فقه و حقوق جلد21 صفحه 398

صفحه 398

در این تفسیر عین همین مطلب را اندکی مفصل می گوید که من مختصرش را ذکر می کنم.

می فرماید: وقتی که اینها گفتند: تو که می گویی ما هلاک می شویم، پس کی؟

وقتش را تعیین کن، جواب این سؤال دوگونه داده شده است: اول آنکه این غیب است و غیب را جز خدا نمی داند و این امری است که در دست خداست، و دوم آنکه در عین اینکه غیب است یک امر ضروریّ الوقوع و به اصطلاح امروز اجتناب ناپذیر است. «و اما الثانی اعنی ذکر ضروره الوقوع فقد بیّن ذلک بالاشاره الی حقیقه هی من النوامیس العامّه الجاریه فی الکون» خواسته به یک ناموسی که در هستی جریان دارد اشاره بفرماید که «تنحلّ بها العقده» اشکال به آنجا حل می شود «هی ان لکل امه اجلًا لا یتخطّأهم و لا یتخطّونه فهو آتیهم لا محاله» «1» که آیه فرمود: لِکُلِّ أُمَّهٍ أَجَلٌ إِذٰا جٰاءَ أَجَلُهُمْ فَلٰا یَسْتَأْخِرُونَ سٰاعَهً وَ لٰا یَسْتَقْدِمُونَ..

آیات دیگری هم البته در قرآن هست، ولی گویا دیگر تردیدی در این قضیه باقی نمی ماند که اسلام برای جامعه واقعاً شخصیتی قائل است، و عرض کردم که مقررات اسلامی هم در این زمینه بر همین مبناست که فرد را کاملًا مستقل نمی داند.

اصلًا امر به معروف و نهی از منکر برای این است که محیط باید اصلاح بشود که تا محیط (یعنی جامعه و روح اجتماعی) اصلاح نشود، فرد توفیق صددرصد پیدا نمی کند.

فکر انسان انعکاس محیط نیست

مطلب دیگر اینکه حال که جامعه شخصیت دارد و فرد عضوی است در جامعه، و لازمۀ عضویت این است که مقداری از

استقلال- اگر نگوییم تمام استقلال- از میان برود، چقدر از استقلال از میان می رود؟ آیا واقعاً پیکر است و عضو، و واقعاً فرد هیچ استقلالی از خود ندارد، همین طور که یک انگشت در بدن هیچ استقلالی از خودش ندارد و صددرصد محکوم جریان کلی بدن است؟ آیا قرآن این اصل را می پذیرد که فرد صددرصد محکوم جریان کلی جامعه است و عضوی است که هیچ گونه استقلالی از خود ندارد (قهراً می شود جبر اجتماعی در همۀ شئون و جبر


______________________________
(1) المیزان، ج 10/ ص 73
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه