حیله های شرعی: ناسازگار با فلسفه فقه صفحه 111

صفحه 111

این نخستین حیله خباثت آمیز آنان بود که ظاهرش نیکی کردن به یوسف، سر گرم کردن او و پاسداری از او، نیکی به پدر در برخورد با عزیزترین فرزند او، و وفاداری به او در حقِ

دوست داشتنی ترین فرزندش بود و این ظاهر با عهد و پیمانهای مکرر تأکید می شد، اما باطنش چیزی نبود جز مکر و نیرنگ، رشک بردن و ستم ورزیدن، جدا کردن فرزند از پدر با آن رابطه استوار، انتقام ستاندن از پدری که توانش به سستی گرویده و به نبوت جایگاهی بلند یافته، و همچنین انتقام گرفتن از برادری کوچک، پاک و امین که هرگز به گناهی دست نیازیده

و به حسدی نیالوده و بیشترین مهر و دوستی پدر را از آنِ خویش کرده؛ انتقامی از پدر و پسر بی آن که گناهی در میان باشد، آن هم انتقامی به زشت ترین صورتی که تصور توان کرد و کیفر

کردنی چندان سخت که هیچ انتقام گیرنده ای بالاتر از آن نتواند کرد. این همه در حالی صورت می پذیرفت که پدر را بر آنان حقی بزرگ بود و در برابر برادر نیز وظیفه داشتند پیوند خویش با او را پاس بدارند و خیرخواه او باشند، و در کنار این حقیقت به حکم عادت، مرگ بهتر از

غربتی است که از آن هیچ نشان نباشد و نه روشن باشد که مرده است تا عزای او به پا دارند،و

نه روشن باشد که زنده است تاامید بازگشت او برند. اما به هر روی، خداوند این مصیبت سخت را بر یوسف آسان ساخت و او را آگاهانید که در لابه لای این مصیبت نعمتهایی فراوان

است. خداوند، زمانی که یوسف در چاه بود به او وحی فرستاد که بتأکید تو در آینده آنان را از آن چه با تو کردند خبر خواهی داد، آن هم هنگامی که آنان ذلیل و تو عزیز باشی و ندانند تو همان یوسفی، و خداوند تو را چونان وحی و نبوتی داده باشد که به هیچ کس از جهانیان نداده

است. خداوند این وعده خویش را سرانجام بر آورد و روزی که یوسف عزیز مصر بود و برادران نزد او آمده بودند تا از خزانه های او برای کسان خویش آذوقه ببرند به آنان گفت: «آیا می دانید آن زمان که نادان بودید با یوسف و برادرش چه کردید؟».

برادران یوسف حیله دومی نیز پرداختند تا به کمک آن، حقیقت آنچه کرده بودند بر پدر بپوشانند و یا اگر هم به احتمال کوتاهیی کرده باشند از او پوزش طلبند. این حیله آن بود که پیراهن یوسف را از تنش کندند و به خون آلودند و شامگاهان گریه کنان نزد پدر آمدند و

گفتند: پدر، ما یوسف را در کنار توشه خود گذاشتیم و رفتیم تا مسابقه دهیم، اما گرگ آمد و او را خورد. اینک گواه انکار ناپذیرما بر این گفته نیز پیراهن خون آلود یوسف است. این حیله ای

بود که ظاهرش راستگویی و سوگند و گریه و اندوه و باطنش دروغ و بدخواهی و شادی بود. آنان گفته خود را به این سخن تأکید کردند که «البته تو ما را باور نداری، هر چند راست

گوییم».

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه