يكي از مهمترين علل رخداد عاشورا حادثهاي بود كه همان روز رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در سقيفه بيساعده اتفاق افتاد و مسلمانان با فراموش كردن سفارشهاي پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله وسلم درباره عليعليه السلام، برخلافت ابوبكر اجماع كردند و به تعبير امام خميني:بالاترين مصيبتي كه بر اسلام وارد شد، همين مصيبتسلب حكومت از حضرت امير - سلاماللهعليه بود و عزاي او از عزاي كربلا بالاتر بود. مصيبت وارده بر اميرالمؤمنين و بر اسلام بالاتر است از آن مصيبتي كه بر سيدالشهداء وارد شد. اعظم مصيبتها اين مصيبت است كه نگذاشتند بفهمند مردم اسلام يعني چه؟ [10] .آنچه در سقيفه بنيساعده اتفاق افتاد، بازگشت دوباره اعراب به تفكرات و سنت قبيلهاي پيش از بعثتبود. شيوه انتخاب جانشين پيامبر دقيقا طبق معيارها و سنن قبيلهاي انجام شد. درباره مشروعيتخليفه و به طور كلي جانشيني پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم اختلاف نظرهاي اساسي بين شيعيان و اهل تسنن وجود دارد. شيعيان در انتخاب جانشين پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم برمبناي اشاره روشن و نص صريح آن حضرت در حجةالوداع تنها عليعليه السلام را شايسته اين مقام ميدانند و براي آنچه در سقيفه اتفاق افتاد و به انتخاب ابوبكر انجاميد، اعتباري قائل نيستند. در مقابل، اهل تسنن انتخاب جانشيني پيامبر را نه از جانب خود او، بلكه به عهده مسلمانان ميدانند كه بايستي با اجماع درباره آن تصميم بگيرند. اگر از نزديك، سقيفه را به عنوان يك «متن در زمينه تاريخي خود بررسي كنيم به نتايج مهمي خواهيم رسيد:فتح مكه توسط سپاه اسلام در سال هشتم هجري، بزرگترين پايگاه دشمنان پيامبر را فرو ريخت و با تصرف آن و تسليم رؤساي قريش، اسلام به عنوان حاكميتبلامنازع جزيرةالعرب شناخته شد. قبايل ديگري كه تا اين زمان اسلام نياورده بودند، گروهگروه با فرستادن نمايندگان خود به مدينه، در پيشگاه پيامبر اسلام، مسلماني خود را اعلان كردند تا از اين طريق همچنان به حيات قبيلهاي خود ادامه دهند. در نتيجه سال نهمهجري با عنوان «عام الوفود» در تاريخ اسلام شناخته شد و بخش بزرگي از قبايل جزيرةالعرب در اين سال به جرگه اسلام پيوستند. بي ترديد اسلام آوردن اين قبايل نه از روي ايمان قلبي، بلكه از روي ترس و به اقتضاي مصلحت زمانه بود. اينها كه بهطور تقريبي شايد هفتاد درصد كل قبايل شبه جزيره را شامل ميشدند، اعلان مسلماني كردند ولي به مباني و مبادي اسلام مؤمن نشده و آن را درك نكرده بودند.براي اثبات اين ادعا دلايل زير را ميتوان ارائه كرد:1- قرآن كريم به طور صريح به اين مسئله اشاره كرده است:قالت الاعراب امنا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان في قلوبكم...؛ [11] اي رسول! اعراب بر تو منت نهاده گفتند ما بي جنگ و نزاع ايمان آورديم به آنها بگو شما كه ايمانتان از زبان به قلب وارد نشده استبه حقيقت هنوز ايمان نياوردهايد، ليكن بگوييد ما اسلام آورديم....2- واقعه اهل رده كه بلافاصله بعد از فوت پيامبر اتفاق افتاد، دليل ديگري براين مدعا ميتواند باشد. برخي از قبايل جزيرةالعرب با آگاهي از فوت پيامبر اعلان كردند كه ديگر هيچگونه ارتباط ديني و حكومتي با مدينه ندارند و بر اعتقادات و باورهاي قديم خود برگشتهاند. ظهور پيامبران دروغيني همچون طليحةبنخويلد، سجاح، مسيلمه كذاب و اسود عنسي با انگيزههاي حسادت به سيادت قريش، شركت در حاكميت متمركز جزيرةالعرب، تصور باج گونه داشتن از حكم ديني زكات و... همه بيان كننده درك ناقص و ناتمام اين قبايل از دين اسلام و مباني آن ميباشد.3- درخواستهايي كه نمايندگان اين قبايل از پيامبر در قبال قبول اسلام داشتند همانند حلال شمردن زنا، ربا، شراب و يا به دست گرفتن رهبري مسلمانان پس از پيامبر، نگهداشتن بت قبيله و... نيز همه مبين درك نادرست اين قبايل از مفاهيم و احكام شرع مقدس اسلام بود.در چنين شرايطي كه مفاهيم عميق اسلامي در ذهن و دل اعراب كاملا رسوخ نكرده و آنها را از درون متحول نكرده بود پيامبر دارفاني را وداع گفت و بلافاصله گروههاي مختلف سياسي، با برداشتهاي متفاوت از نصوص ديني، براي تعيين جانشين پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در سقيفه تجمع كردند.
انصار
گروه انصار در عصر نبوت، در راه اسلام، خدمات شايان توجهي انجام دادند؛ مانند شمشير زدن و دوشادوش پيامبر در بيشتر غزوات بودن و... مهمتر از همه، امان دادن به مهاجريني بود كه همه مال و منال خود را در مكه جاگذاشته و به مدينه پناه آورده بودند. انصار صادقانه در اين راه تمام دارايي خويش را در طبق اخلاص گذاشتند و با مهمانان و برادران ديني خود تقسيم كردند تا جايي كه حضرت فاطمه زهراعليها السلام در خطبهاي آنان را «مهد اسلام و بازوي ملت ناميد. [12] به همين علت انصار در اجتماع شتاب آلود سقيفه خود را از هر حيثشايسته جانشيني پيامبري ميدانستند كه در خدمت و كمك به او از هيچ امري دريغ نورزيده بودند. اما دو مسئله باعث ضعف و تزلزل در جبهه انصار شد:1- از آن جا كه در عصر جاهليتبين اوس و خزرج جنگها و خصومتهاي زيادي وجود داشت و هنوز آن را فراموش نكرده بودند، اين امر به درگيري درون گروهي آن دو منجر شد تا جايي كه وقتي سعد بن عباده - رئيس خزرجي انصار - به عنوان نماينده معرفي شد اوسيها او را برنتافتند و شتابزده با ابوبكر مهاجر بيعت كردند. حتي بشيربن سعد - پسر عموي سعد بن عباده - از اولين كساني بود كه به طرفداري از مهاجرين برخاست.2- در آن عصر نظام قبيلهاي حاكم، براي «نسب ارزش زيادي قائل بود. از اين رو، وقتي ابوبكر در بيان فضايل «مهاجرين اوليه به رابطه نسبي آنها با پيامبر اشاره ميكند و در بيان علتبرتري مهاجرين به انصار ميگويد: مهاجرين اولين كساني بودند كه وقتي همه با پيامبر دشمني ميكردند، به ياري حضرت برخاستند و در پرستش خدا و ياري پيامبر استقامت ورزيدند. انصار در مقابل آن ايستادگي نميكنند و با پذيرش آن، پيشنهاد اميري از ما و اميري از شما را مطرح ميسازند كه بالاخره ابوبكر آن را هم رد ميكند و ميگويد: ما بايد امير و شما وزير ما باشيد و ما بيمشورت شما عملي انجام نميدهيم.
مهاجرين
تفسير مهاجرين از مقوله جانشيني پيامبر به گونهاي بود كه به آساني ميتوانست رقباي جدي خود را از صحنه خارج كند. گروهي مهاجر به واسطه سابقه درخشاني كه در ياري پيامبر و همراهي او داشتند به عنوان مسلمانان اوليه كه در روزهاي سخت مكه تمام دارايي خود را رهاكرده و با پيامبر به مهاجرتي سرنوشتساز رفته بودند، كسب مقام جانشيني پيامبر را پاداشي براي زحمات طاقت فرساي خود ميدانستند. ابوبكر، عمر، سعد وقاص، ابوعبيده جراح و ديگر مهاجرين اوليه به عنوان ياران نزديك پيامبر جزء «سابقون بودند و از اين جهت مقام و مرتبتبالايي در بين پيامبر و مسلمانان داشتند. اما آنچه انصار را به طور كامل خلعيد كرد و چونان برهان قاطعي بر فرقشان فرو نشست، استدلالي بود كه از زبان ابوبكر بر منطق قبيلهاي جاري شد:اي گروه انصار! هر چه از فضيلتخود بگوييد، شايسته آنيد، اما عرب اين كار را جز براي اين طايفه قريشي نميشناسد كه خاندان و نسبشان بهتر و مهمتر است. [13] .ضربه دوم از طرف مهاجرين زماني نواخته شد كه ابوبكر روايت «الائمة من قريش [14] را از طرف حضرت رسولصلي الله عليه وآله وسلم نقل كرد. ديگر، انصار را ياراي مقاومت نبود و بايد بر حاكميت جبري تفكر قبيلهاي كه خود نيز محاطدر آن بودند، تن ميدادند.
بني هاشم
اگر چه بنيهاشم به دليل اشتغال به امور كفن و دفن پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در سقيفه حضور نداشتند، اما جايگاه معنوي آنها را نميتوان در ساختار سياسي جامعه اسلامي ناديده گرفت. عليعليه السلام و اطرافيانش زماني از اجتماع سقيفه باخبر شدند كه ديگر، مسلمانان با ابوبكر بيعت كرده و در حال بازگشتبودند. نقل شده است انصار در جواب عليعليه السلام كه پرسيده بود چرا با من بيعت نكرديد و با آنها بيعت نموديد، گفتند:اگر شما زودتر ميآمديد ما با شما بيعت ميكرديم، اما حالا ديگر چون بيعت كردهايم، آن را نميشكنيم. [15] .اما اينكه چرا مهاجرين به عمد، بنيهاشم و بهويژه عليعليه السلام را با آن همه سوابق درخشان به فراموشي سپرده بودند، مسئله قابل تاملي است. قريش حسادت و كينه شديدي نسبتبه عليعليه السلام داشتند؛ [16] حسادت به واسطه مهر و محبتهاي بيدريغي كه پيامبر در دوران حيات به او مبذول ميداشت و كينه به آن دليل كه در عصر نبوت و در جنگهاي پيامبر با مشركين قريش، بسياري از اشراف و بزرگان آن قبيله توسط عليعليه السلام به قتل رسيده بودند و همين مسئله تخم كينه و دشمني را در دل بازماندگان آنها كاشته بود. اين كينهورزي و حسادت تئوريزه هم شد و قريشيها شعار سر دادند كه «عرب دوست نداشته كه نبوت و خلافت در يك خاندان باشد» [17] يعني بنيهاشم بر سايرين تكبر خواهند كرد.گفتني است عرب در دورهاي كه محاط در تفكرات قبيلهاي است، به دو شخصيتبرجسته و يار نزديك پيامبر، براساس معادلات عشيرهاي مينگرد و در اين نگرش ناگزير ابوبكر را بر عليعليه السلام ترجيح ميدهد، زيرا او امتيازاتي دارد كه عليعليه السلام از آن بيبهره است: نخست اينكه ابوبكر در سال 11 ق بيش از چهل سال دارد و در سنت عرب داراي عقل كامل است، در حالي كه عليعليه السلام هنوز جواني بيش نيست. دوم اينكه قبل از بعثت، ابوبكر مقام قاضي و داور را در اختلافات بين قبايلي ايفا ميكرد و بدين وسيله از موقعيت و وجهه مناسبي در بين قبايل برخوردار بود. مهمتر از همه اينها ابوبكر آشنا به علم الانساب بود كه امتياز بزرگي در جامعه عرب به شمار ميرفت. از اين رو از منظر معادلات قبيلهاي كفه ترازو به نفع ابوبكر سنگيني ميكرد و عليعليه السلام به نيكي در يافت كه عرب تصميم گرفته است «عقيده را قرباني «قبيله كند.
امويان
بيترديد تيره اموي قريش به دليل سابقه سياهشان در دشمني با پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در سقيفه بنيساعده براي كسب خلافت جامعه اسلامي هيچ اميدي نداشتند، اما با حضور فعال خود در اين حادثه براي چند دهه آتي ميانديشيدند. آنها با جذب شخصيتهاي مثبتي مانند عثمان و عبدالرحمن بن عوف در احراز وجههاي موجه براي حزب خود سعي بسيار نمودند. و شايد بتوان گفتحادثه سقيفه در بين گروههاي مطرح بيشترين فايده را براي امويان در پي داشته است، چرا كه با خلافت ابوبكر، به تدريج امويان به دليل مهارتهاي زيادي كه در عرصه امور نظامي داشتند وارد سپاه اسلام شدند و شاخه نظامي خلافت را در اختيار گرفتند تا آنجا كه در جريان واقعه ارتداد، قبايل جزيرةالعرب در روزهاي آغازين خلافت ابوبكر، لشكريان متعددي براي سركوبي آنان فرستادند. به گفته مقريزي: «فرماندهي پنج لشكر از يازده لشگر گسيل شده، از تيره امويان بود» [18] و هم آنان بودند كه رهبري فتوحات بزرگ در عراق، شام، ايران، مصر و افريقا را بر عهده داشتند. «بدين سان اشراف مردم در جاهليتبه اشراف آنان در اسلام نيز بدل شدند». [19] .پس بيجا نيست كه اگر حادثه سقيفه بنيساعده را - كه به راستي به گفته امام خميني بايد آن را «اعظم مصيبتها» ناميد - مقدمه شومي براي رخداد عاشوراي 61 ق بدانيم آنجا كه مقدمات نابودي اسلام را فراهم ساختند.