سفر به قم
دو هفتهای طول کشید تا لیلا توانست مخ مصطفی را بزند و او را برای رفتن به قم راضی کند. هرچند همراه شدن دایی محسن با آنها در این تأخیر دو هفتهای بیتأثیر نبود. هفته پیش قرار بود دو نفری پس از اولین مسافرت که برای ماه عسل رفته بودند، به تنهایی به قم بیایند. اما نداشتن وسیله شخصی و از طرفی سفر چند منظوره آنها باعث شد تا آنها همراهی دایی محسن را بر تنهایی ترجیح دهند؛ چون دایی محسن سفرهای زیادی به قم آمده بود و قم را مثل کف دستش میشناخت. دایی محسن با ریشهای جوگندمی، بازاری بود. اما نه از آن بازاریها که فقط سرشان به چرتکه و ماشینحساب باشد و نه از آن دسته که فقط باعث رونق بانکها هستند. بلکه سرش به حساب بود و حساب همه جا را داشت. نه از گلوی زن و