد پرسید: آن چه چیز بود که بر او دروغ بسته شد در حالی که نه از جن بود و نه از انس؟

حضرت فرمودند: آن گرگی بود که برادران یوسف دروغ بر او بستند.

آن مرد پرسید: آن چه چیز بود که حق تعالی به آن وحی فرمود بدون این که جن بوده یا انس باشد؟

حضرت فرمودند: آن زنبور عسل بود.

آن مرد پرسید: آن چه مکانی بود که آفتاب یک ساعت از روز به آن تابید و دیگر بر آن طالع نشد؟

حضرت فرمودند: آن دریا بود که حق تعالی برای موسی شکافتش و خورشید بر زمین آن تابید بعد آب روی آن را گرفت و دیگر آفتاب به آن نتابید.

آن مرد پرسید: آن چه چیز بود که آشامید در حالی که زنده بود و خورد در حالی که مرده بود؟

حضرت فرمودند: آن عصای حضرت موسی بود.

آن مرد پرسید:

نذیر و ترساننده ای که قوم خود را ترساند ولی نه از جن بود و نه از انس چه بود؟

حضرت فرمودند: آن مورچه بود.

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که مأمور به ختان شد چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: جناب ابراهیم علیه السّلام.

آن مرد پرسید اوّلین زنی که مورد تواضع و فروتنی واقع شد چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: هاجر مادر اسماعیل بود که ساره برایش فروتنی نمود تا وی از راست او خارج شود.

آن مرد پرسید: اوّلین زنی که دامنش به زمین کشیده شد چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: هاجر بود و آن در زمانی اتّفاق افتاد که از ساره گریخت.

آن مرد پرسید: اوّلین مردی که دامنش بر زمین کشیده شد چه کسی بود.

حضرت فرمودند: قارون بود.

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که نعلین به پا نمود چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: ابراهیم علیه السّلام بود.

آن مرد پرسید: کریم ترین مردم از نظر نسب چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: او صدیق اللَّه، یوسف بن یعقوب، اسرائیل اللَّه بن اسحاق

ص: 895

ذبیح اللَّه بن ابراهیم خلیل اللَّه بود.

آن مرد پرسید: آن شش پیامبری که دو اسم داشتند چه کسانی بودند؟

حضرت فرمودند: یوشع بن نون که ذو الکفل هم گفته می شد، یعقوب که اسرائیل نیز نام داشت خضر که اسم دیگرش ارمیا بود، یونس که به ذو النون نیز موسوم بود، عیسی که مسیح نیز خوانده می شد و حضرت محمّد که نام دیگر آن جناب احمد صلوات اللَّه علیه می باشد.

آن مرد پرسید: آن چیست که تنفّس می کند و در عین حال نه گوشت دارد و نه خون؟

حضرت فرمودند: آن صبح است زمانی که تنفّس می کند.

آن مرد پرسید: پنج تن

از انبیاء به عربی تکلّم کردند، آنان کیانند؟

حضرت فرمودند: هود، شعیب، صالح، اسماعیل و حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم.

آن مرد نشست و مردی دیگر از جای برخاست و از روی تعنّت و به عنوان مفحم کردن پرسید:

یا امیر المؤمنین بفرمایید در این آیه که خدا می فرماید:

یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ، ایشان چه کسانی هستند؟

حضرت فرمودند: قابیل از هابیل فرار می کند و کسی که از مادرش می گریزد موسی علیه السّلام است و آنکه از پدرش فرار می کند حضرت ابراهیم علیه السّلام است و آنکه از همسر خود می گریزد لوط بوده و آنکه از فرزندش فرار می نماید نوح است که از پسر خود یعنی کنعان می گریزد.

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که به مرگ ناگهانی از دنیا رفت چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: داود علیه السّلام بود که روز چهارشنبه روی منبر از دنیا رفت.

آن مرد پرسید: چهار چیز است که از چهار چیز سیر نمی شود، آن چیست؟

حضرت فرمودند: آنها عبارتند از: زمین که از باران سیر نمی شود، زن از مرد سیر نمی شود، چشم از نگریستن سیر نمی شود و بالاخره عالم را از علم سیر نمی گردد.

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که سکه های دینار و درهم را ساخت چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: نمرود بن کنعان بعد از حضرت نوح علیه السّلام.

آن مرد پرسید: اوّلین کسی که عمل قوم لوط را انجام داد چه کسی بود؟

حضرت فرمودند: ابلیس بود که خود را در اختیار دیگری قرار داد.

آن مرد پرسید: کبوتر راعبیّه (کبوتر خواننده) چه می گوید؟

ص: 897

حضرت فرمودند: چهار گروه را نفرین می کند:

الف:

اهل معازف (اهل ساز و آلات لهو) ب: اهل قینات (سرودخوانان) ج: اهل مزامیر (آنان که در سازها می دمند مثل فلوت زن و قره نی زن و شیپورزن) د: اهل عیدان (عود زنان و تار زنان و اشباه اینها) آن مرد پرسید: کنیه براق چیست؟

حضرت فرمودند: کنیه اش ابا هلال است.

آن مرد پرسید: چرا تبّع را تبّع خوانده اند؟

حضرت فرمودند: وی غلام سلطانی بود که کاتب وی نیز محسوب می شد و هر گاه مکتوبی را برای سلطان می نوشت ابتداء آن بسم اللَّه الذی خلق صبحا و ریحا می نگاشت.

سلطان به او گفت: ابتداء مکتوب بنویس باسم ملک الرّعد (یعنی خودش) غلام گفت: هرگز ابتداء نکنم مگر به اسم پروردگارم آنگاه به خواسته تو توجه می نمایم.

حق تعالی از او تشکّر کرد و سلطنت آن سلطان را به او داد و مردم هم از وی تبعیّت کردند از این رو به تبّع موسوم گردید.

آن مرد پرسید: چرا بز دمش بالا و عورتش نمایان است؟

حضرت فرمودند: برای این که این حیوان از جناب نوح سرپیچی کرد و آن وقتی بود که نوح علیه السّلام می خواست این حیوان را داخل کشتی کند لذا دمش شکست و بالا ماند و عورتش ظاهر و نمایان گردید ولی گوسفند چون به کشتی داخل شد و هیچ امتناعی از خود نشان نداد نوح علیه السّلام دست بر عورت و دمش کشید و در نتیجه دنبه اش روی عورتش واقع شد و آن را مستور نمود.

آن مرد پرسید: سخن اهل بهشت به چه زبان می باشد؟

حضرت فرمودند: اهل بهشت به عربی تکلّم می کنند.

آن مرد پرسید: اهل دوزخ به چه زبان سخن می گویند؟

حضرت فرمودند: با زبان مجوسی تکلّم می نمایند.

سپس حضرت فرمودند:

خواب به

چهار قسم واقع می شود:

الف: خواب انبیاء، ایشان بر قفا بصورت طاق و از می خوابند و چشمهایشان باز و

ص: 899

بیدار است و منتظر وحی پروردگارشان می باشند.

ب: خواب مؤمن، ایشان به سمت راست و رو به قبله می خوابند.

ج: خواب ملوک و سلاطین، ایشان به سمت چپ می خوابند تا بدین وسیله آنچه خوردند گواراشان شود.

د: خواب ابلیس و یاوران او و هر دیوانه و صاحب آفتی، ایشان جملگی بر صورت و رو بر زمین نهاده می خوابند.

