علل الشرایع صفحه 92

صفحه 92

نمایم) پس از (این فکر از) خدا درخواست کرد

و گفت: خدایا بمیران مرا بهمان أجلیکه برای من نوشته بودی که مرا احتیاج بزیادتی عمر نیست بعد از آنچه که مشاهده کردم.

باب سی و هفتم علت آنکه ذو القرنین را ذو القرنین نامیدند

فرمود پدرم حدیث نمودند مرا ... از أصبغ بن نباته که: وقتی حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام بالای منبر بود (در کوفه) که ابن الکواء بپا خواست و عرضکرد:

یا أمیر المؤمنین خبر بده مرا از ذو القرنین که پیغمبر بود یا پادشاه، و نیز خبر بده مرا که دو قرن او از طلا بود یا از نقره، آن حضرت فرمود که: نه پیغمبر بود و نه پادشاه و دو قرن او نه از طلا بود و نه از نقره بلکه بنده صالح (و عابد و زاهد) و شایسته ای بود که خدا را دوست میداشت و خدا هم او را دوست میداشت و اطاعت و فرمانبرداری کرد خدا را و مردم را باطاعت خداوند دعوت مینمود، و خداوند هم او را یاری فرمود، و جهت آنکه او را ذو القرنین گفتند این بود که قوم (و طائفه و عشیره) خود را باطاعت خدا میخواند و لکن قومش فرمان او را نبردند و او را زدند بطوری که یکطرف سرش شکست و مدتی از نظر آنها غائب شد و (معالجه سر خود را نمود و) پس از چند روز بسوی ایشان برگشت و آنها را باز باطاعت خدا دعوت نمود، قومش بار دیگر او را زدند بنحوی که طرف دیگر سر او شکسته شد، و در میان شما مردم مسلمان هم مانند ذو القرنین هست «1».


______________________________
(1) در باره ذو القرنین سخن بسیار گفته اند تا جایی که بعضی او را اسکندر رومی میدانند و بعضی

با فشار و اصرار خواسته اند که ثابت نمایند: ذو القرنین کورش کبیر است و تکیه بآئین زرتشتی و کتب عهد عتیق نموده اند، و چون اختلاف شدید و زیاد است بناچار از شرح و تفصیل آن خودداری و بروایتی که استاد ما مرحوم شیخ صدوق (ره) نقل نموده اند اکتفا کردم و مرا همین بس است، زیرا دانستن آن جزو ما یحتاج مذهبی نیست.

و اینکه حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: در میان شما مردم مسلمان هم مانند ذو القرنین هست، مراد وجود مبارک خودشانست، زیرا بر سر آن حضرت دو مرتبه ضربت زدند: یکی ضربت عمرو بن عبد ودّ ملعون در جنگ خندق و یکی ضربت أشقی الاولین و الآخرین ابن ملجم ملعون، و این جمله از اخبار غیبی آن حضرت بوده چون موقعی که این مطلب را فرمود هنوز ضربت ابن ملجم بر سر آن حضرت فرود نیامده بود.

و در مجمع البحرین (در لغت قرن) مینویسد: که پدر اسکندر یکی از سرآمد علمای نجوم بود بطوری که در آن زمان کسی همانندش نبود و عمر طولانی کرد، شبی به همسر خود گفت بسیار خسته شده ام و بیخوابی کشیده ام اندکی میخوابم و مواظب باش و نگاه بآسمان کن وقتی که ستاره ای از آنجای آسمان- و باو نشان داد جای آن را- طلوع کرد مرا بیدار کن که با تو هم بستر شوم تا فرزندی متولد گردد که تا آخر دنیا زنده بماند، و خوابید.

بر حسب اتفاق خواهر همسر او گفتگوی آنها را شنید و منتظر طلوع آن ستاره شد تا موقعی که طلوع نمود، شوهر خود را بیدار نمود و قصه را باو گفت و همبستر

شدند و بخضر حامله گردید، و پدر اسکندر که از خواب بیدار شد مشاهده کرد که وقت گذشته و ستاره طلوع نموده و از محل خود گذشته، با کمال خشم بزن خود گفت چرا مرا بیدار نکردی، گفت حیا کردم تو را بیدار نمایم، پدر اسکندر گفت مدت چهل سال بود که منتظر این ستاره بودم و تو عمر و زحمت مرا ضایع کردی، و لیکن در همین ساعت ستاره دیگری طلوع مینماید و با تو همبستر میشوم و تو بفرزندی حامله خواهی شد که سلطان شرق و غرب زمین می شود و دنیا را بقبضه قدرت خود بگیرد، و طولی نکشید که ستاره مورد نظر او طلوع نمود و با زن خود هم بستر شد و اسکندر متولد گردید و خضر و اسکندر در یک شب در رحم مادر قرار گرفتند و در یک شب متولد شدند.

و در لآلئ الاخبار قریب بهمین مضمون نقل مینماید.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه