سیمای امام علی ع در قرآن صفحه 106

صفحه 106

آنگاه به مشورت پرداختند و یکی از آنان گفت: او را از میان خود بیرون کنیم و از شهر خود تبعید نماییم، وقتی از پیش ما رفت دیگر به خدا سوگند که باکی نداریم که به کجا رفت و در کجا قرار گرفت.

شیخ نجدی گفت: به خدا سوگند که این هم رأی درستی نیست آیا زیبایی سخن و شیرینی بیان و نفوذ او در دلهای مردم را نمی بینید، به خدا اگر چنین کنید در امان نخواهید بود از اینکه در قبیله ای از عرب قرار گیرد و با سخن و حدیث خود بر آنان چیره شود و آنان با او بیعت کنند، آنگاه آنها را به سوی شما حرکت دهد و شما را به وسیله آنان پایمال کند و کار را از دست شما بگیرد و آنچه را که می خواهد درباره شما انجام دهد، درباره او تدبیری جز این اندیشه کنید.

ابوجهل بن هشام گفت: به خدا سوگند که مرا درباره او اندیشه ای است که گمان نمی کنم هرگز به چنین اندیشه ای واقف شوید. گفتند: آن چیست ای ابوالحکم؟ گفت: نظر من این است که از هر قبیله ای جوان پر زوری که نسب

متوسطی در میان ما داشته باشد، برگیرید، آنگاه به هر یک از آن جوانان شمشیر برنده ای می دهیم، سپس به او حمله می کنند و به او ضربتی مانند ضربت یک مرد می زنند و او را می کشند و ما از او راحت می شویم، اگر آنان چنین کنند خون او در میان همه قبایل پراکنده می شود و بنی عبد مناف قدرت آن را پیدا نمی کنند که با همه قوم خود بجنگند و به دیه راضی می شوند و ما دیه او را به آنان می دهیم.

شیخ نجدی گفت: سخن همان است که این مرد گفت و این همان نظری است که نظری جز آن نخواهید داشت. پس آن قوم با اتفاق نظر به این رأی، پراکنده شدند.

جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: این شب را در بستر خود که همیشه در آن می خوابیدی، نخواب. می گوید: وقتی پاسی از شب گذشت بر در خانه پیامبر جمع شد تا به او حمله کنند و چون پیامبر خدا جای آنان را دید به علی گفت: در بستر من بخواب و این روانداز سبز حضرمی مرا روی خود بکش و در آن بخواب همانا شرّ و رنجی از آنان به تو نخواهد رسید. پیامبر هر وقت می خوابید با این روانداز می خوابید.

می گویم: حدیث سلمه در اینجا تمام شد و یونس بن بکیر به نقل از ابن اسحاق چنین اضافه می کند:

سپس پیامبر خدا علیّ بن ابی طالب(ع) را خواند و به او دستور داد که در بستر او بخوابد و روانداز سبز او را به خود بپیچد و علی چنین

کرد.

آنگاه پیامبر خدا خارج شد و آن قوم بر در او بودند، خارج شد در حالی که یک مشت خاک با او بود آن را به سرهای آنان انداخت و خداوند چشمان آنان را از دیدن پیامبر باز داشت و او چنین می خواند: «یس و القرآن الحکیم تا فاغشیناهم فهم لایبصرون»

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه