دزد حاضر و بز حاضر
گوشی را که گذاشت به فکر فرو رفت. لحن صحبتهای آقای طاهری با روزهای دیگر فرق داشت. او کلمه آقای سرمد را طوری ادا کرده بود که انگار مصطفی به او توهین کرده بود. البته برای مصطفی دور از انتظار نبود؛ حدس میزد با کاری که او کرده بود حتماً به او اعتراض خواهند کرد. تعجب او از این بود که چرا آقای رییس یا دیگران در این چند روز چیزی به او نگفته بودند؟ ! با خود گفت: لابد تا به حال مشغول مطالعه آن کتاب بودند؛ هرچند سعی میکرد خود را دلداری دهد، اما در دل آشوبی داشت که دست از سر او برنمیداشت؛ زیرا اولینبار بود که میخواست با یک غریبه، آن هم با فردی مافوق خود در این زمینه بحث کند. اما او بیگدار به آب نزده بود. روز اولی که آن کتاب را به اداره آورد و به همکارانش معرفی کرد، پی همه چیز را به