سپس مردی دیگر ایستاد و عرض کرد: یا امیر المؤمنین، خبر دهید مرا از روز چهارشنبه و این که به آن چرا فال بد می زنیم و چرا این روز سخت و سنگینی بوده و بفرمایید این روز کدام چهارشنبه می باشد؟

حضرت فرمودند:

آخرین چهارشنبه در ماه که محاق می باشد یعنی قمر در شب محو و ناپدید است، در روز چهارشنبه قابیل برادرش هابیل را کشت، در روز چهارشنبه ابراهیم در آتش افتاد در روز چهارشنبه ابراهیم را در منجنیق گذاردند، در روز چهارشنبه خداوند متعال فرعون را غرق کرد، در روز چهارشنبه خداوند شهر قوم لوط را زیر و زبر کرد، در روز چهارشنبه خداوند متعال باد را بر قوم عاد فرستاد، در روز چهارشنبه نخل های آن بستان چون خاکستری سیاه گردید، در روز چهارشنبه خداوند پشه را بر نمرود مسلّط نمود، در روز چهارشنبه فرعون موسی را طلبید تا او را به قتل رساند، در روز چهارشنبه خداوند متعال سقف بنای کفّار را از پایه ویران نمود و بر سرشان فرو ریخت، در روز چهارشنبه فرعون فرمان داد نوجوانان را سر ببند، در روز چهارشنبه بیت المقدّس

خراب و ویران شد، در روز چهارشنبه مسجد سلیمان بن داود در اسطخر فارس از کوره آتش آن جا سوخت، در روز چهارشنبه یحیی بن زکریا کشته شد در روز چهارشنبه اوّل عذاب قوم فرعون بود، در روز چهارشنبه خداوند متعال قارون را مبتلا به خسف و عذاب نمود، در روز چهارشنبه ایّوب مبتلا به تلف مال و هلاک فرزند شد، روز چهارشنبه یوسف به زندان داخل شد، روز چهارشنبه خداوند متعال آنان که در قتل صالح حیله و مکر کردند، را هلاک نمود چنانچه در قرآن می فرماید:

أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ (ما آنان که در قتل صالح حیله و مکر بکار بستند را با بستگانشان هلاک کردیم).

در روز چهارشنبه صیحه آسمانی آن قوم ظالم را گرفت و آنان را خاک و خاشاک بیابان مرگ ساخت.

ص: 901

روز چهارشنبه ناقه صالح را پی کردند، روز چهارشنبه باران سنگ سجّیل بارید، روز چهارشنبه استخوان صورت مبارک نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دندان رباعیّه آن سرور را شکستند، روز چهارشنبه عمالیق و ظالمین در شام که از بقایای قوم عدد بودند هلاک شده و تابوت جهنم را گرفتند.

آن مرد از ایّام و اعمالی که در آنها جایز است پرسش کرد؟

حضرت فرمودند: روز شنبه، روز مکر و خدعه و نیرنگ است و روز یک شنبه روز درختکاری و ساختن بناء است و روز دوشنبه روز سفر و طلب روزی است و روز سه شنبه روز جنگ و ریختن خون می باشد و روز چهارشنبه روز شوم و نامبارکی است که مردم آن را به فال بد می گیرند و

روز پنجشنبه روز داخل شدن بر بزرگان و بر آوردن نیازمندیهای دیگران است و روز جمعه روز خواستگاری و نکاح کردن می باشد.

حدیث (45) علی بن حاتم از ابراهیم بن علی، از احمد بن محمّد انصاری، از حسن بن علی علوی از ابو حکیم زاهد در مصر از احمد بن عبد اللَّه در مکّه نقل کرده که وی گفت:

امیر المؤمنین علیه السّلام به آستانه بیت اللَّه الحرام عبور کردند در این هنگام مردی را دیدند که نمازش را نیکو می خواند، حضرت فرمودند: ای فلان تأویل نمازت را می دانی؟

آن مرد گفت: ای پسر عموی بهترین خلق خدا آیا برای نماز غیر از تعبّد تأویلی هست؟

علی علیه السّلام فرمود:

ای مرد بدان که خداوند تبارک و تعالی نبی اکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را به امری از امور نفرستاده مگر آنکه آن امر متشابه و تأویل و تنزیل دارد و تمام تعبّدی است، پس کسی که تأویل نمازش را نداند، نمازش خدعه و نیرنگ بوده و علاوه بر آن ناقص و غیر تام می باشد.

حدیث (46) محمّد بن موسی بن متوکل رحمه اللَّه علیه می گوید:

علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه، از عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنی، از سلیمان ابن سفیان، از صباح حذاء، از یعقوب بن شعیب نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام به من فرمودند:

ص: 903

کدامیک از مردم بر شما سخت و گران هستند؟

عرض کردم: تمامشان.

حضرت دوباره سخنشان را اعاده کردند.

من نیز عرضه داشتم: تمامشان.

حضرت فرمودند: می دانی چرا آنها سخت و گران هستند بر شما؟

عرضه داشتم: نمی دانم.

حضرت فرمودند: ابلیس

مردم را دعوت به باطل کرد آنها دعوتش را اجابت کردند، امر به ایشان نمود، اطاعتش را کردند ولی شما را که خواند اجابتش نکرده و وقتی فرمان داد اطاعتش را ننمودید در نتیجه مردم را بر شما تحریص نمود.

حدیث (47) محمّد بن موسی المتوکّل رحمه اللَّه می گوید: علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسین، از محمّد بن عمر بن یزید از حمّاد بن عثمان از عمر بن یزید، نقل کرده که وی گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:

زنی از اهل بادیه محضر مبارک رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسید و همراهش دو طفل بود یکی را بغل کرده بود و دیگری با او راه می رفت حضرت یک قرص نان به او دادند زن آن نان را بین دو طفل تقسیم کرد، پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

زنان بارکش که مهربان و شفیق هستند اگر زیاد به بازی و امور باطل خود را سرگرم نمی کردند نمازگزارانشان حتما به بهشت داخل می شدند.

حدیث (48) و با همین اسناد از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنی منقولست:

از حرب، از شیخی از قبیله بنی اسد به نام عمرو از ذریح، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راوی می گوید: شتری داشتیم که وقتی به سر چشمه ای که به قبیله بنی سلیم تعلق داشت رسیدیم به آن حیوان آفت و بیماری رسید، غلام محضر امام علیه السّلام عرض داشت:

ای سرور من این حیوان را نحر و قربانی بکنم؟

حضرت فرمودند: درنگ مکن و شتر را برای، وقتی چهار میل دور شدیم

حضرت فرمودند: ای غلام اکنون پیاده شود و آن را قربانی کن زیرا این حیوان را اگر درندگان و و حوش بخورند نزد من محبوب تر است از این که اعراب و بادیه نشینان تناول نمایند.

ص: 905

حدیث (49) و با همین اسناد، از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنی، از ابن ابی عمیر، از عبد اللَّه بن فضل، از دایی خود محمّد بن سلیمان از مردی از حضرت محمّد بن علی علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت به محمّد بن مسلّم فرمودند:

ای محمّد در مقام قیاس خود با مردم مغرور مفتون نفس خویش نشوی و نپنداری که از دیگران برتر هستی؛ زیرا حقیقت امر به تو رسیده ولی به آنها نرسیده است.

و نیز روز و شواغل آن تو را از انجام واجبات و ترک محرّمات باز ندارد زیرا با تو کسی است که اعمال و کردارت را احصاء نموده و می شمارد و همچنین عمل نیک و پسندیده ای را که انجام می دهی کوچک نشمار زیرا آن را در جایی خواهی دید که مسرور و شادمانت می کند و کردار زشتی که از تو سر می زند را حقیر و ناچیز ندان چه آنکه آن را در جایی خواهی دید که بد حال و اندوهناکت خواهد نمود و کار نیک را انجام بده؛ زیرا هرگز ندیده ام چیزی مطلوب تر و سریع التأثیرتر از کار نیک و عمل پسندیده ای که در خارج واقع شده و گناه سابق را محو و پاک می نماید.

حدیث (50) و با همین اسناد:

از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنی از حسن بن الحسین، از شیبان، از جابر، از حضرت ابی عبد

اللَّه علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم به جماعتی رسیدند که دلوهای آب زمزم را حمل و نقل می کردند حضرت به آنها فرمودند:

کار خوبی می کنید اگر بیم نداشتیم که از انجام آن دست بردارید البته من نیز با شما این دلوها را حمل می کردم، دلوی را بدهید پس از آنها گرفته و آب آن را آشامیدند.

حدیث (51) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از غفاری «1» از ابو جعفر بن ابراهیم، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:


______________________________
(1)- ظاهرا مراد از آن عبد اللَّه بن ابراهیم بن ابی عمر و انصاری است که به فرموده ممقانی ضعیف یا مجهول است.

ص: 907

از جدال کردن با هر کسی که فریفته باطل و غیر حق شده دوری کنید زیرا شیطان حجّت و برهان را به او تلقین می کند و این معنا هست تا هنگامی که زمانش به سر آید و وقتی دوران آن سپری شد فریفته شدنش او را با آتش می سوزاند.

حدیث (52) محمّد بن متوکّل از علی بن الحسین سعدآبادی، از احمد بن محمّد بن خالد، از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنی از محمّد بن ابی عمیر، از عبد اللَّه بن فضل، از شیخی از اهل کوفه، از جدّ مادری خود که نامش سلیمان ابن عبد اللَّه هاشمی است، وی می گوید: از حضرت محمّد بن علی علیهما السّلام شنیدم که می فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و

سلّم به مردمی که نزدش اجتماع کرده بودند فرمودند:

خدا را دوست بدارید به خاطر نعمتی که به شما داده و مرا نیز دوست بدارید به خاطر خدای متعال و نزدیکان مرا دوست بدارید به خاطر من.

حدیث (53) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از هیثم بن ابی مسروق نهدی از حسن بن محبوب از عبد الرحمن بن حجّاج، وی می گوید: محضر مبارک حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام عرض کردم: محتاج به طبیب نصرانی شدم و برای معالجه نزد او رفتم آیا به او سلام کرده و دعایش بنمایم؟

حضرت فرمودند: آری زیرا دعاء تو برای او نفعی ندارد.

حدیث (54) پدرم رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از محمّد بن عیسی، از علی بن الحسین بن جعفر ضبی از پدرش، از برخی مشایخ و اساتیدش، وی گفت: خداوند متعال به حضرت موسی علیه السّلام وحی فرمود: قسم به عزّت خود ای موسی اگر نفس که کشته ای یک لحظه و آن اقرار کند که من خالق و رازق او هستم طعم عذاب را به تو می چشانم ولی چون چنین اقراری را نکرده البته از تو عفو کرده و طعم عذاب را به تو نمی چشانم.

حدیث (55) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم، از عثمان بن بشّار وی می گوید: از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام راجع به جنّت و بهشت آدم علیه السّلام سؤال کردم؟

حضرت فرمودند: آن بهشت، بهشتی بود از بهشت های دنیا که خورشید و ماه در

ص: 909

آن طلوع می کرده و ظاهر

می شدند و اگر از بهشت های جاودان و آخرت می بود هرگز آدم از آن اخراج نمی شد.

حدیث (56) احمد بن محمّد رحمه اللَّه علیه، از پدرش، از محمّد بن احمد، از سهل بن زیاد، از محمّد بن احمد، از حسن بن علی، از یونس از حسین بن عمر بن یزید، از پدرش، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

وقتی پسران یعقوب از پدر خواستند که به آنها اذن دهد یوسف را با خود ببرند، یعقوب به آنها فرمود:

حضرت یعقوب علیه السّلام به آنها فرمود: من بیم دارم که گرگ یوسف را بخورد و شما از او غافل باشید.

امام صادق علیه السّلام فرمودند:

یعقوب علیه السّلام علّتی را که برادران یوسف در باره یوسف بعدا به آن متمسّک شدند را برای آنها تقریب نموده و راه آوردن عذر را به آنها نشان داد.

حدیث (57) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد از علی بن حکم، از سیف بن عمیره، از داود بن فرقد نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: چه می فرمایید در باره کشتن ناصبی؟

حضرت فرمودند: ریختن خونش حلال است ولی بر تو می ترسم، اگر توانستی دیواری را روی او بریزی یا در آب غرقش کنی تا شاهدی بر تو قایم نشود البته این کار را بکن.

عرض کردم: راجع به مالش چه می فرمایید؟

حضرت فرمودند: در صورتی که قدرت داری مالش را تباه و تلف کن.

حدیث (58) پدرم رحمه اللَّه علیه از محمّد بن یحیی عطّار از محمّد بن الحسن الصفّار که اسناد حدیث را ضبط و حفظ نکرده،

وی می گوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

وقتی مرا به آسمان بردند یک قطره از عرق من چکید و از آن گلی رویید و افتاد در دریا، ماهی ها رفتند تا آن را بگیرند و دعموص «1» نیز برای گرفتن آن رفت،


______________________________
(1)- دعموص کردم دراز و سیاهی است که در گودالهای آب زندگی می کند.

ص: 911

ماهی گفت: این مال من است دعموص هم گفت: این مال من است، خداوند متعال فرشته ای را نزد آنها فرستاد تا بینشان حکم کند، فرشته نصف از آن را برای ماهی و نیم دیگرش را برای دعموص قرار داد.

پدرم رضی اللَّه عنه می فرماید:

برگهای گل پنج تا است که به این هیئت دیده می شوند:

دو عدد به شکل ماهی و دو تا به صفت دعموص و یکی دیگر نصفش به شکل ماهی و نصف دیگرش به شکل دعموص است.

حدیث (59) پدرم رحمه اللَّه علیه از احمد بن ادریس، از احمد بن محمّد، از علی بن حکم از هشام بن سالم نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک امام صادق علیه السّلام عرض کردم: چه می فرمایید در باره مردی که علی علیه السّلام را سبّ و دشنام می دهد؟

حضرت فرمودند: به خدا سوگند ریختن خونش حلال است مشروط به این که ریختن این خون ضررش به شخص بری و غیر مستحق نرسد.

عرض کردم: مقصودتان از رسیدن ضرر به غیر مستحق چیست؟

حضرت فرمودند: یعنی به واسطه این کافر (مقتول) مؤمنی کشته شود.

حدیث (60) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن یحیی عطّار، از محمّد بن احمد، از ابراهیم بن اسحاق، از عبد اللَّه بن

حمّاد از عبد اللَّه بن سنان، از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند: ناصبی کسی نیست که نصب عداوت ما اهل بیت را نماید زیرا احدی را نمی یابم که بگوید: من محمّد و آل محمّد را مبغوض داردم، بلکه ناصبی کسی است که نصب عداوت با شما نماید و بداند که شما ما را دوست دارید و از شیعیان ما هستید.

حدیث (61) حسین بن احمد رحمه اللَّه علیه، از پدرش، از محمّد بن احمد، از ابو عبد اللَّه رازی، از علی بن سلیمان راشد با اسنادش مرفوعا از امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

گروه مرجئه قیامت کور محشور می شوند و پیشوایشان نیز کور است.

پس کسانی که از امّت ما نبوده و ایشان را می بینند می گویند:

امّت محمّد تمامشان نابینا هستند.

ص: 913

پس من به ایشان می گویم: اینها (مرجئه) از امّت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیستند؛ زیرا دینشان را تبدیل کرده پس آنچه در آنها بود (بینایی) به غیر آن (نابینایی) تبدیل گشت و آئینشان را تغییر دادند در نتیجه نعمتی که داشتند تغیر نمود.

حدیث (62) و با همین اسناد، از محمّد بن احمد، از محمّد بن عیسی، از فضل بن کثیر مدائنی، از سعید بن ابی سعید بلخی، وی می گوید: از حضرت ابا الحسن علیه السّلام شنیدم که می فرمود:

خداوند متعال در هر یک از اوقات نماز که این خلق نماز می خوانند لعنتشان می کند.

راوی می گوید: عرض کردم: فدایت شوم برای چه؟

حضرت فرمودند: چون حق ما را انکار کرده و خودمان را تکذیب نموده اند.

حدیث (63) پدرم رحمه اللَّه

علیه از محمّد بن یحیی، از محمّد بن احمد، از ابو جعفر احمد بن ابی عبد اللَّه، از ابی الجوزاء از حسین بن علوان، از عمرو بن خالد، از زید بن علی، از پدرانش از حضرت علی علیه السّلام نقل کرده که آن جناب در مسجد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردی را دیدند که در او حالت زنان بود، به او فرمودند:

از مسجد رسول خدا بیرون شو ای کسی که رسول خدا لعنتت کرده، سپس فرمودند:

از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که می فرمودند: خدا لعنت کند مردان شبیه به زنان و زنان شبیه به مردان را.

حدیث (64) و در حدیث دیگر آمده است که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند:

شنیدم از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که می فرمودند: ایشان را از خانه هایتان بیرون کنید زیرا خبیث ترین و ناپاک ترین موجودات می باشند.

حدیث (65) و با همین اسناد از حضرت علی علیه السّلام منقول است که آن جناب فرمودند:

با رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در مسجد نشسته بودم در این هنگام مردی که حالت زنان را داشت وارد مسجد شد و به رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم سلام کرد، حضرت جواب سلام او را دادند، سپس در حالی که کلمه استرجاع إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ می فرمودند با رو، خود را به زمین انداختند و سپس فرمودند:

ص: 915

مثل اینها در بین امّت من نیست مگر مثل کسانی که در امّت هایی بودند که به واسطه اینها عذاب شدند.

حدیث (66) پدرم

رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از احمد بن محمّد برقی، از محمّد بن یحیی، از حمّاد نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: فدایت شوم برخی از شیعیان شما هستند که خواجه بوده و بسیار عفیف و عابد می باشند ولی سخت درشت خوی و سریع الغضب هستند سرّ این چیست؟

حضرت فرمودند:

سرّش و جهتش آن است که او را فرزند نمی شود و در عین حال اهل فحشاء و زنا نیست.

حدیث (67) و با همین اسناد، از برقی با اسنادش مرفوعا تا حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام حدیث را این طور نقل کرده:

از امام علیه السّلام راجع به خواجه سؤال شد؟

حضرت فرمودند:

سؤال مکن از کسی که نه مؤمن او را زاییده و نه او مؤمن می زاید.

حدیث (68) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از عبد اللَّه بن جعفر از مسعده بن زیاد از حضرت جعفر بن محمّد از پدران گرامش علیهم السلام نقل کرده که فرمودند:

رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده: گروه ترک را تا مادامی که به شما کاری ندارند رها کنید و متعرضشان نشوید زیرا تند خوهایشان بسیار خشن و بد اخلاق و زنهایشان خسیس و مقبوض الید (دست بسته) می باشند.

حدیث (69) و با همین اسناد از حضرت جعفر بن محمّد از پدر بزرگوارشان علیهما السّلام نقل کرده اند که فرمود: مروان بن حکم گفت: وقتی علی علیه السّلام در بصره ما را هزیمت داد و شکست خوردیم اموالی که از ما به دست سپاهیانش افتاده بود را این طور به ما رد کردند، هر کس که

اقامه بیّنه نمود بر مالش، آن را به او برگرداند و کسی هم که بیّنه نداشت را قسم داد و پس از قسم مال را به او رد کرد.

ص: 917

مروان گفت: شخصی به حضرت عرض کرد: یا امیر المؤمنین اموال و اسراء را هم بین ما تقسیم کن و وقتی زیاد راجع به این موضوع اصرار کردند حضرت فرمودند:

کدامیک از شما امّ المؤمنین (عایشه) را به عنوان سهم خود قبول می کند؟

مردم از پذیرفتن آن خودداری کرده و دیگر سخن خود را تکرار نکردند.

حدیث (70) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از معاویه بن حکم از ابن ابی عمیر از ابان بن عثمان، از یحیی بن ابی العلاء از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

حضرت علی علیه السّلام جنگ نمی کردند تا وقتی که آفتاب به زوال گراید و می فرمودند: درهای آسمان هنگام زوال آفتاب گشوده شده و توبه آن وقت قبول می شود و نصرت و ظفر در آن هنگام نصیب می گردد.

و نیز می فرمودند: زوال به شب که وقت فراغت از جنگ و دست کشیدن از آن است نزدیک تر بوده و سزاوار است که کشتار کمتر شود و طالب جنگ به مقر خود برگردد و مغلوب فرار کند و جان به در برد.

حدیث (71) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از محمّد بن الحسن الصفّار، از ابراهیم بن هاشم از ابن مغیره از سکونی از حضرت جعفر بن محمّد از پدر بزرگوارش علیهما السّلام نقل کرده که فرموده:

محضر مبارک امیر المؤمنین علیه السّلام یادی از گروه حروریّه شد و

نامی از ایشان به میان آمد، حضرت فرمودند:

اگر با گروه و سپاه خارج شدند یا بر امام عادل خروج نمودند البته با ایشان جهاد و مقاتله کنید ولی اگر بر امام جور و ظلم خروج نمودند با آنها قتال و کارزار نکنید زیرا ایشان در این میدان گفتار و سخنی دارند.

حدیث (72) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن عیسی، از یونس بن عبد الرحمن از حضرت ابی الحسن این حدیث را نقل کرده، وی می گوید محضر مبارکش عرض کردم: فدایت شوم: خبر به یکی از دوستان شما رسیده که شخصی شمشیر و اسب خود را به کسی که به جهاد می رود می دهد لذا به سراغ او می رود و این دو را از وی می گیرد بعدا یاران و دوستان عطاکننده شمشیر و اسب با این

ص: 919

شخص ملاقات می کنند و می گویند جهاد با این گروهی که تو با آنها می خواهی نبرد و کارزار کنی جایز نیست لذا شمشیر و اسب را برگردان حال وظیفه وی چیست؟

حضرت فرمودند:

اسب و شمشیر را باید برگرداند.

سائل عرض می کند: وی به سراغ آن مردی که این دو را از او گرفته بود رفت ولی وی را نیافت و وقتی خبر وی را از قومش گرفت گفتند: او از میان ما رفته و نیست.

حال چه کند؟

حضرت فرمودند: وی به مرابطه و دیده بانی خود را مشغول کند و جهاد را رها کند.

سائل عرض کرد: در قزوین و دیلم و عسقلان و اشباه این بلاد و مرزها می تواند دیده بانی کند؟

حضرت فرمودند: آری.

سائل عرض کرد: جهاد بکند؟

حضرت فرمودند: خیر، مگر در موردی که

بر ذراری و ابناء مسلمین بیم و هراس داشته باشد.

سائل عرض کرد: اگر روم داخل بر مسلمین شوند، مسلمین می توانند آنها را تعقیب کرده و با آنها به مقاتله بپردازند؟

حضرت فرمودند: مسلمانان فقط دیده بانی کرده و مقاتله نکنند ولی اگر بر مسلمین خوف از ناحیه روم بود می توانند با ایشان نبرد و جهاد کنند چه آنکه این قتال به منظور دفاع از نفس خودشان هست نه برای کمک و نگهداری سلطان جور.

سائل می گوید: محضرش عرضه داشتم: اگر دشمن به مرکزی که دیده بان در آن جا است بیاید وظیفه وی چیست؟

حضرت فرمودند:

وی موظّف است از مسلمین و اسلام حفاظت کند و با دشمن به مقاتله بپردازد نه این که دفاع از ظالمین و جائرین نماید.

و دلیل بر وجوب دفاع از اسلام و مسلمین آن است که ضعیف شدن اسلام در واقع ضعف پیدا کردن ذکر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم می باشد.

حدیث (73) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه از محمّد بن الحسین، از ابن محبوب، از

ص: 921

ابراهیم جازی از ابو بصیر نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابی جعفر علیه السّلام بودیم از اغنیاء و متموّلین شیعه نزد آن حضرت نام بردیم، گویا حضرتش کراهت داشتند از ما راجع به ایشان چیزی بشنوند، فرمود: ای ابا محمّد وقتی مؤمن غنی و رحیم بود و از مالش به دیگران رساند و به اصحاب خود احسان نماید خداوند متعال دو برابر اجر انفاقی که کرده به او می دهد.

زیرا خداوند متعال در کتاب عزیزش می فرماید:

وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ الخ (و

هرگز اموال و اولاد شما چیزی که شما را به درگاه ما مقرّب گرداند نیست مگر آنکه با ایمان و عمل صالح کسی مقرّب شود و آنان پاداش اعمال صالحشان مضاعف و افزون است و در غرفه های بهشت ابدی آسوده خاطر می باشند).

حدیث (74) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از یعقوب بن یزید، از ابن ابی عمیر، از منصور بن یونس نقل کرده که گفت: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند: خداوند متعال می فرماید:

اگر بنده با ایمان من محزون و دل شکسته نمی شد البتّه دستاری از طلا به سر کافر می بستم «1» حدیث (75) احمد بن محمّد، از پدرش، از محمّد بن احمد از موسی بن عمر، از ابن سنان، از ابو سعید قماط، از حمران نقل کرده که وی گفت: از حضرت علیه السّلام شنیدم که می فرمود: هر گاه شخصی وقتی سمت راست تو است رأی و اعتقادی داشت و سپس به سمت چپ تو رفت در باره اش فقط به خیر سخن بگو و از وی تبری مجوی تا وقتی که بشنوی از او آنچه را که وقتی در سمت راست تو برود از او شنیدی چه آنکه قلوب و دلهای بین دو طریق از طرق اللَّه است هر طوری که او بخواهد در دلها تصرّف می کند ساعتی چنان بوده و ساعتی دیگر چنین می باشد و بنده بسا به خیر توفیق می یابد.

مقاله مؤلّف

مؤلّف این کتاب رحمه اللَّه علیه می گوید:


______________________________
(1)- شاید مقصود این باشد که متاع و اموال دنیا آنقدر بی ارزش است که حق تعالی راضی است از طلا که سر آمد همه اموال دنیوی است دستار و تاج به سر

کافر که دشمن او است بگذارد منتهی چون این معنا موجب حزن و اندوه مؤمن که دوست حق تعالی است می گردد لا جرم خداوند این کار را نکرده است.

ص: 923

مقصود از «اصبعین من اصابع اللَّه» در کلام امام علیه السّلام طریقین من طرق اللَّه است و مراد از طریقین، طریق خیر و طریق شر می باشد چه آنکه خداوند متعال را نباید به اصابع توصیف نمود و اساسا شباهتی به مخلوقاتش ندارد پس باید در لفظ اصابع تصرف کرد و آن را تأویل برد.

حدیث (76) و با همین اسناد از محمّد بن احمد به اسنادش مرفوعا از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

اگر مؤمن درختی را از من بگیرد یا مشتی از خاک بردارد خداوند متعال کسی را نزد او می فرستد که با او در این کاری که کرده منازعه نماید و این به خاطر آن است که مؤمن در دولت باطل نصیبی ندارد.

حدیث (77) و با همین اسناد از محمّد بن احمد، از یعقوب بن یزید از محمّد بن سنان، از کسی که ذکرش نموده از حضرت ابی عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که حضرت فرمودند:

خداوند متعال از مؤمن پیمان گرفته که قولش پذیرفته نشود و حدیثش تصدیق نگردد و حقّش از دشمنش گرفته نشود و غیظش فرو ننشیند مگر به رسواشدنش زیرا هر مؤمنی به دهانش لجام زده شده است.

حدیث (78) پدرم رحمه اللَّه علیه از سعد بن عبد اللَّه، از ابراهیم بن مهزیار، از برادرش، از احمد بن محمّد از حمّاد بن عثمان، از ابو بصیر، از حضرت ابی

عبد اللَّه علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:

هنگامی که قیامت بپا شد خورشید و ماه در صورت دو گاو درخشان آورده شده بعد از آن دو و تمام کسانی که آن دو را در دنیا می پرستیدند در آتش انداخته می شوند و جهتش آن است که این دو کره در دنیا عبادت شدند و خشنود و راضی به آن گردیدند.

حدیث (79) محمّد بن الحسن رحمه اللَّه علیه، از حسین بن حسن بن ابان، از حسین بن سعید، از نضر بن سوید، از موسی بن بکر، از زراره، وی گفت:

حضرت ابو جعفر علیه السّلام در ذیل فرموده حق تعالی: إِنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً.

ص: 925

فرمودند: کِتاباً مَوْقُوتاً یعنی فریضه ای واجب و مقصود وجوب آن بر مؤمنین است و اگر آن طور که مخالفین می گویند باشد باید سلیمان بن داود هلاک شده باشد چه آنکه وی نماز عصرش را تأخیر انداخت تا خورشید پشت حجاب کوهها پنهان و مخفی شد و اگر قبل از غایب شدنش نماز را خوانده بود در وقتش اداء کرده بود و هیچ نمازی از نظر وقت طولانی تر از نماز عصر نمی باشد «1» حدیث (80) محمّد بن موسی بن متوکّل رحمه اللَّه علیه، از علی بن حسن سعدآبادی، از احمد بن ابی عبد اللَّه برقی از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنی از علی بن جعفر، از برادر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر علیهما السّلام نقل کرده که آن حضرت فرمود:

حضرت علی بن الحسین علیهما السّلام فرمود: حق نداری با هر کس که بخواهی نشست و برخاست کنی زیرا خداوند متعال در قرآن می فرماید:

إِذا

رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا الخ (چون گروهی را دیدی که برای خرده گیری و طعن زدن در آیات ما گفتگو می کنند از آنان دوری گزین تا در سخنی دیگر وارد شوند و چنانچه شیطان البته فراموشت ساخت بعد از آن که متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمگر مجالست مکن).

و نیز حق نداری به آنچه می خواهی تکلّم کنی زیرا حق تعالی در قرآن می فرماید:

وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ (و هرگز بر آنچه علم و اطمینان نداری دنبال مکن و سخن مران) و به خاطر آنکه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند:

خدا رحمت کند بنده ای را که کلام نیک گوید تا بهره برد یا سکونت کند تا سالم بماند.


______________________________
(1)- مرحوم مصنّف در کتاب من لا یحضره الفقیه ح (1) ص (129) در توضیح این حدیث می فرماید:

جهّال از اهل خلاف این طور پنداشته اند که حضرت سلیمان علیه السّلام روزی اسبها را سان می دید و آنها را از نظر می گذرانید، حضرت مشغول و سرگرم آنها بود که خورشید غروب کرد و وقت نماز منقضی شد و وقتی متوجه شد بسیار متأثر و ناراحت گردید و از شدّت غضب فرمان داد اسبها را برگردانند و سپس امر نمود ساق پاها و گردنهای آنها را زده و بدین ترتیب این حیوانات را کشتند و فرمود: این حیوانات مرا از ذکر پروردگارم باز داشتند.

این گفتار صحیح نیست و واقع امر طبق گفته اهل خلاف نمی باشد چه آنکه شأن نبی و پیامبر خدا اجلّ است از مثل چنین کرداری زیرا اسبها گناهی نداشته تا مستوجب چنین فعل قبیحی باشند و اساسا آنها خود را

بر وی عرضه نکرده و او را آنها مشغول ننموده بودند و از این که بگذاریم اسبها مکلّف نبودند تا مرتکب گناه باشند در نتیجه عقاب و مؤاخذه شوند و صحیح آن است که سلیمان علیه السّلام عصری بود که بهایم و اسبها را از نظر می گذراند و به واسطه سرگرم شدن به آنها نمازش تأخیر افتاد تا خورشید غروب کرد وقتی متوجه شد به فرشتگان گفت: آفتاب را برگردانید تا من نمازم را بخوانم، آنها آفتاب را باز گردانیدند، وی ایستاد ساق پا و گردن خود را مسح نمود (وضوء آنها را در آن شریعت چنین بود) و سپس به اصحابش که نمازهایشان قضاء شده بود فرمان داد با او نمازهایشان را خواندند و پس از فراغت از نماز خورشید غروب کرد و ستارگان در آسمان ظاهر شدند.

ص: 927

و همچنین حق نداری آنچه خواهی را بشنوی زیرا خداوند متعال می فرماید:

إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (در پیشگاه خدا چشم و گوش و دلها همه مسئول می باشند).

حدیث (81) پدرم رحمه اللَّه علیه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد سیّاری از محمّد بن عبد اللَّه بن مهران کوفی از حنّان بن سدیر از پدرش، از ابو اسحاق لیثی نقل کرده که وی گفت: محضر مبارک حضرت ابو جعفر محمّد بن علی الباقر علیهما السّلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا بفرمایید آیا مؤمنی که مستبصر است وقتی صاحب معرفت شد و کمال یافت مرتکب زنا می شود.؟

حضرت فرمودند: خیر.

عرض کردم: آیا لواط می کند؟

فرمودند: خیر.

عرض کردم: دزدی می نماید؟

فرمودند: خیر.

عرض

کردم: شرب خمر می کند؟

فرمودند: خیر.

عرض کردم: آیا کبیره ای از این کبائر یا فاحشه ای از فواحش را انجام می دهد؟

فرمودند: خیر.

عرض کردم: گناهی می کند؟

فرمودند: آری، او مؤمن گناهکاری است که ملمّ می باشد.

عرض کردم: معنای ملمّ چیست؟

فرمودند: الملمّ بالذنب یعنی کسی که گناهی می کند ولی ملازم با آن نبوده و اصرار بر آن نمی ورزد.

راوی می گوید: عرض کردم: سبحان اللَّه! خیلی جای تعجب است که مؤمن زنا و لواط و سرقت نمی کند و شراب نیاشامیده و کبیره ای از کبائر را مرتکب نشده و فاحشه ای از فواحش را انجام نمی دهد!! حضرت فرمودند: از کار خدا نباید تعجب نمود، حق تعالی آنچه را که بخواهد انجام می دهد و از فعلش سؤال نمی شود ولی بندگان مورد سؤال و بازخواست قرار می گیرند، پس از چه تعجّب کردی ای ابراهیم؟ سؤال کن و خودداری نکن و شرم و

ص: 929

حیا ننما، این علم را متکبّر و کسی که از سؤال حیاء می کند فرا نمی گیرد.

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، از شیعیان شما کسانی را سراغ دارم که شرب خمر نموده، راه را بر مردم می بندند و راهها را مخوف و خطرناک می کنند، مرتکب زنا و لواط شده، ربا می خورند مبادرت به فواحش می کنند، در خواندن نماز و گرفتن روزه و دادن زکات سستی از خود نشان می دهند، قطع رحم می نمایند و کبائر و معاصی کبیره را اتیان می کنند، پس توجیه آن چیست و چرا مؤمنی که شیعه شما است فاعل این قبایح می باشد؟

حضرت فرمودند: ای ابراهیم، آیا در سینه ات غیر از این سؤال، سؤال دیگری خلجان نمی کند؟

عرض کردم: چرا ای فرزند رسول خدا، سؤال بزرگتر از این! حضرت

فرمودند: آن سؤال چیست؟

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا آن سؤال این است که: از دشمنان و کسانی که نصب عداوت و بغض شما را می کنند کسانی را یافته ام که نماز زیاد خوانده و بسیار روزه گرفته، زکات اموالش را داده، حج و عمره نموده، بر جهاد راغب و حریص بوده، افعال نیک و کردار پسندیده داشته صله رحم نموده، حقوق برادران دینی را اداء کرده، در مالش با دیگران رعایت مواسات را کرده، از شرب خمر دوری نموده، مرتکب زنا و لواط و سایر فواحش نمی گردد، منشأ آن چیست و چطور می توان این را توجیه کرد؟

پس برایم این راز را گفته و برهان و بیّنه اش را بیان نمایید، به خدا سوگند فکرم را به خود مشغول کرده و خواب شب از من ربوده است.

راوی می گوید: حضرت باقر علیه السّلام تبسّم نموده و سپس فرمودند:

ای ابراهیم، بیانی که مشکلت را حل کند و سؤالت را جواب داده باشم برایت ایراد خواهم نمود و علمی نهان از خزائن علم خدا را اظهار خواهم کرد، بگو چگونه اعتقاد این دو گروه (شیعیان عاصی و دشمنان مؤدّب به آداب) را یافته ای؟

عرض کردم: محبّین و شیعیان شما که فاعل افعال یاد شده می باشند کسانی هستند که اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر کنند و به آنها دهند که دست از دوستی و ولایت شما برداشته و به سراغ غیر شما روند هرگز این کار را نمی کنند و اگر در راه دوستی شما با شمشیر بینی های ایشان را ببرند و نیز در این راه کشته شوند از این راه برنگشته و دست از آن بر

نمی دارند.

ص: 931

و ناصبی را با آنچه از اوصاف که بر ایشان نقل کردم این طور دیده ام که اگر بین مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر کنند و به آنها دهند تا از محبّت طواغیت دست کشیده و ولایت و دوستی شما را پیدا کنند امکان ندارد و در راه محبّت طواغیت و ستمگران اگر با شمشیر بینی آنها را ببرند و یا کشته شوند حاضر نیستند از آن دست بردارند و اگر منقبتی از مناقب و فضیلتی از فضایل شما را بشنوند بد حال شده و از آن مشمئز گردیده و رنگشان تغییر کرده و آثار کراهت در صورتشان دیده می شود و این به خاطر داشتن بغض شما و محبت ظالمان می باشد.

راوی می گوید: امام باقر علیه السّلام تبسّم کرده و فرمودند: ای ابراهیم اینجا است که ناصبی های عامل به اعمال یاد شده هلاک می شوند و پیوسته در آتش فروزان دوزخ معذّبند و از چشمه های آب گرم جهنم آب می نوشند و به خاطر همین است که خدای عزّ و جلّ می فرماید:

ما توجه به اعمال فاسد بی خلوص و بی حقیقت آنها نموده و تمام را باطل و نابود می گردانیم ای ابراهیم، آیا می دانی سبب و سرّ آنچه گفتی چیست؟

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا برایم بیان کنید و برهانش را شرح دهید.

حضرت فرمودند: ای ابراهیم خداوند تبارک و تعالی عالم و قدیم بوده و اشیاء را از هیچ آفریده و کسانی که معتقدند خداوند اشیاء را از چیزی آفریده به او کفر ورزیده اند زیرا آن چیزی که اشیاء را از آن آفریده باید قدیم و با حق تعالی

از ازل بوده باشد در حالی که این طور نیست.

بلکه حق تعالی اشیاء را از هیچ آفریده، یکی از مخلوقات حق زمین است که آن را طیّب و پاک آفرید و سپس آن را شکافت و از درونش آب زلال و صاف و شیرین را بیرون آورد و بر آن ولایت ما اهل بیت را عرضه کرد، آب آن را پذیرفت سپس حق تعالی آن را هفت روز بر روی زمین جاری ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، بعد آب را برد و پس از آن مقداری از گل روی زمین را برداشت و آن را گل ائمه علیهم السلام قرار داد و بعد گل ولای ته نشین شده آن گل را برداشت و از آن شیعیان ما را آفرید و اگر گل شما را ای ابراهیم به حال خود می گذاشت همان طوری که گل ما را به حال خود گذاشت البته شما و ما یک چیز می شدیم.

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا: با گل ما مگر خداوند چه کرد؟

حضرت فرمودند: خداوند متعال بعد از آن زمین شور و ناپاک و متعفّنی را آفرید، آن را شکافت و آبی بد مزه و شور از آن بیرون آورد سپس ولایت ما را بر آن عرضه

ص: 933

داشت، و آن نپذیرفت، آن آب را بر زمین برای هفت روز جاری ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، سپس آب را برد و پس از آن مقداری از گل روی آن زمین را برداشت و از آن طاغیان و پیشوایانشان را آفرید، بعد با ته نشین گل شما آن را ممزوج کرد و

اگر گل آنها را به حال خود می گذاشت و با گل شما ممزوج نمی کرد شهادتین اصلا به زبان جاری نمی کردند، نماز نمی خواندند، روزه نمی گرفتند، زکات نمی دادند، حجّ بجا نمی آوردند، و امانت را به صاحبش رد نمی نمودند و در صورت اصلا شباهتی به شما نداشتند و هیچ چیز گرانتر و سخت تر بر مؤمن از این نیست که دشمنش را بصورت خود ببیند.

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا با این دو گل چه شد؟

فرمود: این دو را با آب اوّل (آب شیرین و گوارا) و دوّم (آب شور بدمزه و متعفّن) با هم ممزوج کردند بعد آن گل را مالید مثل مالیدن پوست پس از آن یک مشت از آن را برداشت و فرمود این به طرف بهشت باشد و باکی نیست، بعد مشتی دیگر برداشت و فرمود: این به طرف آتش و دوزخ باشد و باکی ندارم، پس از آن آن دو را مخلوط نمود پس از سنخ مؤمن واقع شد و طینت آن را بر سنخ کافر بود و نیز از سنخ کافر واقع شد و طینت آن بر سنخ مؤمن بود، پس آنچه از شیعیان ما می بینی از قبیل:

زنا، لواط، ترک نماز، ترک روزه، ترک حجّ، ترک جهاد، خیانت یا کبیره ای از کبائر بدان که ناشی است از طینت و عنصر ناصب که با طینت مؤمن ممزوج گردیده و طینت ناصبی مقتضی اکتساب مآثم و فواحش و کبائر می باشد.

و آنچه از ناصبی مشاهده می کنی از قبیل:

مواظبت بر نماز، روزه، زکات، حجّ، جهاد و ابواب خیر ناشی از طینت مؤمن است که با طینت ناصبی ممزوج شده و طینت مؤمن مقتضی اکتساب حسنات و بکار

گرفتن اسباب خیر و اجتناب از مآثم می باشد.

باری وقتی این اعمال بر حق تبارک و تعالی عرضه شد فرمود:

من عادل بوده، جور و ستم نمی کنم، منصف هستم ظلم را روا نمی دارم، حاکم بوده در حکم خود جور نکرده و از صواب میل به خطاء ننموده و از حق و واقع دور نمی شوم، اعمال زشت را که مؤمن را مرتکب شده ملحق به سنخ ناصب و طینتش کنید و اعمال حسنه و پسندیده را که ناصبی کسب نموده به سنخ مؤمن و طینت وی ملح سازید.

ص: 935

تمام این افعال را به اصل خود برگردانید، من خداوندی هستم که معبودی غیر از او نیست، آگاه به آشکار و نهان هستم، من بر دلهای بندگانم مطّلع هستم، جور و ظلم نکرده، احدی را ملزم به فعلی نکرده، مگر به آنچه قبل از آفرینشش از او سراغ دارم.

سپس حضرت امام باقر علیه السّلام فرمودند:

ای ابراهیم این آیه را بخوان.

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا کدام آیه را؟

فرمود: قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ یعنی: یوسف گفت: پناه به خدا که ما در شرع خویش جز آنکه متاع خود را نزد او یافته ایم دیگری را بگیریم که اگر چنین کنیم بسیار مردم ستمکاری هستیم.

این فرموده حق تعالی در ظاهر همان معنایی را دارد که از آن می فهمید و به خدا سوگند در باطن عینا همان است، ای ابراهیم قرآن ظاهر و باطن، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد سپس فرمود:

ای ابراهیم، به من بگو خورشید وقتی طالع می شود و شعاع نورش در شهرها و بلاد

ظاهر می گردد آیا این شعاع از قرص آفتاب جدا است یا متّصل به آن می باشد؟

عرض کردم: در حال طلوع و بروزش جدا از آن می باشد.

حضرت فرمود: آیا وقتی غروب می کند و از انظار مخفی می گردد مگر نه این است که شعاع متّصل به قرص نمی باشد تا به آن عود و بازگشت کند؟

عرض کردم: آری.

فرمود: هر چیزی به نسخ و اصل خودش باز می گردد، لذا وقتی قیامت بپا شود خداوند عزّ و جلّ نسخ ناصب و طینت او را با وزر و بالهایش از من می کند و تمام را به ناصب ملحق می سازد.

و نسخ مؤمن و طینت او را با ابواب خیر و اجتهادش از ناصب می کند و تمام را به مؤمن ملحق می سازد حال تو در اینجا ظلم و ستم می بینی؟

عرض کردم: خیر ای فرزند رسول خدا.

حضرت فرمودند: به خدا سوگند این حکمی است که فاصل بین حقّ و باطل و قاطع و حتمی بوده و حکمی است عادلانه و آشکار، او از آنچه انجام می دهد سؤال نشده ولی بندگان سؤال می شوند.

ای ابراهیم این حکم به حقّ و صواب از ناحیه پروردگارت بوده و تو از شکّ کنندگان در آن مباش این حکم از سلطانی عظیم و بزرگ می باشد.

ص: 937

عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، حکم ملک عظیم و سلطان بزرگ چیست؟

فرمود: حکم اللَّه و حکم انبیائش و قصّه خضر و موسی زمانی که موسی خواست با آن حضرت همراه باشد لذا خضر به آن حضرت گفت:

إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلی ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (گفت تو هرگز نمی توانی که با من صبر پیشه

کنی و چگونه صبر توانی کرد بر چیزی که اصلا از آن آگهی نیافته ای).

ای ابراهیم بفهم و تعقّل کن، موسی بر خضر انکار کرد و افعال او را شنیع و منکر دانست تا این که خضر به او گفت: ای موسی از پیش خود این افعال را انجام نداده بلکه به دستور حق تعالی بوده است.

ای ابراهیم، چه کسی است این، قرآن می گوید و کتاب خدا از حق عزّ و جلّ اخبار می کند، کسی که یک حرف از قرآن را ردّ کند کافر و مشرک است و بر خدای عزّ و جلّ ردّ کرده است.

لیثی می گوید: من آیات را در حالی که چهل سال می خواندم معنای آنها را نفهمیده بودم مگر آن روز، عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چقدر عجیب و شگفت انگیز است!! آیا اعمال حسنه و کردار نیک دشمنان را می گیرند و به شیعیان شما می دهند و در مقابل اعمال زشت دوستان شما را اخذ کرده و بر مبغضین شما رد می کنند؟

حضرت فرمودند: آری، خدایی که معبودی غیر از او نیست، شکافنده حبّه و آفریننده انسان و ایجادکننده زمین و آسمان است هرگز خبر نمی دهد مگر آنکه خبرش راست و حقّ بوده و من نیز به تو خبر نمی دهم مگر آنکه راست باشد، خدا ظلم و به بندگانش نمی کند، او ظلّام نسبت به عباد نیست و آنچه به تو خبر دادم در قرآن تمامش می باشد.

عرض کردم: این اخبار عینا در قرآن می باشد؟

فرمود: بلی. در بیش از سی مورد از قرآن می باشد، آیا دوست داری بر تو آیاتش را قرائت کنم؟

عرض کردم: بلی ای فرزند رسول خدا.

حضرت فرمود: خداوند متعال می فرماید:

وَ قالَ الَّذِینَ

کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِینَ ...

(و کافران به اهل ایمان گفتند: شما طریقه ما را پیروی کنید «اگر به خطا رفتید» بار

ص: 939

خطاهای شما را ما به دوش می گیریم در صورتی که آنها دروغ می گویند و هرگز بار گناهانشان را به دوش نگیرند.) آیا زیادتر برای بگویم؟

عرض کردم: آری. ای فرزند رسول خدا.

حضرت فرمودند: لِیَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ کامِلَهً یَوْمَ الْقِیامَهِ الخ (تا آنکه آنان در نتیجه انکار روز قیامت بار سنگینی گناه خود را با بار گناه کسانی که از جهل گمراهشان کردند به دوش نهند، عاقلان آگاه باشید که آن بار وزر و گناه بسیار بد عاقبت است).

آیا دوست داری زیادتر برایت بگویم؟

عرض کردم: آری. ای فرزند رسول خدا.

حضرت فرمودند:

فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً.

(پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند که خداوند در حق بندگان بسیار مهربان است).

مقصود این است که خداوند اعمال زشت شیعیان ما را به حسنات و افعال پسندیده تبدیل فرموده و اعمال حسنه دشمنانمان را به سیّئات و کردارهای زشت مبدّل می نماید و قسم به جلال حق این را از عدل و انصاف باری تعالی بوده و برای قضاء و حکم الهی ردّی نبوده و او سمیع و علیم است.

سپس امام علیه السّلام فرمودند:

آیا از قرآن برایت راجع به امر مزاج و دو طینت مؤمن و مخالف شاهد نیاورم؟

عرض کردم: چرا ای فرزند رسول خدا.

حضرت فرمودند:

ای ابراهیم بخوان: الَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ الخ.

(آنان که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری می کنند مگر آنکه لممی «یعنی گناه صغیره»

از آنها سر زند که مغفرت پروردگار بسیار وسیع است و خدا به حال شما بندگان آگاه تر است زیرا او شما را از خاک زمین آفریده.) یعنی از زمین طیب و پاک و از زمین متعفّن و ناپاک.

فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی (و خودستایی نکنید او که آفریننده است به حال هر که متّقی است داناتر می باشد).

ص: 941

خدا می فرماید: هیچ یک از شما به کثرت نماز و روزه اش افتخار نکند و زیاد زکات دادن و حجّ بجا آوردنش را منظور ندارد زیرا خدای متعال به پرهیزکاران از شما داناتر است و این گونه خودستایی ها از لمم محسوب می شود که مربوط به مزاج است.

آیا زیادتر برایت بگویم؟

عرض کردم: آری ای فرزند رسول خدا.

حضرت فرمودند:

یعنی چنانچه شما را در اوّل بیافرید دیگر بار بسویش باز آیید.

ائمه و پیشوایان جور مقصود هستند نه پیشوایان حقّ و عادل وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (و گمان می کردند که به راست هدایت یافته اند) ایا ابا اسحاق این مطلب و معانی را دریاب به خدا سوگند اینها از احادیث گرانبها و شریفه و باطن اسرار ما و از گنجهای نهانی خزائن ما می باشد، برگرد و احدی را بر اسرار ما مطّلع مکن مگر مؤمنی که مستبصر باشد تو اگر به اسرار ما اذعان و اعتقاد پیدا کردی آن را در خود و مال و اهل و فرزندت بیازما.

ص: 943

پایان ترجمه کتاب شریف علل الشرائع به دست ناتوان بنده ضعیف افقر العباد سیّد محمّد جواد ذهنی تهرانی در عصر روز دوشنبه آخر ماه ذی حجه الحرام سنه یک

هزار و چهار صد و بیست و یک هجری قمری.

و از خداوند منّان تقاضا دارم که این خدمت ناچیز را از داعی به احسن وجه قبول فرماید بحق محمّد و آله الطّاهرین سلام اللَّه علیهم اجمعین آمین ربت العالمین.


________________________________________

ابن بابویه، محمد بن علی - ذهنی تهرانی، محمد جواد، علل الشرائع / ترجمه ذهنی تهرانی، 2جلد، انتشارات مؤمنین - ایران ؛ قم، چاپ: اول، 1380ش.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه