با پیامبر در آخرین ساعات حیات صفحه 1

صفحه 1

مقدمه

رحلت جانگداز پیامبراکرم یکی از اندوه بارترین حوادث تاریخ اسلام به شمار می رود; چنان که حضرت علی(علیه السلام) پس از غسل و کفن بدن پاک آن فرستاده خدا، کفن را از صورتش کنار زد و با قلبی شکسته و اندوهگین، او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «پدر و مادرم به فدایت! با رحلت تو، رشته نبوّت و وحی الهی و اخبار آسمان ها منقطع گردید. اگر ما را به شکیبایی در برابر ناگواری ها دعوت نفرموده بودی، چنان در فراق تو اشک می ریختم که چشمه های اشک چشمانم را خشک می گردانیدم، حزن و اندوه ما در این مصیبت، همیشگی است، اگرچه این مقدار از حزن و اندوه در مصیبت فقدان تو بسیار ناچیز است; اما چاره ای جز این نیست. پدر و مادرم به فدایت! ما را در سرای دیگر به یاد آور و در خاطر خود نگاه دار.» [1] آن گاه صورت مبارکش را با کفن پوشانید. در این نوشتار درصدد هستیم که مهم ترین مسأله مربوط به ایام رحلت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، یعنی خلافت و جانشینی آن حضرت را مورد بررسی قرار دهیم و بدین منظور از کتاب های مختلف تاریخ صدر اسلام، به ویژه از کتاب «موسوعة التاریخ الاسلامی» استفاده کرده ایم.

تاریخ وفات پیامبر اکرم

قول مشهور علمای شیعه این است که پیامبر اکرم روز دوشنبه، بیست و هشتم صفر سال یازدهم هجری قمری، و قول مشهور عامّه این است که دوازدهم ربیع الاول همان سال، رحلت نمود.شیخ مفید می نویسد: «پیامبر در روز دوشنبه، بیست وهشتم صفر سال یازدهم هجری رحلت فرمود و در این هنگام شصت و سه سال داشت.» [2] به پی روی از او، مرحوم طبرسی در اعلام الوری و قطب راوندی در قصص الانبیاء و حلبی در مناقب آل ابی طالب و اربلی در کشف الغمّه، همین تاریخ را از او نقل کرده اند و این خبر مشهور است. اما در اصول کافی، ج 1، ص 439 آمده است: «رسول خدادر شب دوازدهم ربیع الاول رحلت کرد.» شیخ طوسی هم همین قول را در أمالی، ص 266، حدیث 491 با سند خود از ابن حَزَم روایت کرده، و این مطابق با چیزی است که در سیره ابن اسحاق، ج 4، ص 304 ذکر گردیده است. البته شیخ طوسی در کتاب دیگرش، تهذیب، ج 6، ص 2 و مصباح، ص 732 از استادش، شیخ مفید پی روی کرده و همان بیست و هشتم صفر را نقل کرده است.این در حالی است که ابن خشاب بغدادی (م 567 هـ.ق) و ابن أبی ثلج بغدادی (م 325 هـ.ق) با سند خود، از نصر بن علی جهضمی، از امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام)، از پدرش، از پدرانش، از حضرت علی(علیه السلام)روایت کرده اند: «رسول خدا در روز دوشنبه، مطابق با دوم ربیع الاول سال یازدهم هجری، در حالی که شصت و سه سال داشت، رحلت فرمود.» [3] .طبری هم در روایتی از کلبی، از ابی مخنف، به نقل از فقهای حجاز نقل می کند که «رسول خدا در میانه روز دوشنبه، دوم ربیع الاول سال یازدهم هجری از دنیا رفت.» [4] .إربلی در اعتراض به اوضاع پیش آمده پس از رحلت جانگداز فرستاده خدا و امین وحی الهی نوشته است: «اختلاف مسلمانان در مورد روز ولادت آن حضرت (دوازدهم یا هفدهم ربیع الاول)، قابل پذیرش و معقول است; زیرا از مقام و عظمت آینده وی بی اطلاع بودند و از سوی دیگر، بی سواد بودند و تاریخ ولادت ها را ضبط نمی کردند، اما اختلاف در مورد چگونگی و تاریخ وفات آن حضرت بسیار عجیب و سؤال برانگیز می باشد; زیرا رحلت وی حادثه بسیار بزرگی بود که می بایست تمام حوادث آن به صورت دقیق ضبط و ثبت گردیده باشد.» [5] .اما متأسفانه بسیاری از حوادث و سفارش های بسیار مهم و تاریخ ساز آن حضرت تحریف یا به فراموشی سپرده شدند، به صورتی که بنی امیّه توانستند به عنوان خلیفه رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، بر منبر آن حضرت بنشینند و در محراب آن حضرت، امامت جمعه و جماعت مسلمانان را بر عهده بگیرند و فرزندانش حسن و حسین علیهما السلام را به شهادت برسانند. تاریخ و حوادث مربوط به رحلت آن حضرت نیز از جمله مواردی بوده که سعی شده است تا به بوته فراموشی و ابهام سپرده شود.

اهمیت جنگ با رومیان

پیامبر اکرم به خوبی بر اهمیت منطقه شامات و فلسطین که تحت سیطره رومیان قرار داشت، واقف بود و مطمئن بود که دولت نیرومند روم، که شاهد گسترش روزافزون اسلام و قلع و قمع یهودیان فتنه جو و گرفتن جزیه از مسیحیان بوده است، ساکت و آرام نمی نشیند و درصدد فرصتی است که ضربه ای به حکومت نوپای اسلام بزند. از این رو، در سال هشتم هجری سپاهی را به فرمان دهی جعفر بن ابی طالب و زید بن حارثه و عبدالله بن رواحه روانه این سرزمین نمود تا خطرات احتمالی را دفع کنند. در این سریه، هر سه فرمانده شجاع به همراه عده زیادی از مسلمانان به شهادت رسیدند و باقی مانده لشکر اسلام به فرماندهی خالد بن ولید عقب نشینی کرد و به مدینه بازگشت.سپس در سال نهم هجری وقتی خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز در مدینه منتشر گردید، پیامبر همراه با سی هزار جنگجو عازم «تبوک» گردید و بدون برخورد با دشمن و جنگ و خون ریزی، به مدینه بازگشت. بدین سان، احتمال خطر در نظر پیامبر بسیار جدّی بود و به همین دلیل، پس از مراسم حجة الوداع و ورود به مدینه، سپاهی منظّم برای اعزام به این منطقه آماده کرد و دستور داد بزرگان مهاجران و انصار در آن شرکت کنند. [6] پیامبر برای تشویق مسلمانان به شرکت در این جهاد، با دست خود پرچمی برای اُسامه بست [7] و به او فرمود: «به نام خدا و در راه خدا جهاد کن و با دشمنان خدا وارد جنگ شو. سحرگاهان بر اُنبا شبیخون بزن و مسافت مدینه تا شام را آن چنان سریع طی کن که دشمن از حرکت تو خبردار نشود.»

اعتراض به فرماندهی اسامه

ابن اسحاق از عروة بن زبیر و دیگران روایت کرده است: رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با وجودی که از بیماری رنج می برد، لشکر اُسامه را به سوی «بلقاء» و «داروم» در سرزمین فلسطین راهی کرد. در این میان، عده ای می گفتند: چگونه او را که جوانی بیش نیست بر تمام مهاجران و انصار برتری داده و او را فرمانده آنان قرار داده است؟به دنبال اعتراض عده ای از صحابه، آن حضرت در حالی که سرش را با پارچه ای بسته بود، از حجره بیرون آمد و بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: «ای مردم، دستورات اسامه را اطاعت کنید و همراه لشکر او خارج شوید. به جانم سوگند که اگر امروز درباره فرماندهی او ایراد می گیرید، در گذشته در مورد پدرش هم ایراد می گرفتید. او شایستگی فرمان دهی را دارد چنان که پدرش هم شایستگی فرمان دهی را داشت.» سپس از منبر پایین آمد. [8] .واقدی با آن که فرد باهوش و زیرکی بوده و سعی می کرده است تفصیل مطالب را از اخبار و احادیث و روایات جمع آوری کند، اما در صدد برنیامده است افراد این سپاه را مشخص کند که این گونه رسول خدا در اعزام آن تأکید داشت. او شش بار کلمه «الناس» را در مورد سپاه اسامه و سه بار کلمه «المسلمین» و همچنین سه بار کلمه «المهاجرین الاولین» را به کار برده و یک بار کلمه «أنصار» را بر «المهاجرین الاولین» عطف کرده و گفته است: «فی رجال من المهاجرین و الأنصار»، آن گاه دو نفر از انصار را نام می برد. اما ـ چنان که گذشت ـ ابن اسحاق و ابن هشام بر کلمه «المهاجرین الاولین» متمرکز شده اند و ابن اسحاق فقط یک بار در روایت عروة، کلمه «انصار» را بر «مهاجرین» اضافه نموده است. [9] .یعقوبی در کتاب خود به اختصار می نویسد: رسول خدا پرچم را برای فرمان دهی اسامه بر تعداد زیادی از مهاجران و انصار، بست که در این سپاه ابوبکر و عمر نیز حاضر بودند. در این میان، عده ای اعتراض کرده، گفتند: او کم سن و سال است و فقط نوزده سال دارد! اما پیامبر فرمود: «اگر امروز درباره فرمان دهی او اعتراض می کنید، پیش از این بر فرمان دهی پدرش هم اعتراض می کردید، در حالی که هر دو برای فرمان دهی لایق بودند.» [10] .یعقوبی برخلاف واقدی می نویسد: مریضی آن حضرت تقریباً در نیمه ماه صفر شروع شد. اما با واقدی در این موضوع موافق است که سپاه اسامه دو هفته قبل از رحلت آن حضرت آماده شده بود، ولی حرکت نکرد. [11] .

برحذر داشتن مردم از فتنه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه