بخشی از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر به روایت ابوالبحتری صفحه 1

صفحه 1

بخشی از آداب و اخلاق ارزنده پیامبر به روایت ابوالبحتری

گویند: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله کسی از مؤ منان را ناسزا نگفت مگر آن که برایش کفاره و رحمتی قرار داد [1] و هرگز زن یا خدمتگزاری را نفرین نکرد. [2] حتی پیامبر صلی اللّه علیه و اله در حال کارزار بود، عرض کردند: یا رسول اللّه! چرا آنها را نفرین نمی فرمایید؟ فرمود: همانا من برای رحمت و هدایت مبعوث شده ام نه برای نفرین. [3] و چنان بود که هرگاه می خواستند بر کسی، مسلمان یا کافر به طور عام یا خاص نفرین کنند، بجای نفرین دعا می کرد. [4] و با دست خود کسی را نزد مگر آن که در راه خدا باشد. و از کسی که نسبت به آن حضرت تعدی کرده باشد هرگز انتقام نگرفت مگر آن که نسبت به حریم الهی تجاوز کرده باشد. و بین دو عمل هرگز انتقام نگرفت مگر آن که نسبت به حریم الهی تجاوز کرده باشد. و بین دو عمل هرگز مختار نشد مگر آن که آسانترین آنها را برگزید، جز در مواردی که باعث گناه یا قطع رحم می شد که در آن صورت از همه کس بیشتر اجتناب می فرمود [5] و کسی چه آزاد و چه بنده و کنیز، خدمت ایشان نیامد مگر آن که با او در پی حاجتش حرکت کرد. [6] .انس می گوید: به خدایی که او را به حق فرستاده است، هرگز در مورد چیزی که نمی پسندید به من نفرمود: چرا آن کاری را کردی؟ و کسی از اعضای خانواده اش مرا ملامت نکرد مگر این که فرمود: «او را به حال خود واگذارید که این عملش حتمی و مقدر بوده است.» [7] .گویند: هیچ گاه پیامبر صلی اللّه علیه و اله از بستری ایراد نگرفت. اگر فرشی می انداختند، می خوابید و اگر نمی انداختند، روی زمین می خوابید. [8] خدای متعال در سفر اول تورات آن حضرت را توصیف کرده، می فرماید: محمّد رسول خدا، بنده برگزیده ام، بداخلاق و درشتخو و اهل غوغا و فریاد میان کوچه و بازار نمی باشد. بدی را با بدی مجازات نمی کند بلکه عفو می کند و می بخشد زادگاهاش مکه و هجرتش به مدینه است و شام را مالک می شود. او و یارانش بر سراسر این قلمرو سیطره خواهند یافت و ایشان حاملان قرآن و دانش اند و او بر اطراف خود پرتو افکن است. و در انجیل نیز وصفش چنین است. [9] از جمله خلق و خوی آن حضرت آن بود که به هر کس می رسید، ابتدا سلام می داد. [10] و هر که درباره حاجتی حرف می زد، با او می ایستاد تا این که طرف منصرف می شد. [11] دست خود را از کسی که دستش را می گرفت رها نمی کرد تا وقتی که طرف دستش را می کشید. [12] و چون یکی از صحابه را می دید آغاز به مصافحه می کرد، سپس دست او را می گرفت و انگشتهایش را داخل انگشتان او می کرد و آنگاه مشتش را محکم می بست، [13] جز به یاد خدای تعالی بر نمی خاست و نمی نشست [14] و کسی رو به او نمی نشست در وقتی که او نماز می خواند، مگر آن که نمازش را سبک می کرد و رو به او می آورد و می گفت: نیازی داری؟ و چون حاجت او را بر می آورد، دوباره به نماز می ایستاد. [15] و بیشتر اوقات به هنگام نشستن، هر دو زانویش را از جا بر می داشت، و نظیر کسی که لباسش را به خود پیچیده باشد، با دستها زانوهایش را می گرفت. [16] و کسی جای او را از جای نشستن اصحابش تمیز نمی داد؛ زیرا آن حضرت هر جا جای نشستن بود، می نشست [17] 2)، هیچگاه کسی ندید که در نزد اصحاب پاهایش را دراز کند تا جا را بر کسی تنگ کند مگر این که جا زیاد می بود و کسی در تنگنا قرار نمی گرفت. [18] و بیشتر اوقات رو به قبله می نشست [19] و به هر کسی که بر او وارد می شد احترام می کرد و حتی برای کسی که نه با وی خویشاوندی داشت و نه وابسته رضاعی اش بود، جامه اش را پهن می کرد و او را بر روی آن می نشاند. [20] .زیراندازی که در اختیار داشت به هر که وارد می شد، ایثار می کرد و اگر او نمی پذیرفت اصرار می ورزید تا او بپذیرد. [21] و کسی با او صمیمی نمی شد مگر این که تصور می کرد از همه کس نزد آن حضرت گرامی تر است، به گونه ای که هر کس همنشین آن حضرت می شد، بهره خویش را از سیمای وی می برد، تا آن جا که نشست آن حضرت، شنیدن، سخن گفتن و جاذبه مجلس و تمام توجهش به هم نشین بود و با تمام اینها محفلش حیا، تواضع و امانت بود. [22] . خدای تعالی فرمود: «فبما رحمة من اللّه لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک. [23] » هر گاه می خواست، اصحابش را صدا بزند برای احترام و دلجویی ایشان به کنیه صدا می زد [24] و حتی به آنهایی که کنیه نداشتند، کنیه می داد و به همان کنیه ای که داده بود، آنها را صدا می زد، [25] و همچنین زنانی که فرزندانی داشتند کنیه ای می داد و نیز نام زنانی را که فرزند نزاده بودند، با کنیه آغاز می کرد [26] و کودکان را کنیه می نهاد تا بدان وسیله دلهای ایشان را نرم سازد. [27] از همه کس زودتر خشمگین می شد و زودتر از همه خشنود می گشت و مهربانتر و بهتر از همه مردم به مردم و از همه کس سودمندتر به حال آنان بود و چنان بود که در مجلس آن حضرت صداها بلند نمی شد. [28] و چون از مجلس برمی خاست می گفت: (سبحانک اللهم و بحمدک اشهد ان لا اله الا انت استغفرک و اتوب الیک). آنگاه می فرمود: «اینها را جبرئیل به من آموخت.» [29] .

پاورقی


[1] این حدیث را مسلم، در ج 8، ص 25 از قول ابوهریره نقل کرده است.
[2] این حدیث را مسلم در ج 7، ص 80 از قول عایشه به جای «(ما لعن)، ما ضرب،» آورده است و طیالسی در ص 214 از عایشه نقل کرده: پیامبر، نه دشنام می داد و نه دشنام می پذیرفت و ضمن سخن گفتن فریاد نمی کشید.
[3] این حدیث را مسلم از قول ابوهریره در ج 8، ص 24 نقل کرده است.
[4] این حدیث را بخاری در ج 5، ص 22 از قول ابوهریره نقل کرده است، می گوید: گفتند: یا رسول اللّه، قبیله دوس، هلاک شدند، چون نافرمانی و خودداری از اجرای فرمان شما کردند. آنها را نفرین کنید. فرمود: «خداوند دوسین را هدایت کن، و آنان را ببخشای.».
[5] این حدیث را بخاری، در ج 4، ص 230 از قول عایشه نقل کرده است که گفت: هرگز رسول خدا صلی اللّه علیه و اله بین دو امر مخیر نشد مگر آن که آسانتر را اختیار کرد، جز در موردی که گناه بود. در آن صورت از همه کس بیشتر از آن دوری می کرد و هرگز رسول خدا صلی اللّه علیه و اله برای خودش از کسی انتقام نگرفت مگر آن که باعث هتک حرمت الهی شده بود که برای خدا انتقام آن را می گرفت. این حدیث را مسلم نیز در ج 8، ص 80 نقل کرده است.
[6] این حدیث را بخاری در پی نوشت خود از قول انس نقل کرده است که اگر آن کنیز از مردم مدینه بود، دست پیامبر صلی اللّه علیه و اله را می گرفت تا او را هر طور مایل است آزاد کند. و ابن ماجه اضافه کرده می گوید: پیامبر صلی اللّه علیه و اله دستش را از دست او جدا نمی کرد تا به هر جای مدینه که می خواست، آن حضرت را برای کاری که داشت می برد. و قبلا گذشت در حدیث ابن ابی اوفی که کبر و غروری نداشت که با بیوه زنان و درماندگان راه برود تا حاجتشان را برآورد. این حدیث را دارمی، در ج 1، ص 35 آورده است.
[7] نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 547 و - چنان که در «المغنی» آمده - ابوالشیخ در کتاب «اخلاق النبی صلی اللّه علیه و اله» نقل کرده اند.
[8] بخاری ضمن حدیثی طولانی در ج 3، ص 166 آورده است که پیامبر صلی اللّه علیه و اله روی شنها و حصیر، می خوابید و فرشی در آن میان نبود، شنها بر پهلویش اثر گذاشته بود. و طیالسی در مسندش ص 36 از ابن مسعود نقل کرده، می گوید: «رسول خدا صلی اللّه علیه و اله روی حصیر خوابید و حصیر روی پوست بدنش اثر گذاشت و من شروع کردم به دست کشیدن و عرض کردم: یا رسول اللّه پدر و مادرم فدایت، اگر اجازه بفرمایید چیزی پهن کنم روی آن بخوابید تا شما را حفظ کند؟ فرمود: مرا چه به دنیا مثل من با دنیا مانند مسافری است که در سایه درختی استراحت کرده و آن جا را ترک می کند.».
[9] این حدیث را دارمی، در ج 1، ص 4 و طیالسی در ص 214 نظیر آن را نقل کرده است. به امالی صدوق، ص 279، «عیون الاخبار،» ص 224 و امالی ابن الشیخ، ص 196 مراجعه کنید. [
[10] این حدیث را ترمذی در «الشمائل» و صدوق در «المعانی،» ص 81 از حدیث هند بن ابی هاله با این عبارت نقل کرده اند: «با هر که رو به رو می شد، سلام می کرد.».
[11] طبرانی و ابونعیم در «دلائل النبوة» و ابن سعد - چنانکه در «الجامع الصغیر» آمده - این حدیث را نقل کرده اند و در «مکارم الاخلاق»، ص 21 و 22 به طور مرسل و صدوق در «المعانی»، ص 80 با سند نقل کرده است.
[12] این حدیث در چند جا از ابن ماجه و از ترمذی به نقل از حدیث انس گذشت.
[13] این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 645 از قول ابوذر نقل کرده است.
[14] این حدیث را ترمذی در «الشمائل» از حدیث حسن بن علی علیه السلام از قول هند و صدوق در «المعانی» ص 80 نقل کرده است.
[15] در هیچ کتابی به این مطلب برخورد نکردیم.
[16] نظیر این حدیث را ابوداوود، در ج 2، ص 561 و ترمذی در «الشمائل» نقل کرده اند.
[17] این حدیث را ابوداوود در ج 2، ص 527 از قول ابوهریره و ابوذر نقل کرده است، می گویند: «رسول خدا صلی اللّه علیه و اله در بین اصحابش می نشست و شخص ناشناسی که می آمد، نمی دانست کدام یک پیامبر است، می پرسید...» ترمذی در «الشمائل» نظیر این را نقل کرده است.
[18] این حدیث را دارقطنی نقل کرده است، و ترمذی و ابن ماجه چنین آورده اند: «کسی آن حضرت را ندید که مقبل همنشینش زانوهایش را جلو آورده باشد» و ابن ماجه کلمه «هرگز» را نیز افزوده است. به طوری که در «المغنی» آمده، سند این حدیث ضعیف است. طبرسی در مکارم، طور مرسل و صدوق در «المعانی» با سند از قول هند بن ابی هاله نقل کرده اند.
[19] این حدیث را طبرسی در مکارم، ص 25 از کتاب «المحاسن» ابوعبداللّه برقی نقل کرده و در مستدرک حاکم، ج، ص 270 از آن حضرت نقل کرده است: بالاترین نشستها رو به قبله نشستن است.
[20] حاکم در ج 4، ص 292 این حدیث را از قول جابر نقل کرده و سند آن را صحیح شمرده است: «جریر بن عبداللّه خدمت پیامبر صلی اللّه علیه و اله وارد شد - در آن جا آمده است - پیامبر صلی اللّه علیه و اله ردای مبارکش را برداشت و نزد او انداخت (تا روی ردا بنشیند)...
[21] این مطلب در آداب مصاحبت و معاشرت گذشت.
[22] این حدیث را صدوق در «المعانی،» ص 82 روایت کرده و ترمذی در «الشمائل» ضمن حدیثی طولانی نقل کرده است.
[23] آل عمران / 159: از پرتو رحمت الهی در برابر آنها نرم (و مهربان) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.
[24] در حدیث غار آمده است که به ابوبکر می فرمود: یا ابابکر و به عمر - به طوری که حاکم از ابن عباس نقل کرده - یا اباحفص و به علی - چنانکه معروف است - یا اباتراب می فرمود.
[25] این حدیث را ترمذی در «السنن،» ج 13، ص 224 از قول انس نقل کرده، می گوید: پیامبر صلی اللّه علیه و اله مرا به نام سبزیی که می چیدم، کنیه داد - یعنی فرمود: اباحمزه (صاحب خردل!) - ترمذی می گوید: این حدیث عجیبی است، ابن ماجه به شماره 3738 نقل کرده است که عمر به صهیب گفت: تو که فرزند نداری، کنیه ات از کجا است؟ گفت: پیامبر صلی اللّه علیه و اله مرا ابویحی کنیه داد و طبرانی از قول ابوبکره سخنی دارد، که گفت: از طائف خود را به ماسوره ای آویخته بودم، پیامبر صلی اللّه علیه و اله به من فرمود: تو ابوبکره ای.
[26] این حدیث را حاکم در ج 4، ص 63 از قول ام ایمن در داستان خود با پیامبر صلی اللّه علیه و اله نقل کرده است.
[27] این حدیث را طیالسی در مسند خود، ص 280 به شماره 2088 از انس نقل کرده است: رسول خدا صلی اللّه علیه و اله با ما معاشرت می کرد تا آن جا که به برادر کوچک من می فرمود: ای ابوعمیر! دیگ در چه حالی است؟ و بخاری نیز این حدیث را در ج 8 / 37 و 55 آورده است.
[28] این حدیث را صدوق در «المعانی،» ص 81 نقل کرده است.
[29] این حدیث را نسائی در کتاب «عمل الیوم و اللیلة» و حاکم در مستدرک ج 1 / 537 نقل کرده اند.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه