پیامبر اکرم شاهد اعمال امت صفحه 1

صفحه 1

پيامبر اكرم شاهد اعمال امت

بسم الله الرحمن الرحيمالحمد لله رب العالمين...اعوذ بالله من الشيطان الرجيم:انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا- لتؤمنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بكرة و اصيلا-مي‌فرمايد: انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا.اين آيه در سوره احزاب هم با همين عبارت اضافه‌اي وجود دارد.آنجا مي‌فرمايد: يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا اي پيامبر،ما تو را فرستاده‌ايم گواه بر مردم و گواه بر امت. «شاهد» و «شهيد» معني حضور را مي‌دهد.در زبان عربي به «گواه از آن جهت «شاهد» مي‌گويند كه كسي حق دارد در مورد واقعه‌اي گواهي بدهد كه در آن واقعه حاضر باشد، يعني انسان در مورد واقعه‌اي كه در آن حضور دارد و احساس مي‌كند و بالعيان آن را مي‌بيند حق دارد شهادت بدهد.اين مساله‌اي است در باب «قضاء» (قضاوت)، مي‌گويند شهادت به علم جايز نيست، شهادت به عين و به حس جايز است، يعني اگر شما چيزي را يقين داريد و شك نداريد ولي نديده‌ايد، مثلا يقين داريد العياذ بالله زيد همسايه شما شراب مي‌خورد، از صد احتمال يك احتمال هم نمي‌دهيد كه شراب نخورد، يعني هيچ احتمال اينكه بتوانيد توجيه هم بكنيد نمي‌دهيد، يقين داريد شراب مي‌خورد، اما به چشم خودتان نديده‌ايد، يقين داريد كه فلان مرد و زن زنا كرده‌اند ولي به چشم خود نديده‌ايد، حق نداريد كه اين را شهادت بدهيد بگوييد فلاني زنا كرده يا فلاني شراب خورده است، و اگر شهادت بدهيد و قاضي از شما بپرسد كه اين را كه تو شهادت مي‌دهي ديده‌اي يا نديده‌اي، و شما بگوييد من نديده‌ام ولي يقين دارم، اگر شما عادلترين عادلهاي عالم هم باشيد، اعدل عدول هم باشيد، سلمان فارسي هم باشيد قاضي حق ندارد بر اين گونه شهادت ترتيب اثر بدهد. حديثي هست، حضرت صادق عليه السلام فرمودند(با دستشان اشاره كردند): «علي مثل ضوء الشمس مثل اينكه نور خورشيد را مي‌بيني، فقط اگر اين طور باشد شهادت بده، غير از اين نه.به همين جهت‌براي آنچه كه ما در فارسي مي‌گوييم «گواه در زبان عربي كلمه «شاهد» به كار مي‌برند، يعني حاضر، يعني آن كسي كه حاضر واقعه بوده نه آن كسي كه عالم به واقعه است، چون غايب از واقعه هم گاهي عالم به واقعه مي‌شود، ولي كافي نيست.علم به واقعه ولي عن غياب كافي نيست، حضور آن واقعه و شهود آن لازم است.يكي از نكات مهم و معارف بزرگ قرآن اين مساله است كه پيغمبر اكرم و به تعبير قرآن گروهي از مؤمنين-كه آن گروهي از مؤمنين اين گونه جز اينكه در مقام صمت‌باشند كس ديگر نمي‌تواند باشد- (شاهد امت هستند). خدا پيغمبر را «شاهد امت ناميده است، شاهدي كه در دنيا تحمل شهادت مي‌كند و در آخرت اداي شهادت، يعني او حاضر و ناظر به افعال و اعمال امت است.همين طور كه ما مي‌گوييم ملكين رقيب و عتيد ناظر و شاهد اعمال ما هستند، هميشه پيغمبر يك امت‌شاهد و ناظر بر اعمال امت است، و اين است كه در مساله امامت گفته مي‌شود كه شان اصلي امام اين نيست كه در ميان مردم ظاهر باشد و حكومت در دست داشته باشد كه اگر اين شان را از او گرفته باشند ديگر امام نباشد و از امامت‌خلع شده باشد، نه، شان اصلي كه از آن اين شان نتيجه مي‌شود (اين است كه امام شاهد امت است) يعني با وجود كسي كه در باطن و از نظر باطن شاهد بر همه امت است ديگر نوبت‌به كسي كه مثل همه افراد امت است و مثل افراد ديگر امت‌خطا كار است نمي‌رسد كه او خلافت و حكومت را در دست‌بگيرد.اين است كه قرآن در آن آيه مي‌فرمايد: يا ايها النبي انا ارسلناك شاهدا ما شما را فرستاده‌ايم به عنوان شاهد و به عنوان گواه امت.اين مساله عرض اعمال-كه خودش مساله‌اي است كه بر پيغمبر يا امام عرض اعمال مي‌شود-همان مفهوم «شهادت را مي‌رساند، كه در آن آيه مي‌فرمايد: و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة. اين كه بعد مي‌فرمايد: و ستردون الي عالم الغيب و الشهادة يعني خيال نكنيد اين شهادت براي اين است كه العياذ بالله خدا نمي‌داند، شاهدها بايد بيايند به اطلاع او برسانند (و او) قاضي اين گونه است، اين روي آن نظام نيست، اين شاهدها هستند و تازه بازگردانده مي‌شويد به كسي كه خودش عالم بر غيب و بر شهادت و بر همه چيز است و اعلم است از خود شما و از خود شاهدها بر اين مطلب.انا ارسلناك شاهدا.پس يك شان از شؤون مقام رسالت‌شهادت است، تحمل شهادت در دنيا و اداي شهادت در آخرت. و مبشرا و نذيرا.شان ديگر تبشير است و شان ديگر انذار.هميشه پيغمبران مردم را در حال حركت و در جريان مي‌بينند، يعني انسان خواه ناخواه اين طور است.انسان هيچ وقت‌ساكن نيست، هميشه در حركت است، منتها در چه راهي و به كدام سو در حركت است؟پيامبران مبشر و منذر هستند، يعني راه را ارائه مي‌دهند و بشارت و نويد مي‌دهند كه اگر از اين راه بروي به چه فتح و سعادت و كمالي نائل مي‌شوي و اگر از آن راه و آن راه بروي به چه بدبختي و شقاوتي نائل مي‌شوي.حديثي هست كه پيغمبر اكرم با اصحاب نشسته بودند، چند خط از نقطه‌اي به نقطه‌اي رسم كردند، بعد اشاره به خط وسط كه خط راست‌بود كردند و فرمودند اين راه من است(صراط مستقيم)و بقيه راهها راههاي من نيست، يعني انسان هميشه در حال حركت است، منتها يك وقت راه راست را به سوي مقصد در پيش مي‌گيرد و يك وقت از راههاي كج مي‌رود، و پيغمبران آمده‌اند كه مبشر به راه راست‌باشند.اينجا عمل خاصي از پيغمبر اكرم صورت گرفته كه مساله مبشر بودن و منذر بودن پيغمبر را خيلي خوب مجسم مي‌كند، مخصوصا منذر بودن.در سالهاي اول بعثت رسول اكرم بعد از نزول آيه و انذر عشيرتك الاقربين (خويشاوندان نزديك را بايد انذار كني)دو واقعه رخ داده است، يكي انذار نزديكان خيلي نزديك، يعني بني هاشم و بني عبد المطلب كه اين در خانه خود حضرت صورت گرفته، كه عده‌اي را-كه 39 يا 40 نفر بودند، عموهاي حضرت، عمو زادگان، عمه زادگان، اينهايي كه خيلي نزديك بودند-دعوت كردند، آن داستان معروف كه امير المؤمنين طفل بودند و (پيغمبر اكرم) دستور دادند كه آبگوشتي براي اينها بپزند و ايشان آماده كردند، و بعد ابو لهب چه گفت و...يك جريان ديگر هست كه انذار اقربين كمي از اينها دورتر است-كه بعد از آن واقعه صورت گرفته-يعني همه قريش، چون همه قريش اقرباي پيغمبر بودند.خود پيغمبر از قبيله قريش بود يعني بني هاشم تيره‌اي از قريش بودند.پيغمبر اكرم رفتند بالاي يكي از كوههاي اطراف مكه و فرياد كردند ايها الناس جمع شويد، مطلب مهمي را مي‌خواهم با شما در ميان بگذارم.تا حضرت اين را اعلام كردند عده زيادي جمع شدند، اكابر و اصاغر، زن و مرد جمع شدند، بعد حضرت فرمود:ايها الناس!اگر من سخني به شما بگويم، از من مي‌پذيريد، باور مي‌كنيد؟همه گفتند ما از تو جز راستي نشنيده‌ايم.فرمود اگر به شما اطلاع بدهم كه در پشت اين كوهها سپاه جراري هست كه آهنگ شهر شما را دارند و تصميم گرفته‌اند بيايند شهر شما را غارت كنند افرادتان را بكشند پس آماده و مهيا بشويد، باور مي‌كنيد؟همه گفتند البته باور مي‌كنيم، ما از تو سخن خلاف نشنيده‌ايم.تا اين اقرار را از اينها گرفت اين جمله را فرمود: فاني نذير لكم بين يدي عذاب شديد پس من شما را انذار مي‌كنم كه در جلوي شما عذاب بسيار شديد دردناكي هست، اما نه فقط در اين دنيا، اگر همين راهي را كه الآن داريد مي‌رويد ادامه بدهيد، در جلوي شما عذاب بسيار شديدي هست.اين جمله خيلي تكان دهنده بود.ابو لهب فرياد زد كه تو براي چنين حرفي ما را به اينجا آورده‌اي؟!...و رفت.پيغمبر گواه بر مردم و مبشر و منذر و دعوت كننده مردم است.در آن آيه، بعد مي‌فرمايد: و داعيا الي الله باذنه و سراجا منيرا (دعوت كننده مردم است‌به سوي خدا به اذن حق، و چراغي است روشن براي مردم).از اين شهادت و از اين تبشير و از اين انذار چه تحول و تغييري در مردم پيدا بشود؟اينجا خطاب از پيغمبر كه مخاطب بود (بر مي‌گردد و) خود مردم (مخاطب) مي‌شوند، كانه مردم در اينجا سؤال مي‌كنند: خدايا تو پيغمبر را شاهد و مبشر و نذير و منذر فرستادي، كه ما چه بكنيم؟ لتؤمنوا بالله و رسوله كه ايمان بياوريد، ايمان پيدا كنيد به خدا و پيامبر خدا(ايمان، خودش اعتقاد است)، فكر و روحتان تحول پيدا كند، حياتتان حيات ايماني بشود.و تعزروه و خدا را نصرت و ياري كنيد.اين از آن مهمترين و زيباترين تعبيرات قرآن است، و در اهميت دادن به بشر است:اي بشر به ياري خدايت‌برخيز.خيلي در آن استعطاف و اظهار مهرباني است، و خيلي هم مقام است‌براي بشر.كانه(البته اين تعبير (رسا) نيست): «اي بشر بيا تا جهان را با هم بسازيم .براي اينكه به ياري خداي خودتان برخيزيد.البته اين در معنا و در واقع بر مي‌گردد به ياري خود انسان، آدم خودش را ياري مي‌كند، جهان را هم كه مي‌سازد براي خودش مي‌سازد نه براي خدا، ولي تعبير چنين تعبيري است‌يعني اينقدر در آن اشفاق و استعطاف خوابيده است كه حد ندارد.اين را ما مكرر گفته‌ايم كه فرق بين خدا به نحوي كه انبياء براي بشر معرفي مي‌كنند و خدا آن گونه كه فيلسوفان معرفي مي‌كنند(فيلسوفاني كه متاثر از اسلام نيستند مثل فيلسوفان قديم يونان) (اين است كه) خدايي كه يك فيلسوف مثل ارسطو يا افلاطون معرفي مي‌كند موجودي است كه رابطه‌اش (با عالم) فقط اين است كه عالم را خلق كرده و صانع عالم است، اما خدا آن گونه كه انبياء به بشر معرفي مي‌كنند خيلي به انسان نزديك است و در حال داد و ستد با انسان است:اين را بده و آن را بگير، به من مهر بورز به تو مهر مي‌ورزم، مرا دوست داشته باش من تو را دوست دارم، ما و تو با همديگر يكي هستيم.كانه خويشاوندي را به خويشاوند خودش معرفي مي‌كند. «براي اينكه به خداي خودتان و پيامبرش ايمان بياوريد و براي اينكه به ياري خداي خودتان برخيزيد».بعضي گفته‌اند «و تعزروه به پيغمبر بر مي‌گردد، ولي مفسرين جواب داده‌اند به قرينه «تسبحوه نمي‌تواند به پيغمبر بر مي‌گردد. «و تعزروه به ياري خداي خودتان برخيزيد.اين تعبير در آيات ديگر قرآن هم هست: ان تنصروا الله ينصركم اگر خداي خودتان را ياري كنيد او هم شما را ياري مي‌كند.يا در جاي ديگر مي‌فرمايد: من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا (خيلي عجيب است!خدا آمده از ما قرض الحسنه مي‌خواهد)كيست كه به خدا قرض الحسنه بدهد؟همان قرض الحسنه‌اي كه ما به مردم مي‌دهيم خدا دست‌خودش را آورده جلو:بندگان من!من هم از شما قرض الحسنه مي‌خواهم، به من قرض الحسنه بدهيد، يعني به مردم كه قرض الحسنه مي‌دهيد به من هم قرض الحسنه بدهيد.«و توقروه و براي اينكه عظمت او را در روح خودتان درك كنيد، (براي اينكه) تعظيم كنيد او را، يعني عظمت او را درك و فهم كنيد. «تعزروه آن ياري عملي است، كاري كه بايد در عمل بكنيد اسمش ياري خداوند است، «توقروه يعني جلال و عظمت او را دريابيد و درك كنيد.«و تسبحوه دركتان برسد به آنجا كه بفهميد هر چه كه درك مي‌كنيد باز او را آنچنان كه بايست درك نمي‌كنيد، باز او منزه است از آنچه كه شما درك مي‌كنيد، يعني برتر و والاتر است.در آيات اول سوره «مدثر» اين طور مي‌خوانيم: يا ايها المدثر قم فانذر.اين «فانذر» همين «بشيرا و نذيرا» در اينجاست. و ربك فكبر پرودگار خودت را تكبير بگو و تعظيم كن.اين همان توقروه در اينجاست، يعني كبريائي و عظمت و جلال او را به مردم بشناسان و بنمايان.آنوقت و تسبحوه.هميشه معرفت انسان آن وقت معرفت است كه شناخت مقرون به تسبيح و تنزيه باشد يعني مقرون به اظهار عجز باشد، كه خدايا من تو را هر چه كه بشناسم آخرش آن شناختن باز لايق من است، حد من است نه آنچنان، كه تو هستي، چنانكه پيغمبر اكرم فرمود: «لا احصي ثناء عليك انت كما اثنيت علي نفسك خدايا من نمي‌توانم ستايش تو را به پايان برسانم، آنچنان تو را ستايش كنم كه تو شايسته آن هستي، تو آنچناني كه خود خود را مي‌شناسي، تو آنچناني كه خود خود را ثنا مي‌گويي.و تسبحوه بكرة و اصيلا هر بامدادان و هر شامگاهان او را تسبيح كنيد، كه همين نماز است.نماز ما تسبيح و تكبير صبحگاهان و شامگاهان است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه