گفتوگوی پایانی
عبدالمجید با عصبانیت جزوهها را به زمین کوبید. مصطفی سرش را بلند کرد و چشم در چشم عبدالمجید دوخت و گفت: حرمتشکنی نکن برادر. دستکم حرمت نام خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله) را رعایت کن.
عبدالمجید که بر عصبانیتش افزوده شده بود، دندان قروچهای کرد و گفت: اینها از مصادیق کتب ضاله است. باید آنها را سوزاند. همه آن اسناد و مدارک که میگفتی همینها بود؟ ! اینها که جز یک مشت داستانسرایی بیشتر نیست؛ یعنی عقیده تو باید اینقدر سست باشد که با این چرندیات متزلزل شوی؟ !
مصطفی از روی افسوس سری تکان داد و گفت: حالا تو چرا اینقدر به عقیده من پیله کردی؟ من گفتم چهارتا جواب درست و حسابی برایم بیاور تا من هم حرفی برای