سیمای امام علی ع در قرآن صفحه 109

صفحه 109

عکرمه گفت: فاطمه(ع) گفت: چون علی و عباس و فاطمه و اسامه بن زید نزد پیامبر خدا جمع شدند، فرمود: از من بخواهید. عباس گفت: از تو این مقدار از مال می خواهم. فرمود: آن برای توست. فاطمه گفت: من هم همان را که عمویم عباس خواست از تو می خواهم. فرمود: آن برای توست. اسامه گفت: از تو می خواهم آن زمین فلان را به من بازگردانی (و این زمینی بود که پیامبر از او گرفته بود) فرمود: آن برای توست. پیامبر به علی گفت: تو هم بخواه. علی گفت: از تو خمس می خواهم فرمود: آن برای توست و این آیه نازل شد: «واعلموا انما غنمتم من شیء فانّ لله خمسه» پیامبر فرمود: درباره خمس چنین و چنان نازل شده است. علی گفت: این در حق من شایسته تر است، پس نیزه سالم و نیزه شکسته و تخم مرغ سالم و تخم مرغ شکسته را آورد و رسول خدا چهار پنجم را گرفت و یک پنجم را در دست او

باقی گذاشت.

294 عن عبدالرحمان بن أبی لیلی قال: سمعت أمیرالمؤمنین علیّاً یقول: اجتمعت أنا و فاطمه والعبّاس وزید بن حارثه عند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، فقال العباس: یا رسول الله کبرت سنّی ودقّ عظمی و کثرت مؤنتی فإن رأیت یا رسول الله أن تأمر لی بکذا و کذا وسقاً من الطعام فافعل. فأجابه النبی صلی الله علیه وآله و سلم، فقالت فاطمه: یا رسول الله إن رأیت أن تأمر لی کما أمرت لعمّک فافعل. فقال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: نعم. ثمّ قال زید بن حارثه: یا رسول الله کنت أعطیتنی أرضاً کانت معیشتی منها، ثمّ قبضتها فإن رأیت أن تردّها علیّ فافعل. فقال: نعم. فقلت أنا: إن رأیت أن تولّینی هذا الحقّ الذی جعله الله لنا فی کتابه من هذا الخمس فأقسّمه فی حیاتک کیلا ینازعنیه أحد بعدک. فقال النبی(ص): فافعل، فولاّنیه رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فقسّمته فی حیاته، ثمّ ولاّنیه أبوبکر فقسّمته فی حیاته، ثمّ ولاّنیه عمر فقسّمته حتی کان آخر سنه من سنی عمر أتاه مال کثیر فعزل حقنا ثمّ أرسل إلیّ فقال: هذا حقّکم فخذه. فقلت بنا عنه غنی العام، وبالمسلمین حاجه، فردّه تلک السنه فلم یدعنی إلیه أحد بعده حتی قمت مقامی هذا، فلقینی العبّاس فقال: یا علی لقد نزعت الیوم منّا شیئاً لا یردّ إلینا أبداً.

عبدالرحمان بن ابی لیلی گفت: شنیدم امیرالمؤمنین علی گفت: من و فاطمه و عباس و زیدبن حارثه نزد پیامبر جمع بودیم، عباس گفت: یا رسول الله سنّ من بالا رفته و استخوانم ضعیف شده و خرجم زیاد شده، ای

رسول خدا اگر صلاح می دانی دستور بده این مقدار طعام به من بدهند، پیامبر سخن او را پذیرفت، فاطمه گفت: یا رسول الله اگر صلاح می دانی برای من هم همان مقدار که به عمویم دادی بده، پیامبر فرمود: آری. سپس زید بن حارثه گفت: یا رسول الله به من زمینی داده بودی که زندگی من از آن بود سپس آن را از می گرفتی، اگر صلاح می دانی آن را به من برگردان. فرمود: آری. من (علی) گفتم: اگر صلاح بدانی مرا متولی آن حقی که خدا آن را در کتاب خود برای ما قرار داده یعنی خمس کن تا آن را در زمان حیات تو تقسیم کنم و کسی بعد از تو در آن با من نزاع نکند. پیامبر فرمود: چنین کن و پیامبر مرا متولی آن کرد و در زمان حیات او من آن را تقسیم می کردم، سپس ابوبکر مرا متولی آن کرد و در زمان حیات او آن را تقسیم می کردم، سپس عمر مرا متولی آن کرد و من آن را تقسیم می کردم، تا اینکه آخرین سال زندگی عمر بود که مال بسیاری به او رسید و او حق ما را جدا کرد و نزد من فرستاد و گفت: این حق شماست آن را بگیر. من گفتم: امسال ما از آن بی نیاز هستیم و مسلمان به آن احتیاج دارند و آن سال آن را برگردانید و دیگر بعد از او هیچ کس ما را به سوی آن نخواند، تا اکنون که من در اینجا هست. عباس با من ملاقات کرد و گفت: یا علی آن روز

از ما چیزی را گرفتی که هرگز به ما بازگردانیده نشد.

295 عن مجاهد فی قوله تعالی: (ولذی القربی) قال: هم أقارب النبی الذین لم یحل لهم الصدقه.

مجاهد درباره «ولذی القربی» گفت: آن خویشاوندان پیامبر هستند که صدقه برای آنان حلال نیست.

296 عن مجاهد، قال: کان النبی صلی الله علیه و آله و سلم وأهل بیته لا تحلّ لهم الصدقه فجعل لهم الخمس.

مجاهد گفت: برای پیامبر و خاندان او صدقه حلال نبود پس برای آنان خمس را قرار داد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه