گوشهاي از اخلاق عظيم پيامبر
روزهايي بس شيرين و بهيادماندني و تاريخ ساز پيامبر را نميتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاي ناقصتوصيف و تعريف كرد.او هرگز در اين واژهها نميگنجد و فراتر از آن است. انسانكاملي كه تمام افلاك و موجودات را خدا به خاطر او آفريد واگر او نبود، هيچ چيز نبود. «لولاك لما خلقت الافلاك و الاانساني كه تا قاب قوسين او ادني بالا رفت و به جايي رسيد كهجبرئيل آن ملك مقرب و واسطه وحي الهي به آنجا هرگز نرسد وبا صراحتبه او عرض كرد: اگر يك مو بالاتر روم به نور تجليبسوزد پرم. ولي رسول الله رفت و به جايي رفت كه نه در خرد آيدو نه بر ورق نگاشته شود و نه حتي در وهم وخيال! اوست كسي كهخدايش دربارهاش فرمود: «و انك لعلي خلق عظيم پس مابه جاياينكه حرفي بزنيم كه نه آغازش و نه انجامش ما را به جاييميرساند چرا كه جز آفريدهاش و برادرش كسي او را نخواهد شناخت يا علي ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفني الا الله وانت و ما عرفك الا الله و انا» پس روا است كه لب فرو بنديم وسخن كمتر گوئيم.بيائيم در اين سخن رباني كه پيامبر را داراي منشي سترگ واخلاقي عظيم معرفي ميكند بيانديشيم و از زبان روايت نمي از ايناقيانوس پرفيض برگيريم، شايد برخي عزيزان به كار بندند و ازرسول الله الگوي زندگي بگيرند كه قرآن فرمود: «و لكم في رسولالله اسوه حسنه .جملههايي كوتاه در منش و روش زندگي حضرت بيان ميشود كه همبركت است و پر مايه بركتي است و هم برنامه به زيستي وخداپسندانه:1 آن قدر حضرت متواضع و فروتن بود كه متن روايت او را«خاضع الطرف مينامد يعني به زمين نگاه ميكرد و سر را كمتربالا ميبرد، اين چنين با وقار و متين... با ادب و فروتن. چناندر برابر خالقش خاضع و خاشع بود كه بيشتر سرفرود ميآورد و كمترسر را بلند ميكرد چه پيوسته خدا را حاضر و ناظر ميديد و لحظهايبلكه كمتر از لحظهاي هم از ياد و ذكر خدا غافل نبود.2 يكي ديگر از نشانههاي بارز تواضع و خوي نيكويش اين بود كهبه هر كه ميرسيد، پيشقدم در سلام كردن بر او بود، سلام كه خودتحيت اسلامي است و پيامبر آن را به ما ياد داده، خود نيز بيش ازهمه و پيش از همه به آن عمل ميكرد و قبل از آنكه ديگري بر اوسلام كند، او خود سلام ميكرد. هرگز پيامبر ملاحظه نميكرد كه آنفرد بزرگ استيا كوچك، دانشمند استيا بيسواد، ثروتمند استيافقير. آري حضرت آنقدر عظمت داشت كه بر همه افراد بدون ملاحظههايايسمي، شغلي، خطي، مسئوليتي، مالي و... سلام ميكرد و او بااينكه بزرگترين از هر نظر بود بر كوچكترين انسانها از هرنظر سلام ميكرد و بيشتربراي اينكه ما را به اين سنتحسنهتشويق كند ميفرمود: سلام را نود و نه حسنه است و جوابش يك حسنه.3 پيامبر هرگز بدون جهتسخن نميگفت، و اگر سخني ميگفتبيشترجنبه موعظه و پند داشت، يا مطلبي را ميآموخت و يا به معروف وخيري امر ميكرد و يا از شر و منكري مردم را باز ميداشت، تمامسخنانش سودمند و يك كلمه، نه بلكه يك حرف، پوچ و بيارزش نبود،زيرا خوب ميدانست كه: «و ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد»وانگهي پيامبر اسوه است و الگو و اوست انسان كامل. پيامبر كسياست كه نخستين آفريده پروردگار، نور مباركش است: «اول ما خلقالله نوري پس، از اين نور كامل چيزي تراوش نميكند جز نور، وهرچه ميگويد گفته خدا است «و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحييوحي .4 و پيامبر هرگز از ذكر خدا غافل نميشد. در روايت است: «ولايجلس و لايقوم الا علي ذكر» او نمينشست و برنميخاست جز با ذكرو ياد خدا. پيامبر در هر آن قرين و همنشين ذكر خدا بود چه برزبان آورد و چه در دل گويد. او خود ذكر خدا را كفاره مجلسميدانست و اعلام ميداشت كه اگر در مجلسي ياد خدا نباشد يا ذكرياز اهل بيت كه آن نيز ياد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر ووبال است و نحس است و شوم. و اگر حضرت ميخنديد از تبسم تجاوزنميكرد «جل ضحكه التبسم زيرا قهقهه و خنده با صدا با شئونانسان مودب منافات دارد چه رسد به انسان كامل و چه رسد به اشرفمخلوقات.5 يكي ديگر از موارد تواضع و فروتني حضرت اين بود كه هر وقتوارد مجلس ميشد، هر جا كه جاي خالي بود مينشست، مانند ماخودخواهان يا نادانان نبود كه دنبال صدر مجلس هستيم، و خيالميكنيم كه بايد بالا و بالاتر نشست. اصلا آن جا كه انسان والامينشيند والا است نه آنكه انسان والا بايد در جاي والا نشيند.عزيزانم! قطعا اين از تواضع است كه انسان در جايي كه خالياستبنشيند و هرگز منتظر نباشد كه ديگران در برابرش قد علمكنند و برخيزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. اين حالتبدون ترديد برخاسته از هواي نفس است و تكبر كه بايد زدوده شودو گاهي بلكه بيشتر به خاطر عقدههاي دروني و محروميتهاي ديرينهاست كه شخص ميخواهد از اين راه خودي را نشان دهد!!6 پيامبر آرام و آهسته سخن ميگفت و هيچ گاه فرياد نميزد وصدا را بلند نميكرد. و مجلس آن حضرت نيز از چنان آرامشيبرخوردار بود كه عين ادب و تواضع است و كسي در مجلس پيامبربلند سخن نميگفت «و اغضض من صوتك و دستور هم همين بود كهكسي صدايش را بالاتر از صداي رسول الله نكند «لاترفعوا اصواتكمفوق صوت النبي و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن ميگفت لذامجلسش بسيار آرام و باوقار بود كه حتي صداي به هم زدن بالپرنده به گوش ميرسيد.7 «لايقطع علي احد كلامه هرگز سخن كسي را قطع نميكرد و تاشخصي مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش ميداد و پس از تمامشدن سخنش آرام پاسخش را ميگفت. و چنان اصحابش را تربيت كردهبود كه هرگاه لب مباركش به سخن وا ميشد، تمام حاضران ساكتميشده و سراپا گوش ميشدند «كان علي رووسهم الطير» و هرگاهسخن حضرت تمام ميشد بدون آنكه سخنانشان با هم تزاحم كند، با هريك به نوبتحرف ميزد.8 نكته ديگري كه بسيار جالب و ارزنده است و بايد مدنظر قرارگيرد اين است كه حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد يكسان نگاهميكرد «و كان يساوي في النظر والاستماع للناس و بايدسخنگويان محترم اين مطلب را دقت كنند كه يكسان و مساوي درحال حرف زدن به اين طرف و آن طرف نگاه كنند زيرا اين نكتهظريف اخلاقي است كه در نگريستن به افراد(هنگام صحبت كردن)انسانفرق بين اين و آن نگذارد و همه را به يك ديد بنگرد كهاميدواريم در موارد ديگر نيز اين تساوي و يكساننگري حفظشود.راستي چه زيبا است تربيت رسول الله! بنابراين، هر كهبخواهد بيشتر به پيامبر نزديك گردد، بايد رفتار و اخلاقش را باآن حضرت نزديكتر كند.9 «و كان يجالس الفقراء و يواكل المساكين او نه تنها بامالداران و دارايان مجالست ميكرد بلكه با فقرا و مستمندان نيزهمنشين بود. بلكه قطعا حضرت از نشستن با فقرا بيشتر لذت ميبردو اگر با ثروتمندان مينشستبه خاطر هدايت كردن آنان بود نه چيزديگر.10 هرگاه پيامبر ميخواستبه مجلس وارد شود و با مردمبرخورد كند، خود را طبق موازين اسلامي آرايش ميداد يعني درآينه مينگريست و موهاي خود را شانه ميزد و چنين در روايت آمدهاست «و كان ينظر في المرآه و يتمشط و نه تنها حضرت لباستميز و مرتب ميپوشيد و محاسن مبارك را شانه ميزد بلكه پيوستهبوي خوش عطر از حضرت از مسافتي دور استشمام ميشد. بگذريمكه خود حضرت خوشبو بود و بوي خوشش دوست و دشمن را جذب ميكرد،كه همواره از عطر نيز استفاده مينمود. راوي ميگويد: قبل ازآنكه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار ميشديم زيرا بوي عطرشاز مسافتي به مشاممان ميخورد و متوجه ورود حضرت ميشديم. خودحضرت نيز ميفرمايد: «ان الله يحب من عبده اذا خرج الي اخوانهان يتهيا لهم و يتجمل خداوند دوست دارد كه بندهاش هرگاهميخواهد با برادرانش ملاقات كند، خود را آماده كند و براي آنهاآرايش نمايد.اسلام دستور آراستن داده است نه مانند برخي ساده لوحان كه باموهاي ژوليده و لباس نامرتب ميآيند و خيال ميكنند اين از زهداست. نه! اين از زهد اسلامي كاملا به دور است. زهد اين است كه بهدنيا و ملذاتش دل نبنديم نه اينكه صوفي منشانه زندگي كنيم وژوليده سيما در ميان مردم حاضر شويم!11 پيامبر اگر سواره بود هرگز نميپذيرفت كه شخصي همراه وهمگام او پياده راه رود. از او ميخواست كه بر مركبش در كنارشسوار شود و اگر قبول نميكرد يا امكان نداشت، به او ميفرمود:از من جلوتر برو تا من در پس تو آيم و به تو برسم. اين چه عظمتو بزرگواري است انسانها را سرگردان ميكندو به حيرت واميدارد.12 اگر سه روز ميگذشت و دوستش يا برادر دينياش را نميديد ازاو سؤال ميكرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برايش دعا ميكردواگر در شهر بود حتما از احوالش تفقد مينمود و به زيارتش ميرفتواگر بيمار بود به عيادتش ميشتافت.13 پيامبر آنقدر مهمان نواز بود و مهمانش را احترام و تقديرميكرد كه هرگاه كسي بر او وارد ميشد، حضرت متكا و مسند خود رابه او ميداد و اگر نميپذيرفت آنقدر اصرار ميكرد تا قبول كند.14 حضرت ضمن اينكه بسيار هيبت داشت، براي اينكه حاضرين ازديدارش هراس نكنند و ديدارش آنان را نرنجاند، گاهي شوخي ميكردو لطيفهاي در حد ميزان شرعي ميگفت كه هيبتش حاضران را بهوحشت نياندازد و جرات سخن گفتن را از آنان سلب نكند. بويژهاگر مييافت كه يكي از يارانش ناراحت و غمگين استبا او شوخيميكرد تا غمش را بزدايد. و اصلا پيامبر آن گونه با افراد سخنميگفت كه مناسب با وضعيت علمي و حالت رواني آنان بود. در روايتآمده است: «و كان يخاطب جلساءه بما يناسب و به اندازه عقل ودركشان با آنان سخن ميگفت و ميفرمود: «ما پيامبران ماموريتداريم كه با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئيم .15 ميفرمود: «اكرم اخلاق النبيين و الصديقين البشاشه اذاتراووا و المصافحه اذا تلاقوا» برترين اخلاق پيامبران ورادمردان خوشروئي است هنگامي كه به هم ميرسند و مصافحه و دستدادن به يكديگر است هنگامي كه با هم ملاقات ميكنند و لذا هر وقتپيامبر مسلماني را ميديد فورا با او مصافحه ميكرد وبه او دستميداد و بر اين امر بسيار تاكيد مينمود. در روايت است كههرگاه دو مؤمن به هم ميرسند و مصافحه كنند گناهانشان ميريزدمانند برگ درختان(در فصل خزان).اين بود چند جمله كوتاه ولي پرفايده از سيره و منشپيامبر كه براي استفاده عموم عرض شد تا شايد در اين هفته وحدتبه كار گيريم و با هم پيوند صلح وصفا بنديم و دلها را از رشك وحسد و زيغ و رين پاك كنيم و گذشتهها را به خاطر خدا ناديدهبگيريم و از لغزشهاي برادرانمان بگذريم(كه خود نيز بسيار لغزشداريم)و وحدت را نه در سخن و گفتار كه در عمل و كردار اجراكنيم و قلبها را از كينه و عداوت دور سازيم و با هم چنانكه خداو رسولش خواهد برادروار زندگي كنيم و اگر از ديگري انتقادداريم تلاش كنيم كه انتقادمان سازنده و برادرانه باشد نه كينهتوزانه و انتقامگرانه. باشد كه روح رسول الله و روح فرزندشروحالله از ما خشنود گردد و كشورمان رنگ صفا و محبتبه خودگيرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمني را كنارگذارند و ولي حميم گردند و عهد اخوت و برادري را دوباره تجديدكنيم والسلام.