حقیقت کجاست؟ صفحه 85

صفحه 85

می‌کنی که عمر چنین کاری کرده باشد؟ آخر چطور می‌شود. . .

مصطفی وسط حرفش پرید و گفت: من باور نمی‌کنم؛ نمی‌خواهم باور هم کنم. اما من با آنها سرو کار دارم. خودم خواسته‌ام و وارد میدان شده‌ام. نمی‌خواهم درجا بزنم. آن جزوه‌هایی را که برایت آورده‌ام همه‌اش پر است از همین شبهات و اشکالات. باید یک جوابی برای آنها داشته باشم یا نه؟ ! من سواد عربی ندارم، اما شما که عربی خوانده‌ای و با این علوم آشنایی داری، نباید به آنها پاسخ بدهی؟ ! می‌بینی که همه آنها را هم از کتاب‌های خودمان جمع‌آوری کرده‌اند؛ خوب چه به آنها بگوییم؟ ! بگوییم همه اینها دروغ است. یک نویسنده سنی چه انگیزه‌ای دارد که برای ابوبکر و عمر دروغ بسازد؟

تب و تاب‌ها خوابیده بود و زن‌ها هر یک به دنبال کاری رفته بودند. انگار دیگر این بگومگوها آن حساسیت پیش از ظهر را نداشت. عبدالمجید گویا پذیرفته بود که نباید با برادرش مثل یک دشمن رفتار کند. ازاین‌رو به مصطفی قول داد تا جواب قانع‌کننده‌ای برای آنها پیدا کند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه