فقه و حقوق جلد21 صفحه 190

صفحه 190

منّت خدای را عزّ و جلّ که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون برمی آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

همین بیانی که عرض کردم، بیان یکی از ائمه است که می فرمود: هیچ بنده ای قادر به شکر خدا نیست چون هرچه را بخواهد

شکر کند، برای همان شکر شکری می خواهد. انسان همین قدرت شکر بر نعمت شکر را ندارد تا چه رسد به نعمت نفس کشیدن (به قول سعدی).

زین العابدین علیه السلام در دعای ابو حمزه خطاب به خداوند می فرماید: «أَ فَبِلِسانی هٰذَا الْکالِّ اشْکُرُکَ «1»». این را توجه داشته باشید که دربارۀ ایشان نوشته اند: «کانَ یُصَلّی عامَّهَ اللَّیْلِ» همۀ شب را به نماز می پرداخت. سحر که می شد این دعا را می خواند.

خود این دعا نمونۀ بزرگی از زبان آوری بشر است، نمونۀ بزرگی از بلاغت و سخنوری بشر است. در مقابل خدا می گوید: آیا من با این زبان گنگ و لکنتی تو را شکر کنم؟!.

این است که امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: اگر کسی باشد که او بر دیگران حقی دارد- اگر چه می فرماید این حق، از نوع حقی که بندگان بر یکدیگر دارند نیست؛ یعنی اگر نام این را حق بگذاریم- و هیچ کس بر وی حق ندارد، او خدای تبارک و تعالی است. آنگاه حضرت این جمله را مقدّم ذکر می فرماید: «فَقَدْ جَعَلَ اللّٰهُ لی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلایَهِ امْرِکُمْ وَ لَکُمْ عَلَیَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذی لی عَلَیْکُمْ «2»». مضمون چنین است: من به حکم اینکه والی و حاکم شما هستم حقی بر شما دارم و هر والی بر رعیت حق دارد، کما اینکه رعیت هم بر والی حق دارد. اکنون من به موجب اینکه خلیفه هستم حقی بر شما دارم و شما به موجب اینکه نسبت به من رعیت هستید و من والی شما هستم، بر من حقی دارید. آن مقدمه را برای این ذکر کرد که کسی فکر نکند والی بر مردم حق دارد و

مردم بر او حق ندارند.


______________________________
(1) دعای ابوحمزۀ ثمالی
(2) نهج البلاغه، خطبۀ 214
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه