حیله های شرعی: ناسازگار با فلسفه فقه صفحه 110

صفحه 110

یوسف را بیش از آنان دوست دارد، و از همین رو نیز در صدد بر آمدند یا با کشتن و یا با تبعید

بی بازگشت از او آسوده شوند، تا از آن پس دل پدر را از آنِ خود کنند. چنین بود که با همدیگر گفتند: «اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِاطْرَحُوهُ اَرْضاً» او را بکشید یا به سرزمینی دور برید که نتواند از آنجا نزد پدر باز گردد «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ اَبیکُمْ» و بدین سان پدر یکسره به شما روی کند و با از دست دادن امید خود نسبت به یوسف به هیچ کس دیگر جز شما توجهی نشان ندهد «وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوماً صالِحینَ» و آنگاه پس از کشتن یا تبعید کردن او از این گناه که کرده اید به درگاه خداوند توبه کنید و با درستکاری گناهان گذشته خود را بپوشانید و فرو نهید تا پس از آن پدر از شما راضی شود و خداوند نیز از شما خشنود گردد.

«قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لاَ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فی غَیَابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَهِ إنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ»؛ یکی از آنان دیگران را به ارتکاب جنایتی که بر آنان و همچنین بر پدر و برادرشان آسانتر است راهنمایی کرد، و آن این که یوسف را به چاهی در افکنند تا دیگر مسافران و

رهگذارن او را بر گیرند و بدین ترتیب هم او زنده بماند و هم نتواند مهر پدر را یکسره از آن خود کند. چون این پیشنهاد به میان آمد آن را پسندیدند و بر اجرای آن همرأی شدند و حیله ای پرداختند که او را از پدر بگیرند تا پس از آن توطئه خود را به هدف جدایی انداختن

میان این دو از همدیگر به اجرا در آورند. قرآن از آن حیله چنین می گوید:

چکیده حیله برادران یوسف علیه السلام

آنان بر این شدند که پدر را در باره یوسف بفریبند و در پی آن نیرنگ او را به جایی بس دور برند که امید برگشتنش نباشد و بدین سان محبت پدر یکسره از آنِ ایشان شود و وی به

هیچ کس دیگر جز آنان توجهی نشان ندهد و روی نکند. آنان با چنین نقشه ای به پدر گفتند:«یَا أَبَانَا مَالَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَی یُوسُفَ وَ إنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إنَّا لَهُ لَحَافِظونَ...» ای پدر چرا ما را بر یوسف امین ندانی، با آن که ما خیر خواه اوییم! فردا او را با ما

بفرست تا با ما در علفزارها بگردد و بازی کند؛ ما خود او را نگهبانیم. گفت: این که او را ببرید مرا اندوهگین می کند و بیم آن دارم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید. گفتند: اگر با آن که ما گروهی توانمندیم گرگ او را بخورد سخت زیانکاریم. بدین سان پدر بر این گمان که آنان امانتدارند و پیمان خویش پاس می دارند یوسف را با ایشان همراه کرد. چون او را بردند و از پدر دور کردند، او را به درون چاهی افکندند، شاید که رهگذران او را بر گیرند و به جایی برند که هرگز او و پدرش را امید دیدار دوباره نباشد، هر چند زمانی دراز نیز بگذرد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه