چكيده
عزاداري از مصاديق بارز شعائر است كه به تعظيم آن در روايات بسياري سفارش شده است. و عليرغم ديدگاه مخالفان عقايد شيعي مبني بر نامشروع بودن و مكروه بودن گريه بر درگذشتگان، گريه بر امام حسينعليه السلام امري پسنديده دانسته شده است.با اين كه مخالفان، گاه از موضع شرعي و گاه از موضع سياسي و گاه عرفاني به تقبيح عمل شيعه پرداخته، آن را بدعت شمردهاند؛ امّا نصوص معتبري از سنت و سيره نبوي در دست است كه نشان ميدهد ماجراي گريه و عزاداري شيعه براي امام حسينعليه السلام علاوه بر آن كه ثبوتاً، حق و مطابق با سمت و سوي اسلام است، اثباتاً نيز فوايد بسياري را نصيب دين و دينداري كرده است.كليدواژهها: عزاداري، بدعت، گريه، شعائر الهي، وهابيت، عرفا.گريه و عزاداري براي سيّد و سالار شهيدان، حضرت ابا عبداللَّه الحسين عليه السلام ريشه در همه ابعاد اسلام دارد. اين سنّت شگفت و روحمند، اگر چه در ميان شيعيان، رواج و اعتبار بيشتري دارد، اختصاص به مذهب خاص و نصوص ويژهاي ندارد؛ زيرا از لابهلاي متون كهن و نصوص اوّليه و فتاواي عالمان مذاهب مختلف، ميتوان براي آن حجّت آورد. در اينجا به احاديث و اخباري كه در كتب شيعي آمده است، نميپردازيم؛ زيرا براي اثبات موضوعي مربوط به مذهبي خاص، نميتوان و نبايد به منابع آن مذهب اكتفا كرد. گذشته از اين، روايات مربوط به صحّت و صواب گريه بر سيّدالشهدا از طريق مذهب اماميه، در مجموعههاي مختلفي گرد آمده است و نيازي به تكرار آنها در اين مختصر نيست. آنچه در اين مختصر، وجهه اهتمام نويسنده است، ردّ «بدعتانگاري عزاداري براي امام حسين عليه السلام» است. در اين باره ميتوان از نقطههاي دور آغاز كرد و مثلاً از «فوايد گريه» و «آثار عزاداري» نيز سخن گفت؛ امّا ميكوشيم از نزديكترين منزل، به سوي مقصد ره بسپاريم و پارهاي از مقدّمات را، كه در جاي خود ضروري نيز هست، رها ميكنيم.
عزاداري از مصداقهاي شعائر
عزاداري و گريه بر مصائب اولياي خدا، اگر چه نه از اصول و نه از فروع دين است، امّا بي ارتباط و التزام با برخي از اصول و فروع دين نيست. نخستين گام، نشان دادن جايگاه اين سنّت ديرينه را در مجموعه دين و روشن كردن اين مطلب است كه عزاداري براي اولياي خدا، عموماً، و براي سيّدالشهدا، خصوصاً، چه جايگاهي در اسلام دارد. پاسخ به اين سؤال، نزد شيعه، سهل است و آنان نياز چنداني به كاوش در اين باره ندارند. زيرا اصل امامت، توابع و لوازمي دارد كه احياي نام و ياد امامان، از آن جمله است، و احياي مرام و منش ائمه عليهم السلام جز از رهگذر تولّا و تبرّا ممكن نيست. نياز به يادآوري نيست كه عزاداري براي امام حسين عليه السلام بارزترين تجسّم عيني تولّا و تبرّا است. بنابر اين، عزاداري و گريه، نقطه آغازي است كه به احياي اصل امامت ميانجامد و از آنجا اساس دين را استحكام ميبخشد.جز آنچه گفته شد، شايستهترين عنواني كه ميتوان از قرآن براي عزاداري براي امام حسين عليه السلام، نشان داد، «تعظيم شعائر الهي» است. «وَ مَن يُعَظِّمْ شَعَل-ِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَي الْقُلُوبِ». [1] «شعائر»، جمع شعيره، به معناي علامت و نشانه است. قرآن كريم، خود برخي از مصاديق اين نشانهها را بر شمرده است كه: «صفا» و «مروه» [2] ، و «شتري كه براي ذبح در مني ميبرند» [3] از آن جمله است. وقتي ذبيحه حج در منطقه مقدّس (صفا و مروه)، به دليل ارتباط و انتساب آنها به خدا، از نشانههاي او محسوب ميشوند، به تنقيح مناط و به طريق اولويت، اولياي خدا، به دليل ارتباط و انتساب بيشتر، مصداقهاي روشنتري براي شعائر الهياند. از سوي ديگر تعظيم شعائر، طرقي دارد كه شادماني در ايّام سرور اوليا، و حزن و عزاداري در سال روز مصائب آنان، از آن جمله است. اگر كعبه و صفا و مروه و مني و عرفات، كه جملگي از جماداتاند، به حرمت ارتباط با آيين خدا و انتساب به او، احترام مييابند، آيا بزرگداشت دوستان و اولياي او، تعظيم شعائر الهي نيست؟غير از سفارش به تعظيم شعائر الهي، توصيه پيامبر صلي الله عليه وآله در قرآن به دوستي با خويشاوندان او، ريشهاي ديگر براي عزاداري است. خداوند در قرآن مجيد از زبان پيامبرش و خطاب به مؤمنان ميگويد: «قُل لَّآ أَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَي». [4] بدين ترتيب اجر رسالت، دوستي با خويشان پيامبر است و اقتضاي اين دوستي، گريستن در مصيبت آنان و شادماني در سرور آنان است.
حكم كلي گريه و عزاداري
حزن و گريه، از امور اختياري نيستند تا مورد امر و نهي قرار گيرند. همانگونه كه انسانها - نوعاً - نميتوانند به اختيار و از سر عزم و تعهّد، بگريند، وقتي مقدّمات گريه در آنان حاصل شد، گريزي از گريستن ندارند. نهي از گريه، از جمله نهيهاي عبث و بيوجه است؛ مانند نهي از گذشت زمان. مقدّمات گريستن و در وضع و مكان گريه قرار گرفتن، در اختيار انسان است و بدينرو، ميتواند مورد امر و نهي باشد؛ بنابر اين در اينجا مراد از نهي از گريستن، نهي از مقدمات آن است.اصلِ گريه و عزاداري براي مردگان، مشمول اصل اباحه است و موضوع هيچ يك از نهيهاي شريعت نيست. غير از آنچه در سيره نبوي آمده است، شواهد و دلايل روشني بر تأييد اين نوع از گريستن، در تاريخ اسلام دريافت ميشود. در كتاب صحيح بخاري، رواياتي نقل شده است كه بر اساس آنها، مردگان به جرم گريستن خويشانشان بر آنان، معذّب ميشوند: «إنّ الميّت لَيُعذّب بِبُكاءِ اَهلِه عليه». [5] اين روايت را خليفه دوم از پيامبر صلي الله عليه وآله نقل كرده است. او با نقل اين حديث، عايشه را از گريستن در عزاي پيامبر صلي الله عليه وآله پرهيز ميداد. روايت ديگري نيز به پيامبر نسبت دادهاند كه در آن نيز مرده، به جرم نوحه بازماندگانش عذاب ميشود: «يُعذّب في قبرهِ بالنّياحهِ عليه». [6] اين روايت را نيز عبداللَّه بن عمر، خطاب به عايشه در عزاي شويش، نقل ميكند. در كتب روايي، پاسخ عايشه به خليفه دوم و فرزندش نقل شده است. عايشه، در پاسخ به آن دو، آيه 164 سوره انعام را ميخواند: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي». بدين ترتيب، عايشه به آنان ميگويد: اگر عمل عزادار خطاست، نبايد ميّت را عذاب كنند، و چون اين سخن با نخستين قواعد عقلي و عدل الهي سازگار نيست، پس به حتم، سخن رسول اللَّه نيست. فاضل نووي، از عالمان برجسته شافعي، در اين باره مينويسد:«تمام اين روايات از عمر بن خطاب و فرزندش عبداللَّه نقل شده است. عايشه سخن آن دو را انكار ميكرد و آنان را به فراموشي و خطا [در نقل روايت نبوي] منسوب ميكرد و در اين باره به اين آيه استناد ميكرد: «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي»». [7] .مرحوم سيّد عبد الحسين شرف الدين پس از نقل سخن فاضل نووي، ميافزايد: «ابن عبّاس نيز اين روايات را انكار كرده و بر خطاي راويانش حجّت آورده است. تفصيل اين مطلب در صحيح بخاري و صحيح مسلم و شروح آن دو آمده است. عمر و عايشه در اين موضوع، پيوسته، مخالف يكديگر بودند. طبري در نقل حوادث مربوط به سال 13 هجري در جلد چهارم تاريخ خود، به نقل از سعيد بن مسيّب چنين آورده است: چون ابوبكر وفات يافت، عايشه براي او مجلس سوگواري و گريه ترتيب داد. عمر بر در خانه او ايستاد و آنان را از گريه و عزاداري براي ابوبكر نهي كرد. زنان سوگوار از اين نهي سرپيچيدند. عمر به هشام بن وليد گفت: وارد خانه شو و دختر ابوبكر را به نزد من بياور. عايشه، چون اين سخن عمر را شنيد، گفت: اجازه ورود به خانهام را به تو نميدهم. عمر به هشام گفت: وارد شو، من به تو اذن ميدهم. هشام وارد خانه شد و امّ فروه، دختر ابوبكر، را به نزد عمر آورد. عمر او را به ضرباتي فرو كوفت و عزاداران چون چنين ديدند، پراكنده شدند». [8] .نويسنده المجالس الفاخره، پس از نقل حوادث پيش گفته، چنين قضاوت ميكند: «گويا عمر نميدانست كه پيامبر در ماجراي جنگ احد، گريه زنان انصار را شنيد و مخالفتي نكرد و حتّي گفت كه حمزه، عمويم امروز گريه كنندهاي ندارد. گويا عمر اين سخن پيامبر صلي الله عليه وآله را نشنيده بود كه فرمود: براي كسي مانند جعفر بايد گريست و گويا عمر فراموش كرده بود كه پيامبر صلي الله عليه وآله او را از زدن زنان گريان در عزاي رقيه، دخترش منع فرمود». [9] .غير از همه اينها، كتب تاريخي و منابع روايي، مشحون است از فعل و قول و تقرير نبي كه در آنها وجهي براي جواز گريه در عزاي مؤمنانِ درگذشته هست. از جمله، گريه آن حضرت در روز مرگ عمّ بزرگوارش، ابو طالب [10] ، و در روز شهادت حمزه سيّدالشهدا [11] ، و جعفر [12] و زيد بن حارثه [13] و عبداللَّه بن رواحه. [14] در بسياري از منابع، درباره شدّت گريه پيامبر صلي الله عليه وآله در عزاي حمزه، آمده است كه آن بزرگوار چنان گريست كه حالت غشي در او پيدا شد. [15] .همچنين در روز مرگ فرزندش، ابراهيم، بر جنازه او گريست. در آن حال، عبد الرحمن بن عوف گفت: «آيا شما نيز گريه ميكنيد؟» پاسخ پيامبر به او، پاسخ به همه آناني است كه گريه و عزاداري را ناپسند و بدعت ميشمارند؛ فرمود: «قلب، اندوهگين ميشود و چشمْ گريان و ما [در هنگام عزاداري] سخني نميگوييم كه خدا را ناخشنود كند». بنابر اين، گريه چشم، تابعي از حزن قلب است. نميتوان قلبي محزون داشت، امّا نگريست. [16] رواياتي نيز درباره گريه پيامبر صلي الله عليه وآله بر قبر مادرش، آمنه، وارد شده است. [17] حاكم در مستدرك از گريه هر جمعه فاطمه عليها السلام بر قبر حمزه خبر ميدهد و مينويسد: «فاطمه - رضي اللَّه عنها - در هر روز جمعه به زيارت مزار عمويش حمزه ميرفت، نماز ميگزارد و ميگريست». [18] .اين سنّت انساني و ديني در زمان زندگاني پيامبر صلي الله عليه وآله چنان مرسوم و رايج بود كه كسي در جواز و استحباب آن شك نميكرد؛ چنانكه نوشتهاند پس از ارتحال پيامبر صلي الله عليه وآله، مردم ميآمدند و بر سر قبر آن بزرگوار سخت ميگريستند و كسي از ياران و پيروان آن حضرت، مردم را نهي نميكرد.اين روايات فراوان و سيره منقول، دست محدّث و محقّق را براي توجيه يا تضعيف رواياتي كه بر كراهت گريه و عزاداري بر مردگان و شهيدان دلالت ميكنند، باز ميگذارد. [19] .
ادله و انواع مخالفان
اشاره
مخالفاني كه براي گريه بر امام حسين عليه السلام وجهي شرعي نميشناسند و به همين جهت، گريه و عزاداري براي آن سرور جوانان اهل بهشت را مكروه و مخالف با روح دين ميدانند، همه در يك موضع نيستند. در اينجا، گروههاي مخالف با عزاداري را در سه دسته قرار ميدهيم و درباره هر گروه، جداگانه، سخن ميگوييم. گروه نخست، كساني هستند كه از موضع سلفيگري سخن ميگويند و براي مخالفتِ خود با عزاداري، وجوه شرعي، تاريخي و روايي ميتراشند. گروهي نيز براي گريه و عزاداري در مصائب امام حسين عليه السلام توابع و پيامدهاي سوء سياسي ميبينند. مخالفت گروه سوم از مواضع تفسيرهاي عرفاني و صوفيانه است. شرح و تفصيل عقايد گروههاي پيش گفته، بدين قرار است: