حدیث عقل و نفس آدمی در آیینه قرآن صفحه 260

صفحه 260

سلیمان به گنجشک نر گفت:تو مگر چقدر وزن داری که وعده می دهی بارگاه مرا به دریا می اندازی؟گفت:ای رسول خدا،عاشق به هم ریخته است.من دارم چیزی می گویم تا دل این خانم را به دست آورم وگرنه من سنگ ده مثقالی را هم نمی توانم بلند کنم.شما هم به دل نگیر و آبروی ما را پیش این نبر.

سلیمان رو به گنجشک ماده کرد و گفت:چرا به این محل نمی گذاری؟ چرا نگاه محبت آمیز به او نمی کنی؟چرا کنارش قرار نمی گیری؟او که می گوید من عاشقت هستم؟گفت:اختلاف من با او در همین جاست.

او ادعای عشق می کند،ولی ادعایش حقیقت ندارد،برای این که با دو تا گنجشک ماده دیگر هم ارتباط دارد.اگر او عاشق من بود،باید با من بود نه با دیگران.

نقل است که سلیمان از این حرف منقلب شد،به خانه رفت و چهل شبانه روز بیرون نیامد و مردم صدای گریه اش را می شنیدند.می گفت:

خدایا،اگر من عاشق تو هستم و راست می گویم،پس چرا دلم این طرف و آن طرف می رود؟

درد ما هم همین است و این طور در قحطی گرفتار شده ایم.به زبان خدا را می خواهیم،اما با صد چیزی دیگر روی هم ریخته ایم.می گوییم خدا،اما دائم این طرف و آن طرف می رویم.درحالی که به قول شاعر:

یک سینه دو بار بر نگیرد یک سر دو خمار بر نگیرد

این دل که دو سوی می گراید گر شد ز میان دو نیمه شاید

آن را که دو یار در دل آید شک نیست که دل فراخ باید

مومن به وفا دو روی نبود گر هست یگانه گوی نبود.

39 «إِنَّ الَّذِینَ قٰالُوا رَبُّنَا اللّٰهُ ثُمَّ اسْتَقٰامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاٰئِکَهُ أَلاّٰ تَخٰافُوا وَ لاٰ تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ. نَحْنُ أَوْلِیٰاؤُکُمْ فِی الْحَیٰاهِ الدُّنْیٰا

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه