فقه و حقوق جلد20 صفحه 110

صفحه 110

چگونه ممکن است مخالفت ائمه اهل بیت با قیاس، بر اساس مخالفت با دخالت عقل در کار دین باشد و حال آنکه آنها به تبع قرآن مجید عقل را حجت باطن و نبیّ درونی می دانستند «1» فقهای شیعه نگفتند که ادلّه استنباط چهار است: کتاب، سنت، اجماع، قیاس؛ همچنان که نگفتند ادلّه استنباط سه است: کتاب، سنت، اجماع؛ بلکه گفتند ادلّه استنباط چهار است: کتاب، سنت، اجماع، عقل.

پس معلوم می شود علما و فقهای شیعه به پیروی از دستور اهل بیت، نوعی از مداخله رأی و نظر را که به نام قیاس نامیده می شد باطل می شناختند ولی حق عقل را در اجتهاد و استنباط محفوظ می داشتند.

بعلاوه می دانیم که به موازات بحث قیاس در فقه که مورد قبول بعضی از ائمه جماعت و انکار بعض دیگر از خود آنها بود بحث دیگری کلامی در همان عصر مطرح شد که در واقع یک ریشه داشت و آن بحث معروف حسن و قبح عقلی بود.

طرفداران قیاس در فقه در این مسأله کلامی طرفدار حسن و قبح عقلی، و منکرین قیاس منکر حسن و قبح عقلی شدند ولی علمای شیعه با اینکه با قیاس در فقه مخالفت کردند از حسن و قبح عقلی طرفداری کردند و لهذا در شمار عدلیه درآمدند، و این خود می رساند که مخالفت با قیاس بر اساس مخالفت و انکار عقل نبوده است.

جامد فکرها

این مطلب قابل انکار نیست که در میان علمای شیعه افراد زیادی پیدا شدند که ترس از قیاس آنها را به بیماری جمود مبتلا کرد. هم در شیعه و هم در سنی از این جامدفکران زیاد بودند. اینها وقتی که با مسئله ای مواجه می شدند اگر دستور خاصی در آن مورد رسیده بود جواب می دادند و اگر حدیث و دستور خاصی نرسیده بود لب فرو می بستند و جوابی نمی دادند، نه قیاس می کردند و نه در پی اجتهاد صحیح و استخراج اصول از فروع بودند. شیخ طوسی- آنچنان که از سخن وی در مقدمه مبسوط و هم عُدّه الاصول برمی آید- گرفتار چنین جامدفکرانی بوده


______________________________
(1) اصول کافی، جلد اول، کتاب العقل و الجهل

فقه

و حقوق (مجموعه آثار)، ج 20، ص: 138

است و هنوز هم کم و بیش وجود دارند. برای ما فعلًا ضرورت ندارد که بحث کنیم آنها چه اشخاصی بوده و چه افکاری داشته اند؟ عمده این است بدانیم که اسلام چه گفته و علمای بزرگ اسلامی از قبیل شیخ أبو جعفر طوسی چگونه تلقی کردند؟

اجتهاد در عصر ائمه

مسئله ای که در اینجا لازم است به مناسبت تذکر دهم این است که برخی می پندارند در عصر ائمه علیهم السلام اجتهاد و تفریع و ردّ فروع بر اصول وجود نداشته و بعد از دوران ائمه در شیعه پیدا شده است با اینکه در میان اهل جماعت از همان قرن اول وجود داشته است بلکه به عقیده خود اهل جماعت در عهد رسول اکرم نیز صحابه عنداللزوم اجتهاد می کردند. روایت معروفی درباره معاذ بن جبل که رسول اکرم او را به یمن گسیل می داشت روایت می کنند.

برخی عذر عدم اجتهاد در شیعه را در عهد ائمه به صورت مؤدبانه ای ذکر می کنند و می گویند در آن عهد از نظر شیعه نیازی به اجتهاد نبود زیرا خود ائمه معصومین حاضر بودند و باب علم مفتوح بود. اجتهاد وقتی ضرورت پیدا می کند که راه دانستن هر حکمی مستقلًا و مستقیماً بسته باشد و ایجاب کند که از اصول استخراج شود، اما وقتی که هر مسئله ای را مستقلًا و مستقیماً می توان از معصوم پرسید چه نیازی به اجتهاد است، خواه اجتهاد را به معنی تفریع و ردّ فروع بر اصول بپذیریم و یا به معنی قیاس و اجتهاد رأی.

مستر چارلز آدامز در سخنرانی دیروز خود در اینجا همین مطلب را گفتند.

ایشان چنین فرض کردند که اجتهاد در شیعه بعد

از عصر ائمه پیدا شده است و علت اینکه شیعه دیرتر از اهل سنت به کار اجتهاد پرداخت این بود که در عصر ائمه از اجتهاد بی نیاز بود.

این تصور به ادلّه ای باطل است:

اولًا این تصور که در عصر ائمه باب علم مفتوح بود و نیازی به اجتهاد و فتوا نبود غلط است. ائمه معمولًا در مدینه بودند و تنها برای شیعیانی که در مدینه می زیستند این امکان بود که حکم هر مسئله ای را مستقیماً از خود ائمه بپرسند، اما شیعیانی که در عراق یا خراسان یا جای دیگر می زیستند کجا می توانستند هر مسأله مورد ابتلای فوری را از ائمه بپرسند؟ آنها ناچار از راویان حدیث و شاگردان

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه