حقیقت کجاست؟ صفحه 39

صفحه 39

روز تعطیلی

لیلا بساط صبحانه را روی میز چید. اما هرچه در آشپزخانه سر و صدا کرد تا بلکه مصطفی از خواب بیدار شود، فایده‌ای نداشت. مصطفی بعد از نماز صبح روی مبل به خواب رفته بود. لیلا گمان کرد طولانی‌شدن مهمانی دیشب او را خسته کرده است. اما وقتی چشمش به نوشته‌های دایی محسن افتاد که به طور نامنظم هر ورق در جایی افتاده بود، فهمید که مصطفی بعد از آمدن از خانه پدر لیلا تا دیروقت بیدار بوده و بی‌اختیار خوابش برده است. اما لیلا در این روزها بیشتر مصطفی را کلافه می‌دید تا خسته که البته طبیعی هم بود. توصیه‌های رییس اداره‌اش، آقای طاهری، از یک طرف و نوشته‌های دایی محسن از طرف دیگر. گرچه لیلا هنوز آنها را نخوانده بود، اما بدون شک اعصاب مصطفی را به هم ریخته بود.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه