اشاره
عامل مهم ديگر در زمينه سازي قيام عاشورا، سياست مالي خلفاي نخستين و شيوه برخورد آنها با بيتالمال مسلمين بود كه بعد از رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم در جامعه اسلامي به مرور شكل گرفت.از آنجا كه در زمان حضرت رسولصلي الله عليه وآله وسلم وضعيت مالي مسلمانان چندان مطلوب نبود و غالبا با تنگدستي روزگار ميگذراندند، فرصتي براي پيامبر پيش نيامد تا الگوي كاملي را از خود در اداره امور مالي جامعه اسلامي به جاگذارد. با اين حال به دو مسئله حساسيت ويژهاي داشت:نخست اينكه در تقسيم بيتالمال مساوات و برابري را به طول كامل رعايت ميكرد و بين نو مسلمانان و سابقون فرقي قائل نميشد و در جواب اعتراض برخي از صحابه به اين شيوه، ميفرمودند: آنچه بايد رعايتشود احتياج و مساوات است و جزاي سابقه و فضيلت را خداوند خواهد داد. [20] .دوم اينكه به هيچ وجه مالي را در خزانه ذخيره نميكردند و بلافاصله پس از رسيدن مال، آن را بين مسلمانان تقسيم مينمودند. [21] دليل اين امر نيز همان وضعيت مالي نامناسب مسلمانان بود.بعد از پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم با اينكه از نظر مالي وضعيت مسلمانان رو به بهبودي بود اما ابوبكر همچنان با تاسي جستن به دو ويژگياي كه پيامبر آن را اصل قرارداده بود، به سنت پيامبر كاملا وفادار ماند و به رغم اعتراضات زياد، بهويژه از جانب عمر، آن را بهترين روش دانست. [22] .اما خليفه دوم (عمربن خطاب) اگر چه مثل پيامبر و ابوبكر مال مسلمين را مطلقا متعلق به خود نميدانست و استفاده از آن را براي منافع شخصي و خانوادگي شديدا نادرست ميشمرد و از آن پرهيز ميكرد، [23] اما بدعتهايي را در اين عرصه از خود به جا گذاشت كه با سنت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم مخالف و براي آينده جامعه اسلامي مضر بود. توضيح اينكه با توجه به فتوحات مهمي كه در دوره عمر صورت گرفت و دو امپراتوري بزرگ آن زمان يعني ايران و بخش بزرگي از روم زير سم ستوران سپاه اسلام فتح و غنايم فراواني از آن سرزمينها به مدينه منتقل شد، ديگر عملا تقسيم همه اين اموال در بين مسلمانان بدون ذخيره كردن بخشي از آن در بيتالمال معقول به نظر نميرسيد، چرا كه از سويي توزيع همه اين غنايم براي مسلمانان خطرناك و مضر بود و از سوي ديگر امپراتوري اسلامي براي اداره سرزمينهاي فتح شده، هزينههاي هنگفتي را متحمل ميشد، پس تاسيس ديوان براي بررسي درآمدها، هزينهها و مخارج دولتي منطقي به نظر ميرسيد كه از اين طريق بخشهاي مختلف امپراتوري اسلامي تامين مالي ميشد.بنابراين در اين بخش، انتقادي به عملكرد عمر نيست، اما اشتباه بزرگ وي در تقسيم ناعادلانه بيتالمال در بين مسلمانان بود؛ بدين صورت كه بين عرب و غير عرب، زن و مرد، آزاد و موالي، سابقون و نو مسلمانان تمايز قائل شد و مدعي بود كه نميتواند كساني را كه همراه پيامبر ميجنگيدند، با آنانيكه در برابر او شمشير ميكشيدند و بعدا مسلمان شدند، برابر كند و بدين ترتيب به تقسيم نامساوي اموال براساس سابقه و نسب حكم كرد. [24] نتيجه اين سياست ايجاد شكاف طبقاتي عميق بين مسلمانان شد. اما تا زمان مرگ عمر عوارض آن ظاهر نشد، چرا كه عمر هيچ وقتبه صحابه اجازه خروج از مدينه و سرمايهگذاري اموالشان را نداد و همواره ميگفت:در حره (خروجي مدينه) ميايستم و يك دستبر گلوي عرب و دست ديگر بر بند شلوارش ميگذارم و اجازه نميدهم عرب به جهنم بيفتد. [25] .اما با روي كارآمدن خليفه سوم و سياست مالي اتخاذ شده از طرف او، عمق فاجعه مشخص شد. عثمانبنعفان علاوه بر اينكه راه خليفه دوم را در تقسيم نامساوي اموال ادامه داد، بلكه بذل و بخششهاي بيحد و حصري به خويشاوندان و بستگان خود كه عمدتا از تيره امويان قريش بودند و بيشتر آنها طرد شده و تبعيدي پيامبر به حساب ميآمدند، انجام داد. علاوه بر اينكه وي برعكس خلفاي پيشين، زندگي اشرافي و مجللي را در پيش گرفت و به گفته مسعودي در شهر مدينه چهار قصر براي خود ساخت و هميشه ميگفت:خداي عمر را بيامرزد، كيست كه طاقت او را داشته باشد. من مال دارم و از مال خودم ميخورم، پيرم و بايد غذاي نرم بخورم. [26] .از دوره خلافت عثمان به «حاكميت اشراف قريش [27] ياد ميشود كه نتيجه مستقيم آن قدرت و قوت يافتن تيره اموي بود كه تمامي اركان دستگاه خلافت را در طول دوازده سال خلافت عثمان به زير سيطره نفوذ خود درآوردند. ابنابيالحديد نقل ميكند كه حارث بن الحكم (طرد شده پيامبر) از طرف عثمان براي جمعآوري زكات «قضاعه مامور شد. وقتي اموال جمع شده را آورد، خليفه يكجا تمام آنها را به او بخشيد. [28] در نوبتي ديگر عثمان خمس غنايم مصر را به پسر عمويش مروان بن حكم(تبعيدي پيامبر) و سيصدهزار درهم به عمويش حكم و حارث بن حكم پسر ديگرش بخشيد. [29] ابن خلدون از قول مسعودي نقل ميكند:در روزگار عثمان صحابه پيامبر املاك و اموال فراواني به دست آوردند چنانكه روزي كه خود عثمان كشته شد در نزد خزانهدار او يكصدوپنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم موجود بود و بهاي املاك او در وادي القري و حنين و ديگر نواحي دويست هزار دينار بود و شتران و اسبان بسياري داشت و هشتيك يكي از متروكات زبير پس از مرگ او پنجاه هزار دينار بود و او پس از مرگ هزار اسب و هزار كنيز به جاي گذاشت و محصول طلحه از عراق در هر روز هزار دينار و از ناحيه شراة بيش از اين مبلغ بود و در اصطبل عبدالرحمن بن عوف هزار اسب و هزار شتر بود و او ده هزار گوسفند داشت و ربع ماترك او پس از مرگش بالغ بر هشتاد و چهار هزار دينار بود و زيدبن ثابت از شمش زر و سيم مقداري به جاي گذاشت كه آنها را با تبر ميشكستند و اين علاوه بر اموال و املاكي بود كه بهاي آنها به صدهزار دينار ميرسيد و زبير خانهاي در بصره و خانههاي ديگري در مصر و كوفه و اسكندريه براي خود بنيان نهاده بود و همچنين طلحه خانهاي در كوفه بنا كرد و خانه ديگري در مدينه بنيان نهاد و آن را از گچ و آجر و چوب ساج بساخت و سعدبنابيوقاص خانهاي براي خود در عقيق بنا كرد كه سقفي بلند داشت و فضاي پهناوري بدان اختصاص داد و برفراز ديوارهاي آن كنگرهها بساخت و مقدار خانهاي براي خويش در مدينه بساخت كه از درون و بيرون گچكاري بود و يعليبنمنبه پنجاه هزار دينار و مقداري زمين و آب و جز اينها به جايگذاشت و بهاي املاك و ماترك ديگر او سيصدهزار درهم بود. [30] .بذل و بخششهاي بيش از حد به خويشاوندان اموي و ديگر سياستهاي نادرستي كه از طرف عثمان اتخاذ شد، زمينههاي نارضايتي و شورش را عليه او در مدينه فراهم كرد. اينجا بود كه عثمان اشتباه دوم خود را مرتكب شد و آن لغو ممنوعيتخروج صحابه بزرگ مسلمان از مدينه بود كه از زمان عمر به اجرا در ميآمد. اگر چه عثمان به قصد دور كردن صحابه از مدينه و از بين بردن زمينههاي شورش دستبه چنين اقدامي زد اما اين سياست نه تنها مخالفتها را از بين نبرد بلكه مقدمهاي شد براي قريش اقتصاد پيشه كه در تمام سرزمينهاي حاصلخيز امپراتوري اسلامي پراكنده شوند و به كار سرمايهگذاري اقتصادي بپردازند؛ به عبارت ديگر، سرمايههاي انباشته شده بيمصرف صحابه بزرگ با لغو ممنوعيتخروج از مدينه براي تجارت و استملاك اراضي در سراسر بلاد اسلامي به كار گرفته شد. از اين زمان ديگر بدون هيچگونه مانعي مال اندوزي و سرمايهگذاري هدف اوليه اكثر صحابه بزرگ همانند طلحه و زبير و... بود و همين صحابه با فرو رفتن در گرداب تجملات دنيوي، عقيده را قرباني غنيمت كردند تا آنجا كه حاضر شدند به خاطر آن در آوردگاه جمل رو در روي عليعليه السلام صف آرايي كنند.سياست مالي عثمان دو نتيجه مهم در برداشت: نخست اينكه سياست مالي محكمي را كه دو خليفه پيشين براي برقراري آن، براساس مالكيت محدود و مساوات، زحمات زيادي متحمل شده بودند، برهم زد و او با بيارادگي خود، آن را به صورت مالكيتهاي بزرگ درآورد. دوم اينكه بنياميه كه همان طبقه ثروتمند و مالك را تشكيل ميدادند بر مسلمانها و اموال آنان مسلط شدند.اما آن زمان كه عليعليه السلام خلافت مسلمين را پذيرفتند برتقسيم برابر و عادلانه اموال به شيوه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم تاكيد فراواني داشتند، براي نمونه در پاسخ زن عربي كه برتساوي بين عرب و عجم توسط او اعتراض ميكرد، فرمودند:من به كتاب خداي عزوجل نظر كردم و در آن هيچ اشارهاي نسبتبه برتري فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق نديدم. [31] .بيشك با انحرافات بنياديني كه از زمان رحلت پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم تا روي كار آمدن عليعليه السلام در جامعه اسلامي به وجود آمده بود اجراي چنين سياست عادلانهاي كه كاملا مبتني بر مشي عقيدتي پيامبر اسلام باشد ناممكن مينمود.
بني اميه و اسلام وارونه
اشاره
سياست مالي خلفاي اموي (بهويژه معاويه و پسرش يزيد) تفاوتهاي بنيادي با سياست مالي خلفاي نخستين داشت. سيستم حكومتي معاويه كاملا سلطنتي و با تقليد از دربار حكومتي، روم و ايران بود. اختصاص دادن املاك خالص براي خاندان حكومتي، تمركز بخشيدن به سازمان خراج و تخصيص درآمد حاصل از آن فقط براي خليفه، ماليات بستن به مقرري كارمندان و مصادره نصف اموال ماموران عاليرتبه دولت پس از مرگ يا استعفاي آنان كه در منابع اسلامي با عنوان «استخراج از آن ياد ميشود، از مواردي بود كه براي اولين بار در تاريخ اسلام از جانب معاويه با هدف بازسازي نظام مالي دولت اسلامي به اجرا درآمد، اما پر واضح است كه در اين بازسازي بيشترين سود عايد دستگاه خانداني خليفه شد نه دولت اسلامي. [32] يعقوبي مينويسد:معاويه، عبدالله بن دراج، غلام خود را بر خراج عراق گماشت و به او نوشت: از مال عراق آنچه بدان كمك جويم به سوي من حمل كن. پس ابن دراج بر او نوشت و خاطر نشان ساخت كه دهقانان به او خبر دادهاند كه كسرا و خاندان كسرا را «خالصههايي بوده است كه در آمد آنها را براي خودشان جمعآوري ميكردهاند و حكم خراج بر آن بار نميشود. پس [معاويه] به او نوشت كه آن خالصهها را به شمار و خالصهاش قرار ده و سدها براي آنها بساز. پس دهقانان را فراهم ساخت و از ايشان پرسش كرد. گفتند كه دفتر در حلوان است، پس فرستاد تا آن را آوردند و هر چه را براي كسرا و خاندان كسرا بود از آن استخراج نمود و سدها بر آن بست و آن را خالصه معاويه قرار داد... [معاويه] به عبدالرحمن ابن ابي بكره درباره سرزمين بصره نيز چنين نوشت و آنها را دستور داد كه هديههاي نوروز و مهرگان را نزد وي فرستند.... [33] .بعد از معاويه، يزيد ميراث خوار چنين نظام سلطنتياي شد كه اساس آن مبتني بر مال اندوزي بود. برخي از مهمترين حركتهاي انحرافي كه از طرف معاويه و همفكرانش در تاريخ اسلام صورت گرفته و در وقوع سانحه عاشورا بسيار مؤثر بوده ستبه اين قرار است:
جعل حديث
معاويه افرادي را صرفا براي جعل حديث استخدام كرده بود كه از معروفترين آنها ميتوان به سمرة بن جندب، ابو هريره، عمروبنعاص، مغيرة بن شعبه و عروة بن زبير اشاره كرد. احاديث زيادي توسط اين عده در فضايل معاويه و تيره اموي قريش و مذمتبنيهاشم بهويژه عليعليه السلام ساخته شد و حتي مكتب تاريخنگاري شام كه به درستي بايد مؤسس آن را معاويه دانست اساسا با هدف مذكور تاسيس شد. در ميراث مكتوب تاريخنگاران شامي تهمتهاي ناروايي برخاندان عصمت و طهارت وارد شد تا آنجا كه قيام امام حسينعليه السلام براي احياي سنت نبويصلي الله عليه وآله وسلم، به عنوان شورشي معرفي گرديد كه نظم عمومي جامعه اسلامي را بر هم زده و موجب اغتشاش شده است. و در مقابل به جاي محكوم كردن يزيد به دليل آن همه اعمال ضد دينياش رفتار او را با اين توجيه كه عمل به «اجتهاد» كردهاست تصديق و تاييد كردند. [34] .معاويه براي مخدوش كردن چهره عليعليه السلام چهارصدهزار درهم به سمرة بن جندب داد تا بگويد آيه «و من الناس من قوله في الحياة الدنيا... و هو الدالخصام درباره عليعليه السلام نازل شدهاست. [35] بهواسطه همين تبليغات مسموم بود كه پذيرش شهادت عليعليه السلام در محراب عبادت براي شاميان بسيار مشكل مينمود. [36] .
احياي عروبت
معاويه مبناي حكومتخود را بر عصبيت قومي و قبيلهاي استوار كرده بود و همچون اسلاف خود در عصر جاهلي بر نسب و عشيره خود ميباليد. احياي مليگرايي و عروبتبهطور عامتر، شعار بنياميه در حاكميتخود براي جامعهاي بود كه بخش قابل توجهي از آن را موالي و مسلمانان غير عرب تشكيل ميدادند. معاويه براي اجراي سياست عربگرايي خود در بخشنامهاي به زياد بن ابيه - حاكم بصره و سپس كوفه - دستور ميدهد كه عطايا و سهميه موالي و عجم را از بيتالمال كم كند، در جنگها عجم را سپر اعراب سازد، آنان را به هموار ساختن راهها و كندن درختان و... وادارد، هيچ يك از عجمها را مناصب دولت نداده و اجازه ندهد كه آنان با دختران عرب ازدواج كنند و از عرب ارث ببرند. و تا آنجا كه ميتواند از عجم دوري گزيند و آنان را تحقير كند... [37] قيام مختار ثقفي در خونخواهي امام حسينعليه السلام نوعي واكنش اعتراضآميز به سياست عرب گرايي امويان هم بود. چنان كه نقل شده است:... عمير [بن حباب يكي از بزرگان شام و رئيس قبيله قيس به مختار] گفت: از هنگامي كه وارد اردوگاه تو شدهام اندوهم شدت يافته است و اين به آن جهت است كه تا هنگامي كه پيش تو رسيدم هيچ سخن عربي نشنيدم و همراه تو، همين گروه ايرانيان هستند و حال آنكه بزرگان و سران مردم شام كه حدود چهل هزار مردند به جنگ تو آمدهاند. [38] .