وقایع سال دهم هجرت (از هجرت تا رحلت) صفحه 1

صفحه 1

حجة الوداع

از روزي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به مدينه هجرت فرمود تا آخر عمرش سه بار عمل عمره به جاي آورد و يك بار عمل حج. اولين عمره در جريان صلح حديبيه بود كه در آنجا از احرام خارج شد، مسلمانان نيز چنان كردند.دومي در سال بعد از صلح حديبيه بود كه كفار سه روز مكه را براي وي خالي كردند. سومي بعد از فتح مكه بود كه پس از جنگ حنين از جعرانه احرام عمره بست و به مكه آمد. حج را نيز در سال دهم هجرت به جا آورد كه آن را حجة الوداع و حجة البلاغ گويند، و چون آن حضرت تصميم به عمل حج گرفت در ميان مردم اعلام كرد و مردم را به حج دعوت فرمود، اعلام آن حضرت به همه مسلمانان مدينه و غير مدينه رسيد، به اميرالمؤ مين عليه السلام نيز كه در آن وقت در يمن بود نامه نوشته شد كه از طريق يمن به مكه آمده و در عمل حج شركت نمايد.مورخين عدد شركت كنندگان را مابين هفتاد هزار نفر الي صد و بيست و چهار هزار نفر نوشته اند. به نقل كافي آن حضرت در 26 ذوالقعده از ذوالحليفه احرام بست به حج افراد و شصت و يا شصت و چهار قرباني با خود سوق كرد و در آخر چهارم ذوالحجه با مسلمانان به مكه رسيد و هفت بار به دور كعبه طواف كرد.بعد دو ركعت نماز پشت مقام ابراهيم عليه السلام خواند. بعد به طرف حجرالاسود آمد و آن را استلام كرد و در اول طواف نيز استلام كرده بود. سپس فرمود: ان الصفا و المروة من شعائر الله از صفا شروع مي كنم كه خدا در كلام خود از آن شروع فرموده.مسلمين فكر مي كردند كه سنت صفا و مروه ساخته مشركان است خدا در اين رابطه فرموده: ان الصفا و المروة من شعائرالله فمن حج البيت و او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما آنگاه به صفا آمد و روي به ركن يماني خدا را حمد و ثنا كرد و به قدر خواندن سوره بقره مرتب دعا خواند. بعد به طرف مروه رفت و در آنجا نيز مانند صفا دعا خواند. بعد به صفا آمد و آنگاه به مروه برگشت تا سعي خود را تمام كرد و چون ازسعي فارغ شد، روبه مردم نمود و خدا را حمد و ثنا گفت و بعد فرمود: اين است جبرئيل، كه اشاره به پشت سرش كرد و به من امر مي كند كه شما را امر كنم تا هر كه با خود قرباني سوق نكرده ازاحرام خارج شود (و آن را عمره مستقل قرار دهد) اگر كاري را (سوق قرباني) كه در پيش گرفته ام به تاءخير مي انداختم، من هم مثل گفته خودم از احرام خارج مي شدم اما من سوق قرباني كرده ام و كسي كه سوق قرباني كرده تا رسيدن قرباني به محلش (مني) نمي تواند از احرام خارج شود.ثم قال: ان هذا جبرئيل و اوما بيده الي خلفه - ياءمرني ان آمر من لم يسق هديا ان يحل و لواستقبلت من امري ما استدبرت لصنعت مثل ما امرتكم ولكني سقت الهدي ولاينبغي لسائق الهدي ان يحل حتي يبلغ الهدي محله.مردي گفت: يا رسول الله از محل خود حاجي خارج شويم و در وسط عمل قطرات غسل جنابت از موهاي سر ما بريزد؟ حضرت فرمود: تو هرگز به اين حكم ايمان نخواهي آورد.سراقة بن جشعم از ميان مردم گفت: يا رسول الله صلي الله عليه وآله دين را به ما ياد دادي گويا كه امروز متولد شده ايم، اين كه فرمودي آيا براي امسال است يا براي آينده نيز هست؟ فرمود: بل هو للبلاد الي يوم القيامة آن حكم دائمي تا روز قيامت است. آن وقت انگشتان دو دست مبارك خويش را داخل هم كرد و فرمود: دخلت العمرة في الحج الي يوم القيامة عمره تا روز قيامت در حج داخل شد.مؤ لف گويد: حج تمتع در آن روز تشريع گرديد كه انسان بعد از عمره از احرام خارج مي شد، بعد از چند روز استراحت احرام حج مي بندد، قبل از آن ميان عمره و حج فاصله نبود و اين حكم بر عمربن الخطاب گران آمد كه اعتراض كرد خداوند در اين رابطه فرموده: فمن تمتع بالعمرة الي الحج فما استيسر من الهدي... ذلك لمن لم يكن اهله حاضري السمجد الحرام.امام صادق عليه السلام در تعقيب مطلب بالا فرمايد: چون علي عليه السلام از يمن به مكه آمد به منزل فاطمه عليها السلام وارد شد، ديد او از احرام خارج شده و عطر استعمال كرده و لباس رنگين پوشيده است! فرمود: يا فاطمه اين چيست؟ عرض كرد: يارسول الله صلي الله عليه وآله چنين دستور فرمود كه از احرام خارج شديم. حضرت به محضر رسول خدا صلي الله عليه وآله آمد و عرض كرد: يا رسول الله صلي الله عليه وآله من فاطمه را ديدم عطر مصرف كرده و لباسهاي رنگين پوشيده است. آن حضرت فرمود: به اين كار ماءمور شده ام.تو با چه نيتي احرام بسته اي! گفت:: به وقت نيت گفته ام: اهلال كاهلال النبي احرام مي بندم مانند احرام پيامبر. فرمود: يا علي پس در احرام خود باش مانند من و تو در قرباني من شريكي، فقال رسول الله صلي الله عليه وآله قو علي احرامك مثلي و انت شريكي في هدييفرمود: پس از انجام عمره حضرت و يارانش در خانه هاي مكه استراحت نكردند، بلكه در بطحاء مكه (سيلگاه) توقف كردند و روز ترويه (هشتم ذوالحجه) وقت ظهر به مردم دستور فرمود غسل كرده و احرام حج ببندند...آنگاه حضرت و اصحابش از مكه در حال احرام خارج شدند تا به مني رسيدند، ظهر وعصر و مغرب و عشاء و نماز صبح را در مني خواندند.قريش برمي گشتند ولي ديگران به عرفات رفته و در آنجا وقوف مي كردند و قريش مردم را از افاضه از مشعر مانع مي شدند.حضرت چون به مشعر رسيد، قريش اميدوار بودند كه ديگر به عرفات نرود؛ولي خدا فرمود: ثم افيضوا من حيث افاض الناس و استغفروا الله و قريش ديدند كه خيمه آن حضرت به طرف عرفات رفت حتي به نمره كه آن را بطن عرفه گويند كنار اراك (درخت مخصوص) رسيد و خيمه حضرت در آنجا زده شد. مردم نيز چادرها را در آنجا زدند و چون ظهر شد، حضرت از چادر بيرون آمد قريش نيز با او بودند غسل كرده و تلبيه را قطع كرده بود، حضرت از چادر بيرون آمد قريش نيز با او بودند غسل كرده و تلبيه را قطع كرده بود، در مسجد آنجا ايستاده مردم را موعظه و امر و نهي كرد، بعد نماز ظهر وعصر را با دو اقامه و يك اذان خواند، بعد به موقف تشريف برده و در عرفات وقوف كرد.مردم قدم برداشتن ناقه حضرت را در نظر گرفته و در كنار آن مي ايستادند، فرمود: ايهاالناس محل وقوف محل قدمهاي ناقه من نيست؛بلكه موقف همه اينجاست و با دستش به اطراف اشاره كرد، مردم به اطراف رفتند اين سخن را در مزدلفه (مشعر) نيز تكرار فرمود. مردم تا غروب قرص خورشيد در عرفات ماندند. آنگاه از عرفات حركت كرد و به مردم فرمود ك با سكينه و آرامش و وقار حركت كنند، تا به مزدلفه يعني مشعرالحرام رسيد. نماز مغرب و عشاء را در آنجا با يك اذان و دو اقامه بجاي آورد. سپس در آنجا ماند تا نماز صبح را خواند. ضعفاء بني هاشم شب به مني آمدند؛ ولي فرمود تا آفتاب طلوع نكرده به جمره عقبه سنگ نيندازند. چون روز روشن شد، از مشعر به مني تشريف آورد، به جمره عقبه سنگ انداخت، تعداد قرباني آن حضرت شصت و شش يا شصت و چهار بود.علي عليه السلام نيز سي و چهار يا سي و شش قرباني آورد. رسول خداصلي الله عليه وآله شصت و شش و علي عليه السلام سي وچهار بار قرباني كرد. رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود از هر شتر تكه اي گوشت برداشته و در ديگ پخته شود.آن حضرت و علي عليه السلام از آن خورده و از آب گوشت نوشيدند، به سلاخها پوستها و پلاسها و قلاده هاي قربانيها را ندادند؛ بلكه آنها را صدقه داد و سر مبارك خويش را تراشيد و به زيارت كعبه آمد. بعد به مني برگشت و در آنجا ماند تا روز سوم از ايام تشريق شد. آنگاه رمي جمره كرد و به طرف مكه كوچ فرمود و چون به ابطح رسيد، عايشه به او گفت: آيا همه زنانت با حج و عمره برگردند و من فقط با حج برگردم؟!حضرت در آن جا توقف كرد، عايشه را با برادرش عبدالرحمن بن ابي بكر فرستاد تا از تنعيم احرام عمره بست و به مكه آمد، طواف نماز و سعي آن را به جاي آورد و به محضر حضرت بازگشت. حضرت در همان روز حركت كرد و ديگر به مسجدالحرام نيامد و كعبه را طواف نكرد؛ بلكه از بالاي مكه از عقبه اهل مدينه داخل شد و از پايين آن از ذي طوي خارج گرديد و به طرف مدينه حركت فرمود.

خطبه آن حضرت در عرفات يا در مني

رسول خدا صلي الله عليه وآله در حجة الوداع در عرفات يا در مني خطبه مفصلي براي مردم خواند كه ما آن را به نقل مجلسي رحمه الله از خصال صدوق نقل مي كنيم.آن حضرت بالاي شتر خويش بعد از حمد و ثناي خداوند چنين فرمود: ايهاالناس تمام خونهايي كه در جاهليت ريخته شده هيچ و كان لم يكن مي باشد و كسي نمي تواند آنها را طلب كند. اولين خوني كه هيچ مي كنم خون حارث بن ربيعة بن حارث، نواده عموي من است كه در قبيله هذيل شير مي خورد و بنوليث او را كشتند... و هر ربايي كه در جاهليت بود متروك و نايده است، اولين ربا، رباي عباس بن عبدالمطلب است.بدانيد كه زمان بگرديد و اكنون مانند روزي است كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد: يا ايهاالناس ان الزمان فهواليوم كهيئته يوم خلق الله السموات و الارضين و عدد ماهها در كتاب خدا دوازده تاست از روزي كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد، چهار تا از آنها حرام است رجب مضر كه ميان جمادي و شعبان است و ذوالقعده و ذوالحجة و محرم، در آنها به نفس خود ظلم نكنيد تاءخير انداختن ماههاي حرام زيادت كفر است كه كفار با آن به ضلالت مي افتند. در سالي آن را حلال و در سال ديگري حرام مي كنند تا چهار ماه را تمام نمايند - كفار در يك سال محرم را و صفر را حلال و در سال ديگري صفر را حرام و محرم را حلال مي دانستند.مردم! شيطان ماءيويس شده از اين كه در بلاد شما تا قيامت عبادت شود(يعني شرك برگردد) ولي به اعمال بدي كه شما آنها را حقير ميدانيد اكتفا كرده است (يعني مي خواهد از راه بدكاري شما را اغفال كند)مردم! هر كه در نزد او امانتي باشد به اهلش برگرداند، مردم!زنان كارشان به شما واگذار شده براي خود (در اين رابطه) مالك نفع و ضرري نيستند. شما آنها را به امانت خدا گرفته و آنها را با كلمات خدا بر خود حلال كرده ايد.شما را بر آنها حقي است و آنها را بر شما حقي است. از جمله حقوق شما آن است كه خود را براي شما نگاه دارند و كسي را به رختخواب شما راه ندهند، و در هيچ كار خوب با شما مخالفت نكنند و چون چنين كردند نفقه و كسوت آنها به طور متعارف بر شما واجب است، آنها را نزنيد. مردم! من در ميان شما چيزي گذاشتم كه اگر آن را حفظ كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد؛آن كتبا خداي عزوجل است، به آن چنگ بزنيد.مردم: اين روز چه روزي است؟ گفتند: روز حرام است. مردم اين ماه چه ماهي است؟ گفتند: ماه حرام است. مردم اين ديار چه دياري است؟ گفتند: ديار حرام است.فرمود: خداوند عزوجل خونها و اموال و عرضهاي شما را بر يكديگر حرام كرده است؛مانند حرمت اين روز و حرمت اين ماه و حرمت اين بلد، تا روزي كه خدا را ملاقات نماييد.آگاه باشيد، آن كه در اين جا است به آن غايب است برساند بعد از من پيامبري نخواهد آمد، بعد از شما امتي نخواهد شد، آنگاه دو دوست خويش را بلند كرد تاسفيدي زير بغلهايش ديده شد؛بعد فرمود: خدايا شاهد باش كه من آنچه را كه بايد ابلاغ مي كردم گفتم. اللهم اشهد اني قد بلغت

جريان مقدس غدير خم

رسول خدا صلي الله عليه وآله پس از اداي مناسك حج با مسلمانان به طرف مدينه حركت فرمود تا به غدير خم (از جحفه) رسيدند. آنجا محل اردو زدن و توقف كردن نبود، زيرا آبي در آنجا پيدا نمي شد، و علفي وجود نداشت؛ولي به علت نصب اميرالمؤ منين براي خلافت و امامت در آن جا توفق فرمود قبلا خداوند به وي درباره خلافت بدون تعيين وقت وحي كرده بود و حضرت موقع مناسبي جست وج مي كرد كه با ايمني از اختلاف، آن امر مهم را ابلاغ فرمايد.خداي عزوجل مي دانست كه اگر آن حضرت از غدير خم بگذرد، بسياري از مردم متفرق شده و به ديار خويش خواهند رفت؛لذا خواست كه همه نص خلافت را بشنوند، و حجت بر آنها تمام شود، بدين منظور يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك نازل گرديد، يعني: آن چه در رابطه با خلافت علي عليه السلام نازل شده تبليغ كن و به مردم برسان و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس خداوند با اين جمله (كه نظير آن در قرآن نيست و در صورت مخالفت از نبوت ساقط مي گرديد) آن حضرت را ترسانيد و تهديد كرد و نيز ضمانت فرمود كه از حيله مردم و كارشكني آنها محفوظش خواهد فرمود.بدين طريق آن حضرت بناچار در آنجا توقف فرمود، مسلمانان نيز توقف كردند. هوابه شدت گرم بود و چنان آتش مي باريد كه حاضران يك طف عبا را بر سر كشيده و طرف ديگر را زير پا گذاشته بودند تا از تابش آفتاب و ريگهاي گداخته در امان باشند. آنگاه فرمود: زير چند درخت بزرگ را كه در آنجا بود جاروب كردند و وسائل را در آنجا رويهم گذاشتند كه به صورت تلي درآمد.بعد به امر آن حضرت منادي ندا كرد: الصلوة جامعة مردم در آنجا جمع شدند. حضرت روي آن اسباب كه جمع شده بود قرار گرفت، علي عليه السلام را نيز به نزد خود خواند و در طرف راست او ايستاد.آنگاه شروع به خطبه و حمد وثناي الهي نمود و به طور كامل موعظه كرد، و از نزديكي رحلت خويش اطلاع داد، و فرمود: من به طرف خدا خوانده شده ام، نزديك است كه آن دعوت را اجابت كرده و از ميان شما بروم و من در ميان شما چيزهايي مي گذارم كه اگر به آنها تسمك جوييد بعد از من نمي شود تا در كنار حوض كوثر پيش من آييد: واني مخلف فيكم ما ان تمسكتم به لن تضلوا من بعدي، كتاب الله و عترتي اهل بيتي فانهما لن يفترقا حتي يردا علي الحوضبعد با صداي بلند فرمود: الست اولي بكم من انفسكم آيا برشما از وجودتان مقدمتر نيستم؟ گفتند: اللهم بلي. در همان حال بدون فاصله بازوان علي عليه السلام را گرفته و بلند كرد، به طوري كه سفيدي زير بغل هر دو ديده شد و فرمود: فمن كنت مولاه فهذا علي مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه انصر من نصره و اخذل من خذلهآنگاه پايين آمد و دو ركعت نماز خواند، ظهر شد و مؤ ذن اذا گفت.حضرت با مردم نماز ظهر را خواند و در خيمه خود نشست و فرمود علي عليه السلام نيز در خيمهاي مقابل خيمه آن حضرت نشست بعد امر كرد مسلمانان فوج فوج وارد شده و مقام خلافت را به علي عليه السلام تبريك گويند و به او لفظ السلام عيك يا اميرالمؤ منين سلام دهند، مسلمانان چنين كردند، بعد فرمود زنانش و همه زناني كه حاضر بودند داخل شوند و به امام سلام دهند؛آن ها نيز چنان كردند و از كساني كه در تهنيت تفضيل داد عمربن الخطاب بود كه گفت: بخ بخ لك يا علي اصبحت مولاي و مولا كل مؤ من ومؤ منةدر آن وقت حسان بن ثابت آمد و گفت: يا رسول الله صلي الله عليه وآله اجازه مي دهيد اشعاري گويم كه خداوند راضي باشد؟ فرمود: بگو اي حسان! به ياري خدا، حسان در جاي بلندي ايستاد، مسلمانان براي شنيدن سخنان او بر يكديگر پيشي مي گرفتند او جريان غدير را به شعر كشيد و چنين گفت:يناديهم يوم الغدير نبيهم بخم و اسمع بالنبي منادياو قال فمن مولاكم و وليكم فقالوا و لم يبدوا هناك التعادياالهك مولانا و انت ولينا و لن تجن منا لك اليوم عاصبافقال له قم يا علي فانني رضيتك من بعدي اماما و هاديافمن كنت مولاه فهذا وليه فكونوا له انصار صدق موالياهناك دعا اللهم وال وليه و كن للذي عادي عليا معاديايعني مردم را پيامبرشان در روز غدير خم ندا مي كرد؛چه منادي خوبي بود او.فرمود: اي مردم! مولا و سرپرست شما كيست؟ آنها بي آنكه عداوتي اظهار كنند گفتند: خداي تو مولاي ما و تو سرپرست مايي و كسي از ما را نخواهي يافت كه امروز با تو مخالفت كنند.پس آن حضرت فرمود: يا علي برخيز: راضي شدم كه تو بعد از من امام و راهنما باشي، هر كه من سرپرست و پيشواي او هستم علي سرپرست و پيشواي اوست، ياران صديق و دوستداران او باشيد؛و همان جا دعا كرد كه خدايا دوست دارنده علي را دوست و دشمن دارنده علي را دشمن بدار.رسول خدا صلي الله عليه وآله كه از اين اشعار شاد شده بود، فرمود: اي حسان تو تا وقتي كه ما را با زبانت ياري مي كني مؤ يد به روح القدس باشي. اين شرط ازبراي آن بود كه حضرت مي دانست حسان بالاخره با علي عليه السلام مخالفت خواهد كرد واگر مي دانست كه راه را در سلامت به آخر مي رساند اين شرط را نمي فرمود. حسان در آخر از مخالفان آن حضرت گرديد چنان كه در گذشته گفته شد.ناگفته نماند: ابتدا آيه يا ايهاالرسول بلغ ما انزل اليك من ربك نازل گرديد و رسول خداصلي الله عليه وآله آن حضرت را بر خلافت منصوب كرد وسپس آيه اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم و رضيت لكم الاسلام دينا نازل گرديد. رسول خدا صلي الله عليه وآله با تعجب فرمود: الله اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضاي خدا به رسالت من و به ولايت علي بن ابيطالب بعد از من.ناگفته نماند آنچه درباره نزول دو آيه فوق گفته شد از مسلمات و مورد تصديق شيعه و اهل سنت استپس از اين واقعه بسيار مهم كه سبب تكميل دين و اتمام نعمت گرديد، آن حضرت از حجفه حركت كرده و به مدينه تشريف آورد، اين ماجرا در روز هيجده ذوالحجه به وقت برگشتن از مكه معظمه اتفاق افتاد و در تاريخ ثبت گرديد.

اعزام معاذ بن جبل به يمن

مردم يمن كه به دست علي بن ابيطالب عليه السلام اسلام آورد، حضرت ظاهرا بعد از جريان غدير خم، معاذبن جبل را (براي قضاوت) به يمن و حضرموت فرستاد و به وي فرمد: يا معاذ! تو پيش قومي مي روي كه از اهل كتابند و آنها از تو درباره كليدهاي بهشت خواهند پرسيد. به آنها بگو: كليدهاي بهشت لااله الاالله است كه همه چيز را پاره پاره كرده تا خداي عزوجل مي رسد كه خدا وآن حجابي نيست؛هر كه روز قيامت آن را به طور اخلاص بياورد بر هر گناه ترجيح خواهد داشت: ان مفاتيح الجنة لااله الاالهل و آنهاتخرق كل شي ء حتي تنهتي الي الله عزوجل لاتحجب دونه من جاءبها يوم القيامة رجحت بكل ذنبگفتم: يا رسول الله اگر از چيزي سؤ ال كردند و مخاصمه نمودند و من در قرآن جوابي يافتم نه از شما چيزي شنديده ام چه كنم؟ فرمود: به خدا تواضع كن كه تو را بلند گرداند و قضاوت نكن مگر با علم و يقين، اگر چيزي بر تو مشتبه شد بپرش و شرم نكن و مشورت نما و جهد كن، خداوند اگر در تو صدق بداند توفيقت مي دهد، اگر مطلبي بر تو مشتبه گرديد توقف كن تا تحقيق نمايي يا به من بنويس، از هواي نفس پرهيز كن كه آن قائد اشقيا به آتش است واهل رفق و مدارا باشدر تحفة الاحباب فرموده: معاذ از آن هفتاد نفري است كه در عقبه حاضر شدند و رسول خدا صلي الله عليه وآله او را با عبدالله بن مسعود عقد اخوت بست و او را در بعضي اراضي يمن قضاوت داد و از روايات معلوم مي شود كه او منحرف از اهل بيت عليهم السلام بود و از اصحاب صحيفه بوده... كه با آن دو نفر و سالم و ابوعبيده جراح كه از اصحاب صحيفه بودند در حال مرگ ويل و ثبورگويان مردند، در تحف العقول ص 25 وصيتي از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده كه به معاذ در وقت رفتن به يمن فرمود و در آخر آن آمده: معاذ! بدان كه محبوب ترين شمانزد من كسي است كه مرا روز قيامت ملاقات كند در وضعي كه در آن وضع ازمن جدا شده است اين كلام نيز حكايت از عاقبت بد معاذ دارد.

جريان جيش اسامه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه